«عرفان سیاسی» / در فرایند انقلاب اسلامی ایران

عرفان سیاسی، ارجاع حضور و ظهور معنوی انسان در صحنه های پرپیچ و خم زندگی؛ و دنیای پرآشوب «سیاست» است. «طریقتی» است که زاده ی شریعت «آزادگی و جوانمردی» است؛ خانقاه و صومعه ی خود را در بستر جامعه می جوید و در دفاع از حق و ستیز با ناحق، سماع آغاز می کند.

چکیده

عرفان سیاسی، ارجاع حضور و ظهور معنوی انسان در صحنه های پرپیچ و خم زندگی؛ و دنیای پرآشوب «سیاست» است. «طریقتی» است که زاده ی شریعت «آزادگی و جوانمردی» است؛ خانقاه و صومعه ی خود را در بستر جامعه می جوید و در دفاع از حق و ستیز با ناحق، سماع آغاز می کند.

عرفان سیاسی، برتابشگر این معنا است که اگرچه «معنویت» امری درونی است؛ امّا معنویت گرایی برون دادِ عینی این امر درونی است که با تبلور خود، به دنبالِ تعریف ذهنی می گردد و از همین جهت در فضای «پیوند افقی Fusion of hovizon» هرمونتیک گادامر قرار می گیرد. در اینجا، معنویت گرایی دال بر اتحادی میانِ ذهنِ فاعل یک عمل به مثابه متن حاضر و دیدگاه تاریخی نسبت به «معنویت» به وجود می آورد و در آن فضا و زمانه ی تاریخی دیدگاه یگانه ای را پرداخته می سازد که در کل نه این است و نه آن، امّا آنچه مسجّل است، آن است که «معنویت گرایی» در سپهر واقعیت های موجود در شاکله ی رفتاری تعریف و طلب «حضور» پیدا می کند و در پرتو «واقعیت بیان» خویش به دنبالِ «ظهور» در شاکله های تعریفی متعدد برمی آید.

از این دیدگاه معنویت گرایی در عرصه ی انقلاب به صورت ناآگاهانه ولی مبتنی بر شعور تاریخی و در سطح گفتار Parole ظهور پیدا می کند و در سپهر «واقعیت بیان» خویش به دنبالِ کارکردِ ارجاعی خاص خود برمی آید.

در چنین دیدگاهی عالی ترین دقایق گفتمان معنویت گرایی در انقلاب، ارجاع گفتار معنویت گرا به «عمل» و «کنشی» است که هویتی مملو از معنویت و منطبق با گفتار را در فراسوی دیدگان عینیت بخشیده است.

بسیاری از صاحبنظران «انقلاب» را رخدادی ناگهانی و لحظه ای نادر دانسته اند که با ظهور خود تحوّلی شگرف در مناسبات انسانی اجتماعی پدید می آورد و زمینه ی ورود جامعه را به مرحله ای نوین از کنش اجتماعی سیاسی در مقاطع مختلف تاریخی فراهم می سازد. بنابراین دیدگاه، انقلاب در حقیقت نقطه عطفی در تاریخ جامعه است که به صورت بارزی جامعه را به دو قسمت قبل و بعد از خود تقسیم می کند. بنابراین زمان وقوع جریانات جامعه از لحظه ناگهانی فراتر رفته و بازتاب دگرگونی هایی که به وسیله ی انقلاب به وجود می آید، غالبا به صورت غیر منتظره و عموما بسیار عمیق تر از آنچه تصور می شود، در آینده ی دور ظهور می یابد. در واقع انقلاب نوعی عصیان جمعی ناگهانی و شدید است که قصد واژگونی قدرت، رژیم و یا دگرگونی وضعیت معینی را دارد، اما در حقیقت آغاز کنش تاریخی طولانی محسوب می گردد. به عبارت دیگر، انقلاب در پی تجدید بنای محیط اجتماعی و انسانی کاملاً متفاوتی است و این دگرگونی حاصل نمی شود، مگر به واسطه تغییرات عمیق در وضع روانی و شعور قسمتی از جامعه و یا کل آن، که به دنبال آن تغییرات دیگری در روحیه و در سازمان اجتماعی جامعه نیز، ایجاد خواهد شد.»(2)

در این که انقلاب یک رخداد ناگهانی و دفعتی است؛ جای بحث وجود دارد. این دیدگاه ناشی از نگرش حاصل از فضای گفتمانی «علم سیاست» است که متغیر اصلی را «قدرت سیاسی» می داند؛ و از این رو بدون عنایت به «تغییر و تحولات زیرین» در «نیروهای اجتماعی»؛ که به «تحوّل زبرین» انقلاب منجر می شود، به تحلیل می نشیند. این در حالی است که در جامعه شناسی سیاسی، با در نظر داشت «نیروهای اجتماعی» به عنوان متغیر اصلی می توان وقوع انقلاب را در مقام یک حرکت قابل پیش بینی، نه دفعتی، به تحلیل نشست.

اما در این که انقلاب در پی تجدید بنای محیط اجتماعی و انسانی کاملاً متفاوت است؛ و این دگرگونی را به واسطه تغییرات عمیق در وضع روانی و شعور قسمتی از جامعه و یا کل آن، دنبال می کند؛ اختلافی وجود ندارد؛ این معنا، زمانی گستره و عمقی قابل توجّه می یابد که یک انقلاب به مکتبی تکیه کند که از رُستنگاهی الهی و وحیانی برخوردار است و سروش جوانب گوناگون مفاهیم آن بازتابشگر تغییرات عمیق در وضع روانی جامعه است.

از این منظر، انقلاب اسلامی ایران موجد و خالق یک فضای گفتمانی «Space of discourse» بود. فضایی که عنصر معنویت و معنویت گرایی وجه غالب آن بود. از همین رو است که میشل فوکو فیلسوف پساساختارگرای فرانسوی، انقلاب ایران را «روح جهان بی روح» و «بازگشت به معنویت» می خواند و یا کلربریر و پیر بلانشه انقلاب ایران را به عنوانِ «انقلابی به نامِ خدا» معرفی نموده اند. فوکو در «یادداشت های ایران» می نویسد: «برای ایرانیان، از جان مایه گذاشتن و گشتن به دنبال معنویت سیاسی آن چیزی که ما بعد از رنسانس بحران های جهان مسیحیت به طور مطلق فراموش کرده ایم یعنی معنویت سیاسی چه مفهومی دارد؟»(3)

تنها فوکو یا بلانشه یا بریر نیستند که انقلاب اسلامی ایران را انقلابی معنویت گرا می خوانند. نظریه پردازانی چون گیلز کپل در کتاب انتقام خداوند، حامد الگار در کتاب ریشه های انقلاب اسلامی، آصف حسین در کتاب ایران اسلامی، سعید امیر ارجمند در کتاب عمامه به جای تاج، انقلاب اسلامی در ایران، یان ریشار در مقاله ی تفکر معاصر شیعی، افزون بر نویسندگان اندیشمند ایرانی، به بعد فرهنگی و معنوی انقلاب تأکید داشته اند و آن را وجه ممیزه انقلاب اسلامی ایران از سایر انقلاب های جهان دانسته اند.

کلیم صدیقی نویسنده و پژوهشگر مباحث انقلاب اسلامی می گوید: «انقلاب اسلامی نهضت دینی و الهی بود که به گونه ای شگفت آور توانست در اندک زمانی کوتاه، امواج توفنده و خروشان آن از مرزهای جغرافیایی فراتر رفته، جهان معاصر علی الخصوص دنیای اسلام را متأثر از درخشش انفجار نورانی خود کند.»(4) اگر به تعبیر گی روشه انقلاب از رستنگاهِ تغییراتِ عمیق در وضع روانی و شعور جمعی، می روید؛ انقلاب اسلامی ایران مُلهم از مکتبی است که از درون جزء جزء مفاهیم اخلاقی و عبادی آن سیاست می جوشد و در تمامی ابعاد و جوانب ساخت ها و سازوکارهای اجتماعی سیاسی آن «معنویت» می روید. با عنایت به ارتباطِ عمیق و درهم تنیده ی انقلاب اسلامی و معنویت گرایی در پی پاسخگویی به پرسش های زیر برآمده است:

1) دقایق معنوی گفتمان انقلاب اسلامی ایران چیست؟ چه تأثیری در روند معنویت گرایی در جهان داشته است؟

الف دقایق معنوی انقلاب:

1 معنویت گرایی در چارچوب های گفتمان سیاسی چگونه قابل تعریف است؟

2 معنویت گرایی به مثابه یک دالّ به چه مصادیق و مدلول هایی رجوع می دهد؟

3 ارتباط معنویت گرایی با مفهوم انقلاب به طور عام و انقلاب اسلامی ایران به طور خاص چگونه تبیین می شود؟

4 دقایق معنوی و ذهنی انقلاب اسلامی ایران را چه دقایقی و ویژگی هایی دارد؟

ب بازتاب انقلاب بر روند معنویت گرایی:

1 آیا انقلاب ایران را می توان انقلابی با ویژگی های معنوی دانست؟

2 انقلاب ایران چه تأثیری بر روند معنویت گرایی داشته است؟

دقایق معنوی انقلاب:

معنویت گرایی در سپهر گفتمان بشری یک دالّ یا Signifier عامیانه است که به دنبال تعریف عالمانه می گردد. به عبارت دیگر، می توان «معنویت گرایی» را در مقامِ یک مفهوم یا Concept محصولِ کنش های گفتمانی Discursive Practices دانست.

کنش های گفتمانی، آنگونه که فوکو در سال 1970 در چکیده ی نخستین درسش در کلژدوفرانس بیان نموده است: «قاعده مندی هایی است که با همان "واقعیت بیان" آن به وجود می آید. به عبارت روان تر، هستی هر کنش گفتمانی درگرو "واقعیت بیان" آن و همزاد این واقعیت است.» لذا، نظام مندی کنش گفتمانی از نوع منطقی است؛ و نه از نوع زبان شناختی. قاعده مندی گفتمان ناآگاهانه است و در سطح گفتار Parole سوسوری پیش می آید و نه در سطح زبان Langue از پیش موجود.

از همین رو، در پاسخ به این پرسش که معنویت گرایی در چارچوب های گفتمان سیاسی چگونه قابل تعریف است؟ باید آن را در حیطه ی «کنش گفتمانی» بدانیم؛ که از نوع منطقی است و از هویتی واقعی یا Real برخوردار است. به بیان دیگر، «معنویت گرایی» برخلاف تصور غالب یک دانشواژه ی ذهنی نیست؛ تا مانند مفاهیمی چون «عشق» در حوزه ی ذهنی بروید و در واقعیت عینی به دنبال مصداق بگردد؛ بلکه امری واقعی است که در سپهر واقعیت های موجود متجلّی و عینیت می پذیرد و در عرصه ی تلاش های ذهنی بشر به دنبال تعریف می گردد. به واقع مکتب حال است نه قال و عارف شدنی است نه شنیدنی. از این دیدگاه، در چارچوبه ی گفتمانی، در حوزه ی دانشواژگان عینی قرار می گیرد که به دنبالِ تعریف مفهومی است؛ واگرچه به سان دانشواژگان عینی ای چون «جنگ» و «انقلاب» از عمق وسطح کنش بالایی برخوردار نیست، ولی در حوزه ی مفاهیم کنش محور قرار می گیرد؛ و تعریف ذهنی طلب می نماید. این در حالی است که دانشواژگانی ذهنی چون عشق و عدالت، نخست تعریفی ذهنی را برمی انگیزد؛ و سپس عمل را به دنبالِ ذهنیت حاصل، می کشاند.

اشتباه نکنیم؛ «معنویت» امری درونی است؛ اما معنویت گرایی برون دادِ عینی این امر درونی است که با تبلور خود، به دنبال تعریف ذهنی می گردد و از همین جهت در فضای پیوند افقی Fusion of horizon قرار می گیرد. این همان مفهومی است که هرمونتیک گادامر مطرح ساخت و دال بر آن بود که اتحادی میان دیدگاه خواننده یک متن در حال حاضر و دیدگاه تاریخی متن به وجود می آید و دیدگاه یگانه ای می سازد که در کل نه این است و نه آن. در اینجا نیز معنویت گرایی دال بر اتحادی میان ذهن فاعلِ یک عمل به مثابه متن حاضر و دیدگاه تاریخی نسبت به «معنویت» به وجود می آورد و در آن فضا و زمانه ی تاریخی دیدگاه یگانه ای را پرداخته می سازد که در کل نه این است و نه آن؛ اما آنچه مسجل است، آن است که «معنویت گرایی» در سپهر واقعیت های موجود در شاکله ی رفتاری تعریف طلب حضور پیدا می کند و در پرتو «واقعیت بیان» خویش به دنبالِ ظهور در شاکله های تعریفی متعدّد برمی آید.

از این دیدگاه، معنویت گرایی در عرصه ی انقلاب به صورت ناآگاهانه ولی مبتنی بر شعور تاریخی و در سطح گفتار «Parole» ظهور پیدا می کند و در سپهر «واقعیت بیان» خود معنا می پذیرد؛ و در سروش جوانب گوناگونِ ظهور خود، به دنبال کارکرد ارجاعی خاص خود برمی آید.

از همین رو، دقایق گفتمانی آن را نه در بافت متن Co-text و نه در بافت موضوعی Context، بلکه باید در بافت موقعیتی Context of situation آن بازیافت.

معنویت گرایی در این مرحله هم عاملِ انقلاب است و هم حاصلِ انقلاب، چون با «واقعیت بیان» آن در عرصه انقلاب متولّد می شود و همزاد انقلاب است و هم در تأثیراتِ «Impacts» انقلاب رخ می نمایاند.

در این مرحله «معنویت گرایی» پیامی است که انقلاب در مقام «رسانه» آن را از سوی انقلاب و انقلابیون به عنوان «فرستنده» به سمع و نظر گیرنده یعنی «مخاطبین» انقلاب می رساند.

«رمزگان» این پیام است که در سطح گفتار و عملکرد انقلابیون شکل می پذیرد و هرچه «کارکردهای ارجاعی» این رمزگان دقیق تر باشد ارسال پیام وسیع تر و عمیق تر خواهد بود.

در چنین دیدگاهی است که عالی ترین دقایق گفتمان معنویت گرایی در انقلاب، ارجاع گفتار معنویت گرا به «عمل» و «کنشی» است که هویتی مملو از معنویت و منطبق با گفتار را در فراسویِ دیدگان عینیت بخشیده است. به همین جهت بنیانگذارِ مذهب تشیع امام جعفر صادق(ع) می فرمایند: «ما را بیش از گفتارتان با عمل خود تبلیغ نمایید».

در گستره ی انقلاب اسلامی ایران، با چنین منظری، آیت الله خمینی که بعدها به «امام خمینی» شهرت جهانی یافت، یک «دلالت عینی» است که هر گفتار و عمل وی «دلالت های ضمنی» فراوانی را بر «معنویت گرایی» از خود به نمایش می گذارد. به همین جهت، وی به عنوانِ سمبل رمزگان پیامِ انقلاب اسلامی در ارجاعِ انقلاب به «معنویت گرایی» مطرح می شود؛ به مثابه یک مرجع گفتاری و رفتاری چهره نشان می دهد؛ و در مقامِ مرجع «Refrence» غیرقابل انکار، بر تابشگر ابعاد مختلف معنویت گرایی در انقلاب اسلامی است. باز تعریف خویشتن در بازیافتِ تاریخی که در آن زیست می کرد؛ در وجودش متبلور شد؛ و در یاخته های بافت «texture» انقلاب هویدا شد. دوری از تجملات، گرایش به همنشینی با مردم، اخلاق در عمل، صداقت در گفتار، صبر در مصائب، صلابت در مدیریت، صراحت در سخن و... همه ی اینها دقایق گفتمانی حاصل از معنویت گرایی است که در «بازگشت به خویشتن و رهایی از هرگونه تعلق و وابستگی غیر انسانی» است، معنا می پذیرد. از اینرو معنویت گرایی، از رستنگاه «آزادگی و حریت» می روید و در آستانه ی «عبودیت حضرت حق» جوانه می زند و در بستر «جامعه و زندگی جمعی» رشد می کند و تنومند می شود؛ این همان «عرفان سیاسی» است که معنویت گرایی را در فضای زندگی جمعی، در معبد عشق به خدا و احترامِ بی دریغ به «مردم» در مقام جانشینان خدا؛ بر روی زمین معنا می سازد.

«عرفان سیاسی» ؛ عرفان عزلت و انزوا نیست، عرفان صومعه و خانقاه نیست. عرفان عزت و شوکت است، عرفان، حضور و ظهور در صحنه های پرپیچ و خم زندگی است. «طریقتی» است که زاده ی شریعت «آزادگی و جوانمردی» است؛ و خانقاه و صومعه ی خود را در بستر جامعه می جوید و در دفاع از حق و ستیز با ناحق، سماع آغاز می کند.

همین «عرفان سیاسی» است که در قالب معنویت گرایی در انقلاب اسلامی ظاهر می شود؛ و از طریق باز تعریف مفاهیم دینی در حوزه ی عمل سیاسی، در سماع عاشقانه ی ملّت ایران برای دستیابی به جامعه ی عاری از سایه های خفقان آور استبداد و شبه مدرنیسم، جلوه می یابد.

از چنین جهتی است که انقلاب اسلامی در چارچوبه ی کنش گفتمانی، بر تابشگر یک انقلاب معنوی است که در سطح گفتار متجلّی می شود؛ در پرتو «عمل» و «اراده» مردم رشد می کند و در «واقعیت بیان» یا افعال عقلانی معطوف به ارزش مردم در صحنه های مختلف انقلاب می شکفد و در پی این همه تلاش به دنبال «تعریف» می گردد. لذا، هرگونه کنشی که در «سطح واقعیت بیان» خلاف «گفتار» صورت پذیرد؛ نیز، یک کنش گفتمانی و در همان حال ناقض معنویت گرایی در انقلاب ملّت ایران و مهم تر از آن «عرفان سیاسی» حاصل از آن خواهد بود؛ و بیش از هر چیز به پیکره ی گفتمانی انقلاب اسلامی در سطوح «گفتار» و «قدرت» پشتیبانی کننده ی این «گفتار» ضربه وارد خواهد نمود.

در چنین نگرشی معنویت گرایی به مثابه یک دال Signifier بر مدلول هایی Signifiedsرجوع می دهد که در مسیر حیات فردی و اجتماعی آدمی، وی را در مسیر هدایت قرار می دهد و از ضلالت و گمراهی می رهاند؛ و از همین روی، هر فعلی که در این راستا انجام پذیرد، «عبادت» محسوب می شود و فاعل آن عابدی آزاد معرفی می گردد؛ که در پرتو عمل به پایه های رفتاری معطوف به انجام وظیفه و تکلیف الهی، «مسعود» است؛ و چون محمول گزاره هایی چون خوب، درست، باید، وظیفه، مسؤولیت و فضیلت است، «اخلاق»مند است؛ و با دوری از رذیلت، بدی، نادرستی و نبایدهای اخلاقی، حامل معنویت است.

از همین جا، وارد پرسش دیگر از بخش نخست پرسش های «پرسه»ی حاضر می شویم و آن این است که ارتباط معنویت گرایی با مفهوم انقلاب به طور عام و انقلاب اسلامی ایران به طور خاص چگونه تبیین می شود؟

اگر به ادبیات سیاسی در چارچوبه ی جامعه شناسی سیاسی بنگریم و بخش مربوط به بررسی تغییرات و دگرگونی های اجتماعی سیاسی را که با عنوان «جامعه شناسی انقلاب» از آن یاد می شود، بشکافیم؛ بازمی یابیم که خارج از چهار نظریه مشهور به «اسطوره های انحراف» که انقلاب را در فضایی منفی و کدر به قضاوت می نشینند یعنی نظریات چهارگانه ی انقلاب، انحراف از مسیر طبیعی تاریخ، انقلاب، آسیب زایی اجتماعی، انقلاب و حرکت خطی تاریخ و انقلاب و توهم معنایی(5)، نگاه به مفهوم انقلاب در دستگاه های فکری گوناگون، نگرشی مثبت به حساب می آید؛ و نظر به مفهوم «انقلاب» با فضایی از هاله های قداست، عظمت، رشادت و عزّت همراه است؛ از این رو، انسان انقلابی، در شاکله ی هستی معنادار و کوشایی متجلّی می شود، که قابل احترام و تقدیر است؛ و در تحلیل نهایی «ضد انقلاب» هم بر آن می شود که در بستر زمان، خود را در شکل «انقلاب»ی دیگر تعریف پذیر نماید.

از این دریچه ی نگاه، هر انقلابی فارغ از هویت های زیرین ایدئولوژیکی، تاریخی و جغرافیایی در سطح Parole سوسوری بر تابنده ی هویت زیرینِ معنویت گرایی است. هر انقلابی به دنبالِ تغییر وضعِ موجود به وضعِ مطلوب تعریف شده از سوی انقلاب و انقلابیون است؛ از همین جهت، از نوعی «معنویت گرایی» هویت می پذیرد. اگر «معنویت گرایی» را در عالم معنا مدنظر قرار دهیم و در سپهر اندیشه بشری تا حدود زیادی در سپهر اندیشه بشری با دانشواژگانِ «روح و روان» نزدیک است؛ از چنین دیدگاهی «معنویت گرایی» در سامانه ی درونی خود به نوعی «رضایت روحی و روانی» و «احساس امنیت» ارجاع می دهد؛ «انقلاب» نمایانگر فقدان این «رضایت روحی و روانی» و نبود «احساس امنیت» است. در این چشم انداز چون «انقلاب» مخالفِ وضع موجود و خواهانِ وضعِ مطلوب است، در همین راستا به نوعی ارجاع دهنده به معنویت گرایی است. نظریه ارسطو در باب انقلاب را باید در چنین منظری تفسیر کرد؛ ارسطو علّت اصلی انقلاب را فقدانِ عدالت و تلاش آدمی برای حصول برابری و قسط دانسته است؛ پرسش آن است که آیا عدالت از دقایق عالی معنویت گرایی نیست؟

این در حالی است که انقلاب های کلاسیک از منظر ساختاری بر سه رکن اساسی تکیه دارند: مردم، رهبری و ایدئولوژی. ایدئولوژی در این چارچوب یعنی انقلابهای کلاسیک، توسعه و پیشرفت در انقلابهای مدرن و گفتمان؛ در جنبش های نوین اجتماعی، به مثابه یک ارزش و یا یک نظام سخنِ معنویت گرا رخ می نمایانند؛ و حاملان آن را در جایگاهِ هادیان می نشانند.

انقلاب اسلامی، در چنین نگرشی، از ضریب بالای معنویت گرایی برخوردار است؛ هویت انقلاب در مقامِ موصوف عنوان، «انقلاب اسلامی»، در آغازین مرحله ی تعمق بر تابشگر «معنویت گرایی» است؛ در حالی که صفتِ «اسلامی» با دارا بودنِ کارکردهای ارجاعی و دلالت های عینی و ضمنی فراوان در این ارتباط، رویکرد «معنویت گرا»ی انقلاب را دوصدچندان به نمایش می گذارد؛ و ابعاد مختلفِ حضور معنویت را در تمامی یاخته های بافتِ «texture» انقلاب به نمایش می نهد و در عرصه های مختلف گفتاری و متعدّد رفتاری بروز می دهد.

اسلام، یک مکتب ارزشی، فرهنگی است؛ که در پی گسترش عدالت و ارزش های ناشی از «عبودیت حضرت حق» و «رهایی از تعلقات غیر انسانی» در عرصه های گوناگون حیات بشری به هدف حصولِ سعادت «دنیوی و اخروی» است. در چنین دیدگاهی، یک صورت بندی گفتمانی Discursive Formation متکی بر معنویت گرایی ایجاد می شود. در چنین چشم اندازی، انقلاب اسلامی به واسطه صفت اسلامی وهویت معنویت گراییِ شریعت اسلام سرشار از ارجاعات معنوی است؛ و از صورت بندی گفتمانی معنویت گرا تبعیت می کند.

فراموش نکنیم، مجموعه قواعد و روابط حاکم بر صورت بندی یک گفتمان و اجزاء چهارگانه آن یعنی: ارجاع به یک موضوع تحلیل عمومی (قواعد ناظر بر آبژه)، حضور یک مشرب مشخص بیانی یا شکل مشخصی از گزاره، شکل گیری و توسعه «نظامی از مفاهیم دائمی و سازواره» و ابرام بر تداوم بنیان و دورنمایه ی نظری «شکل گیری استراتژیک» از نوع تعینات ناشی از آگاهی سوژه ای واحد نیست و یا از نهادها و روابط اقتصادی و اجتماعی بر نمی خیزد، نظام «صورت بندی گفتمانی» در سطحِ ماقبلِ گفتمانی بازیابی می شود که موجد شرایطی است که در آن پیدایش یک گفتمان، ممکن می گردد. انقلاب اسلامی درست در شرایطی از تاریخ ایران پدید آمد که مردم بیش از هر چیز از کمبودِ «معنویت» گم گشته ی خود در رنج بودند؛ و در مقایسه با دیگر انقلاب ها، مردم در رژیم کهن «OldRegime» از کمبود رفاهِ مالی و فقر اقتصادی و مادی در رنج نبودند.

در پرتو همین نگرش است که دقایق معنوی و ذهنی انقلاب اسلامی ایران در گستره ی هویت ایرانیانی که به حقیقت جویی و عدالت طلبی مشهورند، شکل و محتوا می پذیرد. با نگاهی نه چندان عمیق به انقلاب اسلامی درمی یابیم که آرایش شکلی و محتوایی انقلاب، در اتمسفر گفتمانی ناشی از «انقلابی به نام خدا» متأثر از معنویت گرایی است؛ در هنگامه ی انقلاب رستنگاهِ حرکت خود را در شعائر اسلامی باز می جوید و فریاد انقلاب رادر مسیل «سنت اعتراض مذهبی» به تصویر می کشد.

انقلاب اسلامی بر آن شد تا عوالم زیرین و زبرین آدمیانِ پیوسته به آن را متغیر سازد. عالم درون را براساسِ اصولِ دینی دگرگون نماید، روابط اجتماعی را بر معیارهایِ ارزشی انسانی سامان دهد؛ و پیوندی عالمانه را در ساختاری عادلانه شکل بخشد؛ و در پرتو چنین ساختاری گستره ی رهایی را در کالبدِ معنویت گرایی متجلّی سازد.

در چارچوب چنین دیدگاهی است که ایدئولوژی اسلامی، طرح حکومت دینی و مبارزه با ابعاد هزارتوی ظلم و دفاع از مظلومانِ عالم را بازتعریف نمود. در این چارچوب دال Signifier معنویت گرایی در سطح تحلیلِ کلان و خرد به مدلول های «Signified» فراوانی ارجاع می دهد و از کارکردهای عاطفی، همدلی و همزبانی برخوردار می سازد.

در انقلاب اسلامی ملّت ایران، مردمانی قیام کردند که در پرتو بازتعریف خویش؛ احترام به خود را متجلّی ساختند، «استقلال» را فریاد کردند و با بازیافت خویشتن در فضا و زمانه ی تاریخی خود «آزادی» را در پهن دشتِ «مردم سالاری» و گسترش نهادمند «دموکراسی» دنبال نمودند و توانستند با «پردازش» خویشتن و گسترش «عدالت اجتماعی» در شاکله ی «جمهوری اسلامی ایران» به پیروزی نایل آیند.

در گستره ی چنین تلاشی است که مستضعف باوری، استکبارستیزی، همنشینی با طبقات ستمدیده و تولّی با آزادیخواهان و تبرّی از ظالمان، دوری از تجملات، گرایش به همنشینی با مردم و طبقات مستضعف، اخلاص در عمل، صداقت در گفتار، صبر در مصائب، صلابت در مدیریت، صراحت در سخن و... همگی مدلول هایی هستند که در پرتو بازتعریف خویشتن خویش ایرانیان در پرتو انقلاب اسلامی بار دیگر رخ نشان دادند.

از همین جاست که باید در پاسخ به این پرسش که آیا انقلاب ایران را می توان انقلابی با ویژگی های معنوی دانست؟ گفت: بله، همانگونه که فوکو، بلانشه و بریر می گویند انقلاب اسلامی ایران انقلابی معنویت گراست.

انقلاب اسلامی تلاش دارد که این معنویت گرایی را در سطوح «گفتار»، «گفتمان» و «کردار» حاصل سازد. این تلاش در ایران زمین سابقه ای دیرینه دارد، «گفتار نیک»، «پندار نیک» و «رفتار نیک» از آموزه های کهن دینی ایران زمین است که همواره در پهن دشت گوهره ی ایرانیان، درخشیده است و در گستره های مختلف تاریخ این مرزوبوم چهره برتافته است.

انقلاب ملّت ایران، در خالص ترین چهره تکوینی آن، احیاء کننده «فرهنگ ایران اسلامی» در وسعت شعور تاریخی و حافظه ی دینی آنهاست؛ که ضمانت استمرار و بقای خود را در تطابق «گفتار» و «عمل» نخبگان سیاسی، روشنفکران فکری و سرآمدان اجتماعی خود پی می گیرد.

معنویت گرایی در اجتماعات امروز و جامعه ی بزرگ ایران معیار و محکی برای بررسی نظر مردم در ارتباط با چگونگی عملکرد نخبگان مدعی تفکر انقلابی و رفتار علوی منبعث از انقلاب اسلامی هستند. گسترش معنویت گرایی در گستره ی عملکرد نخبگانِ انقلاب، بر تعمیق گرایشات معنویت محور در سطوح مختلف جامعه منجر می شود. بدین گونه، هرچه میزان معنویت گرایی در جامعه افزایش یابد بیش از هر چیز متأثر از ادراکِ مردم معطوف بر تطبیق رفتار و گفتار مؤلفه های پیش گفته است.

روند معنویت گرایی در وسعت انقلاب اسلامی ایران احیا شده و تشدید گشت؛ و در پرتو دفاع مقدس ایرانیان از تمام انباشته ها و داشته های فرهنگی و تاریخی خود قوام بیشتری یافت. این در حالی است که با شروع دهه ی دوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اعوجاج های فراوانی در محیط معنویت گرایی بروز کرد. و در آستانه ی رهه ی سوم با بازتعریف آن در پرتو گرایش به زندگی مدرن، در آینده با شکل و شمای دیگری نمود خواهد پذیرفت.

در سطح بین الملل، بازگشت به معنویت، شکل بنیادین بسیاری از هویت های انقلاب ها و جنبش های گوناگون اجتماعی را هویت می بخشد. «انقلاب اسلامی» امروزه در جای جای کشورهای اسلامی و آزادی خواه ردپای معنویت گرایی را تعمیق بخشیده است. در لبنان، در فلسطین، میان رزمندگان جهادی در کشورهای اسلامی، در شمال آفریقا و حتی در ایالات متحده آمریکا این تشکل گفتمانی تأثیرگذار بوده است.

انقلاب اسلامی در پرتو معنویت گرایی؛ آموزه های رفتاری در محیط ارتباطات بین المللی را به آموزه های معنوی خاصی هدایت ساخت. اینکه ملتهای آزاده ی جهان نمی توانند نسبت به وضعیت همنوعان و هم کیشانِ خود بی تفاوت بوده و در پی ایجاد صلحی پایدار و واقعی نباشند. از دعوت به اصول حق غافل نباشند و در پرتو استفاده از تجارب مثبت دیگران به الگوهای همکاری مؤثر روی آورند؛ و در ضمن تلاش برای پاسداشت از عزت و استقلال خود، در احترام به استقلال و عزّت دیگران، کوتاهی نکنند.

پی نوشت ها:



1. عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی

2. گی روشه، تغییرات اجتماعی، (تهران: نشر نی)، ص 289 و 219.

3. فوکو، میشل، یادداشت های ایران، به نقل از تاجیک، محمدرضا، میشل فوکو و انقلاب اسلامی (تهران: بقعه 1378)، ص 7.

4. راه انقلاب، مجموعه مقالات پژوهشی (تهران: نشر هماهنگ، 1378)، ج 1.

5. لاور. رابرت. اچ، دگرگونی های اجتماعی، انتشارات سمت، تهران

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان