در سال 1360 در سالهای آخر سلطنت محمد شاه قاجار(1264-1250)واقعه ای در ایران اتفاق افتاد که صرف نظر از جنبه های مختلف ازلحاظ تاریخی حائز اهمیت بود و مدت چندسال وقت اولیاء امور را بخود مصروف داشت و دنباله آن هنوز(البته با تغییر رنگ و اختلاف شدت و ضعف)ادامه دارد.منظور ما از این واقعه یعنی پیدایش باب و گستردن بساط بابیت بحث ازنظر دینی نیست بلکه صرفا جنبه تاریخی آن ما را بخود مشغول داشته.درباب این واقغه کتب فراوان نوشته اند و بدیهی است که این کتب بمناسبت جنبه مذهبی داشتن موضوع، هیچیک از تعصب خالی نیست و مخالفین و موافقین در آنچه نوشته اند جانب بی طرفی را رعایت نکرده و از اظهار عناد و خصومت یا غلو و محبت فروگذار ننموده اند.کتاب حاضر نیز یکی از کتبی است که بتوسط علی قلی میرزای اعتضاد السلطنه شاهزاده دانشمندان قاجاری از آخرین پسرهای فتحعلیشاه دراین مورد نوشته شده و اهمیت آن بیشتر ازین لحاظ است که قسمت اعظم قضایا را خود او حاضر و ناظر بوده و با سمت«وزارت علوم»در جزئیات کارهای دولتی دخالت داشته.باید دانست که تاریخ متنبئین کتابیست نسبة مفصل و چنانکه از اسمش برمی آید در شرح حال کسانی است که ادعای نبوت کرده اند مثل مانی و مزدک و دیگر مدعیان.اما ازین کتاب تنها قسمت اخیر آن که شرح زندگانی سید باب و پیروان اوست بعلتی که مذکور افتاد بیشتر اهمیت دارد.نگارنده این سطور که از سه سال باینطرف در این قسمت از تاریخ ایران فی الجمله مطالعاتی کرده، این کتاب را که تاکنون بچاپ نرسیده و کمتر کسی بدان توجه نموده بدست آورد و بسیار مناسب دید که قسمتهائی از آن را برای روشن شدن یک قسمت از تاریخ ایران بتوسط مجله یغما منتشر نماید.و چون مؤلف کتاب در بسیاری از موارد بمسامحه گذشته لازم دید در بعضی نکات نظریات سایر مورخین را از موافق و مخالف ذکر کند تا میزانی برای تشخیص صحیح و سقیم بدست آید و در این کار از کتب مورخین معروف از قبیل سپهر مؤلف مفتاح باب الابواب و از کتاب کواکب الدریه و تاریخ مطلع الانوار نبیل زرندی و کتاب سید علی محمد ملقب بباب تألیف مسیو نیکلا بفرانسه و کتب براون و رسالات دیگر استفاده نمود.امید است که نقل نظریات مختلف در این مقاله موجب روشنی مطلب شود.
اما راجع بمرحوم شاهزاده علی قلی میرزای قاجار با اینکه لازم بود درباره شخصیت و شرح حال آن مرحوم چند کلمه نوشته شود اما چون استاد ارجمند علامه آقای اقبال آشتیانی استاد دانشگاه در مجله یادگار سال دوم شماره اول شرح مفصلی در آن باره نوشته اند تکرار را جایز ندانست.طهران-مرداد 1329 عبد الحسین نوائی
*** سید علی محمد باب در سال 1360 هجری آشکار گشت وی مردی از تاجرزادگان شیراز بود و پدرش میرزا رضای بزاز نام داشت و اعمامش تجارت میکردند و در بدایت حال بتحصیل علوم فارسیه پرداخت 1 و از مقدمات عربیت بهره ای نداشت و وساوس شیطانی و هواجس نفسانی او را برآن داشت که بخلاف شریعت غرا و ملت ؟؟؟ بریاضیات شاقه انداخته تا از آن ترقی حاصل نماید.گویند وقتی برای تهذیب و تکمیل نفس در ابوشهر که هوایش بنهایت حرارت و گرمیست همی توقف داشته با بامها برمیآمد سر برهنه میایستاد و اوراد مجعوله میخواند چندان بر این عمل مواظبت (1)تحصیلات باب چندان مفصل نبوده است معلم و شیخ محمد عابد از مکتب داران شیراز بود که پس از اظهار امر باب این معلم بشاگرد خود ایمان آورده است (الکواکب الریه ص 31) اما در کتاب «بی بهائی باب و بها»این موضوع را جدا تکذیب میکند چون فعلا بآن کتاب دسترسی ندارم نقل عبارت ممکن نشد»
نمود که دماغش علیل و مغزش فاسد گشت 1 آنگاه بسفر عتبات عالیات رفته و همه روزه در محفل تدریس سید کاظم رشتی که 2 جانشین شیخ احمد احسائی 3 بود حاضر میشد 4 .یکی دو سال بدین منوال گذشت.چون حاجی سید کاظم رشتی بدرود جهان فانی نمود تلامذه وی هریک مدعی نیابت خاص از جانب سید بطریق شیخیه شدند که با سایر علما مخالف بودند و در این زمان طریقه آنها مشخص و معین است ذکرش شرح و بسطی جداگانه بلکه کتابی مشروح و مبسوط لازم دارد مثل کتب میرزای محیط(5) و آن عم بزرگوار حاجی محمد کریمخان قاجار 6
از جمله سید باب در ظاهر خود را بر آن مذهب داشته ولی در باطن خود را برتر از سید و شیخ بلکه بر ائمه هدی صلوات اللّه علیهم اجمعین و العیاذ باللّه خاتم الانبیاء هم ترجیح میداد چناکه وقتی کتابی از کتب وی که بدست مریدانش بود در مجلس مرحوم میرزا آقا خان سید کاظم رشتی(1)راجع بریاضیات باب اقوال مختلف است.مخالفین وی تاکید ریاضت وی میکنند در صورتیکه موافقین بکلی منکرند اینک عقیده یکی از مخالفین.صاحب روضة الصفاء ناصری گوید:«روزها در آن آفتاب گرم که حدتی بشدت دارد سر برهنه ایستاده بدعوت عزایم عزیمت تسخیر شمس داشتی تا تأخیر حرارت شمس رطوبت دماغش را بکلسیه زائل و ببروز شمساتش نائل ساخت».اما عقیده میرزا جانی از بابیه دوره اول چنین است«...اینکه مشهور شده که آن جناب متحمل ریاضیات می شدند یا آنکه خدمت پیری و مرشدی نموده باشند افترای صرف و کذب محض است».(نقطة الکاف ص 109-110)
صاحب قصص العلما نوشته:«درهمان زمان که در عتبات مشرف بودم و چند وقتی بدرس حاجی سید کاظم تلمذ مینمودم میر علی محمد هم بدرس او می آمد و قلم و دواتی بهمراه داشت و هرچه سید کاظم میگفت از رطب و یا بس می نوشت و ریش خود را میتراشید یا با*
نوری که صدر اعظم بود آوردند باین چاکر آستان خسرو عجم دادند چون لختی ملاحظه کردم دیدم نوشته است قوام عالم بر وجود هجده تن باشد اول خود من که علی محمد بابم پس از آن چهارده معصوم بعد شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی.من از حماقت و سوء عقیدت وی زیاد تعجب نمودم چه وی علاوه بر این دعوی بزرگ حساب را نیز غلط کرده بود بآن طریق که وی نوشته هفده تن میشوند نه هجده تن، پس مطلب را بصدر اعظم گفتم زیاده مایه تعجب و اسباب خنده شد.بهرحال میان او و سایر رؤسای شیخیه مغایرت و اختلاف بود چنانکه حاجی محمد کریمخان در کتاب رد باب نوشته ولی او از عبارات خرافات خود نوشته:«ان حاج محمد کریم خان کان غبیا و ابوه کئیما».خلاصه بعد از رحلت سید مرحوم، سید علی محمد با چندتن از شاگردان وی برای ریاضت و عبادت بمسجد کوفه رفتند و چهل روز ق*مقراض از بیخ قطع میکرد.
(2)-سید کاظم رشتی شاگرد و مفسر اقوال شیخ احمد احسائی موجد طریقه شیخیه (متولد ظاهرا در 1205 متوفی در 1259)صاحب کتاب معروف«شرح القصیده»و چندین رساله کوچک و بزرگ دیگر.
(3)-شیخ احمد بن زین العابدین احسائی مؤسس طریقه شیخیه صاحب کتب معروف از جمله«جوامع الکلم»و«شرح الزیاره».(متولد در 1166 متوفی در 1242)
(4)-این نکته را نیز بابیه قبول ندارند چنانکه از عبارت میرزا جانی که فوقا نقل شد برمی آید و همچنین باز میگوید«اینکه معروف شده که آن جناب بدرس سید حاضر می شدند بعنوان تلمذ صحت ندارد ولی آن جناب قریب بسه ماه در کربلا تشریف داشتند گاهگاهی بمجلس موعظه آن مرحوم تشریف میآوردند و مرحوم سید اعلی اللّه مقامه از نور باطن آن سرور مستمد بودند...»(نقطه 109 110)
(5)-میرزای محیط که نامش میرزا محمد حسین کرمانی است خود او را در کربلا دیده ام خط شکسته را مانند عبد المجید درویش می نوشت چنانکه قرآنی بخط امام حسن در نزد خود بنده است و خواص گویند آن بخط میزای محیط است خود بشخصه مدعی نیابت سید بوده ولی تربیت دو پسر سید را که یکی آقا سید حسن و دیگری آقا سید احمد بودند بعهده خود گرفته بخدمات ایشان اشتغال داشت و نیابت آن سید را در کربلا ملا حسن گوهر مدعی و مسلم نزد قوم بود.(حاشیه نسخه)
(6)-حاجی میرزا کریمخان پسر ابراهیم خان ظهیر الدوله از شاگردان سید کاظم رشتی بود مذهب شیخیه را بعد از سید پشتیبانی کرد و نسبت بکسانی که ادعای خلافت وی را داشتند مخالفت نمود ازجمله با سید باب که تفصیلش در آخر کتاب مذکور است.تولد حاجی محمد کریمخان درهجده محرم 1225 وفاتش در 22 شعبان 1288 است و وی اولین کسی است که بر باب و مذهب وی ردیه نگاشته است.از کتب متعدد او مهمتر از همه ارشاد العوام است.برای اطلاع بر سایر تألیفات او که در رشته های حکمت، حکمت الهیه و اخبار و فقه است رجوع کنید بکتاب تذکرة الاولیاء که در شرح حال او و پسرانش نوشته شده و مقاله ای از نگارند در شماره 4-5 و 7-6 سال پنجم مجله یادگار.اقامت کرد بکلی دماغش فاسد شد 1 در نهانی مردم را بارادت خود دعوت مینمود و از هر کس مطمئن خاطر میشد با او میگفت من باب اللّه هستم فادخلوا البیوت من ابوابها هیچ خانه را ج در باندرون نتوان شد هرکه خواهد خدا را پرستش نماید تا از من اجازت نگیرد نمیتواند.بدین جهت میرزا علی محمد بباب مشهور شد و در کربلا جمعی گرد خود فراهم کرد هرکس را نزد خود محرم و صدیق دانست از حد تجاوز نمود و با خاصان خود گفت آن مهدی صاحب الامر که مردم انتظارش برند منم.چون در خبر دیده بود که حضرت قائم از مکه معظمه خروج خواهد کرد با مریدان خویش گفت سال دیگر دعوت خویش را در مکه ظاهر کرده خروج بسیف خواهم نمود و خونها خواهم ریخت و بمردم میگفت بر شما واجب است که نوشتجات خود را با شنجرف و دیگر سرخیها بنویسید و در اذان و اقامه نام مرا داخل کرده اشهد ان علی محمدا بقیة اللّه 2 بگوئید.کلماتی چند با هم تلفیق کرده میگفت این از خدای بمن نازل شده و قرآن من است مانند این الفاظ رکیک:
(1)-از حاجی ملا باقر واعظ شیرازی شنیدم میرزا علی محمد مدتی در مسجد پشت سر ضریح حضرت سید الشهدا مشغول بریاضت بود.تمام روزهای تابستان بروزه بسر میبرد و در تمام روز و شب یک نوبت غذا میخورد آنهم بدون حیوانی و حاج سید کاظم رشتی را باب بسوی امام عصر معتقد بوده و اسم باب بر او مقرر گردید.حاج سید کاظم را باب «جواد المقدم»در نوشتجاتش مینویسد از رقعه جات او بسیار دیده ام.(حاشیه نسخه)
(2)-ظاهرا«اشهد ان علیا قبل محمد بقیة اللّه».این دستور را سید باب در حین مراجعت از حج در طی توقیع مفصلی بملا صادق معروف بمقدس خراسانی فرستاد و او را مأمور کرد که تفسیر سوره یوسف اولین اثر باب را در روی منبر بخواند بدین ترتیب که:
یا ایها الرجل صل فی المسجد الذی نزل الایات من ربک فیه و ادرس بآیاتنا فیه بالعدل لتکونن من الغائزین.قل امحوا کل الکتب و ادرسوا بین الناس بآیاتنا و اکتبو اما نزل من یدی بالمداد الذهب لتکونن من المتقین.ملا صادق نیز چنین کرد و براثر شورش و غوغائی که از این هرزه درائی و گستاخی برخاست او را گرفته تازیانه اش زدند و ریشش را سوزاندند و با قدوس(ملا محمد علی بار فروشی)و ملا علی اکبر اردستانی هر سه را مهار در بینی کرده و رویشان را سیاه نموده در کوچه ها گرداندند و سپس آنان را از شهر بیرون کردند.در سعدیه شیراز ایشان با سید باب که از حج برگشته بود ملاقات کردند و قدوس و ملا صادق از آنجا بقصد تبلیغ حاجی محمد کریمخان بکرمان رفتند.در تاریخ نو جهانگیر میرزا صفحه 297 مینویسد:«از جناب علامی فهامی مجتهد العصر و الزمانی میرزا محمد جعفر تویسرکانی مسموع شد که درحین زیارت عتبات عالیات جمعی از مریدان او را دیدم که نقش نگین ایشان بود که «لا اله الا اللّه علی محمد نائب اللّه».