«اکسیدان» دومین ساخته حامد محمدی ست. کارگردانی که پیشازاین او را با فیلمنامه «طلا و مس» ساخته همایون اسعدیان و نویسندگی و کارگردانی فیلم اولش یعنی «فرشتهها باهم میآیند» میشناسیم.
حامد محمدی فرزند منوچهر محمدی تهیهکننده نامآشنا، معتبر و باسابقه سینمای ایران است. کسی که کار خود را ابتدا در اداره نظارت و ارزشیابی و با تعیین سانسور و ممیزی برای فیلمهای مختلف سینمای ایران آغاز کرد و بعد وارد جریان تولید و تهیه آثار سینمایی شد و حالا بیش از سه دهه است که از فعالان این عرصه به شمار میرود.
سراغ مهمترین فیلمهایی که منوچهر محمدی تهیهکرده است را میتوان در دهه هشتاد گرفت که مهمترینشان «از کرخه تا راین» ساخته ابراهیم حاتمی کیاست. «زیر نور ماه»، «ارتفاع پست» و «مارمولک» از دیگر فیلمهای مهم محمدی در آن سالها هستند که در دهه نود با «طلا و مس»، «حوض نقاشی»، «بوسیدن روی ماه» و «فرشتهها باهم میآیند» تداوم مییابند.سابقه مذهبی که در شخصیت خود محمدی وجود دارد در فیلمهایی هم که تهیهکرده است و ذکر آنان رفت بهوضوح نمود مییابد. هرقدر هم که شخصیتهای فیلمهای او در موقعیتهای اشتباه و ناموزون قرار داشته باشند یا مرتکب اشتباهات ریزودرشت شوند، در انتهای فیلمها میبینیم که بهنوعی بهسوی خیر، سعادت و خوشبختی که بیشتر جنسی اخروی دارد، رهنمون میشوند.
«اکسیدان» در حقیقت تقلیدی ست از الگوی دو فیلم موفق و پرفروش در سینمای بعد از انقلاب یعنی «آدمبرفی» ساخته داود میرباقری و «مارمولک» ساخته کمال تبریزی. داستان ازاینقرار است که جوانی (با بازی خوب جواد عزتی) بعد از اتفاقی که برای زندگی عاطفیاش میافتد و نامزدش ترک وطن میکند، تصمیم میگیرد به هر شکلی که شده ویزایش را بگیرد تا بتواند معشوقه خود را دوباره بازیابد؛ یکجور تلاش همهجانبه برای دریافت ویزا که بیش از هر چیز یادآور «آدمبرفی» است.
جواد عزتی با امیر جعفری همراه میشود تا به کمک او بتواند به هر ترفندی که شده ویزایش را بگیرد. در این مسیر آنها با کشیشی روبهرو میشوند و این ایده به سرشان میزند که جواد عزتی را یک کشیش مسیحی جا بزنند تا راحتتر به هدفشان برسند. لباسهای کشیش را میبرند و از کلیسا دزدی میکنند و به دام پلیس میافتند تا درصحنه/ بزنگاهی که یادآور «بینوایان» است، کشیش در «اکسیدان» مجرمان را ببخشد و گناهشان را بشورد، همانطور که کشیش در «بینوایان» ژان وال ژان را به خاطر دزدیش از کلیسا میبخشد. صحنهای که در «مارمولک» هم پیشتر تکرار شده: جایی که شاهرخ فروتنیان، بهعمد لباسهای خود را میگذارد تا امکان فرار پرویز پرستویی را فراهم کند.در اینجا هم کشیش دزدی را انکار میکند و میگوید خودش وسایل را به این دو داده تا این بهانه و دستاویزی برای کارگردان باشد که کشیش را هم با دو شخصیت دیگر همراه سازد و موقعیت جدیدی را شکل ببخشد.
در میان این موقعیتها اما مسئله مهمی وجود دارد که نقاط ضعف اصلی فیلم هم از آن نشایت میگیرد؛ فیلمنامه بسیار بد «اکسیدان» که ساختاربندی درستی ندارد. در فیلمهایی اینچنینی که قهرمان در موقعیتی ناخواسته و جبری قرار میگیرد و سعی میکند خود را از آن خلاص کند تماشاگر با مجموعهای از موقعیتهای ریزودرشت و داستانک هایی مواجه میشود که بخش اصلی و پیکره داستان و روایت را شکل میبخشند. در «اکسیدان» اما تماشاگر مجبور است بیشتر وقت فیلم را همراه با قهرمان در کلیسا سر کند و موقعیتهای جانبی و داستانکها با پیشروی داستان، کم و کمتر میشوند تا جایی که ایدههایی مانند ایفای نقش یک ترنس یا زوج همجنسگرا نه تنها تماشاگر را جذب نمیکند که بسیار فرمایشی هم به نظر میرسد.
مشکل دیگر فیلمنامه در دیدگاه خلاقی آن است. فیلمساز دارد با موارد خاص و حساسیتبرانگیز و ویژهای در جامعه امروز ایران مانند همان همجنسگرایی شوخی میکند و به مدد آنها خنده تماشاگر را درمیآورد اما در لحظه همین آدمها را دست هم میاندازد و مسخره هم میکند آن یعنی رویکردی ریاکارانه و کاسب کارانه که به هیچوجه اخلاقی به نظر نمیرسد و تنها باعث شده تا با این لودگیها و به مسخر گرفتن موارد ویژه فیلم اجازه نمایش پیدا کند.
هرچند که «اکسیدان» چندین صحنه بامزه و خندهدار قوی دارد، اما درنهایت فیلم دروغگو و شارلاتانی ست که همه ارزشهای دیگرش را زیر سؤال میبرد.
Post Views:
1