ماهان شبکه ایرانیان

اصلاحات اجتماعی در حکومت علوی

استواری و پاگرفتن بسیاری از ارزشهای اجتماعی, بسته به نهادهای توان مند جامعه بویژه نهاد سیاسی است. نهاد سیاسی جامعه, از آن رو که تواناترین نهاد اجتماعی است, در این عرصه نقش بسیار مهمی بازی می کند

استواری و پاگرفتن بسیاری از ارزشهای اجتماعی, بسته به نهادهای توان مند جامعه بویژه نهاد سیاسی است. نهاد سیاسی جامعه, از آن رو که تواناترین نهاد اجتماعی است, در این عرصه نقش بسیار مهمی بازی می کند. این که رسولان و مردان بزرگ الهی تلاش می کردند تا مدیریت سیاسی جامعه را در دست بگیرند و یا آن را به شایسته ترین گونه اصلاح کنند, از آن رو بود که این نهاد, بسیاری از آسیبهایی را که جامعه را از رشد و بالندگی باز می دارد, ریشه کن می کند و از میدان داری باز می دارد و عرصه را بر هرگونه آفتی تنگ می کند و زمینه را برای شکوفایی جامعه و اصلاحات همه سویه, مهیّا می سازد. برگزیدگان خدا, در هر برهه که زمام امور را در دست گرفتند, به استوارسازی ارزشهای اجتماعی رو کردند و روشی الگوپذیر از خود به یادگار گذاشتند, تا الهام بخش همه نسلها, تا پایان زندگی انسان باشد.

در میان انسانهای برگزیده خدا, روش و سیره امام علی(ع) درخشندگی ویژه دارد. امام, با آشنایی دقیق از اسلام, زندگی پیامبران و روشها و منشهای آنان, زندگی و روش و منش پر برکت و جاودانه پیامبر اسلام(ص) تاریخ ملتها و فراز و نشیبهای امّتها و… به پایگاهی دست یافت که توانست الگو باشد برای هر کس که بخواهد وی را الگو قرار دهد.

امام, از فرصتها, به بهترین وجه بهره برد. از میان این فرصتها, دوران حکومت آن سرور از درخشندگی ویژه ای برخوردار است. امام در این فرصت, ارزشهای متعالی را استوار ساخت, ساختارهای بنیادی فرهنگی, اقتصادی, اجتماعی, سیاسی را پی ریخت, بسیاری از نابسامانیها را سامان داد, اهرمهای بالندگی جامعه را بر افراشت, انسانهای والایی, مانند: مالک اشتر, محمد حنفیه, محمد بن ابی بکر, اویس قرنی, عمّار, میثم, عمرو بن حمق, حجر بن عدی و… تربیت کرد و الگوی شایسته و چشم نوازی از حکومت حق فرا دید انسانها قرار داد.

در حکومت علوی, بالندگی فرهنگی, به گونه یک جریان فراگیر, تمامی قلمرو جهان اسلام را فرا گرفت.

اصلاحات ژرفی که در این دوران پدیدار شد, ریشه در باروری فرهنگی جامعه داشت. امام, با اصلاح گری که در عرصه فرهنگ پیشه ساخت, توانست در دیگر عرصه ها, دگرگونی بیافریند.

در این دوره, نظام اقتصادی, به گونه بنیادین دگرگون شد و زمینه شکوفایی و رشد اقتصادی فراهم گردید. اصلاحات محوری که دگرگونیها و چرخشهای کلان اجتماعی را پدیدار ساخت و حکومت علوی را از دیگر حکومت ممتاز ساخت و برجستگی ویژه ای بدان بخشید و بسیاری را به امکان شکل گیری حکومت حق امیدوار ساخت, تلاش گسترده, دلسوزانه, ژرف, و ترازمند امام در راه برپایی اصول برجسته ای چون: عدالت اجتماعی, آزادی اجتماعی, همسانی با مردم, احقاق حقوق مستضعفان, قانون گرایی و مدیریت کارآمد بود که در این مقال, به بررسی آنها می پردازیم:

الف. عدالت اجتماعی

بسیاری از نابسامانیهای اجتماعی, از برتری دادن شماری بر شماری در عرصه های گوناگون, بویژه اقتصادی ناشی می شود.

برتری دادن شماری بر شمار دیگر, جامعه را به دو قطب, محروم و متموّل تقسیم می کند, پدیده ای زشت و ویران گر و تباهی آفرین.

ریشه بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی, مانند: ناپای بندی به قانونهای اجتماعی, بزهکاری, رشوه, اختلاس و… را می توان در این برتری دادنهای ناروا جست.

آنچه سبب از بین رفتن این نابسامانیها می شود, به پا داشتن عدالت اجتماعی است.

در پیاده کردن عدالت اجتماعی, باید همه زوایای اجتماعی در نظر گرفته شود. در پیاده کردن این ارزش والا, نباید تنها به سراغ محور اقتصادی رفت که اصلاح آن و برقراری عدالت در این عرصه, به تنهایی کارآیی ندارد و اصلاح مورد نظر پایدار نمی شود.

اقتصاد و ساماندهی زندگی مردم, یکی از محورهای کلان را شکل می دهد که پاره ای از محورهای کلان اصلاحات اقتصادی حکومت امام, از این قرارند:

1. آبادگری: در بر پاداشتن عدالت اقتصادی, گام نخست, تلاش در راه آبادگری جامعه است. زیرا بدون آباد کردن جامعه, نمی توان عدالت اقتصادی را استوار ساخت, بلکه می توان فقر را به گونه مساوی و برابر تقسیم کرد.!

با مطالعه سیره امام, این بُعد را درخشان می بینیم. امام, گرچه در راه برآوردن نیاز بینوایان تلاش ورزید و به وضع درماندگان جامعه به صورت موردی رسیدگی می کرد; لیکن توجه اصلی امام, به محورهای پایه ای سازندگی بود; زیرا آنچه به صورت ریشه ای این محور کلان را ساماندهی می کند, توجه به ریشه های فقر و نابسامانی است. تا فقر و نابسامانی اقتصادی جامعه, ریشه یابی نشود و ریشه های این تباهی برکنده نشود, فقر خواهد بود و روز به روز هم, بیش تر ریشه خواهد گسترد, هر چند حکومت, فقر نواز و بینوایان را کمک باشد.

نظام اقتصادی جامعه, باید به گونه ای سامان بیابد که همگان عزت مندانه و با تلاش خود, زندگی آبرومندی داشته باشند و به دیگری نیازشان نیفتد که از اوج عزت به زیر آیند و ذلیل شوند.

جامعه ای که از مردمان عزیز و سربلند و بی نیاز برخوردار است, آسیب ناپذیر است; زیرا مردم, در برابر همه پدیده ها و رخدادهای ناگوار ایستادگی می کنند و از جایگاه عزت مندانه خویش به دفاع بر می خیزند و جامعه را از یورشهای تباهی آفرینان, در امان می دارند. برای حفظ عزت, استقلال و جبران عقب ماندگانیها و چیرگی بر فقر و بدبختی و شوربختی است که امام(ع) از کارگزاران خود می خواهد, آبادگری را سرلوحه برنامه های خود قرار دهند.

سفارش می کند که باید هر یک از کارگزاران حکومت, تمام توان خویش را در راه آبادگری سرزمینی که حکومت بر آن را بر عهده دارد, به کار بندد, نه گرفتن مالیات از مردم را, زیرا آنچه سبب شکوفایی اقتصادی می گردد, سازندگی و تولید است.

به مالک می نویسد:

(ولیکن نظرک فی عمارة الارض أبلغ من نظرک فی استجلاب الخراج لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعمارة ومن طلب الخراج بغیر عمارة اَخْرَب البلاد واَهلک العباد و لم یستقم أمره الاّ قلیلاً.)1

باید نگریستنت به آبادی زمین, بیش تر از سِتَدَن خراج بُوَد, که سِتَدَن خراج, جز با آبادانی میسّر نشود و آن که خراج خواهد و به آبادانی نپردازد, شهرها را ویران کند و بندگان را هلاک سازد و کارش جز اندکی, راست نیاید.

آبادگری است که زمینه پرداخت مالیات را فراهم می سازد. وقتی اقتصاد مردم در تولید, صنعت و تکنولوژی شکوفا شد, آن گاه راه پرداخت مالیات نیز هموار خواهد شد. آن مدیریتی که بدون آبادگری, به دریافت مالیات بپردازد, اقتصاد جامعه را تباه کرده است:

(من طلب الخراج بغیر عمارة أخرب البلاد و اهلک العباد.)

اندیشه امام در این باره, بسیار روشن است. او کسان و مردمانی را که آب و خاک در اختیار داشته باشند و از اندیشه پی ریزی و طرح نودراندازی اقتصاد پویا, شکوفا و بالنده بی بهره و از بازوان کارامد و دگرگونی آفرین نابرخوردار, و در نتیجه نیازمند دیگران, از رحمت خدا به دور می داند:

(من وجد ماءً و تراباً ثم افتقر فابعده اللّه.)2

کسی که آب و خاک در اختیار داشته باشد و با این حال, نیازمند دیگران باشد, از رحمت خدا به دور است.

امام در زندگی شخصی نیز آبادگر بود. قناتها حفر کرد, باغهای بسیارِ نخل را آباد ساخت و….

امام, از دستان آبادگر خود, هم خود بهره می برد و هم به دیگران بهره می رساند. وی, افزون بر رسیدگی به بینوایان,از دست رنج خویش, هزار برده آزاد کرد.3

2. برابری در بهره وری: محور دوم اصلاحات اقتصادی را, برابری در بهره وری از سرمایه های عمومی شکل می دهد.

سرمایه های عمومی جامعه: منابع طبیعی, معادن و… از آنِ همگان است و همه حق بهره برداری از آنها را دارند. خداوند آنها را برای بهره برداری همه مردم قرار داده است. حال اگر دستانی, دست مردم را از بهره برداری درست از منابع, کوتاه کنند و یا شماری را بر شماری برتری بدهند و جلوی شماری را برای هرگونه استفاده باز بگذارند و شماری را محروم سازند, روشن است که پایه های اقتصاد جامعه در هم فرو می ریزد و نابسامانی, سایه می گستراند. پخش این سرمایه به گونه یکسان و در جاهایی با توجه به اولویتهای نیاز, باعث آرامش اجتماعی و هماهنگ شدن لایه های گوناگون جامعه و سبب فراهم شدن بسترهای رشد اقتصادی می گردد.

امام, در این ساحَت, عدالت را به پاداشت که شاهدها و نمونه ها بسیار است. از جمله می فرماید:

(لو کان المال لی لسوّیت بینهم فکیف وانّما المال, مال اللّه.)4

اگر مال, از آنِ من بود, همگان را برابر می داشتم ـ که چنین تقسیم سزاست ـ تا چه رسد که مال, مال خداست.

امام, در ردّ شماری که می پنداشتند مهاجر, یا از زمره انصار بودن, سبب امتیاز در بهره وری از سرمایه ها و داراییهای عمومی می شود, فرمود:

(فانتم عباد اللّه والمال مال اللّه یقسم بینهم بالسویّة لافضل فیه لاحد علی احد وللمتقین عند اللّه غداً احسن الجزاء و افضل الثواب.)5

شما, بندگان خدا و مال هم, مال خداست, در میان همه برابر تقسیم می شود. کسی بر دیگری برتری ندارد. البته انسانهای پرهیزگار, در آن سرا, در نزد خدای سبحان نیکوترین و برترین پاداش را دارند.

امام در این راه و شیوه, چنان ثابت قدم و استوار بود که حتی یاران فرزانه امام نیز آن را بر نمی تابیدند. از باب نمونه, امام, در تقسیم, بین سهل و غلام او, یکسان رفتار کرد:

(فاعطی کل واحد منهما ثلاثة دنانیر ولم یفضل احداً علی أحدٍ.)6

3. جلوگیری از حیف و میل بیت المال: امام, پای بندی خود را به قانون والا و درخشان اسلام: (کسی را بر کسی برتری نیست و همه یکسان از بیت المال بهره می برند) از روزگاری که خود زمام امور را در دست گرفت, نشان نداد, بلکه این قانون را به دوران پیش از خود نیز, جاری ساخت و کسانی که به ناروا بر دیگران برتری داده شده بودند و به مال و منالی دست یافته بودند, مورد بازخواست قرار می داد و اموال به یغما برده شده را به بیت المال بر می گرداند.

این شیوه, بسیاری را از امام رنجاند. بویژه سران حزبها و گروههای اجتماعی که مالها اندوخته بودند و به ریخت و پاشهای دوران پیش خو گرفته بودند, این روش و منش قانون مدارانه و برابر معیارها و ترازهای دقیق اسلامی امام را بر نمی تابیدند. این رنجش, پیامدهای ناگواری داشت, لیکن برای امام حفظ معیارها اهمیت داشت, نه حراست و پاسداری از جایگاه خود از این روی, شجاعانه و به دور از مصلحت اندیشیهای ناهماهنگ با معیارها و ترازهای شرعی, می فرماید:

(ولو وجدته قد تزوج به النساء وملک به الاماء لرددته فانّ فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق.)7

به خدا اگر ببینم که به مَهر زنان, یا بهای کنیزکان رفته باشد, آن را باز می گردانم که در عدالت گشایش است و آن که عدالت را بر نتابد, ستم را سخت تر یابد.

(الا إنّ کل قطیعة اقطعها عثمان, و کلَّ مال اعطاه من مال اللّه فهو مردود فی بیت المال.)8

هر قطعه زمینی, یا مالی را عثمان از بیت المال به دیگران بخشیده, همه به بیت المال بر می گردد.

این روش, اصلاح واقعی را برای جامعه به ارمغان می آورد. امام, دقیق و موشکافانه به مسأله می نگرد و اصلاح اقتصادی را از زمان زمامداری خود شروع نمی کند و هیچ چیز را شامل مرور زمان نمی داند که می داند هر پدیده ناگوار, ریشه در گذشته دارد. تباهی اقتصادی امروز جامعه, ریشه در روزگار پیشین دارد. بدون بازخواست کسانی که در دوران پیشین, دست به یغماگری زده و از بیت المال و زمینهایی که در اختیارشان گذاشته شده, زندگیهای افسانه ای برای خود سامان داده اند و برگرداندن آنها, نمی شود اقتصاد امروز جامعه را سامان داد.

اختلاس گران, دزدان و غارت گران بیت المال, افزون بر این که دارایی مردم را به غارت برده و در نزد خود انباشته و مردم را با بیت المال خالی روبه رو ساخته و فقر و مذلت و بیچارگی را به آنان بار کرده اند, اکنون که علی(ع) روی کار آمده و ورق برگشته, اگر در همان جایگاهی که از راه حرام برای خود ساخته اند, بمانند, بزرگ ترین سدّ اصلاحات خواهند بود. از این روی, امام روی شناختی که از جریان دست یازان به بیت المال دارد, این گروه را آفت همیشگی حکومت خود می داند و بر هدم آن همت می گمارد.

4. ترازسازی سرمایه ها: از ویژگیهای نظام اصلاحی اقتصادی, ترازمندی سرمایه هاست. انباشته شدن سرمایه در نزد گروه اندک, سبب درهم ریختگی و از هم فروپاشیدگی اقتصاد می گردد. اگر در سیستم اقتصادی, به گونه ای برنامه ریزی شود که ثروت به یک سوی حرکت کند و در نزد گروهی ویژه انباشته گردد, خیلی زود, جامعه به دو قطب تقسیم می شود: قطبی کوچک با سرمایه های هنگفت و افسانه ای و قطبی بزرگ, با دستان و سفره های خالی.

در برنامه اقتصادی که امام پیش گرفت, ترازسازی سرمایه ها محور کار قرار گرفت. او, با قدرت تمام از حیف و میل بیت المال و سرمایه های همگانی جلو گرفت, دست همگان را به گونه مساوی و برابر در استفاده از سرمایه های عمومی بازگذاشت, بر داراییها مالیات بست و… با این کارکرد, نگذاشت سرمایه ها در دست شمار اندکی انباشته شود.

او بر این باور بود که ثروت انباشته نمی شود مگر این که حق شماری از مردم پایمال می شود و فقر سایه شوم خود را نمی گستراند, مگر این که شماری پر می خورند و بر ثروت می اندوزند و به مال دیگران با گوناگون حیله ها و ترفندها, دست می یازند و حفره های فقر و شوربختی را پدید می آورند:

(فما جاع فقیر الاّ بما متع به غنی.)9

پس بینوایی گرسنه نماند, جز که توانگری از حق او خود را به نوایی رساند.

حتی امام, در این که چرا حکومت را پذیرفته می فرماید:

(اما والّذی فلق الحبَّةَ وَبرأ النّسمة لولا حضور الحاضر وقیام الحجّة بوجود النّاصر و ما اخذ اللّه علی العلماء ان لایقارّوا علی کِظَّة ظالم و لاسغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس أوَّلها.)10

به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید, اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند, رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را به آغازش می انگاشتم.

امام, علت پذیرش حکومت را افزون بر بیعت مردم, عهدی می داند که خداوند از عالمان دین گرفته که ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند.

از نگاه اسلام, مساوی بودن سرمایه ها مورد نظر نیست; زیرا با ناسانی که در استعدادها و تلاشها وجود دارد, چنین چیزی ممکن نخواهد بود. آنچه از سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) بر می آید و فهمیده می شود, تعدیل سرمایه هاست, نه برابر ساختن آنها که به چهار محور برای تعدیل سرمایه اشاره شد.

اکنون, به بررسی این مسأله می پردازیم که امام علی(ع) در مدت کوتاه حکومت, چگونه و با چه روشی به اصلاح اقتصاد جامعه پرداخت و در راه شکوفایی آن قدم برداشت.

اصلاحات اقتصادی

امام, دو شیوه را در اصلاح ساختار اقتصادی, پیشه کرد: فردی و جزئی و دیگری پی ریزی نظام اقتصادی فراگیر و هماهنگ, برابر معیارهای دقیق اسلامی.

از روش نخست امام, بسیار سخن رفته است. امام در این عرصه کارهای بزرگی انجام داده, چه در دوران خلافت و چه پیش از آن و خداوند کار امام را بزرگ شمرده و ایشان را ستوده است:

(ویطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً.)11

وهمه بر دوستی او, فقیر و اسیر و یتیم را طعام می دهند.

امّا روش دوم, از اثر پایدار برخوردار است. نتیجه آن این است که سرمایه ها تعدیل و ترازمند و سطح زندگی به یکدیگر نزدیک می شود و آرامش اجتماعی پدید می آید.

امام در زمان حکومت, با پیاده کردن برنامه اقتصادی عادلانه و ترازمند خود, رفاه نسبی را برای مردم فراهم ساخت. امام, وضع مردم کوفه را در دوران حکومت خود, چنین ترسیم می کند:

(ما اصبح بالکوفة احد الاّ ناعماً انّ ادناهم منزلة لیأکل البرّ ویجلس فی الظّلّ ویشرب من ماء الفرات.)

هیچ کس در کوفه شب را به صبح نمی آورد, مگر این که در آسایش به سر می برد. پایین ترین آنان از حیث منزلت, نان گندم می خورد و در سایه می نشیند و از آب فرات می نوشد.

تنها کوفه چنین نبود. با کوتاه شدن دست غارت گران از بیت المال, گرفتن مالیات و تعدیل سرمایه ها و فراهم آوردن زمینه بهره وری یکسان از منابع طبیعی و داراییهای عمومی, زندگی مردم, رونق گرفت و مردمِ سرزمینها و شهرهای گوناگون قلمرو حکومت امام, از رفاه نسبی برخوردار شدند.

امام در مدت کوتاهی, به این دستاورد بزرگ رسید. از این جا روشن می شود اصلاح اقتصادی و سروسامان دادن به وضع مردم, در زمان کوتاهی, اگر با پشتکار باشد و تلاش لازم و بایسته انجام بگیرد و قانون به طور دقیق و همه سویه, اجرا شود, جامه عمل می پوشد و به حقیقت می پیوندد.

روش امام, اگر دقیق و همه سویه در کانون مطالعه و توجه قرار گیرد و در بوته عمل, دگرگونی مورد رضای خداوند متعال, در معاش مردم, که بدون آن معادشان پا نمی گیرد, پدید خواهد آمد و جامعه ای براساس قسط و عدل و برپایه اقتصاد سالم و عادلانه, بنیان گذاشته خواهد شد.

ب . آزادی اجتماعی

آزادی اجتماعی, اگر درست دامن بگستراند, جامعه را شکوفا می سازد و استعدادهای خفته را بیدار می کند. جامعه آزاد و دارای نهادهای سیاسی آزادی گستر و آزاد پرور, مزه تلخ واپس ماندگی اقتصادی را نخواهد چشید, زیرا در چنین اجتماعی, به خاطر حرمت و جایگاهی که انسانها دارند, تمامی توان خود را در راه بهبود وضع اقتصادی, به کار خواهند بست, تا جایگاهی که دارند, به خاطر فقر و مذلت از دست ندهند و همچنان عزیز بمانند.

در جامعه آزاد, رقابتها در تمامی عرصه ها نمود می یابند. مردم آزاد و بهره مند از فضای آزاد و مدیریت مردم سالار, همان گونه که در فرهنگ و سیاست, به سوی رشد و تعالی ره می پویند, در عرصه های اقتصادی نیز, به شکوفایی و رشد و تعالی می رسند.

از دیگر سوی, میدان ندادن به آزادیهای مشروع و پذیرفته شده در نزد خردمندان, رکود به بار می آورد و جامعه, در تمامی ساختها, از رشد بایسته و سزاوار باز می ماند و کم کم, مرگ گریبان گیرش می شود.

هیچ حرکت اصلاحی, در هیچ ساحَتی از ساحتهای اجتماع, بدون آزادی, پا نمی گیرد. تا اندیشه میدان رشد نیابد, فرهنگ در عرصه دادوستد, جایگاه خویش را پیدا نکند, در مثل, نمی توان به شکوفایی اقتصادی و اصلاح ساختار اقتصادی جامعه دست یافت و جامعه را در مسیر آبادانی قرارداد و با ناهنجاریها و افتها, به مبارزه برخاست و آنچه اقتصاد را از مسیر سالم خود باز می دارد و عرصه را بر رشد آن تنگ می گرداند, ریشه کن کرد.

اصلاح گری امام(ع) در گوناگون زوایای اجتماعی, با به پا داشتن آزادی فراهم آمد. امام, مردم را در چهارچوب دستورها و آیینهای دینی, آزاد گذاشته بود و از این آزادی, در راه مصالح خود آنان و سالم سازی جامعه و شکوفایی اقتصاد بهره برد.

ج. قانون گرایی

زندگی اجتماعی انسان, نیاز به قانون دارد; قانون سرچشمه گرفته از علم و حکمت و اجرای آن, به مدیریتی شایسته. به هر کدام از این دو رکن, آسیب برسد, زندگی اجتماعی از هم می گسلد.

قانونهایی که از وحی سرچشمه می گیرند و قانونهایی که برابر داده های عرف, خرد, حکمت و دانش انسانی سامان می یابند و برای اجرا در دستور کار قرار می گیرند, اگر از مدیریتی شایسته و شایسته سالار برخوردار باشند و تک تک اعضای گروه اجرایی, براساس معیارهای خردمندانه و صحیح برکار گمارده شده باشند, کارها سامان خواهد گرفت و گرنه, نه.

تا مدیران, چه رده های بالا و چه رده های میانی و پایین, قانون گرا نباشند و قانون را در هر حال پاس ندارند و در همه لایه های جامعه, به گونه یکسان, پیاده نکنند, اصلاحات اجتماعی پدیدار نمی شود و پا نمی گیرد.

در جامعه ای که رده های بالا و شخصیتهای با نفوذ, به قانون گردن نمی نهند و قانون را در حق خود نمی پذیرند و از پیاده شدن قانون در مورد خود و یا وابستگان, شانه خالی می کنند و در حقیقت, قانون را برای خود بر نمی تابند و برای دیگران اجرای آن را می خواهند, اصلاح پا نمی گیرد و همیشه چنین جامعه ای رو به افول دارد. آشفتگی روح و روان مردم, میدان داری توان مندان, پایمالی ناتوانان و گوناگون ناهنجاریها, نتیجه و دستاورد چنین مدیریت قانون گریزی است.

امام علی(ع) به قانون, حتی برای خود و خویشان و نزدیکان, با تمام وجود, پای بند بود.

او, خود را در برابر قانون, بسان یکی از رعیّت می دید, بدون هیچ گونه برتری خود بر دیگران.

فرزندان, کارگزاران بلند پایه, پیرامونیان و… در برابر قانون, همان تعهدی را داشتند که یک شهروند عادی.

این ویژگی برجسته و ممتاز در سیره و روش حکومتی امام(ع) سبب اصلاحات اجتماعی بزرگی شد. امام, با این روش و منش پسندیده, به برتری دادنهای ناروای شماری بر شمار دیگر, پایان داد و مدیریتی عادل و عدالت گستر و پرتلاش در راه اصلاح را بنیان نهاد.

امام, تعهد به اجرای قانون را, به گونه یکسان, وظیفه والی و حاکم می داند و می فرماید:

(وان نقیم امر اللّه فی قریب الناس وبعیدهم.)12

این که اقامه کند امر خدا را بر مردمان, چه دور و چه نزدیک.

امام, قانون را درباره عقیل اجرا کرد و به وی فهماند که از برادرش, انتظار بی جا و خلاف قانون, نداشته باشد.13 بر خورد امام با استانداران خود, از جمله عثمان بن حنیف14 و عبداللّه عباس, پای بندی و تعهد امام را به قانون, به روشنی, نشان می دهد. به ابن عباس می نویسد:

(و واللّه لو انّ الحسن والحسین فعلا مثل الّذی فعلت, ما کانت لهما عندی هوادة ولاظفرا منّی بإرادة حتّی آخذ الحق منهما و اُزیحَ الباطل عن مظلمتهما.)15

به خدا اگر حسن و حسین, چنان کردند که تو کردی, از من روی خوش ندیدندی و به آرزو نرسیدندی, تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده, نابود گردانم.

ییا در هنگام حرکت به سوی صفین, زره امام می افتد و مرد نصرانی آن را بر می دارد. امام مدعی و آن شخص منکر می شود.

موضوع به دادگاه کشیده می شود. شریح, بر مسند قضاست و از حضرت شاهد می خواهد. حضرت فرزندان خود را به عنوان شاهد, به دادگاه معرفی می کند. شریح نمی پذیرد و به سود مرد نصرانی حکم می کند.

علی(ع) از این که دادگاه به معیارها پای بند است, خشنود می شود و با لبی خندان, تن به داوری دادگاه می دهد. اخلاق کریمانه امام و چگونگی برخورد دادگاه با رهبر مسلمانان, سبب شد مرد نصرانی اسلام بیاورد.16

این دادگاه, در اوج قدرت سیاسی امام, تشکیل می شود. امام, حکم را می پذیرد, با این که هم مقتدر است و هم می داند زره او را مرد نصرانی برداشته است. امام, در حق بودن خویش, هیچ شک و شبهه ای ندارد, ولی پای بندی به معیارهای دادگاه, از جمله: آوردن شاهد از غیر بستگان, برای ثابت کردن حق و نداشتن امام چنین شاهدی, او را وا می دارد که به نظر دادگاه گردن نهد و از پافشاری بر حق خود, که دلیلی برای ثابت کردن آن ندارد, باز می دارد. امام, چنین نبود که در زمان زمامداری خود, شعار قانون گرایی بدهد و به قانون گرایی پای بندی نشان ندهد. وی, در زمان زمامداری خلیفه دوم, عمر, صحنه ای زیبا از پای بندی به قانون را به نمایش می گذارد.

عمر, در مسند قضاوت قرار دارد که امام با طرف مقابل در محضر دادگاه حاضر می شوند و طرح دعوا می کنند.

عمر, امام را با کنیه یاد می کند.

امام, از این که عمر او را با کنیه یاد کرده و بین او و طرف مقابل فرق گذاشته, ناراحت می شود.

عمر, از امام می پرسد آیا به خاطر این که با یک شهروند معمولی در دادگاه حاضر شده ای, ناراحتی؟

امام, پاسخ می دهد: هرگز, ناراحتی من از آن جهت است که تو مرا با کنیه (اباالحسن) صدای کردی و طرف مرا با اسم خواندی, با این برخورد, بین من و او, تبعیض روا داشتی.17

د. همسانی با مردم

از برجستگیهای نهاد سیاسی, همسانی گردانندگان آن با توده مردم است. این ویژگی, یعنی همسانی با مردم و بسان مردم زندگی کردن و مشی مردمی داشتن یکان یکان مدیران و اداره کنندگان نهاد سیاسی جامعه, کارگزاران را به مردم نزدیک می کند و این نزدیکی و همراهی و اُنس, سبب می شود, مدیریت جامعه, از توان مندیها و کاستیها, به خوبی آگاهی یابد و آن جا که توانایی می بیند به تواناسازی بیش تر آن کمک کند و آن جا که کاستی می بیند, به برطرف کردن آن همت گمارد.

امّا اگر همسانی با مردم در بین نباشد و کارگزاران و مدیران جامعه از مردم جدا باشند, مدیریت جامعه, از کارامدی می افتد. بر این اساس و پایه است که پیامبران برگزیده خدا, همواره همسان با مردم بوده و بسان آنان زندگی می کرده اند. این خواست خدا بود. خدا می خواست از این راه به هدایت مردم بپردازد. آن که برای هدایت مردم برانگیخته شده اگر بسان مردم زندگی و چون آنان بخورد و بپوشد و نشست و برخاست کند, سخن او اثر گذارتر خواهد بود و در دلها جای خواهد گرفت. ولی جبهه مخالف پیامبران, به خاطر دور بودن از چشمه گوارای وحی, می انگاشت, رهبری جامعه, باید از اشراف و جاه مندان باشد. گروندگان به جبهه باطل گزینش رهبران دینی را از میان پابرهنه ها بر نمی تابیدند و خرده می گرفتند که چرا پیامبر از سرمایه داران و صاحبان قدرت نیست:

(لولا نزّل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم.)18

چرا این قرآن, به مرد سرشناس و ثروت مندی از مکه, یا طایف فرو فرستاده نشده است.

حتی می گفتند: اگر از میان جاه مندان و اشراف برگزیده می شد, به او ایمان می آوردیم:

(او تکون لک جنة من نخیل و عنب….)19

ییا آن که تو را باغی از خرما و انگور باشد.

(او یکون لک بیت من زخرف….)20

ییا آن که خانه ای از زر و کاخی زرنگار داشته باشی….

قرآن در پاسخ اینان می فرماید:

(قل سبحان ربی هل کنت الا بشراً رسولا.)21

بگو: پروردگار من منزه است. آیا من جز بشر پیام آورم؟

(قل, انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ.)22

بگو: من همانند شما بشرم, جز این که به من وحی می شود.

علی(ع) همسان مردم بود که توانست چنان انقلاب شگرفی بیافریند و در روحها و جانها انقلاب پدید آورد. به کم بسنده کردن درخوراک و پوشاک, نیندوختن زر و سیم. فراهم نیاوردن زمین برای خود و… همسانی با مردم, بویژه لایه های فرودین جامعه را می رساند. این هماهنگی و همسانی با مردم, آن هم در هنگام اقتدار و توانایی, در جانها دگرگونی ژرف پدید می آورد و این دگرگونی در جانها, سبب می شود که جامعه از رکود به در آید و شکوفا شود.

امام, افزون بر این که با سیره و منش و چگونگی زندگی خود, تابلوی درخشان فرا روی مردم ترسیم کرده بود; امّا برای روشنگری و آگاهاندن مردم, سیره و منش خود را در زندگی, هر چند گاه, برای مردم بازگو می کند, از جمله می فرماید:

(الا وان امامکم قد اکتفی من دنیاه بِطِمْوَیه ومن طُعْمِه بقرصیه.)

بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود, به دو جامه فرسوده و دو قرصه نان.

یا:

(فو اللّه ما کنزت من دنیاکم تِبراً ولا ادّخرتُ من غنائمها وَفرا ولا أعددت لبالی ثوبی طِمراً ولا حزت من ارضها شبراً ولا اخذت منه الاّ کقوت أتان دبرة…)

به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن ذخیرت ننمودم و بر دو جامه کهنه ام, کهنه ای نیفزودم.

امام از ناتوانی, ره زهد نمی پوید و این گونه نیست که چون نمی تواند برای خود زندگی مرفهانه ای سروسامان دهد, پشت به دنیا می کند و زهد پیشه می گیرد و علیه دنیا و دنیامداری داد سخن می دهد و دنیامداران را نکوهش می کند. نخیر. علی(ع) خوب, توانست از گوناگون نعمتها استفاده کند و خوش بپوشد و خوش بگذراند و خوش از چرب و شیرین دنیا, بهره ببرد; امّا او راه و برنامه دیگری را در پیش داشت. او به جامعه می اندیشید و سرزمینی که در آن مردم, هیچ غم نان, آب, پوشاک و مسکن نداشته باشند و همه بتوانند از آنچه او بهره می برد و در زندگانی به کار می گیرد, بهره ببرند و به کار بگیرند.

(لو شئت لاهتدیت الطریق الی مُصَفّی هذا العسل ولباب هذا القمح ونسائج هذا القزّ ولکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیُّرِ الاطعمه ولَعَلّ بالحجاز او الیمامة من لاطمع له فی القُرص ولاعهد له بالشّبَعِ, أو ابیت مبطاناً و حولی بطونٌ غَرثی و اکبادٌ حَرّی.)

و اگر خواستمی, دانستمی چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را به کار برم, لیکن, هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید. چه بود که در حجاز و یا یمامه, کسی حسرت گرده نانی برد, و یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته.

آری, علی می توانست در ناز و نعمت بزید و از لباسهای فاخر و غذاهای رنگارنگ استفاده کند, ولی آن گاه دیگر علی نبود و نام او برتارک تاریخ نمی درخشید و بی شمار انسانها شیفته و شیدای او نبودند و راه اسلام ناب, از راه اسلام دگرگون شده, اسلام معاویه, اسلام سازگار با طبقه پرخور و پرمصرف و تبذیر پیشه و اسراف کار و بی توجه به محرومان و بینوایان, بازشناخته نمی شد.

آن گاه دیگر امیرمؤمنان لقب نمی گرفت امیرمؤمنان نمی تواند شریک درد و رنج مردم نباشد و در تلخ کامیها و حرمانها, الگویی روشن و بی آمیغ, فرا راه آنان جلوه گری نکند:

(أ أقنع من نفسی بأن یقال هذا امیرالمؤمنین ولا اشارکهم فی مکاره الدّهر, أو أکون اسوةً لهم فی جشوبَة العیش.)23

آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندیهای روزگار, شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی, نمونه ای برایشان نشوم؟

هـ. احقاق حقوق آسیب پذیران

از بایسته های نظام مردم سالار, ادای حق و رسیدگی به حق و حقوق مستضعفان و توده مردم و لایه های آسیب پذیر جامعه است. زیرا حکومت اقتدار خویش را از توده مردم می گیرد. وقتی توده مردم, به حقوق مشروع خود به آسانی دست بیابند, پایه ها و بازوان حکومت می شوند وگرنه, به هیچ روی, با حکومت همراهی نمی کنند و در گرفتاریها به کمک حکومت بر نمی خیزند و در امر مهمی چون اصلاحات اجتماعی و مبارزه با ناهنجاریها, ره به جایی نمی برد که اصلاح بدون همراه بودن مردم با حکومت و اصلاح گران, به حقیقت نمی پیوندد. تا بین حکومت ومردم پیوند برقرار نشود, نهاد سیاسی قدرت نمی گیرد و تا نهاد سیاسی قدرت نگیرد, توان زیر و زبر کردن جامعه را نخواهد داشت و وقتی جامعه همیشه در حال دگرگونی و اصلاح خود و ناهنجاریهای اجتماع و این مهم در دستور کار حکومت قرار نگیرد, پایدار نخواهد ماند و آفتها گریبان گیرش خواهند شد.

امام(ع) دستاوردهایی را که از راه پیوند ملت و حکومت بهره جامعه می شود, چنین بیان می کند:

(فاذا أدَّتِ الرعیّة الی الوالی حقّه وأدّی الوالی الیها حَقّها, عزّ الحقّ بینهم و قامت مناهج الدین واعتدلت معالم العدل وجرت علی أذلالها السنن فصلح بذلک الزمان وطُمِعَ فی بقاء الدولة.)24

پس چون رعیّت, حق والی را بگذارد و والی حقّ رعیّت را به جای آرد, حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راههای دین پایدار و نشانه های عدالت برجا و سنت, چنانکه باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت, پیوسته و چشم آزِ دشمنان بسته.

اصلاح جامعه در دیدگاه بلند و آسمانی, به نگهداشت حکومت حق مردم و مردم, حق حکومت است. تا این دو, حق یکدیگر را پاس ندارند, اصلاح پا نمی گیرد و اصلاح, به حقیقت نمی پیوندد.

این که حکومت بتواند همه مردم, چه خواص و چه عموم مردم را, از خود راضی نگهدارد ممکن نیست. راضی نگهداشتن خواص, به نارضایتی و ناخوشنودی توده مردم می انجامد و خشنود نگهداشتن توده مردم, به ناخشنودی خواص, می انجامد حکومت برای پایداری خود و به دست آوردن رضای خداوند, باید تلاش ورزد که توده مردم را از خود راضی نگهدارد که این کار, زمینه هرگونه اصلاحی را فراهم می آورد و اصلاح همه سویه و پایدار را, پدیدار می سازد.

و با این حرکت مبارک, که همانا به دست آوردن خشنودی توده مردم است, از دست اندازی نزدیکان و خواص, به جان و مال مردم جلوگیری می کند.

امام این روش زیبا را که سبب می شود, حکومت هم بر مدار حق قرار بگیرد وهم پایدار بماند و به رسالتهایی که دارد جامه عمل بپوشاند, در عهدنامه مالک اشتر, این گونه ترسیم می فرماید:

(ولیکُنْ احبّ الامور الیک اوسطها فی الحقّ و اعمّها فی العدل و اجمعها لرضی الرّعیة فاِنَّ سخط العامَّة یُجْحِفُ برضی الخاصّه و انَّ سخطَ الخاصّةِ یغتفر مع رضی العامّة.)

باید از کارها, آن بیش تر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فروماند و عدالت را فراگیرتر بود و رعیّت را دلپذیرتر که ناخشنودی همگان, خشنودی نزدیکان را بی اثر گرداند و خشم نزدیکان, خشنودی همگان را زیانی نرساند.

و می فرماید:

(ثمّ اللّه اللّه فی الطبقة السفلی من الذین لاحیلة لهم من المساکین والمحتاجین واهل البؤسَی والزّمْنی فانّ فی هذه الطبقة قانعاً ومُعْتَرّاً….)

پس خدا را! خدا را! در طبقه فرودین از مردم, آنان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از بیماری برجای ماندگانند; که در این طبقه مستمندی است خواهنده و مستحق عطایی است به روی خود نیاورنده.

سخن امام روشن است و نیازی به شرح و کالبد شکافی ندارد. لایه های فرودین جامعه, نه زبان طرح خواسته ها و دردهای خود را دارند و نه راهها و چاره هایی را بلدند که از آن سوی به تکاپو بپردازند و گره از مشکل کار خویش بگشایند. برای این طبقه, چون بر اهرمهای قدرت دسترسی ندارد, گره از کار بسته خود گشودن, کاری است بس دشوار و توان فرسا. از این روی امام به کارگزاران و به همه کارگزارانی که به نام اسلام بر اریکه قدرت قرار دارند, سفارش می فرماید, به لایه های فرودین جامعه, به مردمان تهی دست و به دور از زد وبندها, توجه ویژه داشته باشند و به گونه ای مشی کنند و رفتار خویش را سامان دهند, که این گروه بتوانند بی ترس از جاه مندان و قدرت مندان, خواسته های خود را مطرح و برای گرفتن حق خویش تلاش کنند.

از راههایی که امام به مدیران و کارگزاران خود می نمایاند, تا بهتر بتوانند به درد مردمان رسیدگی کنند و نیازهای آنان را بر آورند, نشستن پای درد دل آنان است, بدون دربان و نگهبان, به گونه ای که مردم بتوانند سخن خویش را بی پروا و بی لکنت زبان به حاکم بگویند و هیچ پیامد ناگواری هم برای آنان نداشته باشد. اگر چنین بود و در بین امّتی, همه کارها بر این مدار چرخید, آن امّت, به رستگاری می رسد وگرنه هرگز روی رستگاری را نخواهد دید.

(واجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرّغ لهم فیه شخصک و تجلس لهم مجلساً عامّاً فتتواضع فیه للّه الذی خلقک و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک حتی یکلّمک متکلّمهم غیر متتعتع. فانّی سمعت رسول اللّه, صلی اللّه علیه و آله, یقول (فی غیر موطن: (لَنْ تقدّس اُمّة لایؤخذ للضعیف فیها حقّه من القوی غیر متتعتع.)25

بخشی از وقت خویش را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان, فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین و در آن مجلس, برابرخدایی که تو را آفریده, فروتن باش و سپاهیانت و یارانت که نگهبانانند, یا تو را پاسبانان, از آنان بازدار, تا سخن گوی آن مردم, با تو گفت وگو کند, بی درماندگی درگفتار که من از رسول خدا(ص) بارها شنیدم که می فرمود: هرگز امّتی را پاک از گناه نخوانند که در آن امّت, بی آن که بترسند و در گفتار درمانند, حق ناتوان را از توانا نستانند.

شاخصه نظام مردم سالار این است که فرودستان و لایه های فرودین جامعه ببالند و رشد کنند و به حقوق خویش دست یابند وگرنه طبقه فرا دست و بالای جامعه, به آنچه بخواهند دست می یابد و حقوق خویش را به بهترین وجه, فرا چنگ می آورد.

امام علی(ع) این سیره و روش مبارک را در دوران حکومت داشت. در این دوره, به گونه ای رفتار کرد که لایه های پایین جامعه, احساس آرامش و امنیّت می کردند باور داشتند که به حقوق خویش در هر شرایطی دست خواهند یافت و کسی را یارای آن نیست که حقی از آنان را پایمال کند و یا از ادای آن سرباز زند.

و. مدیریت کارآمد

نهاد سیاسی جامعه, مسؤول مستقیم مدیریت جامعه است. موفقیّت مدیریّت در فرایند ساختار اداری, زمینه را برای اصلاح اجتماعی فراهم می آورد. زیرا ساختار اداری هر جامعه را مدیریت حاکم شکل می دهد. این مدیریت, هماره, باگونه گون آسیبها روبه روست. ناکارآمدی کارگزاران, بهره برداری ناروا از جایگاه شغلی, به سود خود و گرایشهای اجتماعی, پیامدهای ناگوار و ناهنجاریهایی را بر جامعه بار می کند. در این گونه مدیریتهای ناتوان, فساد اداری, رشوه, کم کاری, بی تفاوتی و بی توجهی به خواسته های ارباب رجوع, سهل انگاری, حاکمیت پیوندها, بستگیها و دوستیها, بر معیارها رایج می گردد و روشن است وقتی مدیریت سیاسی جامعه, که ساختار اصلی هدایت جامعه را شکل می دهد, دچار چنین کاستیهایی شد, چه تباهیهایی به بار می آورد.

امام در آغازین روزهای حکومت, در ارکان مدیریتی قلمرو حکومتی خود, دگرگونی پدید می آورد. حرکت اصلاحی خود را از هرم قدرت می آغازد. والیان و استانداران عثمان, که بیش تر از بنی امیه بودند, از کار برکنار می کند26 و شایستگانی را بر کار می گمارد و در حرکت اصلاحی خود و برداشتن استانداران خلافکار پیشین, سفارشی را نمی پذیرد. مغیره, چندین بار برای معاویه و ماندن او در حکومت شام, میانجی گری می کند, ولی امام نمی پذیرد و در پاسخ مغیره که می گوید: چند صباحی وی را تحمّل کن, می فرماید: دو روز هم وی را تحمّل نخواهم کرد.27

برکنار کردن ناشایستگان طبیعی است; امّا گماردن شایستگان و ویژگیهای آنان و هماهنگ بودن مشی و رفتار آنان با اصلاحاتی که رهبری جامعه در نظر دارد, مهم است و ادامه کار. یعنی همیشه باید شایسته سالاری سرلوحه برنامه ها باشد.

اگر ویژگیهای لازم برای گماردن کسان بر پستها, دقیق و همه جانبه در نظر گرفته نشود, آن اصلاح مورد نظر به حقیقت نخواهد پیوست.

گزینش مهم ترین شرط اصلاح است. امام(ع) به مالک سفارش می فرماید:

(ثم انظر فی امور عمّالک فاستعملهم اختیاراً.)28

سپس در کار کارگزاران خود بیندیش, و پس از آزمودن, به کارشان بگمار.

ویژگیهای کارگزاران

1. تقوا: کارگزار باید فردی پاک, مؤمن به آرمانهای دینی باشد, تا کار خود را به عنوان مسؤولیت, نه شغل, سامان دهد.

انسان شایسته, با تقوا و متعهد کاستی در کارش پدید نمی آورد و در حدّ توان, در سلامتی کار خود, تلاش می ورزد. از این روی, امام به مالک می فرماید:

(واصطف لولایة اعمالک اهل الورع.)

و از بین پرهیزگاران, پرهیزگارترین آنان را برگزین:

(… وانقیهم جیباً.)29

2. کارامدی و آشنایی به کار:

(واصطف لولایة اعمالک اهل الورع والعلم والسیاسة.)30

متدیّنان و اهل دانش و تدبیر را بر کارها, برگمار.

(توخّ منهم اهل التجربة و الحیاء.)31

با تجربگان و آزرمگینان را بر کار گمار.

(آفة الاعمال, عجز العمّال.)32

آفت کارها, ناتوانی کارگزاران است.

این که امام می فرماید باید کارها را به کاردان سپرد, به اهل دانش, تجربه و توانایان به کار, برای ژرفا بخشیدن به اصلاح جامعه است او, چون می خواهد, جامعه اش از همه سوی و همه زوایا, اصلاح بشود و ناهنجاری از آن رخت بربندد و در سیر کار آفتی پدیدار نگردد و کارها به گونه نیکو سامان بیابند, برگماردن کارگزاران شایسته و کاردان و آشنایی به کار و توانا بر کار خود, انگشت می گذارد. بسیاری از گرفتاریها, افولها, کاستیها, حرمانها, نابسامانیها و… از سپردن کارها به ناتوانان سرچشمه می گیرد. امام با این سخنان و سخنان همانند آنها و سیره عملی خود, نشان داد که اصلاح, بدون دقت در گماردن کارگزاران, جامه عمل نمی پوشد.

3. خوش پیشینگی و اصالت خانوادگی:

(توخّ منهم اهل التجربة والحیاء من اهل البیوتات الصالحه.)33

کارگزارانی این چنین را در میان کسانی جو که تجربت دارند و حیا, از خاندانهای پارسا.

4. خوش رفتار و مهربان با ناتوانان:

(ویرأف بالضعفاء و ینبو علی الاقویا.)34

و بر ناتوانان رحمت آرد و با قوی دستان برآید.

5. راستگو و به دور از سیاست بازی و نیرنگ و فریب:

(واللّه ما کان معاویة بادهی منی ولکنّه یغدر و یفجر ولولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس.)35

به خدا سوگند, معاویه زیرک تر از من نیست, لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود, زیرک تر از من, کس نبود.

جامعه, با نیرنگ و فریب, با دورویی و دغل و با سیاست بازی, روی اصلاح را نخواهد دید و اصلاح در جامعه ای رخ خواهد داد که اصلاح گران راستگو و به دور از ترفند و فریب باشند.

علی(ع) اگر می خواست راه فریب را پیشه خود کند, از معاویه سیاست مدارتر بود. با گناه و فسق وفجور کارها را پیش بردن آسان است; امّا در چهارچوب تقوا و به دور از هرگونه گناه و فسق و فجور, کارها را پیش بردن, کاری است کارستان.

6. نظم: از شاخصه های مدیریت کارامد, نظم و نظم پذیری است. اگر در مدیریت و هرم اداره جامعه, نظم حاکم نباشد, مجالها و فرصتها از دست می رود و کارها در زمان خود انجام نمی شود و این, سبب از هم گسیختگی و آشفتگی در هرم اداره کشور می شود.

از این روی, امام(ع) روی نظم پای می فشرد و این که باید هر کاری در زمان خود انجام گیرد:

(ثم امض لکلّ یوم فانّ لکلّ یوم مافیه.)36

کار هر روز را در زمان خود انجام ده که برای هر روز کاری قرار داده شده است.

7. قانون مداری و پای بندی به حق: مدیریت سالم, از مدار حق و قانون خارج نمی شود. هیچ عامل بیرونی در کارگزار حق مدار اثر نمی گذارد و او را از مدار قانون و حق خارج نمی کند. در اساس, حق به جز از سوی انسانی حق مدار, بر پا داشته نمی شود:

(لایقیم أمر اللّه سبحانه الاّ من لایصانع ولایضارع ولایتّبعُ المطامع.)37

فرمان خدا را برپا ندارد, جز کسی که در حق مدارا نکند و خود را خوارنسازد و در پی طمعها نتازد.

امام در نخستین روز بیعت فرمود:

(واعلموا انّی إن اَجبتکم رَکِبْتُ بکم ما اعلم ولم اصغ الی قول القائل وعتب العاتب….)38

و بدانید که اگر من در خواست شما را پذیرفتم, با شما چنان کار می کنم که خود می دانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده, گوش نمی دارم.

درباره حق مداری علی(ع) نوشته اند:

(شخصی از قبیله ای, به خاطر بَزَه, محکوم به حدّ شده بود. گروهی از قبیله وی, به محضر امام حسن مجتبی(ع) رسیدند که از امام علی(ع) بخواهد از اجرای حدّ صرف نظر کند.

امام مجتبی فرمود: علی آگاه تر است و هر کاری که خود بخواهد انجام خواهد داد. با امام علی(ع) به گفت وگو پرداختند و خواسته خود را مطرح کردند.

اما م فرمود: چیزی که در اختیار من باشد از من بخواهید, دریغ نخواهم کرد. افراد قبیله از سخن امام برداشت کردند که امام از اجرای حد, صرف نظر کرده است.

برخلاف پندار خود, دیدند امام دستور داد محکوم را برای اجرای حد آوردند و حدّ را بر وی جاری ساختند.

امام, به آنان فرمود: تعطیل کردن حدّ در اختیار من نیست. (هذا واللّه لست املکه.)39

8. کم هزینه و پرسود: کسی شایسته است بر مسند کارها قرار گیرد که از اسراف و تبذیر و زندگی پرهزینه به دور باشد و کارها و تلاشهای خود را به گونه ای سامان دهد که برای بیت المال هزینه بسیار کمی داشته باشد و برای جامعه و مردم حوزه حکمروایی و مأموریت خود, سود و بازده فراوان.

امام این گونه کارگزاران را می ستاید:

(اولئک اخف علیک مؤونة واحسن لک معونه.)40

بار اینان به تو سبک تر است و یاری ایشان بهتر.

9. حق گویی: کسانی که در پی نان و نام خویش هستند و هماره رنگ عوض می کنند و با چاپلوسی بر نردبان قدرت بالا می روند, تباهی می آفرینند و نظام مدیریتی جامعه را از هم می گسلند و ناهنجاریهایی را سبب می شوند. اینان نباید در هرم مدیریتی جامعه قرار بگیرند. بلکه کسانی باید مسندها را در اختیاربگیرند و در هرم قدرت جای بگیرند که زبان تیزی داشته باشند و هر کجا ناهنجاری دیدند, خیلی زود واکنش نشان دهند و حق را بگویند, گرچه شماری را خوش نیاید که امام(ع) اینان را برترین کارگزاران می شمارد:

(ثم لیکن آثرهم عندک اقولهم بمرّ الحق لک.)41

و آن کسی را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیش تر گوید.

10. نداشتن پیشینه بد: بدپیشینگان, نمی توانند کارگزار نظامی باشند که علیه ناهنجاریها به تلاش برخاسته است. بویژه اگر اینان در نظامهای فاسد پیشین در مسند کار بوده اند که بدترین کمک کار نظام جدید خواهند بود:

(ان شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیراً.)42

بدترین وزیران تو, کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده است.

بازرسی

پس از گزینش و بر کار گماردن شایستگان, کار تمام نمی شود و همه چیز بر وفق مراد نمی گردد اگر از رفتار کارگزاران آگاهیهای دقیق در اختیارحاکم نباشد و حاکم برابرآن آگاهیها عمل نکند. حاکم, وقتی می تواند اصلاحات را در همه عرصه ها پیاده کند و ناهنجاریها را در هم بکوبد, که تمامی کارگزاران او, همیشه و همه گاه بر صراط حق باشند و شایستگیها و ویژگیهای برجسته خود را حفظ کنند و گرفتار, جاه و مقام و ثروت اندوزی و جناح بندیهای عمر بر باد ده و… نشود و این, با دادرسی و بازرسی و نظارت رفتار و عملکرد کارگزاران ممکن است.

امام علی(ع) پس از بیان ویژگیهای لازم, بازرسی از رفتار و عملکرد و چگونگی سیر کار را لازم می داند و شرط سالم ماندن ساختار اداری جامعه :

(ثم تفقّد اعمالهم و ابعث العیون.)43

پس بر کارهای آنان مراقبت دار. جاسوسی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار.

به پا داشتن این گونه مدیریت, شکل گیری سازمان اداری, اصلاحات عمیق اداری را در پی دارد. اصلاح مدیریت جامعه; یعنی اصلاح بخش عظیمی از جامعه و ساماندهی کلان و زیربنایی در ساختار اجتماعی, اگر مدیریت سیاسی توجه همه سویه به محورهای یاد شده داشته باشد, در هر زمان توانایی انجام کارهای مهم و دگرگونیهای ژرف را خواهد داشت.

در این نوشتار, شش محور از محورهای اساسی و زیربنای اصلاحات اجتماعی به گونه فشرده, به بوته بررسی نهاده شد; استقرارعدالت اجتماعی, آزادی اجتماعی, قانون گرایی, همسانی با مردم, احقاق حقوق مستضعفان مدیریت کارآمد.

به امید آن که روزی شاهد پیاده شدن تمام ارکان و پایه های اصلاح در جامعه اسلامی خود باشیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان