ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی به نظریه های ژئوپولیتیک

در عصر حاضر، مطالعه روابط بین الملل، پژوهش های راهبردی، به خصوص مباحث مربوط به سیاست های جغرافیایی (ژئوپولیتیک)، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

مقدمه

در عصر حاضر، مطالعه روابط بین الملل، پژوهش های راهبردی، به خصوص مباحث مربوط به سیاست های جغرافیایی (ژئوپولیتیک)، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

از آن جا که ژئوپولیتیک در واقع، نتایج جغرافیایی یک سیاست است، در یک تحلیل ژئوپولیتیکی، اهتمام بر آن است که بین مراکز قدرت بین المللی و مناطق جغرافیایی رابطه برقرار شود و هدف از آن، تبیین نقش عوامل جغرافیایی در سیاست کشورهاست؛ زیرا وقایع سیاسی همیشه در یک محیط جغرافیایی اتفاق می افتد و عوامل جغرافیایی در روند پدیده های سیاسی تأثیرگذار است؛ چنانچه گفته شده: «بدون توجه به کلیه عوامل زیست محیطی، اعم از انسانی و غیرانسانی، ملموس و غیرملموس، محیط سیاسی بین المللی را به طور کامل نمی توان شناخت»(1)؛ یعنی در عرصه روابط بین الملل، بازیگران سیاسی از آزادی تام برخوردار نبوده و به شدت متأثر از عوامل جغرافیایی هستند و از این رو، در تصمیم گیری ها محدودیت دارند.

در نظریه سیاسی جغرافیایی، ساختار جغرافیایی منطقه ای که در آن اِعمال قدرت می شود، از اهمیت خاصی برخوردار است. استادان فن برای تبیین این اهمیت، از قیاس با شطرنج بهره جسته اند که در آن، برای هر بازیکن، علاوه بر نوع و تعداد مهره ها، نحوه چیدن آن ها در کنار مهره های رقیب نیز نقش دارد. بر این اساس، می توان گفت: منطقه یا کشوری که به دلیل ساختار جغرافیایی ویژه مورد توجه قدرت های رقیب بوده و استعداد برقراری و یا برهم زدن بازی را دارا می باشد، حایز اهمیت سیاسی جغرافیایی است.

سؤالاتی که مطرح می باشد، عبارت است از: عوامل زیست محیطی چه نقشی در روابط بین الملل دارد؟ آیا موقعیت ژئوپولیتیکی بذاته یک عامل مثبت است یا منفی؟ به بیان دیگر، آیاقدرت آفرین است یاعامل ضعف ودرماندگی؟جایگاه ونقش ژئوپولیتیک دردوران معاصرچگونه است؟

ژئوپولیتیک و عوامل مؤثر در آن

تعریف «ژئوپولیتیک»: «ژئوپولیتیک» مرکّب از دو واژه «ژئو» به معنای زمین و «پولیتیک» به معنای سیاست است. در فارسی، معادل هایی همانند «سیاست جغرافیایی»، «علم سیاست جغرافیایی» و «جغرافیا سیاست شناسی» برای آن ذکر شده است. در انگلیسی، به آن «جیوپالیتیکس» (Geopalitics)، در آلمانی به خاستگاه اصلی آن، «گئوپولیتیک» (Geopolitike) و در فرانسوی «ژئوپولیتیک» (geopolitique)اطلاق شده است.

در اصطلاح، «ژئوپولیتیک» رویکرد یا دیدگاهی برای سیاست خارجی است که هدف آن تبیین و پیش گویی رفتار سیاسی و توانایی های نظامی بر حسب محیط طبیعی است. بنابراین، رویکرد ژئوپولیتیک با تفاوت مراتب، بیانگر تأثیر قطعی و جبری جغرافیا در وقایع سیاسی و تاریخی می باشد.(2)

عوامل مؤثر در ژئوپولیتیک

این عوامل به دو دسته تقسیم می شود؛ عوامل ثابت و عوامل متغیر که در ذیل، به طور اجمال تبیین می گردد:

الف. عوامل ثابت

1 موقعیت: عبارت است از نحوه قرار گرفتن یک نقطه در سطح کره زمین که خود دارای حالت عمومی یا نسبی، خصوصی و ریاضی است. در مطالعات سیاسی جغرافیایی، حالت عمومی بیش تر مورد توجه می باشد. به طور کلی، حدود فعالیت هر کشور در امور بین المللی، بیش تر بستگی به موقعیت جغرافیایی و ارتباط آن با همسایگان (قدرتمند یا ضعیف) و نیز مناسباتش با قدرت های بزرگ جهانی دارد.

موقعیت جغرافیایی یا مناسب است یا نامناسب. در عرصه بین المللی، موقعیت جغرافیای مناسب و وجود انسان های فعّال و ماهر و توجه به موقعیت جغرافیایی می تواند عامل موفقیت باشد. در مقابل، بی اعتنایی به وضعیت جغرافیایی، عامل بحران ژئوپولیتیکی به شمار می رود. نمونه آن قلمرو جغرافیایی هلال خصیب و نقطه مقابل آن کشور ترکیه است که از موقعیت خود استفاده مناسب برده است.(3)

کشوری دارای موقعیت راهبردی، به ناچار بخشی از راهبردهای نظامی به شمار می رود؛ اگر به گونه ای راهبردی وارد عمل شود، می تواند در مسیر توسعه گام بردارد، وگرنه به کانون بحران تبدیل می شود؛ مانند افغانستان.

ژان گاتمن در این زمینه می گوید: «اگر زمین مانند یک توپ بیلیارد، صاف و صیقلی بود، دلیلی بر مطالعات ژئوپولیتیک نبود و کارایی هم نداشت، اما تنوع در چهره ظاهری زمین است که روابط متنوع انسانی را موجب گشته است(4)

موقعیت را به گونه های مختلف تقسیم کرده اند:

الف. موقعیت دریایی: از زمان های قدیم، دست رسی به دریا یکی از عوامل مهم توسعه طلبی کشورها بوده است. این تصور عام وجود دارد که در اختیار داشتن آب های آزاد شرط لازم برای رسیدن به قدرت جهانی است. بیش تر پژوهندگان، مداخله نظامی شوروی (سابق) به افغانستان را دنباله سیاست های پیشین روسیه تزاری برای دست رسی به آب های گرم دانسته اند.(5) کامل ترین شکل موقعیت دریایی، موقعیت جزیره ای است که برقراری ارتباط زمینی با آن جز از طریق آب ممکن نیست؛ مانند ژاپن و انگلستان. همه جزایر جهان دارای نقش جغرافیایی راهبردی (ژئواستراتژیک) و اهداف سیاسی جغرافیایی (ژئوپولیتیکی) هستند.

ب. موقعیت ساحلی: حالتی است که هرگاه شکل هندسی مرز تماس با خشکی محدّب باشد، حالت شبه جزیره ای پیدا می کند، این منطقه به دلیل آن که نقطه حسّاس اتصال برّی و بحری است، منطقه ای فعّال و نفوذپذیر می باشد. بهترین نمونه آن شبه جزیره جنوبی غربی آسیاست. تاریخ چنین سرزمین هایی متأثر از آب بوده و تابع آن است.

ج. موقعیت برّی مرکزی: سرزمین های محصور در خشکی که به طور مستقیم، به آب های آزاد راه ندارد دارای چنین موقعیتی است. این گونه کشورها اگر مکمّل جغرافیایی راهبردی همسایگانشان باشند، هرگز ثبات واقعی نخواهند داشت؛ مانند افغانستان. به عکس، اگر این گونه نباشند، از امنیت نسبی برخوردارند؛ مانند سوئیس.

د. موقعیت استراتژیک: مسلّما هر سیاست راهبردی را می توان در نقاط یا مناطق ویژه ای که از موقعیت حسّاس برخوردار می باشند، اجرا کرد. نقاط استراتژیک به طور کلی، نقش ارتباطی منحصر به فردی دارند که تابع راهبردها و فن آوری ها بوده و ثابت نیستند و برخی عوامل کمّی و کیفی در آن دخالت دارد. نقاط مزبور دارای ارزش های متفاوت (نظامی، اقتصادی و یا نظامی اقتصادی) هستند. نکته قابل توجه این که همواره نقاط بحرانی دنیا با نقاط استراتژیک منطبق اند. جغرافی دانان سیاسی برای مطالعه سیاسی اوضاع جهان با توجه به ویژگی های قارّه ای و منطقه ای، چهار موقعیت جغرافیایی مطرح کرده اند: موقعیت محوری (مرکزی یا برّی)، موقعیت حاشیه ای و ساحلی، موقعیت بیرونی (جزیره ای) که دارای نقش سرپل های نظامی است، و موقعیت استراتژیک که تاریخ ساز است.(6)

2 فضا: تا آن جا که انسان توانسته است در فضا سکونت کند ویا به گونه ای در آن دخل و تصرف نماید، مورد توجه سیاسی جغرافیایی است. بنابراین، قلمرو فضایی سیاسی جغرافیایی با پیشرفت فن آوری، توسعه می یابد. از آن جا که فضای جغرافیایی به عنوان صحنه عملیات جغرافیایی راهبردی دایم در حال تحول است، به طور مستقیم، بر عوامل سیاسی جغرافیایی تأثیرگذار است. از این رو، نباید این دو واژه را جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ چون در تحلیل سیاسی جغرافیایی، عوامل و امکانات و یا فقدان امکانات جغرافیایی راهبردی تأثیری قطعی دارد. به گفته جغرافیدان فرانسوی، «هدف نهایی شکست دشمن است، و هدف ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی نیز همین است(7) جمله مزبور به خوبی بیانگر پیوستگی این دو مفهوم است.

3 وسعت خاک: در گذشته، جغرافی دانان از جمله راتزل، وسعت زیاد را عامل قدرت می دانستند. بر اساس این تفکر، کشورهای کوچک، محکوم به فنا بودند، اما مطابق تفکر نوین، وسعت سرزمین به تنهایی ارزش ذاتی ندارد، بلکه عوامل اقتصادی و ویژگی های ملی و وسعت هماهنگ با توزیع جمعیت کشور، در توسعه و نیل به قدرت، تأثیر عمده دارند.

4 هندسه زمین: (Topography)شکل بیرونی زمین شامل مرزها، شبکه آب ها و ناهمواری ها به نحوی در جغرافیای سیاسی مؤثر است.(8)

5 شکل کشور: یکی از عواملی که نقش فوق العاده ای در سرنوشت سیاسی کشورها دارد شکل هندسی آن هاست. مراد از آن فاصله قطرهای یک کشور تا مرکز جغرافیای آن است. اصل شکل هندسی کشور تعیین کیفیت اعمال قدرت مرکزی بر پهنه کشور است. از این حیث نیز کشورها به چند دسته تقسیم می شوند:(9)

الف. کشورهای طویل:(Elongated) کشورهایی که طول آن ها شش برابر متوسط پهنای آن است؛ مانند کشورهای شیلی، نروژ، سوئد، ایتالیا و پاناما.

ب. کشورهای دایره ای: (Compact)کشورهایی که در آن ها فاصله مرکز جغرافیا با مناطق پیرامون آن در تمام جهات هم شکل است؛ مانند فرانسه، بلژیک و سودان.

ج. کشورهای دنباله دار:(Puaturbated) حالتی که در آن بخشی از یک کشور به صورت دالان یا زایده ای وارد کشور دیگر باشد؛ مانند افغانستان، تایلند، برمه و زئیر.

د. کشورهای پاره پاره: (Fragemented)کشورهایی که مشتمل بر دو پا چند قسمت جدا از یکدیگر می باشند که توسط خشکی یا آب های بین المللی از هم جدا شده اند.

ه. کشورهای منگنه ای: (Proforated)کشورهایی که همه یا بخشی از یک کشور را در خود جای داده اند. کشورهای افریقای جنوبی از این نمونه اند.

ب. عوامل متغیّر

عوامل متغیر ژئوپولیتیک عبارت است از:

1 جمعیت: از منظر جغرافیای سیاسی، ساده ترین مطالعه جمعیت کشورها، بررسی حالات گوناگون آن هاست. انسان در قبال سایر پدیده های طبیعی، مهم ترین و مؤثرترین عامل جغرافیای سیاسی به شمار می رود. در تحلیل سیاسی جغرافیایی، انسان کیفی مورد توجه است؛ یعنی انسانی که از مهارت عینی و ذهنی بالایی برخوردار بوده، با درک موقعیت می تواند حوادث نامطلوب آینده را پیش بینی و تا حد ممکن از وقوع آن ها پیش گیری کند. به تعبیر دیگر، آنچه در توسعه نقش دارد، جمعیت کیفی است، وگرنه جمعیت به تنهایی نه فقط عامل توسعه نیست، بلکه آثار مخرّبی را به دنبال دارد. امروزه بسیاری از کشورهای در حال توسعه به دلیل داشتن نفوس بی کیفیت، دچار بی ثباتی هستند.

باثبات ترین کشورهای جهان آن ها هستند که درصد انسان های فنّی بیش تری دارند. برای هدفمند شدن جمعیت و کارامدی آن، توجه به موارد ذیل ضروری است: تأمین غذا و مسکن، ایجاد زمینه توسعه فکری و توزیع نفوس متناسب با وسعت کشور. بی اعتنایی به موارد مزبور بحران آفرین است.

2 منابع طبیعی: ارزش و توانایی واقعی یک کشور در گرو منابع طبیعی فراوان و باکیفیت است. غنای هر کشور منوط به طرز استفاده آن کشور از منابع و تولیدات خود می باشد. ممکن است کشوری با وجود منابع طبیعی فراوان به قدرتمندی مطلوب نرسد و به قول معروف، «با شکم گرسنه روی گنج بخوابد»؛ مانند کشورهای افریقایی که ثروت های طبیعی شان صرفا جنبه امیدواری دارد و بس، یا کشورهای نفت خیز که از بدترین نوع وابستگی برخوردارند؛ زیرا این گونه کشورها نفتشان را یا به صورت خام به خارج صادر می کنند و یا با فن آوری وارداتی، آن را تغییر شکل داده، صادر می نمایند که در هر حال، قدرت و توانایی آن ها ظاهری و خیالی است. منابع طبیعی به دو دسته تقسیم می شود:

الف. منابع غذایی: منابع طبیعی که منشأ آن خاک و تلاش و فعالیت انسان در زمین است. اساس این نوع منابع طبیعی، کشاورزی و دام داری است.

ب. منابع معدنی: منابع طبیعی در صنعت نقش اساسی دارد. وابستگی بشر به مواد معدنی، که از ویژگی های شاخص عصر جدید به شمار می رود، یکی از عوامل تمرکز قدرت سیاسی جهان امروز است. هر کشوری برای دست یابی به استقلال، پیش از هر فعالیتی، باید نیازهای اولیه غذایی مردم خود را تأمین نماید؛ زیرا خودکفایی در این زمینه، نقشی ارزنده در تعیین سرنوشت سیاسی کشورها دارد.(10)

شاخص ترین نظریه های ژئوپولیتیک

چنانچه گفته شد، اهتمام و توجه فراوان به مطالعات سیاسی جغرافیایی از ویژگی های دوران معاصر است که هدف آن تبیین تأثیر عوامل جغرافیایی و زیست محیطی بر رفتارهای سیاسی ملت ها بوده و سعی دارد تا بین مراکز قدرت بین المللی و مناطق جغرافیایی رابطه برقرار کند.

در این خصوص، نظریه های متعددی ارائه شده است. محور این گونه نظریه ها، بررسی میزان امکان تغییر عوامل زیست محیطی و جغرافیایی در راستای نیازهای انسانی بوده است. پیش از تبیین شاخص ترین این نظریه ها، توجه به دو نکته ضروری می نماید:

نقش عوامل جغرافیایی در روابط بین الملل

تأثیر عوامل جغرافیایی و اقلیمی بر رفتارهای سیاسی، گرایشی است قدیمی که ریشه در تاریخ بشر دارد؛ مثلاً، به اعتقاد ارسطو، مردم و محیط آن ها جدایی ناپذیرند و مردم همواره از شرایط جغرافیایی تأثیر می پذیرفته اند.(11) ژان بُدن می گفت: شرایط جغرافیایی بر روحیات ملی و سیاست خارجی کشورها تأثیر می گذارد.(12)

اما این گرایش از دهه 1960 م. با تأکید بیش تر بر نقش عوامل جغرافیایی بر رفتارهای سیاسی مجددا با قوّت و قدرت ظهور پیدا کرد و هم اکنون در روابط بین الملل (در حوزه نظری و عملی)، عواملی مانند جغرافیا، توزیع منابع، توسعه و فن آوری از اهمیت و نقش فوق العاده ای برخوردار است، به نحوی که بدون توجه به آن ها شناسایی کامل محیط بین المللی ممکن نیست.

از اواخر قرن 19، تأثیر رشد جمعیت بر کمبود منابع، نقش کمبود منابع در منازعات آینده، و جغرافیا و تأثیر فن آوری بر منابع و جغرافیا، محور نوشته ها در این زمینه بوده که عمدتا دو گروه «آرمان گرایان» و «واقع گرایان» در روابط بین الملل، انسان را در ارتباط با عوامل جغرافیایی و زیست محیطی به مفهوم وسیع آن به گونه ای که فرهنگ انسانی و ویژگی های آن را شامل است، مورد توجه قرار داده اند.(13)

«آرمان گرایان» با الهام از آثار نظریه پردازان عصر روشنگری، مدعی اند که با دگرگون ساختن محیط نهادی، می توان رفتار بین المللی را تغییر داد و بدین منظور، طرح هایی را تدارک دیده اند تا با تغییر رفتار سیاسی بین المللی، رفتارهای انسانی را متحول سازند.

«واقع گرایان» بر این نظرند که محیط جغرافیایی کشورها اگر نه تعیین کننده، دست کم محدودکننده است و دولت ها علی رغم اختیار و نقش فعّال، به ناچار در چارچوب عوامل جغرافیایی و زیست محیطی به فعالیت می پردازند. در دوران معاصر، با وجود این که اهمیت سیاسی مناطق جغرافیایی، با پیشرفت فن آوری وسایل مربوط به منابع طبیعی، موجب تحول و جای گزینی عوامل گردیده، اما هنوز به عنوان یک محور تحلیلی مطرح است.

در کنار عوامل جغرافیایی، بیش تر محققان و نویسندگان قرن 19 و 20 به نقش عوامل اقلیمی بر رفتار سیاسی ملت ها اصرار ورزیده اند؛ آب و هوا را نه تنها برای فعالیت سیاسی و امکان دست رسی به منابع طبیعی، بلکه برای مهاجرت اقوام و اختلاط نژادها عامل تعیین کننده قلمداد کرده اند.

تأثیر فن آوری بر جغرافیا

تأثیر فن آوری بر عوامل جغرافیایی و زیست محیطی یکی از مباحث نادر روز روابط بین المللی است. امروزه این سؤال مطرح است که تحولات فن آورانه چه تأثیری بر عوامل جغرافیایی دارد؟

با پیدایش فن آوری نوین در ارتباطات و حمل و نقل یا وسایل جغرافیایی، منابع طبیعی، توزیع جمعیت، موقعیت راهبردی کشورها و پیشبرد قدرت ملی از اهمیت و توجه بیش تری برخوردار گردیده است. از آن جا که قدرت ملی و مهار ارضی، هسته مرکزی سیاست های جغرافیایی است، کشورهایی که توانایی اعمال قدرت در مناطق وسیع تری داشته باشند، واحدهای سیاسی مسلّط در نظام بین الملل به شمار می روند. به طور انتزاعی، رابطه جغرافیا و قدرت (ژئوپولیتیک) در یک چیز نهفته است: توانایی یک کشور در انتقال و جابه جایی قدرت برای اعمال نفوذ یا سلطه بر سرزمینی که موقعیت راهبردی دارد.

به اعتقاد بیش تر نویسندگان، غالب منازعات سال های آخر در مناطق قدرت های بزرگ رخ داده است شاید بتوان گفت که حوزه های قدرت برتری جویان از مراکز خود فراتر رفته و قدرت های کوچک تر را مقهور خود ساخته اند. آن ها همواره بر سر حدود با یکدیگر درگیر شده اند. این موضوع بیانگر تأثیرگذاری عوامل جغرافیایی و اقلیمی بر روابط بین الملل است. در ارتباط با تأثیر فن آوری بر عوامل جغرافیایی دو نگرش وجود دارد:

عده ای ادعا دارند که گذشت زمان و تحولات فن آورانه به تدریج، از اهمیت و نقش عوامل جغرافیایی می کاهد.

در مقابل، عده ای معتقدند که تحولات فن آورانه عوامل جغرافیایی و زیست محیطی را منسوخ و بی اهمیت نمی سازد، بلکه تحولات مزبور، صرفا موجب جای گزینی عوامل می گردد؛ به این معنا که رشته ای از عوامل جغرافیایی را جایگزین رشته دیگر می کند.

در هر حال، پیدایش فن آوری های نوین در اواخر قرن بیستم، برای توسعه و گسترش سلطه بشر بر سطح زمین و فضای خارج و داخل جوّ، موجب توجه بیش تر محققان و سیاست گذاران به روابط سیاسی جغرافیایی گردیده و مسأله محوری بحث های سیاسی جغرافیایی، توجه به میزان تغییر عوامل زیست محیطی در مسیر نیازهای انسانی بوده است. به گفته لادیس کریستف، «هنگامی که یک کارشناس ژئوپولیتیک جدید به نقشه جهان می نگرد، نه به این منظور است که دریابد طبیعت چه چیزی را به انسان تحمیل می کند، بلکه می خواهد ببیند با توجه به اولویت ها، طبیعت چه راهی را به ما نشان می دهد(14)

پس از بیان دو نکته مزبور، به شاخص ترین نظریه های سیاسی جغرافیایی اشاره می شود:

1 دریاها و قدرت ملی

ماهان (1840 1914) یکی از نظریه پردازان شاخص امریکا در زمینه سیاست های جغرافیایی است. او در دوره آخرین موج بزرگ توسعه طلبی امپریالیستی اروپا و جهانی شدن قدرت امریکا، دست به قلم برد. وی «توان دریایی» را اساس قدرت ملی می دانست. نظریه او بر روزولت تأثیر شگرفی گذارد. روزولت کسی بود که نخست در مقام معاون فرمانده نیروی دریایی و سپس به عنوان رئیس جمهور در تبدیل ایالات متحده به یک قدرت دریایی عمده نقشی اساسی ایفا کرد.

او در تحلیلی که از تاریخ دریانوردی، به ویژه گسترش جهانی بریتانیا دارد، به این نتیجه می رسد که سلطه بر دریاها، به خصوص تنگه های راهبردی، برای وجود قدرت های بزرگ ضروری است. بر اساس این تحلیل، توان دریایی نقش تعیین کننده ای برای قدرت ملی و رشد آن دارد. او تحلیل خود را بر اساس این تجربه استوار ساخت که ظهور بریتانیا با تبدیل آن به قدرت دریایی هم زمان بوده است. در زمانی که راه های دریایی اصلی به راه های درون امپراتوری تبدیل شده بود، موقعیت بریتانیا به قدرتمندی او کمک کرد؛ زیرا از یک سو، به دلیل نزدیکی با اروپای قارّه ای می توانست به دشمن احتمالی ضربه بزند و از سوی دیگر، با فاصله مناسبی که از آن داشت، تا حدی از تهاجم آنان مصون بود. بریتانیا با تمرکز قدرت دریایی خود در شمال اقیانوس اطلس و دریای مانش، قادر بود قدرت های اروپایی را مهار کند و تا دهه 1890 ظهور نیروهای امریکا، ژاپن و آلمان رقیبی نداشت و البته دست یابی کشورها به چنین موقعیتی به عواملی نظیر وضعیت جغرافیایی، شکل و وسعت سرزمین، ویژگی های ملی و نظام حکومتی بستگی دارد.(15)

2 قلب زمین

مکیندر، یکی از نظریه پردازان ژئوپولیتیک، همانند ماهان، بین جغرافیا و فن آوری رابطه نزدیکی قایل بود. اگر فن آوری در زمانی موجب تفوق نیروی دریایی گشت، فن آوری قرن حاضر تفوق نیروی زمینی را اثبات کرد. احداث راه آهن، ایجاد بزرگ راه و شبکه راه های نوین، حمل و نقل در بخش وسیع «اوراسیا» را، که تا آن زمان محصور در خشکی بود، تسریع کرد.

مکیندر ابتدا در مقاله ای که در سال 1904، در «انجمن سلطنتی لندن» قرائت کرد و سپس آن را پس از جنگ جهانی اول در کتابش با عنوان آرمان های دمکراتیک و واقعیت به چاپ رساند، اظهار داشت: «منطقه محوری سیاست بین الملل را منطقه وسیعی تشکیل می دهد که از اروپای شرقی تا جلگه های سیبری امتداد می یابد. این ناحیه محوری، که با امپراتوری روسیه تزاری تطبیق می نمود، از یک موقعیت استراتژیک برخوردار بوده و سرشار از منابع طبیعی است.» او این ناحیه را «قلب زمین» نامید و اصل معروفش را چنین ارائه داد:

کسی که بر اروپای شرقی حکم می راند، بر «قلب زمین» حکم می راند.

کسی که بر «قلب زمین»، حکم می راند، بر «جزیره جهانی اوراسیا» حکم می راند.

و کسی که بر «جزیره جهانی اوراسیا» حکم رانی کند، حاکم جهان خواهد بود.(16)

مکیندر ضمن تأکید بر نقش فزاینده قدرت زمینی، نقش قدرت دریایی را نیز انکار نمی کرد؛ زیرا می دید که شوروی و آلمان دو کشور قدرتمند زمینی قابلیت دست یابی به قدرت دریایی را دارا هستند. او پیش بینی می کرد که نیمه اول قرن حاضر شاهد مبارزه آلمان و روسیه برای سلطه بر «قلب زمین» و نواحی آن (اوراسیا) خواهد بود.

یکی از اهداف سیاست مداران امریکایی بدون اشاره به اصل مکیندر جلوگیری از سلطه دیگران بر منطقه اوراسیا بود. همین موضوع دلیل شرکت امریکا در اتحادیه های اروپای غربی و ژاپن و نیز پذیرش تعهدات در مناطق دیگری از سرزمین های حاشیه اوراسیا از جمله خاورمیانه بوده است. سیاست امریکا، به خصوص در زمان کسینجر، بر این اساس استوار بود. او سعی می کرد تا از طریق برقراری ارتباط قوی با چین، از مصالحه بین دو کشوری که واجد قدرت بزرگ زمینی بودند، جلوگیری کند. چنان که تحرکات و لشکرکشی های امروز امریکا و هم قطارانش در افغانستان، آسیای میانه و... نیز براساس این اصل «حاکمیت بر اوراسیا مساوی با حاکمیت بر جهان» به خوبی قابل تفسیر و تحلیل است.

مکیندر طی جنگ جهانی دوم، نظریه یا اصل معروفش را اصلاح کرد؛ در برابر انباشت قدرت در اوراسیا به وزنه تعادلی در قالب جامعه آتلانتیک شمالی قایل شد. به نظر او، هر چند شوروی از این جنگ به عنوان «بزرگ ترین قدرت زمینی جهانی» و دارنده بهترین موقعیت سوق الجیشی تدافعی سربرآورد، اما کشورهای حوزه آتلانتیک شمالی، می توانند وزنه ای تعادلی باشند. حاصل این نظریه، تحقق پیمان «آتلانتیک شمالی» در 1949 م بود(17)

وی معتقد بود که فرانسه، امریکا و بریتانیا می توانند دو نقش ایفا کنند: از یک طرف از تجدید حیات آلمان جلوگیری کنند و از طرف دیگر، در برابر شوروی وزنه تعادلی باشند.

3 پیدایش هواپیما

با اختراع هواپیما و کشف وسایل راه یابی به فضای ماورای جوّ، عرصه کاملاً جدیدی در زمینه سیاست های جغرافیایی ایجاد گردید و یک بار دیگر فن آوری روابط خاص و سفارتی و سیاسی جغرافیایی را دچار تحول ساخت. دقیقا همان گونه که ماهان و مکیندر نظریه های سیاسی جغرافیایی شان را به ترتیب بر اساس تجزیه و تحلیل آثار فن آوری تسهیل کننده تحرک دریایی و زمینی بنا کرده بودند، جولیودوئه نیز در دهه 1920، هواپیما را موجد امکانات بی سابقه ای برای جنگ علیه اهدافی می دانست که قبلاً در برابر حمله و تخریب آسیب ناپذیر بودند. پیش تر از این، فعالیت های انسان تابع محدودیت های زمینی و دریایی بود، اما در تحرّک هوایی موانع محدودکننده ای وجود ندارد.

او در سال 1921، با دوراندیشی خود، به این نتیجه رسید که «هواپیما در عملیات و انتخاب مسیر، آزادی کاملی به انسان می دهد» و از این روی، جنگ های آینده با جنگ های گذشته کاملاً تفاوت می کند. اکنون مهار حوزه هوایی، تحرّک و قدرت بی سابقه ای به کشورها داده است. این وسیله می تواند از هر نقطه جهان به هر نقطه دیگری در کوتاه ترین مدت به خط مستقیم و در هر مسیری پرواز کند. با این سلاح جدید، آثار جنگ دیگر به حیطه برد توپ های زمینی محدود نمی گردد بلکه تا بیش از صدها مایل در قلمرو کشورهای درگیر جنگ گسترش می یابد... دیگر هیچ تمایزی بین نظامیان و غیرنظامیان وجود نخواهد داشت.(18)

4 ژئوپولیتیک؛ اهمیت سیاسی فضای جغرافیایی

فریدریش راتسل (1844 1904)، جغرافیدان آلمانی، از پیش گامان مکتب «جغرافیای انسانی» است. او برای اولین بار، اصطلاح جغرافیای انسانی را مطرح ساخت که به معنای ترکیبی از «جغرافیا، انسان شناسی و علم سیاست» بود. بدین سان، رشته جدید جغرافیای سیاسی در قرن 19، در آلمان متولد شد. این رشته جدید درصدد آن بود که انسان ها، کشورها و جهان را به عنوان موجودات زنده مورد مطالعه قرار دهد. از نظر راتسل، کشورها مجموعه ای از موجودات زنده ای تلقی می شوند که فضایی اشغال کرده، رشد یافته، تحلیل می روند و سرانجام می میرند.(19)

رودلف خلن (1824 1922)، جغرافیدان و سیاستمدار سوئدی، از شاگردان راتسل، مفهوم اندیشه «انسان انگاری» را که به موجب آن، دولت بیش از یک مفهوم حقوقی تلقی می شد، توسعه داد. وی دولت را به عنوان یک اندام زنده جغرافیایی در فضا توصیف کرد و در این باره، در کتابش با عنوان دولت به مثابه شکلی از زندگی، در سال 1922، حقوق و قوانینی به دست داد که بر آن نام «ژئوپولیتیک» نهاد. او اولین کسی بود که اصطلاح «ژئوپولیتیک» را برای توصیف بنیادهای جغرافیایی قدرت ملی به کار برد. وی با توسل به نظریه زیست محیطی درباره کشورها، معتقد بود که کشورها مانند حیوانات در نظریه داروین در تنازع بقای شدیدی به سر می برند؛ آن ها علاوه بر مرز، پایتخت و خطوط ارتباطی، دارای شعور و فرهنگ نیز هستند. او این گونه اظهار می داشت: حیات کشورها نهایتا در دست انسان می باشد و پیدایش قدرت های بزرگ ناشی از توسعه طلبی کشورهای قوی است.(20)

پیروان خلن و راتسل در فاصله دو جنگ جهانی، برای ایجاد چهارچوبی برای توسعه طلبی ملی آلمان، «ژئوپولیتیک» را به کار گرفتند. کارل هاوسهوفر (1869 1949) در سال 1925، مدرسه عالی آلمان را در دانشگاه مونیخ تشکیل داد و مجله ژئوپولتیک را منتشر ساخت. این دو اقدام مورد حمایت جدّی رایش سوم قرار گرفت. نظریات او اساس تصورات هیتلر را در مورد توسعه طلبی نازی هاتشکیل می داد. از دیدگاه او، «ژئوپولیتیک» بیانگر ارتباط پدیده های سیاسی و جغرافیا بود.

اصولاً توجه دانشمندان علم جغرافیای سیاسی به مسأله رابطه انسان با طبیعت معطوف بود. آن ها به بررسی تأثیر آب و هوا، هندسه زمین (توپوگرافی) و منابع طبیعی بر تمدن ها می پرداختند؛ مثلاً، راتسل معقتد بود که انسان همواره درگیر مبارزه برای دست یابی به فضای زندگی است. این باور بعدها در قالب اصطلاح «فضای حیاتی» به صورت جزئی از اندیشه هاوسهوفر و هیتلر درآمد.

هاوسهوفر سعی می کرد تا تبیین منظمی از جغرافیا در اختیار امپراتور نظامی آلمان قرار دهد. این هدف به شیوه ذیل تحقق می یافت:

1. ایجاد رابطه میان قدرت ملی و عوامل جغرافیایی؛

2. جمع آوری اطلاعات جغرافیای مربوط؛

3. ارائه تبلیغات منطقی برای توسعه طلبی و تجاوزگری نازی ها.

بدین سان، در اندیشه هاوسهوفر و پیروانش، «ژئوپولیتیک» و «سیاست قدرت» مترادف گردید. مفاهیم «ژئوپولیتیک» هاوسهوفر، از قبیل «فضای حیاتی» و «مرزهای پویا» در شکل گیری نگرش هیتلر نسبت به جهان تأثیر گذاشت و به بروز جنگ جهانی دوم کمک کرد.

هاوسهوفر عمیقا از نظریه «قلب زمین» و دیگر نظریات مکیندر متأثر بود که می گفت راز رهبری جهان در «قلب زمین» نهفته است و نظریه «قلب زمین» برای وی بنیانی برای توسعه طلبی آلمان نازی، برای کسب «فضای حیاتی» تبدیل شد. در نهایت، نظریه پردازان سیاست های جغرافیایی آلمان، جغرافیایی راهبردی را به عنوان یک علم نظامی به وجود آوردند و تمامی اطلاعات درباره دشمن برای یک حمله سریع وقطعی گردآوری شد؛ آنچه نباید اتفاق می افتاد رخ داد. در هر حال، اندیشه سیاسی جغرافیایی آلمان از راتسل تا هادسهوفر حاوی مفاهیم ذیل بود:(21)

خودکفایی از نظر مواد خام، بازار، صنعت و رشد جمعیت؛

فضای حیاتی یا سرزمین و منابع طبیعی کافی برای جمعیت کشور؛

مناطق متحد یا مناطق جغرافیایی وسیع تری به جای مرزهای محدود ملی؛

حق کشورها نسبت به مرزهای طبیعی (ساخته دست طبیعت)؛

فرض تسلط سرزمین وسیع اوراسیا افریقا بر جهان به دلیل برخورداری از گسترده ترین قدرت زمینی دریایی

نتیجه آن که در طی زمان، تحولات فن آورانه به تناسب، موجب جایگزینی عوامل جغرافیایی گردیده و امروزه برخی از نویسندگان به ظهور جریانات جهانی اشاره کرده اند که منحصر به پیدایش روابط جغرافیایی راهبردی و سیاسی جغرافیایی تازه ای می انجامد که در آن، دو مسأله اهمیت ویژه ای می یابد: یکی منابع طبیعی و دیگری افزایش احتمال قطع جریان نفت و مواد خام حیاتی از محل تولید یا در مسیر حمل و نقل. وابستگی کشورهای صنعتی به مواد خام همراه با تقویت احتمال ممنوعیت صدور این مواد از سوی صادرکنندگان و نیز تأثیر فراگیر فن آوری بر روابط بین الملل به طور عام و سیاست خارجی کشورها به طور خاص مجددا نظرها را به سمت تحلیل های سیاسی جغرافیایی معطوف داشته است، با این تفاوت که امروزه امکان درگیری بر سر منابع کمیاب در حالی رو به افزایش است که فن آوری نظامی بین بازیگران گوناگون دولتی و غیردولتی پخش شده است. بنابراین، مسأله محیط زیست و عوامل جغرافیایی نه تنها برای نظریه پردازان قدیم و جدید، بلکه در سال های آینده برای نظریه پردازی تحلیلی و تجویزی در حوزه روابط بین الملل دارای ارزش محوری است؛ چه این که در نهایت، کلیه سیاست های خارجی و دیگر الگوهای تعامل بین الملل در چارچوب یک محیط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی قرار می گیرد.

به گفته کالین گری، ژئوپولیتیک «صرفا نمونه هایی از اندیشه های گوناگونی نیست که به تبیین ساختار مسائل سیاست گذاری کمک می کنند، بلکه فرا چارچوب یا چارچوب برتری است که نه تنها تعیین کننده سیاست هاست، بلکه به عوامل و جریانات بلند مدتی اشاره می کند که بر اهداف جوامع امنیتی خاص و دارای سازمان ارضی ناظر است(22)

در مفهوم «ژئوپولیتیک»، نظام های سیاسی، نظام های بازی هستند که دروندادهای ناشی از محیط خود را پذیرفته، در مقابل آن، بروندادهایی را ارایه می دهند.

چکیده و نتیجه

نکات عمده ای که در مجموع مطالب مذکور، قابل توجه و حایز اهمیت می باشد، عبارت است از:

1 در نظریه ژئوپولیتیکی، ساختار جغرافیایی که در آن اعمال قدرت می شود، نقش راهبردی دارد و نقاط بحرانی با مناطق سوق الجیشی تطبیق می نماید.

2 منطقه ای که مورد توجه قدرت های بزرگ بوده و در برقراری ارتباط یا برهم زدن آن مؤثر می باشد، اهمیت سیاسی جغرافیایی دارد.

3 اهمیت سیاسی جغرافیایی ذاتا نه عاملی مثبت است، نه منفی، بستگی به نحوه استفاده از آن دارد. کارایی موقعیت سیاسی جغرافیایی در گرو داشتن انسان های فعّال و کارشناس بوده و تنها در این صورت عامل موفقیت است، وگرنه عامل بحران به شمار می رود.

4 در تحلیل ژئوپولیتیکی، هدف تبیین رابطه بین مراکز قدرت بین المللی و مناطق جغرافیایی است.

5 در دنیای معاصر، «ژئوپولیتیک» تنها به معنای رقابت سیاست های راهبردی در سطح جهانی نیست، بلکه آمیزه ای است از مجموعه عوامل و عناصر متخاصم و متعددی که بر سرزمین های با ابعاد کوچک به رقابت و کشمکش می پردازند و هدف آن ها یا اثبات تفوق سیاسی خود می باشد یا بیرون راندن رقبای سیاسی از صحنه.

··· پی نوشت ها

1 جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگراف، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علی رضا طیّب و وحید بزرگی، تهران، قومس، 1372، ج 1، ص 103

2 جک. سی. پلینوو روی آلتون، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه حسن پستا، تهران، فرهنگ معاصر، 1375، ص 131 132

3 مراد موقعیت جغرافیایی جزایر واقع در دریای مدیترانه (جزایر کرت، قبرس و سیسیل) است.

4 عزت الله عزتی، ژئوپولیتیک، تهران، سمت، چاپ دوم، 1371، ص 75

5 بوریس گرومف، ارتش سرخ در افغانستان، ترجمه عزیز آریانفر، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل، 1375، ص 10 (سخن مترجم)

6 حسین شکوهی، فلسفه جغرافیا، تهران، گیتاشناسی، 1364، ص 443 به بعد

7 ایولاکست، مسائل ژئوپولیتیک؛ اسلام، دریا، آفریقا، ترجمه عباس آگاهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367، ص 68

8 عزت الله عزتی، پیشین، ص 84 و 85

9 همان، ص 78

10 عزت الله عزتی، پیشن، ص 9192

11 جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگراف، پیشین، ص 103

12 همان، ر.ک: جگ سی پلینو، روی آلتون، پیشین، ص 138142

13 جیمز دوئرتی، پیشین، 106

14. Ladis K. D. "the Origins and Evolution of Geographics", Journal of Conflict Resolution, IV (March 1960) P. 19

15. Alferd Thayer Mahan, The Influence of Seapower upon History, 1660- 1783 (Boston: Little Brown, 1897) esp. pp. 281-329

به نقل از: جیمز دوئرتی، فالتزگراف، ص 113. ر.ک: جک سی پلینو، روی آلتون، پیشین، ص 135

16. Halford Mackinder, "The Greographical Privot of History", Greographical Journal, ××III (April 1904) P. 150

به نقل از همان، ص 116 و ص 137. ر.ک: جک سی پلینو، روی آلتون، پیشین، ص 133

17. Halford Mackinder, "The round world and wining of the peace", Foreign Affairs ××I (July 1963), P.601

به نقل از همان، ص 117و137 ر.ک: جک سی پلینو، روی آلتون، پیشین، ص 134

18. Giulio Douhet, The Command of the Air, trans, Dino Ferrari (New York: Coward - Mecann,1942) pp.10-11

به نقل از همان، ص 118و138

19. Friedrich Ratzel, Anthropogeographie, 2nd ed. (stuttgart: J. Engelhorn, 1899). Part I, p.2

به نقل از همان، ص 119و138

20. Rudolf Kjellen, Der staat als Lebensform, trans. M. Langfelt (Leipzig: S. Hirzel verlag, 1917), pp. 218-220

به نقل از همان، ص 119120

21 همان، ص 121، ر.ک: جک سی پلینو، روی آلتون، پیشین، ص 136137

22. Colin S. Gray, "The Jeopolitics of super Power" P.11

به نقل از همان، ص 132

 


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان