ماهان شبکه ایرانیان

علم و اندیشه در تمدن اسلامی (۱۰)

اگر علم خواهی نبود، چه ضرورتی و نیازی اشخاص را بر می انگیخته است که از خوارزم و بخارا و سمرقند و مرو، تا به ری و اصفهان و بغداد و دمشق بروند تا فی المثل فصلی از یک کتاب را بیاموزند یا در مجلس درس یک استاد حاضر شوند؟

یک خصلت انسانی است

اگر علم خواهی نبود، چه ضرورتی و نیازی اشخاص را بر می انگیخته است که از خوارزم و بخارا و سمرقند و مرو، تا به ری و اصفهان و بغداد و دمشق بروند تا فی المثل فصلی از یک کتاب را بیاموزند یا در مجلس درس یک استاد حاضر شوند؟

آنجا که خداوند، در پاسخگویی به ملائکه، انسان را با ویژگی دانش، و یادگیری یاد کرد، نقصان سوره نشینان عرش را در کمبود علم و عدم احاطه آنان به همه جوانب انسان، این موجود ویژه «خلیفه الهی » اعلام کرد . و نشان داد که این موجود انسانی استعداد یادگیری بی نهایت را دارد و صاحب دانش فراوان در عرصه هستی خواهد بود . آری، خداوند در صحیفه هدایت، برای نخستین بار بیان فرمود: «و علم آدم الاسماء کلها» به آدم علم اسماء، همه اسماء را یاد داد و او را دانشور ساخت .

تعبیر قرآن که زبان وحی است و قطعا زبان دینی است، تفکر و پژوهش را یک ویژه انسانی و طبعا ضرورت دینی می داند . البته نه به این معنی که مثلا دین می گوید: «آدمی باید تفکر و پژوهش نماید، و به عنوان یک تکلیف، وظیفه خود را عمل کند، بلکه سخن وحی آن است که اساسا، خداوند انسان را موجودی پژوهشگر و دانش اندوز آفرید .

مفسران اسلامی در تفسیر آیه، بیان می کنند که مراد از «اسماء» نشانه های حقایق عینی و کلیه معارفی است که از علم خداوند «آفرینش » تحقق خواهند یافت .

«و ما من شی ء الا عندنا خزائنه » (1)

واژه «اسماء» در تفسیر روائی اهل بیت علیهم السلام هم همه موجودات هستی و کلمات تکوینی خداوند معرفی شده است . (2)

و در طول تاریخ زندگی بود که انسان، این استعداد علم خواهی را پروراند و به حقایق اشیاء راه یافت و راز طبیعت را کشف کرده و طبیعت را در خدمت رفاه مردم، استخدام نمود و راههای پر پیچ و خمی را در بدست آوردن این حقایق، پیمود .

و به این گونه بود که تمدن از جائی به جائی دیگر و از منقطه ای به کشور و ناحیه دیگری انتقال یافت و ملتها استعدادهای خود را در پیمودن این راه، نشان دادند .

نقد سخن «ارنست رنان »

سید جمال الدین در نقد گفتار «رنان » که اسلام را متهم می ساخت که با روح علمی و فلسفی مخالفت دارد، چنین پاسخ داد:

«تاریخ هر قوم را باید به صورت جنبشی پایدار و تطوری هموار نگریست که دارای مراحل و مراتب گوناگون است و درباره خصوصیتی از آن قوم را باید با توجه به مرحله تاریخی خاص و بروز آن خصوصیت، داوری کرد و هیچ رفتار و خصلتی را ذاتی یک قوم نباید دانست » (3) .

وقتی اسلام آمد و روح خاصی را در کالبد مسلمانان دمید که نتیجه آن، پرورش استعدادهای آنها، در اخذ و اقتباس علوم و ابتکار و نوآوری در معارف بوده است .

هر جا که علم بسط می یابد، قطعا قبلا زمینه های آن فراهم شده است . در جائی که پرسش و طلب نباشد، علم پایدار نمی شود و رونق و نشاط نمی یابد . هرجا که علم رشد نمی کند، لابد خواهان علم و تحقیق و پرسشهای علمی (حالا به هر علتی) در آنجا کمیاب است .

گرچه علم وطن ندارد و به منطقه و قوم خاصی تعلق نمی گیرد و به این اعتبار، بی وطن است . اما به اعتبار دیگر علم، وطن دارد و در آن وطن است که قرار و آرام می گیرد . و وطنش آنجا است که زمینه علم خواهی و پرسش و تحقیق فراهم شود . این وطن هیچ جا و همه جا است . چنانکه زمانی آشور و بابل، چین، هند، ایران، مصر و یونان وطن علم بود و سپس عالم اسلامی، وطن علم شد و اگر از علم قرون وسطی صرف نظر کنیم، از زمان رنسانس، علم در عالم غرب سکنی گزید و خانه را آبادان کرد . اما اکنون مدتی است که قدری احساس بی قراری می کند (4)

نقد تحلیلی اقبال لاهوری

«ارنست رنان » که مدعی بود اسلام به علم، میدان و مجال نداده است و نمی دهد . اقبال لاهوری، عنوان کرد که اسلام به روح علم جدید (که مشاهده و تجربه است) نزدیکتر است و اگر میان اسلام و علم فاصله افتاده است، مسؤول آن فلاسفه اند که به تفکر یونانی پناه برده اند . (5)

اما «لاهوری » چندان توضیح نمی دهد که چگونه نشاط علمی در قرن سوم تا پنجم رواج داشته است و حوزه های علمی اسلام، همواره در حال تبادل دانشجو و استاد و نقل و انتقال دانشمندان بنام بوده اند که برای طلب علم، فرسنگ ها راههای دشوار را تحمل می کردند و از محضر اساتید فن استفاده می نمودند . اما در قرون بعدی، این وضع پایدار نماند .

به تعبیر دکتر رضا داوری

مگر ممکن است گفته شود که نهضت ترجمه یک امر اتفاتی (یا توطئه ای) بوده و کسانی علیرغم تعالیم دینی به علوم غیراسلامی رو کرده اند . اگر اسلام با علم مخالف بود، دانشمندانی مثل: «جابربن حیان » ، «حنین بن اسحق » ، «محمد بن موسی خوارزمی » ، «محمد بن زکریای رازی » ، «فارابی » ، «ابن هیثم » ، «بیرونی » و «ابن سینا» ، از کجا آمدند و چگونه پرورده شدند؟! آیا اینهمه بحث و نقد و نظر و نقادی که در قرون سوم تا پنجم دایر بود و علمای سرزمینهای وسیع عالم اسلام، علیرغم وجود بعد مکانی، با یکدیگر بحث و چون و چرا داشتند، نشانه نشاط علم نیست؟! (6)

بعضیها می گویند که گرایش عده ای از دانشمندان به علوم به اصطلاح «دنیوی » به خاطر رفع نیازهای عملی بوده است و ضرورت زندگی اقتضاء می کرد و می کند که به علوم پرداخته شود، آنهم از باب «ضرورت » که لابد «الضرورات تقدر بقدرها» و باید ضرورتها را تنها به اندازه رفع ضرورت اکتساب کرد و لاغیر!

اما سؤال این است که اگر علم خواهی نبود، راستی چه ضرورتی و نیازی اشخاص را برمی انگیخته است که از خوارزم و بخارا و سمرقند و مرو، به ری، اصفهان، بغداد و دمشق بروند تا فی المثل فصلی از یک کتاب را بیاموزند و یا در مجلس درس یک استاد حاضر شوند؟ وانگهی علومی را که نیاکان ما فراگرفته اند و آن را به کمال نزدیک کرده اند، چه نیازی را برآورده می کرد؟ این نیاز از کجا آمده بود؟ چرا این نیاز قبل از اسلام، احساس نمی شد؟! (7)

زبان قرآن

چیزی که به آن کمتر توجه شده است، زبان قرآن است . زبان قرآن، عین زبان احکام خبری علمی نیست، چنانکه آن را در زبان انشائی احکام اخلاقی و دینی هم نمی توان محدود کرد . زبان قرآن، زبان تفکر است . این زبان به اسلام عظمت بخشیده است . یعنی بیش از آنچه توصیه ها و دستورالعمل ها مؤثر افتاده، زبان تفکر، روح طلب و علم دوستی را پدید آورده است و موضوعات و علوم را به عنوان علوم ابزاری و غیرابزاری و ضروری و غیرضروری، قرار نمی دهد .

اگر در تمدنی، علوم و اکتساب معارف، در نظر پیروان آن، چنین تقسیم بندی شود، آیا امکان ارتقای فکری، اجتماعی و رفاهی در آن جامعه فراهم می آید؟! .

قطعا توسعه علمی و پیشرفتهای اجتماعی، یکی از شرایط مهم ارتقای هر جامعه آگاه و در حال پیشرفت است . در این صورت، هرگز ممکن نیست که طالبان علم جامعه، علوم را تقسیم بندی و درجه بندی کرده، بخشی را تنها از باب «ضرورت » (که لابد محدود خواهد بود) تلقی کرده و بخشی را واجب عینی شمارند که در هر دو صورت چندان پیشرفتی حاصل نخواهد شد .

شگفت اینکه امروزه در عرصه ادبیات مذهبی و فضای فقه و تقلید مرجعیت، رجوع به اعلم و تقلید از مجتهد آگاه، از باب قاعده عقلی «مراجعه به اعلم در همه اصناف و رشته ها» مطلوب همه عقلاء و متداول در عرصه فکری، صنعتی و اجتماعی ریشه یافته است .

بنابراین اگر معیار در اخذ علوم تنها ضرورت بود، دیگر هرگز نیازی نبود که آدمی در رشته های مختلف به سراغ دانشمندترین و شایسته ترین آنها مراجعه نماید .

از طرف دیگر، در عرصه فهم قرآن کریم، چنین مفهوم می شود که تامل در آیات الهی و در همه اقسام آن، و بصیرت در آفرینش آنها، راهنمای انسانهای والا و عالمان وارسته بوده است که: «... انما یخشی الله من عباده العلماء» (8) .

شاید، عده ای تصور نمایند این عالمانی را که سخن از خشیت آنها در آیه می رود منظور تنها «عالمان دینی » است که در انواع مختلف علوم اسلامی، تبحر دارند و در عرصه علم و عمل «وارستگی » را پیشه خود ساخته اند . اما توجه به صدر آیه و رابطه حکم و موضوع نشان می دهد که منظور از «علماء» همه کسانی هستند که در آیات الهی اعم از طبیعی و انسانی و ... تامل ورزند و تفکر نمایند:

«الم تر ان الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها و من الجبال جدد بیض و حمر، مختلف الوانها و غرابیب سود و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه، کذلک، انما یخشی الله من عباده العلماء ان الله عزیز غفور» (9)

آیا ندیدی که خدا، باران از آسمان فرود آورد و به وسیله آن، انواع میوه های گوناگون و رنگارنگ پدید آوردیم و در زمین، از کوهها، طرق زیاد و اصناف و رنگهای مختلف سفید و سرخ و سیاه، خلقت فرمود و از اصناف مردم و جنبندگان و حیوانات به رنگهای مختلف آفرید و همینگونه (بندگان هم مختلفند) و از اصناف بندگان تنها مردمان دانا و مطیع و خدا ترسند و همانا خدا مقتدر و آمرزنده است » .

این آیه نشان می دهد که همه علوم و معارف، مدنظر قرآن بوده و درباره آن باید تفکر و پژوهش و تحقیق کرد و راز آفرینش و اسرار طبیعت را به دست آورد .

اینکه علوم تنها انحصار به «علوم دینی » داشته و دیگر معارف «فضل » می باشند و آنها را باید از باب «ضرورت » یاد گرفت، دور از ذهن متعارف قرآنی است و اگر در حدیث «علام » در سخن پیامبر سخن از نحوه ای تقسیم، رفته است که بخشی، علم و بخشی دیگر، «فضل » تلقی شده است، این سخن ناظر به صدر حدیث است که از شخصی که تنها در «انساب » معلومات دارد، سخن می گوید نه اینکه در مورد دیگر علوم، سخن می رود! !

دو راه افراط و تفریط

تفکیک علوم اسلامی از دیگر علوم و ضروری تلقی کردن آنها . به همان مقدار دور از ذهن متعارف است که تفکیک علوم از معارف اسلامی دینی . این دو برداشت، دو طرف افراط و تفریط است که امروز در جهان غرب و در بخشی از جهان اسلام، حاکمیت دارد اگر در غرب بعد از رنسانس تمام همت خود را به باروری علوم طبیعی و انسانی متوجه ساخت و عرصه های زیادی را در این زمینه ها گشود و توانست علم را از مقوله «آگاهی » به مقوله «قدرت » تبدیل نماید و در قرن 18 و 19 و 20، علم، تنها راه; تلقی کرده و سرمست از «سانیتیسم scientism » دم از غرور علمی زند، ولی سرانجام آن به «خودبیگانگی انسان از خویشتن خویش » منتهی گردید و انسان به «شی ء وارگی » تبدیل شد .

امروزه انسان غربی، بعد از پشت سر گذاشتن عصر «علم زدگی » سانیتیسم به دوره فرامدرنی گام می گذارد و می خواهد، دوباره به عرصه معنویت برگردد و علم و ایمان را توامان تحصیل نماید . و به تعبیر دیگر، قطعا علم، آن دوره مفید خواهد بود که همراه خود، «تعهد» نیز داشته باشد که علم بی تعهد آفت است .

و به عکس; مشرق زمین در حوزه های دینی، تنها وظیفه خود را تحقیق در علوم دینی دانسته و غافل از تحقیق در عرصه علوم انسانی و دیگر معارف بشری بسر می برد و شاید همین، نقطه آغاز انحطاطش بوده است .

اینکه می گوئیم انحطاط، مقصود انحطاط جهان اسلامی در مقایسه با ارتقاء قرن سوم تا پنجم فرهنگ اسلامی است که آنروزه چگونه حوزه های اسلامی، دانشمندان مختلفی را در همه زمینه ها می پرورانید و علم در همه موضوعها، مدنظر عالمان اسلامی قرار می گرفت و پرسش و پژوهش در عرصه های افتخار دانشمندان مسلمان حتی در آخرین لحظه های حیاتش به حساب می آید! (لابد داستان بیرونی را آگاهی دارید) امروزه سخن از «گفتگوی تمدنها» در میان است . سخن بر سر این است که «مردمان و اقوام مختلف » بتوانند یکدیگر را به درستی بشناسند و به سخن یکدیگر گوش فرا دهند .

در تفاهم است که زبان گشوده می شود و گوش باز می گردد که هم سخنی فراهم آید، وگرنه، تعصب بی جا، عرصه را برای همه اندیشمندان تنگ خواهد کرد .

پی نوشت:

1) سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 118، چاپ آخوندی - سید محمد رشید رضا، المنار، ج 1، صفحه 262 .

2) المیزان، ص 118، به نقل از تفسیر عیاشی، و معانی الاخبار .

3) حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی غرب، صفحه 104 - خوارزمی، 1350

4) دکتر رضا داوری، «درباره علم » ، صفحه 5، انتشارات هرمس، 1379 .

5) اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، صفحه 148، کتاب پایا، بی تا .

6) همان، ص 86 .

7) همان، ص 86 .

8) فاطر، 28 .

9) فاطر/28 - 26 . 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان