الحاشیة علی کتابِ مَن لایحضره الفقیه / الشّیخ بهاءالدّین محمّد بنِ الحسین بن عبدالصَّمَد الحارثی الهمدانی العاملی الجبعی المشتهر بالبهائی، تحقیق: فارس حَسّون کریم، باهتمام د. السّیّد محمود المرعشیّ النّجفیّ(ره)، ط: ا، قم: مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشیّ النّجفیّ(ره)، 1424 ه . ق. / 1382 ه . ش.
چکیده
کتاب من لایحضره الفقیه اثر شیخ صدوق (305 381 ه . ق) از علمای بزرگ امامیّه و از محدّثان نامی سده چهارم هجری است. این کتاب، که شامل بخش کلانی از میراث حدیث شیعه است، از امّهات کتب اربعه (کافی، تهذیب،استبصار، من لایحضره الفقیه) است و از دیرباز، مدار استنباط احکام شده. کتاب من لایحضره الفقیه به دلیل اهمیّت آن، مورد توجّه علمای شیعه قرار گرفته و حواشی و شروح متعدّدی بر آن نوشته اند، که از آن جمله است حاشیه علاّمه محمّد تقی مجلسی، دانشور نامی دوره صفوی. این حاشیه ناتمام در سال 1382 ش. به تحقیق فارس حسّون کریم و به اهتمام دکتر سید محمود مرعشی، در قم (کتابخانه حضرت آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی) چاپ شده، و گفتار حاضر، بررسی و معرّفی این حاشیه است.
شیخ جلیل دیرین، صَدوق (محمّد بن علیّ بن حسین بن بابویه، أبوجعفر / 305 381 ه . ق) رضوان اللّهِ علیه از بزرگترین عالمان إمامیّه و خاصّةً محدِّثی چیره دست و بی مثال است که محقِّق مُدَّقِقی چون ابن إدریس حلّی رَوَّحَ اللّهُ رُوحَه ، مشهور به حُرّیّتِ رأی و دلاوری در داوری و نقد بی لاف و گزاف، درباره او می نویسد: «کان... بصیرا بالأخبار، ناقدا للآثار، عالما بالرِّجال، حَفَظَةً...»1
در میان آثار متعدِّد حدیثی صَدوق قُدِّسَ سِرُّه که بخشِ بزرگی از میراث حدیثیِ شیعه را تشکیل می دهد، بیش از همه، کتاب شریفِ کتاب مَن لایَحْضُرُهُ الفَقیه مورد اعتنا و توجّه و تمسّک فقیهان إمامی بوده است و در کنار سه مجموعه شریف کافی و تهذیب و استبصار، موسوم به «کتبِ أربعه» و از دیرباز مدارِ استنباط أحکام واقع شده.
حتّی بنا بر یک داوری احادیثِ کتابُ من لایحضُرُه الفقیه که با اختصار آن را الفقیه نیز می گویند ، بر أحادیث آن سه کتاب دیگر از «کتبِ أربعه» ترجیح داده شده، و در این ترجیح نظر به زیادتِ حفظ صَدوق و حُسنِ ضبط وی و تثبّتش در روایت، و همچنین تأخّر کتابش از کافیِ شریف، و پایبندی وی به صحّت و حجّیّت هر چه در این کتاب می آورد، بوده است.2
کوتاه سخن این که جَلالت و اهمّیّت کتابُ مَن لایحضُرُه الفقیه از روزگاران دور توجّه عالمان شیعه را به خود معطوف داشته است و شروح و حواشی متعدِّد بر این حدیثنامه عزیز نوشته اند که شاید مشهورترین آنها دو شرح علاّمه آخوند ملاّ محمّد تقی مجلسی، والد ماجد صاحب بحارالأنوار رَضِیَ اللّهُ عَنْهما و أَرضاهُمها ، باشد، موسوم به روضة المتّقین (به زبانِ عربی) و لوامعِ صاحبقرانی (به زبانِ فارسی)3.
در سده های دهم تا دوازدهم هجری که با برقراری حکومت شهریاران صفوی فرصتی مُساعد برای رونق گرفتن دوباره حیات علمی عالمان شیعه فراهم شد و مجالس درس و بحث علوم شرعی، به ویژه دانش حدیث، منعقد گردید و إجازه و استجازِه و قرائت و تدریس حدیثنامه های کهن فزونی گرفت، بطبع کتابُ من لایحضُرُه الفقیه نیز یکی از متون اصلی مورد توجّه و مدار بحث بود.
از همین روی شگفت نیست که هر چند بحمدِ اللّهِ تعالی دستنوشتهایِ بسیار کهن از این حدیثنامه موجود است غالب نسخه های مهمِّ آن در این روزگار استقرار و ازدهار، استنساخ و تکثیر و تحصیل شده4، و همچنین مهمترین شروح و حواشی آن در این زمان به قلم آمده باشد.
از مشهورترین این آثار پیرامونی الفقیه که آن را هم «شرح» و هم «حاشیه» خوانده اند ، حاشیه حضرت شیخ بهاء الدّین محمّد بن حسین بن عبدالصَّمد حارثی همدانی5 جبعی (953 1030 ه . ق)، مشهور «شیخ بهائی» است أَفاضَ اللّهُ عَلی تُربَتِهِ شَآبِیبَ الرَّحْمَة.
شیخ أعَلَی اللّهُ مَقامَه اشهر و اجلّ از آن است که نیازی به معرّفی داشته باشد و اگر سخنی بباید گفت، در باب خدمات عظیم آن بزرگوار به دانش حدیث است، که مَعَ الأَسَف به اندازه کافی مورد توجّه واقع نشده و البّته خود موضوعِ رساله ای مستّقل است. الحبل کافی المتین و الوجیزة و مشرق الشَّمْسَیْن و مِفتاح الفَلاح و الحدیقة الهلالیّة و...، همه و همه، نمودار طول باع وتضلّع این مرد ذوفنون در فنِّ حدیث اند.
اینک، سخن ما درباره حاشیه او بر کتابُ مَن لایحضُرُهُ الفَقیه است که در روزگار پُختگی کامل و پس از تألیف آثاری چون زبدة الأصول و الحبل المتین و مشرق الشَّمْسَیْن به قلم آورده؛ چه، در متنِ حاشیه از این کتابها یاد می کُند (نگر: ص 33 و 42 و 50 و 66 و 68 و 91 و...) و به آنها إرجاع می دهد.
این حاشیه هر چند ناتمام است و مَعَ الأَسَف از سی امین حدیثِ پیشتر نرفته (که حدود «21» صفحه از مُجَلَّدِ نخست مطبوع کتابُ من لایحضره الفقیه می شود (نگر: ص 22)، بسیار سودمند و بالنّسبه مبسوط است؛ از همین روست که خبیری بصیر چون شیخ حُرِّ عامِلی قَدَّسَ اللّهُ روحَه آن را «شرح» خوانده است (نگر: ص 22). خود شیخ بهائی رَفَعَ اللّهُ دَرَجَتَه نیز در خطبه اش از آن به عنوان «تعلیقات» یاد می کند (نگر: ص 31).
شیوه بَحّاثانه شیخ رَضِیَ اللّهُ عَنْه در این حاشیه کاملاً هویداست. او دلائل نقد و جرح یک قول را بیان می کند، سپس تا جائی که ممکن است به پاسخگوئی و دفاع می پردازد، وانگهی نتیجه گیری می نماید (نمونه را، نگر: ص 59 و 60).
آنسان که از متنِ همین حاشیه برمی آید، نویسنده پیشتر کتاب من لایحضره الفقیه را بر والدِ ماجدش، شیخ حسین بن عبدالصَّمد عاملی از مشایخِ بزرگ حدیث به شمار می رود رضوان اللّه تعالی عَلَیْهِما قرائت کرده است. چه یک جا می گوید: «... قال والدی رَحِمَهُ اللّه حالَ قِراءتی علیه هذا الکتاب فی توجیه کلام المؤلّف طابَ ثَراه :...» (ص 34).
خوش طَبْعی این پدر و شوخ طَبْعی آن پسر، در این حاشیه فنی و در خلال مباحث تخصّصی آن نیز جائی برای بُروز گشوده، و عاقبت عیان ساخته است که ورود مردمانی ظَریف چون شیخ و پدرش در اینگونه مباحث با محدِّثان صِرْف و إذهان تکرشته ای چه تفاوتی دارد، حتّی در لحنِ کلام.
درباره إبراهیم بن هاشم می نویسد: «... هو غَیْر مُصَرَّح بتوثیقه فی کتبِ الرّجال، إلاّ أنّ مدحه متظافر، حتّی أنّ والدی طابَ ثراه کان یَقُول: إنّی أستحی أن أخرجَ حدیثَه مِن سِلکِ الصِّحاح!...»(ص 75)
در عبارتی از فقیه آمده است: «و أکبر مایقع فی البئر الإنسان...»(ص 131). در بعضِ نُسَخ «أکثر» نوشته شده و شیخ گرایش به «أکثر» را نتیجه عدمِ توجّه به آن دانسته که «أکبر» بودن إنسان ناظر به «نزحِ عددی» است و... القصّه می نویسد: «من اعترض علیه بأنّ الثّور أکبر من الآدمیّ، ففیه نوع من الثّوریّة!» (ص 132)!!
أدبیّت شیخ رضوانُ اللّهِ عَلَیْه و حدَّت ذهن و کثرت اطّلاع وی، اینجا و آنجا در حاشیه جلوه گر است. نمونه را، در باب روایت بَرقی که در آن مقدارِ کُر «ثلاثة أشبارٍ فی ثلاثة أشبارٍ» تعیین گردیده است، توضیح و إفاضه ای آورده که بجهت مزید اشتمال بر فائده ای لطیف درباره یک روایت مشهور دیگر، نقل آن در اینجا مناسب به نظر می رسد:
قد طعنَ المحقّقُ فیه بِخُلُوِّه عن تقدیرِ البُعدِ الثّالث، و دفعه بعضهم بدلالة سوق الکلام علی المرام، و مثله کثیر فی المحاورات، بل قد یسکتُ البُلَغاء عن ذکر ثالث الثّلاثة من غیرِ ذکر ما یدلّ علیه.
و منه قول الشّاعر:
کانَتْ حَنیفَةُ أَثْلاثا فَثُلْثُهُمُ |
مِنَ العَبِیدِ وَ ثُلْثٌ مِنْ مَوالیها |
و قد عَدَّ بَعْضُهُمْ مِن ذلک قَوْلَه صلّی اللّه علیه و آله لمّا عَدَّ ملاذَّ الدُّنیا: «حبّب إلیّ مِن دُنیاکم ثلاث: الطّیب، و النّساء، و قرّة عینی فی الصّلاة».
فإنَّ الصَّلاةَ لَیْسَت مِن لذّةِ الدّنیا، فهو صلّی اللّه علیه و آله لمّا عدّد من ملاذّ الدّنیا اثنین عزمت نفسه المقدّسة عن ذکر الثّالثة، فکأنّه یقول: مالی و لِتعدادِ ملاذّ الدّنیا؟ قُرَّةُ عَیْنی فِی الصَّلاة.... (ص 49 و 50).
شیخ رَفَعَ اللّهُ دَرَجَتَه در این حاشیه داستانِ جالبی از یک شکار شاه صفوی و مکالمه فقهی خود با شاه و سپس بحثی که درباب ابن سینا و کتاب قانون با یکی از أَطبّاء کرده، آورده که هم خواندنی است و هم سزاوار تدبّر؛ به ویژه چون شیخ بلاتردید ثقه است، بل در اوج وَثاقت جای دارد و لذا در صحّت ما وَقَع تردیدی نیست، مسأله مورد بحث او و شاه صفوی را همچُنان می توان بجد گرفت و مورد موشکافی قرار داد (از برای این داستان، نگر: صص 97 99).
یکی از مختصّات بارز حضرت شیخ قَدَّسَ اللّهُ روحَه دقّت نظر و اعتدال فکرست که در این حاشیه نیز هویداست و نمونه را، در بحث از حدیث مشهور بحث انگیز أوایل فقیه (ش 13) در باب طهارت بنی إسرائیل که وجوه مختلفی برای توضیح و توجیهِ آن پیشنهاد گردیده6، توجیه و توضیح باریک بینانه ای می آورَد که نمودار همین دقّت و اعتدال ذهنی است (نگر: ص 95).
شیخ رضوانُ اللّهِ علیه به مسائلی چون داوری میان اختلاف نسخ کتاب (نگر: صص 123 131) و حتّی ضرورت چگونگی نقل و نگارش کتابی چون کتابُ مَن لایَحْضُرُهُ الفَقیه که احتمال خلط أحادیث آن با بیانات مؤلّف زیاد است (نگر: ص 110) ، بذلِ توجّه می نماید. در این باره می نویسد:
... و کثیرا مّا یشتبه علی النّاظِرین فی هذا الکتابِ کلامه بعبارة الحدیث، و نحن نبیّن ذلک فی مواضع الاشتباه إن شاء اللّهُ تعالی. و کانَ والِدی نَوَّرَ اللّهُ مَرقَدَه یفصلُ بَینَ الکلامَیْنِ برقمِ الحمرة، و قد سلک هذا المنوال فی کلّ ماکتبه بخطّه من کتب الحدیث الّتی یقع فیها هذا الاشتباه، فلاینبغی إهمالُ ذلک سیّما فی هذا الکتاب؛ فإنّ مواضع الالتباس أکثر کما یظهر ذلک لمن تصفّحه (ص 109 و 110).
باید از آقای فارِس حَسُّون کریم بابت إحیاء و تحقیق این حاشیه کِرامند که خصوصا از دو حیثِ فقه و رجال، شایان توجّه است سپاسگزار بود؛ به ویژه أدب ایشان در یاد کردِ مصحّحان دیگر آثار شیخ بهائی قُدِّسَ سِرُّه الشَّریف و نوعی خستوئی به فضل تقدّم آن مصحِّحان (نگر: ص 7، هامش) شایسته تقدیر و تقلید است.
مصحِّح محترم، متن فقیه را بالای صفحه و حواشی و توضیحات خود را پائین آن قرارداده اند که البتّه در مواردی هم ضبطِ نصِّ متن فوقانی با آنچه شیخ رحمةُ اللّهِ علیه آورده تفاوت دارد (نگر: ص 35 و 57 و 69 و 72 و 88 و...). این تفاوتها را هم می توان حَمل براختلاف نُسَخ کرد و هم حَمل بر نقل به مضمون در نوشته شیخ (بَل احتمالاً جمع بینِ این دو وجه أقرب به صواب است).
مصحِّح در هامش ص 83 توضیحی درباره صورت کنونی واژه «نُشْخار» داده که مسامحت آمیز به نظر می رسد. شیخ قُدِّسَ سِرّه نوشته است: «یجترّ... مصدره الاجترار، و یقال له بالفارسیّة: «نُشْخار» و...» (ص 83). مصحِّح در هامش نوشته: «... و تکتب الیوم: نشخور، نوشخوار، نوشخور».
می گویم: أوّلاً، تفاوت این صُوَر با «نُشْخار» صِرفا کتابتی (/إملائی) نیست و تلفّظی (/ زبانی) هم هست. ثانیا، این صُوَر لزوما «امروزینه» نیستند و در متون کهن هم دیده می شوند. ثالثا، از قضا صورتِ تَلَفُّظیِ رائج این کلمه در فارسی معیار و امروزینه، همان است که در متن کتاب آمده بوده.
مُسامَحَتی شائع و به هر روی اشتباه آمیز، چندبار در این کتاب رخ نموده است، و آن ضبط نام کتاب شیخِ صدوق به صورتِ من لایحضرِه الفقیه است، به جای کتابُ من لایحضره الفقیه یکبار در ص 19 «من لایحضره الفقیه» نوشته اند؛ باردیگر در ص 20 و ص 31 همین تعبیر را سیاه کرده اند، بی لفظِ «کتاب»؛ روی جلد هم «من لایحضره الفقیه» را سفید کرده و «الحاشیة علی کتاب» را زرد نوشته اند (و بدین ترتیب باز لفظِ «کتاب» را از تعبیر خارج کرده اند). اینهمه در حالی است که صورت صحیح این نام، کتابُ مَن لایحضُرُهُ الفقیه است و لفظِ «کتاب» جزئی أصیل است از نام أَثَر، نه وصفِ شی ء.7
از این خُرده ها بگذریم، که إحیایِ حاشیه فقیه، درخور سپاس است؛ اعتنای کتابخانه بزرگ مرحوم آیة اللّه مرعشی نوّر اللّه مرقده و خاصّه متولّیِ دانشورش نیز به حفظ و ترویج میراث مکتوب أمّتِ مرحومه، چیز تازه ای نیست و دیریست متعهّدانه و فرهنگبانانه بدین مهم اهتمام می کنند. از خداوند سبحان، توفیق فزاینده این خادمان دانش و فرهیختگی و توسعه بالنده اینگونه خدمات فرهنگ پَروَرانه را خواستاریم؛ بِمَنِّهِ و کَرَمهِ.8
پی نوشت ها
1. الحدیث، محمّد حسین الحسینیّ الجلالیّ، تحقیق محمّد جواد الحسینیّ الجلالیّ، CHICAGO:The Open School، ص 74.
2. نگر: مصادر الحدیث عند الإمامیّة، السّیّد محمّد حسین الجلالیّ، ط 1، قاهره: 1395 ه . ق.، ص 23 و 24.
3. از برای شروح و حواشی فقیه، نگر: تاریخ حدیث، کاظم مدیر شانه چی، چ: ا، تهران: سمت 1377 ه . ش، صص 136 137؛ و: حدیثِ عشق (نکته ها، گفتگوها و مقالات استاد عبدالحسین حائری) به کوشش سهلْ علی مددی، چ: 1، تهران: کتابخانه... مجلس شورای إسلامی، 1380 ه . ش.، صص 171 175.
4. این که یکی از محقِّقان سالها پیش نوشته است: «نسخه های این کتاب که تاکنون ما از آن اطّلاع داریم و در کتابخانه های ایران موجود است، همگی متعلّق به قرن دهم هجری و بعد از آن و بیشتر متعلّق به قرن یازدهم است» (حدیثِ عشق، ص 170) آنسان که تصریح شده محدود به آگاهیهای کتابشناختی آن زمان است؛ ورنه، امروز نسخه هائی کهن از این کتاب شریف به دست است که باید در طبعهای آینده آن إن شاء اللّهُ الرّحمن مورد استفاده قرار گیرد.
نسخه ای بسیار قدیم و نفیس از آن در کتابخانه آیة اللّه مرعشی در قم به شماره 1251 و نیز نسخه ای کهن به شماره 803 و نسخه دیگری که حدودِ سده پنجم کتابت شده به شماره 235 در همین کتابخانه موجود است (تاریخ حدیث، صص 137 و 138). تصویری از همین دستنوشتِ أخیر الذّکر بر روی جلد الحاشیة علی کتاب من لایحضره الفقیه که بدان می پردازیم آمده.
علاّمه سیّد محمّد حسین حسینی جلالی مدّ ظلّه در کتاب مشیخة الحدیث(ص 61)، تصویرِ نسخه ای از کتابُ مَن لایَحْضُرُهُ الفَقیه را طبع کرده اند که مورَّخِ 652 ه . ق. است؛ و همچُنین در مصادر الحدیث عند الإمامیّه (ص 24) از دستنوشت مُوَرَّخ 681 ه ق. خبرداده اند که در کتابخانه منچستر است (و در فهرست چاپی آن، ص 298، ط: 1934 م.، شناسانیده شده).
5. در خط نبشته صفحه عنوان و روی جلد این طبع حاشیه، به نادرست، الهمذانی» آمده که علی الظّاهر باید سهو القلمِ کاتب باشد.
6. نمونه را، نگر: مصادر فقه الشیّعة فی شرح وسائل الشّیعة، العلاّمة السّیّد محمّد علی الموحِّد الأبطحی(ره)، ط: 1، قم: 1424 ه. ق، 1/257 259؛ و: ترجمه و متن کتاب من لایحضره الفقیه، مترجم: محمّد جواد غفّاری، چ: ا، تهران: نشر صدوق، 1367 ه ش.، 1/25 و 26.
7. سنج: ترجَمه فَرحَة الغَریّ، علاّمه محمّد باقر مجلسی(ره)، پژوهش جویاجهانبخش، چ: 1، تهران: میراث مکتوب، 1379 ه . ش.، ص 161.
8. این تصحیح، پیش از این نشر مستقل، در ضمن میراث حدیث شیعه (به کوشش مهدی مهریزی و علی صدرائی خوئی، 7/291 430) چاپ شده بود و البتّه نشر مستقل آن نیز سزاوار می نمود (تمّ بحمدِاللّه و حُسنِ توفیقه).
*. پژوهشگر میراث اسلامی و عضو حوزه عملیّه اصفهان.