ماهان شبکه ایرانیان

اختلاف و پیامدهای ناگوار آن در قرآن

تاریخ حیات بشری همواره شاهد منازعات و کشمکش های بین اقوام و ملل جهان و پیامدهای ناگوار و غم انگیز آن بوده است

مقدمه

تاریخ حیات بشری همواره شاهد منازعات و کشمکش های بین اقوام و ملل جهان و پیامدهای ناگوار و غم انگیز آن بوده است. تکثر در جوامع بشری امری تکوینی بوده و واقعیتی است که بر اساس آن باید رفتار کرد؛ ولی ثمره ناهنجار این تکثر، اختلافاتی درپی دارد که گاه به جنگ ها و مصایب تحمل ناشدنی و نابودی انسانها و نابسامانی های زیادی را در زندگی بشر می انجامد که البته در این برهه از زمان فهم این حقیقت برای همگان بسی آسان است؛ زیرا جهان و جهانیان جنایات ددمنشانه استکبار جهانی، آمریکا و فرزند نامشروع او اسرائیل غاصب را شاهدند و علت دوام این جنایات و قلدری ها چیزی جز تفرقه و جدایی مسلمانان نیست. در این نوشتار مختصر بر آنیم اختلاف و عوامل و پیامدهای آن را با مطالعه در آیات قرآن کریم و روایات اسلامی مورد بررسی قرار دهیم.

مفهوم اختلاف و وحدت

واژه «اختلاف» و «وحدت» از معدود کلماتی است که همواره تکیه کلام زمامداران و حاکمان بوده، ازاین رو مفهوم کلی این دو واژه بسیار روشن است؛ اما نکته ای که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که: آیا واژه وحدت و اختلاف چون دو واژه عدل و ظلم اند که یکی به طور مطلق مذموم و دیگری ممدوح است و صدق مفهوم دادگری یا ستمگری در موردی، آن عمل شایسته یا ناشایست می نماید؟

در پاسخ باید گفت: به رغم ذهنیت افکار عمومی، چنین نیست و اختلاف و وحدت هیچ یک ارزش ذاتی ندارند؛ بلکه ارزش یا ضد ارزش بودن هر کدام، متغیری از موضوع، هدف و کیفیت رسیدن به آن است؛ به تعبیر دیگر موضوع وحدت می تواند رعایت و التزام به قوانین الهی باشد، چنان که قرآن کریم می فرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ

عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْوانا؛(1) و همگی به ریسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسیله رحمت) چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان شما الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او برادر شدید.»

و یا رعایت قوانینی باشد که با نظرخواهی و جمع بندی آرای اندیشمندان، کارشناسان و نخبگان ملتی یا ملل جهان، با هدف حصول نظم و امنیت همگانی با رأی اکثریت تصویب شود و بیشترین منافع را برای عموم دارا باشد و در سایه آن، رشد و شکوفایی و توسعه همه جانبه ملت یا تجاوزات جهانی و ترقی و تعالی بشری به دست آید. چنین وحدتی که ریشه در تفاهم و وفاق دارد بی تردید مطلوب است و ایجاد اختلاف در آن نارواست. ولی اگر موضوع وحدت، اطاعت فرمان های ستمگر و دیکتاتوری باشد که بب منافع و

برتری طلبی های خویش و اطرافیان یا قوم و نژاد خود می نگرد و افکار عمومی و دیدگاه های دیگران را در آن نادیده گرفته می شود، چنین وحدتی ارزش محسوب نمی شود و دفاع پذیر نیست. همچنین اگر موضوع وحدت استراتژی ابرقدرتی است که با هدف تک قطبی نمودن جهان و سلطه بر همه ملل از طریق باج خواهی و باج دادن و تهدید و تطمیع شکل گیرد و منافع ملت های مستضعف نادیده گرفته شود، هیچ منصفی حفظ چنین وحدتی را که با ظلم و ستم به اقشار ضعیف توأم است، روا نمی داند؛ بلکه در این موارد اختلاف و شکستن این گونه وحدت برای جایگزین نمودن وفاقی دیگر سزاوار است.

قرآن کریم می فرماید: «و تَعَاوَنُواْ عَلَی الْبرِّ و التَّقْوَی و لاَ تَعَاوَنُواْ عَلَی الاِثْمِ وَالْعُدْوَان...؛(2) و (همواره) در راه نیکی و پرهیزگاری با هم همکاری کنید و (هرگز) در راه گناه و تجاوز همکاری ننمائید.»

این آیه شریفه بیانگر یک اصل کلی اسلامی تعاون بر «برّ و تقوا» است که سراسر مسائل اجتماعی و حقوقی و اخلاقی و سیاسی را دربرمی گیرد. طبق این اصل مسلمانان موظفند در کارهای نیک تعاون و همکاری کنند، ولی همکاری در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم تعاون بر «اثم و عدوان»، به طور مطلق ممنوع است؛ گرچه مرتکب آن دوست نزدیک یا برادر انسان باشد.

این قانون اسلامی، درست بر ضد قانونی است که عصر جاهلیت و حتی جاهلیت امروز نیز حاکم است که «انصر اخاک ظالما او مظلوما؛(3) برادر (یا دوست و هم پیمانت) را حمایت کن، خواه ظالم باشد یا مظلوم!»

در آن روز اگر افرادی از قبیله ای حمله به افراد قبیله دیگر می کردند، بقیه افراد قبیله به حمایت آنها برمی خاستند، بدون این که تحقیق کنند حمله عادلانه بوده یا ظالمانه؛ این اصل در مناسبات بین المللی امروز نیز وجود دارد. به طوری که اغلب کشورهای هم پیمان، و یا آنها که منافع مشترکی دارند، در مسائل مهم جهانی به حمایت یکدیگر برمی خیزند، بدون این که اصل عدالت را رعایت کنند و ظالم و مظلوم را از هم تفکیک نمایند(؟!!) چنان که تاریخ بشر شاهد است که تحت شعار وحدت و تبعیت محض به ویژه آن گاه که رنگ دینی تقدس به خود گرفته، چه مفاسد و حوادث ناگوار و جبران ناپذیری بر جوامع بشری تحمیل گشته است و چه بسیار از مصلحان و دانشمندان، مظلومانه به بند کشیده شده و یا زیر چرخ کاروان وحدت جان باخته و ملت ها و تمدن های بزرگ بشری در سراشیبی انحطاط افتاده اند.

اما شریعت اسلام، بر این قانون جاهلی خط بطلان کشیده و دستور داده که مسلمانان با یکدیگر باید (تنها) در کارهای نیک و برنامه های مفید و سازنده تعاون و همکاری داشته باشند، نه در گناه و ظلم و تعدی.(4)

باتوجه به مطالب یادشده درمی یابیم که وحدتی ارزشمند و مطلوب خواهد بود که در سایه اختلاف آرا پدید آید. چنین وحدتی همان وفاق عملی یا التزام به قانون است. در این صورت اگر چه فرد در اعتقاد و نظر، مخالف فلان اصل یا قانون است؛ ولی چون مورد وفاق اکثر افراد است در عمل به آن ملتزم است.

نکته مهمی که در فهم این دو واژه (اختلاف و وحدت) نباید از آن غفلت شود این است که اصولاً، واژه «وحدت» در مسایل اجتماعی در مواردی استفاده می شود که نوعی «اختلاف» وجود داشته باشد، تا همبستگی و وفاق ملی به وجود آید و بدون هیچ گونه اختلافات، اتحاد و همبستگی موجود بوده و نیاز به وحدت و همبستگی ندارد، و حال آن که در اسلام دعوت به همبستگی شده است.(5) از سوی دیگر برخی از اختلافات، معقول و منطقی است. چنان که اختلافات طبیعی، مانند اختلاف رنگها و قبیله ها لازمه آفرینش و خلقت انسان به حساب آمده است: «و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم انّ فی ذلک لایات للعالمین(6)»براین اساس، معنای وحدت و همبستگی در جامعه آن نیست که در جامعه اختلاف رنگها، زبانها و سلیقه ها، تضارب اندیشه و جناح بندی های سیاسی و ... وجود نداشته باشد؛ زیرا در اسلام به انتقادهای سازنده، تضارب اندیشه و رقابتهای سیاسی منطقی، توصیه شده و آنها از اصول پذیرفته شده هستند که این عناصر معمولاً اختلاف آورند. همین طور معنای همبستگی و وحدت آن نیست که اقلیتهای مذهبی از عقاید خویش دست برداشته و عقیده ای واحد داشته باشند و یا برادران سنّی، شیعه و شیعیان سنّی شوند؛ بلکه مقصود از وحدت و همبستگی آن است که همه افراد و گروه های یک جامعه با بهره گیری از عوامل وحدت و همبستگی و با اتخاذ سیاستهای اصولی و منطقی در قبال سیاستهای خصمانه دشمن مشترک خود، متحد بوده و از اختلافات غیر معقول پرهیز کرده و اختلافات خود را با تبادل اندیشه حل نموده و با صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند.

علما و اندیشمندان، جوامع مسلمین بدانند که اتّحاد، نخ تسبیحی است که مهره ها را در کنار هم نگه می دارد، و ارتباط منظّمی بین آنها برقرار می سازد، و آنها را از پراکندگی و دورافتادگی و گم شدن حفظ می کند؛ اگر آن نخ پاره شود، انسجام مهره ها گسسته شده، و هر کدام به جایی فرو خواهد افتاد.

وحدت عامل مهمّ حرکت بخش برای انقلابها بوده، و انسانها را در گذر پیشرفت به سوی پیروزی ها، از دست اندازها و گردنه های صعب العبور، عبور می دهد، به ناتوانی ها توان بخشیده، و دشواری ها را آسان می کند و ناممکن ها را ممکن می سازد. وحدت مسلمانان، توان آنان را در برابر دشمنان، صدها و هزارها برابر می کند، درست مانند سدهای بزرگی که در نقاط مختلف جهان ساخته شده و مبدأ بزرگ ترین نیروهای صنعتی است، و سرزمین های وسیعی را زیر پوشش روشنایی و آبیاری قرار داده است، این قدرت عظیم چیزی جز نتیجه به هم پیوستن دانه های ناچیز باران نیست. بنابراین، اتّحاد و انسجام دانه های باران باعث ایجاد سدهای عظیم با آن همه توانایی ها شده است. وقتی که از دانه های باران در پرتو وحدت و به هم پیوستگی چنان آثار اعجازآمیز بروز کند، به یقین اتّحاد و انسجام مسلمانان آثار و برکات اعجازآمیز بیشتری در پیشرفت اهداف عالی انسانی و جلوگیری از مقاصد غیر انسانی استعمارگران و زورگویان خواهد داشت و موجب سربلندی و عزّت و اقتدار بی نظیر خواهد شد.

قرآن کریم، گروه گرایی و پراکندگی را از برنامه های مشرکان دانسته، و مسلمانان را به شدّت از آن نهی کرده و به انسجام تحت پوشش توحید دعوت فرموده و با صراحت می فرماید: «وَ لاتَکونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعا؛(7) ؛ از مشرکین نباشید، از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته ها و گروه ها تقسیم شدند.»

قرآن تفرقه و اختلاف را در ردیف عذاب های آسمانی عنوان کرده و می فرماید: «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی اَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابا مِنْ فَوْقِکُمْ اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعا وَ یُذِیقَ بَعْضُکُمْ بَأْسَ بَعْض؛(8)؛ بگو خداوند قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد، یا به صورت دسته های پراکنده شما را با هم بیامیزد، و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگری بچشاند.»

قرآن به تفرقه افکنان هشدار داده و آنها را جدای از اسلام و دشمن مسلمانان معرّفی کرده و با قاطعیّت می فرماید: «اِنَّ الّذینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعا لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَی ءٍ اِنَّما اَمْرُهُمْ اِلَی اللّهِ(9)؛ همانا کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند، و به گروه های گوناگون تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آنها نداری، سر و کار آنها تنها با خدا است.»

عوامل و زمینه های فراوانی برای تفرقه و تشتّت وجود دارد و همه انسان ها مسیر حق را برنمی گزینند و گذشته تاریخ نیز به روشنی بر این مدعا گواهی می دهد، که در این رهگذر وظیفه جوامع مسلمان به ویژه علما و اندیشمندان سنگین تر می شود. زیرا عوامل اختلاف زا در بین امت اسلامی با توجه به ترفندهای دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین در این برهه از زمان (عصر ارتباطات و تکنولوژی) بسیار زیاد است.

همگی باید به هوش باشند و بدانند که این نعمت خدادادی (وحدت) آفاتی نیز دارد که باید به دقت شناسایی شده و از سر راه برطرف گردند. در حقیقت پاسداری از حریم اخوت و وحدت و دوری از تفرقه و تشتّت، پاسداری از حریم شریعت اسلام است؛ و حکم نگهبانی از دین خدا هم معلوم است. در این قسمت از بحث به جهت اختصار تنها به مهمترین «عوامل اختلاف زا» اشاره می کنیم:

1ـ تعصبات مذهبی و قومی

«تعصّب»، از «عَصَب» به معنی جمع و گروه است. تعصب همان عاملی است که فرد را به گروه انسانی پیوند می دهد تا به حمایت و جانبداری از آن گروه برخیزد. تعصّب شاخص انسان و فصل واقعی و حقیقی او در برابر حیوان است؛ زیرا حیوان تعصب ندارد.

شخص دارای تعصّب را متعصّب گویند. متعصب خود را یک من تنهای مستقل احساس نمی کند، بلکه خود و سرنوشت و احساس و اعتقاد خویش را با دیگرانی که همدرد و هم سرنوشت و هم اندیش او هستند، مشترک احساس می کند و این بزرگترین فضیلت انسانی و فاصل بین نوع انسان و حیوان است. متعصب کسی است که از خویشاوندان خود، حمایت کند. این خصلت روانی عامل همبستگی اجتماع بوده و ملاک و معیار انتخاب ارزشها و شیوه تفکر است.

تعصب بر دو قسم است: مذموم و ممدوح.

تعصب مذموم، آن است که انسان از مرام و مسلک و حزبی، به طور مطلق، حتی پس از دانستن بطلان آن، حمایت نماید، همان طور که مشرکان می گفتند: «انّا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون.»(10)

اما تعصب ممدوح، آن است که در راه حق، تعصب و غیرت به خرج دهد و مسامحه روا ندارد. حق باید چنین حامیانی سرسخت داشته باشد، وگرنه از بین می رود، هیچ اجتماعی نباید از این متمسکان به حق، خالی باشد. زیرا هیچ دعوت به حقی رشد نکرده جز با مقاومت و دفاع پیروانش از آن. چنان که قرآن کریم می فرماید: «یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم.»(11)

بنابراین، تعصب نسبت به اصل حقیقت و اهداف الهی و پای بندی به آن و پاسداری آن از هجوم جاهلان و تأویل منحرفان، امری پسندیده است. اما تعصب نسبت به مرام و مسلک و حزبی، به طور مطلق، حتی پس از دانستن بطلان آن، امری ناپسند و صاحبش گناهکار شمرده می شود.

امام سجاد (ع) می فرماید: «آن تعصبی که صاحبش گناهکار شمرده می شود این است که فردی، انسانهای بدکردار وابسته به خویش را از افراد نیکوکار و وابسته به قوم دیگر، بهتر بداند و با ارزش تر شمارد. ولی دوست داشتن وابستگان، از تعصب های مذموم نیست. بلکه یاری کردن بستگان، برای ظلم به دیگران، از نوع تعصب باطل و مذموم است.»(12) و این نوع تعصب (مذموم) است که خروج از ایمان شمرده می شود؛ امام صادق (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل می فرماید: «کسی که خودش تعصب بورزد یا دیگری برای وی تعصب ورزد، حقیقتا طوق (گردن بند) ایمان را از گردن خارج کرده است.»(13)

تعصب در وهله اول در روان کسی شکل می گیرد که توان و حال فکر کردن را ندارد. برای راحتی خود و شانه خالی کردن از زیر بار این عمل سخت، نظر کسانی را می پذیرد که به آنها تعلق دینی، یا ملی دارد. در فراشد تعصب، آراء و اندیشه های گوناگون یکی پس از دیگری ایجاد و بدان گردن نهاده می شود و سپس نسبت به آن تعصب ورزیده می گردد. اما تعصب نسبت به عقیده ای، دلیل استحکام آن عقیده در روان متعصب نیست، بلکه دلیلی است بر انحراف روان و داشتن نظری سطحی و تقلیدی. به مرور زمان این روحیه فردی به روحیه ای جمعی دگرگون می شود که پیامدهای اجتماعی خاصی را نیز به همراه دارد. البته افراد نادری را می توان یافت که روانشان تهی از تعصب باشد، یا تعصب در درون آنها از بین برود. ازاین رو، اسلام در جهت دهی تعصب کوشید، نه حذف و از بین بردن آن؛ زیرا حذف یک خصیصه روانی در مدت زمانی کوتاه عملی مشکل و شاید غیرممکن باشد. سفارش اسلام به فرموده امام علی (ع) این بود که «عصبیت را در جهت کسب صفات عالی، انجام کارهای شایسته و امور نیکو، حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد و پیمان و عصیان در مقابل اعمالی که موجب تکبر است، به کاربرید.» شاید بتوان گفت تعصب نوعی «وضع رفتار» است. تعصب یا وضع رفتار، آمادگی عصبی و روانی برای فعالیت نفسانی و جسمانی است. یعنی وجود تعصب فرد را برای واکنش معینی آماده می کند. عقاید با تعصب پیوند نزدیک دارد؛ زیرا آنچه را فرد درباره شیئی یا گروهی راست می پندارد، به یقین در تعیین آمادگی او برای واکنش در برابر آن به شیوه ای بیش از شیوه دیگر کمک می کند. در شکل گیری تعصب، «تقلید» بیش از هر چیزی نقش دارد؛ یعنی ممکن است فرد بر اثر تقلید از پدر و مادر یا استاد خود و یا دیگران تعصب پیدا کند. تعصب بیشتر به میل به قبول نظر رایج جامعه بستگی دارد تا به تجربه فردی.(14)

تعصب نقشی اساسی در تاریخ صدر اسلام داشته است. ابوطالب در مقاطع مختلفی از تعصب قبیله ای بهره برد. حتی بنی هاشم، چه مسلمان و چه کافر، به علت تعصب و دفاع از فرد خود، سختی های محاصره اقتصادی در شعب ابی طالب را تحمل کردند. همین ویژگی و خصلت روانی عربها نقش بسیاری در حفظ جان پیامبر(ص) داشت.(15) بعد از اسلام این خصلت روانی در جهت تثبیت هدفهای اسلام به کار گرفته شد، ولی بعد از رحلت پیامبر و به ویژه در زمان حکومت امویان به حالت اولیه برگشت. بنابراین تعصب در تاریخ اسلام، هم دارای نقش مثبت است: آنجا که در پیشبرد هدفهای اسلام مؤثر بوده است، و هم دارای نقش منفی است: آنجا که یا از موانع گسترش اسلام بوده است، یا از عوامل انحراف آن.

2ـ خودپرستی یا کبر و غرور

خودپرستی و خودمحوری انسان خود پرست یا خود محور، کسی است که هوسهای او بت و محور او گشته است؛ به طوری که جز سود و منافع خویش، به چیز دیگری نمی اندیشد و همه چیز را فدای مصالح مادی خود می نماید و این خصلت شیطان است؛ زیرا اولین تفرقه و ناهماهنگی از هنگام استکبار «ابلیس» از سجده آدم آغاز شد. ریشه خودپرستی را می توان در مقوله هایی، چون «کبر»، «عجب»، «حسادت»، «ترس» و... جستجو نمود.

امام صادق (ع) می فرماید: «برادری با سردمداران و قدرتمندان و دوستی با متکبران تحقق نمی یابد.»(16)

آن کس که خود را از دیگران برتر می داند و هیچ ارزشی برای غیر خود قائل نیست، ضمن تحقیر مستمر دیگران، اسباب کینه جویی و دشمنی را فراهم می سازد. شرط پایداری دوستی و همبستگی، احترام متقابل است. انسان خودپرست و متکبر، هویت و ارزشی برای دیگران قائل نیست و تنها خویشتن می بیند و حال آن که همبستگی و اخوت، عکس این را طلب می کند؛ یعنی باید خود را فدای دوست و همنوع کرد.

امام علی (ع) می فرماید: «به خاطر برادرت، مال و جان خود را بذل کن (فدا کن).»(17) به نظر آن حضرت، مبدأ تمام عقده هایی که منجر به اختلافات می گردد، خودپرستی و خودمحوری است و این تلازم به اندازه ای است که آن حضرت از اختلاف نیروها به اختلاف هوسها تعبیر می فرماید و خودمحوری و خودپرستی را بزرگترین خطری می داند که هویت جامعه اسلامی و پیشرفت آن را تهدید می کند.(18)

ازاین رو، برای مقابله با این آفت و ریشه های اختلاف سازان، همه مسلمانان لازم است که به مقابله و پیکار علیه خودپرستی به پاخیزند؛ زیرا جهاد و مبارزه با دشمنان بیرونی فقط سبب پیروزی یک انقلاب یا نظام می گردد و آنچه باعث تداوم و ماندگاری این نظام می شود، چیزی جز مبارزه با دشمن درونی نیست. بر همین اساس است که پیامبر اسلام (ص) خطاب به گروهی از مسلمانان که پیروزمندانه از میدان جنگ برگشته بودند، فرمودند: «آفرین بر گروهی که جهاد کوچکتر را انجام داده و جهاد بزرگتر هنوز برآنان باقی است.» و هنگامی که از ایشان سؤال شد که جهاد بزرگتر کدام است؟ فرمودند: «جهاد با نفس»(19)

امام علی (ع) در این باره می فرماید: «اعلموا ان جهاد الاکبر، جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسکم تسعدوا؛(20) بدانید که بزرگترین جهاد، مبارزه با نفس است، پس به جهاد خویش اشتغال ورزید تا سعادتمند شوید.»

3ـ جهل و کج فهمی معارف عالیه اسلام

یکی از بزرگترین عوامل اختلاف، و علة العلل دشمنی ها و تفرقه ها، جهل مسلمانان نسبت به هم و معارف عالیه اسلام راستین است؛ جهل به عقائد و احکام مذاهب اسلامی و جهل به تاریخ اسلام و تاریخ مذاهب و جهل افکار و اندیشه های گروه ها و افراد موجود در جامعه است.

هرکسی از اسلام، پیش خود، برداشتی خاص دارد و برای آن اصول و فروعی را معین می کند که گاهی با آنچه دیگران پنداشته اند، مخالف و باعث خروج از اسلام است.

جهل به تاریخ اسلام، سنت معمول هنگام نزول وحی را از خاطرها محو نموده است و منشأ فتنه ها و بدعتها را در ابهام نگه داشته است.

جهل پیروان مذاهب از مذاهب دیگر، جهل جناح های سیاسی و اقلیت های مذهبی از ایده و مسلک یکدیگر، باعث بدگمانی ها و تهمت های زیادی نسبت به هم، دشمنی و صف آرایی در مقابل یکدیگر و پندارهای نادرست در پیدایش مذاهب یکدیگر گردیده است.

آری، کج فهمی ها و دور شدن مسلمانان از معارف اسلامی، بلای عمده و ریشه همه بدبختی های آنان است. متفکر شهید، استاد مطهری(ره) تحت عنوان «انحطاط مسلمین در عصر حاضر» می فرماید:

«در میان کشورهای دنیا به استثنای بعضی کشورها، کشورهای اسلامی، عقب مانده ترین و منحط ترین کشورها هستند. نه تنها در صنعت عقب هستند، در علم... در اخلاق در انسانیت و معنویت (نیز) عقب هستند. چرا؟... باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام به صورت اصلی در مغز و روح ما، موجود نیست، بلکه این فکر، اغلب در مغزهای ما به صورت مسخ شده، موجود است....»

فکر دینی ما باید اصلاح شود. تفکر ما در این باره غلط است....

ما قبل از این که بخواهیم درباره دیگران فکر کنیم که آنها مسلمان شوند، باید درباره خود فکر کنیم. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام .... البته این را نمی خواهم بگویم و شما را به غلط بیندازم که استعمار و استثمار، ما را به این حالت درآوده است. نه، ما قبلاً به این حالت درآمدیم، آنها امروز، ما را به این حالت نگه می دارند و علت مبقیه ما هستند. وگرنه ما، قبل از این که استعمار و استثماری بیاید، افکاری... تدریجا در ما پیدا شد و ما را به این حالت درآورد...».

...حدیث معروفی است «اذا ظهرت البدع، فعلی العالم ان یظهر علمه و الاّ فعلیه لعنة الله(21)؛ اگر بدعتها پیدا شود (بدعت، یعنی آن چیزی که جزء دین نیست ولی نام دین به خودش گرفته است و مردم خیال می کنند، از دین است).»

... در میان مردم، بر داناست که اظهار بکند و بگوید. این حدیث شریف، وظیفه إحیاء دین را، که در درجه اول بر عهده علما است بیان می کند، از راه مبارزه با بدعتها و تحریفها.»

امیدوارم از مجموع آنچه گفته شد، بتوانیم نتیجه بگیریم که ما اکنون بیش از هر چیزی، نیازمند به یک رستاخیز دینی و اسلامی، به یک احیاء تفکر دینی، به یک نهضت روشنگر اسلامی....

مخاطب سخن استاد شهید(ره)، همه مسلمانان، علماء و فرق مختلف اسلامی است. با توجه به این سخنان، احیاء فکر دینی در تمام مجامع دینی و اسلامی ضروری است. البته تذکر این نکته لازم است که این نقل قول به معنای انکار تلاش رهبران و دردمندان نیست. اما باید پذیرفت که علی رغم همه تلاش و کوششهای درخور ستایش، هنوز هم بنای فکر دینی، تحول لازم را تجربه نکرده است.

4ـ کینه ورزی و عقده های شخصی

یکی از عواملی که موجب ایجاد اختلاف در جوامع اسلامی می شود، کینه ورزی های شخصی و عقده ها می باشد که نمونه افرادی که به این دلیل از صفوف مسلمانان جدا گشته و در مقابل حق ایستاده اند در تاریخ اسلام فراوان است. ازجمله: هنگامی که رسول اکرم (ص) آنچه بدان مأمور بود در غدیر خم اعلام نمود و این امر در بلاد شایع گشت. «نصربن حارث کلده عبدی»، از این موضوع آگاه شد؛ ازاین رو، به محضر رسول خدا(ص) آمد و گفت: از سوی خدا امرکردی که گواهی به خدا و رسالت تو بدهیم، و نماز وروزه و حج و زکات را بجا آوریم، همه را از تو پذیرفتیم و قبول نمودیم. حال به اینها اکتفا ننمودی و باز دست پسر عمت را گرفته، و بلند نمودی و بر ما برتری دادی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه» آیا این امر توست یا ازجانب خدا می باشد؟! حضرت فرمود: قسم به خدایی که جز او معبودی نیست، این امر از جانب خداوند است. آن شخص پس از شنیدن این سخن به طرف شتر خویش رفت، در حالی که می گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد(ص) می گوید، راست و حق است، بر ما سنگی ببار و یا عذابی دردناک به ما برسان.» هنوز به شتر خویش نرسیده بود که سنگی از آسمان فرود آمد و او رابه هلاکت رساند. و خداوند متعال این آیه را نازل نمود: «سأل سائل بعذاب واقع» که به اعتقاد علمای شیعه و جمعی از علمای اهل سنت این آیه بعد از قضیه غدیر و در این خصوص نازل شده است.»(22)

همچنین در زمان حکومت امام علی (ع) نیز نمونه های بسیاری می توان یافت که وجود عقده ها و کینه های شخصی در افراد سبب جبهه گیری آنها در مقابل حضرت شده بود. کسانی که دلهایشان مالامال از حقد و کینه نسبت به امام علی (ع) به خاطر جنگهای بدر، خیبر، حنین و غیره بود. آنها به بهانه های مختلف از حق جدا گشته و در مقابل آن حضرت جبهه گیری نمودند. چنان که در دعای ندبه می خوانیم: « فاودع قلوبهم احقادا بدریة و خیبریة و حنینیة و غیرهن فاضبت علی عداوته و اکبّت علی منابذته» از این رو، وجود حقد و کینه سبب می شود که افراد حق را نادیده گرفته و در مقابل آن جبهه گیری نمایند.

ناگفته نماند در نظام انقلاب اسلامی ما نیز این امر محسوس است؛ زیرا شاهدیم افرادی را که از انقلاب زخمی خورده و یا کینه ای در دل داشته و یا خواهان مسئولیتی بوده ولی بدان نرسیده اند، چگونه با اعمال و رفتار و قلمهای زهرآگین خویش خواسته و یا ناخواسته به «همبستگی ملی» صدمه می رسانند و باعث ایجاد اختلاف در جامعه اسلامی می گردند؛ به طوری که حتی رادیوهای بیگانه از آنان تمجید می نمایند. مقام معظم رهبری (ادام الله ظله العالی) دراین باره می فرمایند: «این افراد مختلفند. برخی ها عقده هایی دارند، بعضی ها کینه ای دارند، بعضی ها گله ای از کسی دارند. برای خاطر دستمالی قیصریه را آتش می زنند، برای خاطر دشمنی و یک کینه شخصی و یک محرومیت از فلان مسؤولیت که مایل بود به او بدهند، و مثلاً داده نشد، برای خاطر یک اشتباه در فهم می بینند حرفی می زنند اقدامی می کنند که در خدمت دشمن قرار می گیرند.»(23)

5 ـ ریاست طلبی و دنیاگرایی

دنیا گرایی یکی از آفات اساسی است که به ویژه خواص یک جامعه را در معرض تهدید قرار می دهد؛ به طوری که به خاطر منافع شخصی، از قبیل مال پرستی، ریاست طلبی و... افراد خود را در مقابل حق قرار داده و حتی با جمع آوری عِدّه و عُدّه برای نیل به امیال شیطانی خویش تلاش می نمایند.

رسول اکرم (ص) بزرگترین نگرانی امّت خویش را دنیاپرستی عنوان نموده و می فرماید: «ان اکثر ما اخاف علیکم ما یخرج الله لکم من برکات الارض؛ بیشترین نگرانی من بر شما، از برکاتی است که خداوند از زمین بر شما عنایت می دارد.»، از حضرت پرسیدند که منظورتان از برکات چیست؟ فرمود: «زهرة الدنیا؛(24) زیبایی دنیا».

همچنین امام علی (ع)، دنیاگرایی را اساس و ریشه همه مشکلات معرفی می نمایند: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن.»(25)

با مراجعه به تاریخ اسلام به روشنی می توان دریافت که چگونه گرایش خواص جامعه اسلامی به دنیا باعث اختلاف و تضییع حقوق گردید. به عنوان مثال می توان به ریاست طلبی طلحه و زبیر اشاره نمود، هنگامی که به انگیزه رسیدن به ریاست با حضرت علی(ع) بیعت نمودند، ولی از آن حضرت جواب منفی شنیدند. از اینرو، سر به شورش برآورده و با ایجاد جنگ جمل، در صفوف مسلمانان اختلاف ایجاد نمودند.

ابن ابی الحدید می نویسد: «طلحه و زبیر به هوس کوفه با علی(ع) بیعت کردند، ولی آن گاه که پایداری حضرت را در این تصمیم، محکم و سازش ناپذیری وی را مشاهده کردند که آن حضرت مصمم است خط اصلی حکومتی اش را بر مبنای کتاب و سنت پیامبر اسلام (ص) قرار دهد، سربه شورش برداشتند.»(26)

در واقعه کربلا نیز دنیاپرستی کوفیان جلوه گر است؛ به طوری که عده ای به جهت عشق به دنیا، مال و مقام و... در مقابل عطایا و پستها و مناصب پیشنهادی از سوی دستگاه یزیدی، از حق روی گرداندند و بیعت با امام حسین (ع) را شکستند و به جنگ با او برخاستند.

آری، «حب دنیا منشأ همه بدیهاست.» آفتی که انقلاب اسلامی ما را نیز در معرض تهدید خویش قرار داده است؛ به طوری که مقام معظم رهبری بارها با ذکر موارد تاریخی همه اقشار و به ویژه مسؤولین را بر آن توجه داده اند؛ زیرا این دنیاگرایی ها و ریاست طلبی ها است که باعث می شود افراد بجز منافع شخصی، به چیزی ننگرند و هنگامی که افراد فقط در پی کسب ریاست، جناح بازی، مال و... باشند و برای دستیابی به آن به هر عملی اقدام نمایند، بدون آن که به مسائلی، چون «دین»، «قانون» و «رهبری» که محورهای وحدت در جامعه اسلامی هستند توجه نمایند، بی تردید «همبستگی ملی» در جامعه دچار بحران شده و «اختلاف» در کشور حاکم می گردد که ثمره آن جز از هم پاشیدگی نظام و... نمی باشد.

6ـ سست عهدی و پیمان شکنی

امام علی (ع) می فرماید: «لاتعتمد علی مودّة من لایوفی بعهده؛ به دوستی کسی که به پیمانش وفا نکند، اعتماد مکن.»(27)

و همچنین می فرماید: «غش الصدیق و الغدر بالمواثیق، من خیانة العهد؛ دغلبازی با دوست و خیانت در قرادادها، از خیانت در پیمانهاست.»(28) معلوم است که مقصود از پیمان شکنی، نقض آن، بدون مجوز عقلی است. در اینجاست که دغلبازی هم، نقض عهد شمرده می شود و عاملی است برای جدایی و اختلاف.

7ـ تمسخر و تخاطب به القاب و اسامی زشت

دشنام دادن و ریشخند کردن، یکی از خوهای زشت است که در طبیعت آدمی نهفته است و اگر تربیت اخلاقی آن را مهار نکند، موجب آزار دیگران خواهد گردید؛ استهزا و ریشخند کردن و گذشته زشت را به یاد کسی آوردن، موجب تحقیر او، و از عوامل جدایی مسلمانان از یکدیگر است. از این رو، قرآن کریم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرا منهم وَ لا نِساءٌ من نساء عَسی أَن یَکُن خَیرا منهُنَّ...؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را استهزا کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانی از زنان دیگر شاید آنان بهتر از اینان باشند ....»(29)

از ابن عباس نقل شده که این آیه شریفه درباره «ثابت بن قیس» نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامی که وارد مسجد می شد کنار پیامبر اکرم (ص) برای او جائی باز می کردند، تا سخن حضرت را بشنود.

روزی دیر رسید و مردم انبوه شده بودند؛ ثابت پا بر گردن مردم می نهاد و می گفت: «تفسَّحوا»، راه بدهید! راه بدهید! تا به یکی از مسلمانان رسید، و او گفت همینجا بنشین! چرا نمی نشینی؟ ثابت در خشم شد و گفت تو پسر فلانه نیستی؟ و آن زن در جاهلیت بدنام بود. آن مرد شرمگین شد و سر خود را بزیر انداخت، و این آیه شریفه بر رسول خدا (ص) نازل گردید.(30) و مسلمانان را از این گونه کارهای زشت که باعث قطع همبستگی و اختلاف است، نهی کرد.

این آیه شریفه همه مؤمنان، اعم از مردان و زنان را مورد خطاب قرار داده و به آنها هشدار می دهد که از این عمل زشت (تمسخر) بپرهیزند؛ زیرا سرچشمه استهزاء و سخریه همان حس خود برتربینی و کبر و غرور است که عامل بسیاری از اختلافات و جنگهای خونین در طول تاریخ بوده است. قرآن کریم در ادامه این توصیه های اخلاقی می فرماید: «ولاتلمزوا انفسکم ولا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان؛ یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئی قرار ندهید، و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی بعد از ایمان، نام کفر بگذارید.»(31)

بسیاری از افراد بی بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتی بگذارند، و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسی سابقه بدی داشته است، سپس توبه کرده و کاملاً پاک شده باز هم لقبی که بازگو کننده وضع سابق اش باشد را بر او بگذارند. اسلام صریحآً از این عمل زشت نهی می کند، و هر اسم و لقبی را که کوچکترین مفهوم نامطلوبی دارد و مایه تحقیر مسلمانی است، نهی نموده است. زیرا موجب درگیری و اختلاف مسلمین است. البته عوامل اختلاف و تفرقه بیش از اینهاست. عواملی، همچون خصلت های سرکش و تمایل به تجاوزگری انسان(32) دسائس استعمارگران و... که در این نوشتار سعی شده به مهم ترین عوامل اختلاف اشاره شود.

پیامدهای ناگوار اختلاف در قرآن کریم

در قرآن کریم و روایات اسلامی، مطالب فراوانی در مورد زیانهای اختلاف وجود دارد.

قرآن کریم به صراحت می فرماید: «...ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا انّ الله مع الصابرین(33)؛ ...نزاع (و کشمکش) مکنید تا سست نشوید و قدرت (و شوکت و هیبت) شما ازبین نرود و استقامت نمائید که خداوند با استقامت کنندگان است.»

در آیات پیشین این سوره، قرآن کریم ثبات و به یاد خدا بودن را دو سبب از اسباب معنوی پیروزی برشمرده است و بلافاصله دستور «اطیعوا الله و رسوله...» را صادر کرده و در واقع، اطاعت از خدا و فرمانبرداری از دستورات او را در جنگ و غیر جنگ و نیز اطاعت رسولش.(34) در اوامر و نواحی را، از ارکان اساسی پیروزی دانسته است. خداوند بلافاصله در این آیه شریفه فرمود: «ولاتنازعوا فتفشلوا...» فعل را به صیغه نهی بیان فرمود تا به اهمیت مطلب، (اختلاف و نزاع و کشمکش) در میان مسلمانان که سبب ضعف آنان می شود و عزت و شوکت آنان را از میان می برد ... به خوبی تأکید نموده باشد.

واژه «تنازع» از «نزع» است و نزع به معنای براندازی و برکندن است. چنان که در تفسیر المنار آمده است: تنازع، همچون «منازعه»، مشارکت در نزع است؛ یعنی جذب و اخذ شیئی به شدت یا نرمی، مانند نزع روح از جسد. در واقع هر یک از متنازعین می خواهد آنچه را که دیگری دارد، بگیرد.(35) تنازع بدین معناست که دو نفر که از نظر فکر و سلیقه و... اختلاف دارند، در مقابل هم موضع گیری کرده و یکدیگر را بکوبند تا این که یکی از آن دو بر دیگری پیروز گردد و معلوم است که ثمره اش جز پراکندگی و سستی و ضعف چیز دیگری نیست؛ از این رو، خداوند دستور داده که از پراکندگی و نزاع اجتناب کنید؛ زیرا در غیر این صورت، سست و ضعیف و ناتوان می شوید (فتفشلوا) و در نتیجه، قدرت و عظمت شما از میان می رود.

و جمله «و تذهب ریحکم» یعنی «تذهب قوتّکم» زیرا، وقتی نیرو کم شد، دشمن غلبه می کند. در واقع «ریح» در اینجا استعاره است برای قوت و نیرو.(36)

و در تفسیر نمونه آمده است: «ریح، به معنای باد است و این که می فرماید: اگر به نزاع با یکدیگر برخیزید سست می شوید و در پی آن، باد شما را از میان خواهد برد، اشاره لطیفی به این معناست که «قوت و عظمت» و جریان امور بر وفق مرادتان از میان خواهد رفت.»(37)

با مراجعه به تاریخ صدر اسلام به روشنی می توان دریافت که ضعف و انحطاط مسلمانان در اثر اختلاف و تفرقه و فراموش کردن ارزشهای اصیل اسلامی به وجود آمد. در اثر نزاع و کشمکش، ضربه هایی سهمگین بر پیکر اسلام وارد آمد و امت بزرگ و نیرومند اسلام به ملتهای کوچک و ضعیف تبدیل شد. در اثر اختلاف بود که کشور بزرگ و نیرومند «اندلس» از لیست کشورهای اسلامی حذف شد و در اثر اختلاف است که کشور فلسطین نیز دچار بحران شده و ساکنین مسلمان این کشور، آواره شده اند و لبنان مورد تهاجم اسرائیل غاصب قرار می گیرد و کشور افغانستان و عراق در بحران جنایات ددمنشانه آمریکا بسر می برد. بر همین اساس است که امام علی (ع) بالاترین عامل شکست و ذلت و سقوط امت اسلامی را تفرقه و اختلاف دانسته و با کمال صراحت، فتنه انگیز و تفرقه افکن را مستوجب قتل می داند، و نه تنها تفرقه افکن عینی و موجود را سزاوار چنین عقوبتی می داند، بلکه حتی کسی را که شعار تفرقه دهد و قدم نخستین شقّ عصای مسلمانان را بردارد، سزاوار قتل می داند. چنان که در فرازی از یکی از خطبه هایش خطاب به مسلمانان چنین می فرماید: «وَ اَلْزَمُوا السَّواد الاَعْظم، فَاِنَّ یَدَاللّهِ مَعَ الْجَماعَه، وَ اِیّاکُم وَالْفُرْقَه، فَاِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاس لِلشَّیْطان، کَما اَنَّ الشّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب؛(38) به جمعیت عظیم مسلمانان بپیوندید، که دست خدا (قدرت و عنایت خدا) با جماعت است، و از پراکندگی دوری کنید؛ زیرا آن که از جمع مسلمانان به یک سو شود، بهره شیطان است، چنان که گوسفند از گله درماند، نصیب گرگ بیابان است.»

امام علی (ع) به قدری نسبت به گروه خوارج که موجب تفرقه در میان سپاه آن حضرت شدند و با شعارهای فریبنده برای خود دسته جدا کرده بودند، اظهار بیزاری نموده و می فرماید: «اَلا مَنْ دَعا اِلی هذا الشِّعارِ فَاقْتُلُوه و لو کانَ تَحْتَ عِمامَتِی هذه؛(39) آگاه باشید! کسی که به این شعار (اغواگر و تفرقه افکن خوارج) دعوت کند، گرچه در زیر عمامه من پناه آورده باشد، او را بکشید.»

پیداست که شعار تفرقه موجب فتنه می شود. قرآن کریم می فرماید: «والفتنةُ اشدُّ من القتل؛(40) یعنی فتنه انگیزی از کشتن بدتر است» زیرا فتنه انگیزی چنان که در ابتدای این مبحث گذشت موجب سستی و از بین رفتن نیروها و در نتیجه غلبه دشمن می شود. در اثر اختلاف و نزاع، تمامی وقت مسلمانان گرفته شده و فرصت تفکر و عمل برای اهداف اصلی از ایشان سلب می گردد، در تمام دوران زندگی، مسائل اصلی، در حاشیه و مسائل فرعی، در متن زندگی قرار می گیرد. رقبا در همه زمینه ها،از مسلمانان پیشی گرفته و در حقیقت، بدون درگیری های زاید، بر مسلمانان مسلط می شوند. طبیعت انسانی این گونه است که توانایی توجه به چند امر را به صورت مداوم ندارند. وقتی این فرقه مسلمان، تمام همتش را در کوبیدن فرقه دیگر مصروف می دارد و در مقابل، رقیب اصلی ایشان، یعنی آن که اصول هر دو فرقه را بر خلاف عقاید و اهداف خویش می بیند، طلایی ترین فرصت را پیدا کرده و از غفلت حاصله برای رقبا، بیشترین استفاده را برده و به تحکیم خویش می پردازد. گاه این درگیری های فرعی، به اشتباه، اصلی شمرده شده و گروه ها و احزاب مختلف که در اصول اعتقادات و اهداف اولیه مشترکند، یکدیگر را خطرناکتر از رقیب اصلی معرفی می نمایند و امنیت کامل را به دشمن حقیقی می بخشند و در مقابل، نا امنی بی حد و حصری را برای افراد مختلف پای بند به اساس دین و نظام اسلامی، به ارمغان می آورند. و این فاجعه ای است بزرگ که در سخنان گوهربار حضرات معصومین (ع) از آن به تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف یاد شده است؛ یعنی مشاهده می شود که افرادی (جناح و حزبی) برای کوبیدن (ترور شخصیت) فرد یا گروهی از مسلمانان، با دشمن اسلام و مقدسات پیمان می بندند. حال آن که دستور صریح شریعت نجات بخش اسلام که به کرّات و با الفاظ گوناگون بیان شده این است که: «ای کسانی که ایمان آورده اید! افراد کافر (معاند) را به جای مؤمنین راستین، دوست خود قرار ندهید...»(41)

امروزه، انحطاط مسلمین از اختلاف دیرینه ای است که کمتر کسی در فکر علاج آن برآمده است. جوامع مسلمان هنوز به خود نیامده اند و بر نقاط اختلافی و نزاع انگیز، بیشتر پای می فشارند و این بیماری روانی، بیشتر محتاج علاج است تا بیماری های جسمی. این که از دمیدن در کوره اختلاف، احساس شعف و گاه احساس پیروزی بشود، یک بیماری خطرناکی است که طبیبان حاذق را می طلبد تا پس از مدتها تلاش و تلقین و پالایش متون فرهنگی، سلامت را به جامعه اسلامی برگردانند.

از مطالب یادشده درمی یابیم که اختلاف و ناآگاهی مسلمین سبب سلطه استعمارگران بر کشورهای اسلامی شده و شؤون اقتصادی و فرهنگی آنان را قبضه کرده است و ذخائر آنان را غارت می کند؛ در حالی که مسلمانان موقعیت های جمعیتی و منطقه ای ممتازی دارند و از نظر طبیعی در شرایط خوبی بسر می برند و نیز از لحاظ استراتژیک در حساسترین مناطق جهان زندگی می کنند و باسابقه ترین تاریخ و تمدن و دانش را دارند. مهمتر از همه، داشتن دین مشترک اسلام و کتاب قرآن کریم است که می تواند جهان انسانیت را به سعادت و کمال رهنمون گردد. بنابراین، کشورهای اسلامی و در صدر آنها جمهوری اسلامی ایران که بزرگ رهرو دولت کریمه است، باید برای محو استکبار جهانی و فرزند نامشروع وی (اسرائیل خون آشام) یدِ واحده شوند و در صدد زدودن طرحها و نقشه های آنان برآیند. باتوجه به اوضاع کنونی جهان، مسئله وحدت و همبستگی ملی و دینی میان مسلمین از ضروری ترین مسائل جهان اسلام است، و باید هر چه سریع تر و جدی تر برای دستیابی به این مهم قیام کرد. محور و مرکز ثقل این وحدت و همبستگی «اسلام و ایران» است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان