در مقاله گذشته، بینش حکومتی امام علی(ع) را مورد بحث قرار دادیم و گفتیم که دیدگاه امام علی(ع) در مورد تمام مسئولیت ها، به ویژه حکومت، این است که حکومت «امانت » است و حاکم «امانت دار»! بدیهی است این بینش، اصولی را برای حکومت در پی دارد، در این مقاله به بیان یکی از این اصول می پردازیم.
حاکمیت ارزش های الهی
هر مکتبی برای خود ارزش هایی دارد که محور ارزیابی را برآن قرار می دهد. در مکاتب «سرمایه داری » معیار ارزش پول است و سرمایه، درمکاتب به اصطلاح «لیبرالی » معیار ارزشی آزادی است و دمکراسی! و... و... مکتب حیات بخش اسلام نیز برای پیروان خویش ارزش هایی را مطرح کرده و قضاوت ها را براساس آن قرار می دهد معیارهایی همانند ایمان، تقوا، جهاد، سابقه در دین، علم جهت دار و رشدآور، لیاقت و... این ها ارزش های الهی است که در حقیقت ارمغان پیامبر بزرگ اسلام برای انسانیت بود و تا حضرت زنده بود این معیارها حاکم بود.
حاکمیت ارزش ها
در همه گزینش های فردی و اجتماعی حضرت به این ارزش ها می اندیشید.
جعفر بن ابی طالب 25 ساله را چون کانون ایمان و بصیرت است به عنوان سرپرست اولین هیئت اعزامی به خارج از مکه که در حقیقت اولین هیئت دیپلماسی خارجی پیامبراکرم(ص) است، نصب می کند; مصعب بن ابی عمیر جوانی که بر اساس «بصیرت » ازخانه و زندگی طاغوتی، و از رفاه می گذرد و به پیامبر(ص) ایمان می آورد، به عنوان اولین نماینده پیامبر اکرم(ص) در مدینه (قبل از هجرت پیامبر) به آن دیار منصوب می شود و... این در مسائل سیاسی.
حاکمیت ارزش ها در مسائل اجتماعی
در مسائل اجتماعی نوشته اند: روزی پیامبراکرم(ص) به «جویبر» فرمود: وقت ازدواجت رسیده است نمی خواهی ازدواج کنی؟ او گفت: کسی به همسری با من تن نمی دهد، نه مال دارم، نه جمال و نه حسب ونه نسب!! کدام زن رغبت می کند همسر فردی همانند من فقیر، کوتاه قد، سیاه پوست وبدشکل بشود؟! پیامبر(ص) فرمود: جویبر! خداوند با اسلام ارزش افراد را عوض کرد.
بسیاری از اشخاص در زمان جاهلیت پایین بودند اما اسلام آن ها را بالا برد. خداوندبه برکت اسلام، نخوت های جاهلیت و افتخار به فامیل را منسوخ کرد و اکنون همه مردم از سفید و سیاه و قرشی و غیر قرشی و عرب و عجم، همه همانند و برابرند وملاک امتیاز تقوا است و بس. اکنون به خانه زیاد بن لبید انصاری از اشراف قریش برو و دخترش ذولفا را خواستگاری کن! و این ازدواج علی رغم برخی ناباوری هاپاگرفت.
افول ارزش های الهی بعد از پیامبر
و از این نمونه ها در سیره پیامبر(ص)فراوان است، متاسفانه بعد از پیامبر بزرگ اسلام کم کم ارزش های اسلامی رنگ باخت،ضد ارزش ها، و به عبارت دیگر ارزش های طاغوتی جان گرفت، پول و ثروت، پارتی بازی و آشنایی با مقامات بالا، تبعیض نژادی و... دوباره به عنوان ارزش مطرح شد و درپی آن صاحبان ارزش های الهی منزوی، و طاغوتیان جان گرفتند.
مطرودهای پیامبر، نامحرم ها در بالاترین سطوح حکومت نفوذ کردند و بی رحمانه برهمه دستاوردهای نبی اکرم(ص) تاختند.
برخی از آنان که پیامبر رحمت با آن همه گستردگی لطفش، به علت جرائم زیادتبعیدشان کرده بود و حتی ابوبکر و عمر هم حاضر به بازگرداندن آن ها از تبعیدنشدند، در زمان عثمان از تبعید برگشته و از مقربان دستگاه عثمان شدند! و به هنگامی که امام علی(ع) به حکومت رسید مواجه با چنین شرایط سختی بود. شرایطسختی که خود چنین بیان می کند:
«لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا; و اسلام را هم چون پوستینی وارونه می پوشند.»
حاکمیت ارزش ها در حکومت مولا علی(ع)
در چنین شرایطی است که اولین فریاد مولا فریاد حاکمیت ازرش های الهی است فرمود:
«والذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لستاطن سوط القدر حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم و لیسبقن سابقون کانوا قصروا و لیقصرن سباقون کانوا سبقوا;
سوگند به کسی که پیامبر را به حق مبعوث کرد به سختی موردآزمایش قرار می گیرند و غربال می شوید و همانند محتویات دیگ جوشان زیر و روخواهید شد آن چنان که بالا پایین و پایین بالا قرار خواهد گرفت، آنان به راستی در اسلام سبقت داشتند و کنار گذاشته شدند، بار دیگر سر کار خواهند آمد و کسانی که با حیله و تزویر خود را پیش انداخته بودند، عقب زده خواهند شد.
نیز فرمود: حکومت را به این دلیل پذیرفتم که ارزش های الهی را احیا کرده واسلام را از غربت درآورم:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان و لا التماس شی ء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیاءمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک;
خدایا! تو می دانی آن چه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای این که از متاع ناچیزدنیا چیزی تهیه کنیم بلکه به دلیل این بود که نشانه های از بین رفته دین ات رابازگردانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده ات اجرا گردد.»
هم چنین فرمود:
اگر این احساس مسئولیت نبود که نباید آگاهان جامعه در برابر شکم بارگی ستم گران و گرسنگی مظلومان آرام بگیرند درنگی در رها کردن حکومت نداشتم.
«... لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماءان لایقاروا علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم لقیت حبلها علی غاربها و لقیت آخرهابکاس اولها;
اگر نه این بود که این بیعت کنندگان گرداگردم را گرفتند و باحضورشان حجت تمام شد و اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از علما و دانشمندان هر جامعه گرفته که در برابر شکم خواری ستم گران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنندمن مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می کردم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم...».
این سخن بلند گویای ارزشی بودن این حکومت الهی است و نیز مسئولیت خطیرعالمان، اندیشمندان هر جامعه. این سخن هشداری است به همه آن ها که وقتی امکان تشکیل حکومت و اجرای عدل و قسط فراهم آمد، سکوتشان مسئولیت آفرین است، بایدقیام کنند و برای بسط عدالت و اجرای فرمان خدا مبارزه با ظالمان را شروع نمایند. آن ها که می پندارند تنها با انجام فرائضی، هم چون نماز و روزه و حج وپاره ای از مستحبات وظیفه خود را انجام داده اند، سخت در اشتباهند، اجرای عدالت و حمایت از مظلوم و مبارزه با ظلم ظالم نیز در متن وظایف اسلامی قرار دارد ومولا به همین دلیل مسئولیت عظیم حکومت را پذیرفت.
برای مولا آن چه مهم است، حاکمیت حق است و بس! فرمود:
«الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له والقوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه...;
ستم دیدگان که در نظرهاذلیل و پستند از نظر من عزیز و محترمند تا حقشان را بگیرم و نیرومندان ستمگردر نظر من حقیر و پستند تا حق دیگران را از آنها بازستانم...»
از ضعیفان گوشه چشم مروت وامگیر فربه انصافان شکار صید لاغر کرده اند
مولا در سخنی دیگر نیز فرمود:
«ایها الناس اعینونی علی انفسکم و ایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه ولاقودن الظالم بخزامته حتی اورده منهل الحق و ان کان کارها;
ای مردم! به من برای اصلاح خودتان کمک کنید به خدا سوگند که داد ستم دیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستم کار را بگیرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق کشانم.»
آری، این هدف بلند و آرمانی مولا علی(ع) بود و در این مسیر تا پای جان پا فشرد.
در حکومت مولا فرصت طلبان، دنیامداران، را راهی نبود و هم اینان بیش ترین مشکل برای حکومت مولا آفریدند تا سرانجام در محراب عبادت «علی » را کشتند و انسانیت را به سوگ نشاندند! کسانی که می باید بر اثر همنشینی با نبی اکرم عطر ساده زیستی، زهد، اعراض از دنیا را به خود می گرفتند، متاسفانه آن چنان اسیر دنیا شدند، وآن چنان دنیاپرست گشتند که حکومت عدل مولا را تحمل نکردند و در برابر مولا شمشیرکشیدند. این که در رهنمودهای مقام معظم رهبری مدظله العالی پیوسته بر خطردنیاپرستی و رفاه زدگی تاکید می شود با توجه به این تجربه تلخ تاریخی است.آیابه راستی طلحه و زبیر حق را نمی شناختند!! نمی دانستند که علی با حق است؟! آری می دانستند و دلیل آن حمایت های قوی زبیر از امام علی(ع) حتی در دوره مظلومیت وغربت آن حضرت است زبیر از معدود چهره های مدافع مولا بود. در تنهایی مولا او به همراه سلمان و ابوذر و مقداد به علامت وفاداری و بیعت با مولا سر خود را تراشید.
او وقتی دید که مولا را با آن وضع دردناک به مسجد می برند بر سر بنی هاشم فریادزد: ایفعل هذا بعلی و انتم احیاء; آیا با مولا علی چنین رفتار می شود و شمازنده اید!!» و حتی در شورای شش نفره عمر، باز زبیر به مولا رای داد! ولی نقطه ضعف همین زبیر با این سابقه درخشان، دنیاپرستی او است و عثمان با استفاده ازهمین نقطه ضعف و اشباع روحیه دنیاپرستی زبیر و امثال او، آنان را به سکوت واداشت.
نوشته اند: زبیر یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره و یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر داشت. او چهار زن داشت.
سهم الارث هر یک از آنها بعد از اخراج ثلث یک میلیون و دویست هزار دینار شد.
عثمان پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم از بیت المال به زبیر بخشید!!
درباره طلحه این صحابی قدیمی پیامبر! نوشته اند: او وقتی در جنگ جمل کشته شد سی بار شتر طلا از خود باقی گذاشت، نیز در آن هنگام دو میلیون و دویست هزار درهم در خزانه اش موجود بود. و قیمت دیگر اموال باقیمانده از او سی میلیون درهم بود!
عثمان دویست میلیون دینار (حدس بزنید دیه یک انسان هزار دینار است!!) و دومیلیون و دویست هزار درهم از بیت المال به طلحه بخشید!! اینها در حکومت عثمان این چنین زندگی کرده اند، ولی حکومت مولا حکومت ارزش ها است. در این حکومت ازحاتم بخشی های نامشروع از بیت المال خبری نیست! در این حکومت از معامله گری های سیاسی و خریدن افراد با پول خبری نیست! بر این اساس است که اولین درگیری هاعلیه حکومت مولا از سوی اینان شروع می شود! اینان بر آن بودند تا در سایه حکومت عدل علوی به امارتی دست یابند تا راحت تر و بهتر بتوانند به آمال دنیوی خویش برسند، ولی پاسخ رد از مولا شنیدند:
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
به هنگامی که آهنگ شورش را آغاز کردند پیامی خدمت مولا فرستادند که درخواست مااین است که یکی از ما حاکم کوفه شویم و دیگری حاکم بصره!! مولا به آن ها پیام داد:
«ایها الشیخان احذرا من سطوه الله و نقمته و لاتبغیا للمسلمین غائله وکیدا و قد سمعتما قول الله تعالی تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوافی الارض و لا فسادا والعاقبه للمتقین;
ای دو پیر مرد از خشم و قهر خدای بپرهیزید و علیه مسلمین توطئه نکنید، در حالی که گفتار خداوند را شنیده اید که فرمود سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان فساد در روی زمین و سرکشی نباشند و عاقبت نیک از آن تقوا پیشه گان است.» در سخن دیگر فرمود:
«واعلماانی لااشرک فی امانتی الا من ارضی بدینه و امانته من اصحابی و من قد عرفت دخیلته;
بدانید در این امانتی که خدای به من سپرده جز کسانی که از دینشان راضی ام و از امانت داریشان خرسندم و لیاقت آن ها را احراز کرده باشم فردی راشریک نمی سازم.» ابن ابی الحدید گوید: «طلحه و زبیر به هوس ریاست کوفه و بصره با علی(ع) بیعت کردند، ولی آن گاه که پایداری علی(ع) را در دین و تصمیم محکم وسازش ناپذیری وی را دیدند و مشاهده کردند که علی(ع) مصمم است تا خط اصلی حکومتی اش را بر مبنای کتاب و سنت پیامبر گرامی اسلام قرار دهد، سر به شورش برداشتند.»
این اولین اصل اساسی در حکومت عدل علوی است، «حاکمیت ارزش های الهی ». به امید آن که این اصل پیوسته به عنوان محور اساسی برای همه کارگزاران نظام مقدس اسلامی مطرح بوده باشد و برای آن ها تنها «ارزش های الهی » مطرح باشدو بس! نه معیارهای خطی و جناحی! که مقام معظم رهبری فرمود: امروز باید مساله پای بندی به ارزشها محور تقسیم باشد یعنی آنان که پای بند به ارزش ها هستند محرم و همراه انقلابند و آنان که پشت به این ارزش ها کنند و محور رفتارشان را ارزش های الهی تشکیل ندهد، نامحرمند و بیگانه با انقلاب! سخن را با این جمله زیبا ازمرحوم شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتی به پایان می برم:
تا انقلاب ارزش ها در جامعه پدید نیاید، هرگز نمی توان گفت انقلابی پدید آمده است.
به یاری خداوند در مقاله آینده دیگر اصول اساسی حکومت مولا علی(ع) را مورد بحث قرار می دهیم ان شاءالله.