عزّت در ادبیات حسینی

عزّت از اصول پذیرفته شده و ثابت اخلاق اسلامی است و از پایه های اساسی اخلاق فردی و اجتماعی. بسیاری از پستیها و فرومایگیهای اخلاقی و کژیهای فرد و اجتماع از اصول انسانی در فروپاشی برج و باروی عزت انسان ریشه دارد.

عزّت از اصول پذیرفته شده و ثابت اخلاق اسلامی است و از پایه های اساسی اخلاق فردی و اجتماعی. بسیاری از پستیها و فرومایگیهای اخلاقی و کژیهای فرد و اجتماع از اصول انسانی در فروپاشی برج و باروی عزت انسان ریشه دارد.

درازای تاریخ حاکمان ستم پیشه با استفاده از همین ویژگی با خوار و سبک شماری انسانها پایه های حکومت خویش را استوار کرده اند که در قرآن نیز بدان اشارت رفته است. در روان شناسی جدید نیز بحث شخصیت از اصول مهم روان شناسی و شاخه ویژه ای از آن است و شخصیت مثبت که با تواناسازی عزت نفس شکل می گیرد اساس تربیت قرار می گیرد. بررسی در این شاخه بخش مهمی از پژوهشهای روان شناسی را به خود ویژه کرده است.

در این نوشتار عزت از دیدگاه نماد عزت و افتخار امام حسین(ع)

( 379 )

مورد بررسی قرار گرفته است و با پژوهش در ادبیات کلامی و عملی آن حضرت مفهوم عزت انگیزه آن نمودهای رفتار عزت مندانه آثار فردی و اجتماعی آن روشن گردیده است.

واژه شناسی عزت

در لغت عزت به معنای: غلبه قوت و شدت آمده است. انسانِ عزیز کسی است که به درجه چنان والایی رسیده که زبون و خوار نمی شود. زمین سخت را که آب در آن فرو نمی رود و جاری می شود (ارض عزاز) نامیده اند.1 در قرآن کریم و سخنان رسیده از معصومان نیز عزت با توجه به همین معنی به کار رفته است.

راغب اصفهانی در شرح معنای عزت می نویسد:

(عزت حالتی است در انسان که وی را از زبون شدن باز می دارد و از (ارض عزاز) گرفته شده است.)2

علاّمه طباطبایی اصل معنای عزت را استواری و سختی می داند که در قرآن کریم این معنی گسترش یافته و واژه عزیز درباره کسی به کار رفته که زیردست و زبون نمی گردد.

واژه عزت در قرآن به معنای غلبه نایابی سختی غیرت و حمیت آمده است.

علاّمه طباطبایی می نویسد:

(کلمه عزت به معنای نایابی است. وقتی می گویند: فلان چیز عزیز الوجود است معنایش این است که به آسانی نمی توان بدان دست یافت. و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست

( 380 )

دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد. به خلاف سایر افراد قوم که چنین نیستند; زیرا عزیز قوم در بین قوم خودش مقامی دارد.)

همو می افزاید:

(بعدها در مورد هرچیز دشوار نیز استعمالش می کردند; مثلاً گفتند: (عزیز علیّ کذا) یعنی فلان حادثه بر من گران است.

همچنان که در قرآن آمده: (عزیز علیه ما عنتم) [رنج و ناراحتی شما بر پیامبر گرامی گران است و خلاصه او نمی تواند شما را ناراحت ببیند. توبه 128] و در آخر در مورد هر غلبه ای استعمال شد; مثلاً گفتند: (مَن عَزَّ بَزَّ) کسی که غلبه کرد دار و ندار مغلوب را غارت نمود.

در قرآن هم در این معنی استعمال شده آن جا که فرمود: (وعزّنی فی الخطاب) [در محاجه بر من غلبه کرد ص 23] ولی معنای اصلی کلمه همان است که گفتیم.)3

همو درباره واژه مقابل عزت که ذلت باشد می نویسد:

(در مقابل این کلمه کلمه ذلت است که در اصل لغت به معنای چیزی است که دستیابی بدان آسان است حال چه دستیابی محقق و چه فرضی. در قرآن کریم آمده: (ضربت علیهم الذلة والمسکنة) و نیز آمده: (واخفض جناح الذُّل) و نیز فرموده: (اَذلّة علی المؤمنین).4

بنابراین عزت به معنای حماسه درآمیخته با کرامت و آزادگی است.

( 381 )

انسان عزیز انسانی است که در برابر رویدادهای شکننده سر فرود نمی آورد در برابر رخدادهای سهمگین می ایستد و واپس نمی نشیند. در این مقال عزت به این معنی مراد است. عزتی که آدمی را از رنگ رویداد به خود گرفتن و خود را باختن در برابر تندباد دگرگونیهای روزگار بازمی دارد. انسان عزیز شخصی است که زبون و اسیر انگیزه ها و عاملهای بیرونی و هوسهای نفسانی و درونی قرار نمی گیرد; یعنی بنابر فرموده معصومان دارای (عزت نفس) است. آنچه در احادیث از آن به (عزت نفس) شرافت و کرامت نفس تعبیر شده است.

1. اهمیت عزت نفس

الف. در اسلام: در اندیشه اسلامی عزت نفس از جایگاه اساسی و بنیادین برخوردار است. عزت نفس سبب ترک گناه کوچک شمردن دنیا و امور فانی و سبب پرهیزگاری به شمار آمده است. خودکوچک بینی (فقر النفس) بدترین فقرها شمرده شده است.

به دیگر سخن در اندیشه اسلامی تمام ارزشها و والاییها پیوند استمرار با عزت نفس و همه پستیها پیوند با ذلت نفس دارند. مقام والا یافتن انسان بستگی به برخورداری او از عزت نفس دارد و ماندن در فرود و نشیب حیوانیت با نبود عزت نفس گره خورده است. از این روی در اندیشه اسلامی شناختِ نفس که مقدمه عزت نفس است از اهمیت ویژه ای برخوردار است. شناخت خویشتن آخرین درجه علم و معرفت و هموزن و همگام با شناخت پروردگار و نشناختن مقام خویشتن سبب دوری از راه نجات و فرو افتادن در پرتگاه نادانی به شمار آمده است.5

( 382 )

ب. اهمیت عزت نفس در روان شناسی: در دانش روان شناسی روز به روز جایگاه ویژه عزت نفس و در پرتو آن معرفت نفس آشکارتر می شود. پیروزی و کامیابی ان. ال. پی و کتابهای بسیار و بی شماری که امروزه بازار کتابخوانی و کتابفروشی دنیا را پوشش داده مرهون توجه به این مقوله است. روشهایی که امور خانواده مدیریت اقتصاد و… را آموزش می دهند همگی بر دگرگونی باورهای انسان به خویشتن و تواناسازی باورهای عزت مندانه انسان به خویش است. اهمیت عزت نفس در روان شناسی جدید تا آن جاست که (نهضت عزت نفس) پدید آمده است و پژوهش در این باره بیش ترین تلاشهای دانشمندان روان شناسی را به خود ویژه ساخته است.

دکتر ناتانیل براندن 6 پدر نهضت عزت نفس می نویسد:

(امروزه در سراسر جهان نوعی آگاهی از اهمیت عزت نفس پدید آمده است. ما اذعان داریم که در مقام یک موجود زنده بدون عزت نفسی سالم و شایسته نه ما می توانیم امیدی به درک استعداد بالقوه فردی داشته باشیم و نه جامعه ای که اعضایش ارزشی برای خود احساس نمی کنند و به ذهن و فکرشان اعتماد ندارند.)7

از دیدگاه این محقق عزت نفس با آگاهی مفید بودن امکان دگرگونی و پیوندهای مهرورزانه با دیگران در پیوند است. امکان پیشرفت و گزینش هوشمندانه در گرو برخورداری از عزت نفس است.

وی به شرح درباره سرچشمه عزت نفس آثار و نشانه های آن به پژوهش و بررسی پرداخته است. نتیجه این بررسی این است

( 383 )

:

(عزت نفس یک نیاز مؤثر بشری است; نیاز اساسی انسان که سهم اصلی را در فرایند زندگی بر عهده دارد و برای رشدی طبیعی و سالم واجب و ضروری می نماید و از ارزش ماندگار برخوردار است. فقدان عزت نفس نیز نشان گر عدم رشد روانی ماست.)8

کارن مورنای از خودانگاره آرمانی فرد سخن می گوید و آن را بر ارزیابی واقع بینانه از تواناییهای فرد استوار می داند.

آلپورت عزت نفس را از پایه های رشد نفس می شمارد و گاهی جهت شکل گیری خودانگاره مثبت در فرد می داند.

مازلو از کسان خود شکوفا سخن می گوید. احساس تعهد نسبت به یک آرمان درک روشن واقعیت استقلال آفرینندگی ایستادگی در برابر فشارهای اجتماعی و… را از ویژگیهای این کسان می داند.9

وی از مفهوم تعالی نیز سخن می گوید. برتری جویی و فراتر رفتن از عقاید دیگران خودخواهی و خودمحوری نیازهای اساسی و… را به عنوان معانی واژه تعالی یاد می کند. حتی فراتر رفتن از اراده خویشتن که با دل سپردن به دستورها و فرمانهای الهی و رام شدن در برابر دستورهای او را نیز از مفهوم تعالی استفاده می کند.10

2. عزت جاهلی و عزت حسینی

عزت در اندیشه اسلامی در دو صورت حقیقی و پنداری نمود می یابد: عزت حقیقی عزت خداوند است و انسانهای عزیزی که در پرتو پیوند با خداوند به عزت می رسند و از عزت حقیقی برخوردارند. از این روی دانش وران اسلامی عزت را برابر آیات کریمه قرآن ویژه خداوند رسول و مؤمنان

( 384 )

دانسته اند و عزت کافران را عزتی پوشالی دانسته و تعزّز نامیده اند که چیزی نیست جز سراب عزت.11

علاّمه طباطبایی در این باره می نویسد:

(عزت در مفهوم حقیقی که وجود قاهر و غالبی است که هرگز مقهور و مغلوب نشود ویژه خداست; زیرا هر موجودی غیر او ذاتاً فقیر و ذلیل است هیچ ندارد جز این که خداوند بدو مرحمت نماید و بهره ای از عزت به او عنایت کند چنان که نسبت به مؤمنان عنایت فرموده است.)12

در روان شناسی جدید نیز از عزت نفس حقیقی و دروغین سخن به میان آمده و بر ارادی بودنِ عزت نفس تأکید شده است:

دکتر براندن می نویسد:

(نکته آخر این که بیایید به خاطر بسپاریم که عزت نفس به انتخاب ارادی مان مربوط می شود و نمی تواند منبعث از کارآیی خانواده ای که در آن زاده شده ایم نژاد رنگ پوست یا توفیق اجدادمان باشد [هرچند این عوامل در شکل گیری عزت نفس مؤثرند] این ارزشهایی که گاه مردم به آن متمسک می شوند تا از مسؤولیت نایل آمدن به عزت نفسی درست سر باز زنند آنها منشأ چیزهایی هستند که من آنها را عزت نفس کاذب می نامم.)13

همو در روشن گری و بیان عزت نفسِ دروغین احساس عزت نفس در اثر شهرت اعتبار به دست آوردن مال سوءاستفاده جنسی و وابستگی به

( 385 )

کلیسا و گروه های سیاسی خاص را از نمونه ای عزت نفس کاذب و توجه به دیگران را به عنوان منبع عزت نفس ریشه این گونه عزت می داند.14 معنای عزت در ادبیات جاهلی که معاویه از آن پیروی می کرد از جمله مسائلی بود که امام حسین(ع) در پی دگرگون کردن آن بود.

در ادبیات جاهلی قدرت زیاد فرزندان بسیار آن هم پسر بسیاری و انبوهی ثروت بسیاری قوم و خویش و… مایه عزّت به شمار می رفت تا آن جایی که گاه با شمردن و آمارگیری قبرها شمار مردگان قبیله و عشیره خود را به رخ دیگران می کشیدند15 و آن را مایه فخر و برتری می پنداشتند از این روی در جهت قدرت نمایی بیش تر بدون هیچ توجیه خردورزانه ای بر یکدیگر می تاختند و امنیت یکدیگر را به خطر می انداختند دختران را زنده به گور می کردند! شگفت این که به این رفتار افتخار می کردند. امویان که در برابر بزرگی پیامبر اسلام پس از گشودن مکه به ظاهر اسلام آورده بودند همان سیاستها را ادامه دادند. دوران حکومت اموی بویژه معاویه آیینه تمام نمای حاکمیت مفهوم پنداری عزت بر جامعه اسلامی بود. از این روی امام علی(ع) از معاویه به شیطان تعبیر کرده و شیطنت را در گوشت و خون وی جاری دانسته است که برای رسیدن به هدفهای شیطانی خویش و حفظ عزت ظاهری تن به هر پستی حتی تاویل قرآن و ساختن حدیث می دهد

( 386 )

:

(نامه کسی که نه بیناییش هست تا راهیش بنماید و نه پیشوایی تا ارشادش فرماید. همو او را خواند و او پاسخش داد و گمراهی وی را راند و او در پی آن افتاد. گفت ندانست چه گوید رفت و ندانست چه راهی را پوید.)16

معاویه به روشنی به معیارهای عزت پنداری که از آن یاد شد دل بسته بود. وی در پاسخ خرده گیری خلیفه دوم به او گفت: خلافت شام را به پادشاهی دگرکرده ای و برای خود کاخ ساخته ای! از سلطنت به عنوان معیار عزت یاد می کند و می نویسد:

(ای امیرمؤمنان! ما در سرزمینی هستیم که جاسوسهای دشمن در آن بسیارند پس باید که عزت سلطان را که عزت اسلام و مسلمانان در آن است و کافران از آن احساس وحشت می کنند ظاهرسازیم. حال اگر تو مرا فرمان دهی انجام می دهم و اگر بازداری ترک می کنم.)17

وی به روشنی معیارهای عزت اسلامی را نادیده می انگاشت و قدرت و امارت را هدف اساسی خود می دانست; از این روی به مردم کوفه نهیب زد:

(ای کوفیان! آیا شما پندارید که به خاطر نماز و روزه و حج با شما می جنگم؟ می دانم که خود نماز می خوانید زکات می دهید و حج به جا می آورید. من با شما می جنگم تا امارت شما را به دست گیرم و گردنهای شما را به فرمان آرم.)18

معاویه برای عملی کردن این هدفها و آرزوها به هر حیله ای دست می زد و از هیچ نیرنگی فرو گذار نبود. از یک سوی بیگانگان ضد اسلام مانند

( 387 )

کعب الاحبار و سرجون نصرانی و از دیگرسوی عالم نمایان سست اعتقاد و دین به دنیا فروش همچون سمرة بن جندب ابوهریره و مغیرة بن شعبه را در کنار جنایتکاران و خونخوارانی که به خاطر رسیدن به حکومت ولایتها و سرزمینها از هیچ جنایتی دریغ نداشتند مانند بسر بن ارطاة زیاد بن ابیه عمروعاص مکّار و مسلم بن عقبه در خدمت گرفته بود تا بتواند به هدفهای شوم خویش دست یابد.

عالم نمایان به ساختن حدیث و تأویل آیات به سود معاویه پرداختند. اینان برای رسیدن به مکنت و ثروت برای خلیفگان و معاویه و خاندان اموی از زبان رسول خدا(ص) فضیلت تراشیدند و علیه علی(ع) و خاندان او زشتی پراکندند و از زبان رسول خدا(ص) سخنانی علیه فرزندان ابوطالب نشر دادند. بسیاری از آیات که در شأن امیرالمؤمنین بود به سود معاویه تأویل کردند.19 از سویی معاویه یادکرد از برتریهای علی(ع) را بازداشت و حکم قتل راویان فضیلت وی را صادر کرد.20 انسانهای آزاده ای چون عمرو بن حمق حجر بن عدی صعصعة بن صوحان و ابن کواء که به نقد حکومت وی می پرداختند کشت یا تبعید کرد یا به زندان افکند. حاکمان خود را واداشت که به شیعیان و خاندان علی(ع) سخت بگیرند. و در یک بخشنامه عمومی فرمان داد: حقوق شیعیان از بیت المال پرداخت نگردد و خانه های آنان ویران گردد.21

این سیاستها در به کژراهه انداختن مردم و بیرون راندن آنان از چهارچوب اصول بنیادین اسلامی و دلبستگی آنان به مادیات اثر گذارد و زندگی و رفتار و مشی جاهلی را در مردم مسلمان کوفه شام و دیگر شهرها گسترش داد تا بدان جا که به گفته یکی از نویسندگان بیماری معلولیت نفسانی 22 که از

( 388 )

زمان سقیفه آغاز شده بود به اوج رسید. حالتی که پژوهش گر یاد شده در تحلیل آن می نویسد:

(حالت سکوت مسلمان در برابر امری است که باطل و خلاف فرمان خدا و رسول اوست. این حالت از پیامدهای بد ترک امر به معروف و نهی از منکر است. وقتی اجتماع زیاد به آن گرفتار آید و با آن دست به گریبان شود پایان و فرجام بدی در انتظار آن جامعه است که بدترین آن دگرگونی دیدگاه است به گونه ای که مسلمان باطل را حقیقت می پندارد و حق را باطل.)23

مردم زیر چتر حاکمیت معاویه در اثر بیماری یاد شده همه رفتارهای وی و کارگزارانش را کورکورانه می پذیرفتند و هرگز لب به انتقاد نمی گشودند. معاویه نماز جمعه را چهارشنبه گزارد کشتن عمار را در جنگ صفین به امام علی(ع) نسبت داد و بی شرمی را بدان جا رساند که در مجلس عمومی زیاد بن ابیه را برادر خویش و زاده زنای ابی سفیان خواند و چشمان شگفت زده مردم شام همه این رفتارها را می دیدند بی آن که یک بار خروش سردهند که چرا چنین شده است. در طرح خلافت یزید نیز معاویه سیاست بیم دهی و آزانگیزی را پیش گرفت. حکومت خراسان را به سعید بن عثمان بن عفان داد.24 حکومت کوفه را به مغیرةبن شعبه و شهرهای دیگر را نیز بین دیگر هواداران خود تقسیم کرد. شماری از مخالفان را با دهش کیسه های درهم و دینار با خود همراه کرد.25 کسانی چون امام حسین(ع) را که با دهش و بخشش نمی توانست با خود همراه کند با بیم دهی به بیعت ظاهری یا سکوت در گاهِ بیعت مردم فراخواند.26

( 389 )

علاّمه امینی درباره چگونگی سرگرفتن ولایت عهدی یزید می نویسد:

(کسی که حقیقت این بیعت ستمکارانه و غاصبانه را به گونه دقیق پی جویی کند به روشنی درمی یابد که این بیعت با غرّش رعدهای هراس انگیز و درخشش برق آزانگیزانه و کارگزاران بهتان و افتراء انجام پذیرفت. معاویه را می بیند که این را می ترساند آن را می کشد و دیگری را حاکم شهر و سرزمینی قرار می دهد تا طعمه ای برای شکار او باشد و نهر عطایای خویش را بر جانهای ذلیل و صاحبان خوی رذالت جاری می کند.)27

پس از معاویه یزید نیز همین سیاست را در پیش گرفت و پستی و فرومایگی خویش را آشکارتر کرد. شرابخواری میمون بازی فساد تبه کاری سرپیچی از فرمان حق و… چیزی نبود که پوشیده باشد. ولی آگاهی مردم شام از این پستیها و فرومایگیها آنان را برنمی انگیخت. یزید نیز در سفر حج در زمان معاویه درهم و دینار بسیاری دهش و بخشش کرد.28 و پس از خلافت به ابن زیاد دستور داد: به صرف اتهام شیعیان را دستگیر و زندانی کند.29 حادثه عاشورا نمایشگاه پستی و فرومایگی یاران یزید است کسانی که به طمع ثروت و یا حکومت در برابر باورهای خویش موضع گرفتند. نمونه آن عمرسعد است که به روشنی می گفت: به خاطر حکومت ری از بهشت گذشته است.30 این همه پستی در پی دلبستگی مردم عصر معاویه و یزید به معیارهای دروغین عزت امام حسین(ع) را به خروش واداشت. امام تجلی رفتار عزت مندانه بود که با عزت قدم به دنیا گذاشت و تا

( 390 )

آخرین آن عزت مندانه زندگی کرد و مرگ با عزت را برگزید. آن حضرت در دوران جوانی آن گاه که عمر را بر فراز منبر رسول خدا دید لب به اعتراض گشود و خطاب به وی فرمود:

(سوگند به خدا اگر زبانها می توانستند راست بگویند و در عمل مؤمنین همدیگر را کمک می کردند کار به این جا نمی کشید که حق آل محمد(ص) را غصب کنید و بر بالای منبرشان قرار گیرید و حاکم مسلمین گردی به قرآنی که در شأن اهل بیت نازل شد در حالی که معانی آن را نمی شناسی و تفسیر آن را نمی دانی…)31

در زمان حکومت عثمان از مردان آزاده و انتقادگری چون: ابوذر عبدالله بن مسعود و… که در برابر کژرفتاریهای عثمان قد برافراشتند پشتیبانی می کرد. در بدرقه ابوذر که تنها خاندان علی(ع) حاضر بودند شرکت کرد و خطاب به ابوذر وی را به بردباری و شکیبایی دعوت کرد و به دلیل قد برافراشتن در برابر دنیای دنیاخواران وی را مورد ستایش قرار داد.32

در زمان معاویه نیز با تمام وجود در برابر معاویه می ایستد و با افشاگری کژراهه رویهای معاویه در سخنرانیهای عمومی خویش نه تنها حکومت معاویه و پیرامونیان چاپلوس وی که خواص کوته فکر جامعه اسلامی را که تماشاگر ساکت آن همه کژراهه روی بودند مورد عتاب قرار می دهد و به روشنی به معاویه اعلام می کند:

(ولایت تو فتنه ای بزرگ است و من از این که با تو نمی جنگم خود را نمی ستایم.)33

درباره این که چرا پس از شهادت امام حسن(ع) دست به قیام زد

( 391 )

می فرماید: برای حفظ عزت:

(به خدا قسم با معاویه به صلح و آرامش برخورد کنم و عزیز باشم بهتر از آن است که مرا بکشد و به اسارت گیرد یا منت نهد و آزاد کند و تا قیامت امر بر بنی هاشم مشتبه شود و معاویه و اعقاب وی بر زنده و مرده ما منت ندارند.)34

با این حال به نقد حکومت معاویه و یادکرد برتریهای خویش برای رهبری امامت امت می پرداخت و پاره ای از کارهای عملی نیز در این راه انجام می داد. کاروان تجاری معاویه را که به سوی یمن در حرکت بود مصادره کرد.35 در همان روزگار از پذیرش هدیه های معاویه سرباز زد.36 از هر مجالی جهت افشای چهره معاویه و یزید که معاویه در پی طرح ولایت عهدی وی در گوناگون محفلها و مجلسها به ستایش او می پرداخت استفاده می کرد تا آن جا که مجلس خواستگاری مروان از ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر برای یزید را به مجلس افشای چهره واقعی یزید و پستیها و فرومایگیهای اخلاقی وی دگر می کند. در راستای کامل کردن خوارشماری یزید در همان مجلس ام کلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن جعفر درمی آورد و در برابر وعده های مادی یزید باغی به ارزش هزار دینار به عروس و داماد می بخشد.37

امام با روشنی و در نامه های خود به جنایتهای معاویه از جمله: کشتن حجر بن عدی عمرو بن حمق و… اعتراض می کند و پیروان معاویه را درخور دفن نمی داند.38

امام در نامه ای به کوفیان قیام علیه زشتیها و تباهیهای امویان را به پس از مرگ معاویه واگذارده بود.39 از این روی همین که معاویه می میرد زمان

( 392 )

را برای قیام مناسب می بیند به سوی مکه حرکت می کند تا یک قیام بزرگ را علیه حکومت اموی سامان بخشد. امام به روشنی بدون هیچ گونه پرده پوشی عقیده و نظر خویش را در مورد بیعت بیان کرد و خطاب به محمد بن حنفیه فرمود:

(برادرم! به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاهی نباشد هرگز با یزید بیعت نمی کنم که رسول خدا فرمود: خدایا بر یزید مبارک نفرما.)40

و در برابر گوناگون کسان که وی را به ترک قیام فرامی خواندند اراده جدی خویش را آشکارا و به روشنی بیان کرد و در کربلا نمایشگاه عزت برپای داشت.

به خلاف بسیاری و انبوهی لشکر دشمن همراه نشدن کسان به ظاهر مؤمن با ایشان بدون استفاده از اهرم زور و زر کرایه کسانی را که از وی جدا شدند پرداخت.41 و با شمار اندک یاران خویش استوار به راه ادامه داد و در برابر دعوت کوفیان به بیعت شجاعانه اعلام کرد:

(به خدا سوگند به خواری دست بیعت دراز نمی کنم و بسان بندگان اقرار به خلافت وی نمی کنم.)42

حتی در هنگامه های دشوار از پوشاندن لباسی که حاکی از خواری باشد سرباز می زند.43 و یک آن خواری را برنمی تابد. بانوان حرم را به صبر و بردباری فرامی خواند. خطاب به خواهرش می فرماید:

(خواهرم صبر کن سکوت کن و فریاد نزن تا مورد شماتت مردم قرار نگیری.)44

قیام امام حسین(ع) توده مردم کوفه و شام را از خواب بیدار کرد. از مردم

( 393 )

ساکت کوفه و شام انسانهایی آگاه و انتقادگر ساخت. جامعه اسلامی را چنان دگرگون کرد که حکومت بنی امیه پس از آن دوام چندانی نیافت و حاکمان اموی یکی پس از دیگری با مدت کوتاهی فرمانروایی جای خود را به دیگری می دادند. در هنگامه ای که ابن زیاد هراس می پراکند و بر تیرگی شب هول انگیز می افزود زید بن ارقم برخاست و به او انتقاد کرد و رفتار او را زشت شمرد. ازدی پیرمرد نابینا با شجاعت ابن زیاد را دروغ گو خواند.

در اثر این قیام عزاداری امام حسین(ع) هفت شبانه روز برگزار شد. ورق به گونه ای برگشت و حتی نزدیکان یزید او را سرزنش کردند که ناگزیر شد ابن زیاد را آفریننده این جنایت بزرگ قلمداد کند و برای آرامش وجدان خود و خرسند کردن نزدیکان دستور به رهایی اسیران داد. توابین که بنا به روایتی تاریخی در زمان نهضت امام حسین(ع) در کوفه زندانی بودند 45 به رهبری سلیمان بن صرد رفاعة بن شداد و… به خونخواهی برخاستند و شعار (یا لثارات الحسین) را رمز حرکت خود قرار دادند و از همین کسان قیام مختار سامان گرفت. و در این قیام پرشور تمام جباران لشکر یزید به سزای رفتار ننگین خویش رسیدند.

3. عوامل زمینه ساز عزت

الف. احساس هویت: از مهم ترین انگیزه ها و سببهای زمینه ساز عزت احساس هویت است. انگیزه ها و سببهایی که پس از این یاد خواهد شد با پدیدآوری و تواناسازی این احساس کارامد و مفید می افتند. توجه به تواناییهای وجود خود و شناخت جایگاه نفس خویش شخص را در دستیابی به عزت یاری می رساند. شناخت خویشتن نخستین گام در راه به دست

( 394 )

آوردن عزت و زندگی عزت مندانه است. از این رو در سخنان معصومان بارها آمده است:انسان خود شناس خویش را به گناه نمی آلاید. نبود احساس شخصیت سبب و انگیزه پیدایش پستیها و فرومایگیها واحساس عزت و شخصیت مثبت ریشه توجه به فضیلتها و برتریهاست. امام حسین(ع) در نخستین واکنش پس از به حکومت رسیدن یزید آن گاه که ولید حاکم مدینه از او خواست دست بیعت به یزید بدهد خود و یزید را در دو قطب رویاروی هم دانست و فرمود:

(ای امیر! ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت و… هستیم و یزید مردی فاسق شرابخوار و قاتل انسانهای پاک است که آشکارا فسق و فجور می کند و مثل من با همچون او بیعت نمی کند.)46

امام شخصیت خویش را بالاتر از آن می داند که با یزید کنار بیاید. بینشی که در یاران امام نیز نهادینه شده بود. ابوالفضل العباس(س) از هم سخنی با شمر بن ذی الجوشن که برای ایشان امان نامه آورده بود ابا داشت و تا امام(ع) دستور نفرمود پاسخ او را نداد.

زهیر نیز خطاب به شمر وی را بهیمه ای خواند که شایسته سخن گفتن نیست.47

ب. اصالت: شخصیت خانوادگی و نژادی اجداد و پدران و پیشینه خانوادگی نیز (گرچه در اسلام نمی تواند عامل برتری باشد) در شکل گیری عزت در انسان بسیار اثرگذار است

( 395 )

.

امام(ع) از هر مجال و هنگامی جهت بیان بستگی و خویشی خویش با رسول خدا(ص) علی ابن ابیطالب(ع) و صدیقه طاهره(ع) بهره برد. در بسیار جاها انگیزه خود را از کنار نیامدن با یزید بستگی خود به خاندان نبوت و رسالت می داند. درگاه بازگویی جنایتها زشتیها و تباهی آفرینیهای معاویه یزید و پیرامونیان آنان بارها از رفتارهای زشت و آلودگیهای مادران و پدران آنان یاد می کند و از آنان به پستی نام می برد و حقیرشان می شمارد. ابن زیاد را زاده زنای زنازاده معاویه و یزید را پسر آزادشدگان فتح مکه (طُلَقاء) و مروان را زاده زرقاء (مادربزرگ وی زنی فاسد و بدکاره بوده است) می خواند.

در پاسخ پیام تهدیدآمیز مروان و نسبت دادن کشتن عثمان و خوارج عالم و زاهد به علی(ع) می فرماید:

(ای پسر زرقاء که مردان را در بازار ذی المجاز به سوی خود می خواند و در بازار عکاظ پرچم فساد و فحشا برافراشته بود ای پسر مرد رانده شده مطرود و ملعون از سوی رسول خدا خود را و پدر و مادرت را بشناس.)48

ج. تربیت: جایی که انسان در آن رشد می کند بویژه خانواده و دامن پدر و مادر در رشد عزت نفس و یا تباه کردن شخصیت وی سخت اثرگذار

( 396 )

است. این اثرگذاری تا آن جا قوی است که شماری از روان شناسان تنها اثرگذارنده بر شخصیت انسان را محیط تربیت وی می دانند و بر جبر محیط پای می فشرند. دیگران نیز دست کم به عنوان اثرگذارنده ای بسیار کارامد و قوی از آن یاد می کنند و در بررسی رفتارهای کودک و نوجوان رفتار عزت مندانه یا پست و تبه کارانه را دستاورد برخوردهای روا و ناروای مادر و پدر در خانه می دانند.

امام حسین(ع) پیشینه خانوادگی وابستگی به پیامبر اکرم و تربیت در دامان پاک زهرا(س) را عامل عزت خویش و سر فرود نیاوردن در برابر ستم یزید دانسته می فرماید:

(آگاه باشید این زنازاده پسر زنازاده مرا در بین دو راهی: شمشیر و ذلّت قرار داده است. و هیهات که ما تن به خواری و پستی بدهیم که خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم ابا دارند و دامنهای پاک مادران و مغزهای با غیرت و نفوس با شرافت پدران روا نمی دارند که پیروی از فرومایگان را بر قتلگاه کرام و نیک منشان مقدم بداریم. آگاه باشید من با این گروه اندک و پشت کردن یاری دهندگان بر جهاد آماده ایم.)49

د. وابستگی به خداوند: در بینش امام که برگرفته از آیات قرآنی و نتیجه تربیت رحمانی است عزت نفس در گرو وابستگی و دلبستگی خداست. عزت جز در بستگی و پیوند با خداوند ذلّت است. از این روی امام در خلوت خویش خطاب به پروردگار خود از نهاد جان ناله برمی آورد

( 397 )

:

(الهی! ذلّت و خواری ام در پیشگاه تو پدیدار است و حالم بر تو پوشیده نیست. خداوندگارا! چگونه خود را عزیز دانم که تو مرا در ذلّت پایدار نموده ای. و چگونه احساس عزت نکنم که تو مرا به خود منسوب نموده ای.)50

امام عزت را در بستگی به خداوند دانسته و بارها در دعای عرفه به این نکته اشارت کرده است. این اعتقاد در روند زندگی عملی امام تجلی یافت. از این روی با بستگی به خداوند همه چیز جز او را خوار و خفیف می شمرد. بستگی و پیوند خویش را از دنیا مادیات حکومت و مردمان آن بریده بود و همراهی یا دشمنی مردم با او اثری در حرکت امام نداشت. وقتی خبر بیعت شکنی مردم کوفه و همراهی آنان را با یزید به امام دادند به دل دادگی به رضای الهی اشارت فرمود.51

در برابر لشکر کوفه آنگاه که اتمام حجت امام مؤثر نیفتاد و دلهای خفته کوفیان همچنان در خواب غفلت بود فرمود:

(اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف نیامدید پس خود و یارانتان در کار خویش اجتماع کنید و کار بر شما مشتبه نشود به سوی من حمله آرید و مرا مهلت ندهید. به راستی خداوند که قرآن را فرو فرستاد ولیّ و یار من است همو که ولیّ نیکوکاران است.)52

از این روی امان غیر خداوند را نمی پذیرد. امان عمرو بن سعید حاکم مدینه را رد می کند.53 و دست نیاز به سوی هیچ کس دراز نمی کند. شب عاشورا آینه و نشانگر دل دادگی حسین به خداوند است. تنها برای عبادت

( 398 )

از دشمن مهلت می خواهد. او که هیچ درخواستی از دشمن نداشته است و در واپسین آنات زندگی خویش قتلگاه را به عبادتگاه دگر می کند و سر به سجده در آستان دوست به راز و نیاز می پردازد:

(صبر می کنم بر قضای تو که خدایی جز تو نیست. پروردگار و معبودی جز تو ندارم. بر حکم تو صبر می کنم ای پناه آن که پناه ندارد. ای دائمی که تمام شدنی نیست زنده کننده مردگان….)54

هـ. قناعت: از دیگر عوامل عزت قناعت دل نسپردن به حطام دنیا و احساس بی نیازی از مادیات است. امام در پاسخ مردی که راز عزت را از ایشان می پرسد می فرماید:

(راز عزت احساس بی نیازی از مردم است.)55

در دیدگاه امام عزت بدون خطر کردن و از دنیا گذشتن و جان و مال را فدا کردن به حقیقت نمی پیوندد. آنان که دل به دنیا سپرده اند شخصیت و عزت خویش را فدای انباشتن شکم و گردآوری ثروت می کنند نمی توانند به عزت دست یابند. از این روی امام آن گاه که لشکر یزید با بی ادبی و سر و صدا و هو و جنجال نمی گذارند صدای حق امام به گوشها برسد این واکنش را دستاورد انباشتن شکم از مال حرام می داند و در ذکر علت ذلّت کوفیان و صف آرایی آنان علیه حق می فرماید:

(شمشیرهایی که برای دفاع از ما به دست گرفته بودید بر ضد ما مهیا کرده اید. آتشی را متوجه ما ساخته اید که آن را برای نابودی دشمنان ما و شما افروخته بودیم. چه شد که علیه دوستان خود

( 399 )

گرد آمدید؟ و به سود دشمنان تان دست روی دوستان تان بالا بردید. نه آنان عدالتی در میان شما اجرا کردند و نه امید آینده بهتری برایتان باقی گذاشته اند. همه این هیاهوها برای این است که آنان اندکی از مال حرام و زندگی پستی که برایتان گواراست به شما وعده داده اند وگرنه هیچ کار خلافی از ما سر نزده و هیچ اندیشه باطلی بر ما راه نیافته است.)56

گزارشی از نامردانی که لشکر یزید را تشکیل می دادند درستی این سخن امام را آفتابی می کند.

عمرسعد برای رسیدن به حکومت ری به کربلا آمد و با وجود علم به مقام امام حکومت ری را بر رضوان الهی برتری داد.

لشکر کوفه به خاطر خوش آمد ابن زیاد و یزید و چشمداشت جایزه در جنایت و دشمنی با حسین(ع) و یاران پستی را به بالاترین حدّ رساندند. هریک از مزدوران آدمکش یکدیگر را شاهد می گرفتند تا گزارش را به ابن زیاد و یزید برسانند. غارت خیمه های امام آب بستن بر لشکر امام اسب تازاندن بر جسدهای پاک شهیدان جز در سایه شیدایی و دلبستگی به دنیا و زیاده خواهی مادی صورت نپذیرفت. آن هم از سوی کسانی که ادعای دینداری داشتند و نخستین نماز را در کربلا به امامت امام حسین(ع) گزاردند و بر عدالت او باور داشتند. بله کربلا نمایان گر این حدیث امام است:

(مردمان بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آنان. تا آن گاه که زندگی آنان تأمین باشد گرد دین می چرخند و چون به مصیبتی گرفتار آیند و سختی ببینند دینداران اندکند.)57

( 400 )

و. بلندهمّتی: عزت انسان در گرو همّت والای اوست. دل سپردن به هدفهای پست سبب پستی انسان و سکون و سکوت وی است. عزت سرشار از پویایی و امید است. انسانهای کم همّت که تنها شهوتها و خواسته های نفسانی را درک می کنند قدرت پرواز در آسمان بلند زیباییها و ارزشهای انسانی را ندارند. هم از این روست که امام حسین(ع) به نقل از رسول خدا(ص) فرمود:

(خداوند کارهای بلندمرتبه و شریف تر را دوست دارد و کارهای پست و سست را نمی پسندد.)58

در روان شناسی نیز معنای شخصیت مثبت با روح بزرگ همّت بلند و هدفهای عالی گره خورده است چنانکه یونگ می گوید:

(معمولاً منظور از شخصیت داشتن روحی بزرگ است که توان مقاومت داشته و پر انرژی است.)59

همّت بلند حتی از افق مرگ فراتر می رود و انسان بلند همّت با پشت سر گذاشتن بازدارنده های عزت همچون ترس از بیم دادنها اثرپذیری از وعده های مالی و مقامی اثرپذیری از کسان و شرایط حتی ترس از مرگ دست از هدفها و آرمانهای خویش برنمی دارد و اسیر شرایط زمانه و کسانی که پیرامون او گرد آمده اند نمی شود. از این روی امام(ع) بارها مرگ را حقیر شمرده است و آن هنگام که حر بن یزید ریاحی وی را به مرگ بیم می دهد می فرماید:

(شأن من آن نیست که از مرگ بترسم چه آسان است مرگ در راه به دست آوردن عزت و زنده کردن حق. مرگ در راه به دست آوردن عزت جز زندگی جاویدان نیست و زندگی با ذلت جز

( 401 )

مرگی پایدار نیست. مرا از مرگ می ترسانید هیهات تیر شما به خطا رفت و گمان شما بی اساس است. من از مرگ نمی ترسم. جان من والاتر و همّت من بلندتر از آن است که از ترس مرگ بار ذلت بر دوش گیرم و آیا بالاتر از کشتن من قدرت دارید؟ مبارک باد مرگ در راه خدا [اگر مرا بکشید] ولی قدرت درهم شکستن بزرگی و از بین بردنِ عزت و شرافت مرا ندارید; پس چه باک از مرگ.)60

4. راهکارهای دستیابی به عزت

الف. احساس مسؤولیت: از دیدگاه روان شناسانه شخصیت حقیقی دارای حس مسؤولیت است و احساس مسؤولیت سبب می شود انسان صدای درون خود را بشنود.61 و در پرتو مسؤولیت شناسی و انجام درست آن عزت خویشتن را بپروراند و راه را به کمال خویش بازگشاید. از سوی دیگر تنبلی ولنگاری بی تعهدی و مسؤولیت ناشناسی به ذلت می انجامد و انسان را پذیرای سکوت و سکون می سازد و از پویایی باز می دارد.

امام(ع) در حاشیه ماندن و ذلت خواص زمانه خویش عالمان و زاهدان عصر معاویه را در اثر مسؤولیت نشناسی و ترک امر به معروف و نهی از منکر می دانست. از این روی در سخنرانی بسیار با شکوه سنجیده و خردمندانه مِنی با بیانی رسا آنان را سرزنش کرد. ترک حس مسؤولیت شناسی که شکل اجرایی آن در اندیشه اسلامی در فریضه امر به معروف و نهی از منکر تجلی کرده است به حالت معلولیت نفس و سرانجام به دگرگونی بنیادین مفاهیم ارزشی می انجامد و چهره دگرگونه ای از دین را به ارمغان می آورد که به طور

( 402 )

دقیق وارونه و باژگونه دین راستین است. آنچه در عصر معاویه و یزید اتفاق افتاد و مردمان آن عصر را تا حد بندگان حلقه به گوش حاکمان خوار کرد از مسؤولیت ناشناسی و عمل نکردن به وظیفه سرچشمه می گرفت و روز به روز زاویه انحراف از اسلام اصیل بیش تر می شد به گونه ای که نقش اسلام را که سراسر عزت و افتخار را ستوده و انتقاد بر حاکمان را اصل مسلم و وظیفه و فریضه اسلامی شناسانده بود دگرگون ساخت و سکوت در برابر حاکمان ذلت و ستم پذیری را وظیفه اسلامی مردم مسلمان قلمداد کرد. و امام حسین(ع) و یاران آن حضرت به خاطر شناخت دقیق و همه سویه از اسلام در این هنگامه حس مسؤولیت شناسی را از دست نداده بودند و در جهت احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و ریشه کن کردن مفاسد اجتماعی و اصلاح امت پیامبر(ص) به قیام پرداختند.

ب. استقلال در اندیشه و عمل: از دیگر راهکارهای عزت یابی که در روان شناسی نیز بر آن تأکید شده است استقلال فکری و عملی است.

براندن می نویسد:

(یکی از راه های کسب عزت نفس مستقل اندیشی در مواقعی است که انجام چنین کاری آسان نمی نماید و حتی دلهره انگیز هم به نظر می رسد; یعنی زمانی که شخص فکرکننده در کشمکش با احساسات عدم حتمیت و امنیت است و با وجود این می خواهد استقامت به خرج دهد.)62

در درازای تاریخ انسانهای آزاده و عزت مدار کسانی بوده اند که

( 403 )

توانسته اند برخلاف خوش آمد عرف بیندیشند و اراده کنند و بدون دلبستگی به مقام ثروت مال و منال اراده و خواست خود را عملی سازند امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان نمونه این گونه انسانهایند که در عین حاکمیت فراگیر تاریکی نور حقیقت را یافتند و برخلاف دشواریها و تنگناها و جنایتهای دوران امویان هرکدام از سرزمینی گرد خورشید وجود امام(ع) حلقه زدند و در راه استقلال و عزت خویش جان و مال خود را بذل کردند. در برابر آنان انسانهایی بودند که تمام کار و برنامه خویش را تنها در جهت به دست آوردن خشنودی حاکمان انجام می دادند و شخصیت و قدرت اراده خویش را به مسلخ بردند و با شمشیر بیم دهی یزید قربانی کردند و به تعبیر امام حسین(ع):

(از خون عادت زنان نیز ذلیل تر و بی ارزش تر شدند.)63

ج. مقاومت: از جمله راهکارهای عزت یابی مقاومت است. هرچه انسان در مسیر حفظ شخصیت خویش و دفاع از آرمانهای خود استوارتر باشد عزت نفس وی بیش تر رشد می کند و دامن می گسترد. اگر انسان مقاومت کافی نداشته باشد چه بسا با وجود هدفهای بلند در حدّ رؤیا باقی می ماند و در زندگی روزمره هدفها و آرمانهای خویش را به بوته فراموشی می سپرد و دچار روزمرّ گی می گردد. امام(ع) از زمان حکومت معاویه به روشنی در برابر معاویه ایستاد و به افشاگری چهره معاویه و روشن گری مشروعیت نداشتن وی پرداخت. ایستادگی امام در برابر کژرفتاریها و انحرافهای معاویه با ایستادگی در برابر طرح خلافت یزید از سوی وی

( 404 )

کامل گردید. پس از خلافت یزید نیز مقاوم و استوار مشروعیت خلافت وی را نفی کرد و عزت خویش را با سر فرود آوردن در برابر وی ناسازگار می دید. ایستادگی امام در برابر حکومت یزید تا تن دادن به مرگ عزت آفرین ادامه یافت و در برابر دگرگونی ارزشها شهادت طلبی و جهاد را وظیفه مؤمنان دانست و فرمود:

(آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی شود. پس باید که مؤمن به حق طالب وصال پروردگار باشد. هان! من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز ذلت نمی بینم.)64

امام در درازای حرکت خویش برخلاف تنگناها و سخت گیریها مقاوم و استوار بود و آنی دست تمنا به سوی دشمن دراز نکرد.

عقبة بن سمعان می گوید:

(از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق همراه امام بودم. تا لحظه شهادت از او جدا نشدم. او در سخن با دیگران در مدینه در مکه در میان راه در عراق و در سپاه خود تا لحظه شهادت هیچ کلمه ای را نفرمود مگر این که شنیدم. بدانید به خدا سوگند امام(ع) آن گفته و پندار [ساخته دروغ پردازان] را که دست خود را در دست یزید نهد یا به یکی از مرزها فرستاده شود نفرمود بلکه فرمود: اکنون که از دعوت و بیعت خود دست برداشته اید بگذارید به جای دیگری در این سرزمین پهناور بروم تا ببینم چه می شود.)65

( 405 )

د. توکل و اخلاص: در بینش امام عزت بدون توکل شکل نمی گیرد. در حدیثی از امام حسین(ع) آمده است:

(عزت و بی نیازی در پی جایگاهی بودند چون به توکل رسیدند در آن مسکن گزیدند.)66

در زندگی عملی خویش نیز با توکل و اخلاص انس گرفته بود و با تکیه و اعتماد به یاری خداوند در برابر آن همه لشکر ایستاد و در برابر تاخت و تاز کوفیان تنها از خدا یاری خواست و با اخلاص در راه هدف خویش گام برداشت. اول صبح عاشورا به وابستگی ژرف خود به خداوند اشاره می کند. دستان خود را به سوی آسمان بالا می برد و چنین راز و نیاز می کند:

(خدایا! تو در هر اندوه پناهگاه من و در هر پیش آمد ناگوار مایه امید من هستی و در هر حادثه سلاح و تکیه گاه من. آن گاه که اندوه های کمرشکن بر من فرا ریخته است که دلها در برابرشان آب می شوند… در چنین آناتی تنها به پیشگاه تو شکایت آورده و از دیگران امید بریده ام و تو به من یاری رسانده ای این کوه های اندوه را برطرف کرده ای و از موجهای اندوه رهاییم بخشیده ای.)67

5. نمودهای عزت حسین(ع)

الف. نگاه مثبت به زندگی و مرگ: انسان عزیز در پرتو عزت گونه حرکتها و رفتار خویش را در زندگی خود برمی گزیند. از این روی در سخت ترین برهه های زندگی با گزینش مناسب احساس خرسندی و

( 406 )

شادمانی می کند. زندگی را با همه دشواریها و سختیهای ظاهری زیبا می بیند. به دلیل پیوند و بستگی به خداوند زیبایی آفرینش را درک می کند و رویدادهای نیک و بد را در نظام آفرینش زیبا می بیند. مرگ را نیز در این راستا حرکتی به سوی خداوند و راه وصال دوست می شمارد و به مرگ نیز مشتاق و آرزومند است.

امام(ع) خطاب به اصحاب خویش مرگ را برای مؤمنان پلی به سوی سعادت ابدی می شناساند.69 خود نیز یعقوب وار مشتاق یوسف مرگ است.70 از این روی با علم به شهادت حرکت خویش را می آغازد. از آغاز تا انجام از آمادگی خویش برای مرگ و بی اعتباری دنیا سخن می گوید. یاران امام نیز از این بینش برخوردار بودند. علی اکبر فرزند بزرگوار امام وقتی در بین راه امام از شهادت یاران خود سخن می گوید می پرسد: آیا ما بر حق نیستیم؟

امام می فرماید: بلی.

علی اکبر می گوید: پس از مرگ باکی نیست.71

و قاسم فرزند امام حسن مجتبی در شب عاشورا در پاسخ عموی گرامی خود مرگ را از عسل شیرین تر می داند.72

دیگر یاران امام نیز در شب عاشورا وقتی امام آنان را به ترک کربلا و

( 407 )

تنها گذاشتن خود دعوت می کند همصدا نفرت و انزجار خود را از زندگی ذلیلانه بیان می کنند و دست از یاری امام نمی کشند. و هر آن که به شهادت نزدیک می شوند چهره ها برافروخته تر می گردد و به مزاح سخن گفتن و بذله گویی بیش تر می شود.

حمید بن مسلم در شرح و بیان حال امام در واپسین آنات زندگی که یارانش را از دست داده بود و خود میدان داری می کرد می گوید:

(به خدا قسم تاکنون انسان مغلوبی را ندیدم که فرزندان اهل بیت و یارانش کشته شوند دلاورتر و استوارتر از حسین. او که چون لشکر بر او یورش می آورد با شمشیرش بر آنان یورش می برد و سپاه دشمن بسان گله بزی که گرگ به آنان حمله کند به چپ و راست فرار می کردند.)73

ب. رضا و تسلیم: انسانی که به خداوند دل بسته و با او در پیوند است دلداده حضرت حق است و راضی به رضای او. چنین انسانی در سایه عزت به دست آمده از این پیوند روحانی دل به حضرت دوست می سپرد و هرچه از دوست می رسد نیک می بیند و آنچه یار پسندد بدان دل می دهد. امام حسین(ع) نمونه انسانی است که خود را جز در پرتو نور حق هیچ می بیند و دارایی انسان را جز پیوند به خداوند نمی داند:

(خدایا چه یافته است آن که تو را از دست داده و چه از دست داده آن که تو را یافته است؟ آن که کسی را به جای تو برگزیده است خطا کرده و آن که امور تغییرپذیر را بر تو

( 408 )

برگزید به خسران گرفتار آمد.)74

امام در اثر عزت خویش همه سوگها و اندوه های سنگین را که بر او وارد آمده زیبا می بیند و بدان راضی است. از این روی وقتی خون فرزند شش ماهه اش را می ریزند آن را در مشت گرفته و به سوی آسمان می افشاند و می فرماید:

(آنچه بر من نازل شده آسان است; چرا که در پیشگاه الهی و در دید اوست.)75

در برابر امام لشکر ابن زیاد که از پیروی و فرمانبری خداوند سرباز زده بودند ذلت فرمانبری از بندگان ناشایست و بریده از خدا و رانده شده از درگاه حق را پذیرفتند و به جای تسلیم شدن در برابر قدرت لایتناهی خداوند آفریده هایی چون خود را تا سر حد پرستش کرنش می کردند. در اثر این ذلت امنیت ایمان وحدت و انسانیت خویش را از کف دادند و آیینه تمام نمای پستی و سنگدلی شدند.

امام(ع) وقتی نامه ای از ابن زیاد آوردند که او را به جنگ یا بیعت دعوت کرد نامه را به کناری انداخت و فرمود:

(مردمی که رضای مخلوق را با خشم خداوند خریدند هرگز رستگار نمی شوند.)76

ج. پرهیزگاری: از آثار عزت که در احادیث به آن اشارت رفته است تقواست. عزت نفس مقدمه ترک گناه است. شرافت نفس انسان عزیز را از فرو افتادن در پرتگاه گناه و آلودن گوهر نفس به آن نگه می دارد.

( 409 )

مهرورزیهای وی سیلان می یابد و توجه به سببها و انگیزه های تعالی را در وی برمی انگیزد.77 یاران امام(ع) انسانهای اهل تقوا و پرهیزگاری بودند که را واپسین آنِ زندگی در فکر هدایت دشمن بودند و سر اصلاح داشتند. در برابر افراد لشکر دشمن که خود را در برابر حاکمان ذلیل و خوار می یافتند آنچه به آنان دستور داده می شد انجام می دادند و آن همه جنایت که حاکی از بی تقوایی و بی تعهدی آنان است دستاورد ذلت و فرمانبری کورکورانه آنان از ابن زیاد است.

د. روشن گویی: از ویژگیهای ذلت پذیری نفاق و دورویی است. به تعبیر امام علی(ع)

(نفاق در فرد حاصل ذلتی است که در خویشتن می یابد.)78

چرا که ذلیل اسیر شرایط زمانه است و با نقاب گفتار و رفتار خود سعی در به دست آوردن دل حاکمان زمان و نان به نرخ روز خوردن دارد و حاضر نیست خطری را به جان بپذیرد یا مالی در راه هدف از دست بدهد حالتی که امام در خطبه مِنی به خواص زمان معاویه نسبت می دهد.

امام و یاران او به دلیل قاطعیت در عمل و ایستادگی در برابر بازدارنده ها با پاسداری از عزت به روشنی در برابر لشکر یزید افشاگری می کردند.

امام از عصر خلفای بعد از رسول خدا به روشنی مشروعیت حکومت آنان را زیر سؤال می برد و در دوران حاکمیت معاویه نیز چه با سخنرانیها و نامه های خویش که معاویه را مورد سرزنش قرار می دهد و چه با رفتاری چون: مصادره

( 410 )

اموال معاویه استقبال نکردن از او و… ناسازگاری خویش را با حکومت وی به روشنی اعلام می کند. تا آن جا که معاویه او را شیر با صولتی دانست که حاکم مدینه بر او دست نمی یابد.79 در زمان حکومت یزید نیز روشن گویی امام حکومت گران اموی را به خشم افکنده بود. امام به روشنی خلافت یزید را پایان حاکمیت اسلام معرفی کرد و کسانی مانند مروان را پست می انگاشت و از وی به پستی یاد می کرد.

6. کرامت و حفظ عزت دیگران:

انسان عزیز که خود را دارای شخصیت و ارزش می بیند گوهر انسانیت را محترم می شمارد و دیگر انسانها را نیز به دیده اکرام می نگرد. امام یاران خویش را اصحاب سرّ خود می دانست و چیزی را از آنان پنهان نمی کرد.80 و دیگران را نیز اکرام می کرد. در کودکی هنگامی که با برادرش امام حسن(ع) خواستند اشتباه پیرمردی را در چگونگی وضو گرفتن به وی یادآوری کنند این اصل اساسی را در امر به معروف و نهی از منکر پاس داشتند و با وضو گرفتن در نزد او خواستند که او اشتباه آنان را بگیرد! از این راه او را متوجه ساختند که در وضو اشتباه دارد.81

گاه که شخص بینوایی به امام رو می آورد و حاجتی داشت امام به او می فرمودند:

(نیاز خویش را در برگه ای بنویس و آبرویت را به خاطر حاجت خویش مریز. من آنچه تو را خوشحال کند خواهم پرداخت. ان شاءالله.)82

به نیازمند دیگر که نامه ای نوشته بود بی درنگ فرمود:

(نیاز تو برآورده است

( 411 )

.)

از امام پرسیدند: چرا نامه را نخواندی. فرمود:

(خداوند مرا از خواری مقام وی در پیش من تا آن هنگام که نامه را بخوانم بازخواست می کند.)83

7. فروتنی و گذشت:

از آثار عزت نفس فروتنی در برابر دیگران و گذشت نسبت به انسانهاست. انسان عزیز بزرگی خویش را تنها در پیوند با خداوند می داند و بر این اساس برای خود مقام و موقعیت خاصی جز بندگی خدا نمی پسندد. دیگران را نیز هم سنگ خویش می بیند و در مقابل آنان فروتنی می کند. امام(ع) که نمونه برجسته انسان عزیز است با بینوایان نشست و برخاست داشت. با غلامان خویش بر سر یک سفره می نشست. بخشش و گذشت آن حضرت زبانزد بود; تا آن جا که کنیزی را به خاطر تقدیم یک گل و دیگری را به خاطر خواندن یک آیه قرآن آزاد کرد.84 در میانه راه کربلا لشکر بصیر بن ریسان را که در منزل تنعیم دستگیر شدند آزاد کرد و به لشکریان همراه خود نیز فرمود:

(هرکه می خواهد از ما جدا شود کرایه وی را تا این جا می پردازم و به کسانی که جدا شدند کرایه مدت همراهی آنها را پرداخت.)85

بالاتر از اینها آب دادن به لشکر حرّ است که به جنگ امام آمده بودند. لشکریان حرّ تا آخرین نفر و حتی اسبهای آنان توسط امام و یارانش سیراب شدند.

امام حرّ را که نخستین کسی بود راه را بر آن حضرت گرفت همین که ابراز پشیمانی کرد بخشید

( 412 )

.

پیامدهای اجتماعی عزت:

گذشته از نمودهای آشکار عزت در شخصیت کسان عزت آثار ژرفی در زوایای گوناگون حیات اجتماعی دارد. حاکمیت عزت افراد جامعه را از درون دگرگون می کند و با نفوذ عزت در درون افراد جامعه باور به ارزش مندی ذاتی خویشتن و ایمان به اصالت و اهمیت فرهنگ خودی توجه افراد را به فرهنگ خود می افزاید و هویت فرهنگی اجتماع شکل می گیرد و افراد جامعه را از احساس حقارت در برابر فرهنگهای بیگانه بازمی دارد. جامعه ای که نسبت به فرهنگ خویش نگاه مثبت داشته باشد به خود بسندگی فرهنگی دست می یابد و در نتیجه آن تقلید کورکورانه از فرهنگهای بیگانه و جلوه های آن مانند مدپرستی و فرهنگ علمی مقلِّد از جامعه رخت برمی بندد و راه بالندگی علمی و پویایی و رشد زوایای گوناگون علمی و فرهنگی باز می شود. با حاکمیت عزت استقلال فکری و عملی بر جامعه حاکم می شود و با تقویت استقلال فکری و گسترش تلاشها و تکاپوهای علمی و فرهنگی جامعه در جایگاه بلندی قرار می گیرد و نه تنها از فرهنگهای بیگانه وام نمی گیرد بلکه خود الگوی جامعه های دیگر می گردد. از این روی راه گذر از بحران هویت که حیات فرهنگی جامعه ها را تهدید می کند تواناسازی فرهنگ عزت در جامعه است. اگر (فرهنگ عزت مندانه) بر جامعه حاکم شود تهاجم فرهنگی بیگانه بر آن اثرگذار نیست و هرج و مرج حاکم بر فرهنگ جامعه که در اختلاف ژرف فکری به ظهور می رسد به بیگانگی فکری و عملی دگر می گردد. بر این اساس است که اصلاح ناهنجاریها و سامان دهی ها در جامعه بدون حاکمیت فرهنگ عزت مندانه به حقیقت

( 413 )

نمی پیوندد. جامعه ای که عزت بر آن حاکم نباشد به بهانه اصلاحات به تجدد روی می آورد و از فرهنگ اصیل خویش دور می شود. از این روی امام حسین(ع) که با هدف اصلاح جامعه نهضت خویش را بنیان نهاد بر مسؤولیت شناسی بستگی به خداوند قاطعیت و دیگر راهکارهای عزت تکیه کرد و ذلت و ظلم پذیری خواص و عوام جامعه عصر خویش را مورد انتقاد قرار داد.

حاکمیت فرهنگ عزت مندانه آثار گوناگون در جامعه بر جای می گذارد:

پیوندهای اجتماعی: با حاکمیت فرهنگ عزت گذشت فروتنی و مردم داری که در ژرفای وجود مردمان جامعه نهادینه شده است بروز می یابد. برادری و وفاداری بین کسانی برقرار می شود و یگانگی و همدلی ریشه می گیرد. با حاکمیت یگانگی از سویی اقتصاد جامعه سامان می یابد شکاف فقر و غنی از بین می رود توانایان دستگیر ضعیفان و افتادگانند. از این روی طبقه های اجتماعی از چنین جامعه ای رخت برمی بندد و رفاه و توسعه همگانی می شود.

از سوی دیگر با حاکمیت یگانگی و همدلی مردم دست به دست یکدیگر در جهت هدفهای انسانی حرکت می کنند. و با یگانگی هماهنگی و همدلی به پیروزیها و کامیابیها دست می یابند و آرمانهای بزرگ دست یافتنی می شوند. از این روی امام حسین(ع) و یاران ایشان برخلاف جمعیت بسیار کم با اراده پولادین و همراهی و یگانگی ایستادگی جانانه ای در برابر لشکر یزید به نمایش می گذارند. یگانگی و همدلی یاران امام تا آن جا بود که

( 414 )

در اهدای جان و قربانی کردن خویش در راه امام بر یکدیگر پیشی می گرفتند و برخلاف این که امام آنان را به ترک سرزمین کربلا می انگیخت یک آن زندگی بدون امام را نمی پسندیدند. اما در لشکر یزید ذلت حکمفرما بود و اجتماع کوفی را نفاق و دورویی و صد رنگی فرا گرفته بود. بستگی و پیوندهای اقتصادی شکل غیر عادلانه داشت فقیر و غنی در جامعه اموی در دو قطب به طور کامل ناسازگار یکدیگر قرار گرفته بودند. این همه ریشه در ذلت آنان داشت.

به فرموده امام علی(ع):

(نفاق از ذلتی که انسان در خویش احساس می کند سرچشمه می گیرد.)86

از این روی کوفیان صبح به یاری مسلم بن عقیل برخاستند و شب علیه او شمشیر کشیده یا دست از یاری او کشیده خانه نشین شدند. روی همین ویژگی مردمان کوفه است که فرزدق به امام(ع) درباره آنان می گوید:

(نه علیه امام و دشمن خویش که علیه باورهای خویش شمشیر کشیده اند.)87

در قلب خویش به امام اعتماد داشتند و وی را می ستودند; اما شمشیرشان را در خدمت فرمانهای یزید و ابن زیاد و علیه امام تیز کردند.

نافع بن هلال نیز در شرح حال مردم کوفه به امام گزارش داد:

(اما اشراف کوفه را ابن زیاد با مال و ثروت از حالی به حالی گردانده و همه علیه شما هستند. و دیگر مردمان قلبهاشان با شماست و شمشیرهاشان علیه شما از نیام برآمده است.)88

( 415 )

حاکمیت و سیاست: در جامعه استوار بر عزت حقیقی که مردمان آرمانهای بزرگ را دنبال می کنند و عزت را در سایه پیوند به خداوند می بینند تنها حکومت الهی را پذیرا هستند. سیاست نیز مسؤولیت شمرده می شود و مردم عضو حکومت هستند و رهبری جامعه براساس رایزنی و همراهی مردم و حکومت انجام می گیرد. و سیاست خارجی نیز براساس پیوندهای ترازمند عادلانه شکل می گیرد و تمامیت ارضی استقلال و فرهنگ جامعه از دست اندازی بیگانه به دور می ماند. از این روی سه اصل: عزت حکمت و مصلحت از سوی رهبر معظم انقلاب ارکان اصلی سیاست خارجی معرفی شده است.

اما در جامعه ای که ذلت در آن رسوخ یافته و عزت دروغین و پنداری اهمیت می یابد مردمان در گرو ریاست ثروت و آمال مادی هستند و حاکمیت نیز در صورتی می پاید که از این معیارها بهره مند باشد. در چنین جامعه ای هراس افکنی و آزانگیزی برنده ترین سلاحهای حکومت به شمار می آید و حکومت ستم که از هراس افکنی و آزانگیزی بهره می برد ماندنی است. سیاست نیز جز نیرنگ و دغل نیست و سیاستمداران اجتماع نیرنگ بازان جامعه اند. جامعه اسلامی با چیرگی و فرمانروایی معاویه و یزید چنین وضعی داشت. سیاستمداران آن کسانی چون عمروعاص معاویه مغیرة بن شعبه و… بودند نمونه های دغل و خیانت. و مردم نیز چون به خواری خو گرفته بودند تبه کاریها و جنایتهای معاویه و همراهان وی را می دیدند و سکوت می کردند.

امام حسین(ع) در خطبه ارزش مند و بیدارگرانه خویش در اجتماع

( 416 )

خواص و توده های مردم در زمان معاویه به ارزشهای والا و آموزه های روشن اشاره دارد.

او حکمروایی معاویه شکل گیری دو قطب فقیر و غنی پایمال شدن حقوق ناتوانان را دستاورد شومِ سستی خواری و تن به پستی دادن خواص پراکندگی و سکوت دانایان و آگاهان در برابر خودکامگی معاویه دانسته و می فرماید:

(مصیبت بر شما از همه مردم بزرگ تر است که اگر نیک می نگریستید درمی یافتید که در نگهداشت پایگاه علما [معصومان] کوتاهی کردید و در معرض بلا قرار گرفتید و این از آن روست که گردش امور و اجرای احکام به دست عالمان به خداوند است که بر حلال و حرامش امینند. و این پایگاه از شما گرفته شده است و این سلب منزلت و خلع ید علمی از شما انجام نیافته مگر به سبب پراکندگی و جدایی شما از حق و اختلافتان در سنت پیامبر بعد از دلیل روشن. اگر بر آزار شکیبا بودید و در راه خدا تحمل به خرج می دادید امور خدا با شما به دست شما درمی آمد و احکام او از جانب شما صادر

( 417 )

می شد و مرجع همگان قرار می گرفتید ولی شما خود ستمکاران را در پایگاه خویش جای دادید و زمام امور [حکومت] خدایی را به دست آنان سپردید تا به شبهه کارها کنند و به راه شهوتها روند. گریز شما از مرگ و خوش آمدنتان از زندگی که به هر حال از شما جدا می شود آنان را بر تسلط بر این مقام گستاخ کرد. شما ناتوانان را به چنگال آنها سپردید که برخی را بنده و مقهور کنند و شماری را درمانده از تأمین حداقل زندگانی و مغلوب سازند. و مملکت را سرخود و به رأی و دلخواه خویش زیر و زبر کنند و به پیروی از تبه کاران و جسارت بر خدای جبّار رسوایی هواسرانیهایشان را به دل خویش هموار دارند و از آنها پروا نکنند….

بار الها! تو خود می دانی آنچه از ما برآمده از سر رقابت در سلطنت و میل به افزودن کالای دنیا نبوده است بلکه از آن روست که پرچم دین تو را افراشته بینیم و اصلاح را در کشورت آشکار کنیم و بندگان ستمدیده ات را امانی دهیم تا به فرائض و سنتها و احکامت عمل شود.

پس اگر شما ما را یاری نکنید و به ما حق ندهید قدرت ستمگران همچنان بر سر شماست و آنان به خاموش کردن نور پیامبرتان می پردازند.)89

با قیام پرشور حسین و یاران خفتگان بیدار شدند و بسیاری دریافتند که چه گوهری را از دست داده اند و چه سوگ بزرگی بر آنان فرود آمده

( 418 )

است که تا قیامت پایان ندارد. از این روی مویه کردند اشک ریختند و برای سالار شهیدان و یاران باوفای او مجلسهای عزاداری به پا کردند. در کوفه و شام مردم به سوگ حسین نشستند. اسیران اهل بیت آزاد شدند توابین به پا خاستند مختار بیرق خونخواهی افراشت و دمار از شریر مردان کربلا گرفت و سیلی از خون این زشت رویان زشت کردار جاری ساخت. قیامها خونخواهیها خیزشها یکی پس از دیگری امویان را از بُن و ریشه برانداخت و نام حسین و یاران باوفای او بر تارَک گیتی درخشیدن آغازید.

نتیجه: از دیدگاه امام حسین(ع) عزت در پیوند به خداوند معنی می یابد. در پرتو احساس هویت و با اثرپذیری از اصالت فرد و تربیت خانوادگی و اجتماعی و بلند همتی و قناعت در انسان شکل می گیرد. رسیدن به عزت جز در سایه احساس مسؤولیت ژرف و همه سویه همراه با استقلال فکری و عملی ایستادگی در برابر دشواریها و پی گیری هدفها و با توکل بر خداوند شدنی نیست و عزت اجتماعی نیز تنها با یگانگی اجتماع بر پایه هدفهای انسانی شکل می گیرد. آثار عزت در فرد تواناسازی و تعهد و باور مثبت نسبت به دیگران است و اجتماع عزت مند از خودباختگی در برابر فرهنگهای بیگانه در امان می ماند و در درون اجتماع یگانگی را جایگزین دوگانگی می کند و با اصلاح جامعه فساد اجتماعی و نظام اجتماعی را دگرگون می سازد و یک جامعه پویا و پیشرفته انسانی را بنیان می نهد

( 419 )

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر