ماهان شبکه ایرانیان

گفتگو: در حاشیه برگزاری همایش مدیریت در سازمان

درحاشیه برگزاری همایش مدیریت در سازمان، فرصت را مغتنم شمردیم و با چند تن از میهمانان شرکت کننده در این همایش گفتگویی انجام داده ایم. از آقایان دکتر افجه ای و طیب که به سؤالات ما پاسخ گفتند تشکر می نماییم.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

اشاره

درحاشیه برگزاری همایش مدیریت در سازمان، فرصت را مغتنم شمردیم و با چند تن از میهمانان شرکت کننده در این همایش گفتگویی انجام داده ایم. از آقایان دکتر افجه ای و طیب که به سؤالات ما پاسخ گفتند تشکر می نماییم.

معرفت: امتیازات و مشکلاتی که مدیریت کشورمان دارد چیست؟

دکتر افجه ای: در حال حاضر، مهمترین امتیاز مدیریت کشور ما مردمی بودن آن است; یعنی به دلیل وجود ولی فقیه در راس جامعه، مردم به مدیران مسؤول، بخصوص در بخش دولتی، به عنوان محرم و مراد می نگرند. این اصلی ترین امتیازی است که امروز مدیریت کشور ما بین سایر کشورهای جهان از آن برخوردار است. این امتیاز بیشتر در دیریت بخش دولتی وجود دارد، اما در بخش بازرگانی و صنعت، که در اختیار بخش خصوصی می باشد، ممکن است چنین ارتباط بین مردم و مدیران وجود نداشته باشد; زیرا در آنجا، ممکن است مدیریت با ولایت - به شکلی که در مدیریت دولتی وجود دارد - ارتباط نداشته باشد. لذا، به همان اندازه، ایمان، اعتقاد و ارتباط مردم با این مدیران کمتر است. البته چون نظام جمهوری اسلامی قابل تجزیه نیست باید کوشش کرد که همه مدیران در تمام بخشهای صنعتی، بازرگانی و دولتی، مانند مدیران بخش دولتی، از امتیاز محبوبیت و معنویت برخوردار باشند.

در زمینه مشکلات، مهمترین مشکل ما در حال حاضر، ضعف آموزش مدیریت است.آموزشهای موجود در این زمینه از چند جهت با مشکل مواجه است:

اولا، این آموزشها کمتر به مفاهیم ارزشی اسلامی و اعتقادی توجه دارد که این مساله عمدتا به دلیل ضعف گزینش استاد و کمبود منابع و محتوای درسی است.

ثانیا، آموزشهای موجود به شکلی ضعیف برگزار می شود و مدیرانی که در این کلاسها شرکت می کنند معمولا آموزش ناپذیرند.

ما می بینیم که دولت از طریق مراکز گوناگون، خواه مراکز آموزش مدیریت دولتی یا صنعتی و خواه دانشگاهها، به مدیران، چه مدیران اجرایی کنونی و چه مدیران آتی کشور آموزشهای فراوانی می دهد ولی کمتر تغییری در مدیریت دستگاهها و سازمانها، در بعد علمی یا اعتقادی یا اسلامی ملاحظه می شود. این مطلب به دلیل ضعف آموزش پذیری مدیران است. لذا، باید روشی پیدا کرد تا این آموزشها مؤثر واقع شود. اگر بنا باشد که مدیران شهامت پذیرش مطالب علمی جدید و اصلاح عیوب خود را نداشته باشند و در مواضع و موقعیتهای قبلی خود تغییری ایجاد نکنند مسلما این آموزشها راهگشا نخواهد بود. البته ممکن است یکی از دلایل ضعف آموزش پذیری این گونه مدیران همان اشکالهایی باشد که به استاد و منابع وارد است. در هر صورت، باید با دقت در گزینش استاد و تامین محتوای مناسب، سعی کرد که این اشکالها از میان برود و در مقابل، به چنین مدیران کارآموزی نیز تفهیم شود که لازم است به دلیل مصالح نظام، خودمحوری ها را در مدیریت کنار بگذارند. این دو از جمله عمده ترین نواقص مدیریت کشور ما محسوب می شود.

معرفت: اگر مردمی بودن را یکی از امتیازات مدیریت کشورمان به حساب آوریم آیا باز هم می توان آن را مدیریتی علمی دانست؟

دکترافجه ای: مدیریت علمی مدیریتی عقلایی است، نه مدیریت غربی; اما متاسفانه غالبا این مطلب مورد غفلت واقع می شود. لذا، این یکی از معضلات و نابسامانیهای مدیریت کشور ماست که هنوز پس از انقلاب در ذهن دانشجویان یا استادان اصلاح نشده است. باید دانست که مدیریت علمی را عقل ایجاب می کند; اما خاستگاه مدیریت علمی به شکل مدون امروزی غرب است. روحیه اسلامی ما نیز اقتضا می کند که مباحث عقلایی را بررسی کنیم و آنچه را که با فرهنگ اسلامی و اعتقادی مان سازگاری دارد و عقلایی به نظر می رسد اجرا کنیم، از آنچه هم که اسلامی به نظر نمی رسد ست بکشیم. غربیها به ما نظریه ارائه می دهند و ما انتخاب می کنیم و در حالی که می توانیم آنها را انتخاب نکنیم. در زمینه به کار گرفتن نظریه های آنان، مدیران یا مدرسان مدیریت در کشور ما مجبور نیستند. حتی خود غربیها هم بر این اعتقاد نیستند که این نظریه ها جهان شمول است.

معرفت: شاخصهای مدیریت علمی چیست؟ فرق مدیریت علمی با مدیریت فقهی در چیست؟

دکترافجه ای:به عنوان مقدمه،لازم است بگویم که اصولا تضادی بین عقل و دین وجود ندارد. لذا، تفکیک مدیریت عقلایی از مدیریت اسلامی از نظر فرهنگی درست است ولی از نظر عقل، چنین کاری درست نیست و حتی گاهی این کار به ضرر دین است. البته عده ای مدیریت عقلایی را به مدیریت غربی یا فرهنگی تعریف می کنند، با این قصد که می خواهند از آن نتیجه گیری کنند و بگویند که این دو با هم در تضادند، در حالی که شاخص مدیریت عقلایی، همان گونه که از نامش پیداست، عقل است. عقل یعنی قوه تمییز بین خوب و بد. در حقیقت، اگر ما خوب و بد را به نحو صحیح، استباط کنیم دارای عقل هستیم و اگر در مدیریت، از این استنباط استفاده کنیم مدیریت ما عقلایی خواهد بود. عقلای عالم نیز در این باره تجربیاتشان را به صورت مدون در آورده و در اختیار ما قرار داده اند. ما هم به نوبه خود، می توانیم درباره این کارها اندیشه کنیم; اگر آنها را با وضعیت امروزی جامعه یا مکان خود مغایر دیدیم، نپذیریم و نوع کامل یا تکامل یافته آن را مورد استفاده قرار دهیم، اگر هم آنها را عقلایی و قابل استفاده یافتیم از آن بهره بگیریم.

اما در پاسخ به سؤال، باید بگویم که شاخصه مدیریت عقلایی کارآیی آن است. این مطلب در مورد مدیریت علمی، مدیریت اسلامی یا هر مدیریت دیگری نیز صادق است. آنچه اصل می باشد افزایش کارآیی است; همان که اصطلاحا امروز به آن «بهره وری » می گویند. در این مطلب، هیچ کس تردیدی ندارد; همه متفق اند که انسان باید کار کند. حتی از نظر اسلام، کار عبادت و عرق کارگر مانند خون شهید مقدس است. پیامبر اسلام(ص) بر دست کارگر بوسه می زدند. بنابراین، همه به کار و افزایش کارآیی اهمیت می دهند، اما باید به دنبال شیوه های افزایش کارآیی باشیم.

این مطلب به فرهنگ ما باز می گردد. لذا، ما باید با فرهنگ اسلامی یا هر فرهنگ دیگری ببینیم که از چه شیوه ای می توان در کارکنان ایجاد انگیزه کرد و کارآیی آنها را افزایش داد. البته شیوه های سازمانی متفاوت است ولی به عنوان نمونه، ما با شیوه های رهبری امام راحل (قدس سره) در سطح جامعه آشنا هستیم. ایشان با فرهنگ عاشورا جبهه را آن گونه بسیج کرد که به یک جریان فرهنگی و اعتقادی تبدیل شد، در حالی که در جبهه های عراق، فرهنگ عرق، ورق، شراب و مانند آن حاکم گردیده بود. عاقبت دو جبهه نیز معلوم گردید. در جنگ ویتنام یا جنگ نفت نیز، آمریکا با شیوه های شهوانی، نسبت به ایجاد انگیزه در سربازانش اقدام می کرد. اما ما در جبهه های اسلام، در لبنان یا سایر مناطق اسلامی، با شیوه های فرهنگی خودمان، سربازان را برای دفاع از کشور، ملیت و هویت خود بسیج می کنیم. همه اینها به فرهنگها و شیوه ها مربوط است; هدف همه یکی است و آن عبارت از افزایش کارآیی و بهره وری در دفاع یا جنگ است; در فرهنگ ما، برای دفاع و در فرهنگ استکبار، برای جنگ و تهاجم به حقوق ملتها.

معرفت: منظور از تحقیق علمی چیست؟

دکترافجه ای: ازتحقیق علمی دومطلب موردنظراست:

یکی آن که بدان emprical research یا تحقیق تجربی می گوییم و از طریق نمونه گیری و پرسشنامه به نظرخواهی و تحقیق درباره مطلبی می پردازیم. تحقیق تجربی همان تحقیق علمی است.

دوم، تحقیق نظری است که به آن تحقیق نظری گفته می شود. تحقیق نظری نیز می تواند علمی باشد، مشروط بر اینکه مبتنی بر اندیشه و منابع علمی باشد. اگر نتایج تحقیقات در منابعی درج شده باشد و ما با استفاده از آنها، بدون توزیع پرسشنامه، نتیجه گیری کرده باشیم تحقیق نظری است. اما اگر داده های اطلاعاتی یا تحقیقی مثلا، با توزیع پرسشنامه، به دست آمده باشد آن تحقیق علمی و تجربی است و بعد علمی آن از تحقیق نظری بیشتر است; زیرا مستند به نظرات جمع آوری شده از طریق اندیشه ها و تجربیات علمی است.

در هر صورت، این مطلب هیچ تغییری در اصل مطالعات مدیریتی ایجاد نمی کند; زیرا اصولا در مدیریت اسلامی، به قرآن و اهل بیت: تمسک می شود و در این زمینه نیز، به هیچ گونه تحقیقی مبنی بر صحت و سقم آنها قایل نیستیم; چون معتقد به وحدانیت خداوند، وحی هستیم. در این صورت، آنچه به زبان قرآن و ائمه دین، که مفسر واقعی قرآن بوده اند، بیان شده از نظر ما، غیر همایش ها و قابل تغییر و عین باور و اعتقاد است. پس اگر زمانی افرادی پیدا شوند که مثلا، آنچه را با زبان مدیریت اسلامی مطرح می شود جدای از تحقیق علمی - به معنایی که در دانشگاه ها رایج است - بدانند کار خطایی نکرده اند; زیرا قرار نیست که ما احکام وحی را از طریق پرسشنامه اثبات کنیم; زیرا اگر چنین باشد اصل وحی زیر سؤال می رود.

معرفت: میزان ارتباط استادان دانشگاهها، که در زمینه مدیریت به تدریس مشغولند، با واقعیتهای ملموس و مشکلات جدی کشورتا چه حد است؟ پیشنهاد حضرتعالی در این زمینه چیست؟

دکترافجه ای:خوشبختانه استادان دانشگاههاتاحدزیادی با دستگاههای اجرایی در ارتباطند. ما اکنون کمتر استادی را می شناسیم که به صورت مشاور، مدرس یا مجری یک پروژه تحقیقاتی و مانند آن در خدمت یکی از دستگاههای دولتی نباشند. البته در بخش خصوصی، این کار بیشتر انجام می شود; در سازمانهای بازرگانی، صنعتی و مانند آن. اما اینکه چرا آثار مطالعات و تحقیقات این استادان در عمل، به ظهور نمی رسد به دلیل آن است که مسؤولان اجرایی، استادان مدیریت را ذهن گرا تصور می کنند و افکار آنها را غیرقابل اجرا می دانند; هزینه صرف می کنند، مشاور استخدام می کنند، تحقیق می کنند، کلاس می گذارند; اما از نتیجه کار استفاده چندانی نمی کنند، گویا باور ندارند که آنها راست می گویند. این یک مشکل روانی است که باید آن را حل کرد; مثلا، همایش ها و گردهم آیی های متعددی هر ماهه، در گوشه و کنار کشور برگزار می شود، اما متاسفانه از نتایج آنها،استفاده عملی نمی شود; حتی یک جلد کتاب، در حدی که بتواند در آموزش یک مجموعه مؤثر واقع شود، از برخی از این گردهم آیی ها بیرون نمی آید. مجموعه مقالات وجود دارد ولی قابل استفاده در کلاس نیست. (کتاب یعنی مجموعه ای از مباحث مرتبط به هم در زمینه ای خاص که به منظور آموزش تدوین شده باشد.)

بنابراین، می توان گفت که هنوز باور استفاده عملی از نظریه ها و تحقیقات در جامعه مدیریتی ما وجود ندارد. مثال ملموس این مطلب درباره خود دانشگاه است; با اینکه همه متخصصان و مدرسان علوم گوناگون در دانشگاه جمع اند، اما در اداره دانشگاه، کمتر از نظر متخصصان استفاده می شود و مدیر دانشگاه در همه امور، بدون استفاده از همه این تخصصها، که در اطراف او وجود دارد، شخصا تصمیم گیری می کند. متاسفانه این حالت روانی به صورت یک فرهنگ در آمده است که البته باید اصلاح شود و زمینه های استفاده از این همه تجارب در سازمانها فراهم گردد.

معرفت: نظر جنابعالی درباره همایش مدیریت چیست؟ آن را چگونه ارزیابی می کنید؟

دکترطیب:این کاربه هرصورت،حرکت ارزنده ای است و شاید یکی از مهمترین کارهایی که در این همایش انجام می شود این است که ضرورت پرداختن به چنین بحثهایی را متذکر می شود: زیرا گاهی مشغله های گوناگون چنان صاحبان اندیشه ها را به خود مشغول می کند که در مورد آنچه را می پذیرند و اجرا می کنند، هیچ تامل و تفکری نمی کنند و حتی فرصت شک در آن را هم نمی یابند. لذا، ضرورت اقتضا می کند که گاهی اوقات به شکلی، موضوعاتی به صورت جدی، در جامعه مطرح شود تا توجه صاحبان اندیشه به مسائل و جریانهای حاکم جلب شود و موج فرهنگی حاکم خود را به عنوان یک جریان مسلط بر محیطهای علمی و نظامات اجرایی جامعه تحمیل نکنند.

آنچه امروز، پس از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب، ما شاهد آن هستیم این است که نظام مدیریتی کشور ما عمدتا بر این باور است که کاستیهایش با تکیه بر آموزه های مکتب غرب، که در محیطهای دانشگاهی به زبان فارسی بر گردانده شده، قابل رفع است. لذا، پس از یک دوره غفلت نسبت به اهمیت مدیریت، که در اوایل انقلاب وجود داشت و پس از توجه به نقش کارساز مدیران در سرنوشت سازمانها و حتی در سطوح بالاتر، در سرنوشت جوامع، گرایش به سمت یافته های غربیان در زمینه مدیریت بیشتر شده و تصور می گردد که اگر آنچه را غربیان در زمینه مدیریت بدان دست یافته اند ما نیز آنها را فرابگیریم مدیران توانمند و شایسته ای برای نظام خواهیم بود. روند سیاستهای اجرایی کشور نیز مؤید این طرز تلقی بوده و به تدریج، بر اندیشه های اسلامی در عرصه مدیریت، میدان تنگ تر شده است، به گونه ای که این شک به وجود آمده که مگر می توان چیزی به نام مدیریت اسلامی داشت؟ آیا مدیریت نمی تواند یک حقیقت علمی منتزع از فرهنگ و باورهای دینی شناخته شود و مانند بسیاری از علوم دیگر، که تجربی صرف اند، از عقیده، مکتب و دیدگاههای اعتقادی جدا باشد؟ آیا می توان مدیریتی داشت که در بین همه فرهنگها کاربرد یکسانی داشته باشد؟

متاسفانه این شک به صورتی جدی، حتی برای برخی از مسؤولان مؤسسات آموزش عالی نیز مطرح است که ما اصلا چیزی به نام مدیریت اسلامی نداریم و رسالت ما هم چیزی جز تعلیم همان مطالبی از زبانهای خارجی به فارسی برگردانده ایم، نیست. امید است که این همایش بتواند این تامل را در برخی اذهان ایجاد کند.

این تصور امروزه در جامعه وجود دارد که علم می تواند چیزی جدای از دیدگاههای فلسفی و جهان بینانه فردی باشد و هر فرد با هر جهان بینی، می تواند یافته های علمی را یکسان بپذیرد. ممکن است اکنون زمینه پذیرش ذهنی این مساله در جامعه، حتی در جمع اندیشمندان، فراهم نباشد اما نسبت به این مساله جای تامل وجود دارد. پس از برچیده شدن بساط حاکمیت کلیسایی، مستعفی دانستن خدا و معنویات از فرهنگ بشری و به میدان آمدن اندیشه انسان محوری و اومانیسم، پیش فرض شناخت علمی، که در غرب پایه گذاری شد، شناسایی جهان منهای خدا و معنویات بود. از اینرو، علم در صدد توصیفی از عالم بر آمد، به گونه ای که در آن جایی خالی برای خدا و معنویات وجود نداشته باشد.

این بحث حتی فراتر از علوم انسانی، در علوم تجربی و علوم طبیعی، پس از کنار رفتن حاکمیت کلیسایی در غرب نیز مطرح شد و ناخودآگاه چنین هدفی را در بین جامعه های مذهبی ترویج کرد; یعنی با آموزش فرد، تصویری از جهان در ذهن او شکل می گیرد که در آن، جایی برای معنویات، متافیزیک و خدا وجود ندارد. علاوه بر آن، ادبیاتی هم که علم با آن شکل گرفت بدین گونه بود، در حالی که ادبیات دورانهای گذشته، بخصوص در جوامع اسلامی، به هیچ وجه اینچنین نبود; یعنی ادبیاتی که حتی در کتابهای علوم طبیعی به کار گرفته می شد ادبیات مذهبی بود; جهان را به عنوان آیات الهی معرفی می کرد، نظم حاکم بر جهان را از مظاهر علم و حکمت الهی قلمداد می نمود، واژه هایی را که هم به کار می برد واژه هایی بود که ارزشهای مکتبی و مذهبی در آنها نهفته بود. اما متاسفانه آن ادبیات الهی هم از جامعه علمی خت بربست.

در عرصه مدیریت نیز، ادبیاتی که با آن، پدیده های یک سازمان تبیین می شود ادبیاتی است که هیچ واژه معنوی در آن وجود ندارد; واژه ها جنبه های ارزشی، معنوی و الهی در آن نیست. بنابراین، چنین علمی از یک سو، مادیگری را در مدیریت القا می نماید و از سوی دیگر، وجود مبانی فلسفی مادی، اعم از انسان شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی با تعریف غربی اش، اهدافی متناسب با خود را در سازمان دنبال می کند.

معرفت: مرز بین مدیریت علمی با مدیریت ارزشی در چیست؟ آیا اصلا می توان مدیریتی بدون ارزش داشت؟

دکترطیب: واژه ارزش دربحثهایی که جنبه های مذهبی یا اعتقادی دارد به کار می رود.ارزشهای اخلاقی یکی از حوزه های مذهب است; اما همه مذهب به حوزه ارزشها محدود نمی شود. مذهب دارای جهان بینی نیز می باشد که در آنجا، دیگر بحث ارزش مطرح نیست. وقتی می گوییم «عالم هستی چگونه است » در اینجا بحث ارزشی به میان نمی آید. از اینرو، شاید بحث مدیریت ارزشی نیز درست نباشد; زیرا اگر علم را به معنای مطلق آگاهی در برابر جهل بدانیم مدیریت اسلامی نیز تبیینی آگاهانه از حقایق سازمان مدیریت است. آنچه را هم که ما می گوییم به این معنی مدیریت علمی است. اما وقتی ما می خواهیم ارزشهای اخلاقی را، که در اسلام یا در هر مکتب اخلاقی دیگر وجود دارد، وارد فضای سازمان مدیریت کنیم چه بسا، این ارزشها با آن دیدگاههای فلسفی که آن سیستم مدیریتی با آن شکل گرفته است ناسازگار باشد.

این موضوع در انقلاب اسلامی تجربه شده است که اگر سازمانی مبانی فلسفی اش با مبانی الهی متعارض باشد هر قدر هم تلاش کنیم که ارزشهای اخلاقی را در آنجا حاکم کنیم مورد پذیرش واقع نمی شود; مانند بدنی که بخواهیم عضو انسان دیگری را به آن پیوند بزنیم ولی آن عضو را نمی پذیرد. بنابراین، اگر ارزشها با مبانی فلسفی مدیریت حاکم، همخوانی و هماهنگی نداشته باشد قابل پذیرش نیست.

به همین علت، ما معتقدیم که وقتی می توان ارزشهای اخلاقی را در سازمان حاکم کرد که مبانی مدیریت حاکم، مبتنی بر جهان بینی و دیدگاههای الهی و اسلامی باشد. لذا، نمی توان ارزشهای اخلاقی را در فضایی که سازماندهی آن بر مبنای دیدگاه دیگری انجام شده، روابط انسانی بر مبنای دیگری در آن حاکم است و زیرمجموعه های داخل آن سازمان بر مبنای دیگری شکل گرفته حاکم کرد. چنین کاری مانند آن است که بخواهیم انسان غیر مسلمانی را وادار به نمازخواندن و عبادت کنیم. چنین کاری تلاشی بیهوده است; زیرا او از نظر فلسفی، اصلا معتقد به خدا نیست، چه رسد به اینکه بخواهد در برابر خدا کرنش کند.

معرفت: در چند دهه اخیر، مدیریت چه تحولی کرده است؟ نگرشهای مختلف در این زمینه چگونه است؟

دکترطیب:مدیریت درفضای خاصی درغرب تدوین شد. پس از انقلاب صنعتی و سازمان یافتن شهرها و مجتمعهای صنعتی بزرگ، اداره و مدیریت از مالکیت و صاحب سرمایه بودن در یک سازمان جدا گشت. از آن مقطع به بعد، نظریه های مدیریت عملا در محیطهای صنعتی متولد شد تا بتواند سازمانهای صنعتی را به شایستگی اداره کند. سپس به تدریج، توسعه پیدا کرد و سازمانها و فعالیتهای بازرگانی را نیز زیر پوشش گرفت.

پس از آن نهادهای اداری و آموزشی نیز گسترش پیدا کرد. اما تمام نظریه هایی که از بدو تولد مدیریت تا امروز در غرب مطرح شده مبتنی بر نوعی تصور واحد درباره انسان است; یعنی از نظر فلسفی، تعریفی که در مورد انسان در همه دیدگاههای مدیریتی وجود دارد تعریفی واقعی است. البته همان گونه که جامعه شناسی و روان شناسی، که مدیریت از آنها تغذیه می کند، توسعه یافته، توصیفها و شناختها نیز درباره انسان توسعه پیدا کرده است.

وفتی جامعه شناسی متولد شد اصول و قوانین قاطعی ارائه کرد; اما بسیار ساده انگارانه، تصور کردند که می توان همه ابعاد وجودی انسان را شناخت یا همه رفتارهای فردی و اجتماعی انسان با همان مبانی اولیه ای که در جامعه شناسی و روان شناسی مطرح می شود قابل توضیح علمی است. اما هر چه علم پیشتر رفت پیچیدگیهای رفتار انسان سبب شد که آنها از بینش ساده انگارانه خود دست بردارند، عمیق تر بیندیشند و پی ببرند که بسیاری از چیزها با مبانی اولیه اش قابل تبیین نیست. اما پیچیده بودن انسان به آن معنی نمی باشد که بتوان به فضای ماورای این پدیده مادی راه پیدا کرد.

اگر امروز انسان در روان شناسی، جامعه شناسی و سایر شاخه های علوم مدیریت موجودی پیچیده است این مطلب به آن معناست که علوم انسانی در غرب به بن بست رسیده است و باید به سمت داشتن تبیینی الهی از انسان به پیش برود. امروز نیاز به نظریات پیشرفته تر و پیچیده تر بیشتر احساس می شود. مسیری که انسان شناسی غرب در آن به پیش می رود به فلاح منجر نمی شود; زیرا غربیها تلاش می کنند که پیچیدگیهای انسان را در همان راستایی که انسان را تعریف کرده اند کشف کنند و ممکن است حتی نظریه های کامل تری نیز نسبت به آنچه که تا کنون وجود داشته است در آینده مطرح شود; اما در این مسیری که آنها طی می کنند، هر قدر هم که به پیش روند و نظریه های دقیق تر و متکاملتری ارائه کنند راه را اشتباه رفته اند.

معرفت: امروز در غرب، از یک سو، مدیریت صرفا بر عقل متکی است و از سوی دیگر، غربیها شاید بیشتر از ما به دنبال فراگیری مفاهیم دینی هستند. این دو چگونه با یکدیگر جمع می شوند؟ چگونه می توان گفت که آنها به سمت صحیحی حرکت نمی کنند؟

دکترطیب:این مطلب بستگی داردبه اینکه «فلاح »را چه بدانیم و آن را با چه چیزی مقایسه کنیم. اما به هر حال، اگر در یک سازمان با نگرشی الهی، به همه چیز نگاه شود هر چیز تعریفی خاص خود را دارد. در چنین سازمانی، انسان به عنوان موجودی ارزشمند در جهان خلقت مطرح است. از اینرو، توسعه فعالیتها در جهت بهینه سازی منابع، افزایش بهره وری یا سودآوری بیشتر نخواهد بود; انسان با تعریف الهی اش، برتر از آن سازمان خواهد بود; مهمتر از هر چیزی که در داخل آن سازمان قابل شناسایی است.

به عبارت دیگر، اگر ما معتقدیم که جهان آفرینش یک سازمان می باشد و هدف از بنای آن تکامل انسان است بنابراین، سازمانهای کوچکتر داخل آن سازمان بزرگ نیز بالطبع، باید هدف اولشان تکامل انسان باشد. در مدیریت غربی، چنین نگرشی نسبت به انسان وجود ندارد و مدیر غربی هیچ رسالتی نسبت به انسانها احساس نمی کند. اگر هم در مکتب روابط انسانی یا سایر مکاتب مدیریتی به انسان توجه می کند این نه به اعتبار خود انسان، بلکه به دلیل منافع سازمان است و انسان به عنوان یک واسطه برای دستیابی به هدف سازمان مورد نظر می باشد. بنابراین، وقتی منافع سازمان با وجود انسان تعارض پیدا می کند انسان و همه ارزشها و تکاملش فدا می شود.

اما در مدیریت الهی، سازمان هدفی ثانوی است. تکامل و تعالی انسان هدف اول است. اگر این دو را با هم مقایسه کنیم تفاوت آنها به خوبی مشخص می شود. لذا، اگر اندیشه الهی را در عرصه سازمان به کار بگیریم در سیاست گزاریها و ارزشهای حاکم تغییرهای جدی به وجود می آید. اکنون در بحث نیازها، نظرهای مختلف است. اما به هر حال، در انسان نیازهای گوناگونی وجود دارد. ولی مدیر حق دارد که کدام یک از نیازها را تحریک کند - چون نیازها در حال عادی به صورت خفته در انسان وجود دارد. آیا مدیر حق دارد برای اینکه در داخل سازمان تحرک ایجاد کند بانوان جوان و جذاب را استخدام کند؟ طبیعی است که وقتی اینان در سازمانی به کار گرفته شوند در روحیه سایر کارمندان تغییراتی ایجاد می کنند و همین سبب تحولی در کار ایجاد می شود. آیا چنین کاری مجاز است؟

هر چند نیاز جنسی در انسان وجود دارد، اما نیازهای دیگری نیز در انسان موجود است; مانند نیاز به شکوفایی، نیاز به غذا و غیر آن. لکن باید دید که مکتب ما کدام یک از اینها را مقدم می داند. آیا باید نیازهای حیوانی را مورد نظر قرار داد تا انسان را از مرحله انسانیت به حیوانیت تنزل دهد، بدین دلیل که می خواهیم به اهداف سازمان دست پیدا کنیم؟

در مدیریت اسلامی، چنین نیست و به طور کلی، به بعد متعالی و الهی انسان توجه می شود; زیرا از نظر اسلام، انسان خلیفة الله است. پس باید در وجود انسان ارزشهای متعالی تحریک شود، نه ارزشهای مادی و شهوانی. علت اشتباه غربیها هم این است که نیازهای معنوی و عرفانی را که ما در وجود انسان می شناسیم آنها نمی شناسند. آنها چنین توصیفی از انسان ندارند و اوج نیازهای انسان را - پس از نیازهای جسمانی - نیازهای روانی می دانند، در حالی که از نظر اسلام، علاوه بر اینها، نیازهای متعالی تری نیز وجود دارد که اصلا هدف انبیا: بوده است. مدیریت اسلامی باید آن نیازها را در وجود انسان فعال کند و او را از حاکمیت نیازهای حیوانیش نجات دهد.

شهید مطهری; در یکی از کتابهایشان به این مطلب اشاره کرده اند که در وجود انسان نیازهایی قرار دارد; اما نجات انسان از جبر این نیازها هدف انبیا: است. تمام توصیفهایی که در قرآن از انسان شده - هلوع، جزوع ،ظلوم، جهول، یؤوس، کفور، عجول، قتور، قنوط، کنود، ضعیف و خصیم - مربوط به انسان خودروست; انسانی که تعلیم الهی ندیده، رشد متعالی پیدا نکرده و حیوانیت بر او حاکم است. هدف انبیا: نجات چنین انسانی از جبر حیوانیت جبر عالم طبیعت - است. اگر ما توانستیم انسانی را از این مرحله نجات دهیم ترتیب تقدم نیازهای او به گونه ای نخواهد بود که غرب مطرح می کند.

غربیها هم از یک جهت درست می گویند; زیرا انسانی که در فرهنگ غرب شناخته شده و در جامعه غربی پس از دوره رنسانس و انقلاب صنعتی زندگی می کند انسانی است که در جبر حیوانیت اسیر است. بنابراین،اگر بخواهیم با این حیوان کار کنیم باید اول نیازهای مادی او را تامین کنیم. لذا، مدیریت غرب هر توصیه ای می کند در همین زمینه است. اما سخن در این است که چنین انسانی بواقع انسان نیست. انسان با تعریف الهی اش، چیز دیگری است. از اینرو، مدیریت اسلامی توصیه نمی کند که اول به او غذا، لباس و مسکن بده و سپس برای کار بیشتر و رقابت در او انگیزه ایجاد کن; زیرا چنان انسانی از جبر طبیعت رمیده و به جایی راه پیدا کرده که ارزشهای حاکم در تصمیم گیریهای او این مسائل نیست.

حتی در دیدگاههای عرفانی ما، انسان به جایی می رسد که ممکن است بدون خوردن غذا و بدون استفاده از هوا هم بتواند زنده بماند; یعنی این گونه جبرهای مادی نتواند مانع حیات او شود. حتی می توان این مساله را از دیدگاه غیر مذهبی هم نگریست; زیرا قدرتهای روحی انسان تواناییهایی فوق تصور ما دارند. به عنوان نمونه، برخی از مرتاضها را پنجاه سال درون قبر می خوابانند و پس از آن او را زنده ازآنجا خارج می کنندیامثلا،برخی از آنهابه درون استخر آب می روند وپس از ده روزسالم بیرون می آیند یا برخی دیگر از آنها سالها غذا نمی خورند. این موارد نشان می دهد که قدرتهای نفسانی انسان چقدر زیاد است. البته ادیان هم آمده اند که قدرتهای روحی انسان را جلوه گر کنند، لکن به صورتهای معقول و شرعی، نه از طریق تقویت نفسانیات و خواهشهای نفسانی پس وقتی قدرتهای نفسانی تحت اراده انسان در آید اصلا ترتیب نیازهای او عوض می شود و ترتیبی غیر از آنچه که در مرحله جسمانیت دارد پیدا می کند. بسیاری از این موارد به وسیله روان شناسی اسلامی قابل بررسی و مطالعه است، به برخی نیز باید با تجربه های روحی و عرفانی دسترسی پیدا کرد; زیرا همه شناختی که از انسان به دست می آید الزاما با مطالعات عقلی قابل دسترسی نیست، قدری از این راه را باید با پای دل رفت. با این توصیفی که از انسان داشتیم، معلوم می شود که طبقه بندی نیازها، که توسط غرب عنوان شده، درباره چنین انسانی حاکمیت نخواهد داشت.

معرفت: معیار و ملاک اسلامی بودن مدیریت چیست؟

دکترطیب: اگربپذیریم که بنیادی ترین مرحله شکل گیری مدیریت اندیشه های فلسفی است که به انسان، سازمان و جامعه می پردازد می توان گفت که مهمترین تفاوت بین مدیریت اسلامی با مدیریت غیراسلامی در مبانی فلسفی شکل گیری آن مکتب مدیریتی است. البته هر دیدگاه فلسفی انسان شناسی خاصی نیز دارد. بنابراین، نگرشی که در دیدگاه الهی نسبت به انسان وجود دارد با نگرش مدیریت غربی متفاوت است. در تعیین اهداف سازمان نیز، در آنچه که از دیدگاه الهی به عنوان اهداف سازمان مورد نظر است، ترتیب و تقدم و تاخر اهداف مطرح می شود که البته شاید با آنچه که در سایر دیدگاهها مطرح می شود، متفاوت باشد. در روابط انسانی داخل سازمان نیز، آنچه که به عنوان روابط اسلامی شناخته می شود مبتنی بر ارزشها، اخلاقیات اسلامی، حقوق و قوانین فقه اسلامی است که با سایر دیدگاهها متفاوت است.

معرفت: آیا مکتب اسلام در زمینه مدیریت صرفا توصیه هایی دارد یا آن دانش مدیریتی را ارائه می دهد که می توان علمی دانست؟

دکترطیب: منابع مادرزمینه مدیریت اسلامی توصیه هایی دارد. کسانی که به این مسائل علاقه مند بوده اند از متون اسلامی، مانند نهج البلاغه، رساله حقوق امام سجاد(ع)، قرآن و جز آن، این مطالب را استخراج کرده اند. این مطالب همان سخنانی است که بیشتر جنبه اخلاقی دارد. این یک حوزه از مدیریت اسلامی است. گذشته از اینها، سیره عملی پیامبر و اهل بیت: و سبک مدیریتی ایشان نیز حوزه دیگری است که کمتر بررسی شده و متاسفانه بیشتر به مکتوبات اکتفا شده است.

بحث دیگر این است که بخشی از توصیه ها در شیوه اداره جوامع بیشتر به شکل قالب خاصی است و نمی توان آنها را سبک مدیریتی به شمار آورد; مثلا، در طب، کسی خدمت امام معصوم رفته و گفته است که فلان بیماری را دارم و آن حضرت نیز برای مداوای بیماری او، داروی خاصی پیشنهاد کرده و بدین وسیله، مجموعه های طبی، مانند طب الرضا(ع)، طب الصادق(ع) و مانند آن تدوین شده است. این بدان معنی نیست که این تجویزها باب پزشکی را می بندد و موجب توقف آن علم است، بلکه بخشی از رفتارها و توصیه هایی که وجود دارد این گونه است که باید در آنها به روح حاکم در هر مساله توجه کرد، نه قالب اجرایی آن.

بنابراین، آنچه را می توانیم در قرآن، روایات و سیره عملی معصومان: ببینیم یکی از این دو شکل است. البته به این بحثهای به شکل عمیق تری هم می توان نگریست; از طریق رفتن به مبانی فلسفی تفکر مدیریتی اسلام که در آن صورت، از حوزه توصیه و دستورهای رفتاری خارج می شود. به هر حال، شاید بتوان گفت همان گونه که اگر ما بخواهیم مدیریت رایج در غرب را بشناسیم باید برای شناخت عمیقتر آن به سراغ علوم مادری که از آنها تغذیه کرده است برویم، برای شناخت مدیریت اسلامی هم باید به سراغ علوم مادری که در قرآن و روایات بوده و از آنها تغذیه کرده است، برویم; مانند دیدگاههای فلسفی، اسلام شناسی، جامعه شناسی اسلامی و غیر آن که البته هر قدر موفق شویم که آنها را بیشتر از منابع الهی استخراج و استنباط کنیم بیشتر موفق خواهیم بود که دیدگاههای مدیریتی اسلام را در راستای همان بنیانهای فلسفی بشناسیم.

شاید علت این مساله که متاسفانه بیشتر کسانی که حتی در باره قرآن، روایات یا سیره مطالعه می کنند ولی در زمینه شناخت مدیریت اسلامی، به دام مدیریت غربی می افتند این است که از مباحث روبنایی شروع می کنند; یعنی آن شبکه بندی را که مبتنی بر برخی مبانی و دیدگاههای فلسفی بوده است به عنوان پیش فرض می پذیرند، سپس در قرآن، روایات و سیره به دنبال مصادیقی برای آن می گردند و ادعا می کنند که مثلا، اصول مدیریت اینهاست و لاغیر. آنگاه در بحثهای برنامه ریزی، سازماندهی، نظارت، کنترل، ایجاد انگیزه، هدایت، رهبری و امثال آن، به دنبال مصداق آن می گردند، در حالی که باید به طور ریشه ای در این مسائل تحقیق کرد.

بنابراین، در منابع اسلامی ما، این سه بحث موجود است: هم توصیه هایی وجود دارد، هم قوانین تاریخ شمولی که در همه ادوار تاریخ و همه عرصه های جوامع بشری قابل تعمیم است و هم غور در عمق اندیشه های فلسفی حاکم بر مدیریت و از پی بناکردن ساختمان مدیریت اسلامی.البته ممکن است این مطلب به کسی که دید عمیقی ندارد تا روح آن قوانین را تشخیص دهد گفته شود و او در مقابل بگوید: این توصیه ها برای چهارده قرن پیش است و امروزه کارآیی ندارد; اما آنچه مهم است این است که باید به جای اینکه قالب را مطالعه کنیم، به دنبال کشف روح حاکم بر هر مساله باشیم.

معرفت:برای تحقیق مبانی مدیریت درمنابع فقهی باید از چه شیوه هایی استفاده کرد؟

دکتر طیب:برای پاسخ به این سؤال، باید بدانیم که برای کشف و استنباط مدیریت اسلامی کدام الگو را باید دنبال کنیم. به طور قطع، در بنیانهای فلسفی مدیریت، تحقیقات میدانی یا تجربی هیچ کاربردی ندارد; یعنی اگر تجربه ای وجود دارد همان چیزی است که بدان اشاره شد; زیرا با عقل نمی توان به همه دیدگاههای اسلام در باره انسان پی برد; بعضی از آنها را باید با پای دل و با کشف و شهود و مشاهدات باطنی دریافت تا تصویر کاملی از انسان به دست آید. بنابراین، به کار تجربی نیاز است; اما تجربیات روحی تا انسان را کشف کنیم و تعریفی از انسان در بعد فردی و اجتماعی اش به دست آوریم و پایه های اولیه انسان شناسی اسلام را بشناسیم. لذا، در این زمینه، تحقیق میدانی دیگر کاربردی ندارد.

اما اگر در این زمینه، قدری پیشرفت کردیم شاید آن وقت میدان عمل بتواند برخی زمینه های روشن بینانه را برای فهم آنچه که در منابع اسلامی وجود دارد فراهم کند; یعنی در عرصه زندگی، ما تجربه هایی داریم که ذهن را قدری برای فهم بیشتر بعضی از پیامهایی که در وحی وجود دارد، آماده می کند. در آنجا، شاید این نکته بتواند موردی پیدا کند; یا برای پیدا کردن قالبهای مناسب روز، برای روحی که مدیریت اسلامی می خواهد آن را تحقق ببخشد شاید سبک تحقیق ما بتواند سبک دیگری باشد.

آنچه که ما امروز در مدیریت داریم، اعم از سخت افزارهای مدیریت تکنولوژی و ابزارها و نرم افرازها مانند روشها و دستورالعملها همه قالبهایی است که فرهنگی در آن نهفته و این فرهنگ نهفته بدون اینکه به طور علنی اعلام کند، با وارد شدن تکنولوژی یا به کارگرفتن نرم افزارها، ناخودآگاه، مبانی فکری موجود در آن بستر فکری را به کارکنان آن سازمان القا می کند; مثلا، در اختیار گرفتن بمب اتم یک بار فرهنگی دارد و آن عبارت از کشتار جمعی است; یعنی با داشتن چنین وسیله ای دیگر آدم کشی مهم نیست. با به کار گرفتن سلاح اتمی یا سلاح نوترونی، در عمل، این اندیشه، که می توان گروه زیادی از انسانها را از پای درآورد، پذیرفته شده است.

یا مثلا در معماری، وقتی شما سبک خاصی را می پذیرید فضاها را به همان شکل، در درون خانه تقسیم می کنید و این نوعی فرهنگ به محیط خانواده القا می کند. به عنوان مثال، در گذشته، خانه ها هم بیرونی داشت و هم اندرونی. عفت و حجاب از معماری ساختمان القا می شد. فضای اندرونی فضای خصوصی خانواده بود و بیرونی برای پذیرایی از میهمانان غریبه. اما در خانه های ساخته شده به سبک جدید، وقتی درب ساختمان باز می شود تا انتهای آشپزخانه و اتاق خواب را هم می توان به راحتی دید; حتی آشپزخانه بدون درب (open) است.

منظور این است که ما بی پروا به سمت وارد ساختن بیشتر تکنولوژی پیشرفته در سازمان هستیم و مدیریت را به عنوان ابراز به کار می بریم. وقتی تکنولوژی را در فضای سازمان به کار می گیریم و در این زمینه، مطالعات تطبیقی انجام می دهیم تا روشهای پیشرفته ای را که در غرب برای اداره بهتر سازمان به کار گرفته می شود وارد سازمان کنیم توجه نداریم که این روشها به تنهایی نمی آیند، بلکه با خود فرهنگی را که دیگر الهی و اسلامی نیست و با مبانی فلسفی و ارزشهای اخلاقی ما سازگاری ندارد به دنبال می آورد و در نتیجه، در جامعه ما و در سازمانها ناخودآگاه و به تدریج، باورهای دینی، و توجه به معنویات کم می شود و این مسائل از فضای سازمان رخت برمی بندد. از سوی دیگر، به مدیری هم که در کلاس دانشگاه حاضر می شود این اندیشه های جدید مدیریتی را که باز هم متولد شده از همان بسترهای فلسفی غیر الهی است القا می کنیم.

بنابراین، ممکن است خدای ناکرده، به دلیل این بی توجهی ها، در فضای نظام اسلامی با این نوع آموزشها و با به کار گرفتن این نوع تکنولوژی ها و روشها در سازمان نظام اسلامی فضایی حاکم شود که با اندیشه ها و دیدگاههای فلسفی و مبانی ارزشی اسلام مغایرت داشته باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان