ماهان شبکه ایرانیان

جویبارهای اشک در صحاری غم

با بروز نبردهای لشکر حق و باطل در تاریخ اسلام، انسانهای با ایمان جان خویش را بر سر عهد و پیمان الهی نهاده و زندگی جاودانه یافتند امّا بازماندگان در غم از دست دادنشان به سوگ نشسته و اشک ماتم می ریختند. اشکی که حکایت از علاقه درونی و عاطفه بشری داشت.

اشاره

با بروز نبردهای لشکر حق و باطل در تاریخ اسلام، انسانهای با ایمان جان خویش را بر سر عهد و پیمان الهی نهاده و زندگی جاودانه یافتند امّا بازماندگان در غم از دست دادنشان به سوگ نشسته و اشک ماتم می ریختند. اشکی که حکایت از علاقه درونی و عاطفه بشری داشت.

پیامبر خدا(ص) در فقدان فرزندش ابراهیم که از دنیا رفت بسیار متأثر شد و اشک می ریخت و می فرمود: «ای ابراهیم دل می سوزد و اشک می ریزد و ما به خاطر تو محزونیم ولی هرگز چیزی نمی گوئیم که بر خلاف رضای پروردگار متعال باشد.»(1) بنابراین گریستن در مصائب چنانچه با جزع و فزع و اعتراض به امر پروردگار همراه نشود نه تنها نکوهیده نیست بلکه امری پسندیده و مورد قبول عقل است.

 

عزاداری در سنت و سیره رسول اکرم(ص)

در نبرد احد که هفتاد نفر از سپاهیان اسلام شهید شدند، زنان مدینه در غم شهادت آن مجاهدان جامه سیه به تن کرده و به گریه و زاری پرداختند. ابن اسحاق می گوید:

روزی رسول خدا(ص) از کنار خانه های انصار می گذشت که ناگهان صدای گریه و نال اهل منزل را در سوگ شهیدانشان شنید. در این هنگام اشک حضرت جاری شد و فرمود: «لکن حمزة لابواکی له» ولیکن حمزه عموی بزرگوار من گریه کن ندارد. با این بیان، حضرت گریه بر شهید را تأئید کرد و هم سوز دل خویش را در شهادت مظلومانه حمزه ابراز داشت و همچنین ریشه فرهنگی گریه بر شهید را از آنجا که وی فردی با ارزش و اشک ریختن بر او احیاء حماسه شهید و ارزش های معنوی اوست اعلام داشت. بدنبال این ماجرا، زنان از سخن پیامبر با خبر شدند، تصمیم گرفتند در مجلسی اجتماعی کنند و همگی بر حمزه بگریند، رسول خدا که از عمل آنان مطلع گردید فرمود: «خدا شما را رحمت کند به خانه هایتان برگردید بدرستی که شما عزاداران هستید و خودتان را تعزیت داده اید.»(2)

فاطمه زهرا(س) هر دو سه روزی یک باز کنار قبور شهدای احد می آمد و گریه و انابه می کرد، همچنین ام سلمه همسر پیامبر(ص) ماهی یک بار بر مزار به خون خفتگان آن غزوه می آمد و بر آنها سلام می داد. روزی با خدمتکارش بدانجا آمد، وی به آنها درودی نگفت، ام سلمه او را مورد خطاب قرار داد و گفت چرا به آنها درود نمی فرستی به خدا قسم هر که به آنها درود فرستد تا روز رستاخیز جوابش را تکرار می کنند و این سنتی است که رسول خدا آن را بوجود آورد.(3)

اسماء همسر جعفر بن ابیطالب می گوید بعد از شهادت جعفر وقتی با رسول خدا(ص) روبر شدم، آن حضرت فرمود: اسماء فرزندان جعفر کجایند. آنها را به حضور پیامبر آوردم، آنها را به سینه اش چسبانید و نوازش کرد و گریست. اسماء اضافه می کند که من هم ناله زده و گریستم طوری که زنها اطرافم را گرفتند. رسول خدا(ص) فرمود: ای اسماء! نگو از دوری و فراق چه کنم به سینه ات نزن. سپس رسول خدا از خانه خارج شد و بر دخترش زهرا وارد گردید، فاطمه زهرا(س) فرمود: «واعماه» وای پسرعمویم را از دست دادم. و بیان کرد: «علی مثل جعفر فلیبک الباکیه» برای مثل جعفر سزاوار است گریه کننده بگرید. آنگاه فرمود: برای خانواده جعفر غذایی تهیه کرده برایشان ببرند زیرا آنها به سوگ جعفر مشغولند.(4)

حضرت علی(ع) به رسول خدا(ص) عرض کرد: ای رسول خدا آیا شما عقیل را دوست دارید. فرمود: آری به دو جهت، یکی به خاطر خود عقیل و دیگری به خاطر علاقه به ابی طالب چونکه ابی طالب عقیل را دوست دارد من هم او را دوست دارم. بدان که فرزند عقیل(مسلم) در محبت فرزندت حسین شهید می گردد. سپس رسول خدا چنان گریست که اشکش به سینه ریخت و فرمود: به خدا شکایت می کنم از آن مصائبی که بعد از من به عترتم می رسد.(5)

 

سوگواری برای امام حسین(ع)

سوگواری بر اهل بیت پیامبر بخصوص سرور و سالار شهیدان حسین بن علی از بالاترین شعائر اسلامی است. این عمل برای زنده نگه داشتن آیین حق و ارزش های دینی و مبارزه با ظالمان تاریخ از دستوراتی است که بزرگان دین بر آن تأکید داشته اند. عزاداری در فرهنگ شیعه همواره آمیخته با عواطف واحساسات مبتنی بر عقل و منطق بوده و روحیه ایثار، حق طلبی و حق خواهی را در وجود آدمی زنده نگه می دارد. گریستن در مجالس عزا نه تنها یک احساس زودگذر و مقطعی نیست بلکه نوعی پیوستگی و ارتباط عمقی و پایدار با صاحب حماسه و مؤیّد همنوایی و سوختگی دل با حوادث پیش آمده است بشرط آنکه راه و روش امامان معصوم در بوجود آوردن فضا و مقدّمات گریستن بر اباعبداللّه(ع) فرا روی عزاداران و مشتاقان آن حضرت قرار گیرد. و در سوگواری بر امام شهیدان از جهت گیری های صحیح و درست در بیان وقایع استفاده برد.

در تاریخ آمده که حضرت باقر(ع) هشتصد درهم به منی فرستاد تا زنان نوحه خوان در آن جا برای مصائب اهل بیت نوحه خوانده و ندبه کنند و مردم را متوجه مظلومیت آنها کنند.

چونکه در مکه و مدینه مردم در خانه ها مراسم عزاداری داشتند و از اوضاع سیاسی و اجتماعی آگاه نبودند.(6)

بهره جستن از اشعار و مراثی در عزای سالار شهیدان رویه مرسوم در ایام محرم و مناسبت های ویژه است که در ابتدا، پیشوایان دین بدان مبادرت می ورزیدند.

جعفربن عفان بر حضرت صادق(ع) وارد شد، آن حضرت فرمود: درباره امام حسین(ع) شعر خوبی گفته ای؟ عرض کردم: آری، فرمود: بخوانید. هنگامی که جعفر اشعار را خواند، حضرت سخت گریه کرد و اشک از دیدگانش سرازیر شد و به وی فرمود: فرشتگان مقرّب خدا گفتار تو را درباره حسین(ع) گواهی می دهند، آنان نیز مانند ما گریستند. خداوند بهشت را بر تو واجب گرداند.(7)

 

پیشگامان در عزای امام حسین(ع)

اسماء بنت عمیس می گوید: در روز ولادت امام حسین(ع) رسول خدا(ص) نزد من آمد وفرمود:ای اسماء فرزندم را بیاور، حسین را در پارچه ای سفید پیچیده و به دست رسول خدا(ص) دادم. حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند آنگاه وی را بر دامان نهاد و گریست، عرض کردم پدر و مادرم به قربانت برای چه می گریید؟ فرمود: بر این پسرم گریه می کنم. گفتم: او که اکنون متولد شده است. فرمود: اسماء وی را ستمگران می کشند که خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند.(8)

بنابر اقوال تاریخی پیامبر خدا(ص) در منزل همسرانش قضیه شهادت امام حسین را بیان نموده و بر این واقعه گریستند. از جمله آنکه ام سلمه می گوید: روزی رسول خدا تربتی به من داد و گفت نزد تو امانت باشد و آنگاه که به صورت خون درآمد بدان حسینم شهید شده است.

ام سلمه آن تربت را در شیشه ای ریخت و همه روزه به آن سر می زد و می گفت: ای خاک آن روز که تو به صورت خون درآیی روز بزرگی است! این رویداد وقتی بوقوع می پیوندد که روز عاشورا فرا رسیده و ام سلمه رسول خدا(ص) را در حالت رؤیا مشاهده می کند در حالی که گریان و ناراحت است وقتی علت ناراحتی آن حضرت را جویا می شود می فرماید: فرزندم حسین کشته شده است آن زمان ام سلمه زنان هاشمی را فرا خوانده و می گوید: ای فرزندان عبدالمطلب مرا در گریستن بر آقایمان حسین که شهید شده یاری دهید.(9)

نه تنها رسول خدا(ص) به سوگ امام حسین خبر داد و گریست بلکه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) از شهادت فرزندشان مطلع بودند و بر حوادثی که قرار بود در آینده پیش آید سوگوار شدند. ابن عباس می گوید: در سفری که امیرالمؤمنین(ع) به سوی صفین می رفت در سرزمین نینوا توقف نمود. آن حضرت فرمود: ابن عباس این زمین را می شناسی، گفتم:نمی شناسم فرمود: اگر می شناختی تا نمی گریستی از آن نمی گذشتی ابن عباس می گوید: حضرت چنان گریست که محاسنش تر شد و اشک از چشمانش به سینه روان شده و مانیز با او گریستیم.(10)

زمانی که کاروان امام حسین از مدینه بسوی مکه به راه افتاد، زنان بنی هاشم به نوحه گری پرداختند و گریان و پریشان در بدرقه آن پاکان روزگار ضجه می زدند. امام حسین فرمودند: چرا گریه می کنید. زنان گفتند، چرا در اشک ریختن پیشی نگیریم در حالی که وقتی شهید شوید آن روز برایمان چون رحلت جدتان رسول اللّه و شهادت علی مرتضی(ع)، فاطمه زهرا(س) و امام حسن مجتبی(ع) است.

سوگند میدهیم شما را که مانع گریه ما نشوید خداوند ما را فدای شما گرداند و یکی از عمه های حضرت در حالی که گریه می کرد گفت: گواهی می دهم ای حسین که شنیدم طایفه جن بر تو می گریستند.(11)

ماتم داری امام حسین و اهلبیت

بعد از شنیدن شهادت حضرت مسلم(ع) امام حسین بر این حادثه گریست و دختر کم سن و سال مسلم را به سوی خویش فراخواند و با محبتی خاص او را نگریست و بر سرش دست نوازش کشید، دخترک به امام گفت: تا کنون شما را چنین اندوهناک ندیدم گمان می برم پدرم را کشته اند؟ امام در حالی که چشمانش پر از اشک بود فرمود: دخترم من پدر تو هستم و دخترانم خواهران تو، ناله دختر در فضا پیچید و پسران مسلم عمامه از سر کشیدند و سخت گریستند.(12)

هنگامی که حضرت علی اکبر(ع) فرزند رشید امام حسین(ع) در جنگ با دشمن زخم بسیار برداشته و لحظات پایانی عمر را می گذراند، پدر را مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدرجان، جدم تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به سوی ما شتاب کن، آنگاه ناله ای زد و شهید شد. در این زمان صدای گریه امام بلند شد که تا آن موقع کسی چنین گریه ای ندیده بود، آنگاه سر علی را به دامان گرفت و در حالی که خون از لبهایش پاک می کرد صورتش را غرق بوسه ساخت. در نقل آمده زینب(س) از خیمه ها بیرون شد و فریاد می زد، ای دلبندم ای فرزند برادرم و خود را روی کشته آن جوان انداخت، در این هنگام امام بازوی خواهر را گرفت و او را به سوی حرم برگردانید.(13)

غم بی کسی و بی یاوری امام قلب اهلبیتش را می آزرد و آنان را گریان می نمود. یکبار که امام مقابل لشکر اموی قرار گرفت و فرمود: ای مردم سخن مرا بشنوید و برای جنگ با من شتاب نکنید تا آنچه شایسته شماست اندرز دهم و انگیزه خود را از آمدن به سوی شما بازگویم، اگر گفتار مرا بپذیرید و انصاف دهید سعادتمند خواهید شد و دیگر برای جنگ با من دلیلی ندارید، اگر نپذیرفتید و انصاف روا نداشتید شما با هم پیمانانتان همدل شوید و درباره من هرچه می خواهید انجام دهید و به من مهلت ندهید. سخنان دلسوزانه و هدایتگر امام در خیام حرم غوغایی برپا کرد، چنانچه زنال آل طه و دختران رسول خدا طاقتشان کم شد و با صدای بلند گریستند. صدای شیون آنها موجب شد امام سخن خویش را قطع کند و عباس و علی اکبر(ع) را مأمور نماید تا آنان را تسلّی دهند و آرام سازند. بانوان حرم صدای خود را در سینه حبس کرده و آرام آرام گریستند.(14)

در شب عاشورا امام مقابل خیمه نشسته بود در حالی که به شمشیرش تکیه داده بود لحظه ای به خواب رفت.زینب با شنیدن هیاهوی لشکر دشمن بسوی برادر آمد و گفت: صدای همهمه دشمن است؟ امام در حالی که سر را بلند می کرد فرمود: هم اکنون رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: به زودی نزد ما خواهی آمد. زینب با شنیدن این سخن بر چهره زد و فریاد برآورد: ای وای بر من، امام او را دلداری داد و فرمود: خدایت رحمت کند آرام گیر تا دشمن ما را ملامت نکند، و چون بانوان حرم هنگام خداحافظی آن حضرت به شیون و زاری پرداختند امام آنها را به خویشتن داری فراخواند و در حالی که سکینه دخترش را به سینه چسبانده و اشک چشمانش را پاک می کرد فرمود: سکینه جانم بدان گریه های تو بعد از مرگ من طولانی خواهد بود دل مرا تا زمانی که جان در بدن دارم با اشک حسرت مسوزان، آنگاه سکینه پرسید: پدرجان آماده مرگ شده ای، حضرت از بی یاوری سخن گفت و بانوان حرم با شنیدن کلام وی زار و زار گریستند.(15)

 

سوگواری در مشهد کربلا

هنگامی که امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید نخستین کسی که بر او گریست و نوحه خواند خواهرش حضرت زینب(س) بود. قروة بن قیس حنظلی نقل می کند:به خدا سوگند فراموش نمی کنم که دختر علی(ع) برای برادرش سوگواری می کرد و با صوتی حزین و قلبی داغدار روضه می خواند و مرثیه سرایی این بانو دوست و دشمن را متأثر کرد. و چون بازماندگان امام با دیدن ذوالجناحی که با یال خونین و زینی واژگون از گودال قتلگاه به سوی خیمه ها آمد صدا به ناله بلند کردند و به سوی مقتل شتافتند دشمن برای غارت اموال به خیام حرم حمله ور شده و فریاد می زد: «احرقوا بیوت الظالمین» زنان و کودکان با سوز و آه ندا می دادند واغوثاه، وامحمدا، واعلیا، واحسنا و واحسینا. حادثه حمله به خیمه ها و فرار زنان و کودکان چنان جانسوز بود که حضرت زین العابدین در تمام عمر از آن به تلخی یاد می کرد و بر آن می گریست.(16)

سپاه کفر، خاندان امام را با پای برهنه و شیون کنان از خیمه ها بیرون راندند تا به اسارت ببرند زنان و دختران آنها را از قتلگاه حسین بردند وقتی آنها را از کنار کشتگان عبور دادند صیحه زده و بر صورت می زدند، راوی می گوید: به خدا زینب دختر علی از یادم نمی رود که با صدای غمناک و دلی پر درد بر حسین می گریید و ناله می زد: ای محمد که فرشتگان آسمان بر تو درود فرستادند، این حسین توست که بخون آغشته و اعضایش از هم جدا شده و این دختران تو اند که اسیر گشته اند و سپس سکینه بدن امام را در آغوش کشید و گریست تا اینکه جمعی از حاضران او را از جسد پدر جدا کردند.(17) و دختر دیگر امام وقتی در قتلگاه کنار پدر قرار گرفت در حالی که به شدت می گریست شانه پدر را گرفت و انگشتان را بر دیده خود می مالید و می گفت: آیا نمی نگری بر اوضاع ما و دلهای غمگین ما و تازیانه خوردن عمه ام. از مرثیه سرایی او چشم ها گریان و اشک ها روان گردید.(18)

مصقله می گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: چون امام حسین(ع) شهید شد همسرش رباب برای او مجلس ماتم به پا کرد. زنان نیز با او سوگواری کرده چنان اشک ریختند که اشک چشمانشان خشک گردید در آن جمع کنیزی بود که گفت: خوردن سویق اشک چشم را زیاد می کند همسر امام طعامی چنین خواست تا از خوردنش توانایی بیشتری بر عزاداری امام حسین بیابد.(19)

 

سیل اشک در کوفه

هنگامی که اسیران کربلا را وارد کوفه کردند مردم جمع شده به تماشا پرداختند، ام کلثوم رو به آنها کرده و گفت: از خدا و رسولش شرم نمی کنید به دختران و زنان پیغمبر نگاه می کنید، یکی از زنان اهل کوفه سر خود را از غرفه ای بیرون آورد و گفت: شما از کدام اسیران هستید؟ گفتند: ما اسیران آل محمدیم، در این هنگام برای آنان نان و خرما آوردند ام کلثوم فریاد زد: ای کوفیان صدقه بر ما حرام است و لقمه را از دست بچه ها می گرفت. مردمی که حاضر بودند از شدت تأثر اشک می ریختند و چون صدای گریه بالا گرفت. حضرت فرمود: مردان شما ما را می کشند و زنانتان بر ما گریه می کنند؟ در این زمان دشمنان سر امام را بر نیزه کرده نزد اسرا آوردند، زینب(ص) از این صحنه بسیار غمگین شد، سر بر محمل نهاد و ناله سر داد و گفت: ای هلال من که به کمال رسیدی اما خسوف تو را فرا گرفت و غروب کردی، من هیچ گاه گمان نداشتم، ای پاره دلم که چنین روزی در سرنوشت ما پیش آید، برادر من با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو که نزدیک است دلش از شدت مصیبت آب شود.(20)

مردمی که سخنان دختر علی(ع) را می شنیدند حدود بیست و پنج سال پیش دوران 5 ساله حکومت علی(ع) را تجربه کرده و بسیاری از زنان تماشاگر، شاگردان مدرسه زینب بودند. زینب(س) که فضا را مناسب دید به ایراد خطبه پرداخت و به آنها بانگ زد که ساکت باشید و پس از حمد پروردگار آنان را از عاقبت کارشان ترساند، طوری که مردم حیرت زده کوفه دستانشان را به دندان گزیدند و در مقابل این سؤال حضرت که از آنها پرسید؟ اگر رسول خدا از شما بپرسد این چه کاری بود که انجام دادید به گریه افتادند، آنگاه امام سجاد(ع) به تسلّی عمه داغدارش آمد و فرمود: عمه جان آرام باشید آنان که مانده اند باید از رفتگان خود عبرت گیرند و خدا را سپاس که تو عالمه غیر معلمّه ای و نیاموخته دانایی، گریه و زاری ما رفتگان را باز نمی گرداند. پس از خطبه زینب(س) سخنان کوبنده و حکیمانه همراه با تأثر فاطمه صغری در جمع کوفیان سبب شد آنان بر داغ اهل بیت بلند بگریند. و در پایان سخن آن حضرت بگویند: ای دختر پاکان بس است دلهایمان را به آتش کشیدی، سینه های ما را بر افروختی و درونمان را گداختی.(21) راوی می گوید از گفتار و مرثیه سرایی آن عزیزان مردم چنان گریستند که هیچگاه دیده نشد مرد و زن مثل آن روز بگریند.

زمانی که اهلبیت را به مجلس ابن زیاد در کوفه وارد نمودند وی به سر امام که مقابلش نهاده بود می خندید و با چوب دستی بر دندان های حضرت می زد، انس بن مالک و زیدبن ارقم که از حاضرین جلسه بودند بدین کار اعتراض کردند. زید از جا برخاست و گفت: شما پسر فاطمه را کشتید و فرزند مرجانه را امیر خود کرده اید به خدا، نیکان شما را خواهد کشت و بدان را بنده خود می نماید از رحمت الهی دورباد کسی که به ذلّت و ننگ رضایت دهد. سپس ابن زیاد سخنانی بر زبان آورد که بخشی از آن چنین بود: «خداوند با کشتن حسین و سرکشان و نافرمایان خاندان او، دل ما را شفا داد» حضرت زینب(س) گریست و فرمود: به جان خودم سوگند بزرگ فامیل مرا کشتی و شاخه های مرا بریدی و ریشه هایم را برکندی اگر شفای دل تو در این است باشد. رباب همسر امام که در مجلس حاضر بود سر مطهر امام را که نزد ابن زیاد بود برداشت و در آغوش گرفت و گریه سر داد و گفت: آه حسین جان، من فراموش نمی کنم حسین را و فراموش نمی کنم نیزه هایی که بر بدن او وارد ساختند و فراموش نمی کنم که دشمنان جنازه پاره پاره حسین تشنه لب را روی خاک گرم کرب و بلا واگذاشتند. پس از این قضایا ناله و نوحه اهل کوفه اعم از زن و مرد برای اسیران ادامه پیدا کرد تا که ام کلثوم به گریه گفت:ای اهل کوفه وای بر شما، چرا به برادرم حسین چنین جسارت کردید، اموالش را غارت و خانواده اش را اسیر نمودید مرگ بر شما باد! و سپس اشعاری سوزناک خواند صدای ضجه زنان که پریشان حال بودند مجلس را فرا گرفت.(22)

عبیداللّه بن زیاد که از برگزاری چنین مجلسی سرافکنده شده بود، فرمان داد اهلبیت را در خانه ای نزدیک مسجد اعظم کوفه جای دهند. حضرت زینب(س) که قلبش از جفای مردمی که با شمشیر بنی امیه امام به حق را ناحق کشتند، شکسته و پرملال بود فرمود: هیچ زنی از نژاد عرب به دیدارشان نیاید مگر کنیزان که ایشان نیز مانند آنها اسیری دیده اند.(23)

 

در راه شام و بارگاه یزید

از کوفه تا شام کاروان اسرا در بیست منزل فرود آمدند و حوادث تلخ و عبرت آموز زیادی اتفاق افتاد.

در برخی توقف گاهها نسبت به آنها جسارت و بی ادبی می شد و دلهاشان را می گداخت و در بعضی منازل با شناخت اسراء و شهدا اجازه نمی دادند اهل بیت را در کوچه و بازار بگردانند و سر شهداء را بر نیزه کنند.

نقل شده با فرا رسیدن شب در سرزمین نخله یکی از توقف گاهها ماتم سرایی بود که در عزای حسین بن علی(ع) سوگواری می کرد و در طول شب صدای گریه و نوحه گری بلند بود و نغمه ای بسیار که جان را می گداخت. زنان دانستند که جنیان بر ماتم و مصیبت حسین ندبه کرده و نوحه می خوانند و از این واقعه سیاه پوش شده و اشک آنان به خاطر عزای بازماندگان حسین است.(24) در منزل نصیبین، مردم، شهر را زینت داده و آماده ورود کاروان اسرا بودند، نیزه داری که سر امام را حمل می کرد اسب

خود را به پیش راند که ناگهان اسب ایستاد و سر امام از بالای نیزه بر زمین افتاد، ابراهیم موصلی آن را برداشت و خوب نگاه کرد و شناخت آنگاه فریاد برآورد: مردم این سر حسین بن علی(ع) است که اهل شام او را کشتند. در همان حال دختر امیرالمؤمنین دیدگان خود را به جمال نورانی حسین دوخته و به آرامی اشک می ریخت و می فرمود: با ستم ما را شهره مردم می کنید در حالی که خداوند بر پدر ما وحی می فرستاد ای بدترین مردم از رحمت خداوند عرش بدور باشید.(25)

با رسیدن به شهر شام مأموران در حالی که اسیران آل محمّد را به رسیمانهایی بسته بودند وارد مجلس یزید کردند. زینب کبری(س) با دیدن سر بریده برادر از شدت مصیبت ناله ای جانسوز از دل برکشید و فریاد زد: ای حسین، ای حبیب رسول خدا، ای فرزند مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا سرور زنان، ای پسر دختر مصطفی، راوی می گوید به خدا قسم از این سوز جانکاه هر کس در آن مجلس بود به گریه افتاد.(26)

مردی از اهالی شام می گوید: وقتی یزید ملعون با چوب خیزران بر لب و دندان امام حسین می زد زنی را دیدم که با دست های بسته و چشمانی گریان که از سوز دل می نالید و آهسته می گفت: ای برادر کاش خواهرت زینب تو را به این حال مشاهده نمی کرد.

وقتی دختران امام حسین این وضع را مشاهده کردند، صدا به گریه بلند نموده و از شدّت تأثر به عمه خود پناهنده شدند و گفتند عمه جان: یزید با چوبدستی دندانهای پدر ما را می زند؟ زینب(س) برخاست دست به گریبان برد و به زبان حال گفت: آیا چوب می زنی! دستت شل باد، این سر و صورت از چهره هایی است که سالهای طولانی برای خدا سجده کرده است.(27)

در این هنگام حضرت خطبه ای خواند و در ضمن آن سوگوارانه گفت: چه کنم که چشم ها پراشک و سینه ها سوزان است و مایه شگفتی است که افراد نجیب حزب خدا در جنگ با احزاب شیطان که بردگان آزاد شده بودند کشته می شوند و خون ما از سرپنجه های شما می ریزد.

و آنگاه که یزید از اصل و نسب اسیرانی که مقابلش ایستاده بودند پرسید؟ دختر امام حسین(ع) فرمود: ای یزید اینها دختران رسول خدا هستند که اسیر تو شده اند و با بیان او، همه اهل مجلس به گریه افتادند و زنی از بنی هاشم برای امام حسین اینگونه ندبه و عزاداری کرد: ای حبیبا، ای سرور خاندان، ای فرزند محمد، ای پناه بیوه زنان و یتیمان، ای کسی که توسط فرزند زناکاری کشته شدی، گویند هر کس صدای این زن را شنید ناله زد و گریست.

اولین مجلس سوگواری امام حسین را بنابر قولی رباب همسر امام در شام به مدت 3 روز برپا کرد.

وقتی یزید از بیدارگریهای امام سجاد(ع) و دیگر بازماندگان امام حسین(ع) عرصه را بر خود تنگ دید. بخصوص اینکه مردم از ماهیت و اصالت کاروان اسرا مطلع گردیدند اجازه داد خانواده امام برای گرامیداشت آن حضرت و یارانش مجلس ماتم به پا کنند و حضرت زینب(س) و همراهان در دارالحجاره هفت روز عزاداری کردند و بسیاری از زنان اموی و قریشی در آن شرکت کردند. سوگواری اهلبیت در دمشق سبب شد، هیچ زن قریشی نماند مگر آنکه لباس سیاه به تن کند.(28)

دختر عقیل بن ابی طالب برای حسین و همراهان شهیدش مرثیه می خواند و می گفت: ای چشم من با اشک و ناله بگری و اگر ندبه کردی برای آل پیامبر زاری کن، شهیدانی که شش نفرشان از نسل علی و 5 نفرشان از صلب عقیل بودند.

 

ناله هایی در نینوا

وقتی کاروان اسرا را به درخواست خودشان آماده حرکت به مدینه کردند. آن جمع عزادار به راهنمای مسیر گرفتند ما را از کربلا عبور بده تا به زیارت درگذشتگان برویم. نوحه سرایان اهل بیت وقتی به کربلا رسیدند، سه روز در آنجا عزاداری کردند صدای ناله شان خاموش نمی شد و اشک چشمانشان بند نمی آمد. حضرت زینب که در این زمان جای خالی برادرش را احساس می کرد با ناله های جانکاه به سوگواری پرداخت و دلهای همه را جریحه دار کرده و می فرمود: ای وای برادرم، حسین جان، محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مکه و منی ای پسر فاطمه و پسر علی مرتضی.

در تاریخ آمده رباب همسر امام حسین(ع) که با کاروان اسرا همراه بود، شب و روز بر آن حضرت گریست و حتی زیر سایه نمی رفت و می گفت: شوهرم را در برابر تابش خورشید کشتند.(29)

بعضی مورخان می گویند: وقتی که اهل بیت به کربلا وارد شدند جابربن عبداللّه انصاری و جمعی از بنی هاشم نیز برای زیارت قبر امام حسین وارد آن سرزمین شده اند. آنان پس از ملاقات یکدیگر گریه و ناله سر داده و به عزاداری پرداختند، اهالی روستاهای اطراف کربلا بخصوص زنان که در آن نواحی بودند جمع شده و چندین روز بساط ماتمسرایی به پا کردند. ایام ورود جابر به سرزمین کربلا را چهل روز پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در سال 61 هجری می دانند از آن زمان تا حال شیعیان اربعین امام را در سراسر جهان به عزاداری پرداخته و برای تجدید پیمان بر مزار مشک بویش گرد آمده، خاک آن را توتیای چشم خویش کرده و بر غربتش می گریند.

 

مدینه شهر پیغمبر

امام سجاد(ع) پس از سه روز اقامت در کربلا و نوحه خوانی و ماتمسرایی اهل بیت، مشاهده نمود زنان همواره از قبری نزد قبری دیگر رفته و اشک می ریزند. لذا تصمیم گرفت قافله را به سوی مدینه حرکت دهد نزدیک مدینه که رسیدند امام بشیربن جذلم را که شاعری توانا بود مأمور کرد خبر آمدن قافله را به مردم مدینه برساند و جریان شهادت امام حسین(ع) را اعلام کند.بشیر می گوید بر اسبم سوار شده تا به مدینه رسیدم، به مسجد پیامبر رفته و صدا به گریه بلند کردم و شعری این گونه سرودم:

یا اهل یثرب لامقام لکم بهقتل الحسین فادمعی مدرار

الجسم منه بکربلاء مضرّجٌو الرأس منه علی القناة یدار

ای مردم مدینه، مدینه دیگر جای ماندن نیست، از این دیار رخت بربندید، زیرا حسین کشته شد از این رو اشک از چشم من روان است که جسم شریفش در کربلا میان خاک و خون افتاد و سر مقدّسش بر نیزه ها در شهرها گردانده شد.

وقتی این خبر به مردم مدینه رسید از کوچک و بزرگ، زن و مرد، از مدینه بیرون شده به استقبال اهل بیت آمدند. بشیر می گوید: هیچ زنی نماند جز آنکه از پشت پرده بیرون آمده و بر سر و صورت می زد و از آن میان زنی بر امام نوحه سرایی می کرد و می گفت: ای خبر دهنده شهادت حسین اندوه مرا نسبت به اباعبداللّه زنده کردی و زخمی در دل های ما پدید آوردی که مداوا نمی شود و باز او می گوید: من هیچ روزی را در تمام عمرم به یاد ندارم که بیشتر از آن روز مسلمین گریه کنند و روزی تلختر از آن روز برای مسلمین سراغ ندارم.(30)

ام لقمان و دختر عقیل و خواهر حضرت مسلم به همراه خواهرانش ام هانی، اسماء رمله و زینب با خبر شهادت امام حسین(ع) از خانه بیرون آمده و برای کشته شدگان دشت کربلا گریه و زاری نمودند. ام سلمه همسر پیامبر اکرم، بر قاتلان سید الشهدا لعنت کرد و چنان گریست که بیهوش شد. ام لقمان در ابیاتی اینگونه مرثیه سرایی می کرد: چه پاسخ می دهید اگر پیامبر به شما بگوید پس از رفتن من با عترت و خاندانم چه کردید، شما که آخرین امّت ها بودید. با رفتن من عدّه ای را اسیر و بعضی را به خون آغشته نمودید پاسخ نصیحت های من به شما این نبود که درباره نزدیکانم چنین بدی کنید.(31)

عزاداری اهل مدینه و خاندان رسول خدا(ص) روزها و شب های متوالی ادامه داشت و از تمامی منازل صدای گریه بلند بود طوری که اشک عزاداران به پایان رسید و چشمانشان در معرض خطر قرار گرفت و گلوی بانوان از شدت نوحه سرایی خشک گردید.

در حدیث حضرت صادق(ع) آمده است که زنان هاشمیات تا مدت پنج سال عطر و خضاب استعمال نکردند و روغن به سر و صورت نزدند تا آنکه مختار سر عبیداللّه را به مدینه فرستاد.(32)

رباب همسر امام حسین(ع) در مدینه مجلس ماتم به پا کرد و بر شهادت شوهر، فرزندان و یاران اباعبداللّه گریست، زمانی که اشراف قریش از وی تقاضای ازدواج کردند در جواب آنها گفت: من عروس پیامبرم و نمی خواهم عروس دیگری باشم.

از سوگواران شهر مدینه، ام البنین همسر علی و مادر عباس و سه برادرش در کربلا بود. وی هر روز در مدینه به بقیع می رفت و بر شهدای کربلا با ناله ای سوزناک گریه می کرد، به طوری که مردم مدینه جمع شده و گریه هایش را می شنیدند و با او همراهی می کردند. وی در اشعاری که می خواند چنین می گفت: مرا ام البنین نخوانید چون با این نام یاد فرزندانم می کنم. آن وقت پسرانی داشتم که به این اسم معروف شدم ولی حالا که آنها را از دست داده ام دیگر مایل نیستم به این نام خوانده شوم.

زینب(س) جهت عرض تسلیت کنار مسجد پیامبر می آمد و با گریه ای جانسوز چنین می گفت: ای جد بزرگوار خبر وفات برادرم حسین را آورده ام و آنگاه که چشمش به امام سجاد می افتاد داغش تازه تر می شد.(33)

امام سجاد(ع) در بیان سوگ خود می فرمود: خود دیدم پدر و برادران و خویشاوندانم را کشتند و بدن آنها را در بیابان ها رها کردند. اکنون چگونه آن مصائب را فراموش کنم. من وقتی که میدان جنگ کرب و بلا و بدن متلاشی شده عزیزان فاطمه را از نظر می گذرانم گریه گلویم را می گیرد و آن هنگامی را که خواهران و عمه های من از این خیمه به آن خیمه فرار می کردند، هرگز فراموش نمی کنم.(34)

 

تأثیرپذیری زنان از حماسه کربلا

زنان جامعه ایران با الهام از قوانین حیات بخش اسلام و تبعیت از راه و روش حماسه آفرینان نهضت حسینی در تمامی برهه های تاریخی، بارزترین چهره زن مسلمان، فداکار و مبارز را به تصویر کشیده و ثابت نمودند با تأثیرپذیری صحیح از الگوهای مناسب می توان با حفظ ارزش های الهی به حقوق سیاسی، اجتماعی و مذهبی خویش نائل آیند. به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامی، پیروزی ملت ایران در جنگ تحمیلی و پیشرفت همه جانبه در عرصه های داخلی و خارجی در سالیان اخیر از حضور فعال و مستمر قشر زنان به عنوان مشوّق، راهنما و همفکر در کنار مردان حکایت دارد.

با مروری در حوادث صد ساله اخیر، دفاع زنان مسلمان و مبارز را در قضیه کشف حجاب رضاخانی شاهد هستیم، مردمانی که با تأسی به پیشوایان دینی و خالقان حماسه های بی نظیر، چون کربلا، برگ زرّینی را در تاریخ کشور ما رقم زدند و از معنویت و فرهنگ این کشور در مقابل هجمه استعمار که سعی در مسخ ارزش های انسانی داشت پاسداری نمودند.

 

کشف حجاب

کشف حجاب که با نقشه استعمار و استبداد غرب و با هدف سست نمودن اصالت های دینی و ترویج فرهنگ بیگانه و با دست رضا شاه قلدر صورت پذیرفت از آنجا منشأ گرفت که استعمارگران انگلیسی در طی سالیانی که در سرزمین های اسلامی بخصوص ایران به غارت هستی این ملت مشغول بودند، دریافتند که عفت و حجاب زن، همچون دژی محکم و نفوذناپذیر در مقابل توفانهای تیره و اسارت زای غرب در زنان مصونیت ایجاد کرده و تا وقتی که بانوان در سنگر چادر و حجاب هستند چنگال تجاوز و غارت استعمار به آنها نخواهد رسید. بنابراین به فکر انهدام این دژ افتادند تا بتوانند زن مسلمان را از سنگر حافظ ارزش ها به گرداب اضمحلال و انحراف بکشانند.مستر همفر جاسوس انگلیس در ممالک اسلامی در خاطرات خود نوشته است: «در مسأله بی حجابی زنان باید کوشش فوق العاده ای به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بی حجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند...پس از آنکه حجاب زن را با تبلیغات وسیعی از میان رفت، وظیفه مأموران ما آن است که جوانان را به عشق بازی و روابط نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامی گسترش دهند، لازم است زنان غیر مسلمان کاملاً بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلم از آنان تقلید کنند.»(35)

عملی ساختن برنامه مذکور نیاز به دو عامل داشت: یکی زمینه فرهنگی، اجتماعی برای تجدّدطلبی و گرایش به مظاهر غربی و مبارزه با حجاب به عنوان علت عقب ماندگی زنان از پیشرفت و تمدّن و دوم عاملی که بتواند با زور به ارزش های معنوی پشت پا زد، سرسپرده انگلیس باشد و رضاخان بهترین مهره برای انجام این کار بود.

 

یورش علیه ارزش ها

زمانی که از طرف رضاشاه، و مأموران حکومتی کشف حجاب به اجرا درآمد، دختران دانش آموز با حجاب از ورود به مدارس منع شدند و از سوار شدن زنان محجبه به اتوبوس جلوگیری کردند و به محض مشاهده زنی با حجاب، او را تعقیب نموده و چادر و روسری او را از سرش کشیده و پاره می کردند و حتی زنان را تا داخل خانه دنبال کرده و صندوق لباسشان را مورد بازدید قرار می دادند. این آزار و اذیّت ها نه تنها به زنهای شهری می رسید بلکه بانوان ساکن در روستاها و زنان عشایر که با لباسهای محلی و سنتی زندگی می کردند را شامل می شد، در بعضی شهرها از متصدّیان حمام های زنانه تعهّد گرفته بودند که هیچ زنی بدون کلاه راه ندهند.(36) در تاریخ آمده است: «در شهر کوچک کاشمر، رئیس شهربانی وقت روی تپه مرتفعی در حاشیه شهر می ایستاد و با دوربین نگاه می کرد اگر از دور زنی با چادر در حرکت بود به پاسبانها فرمان می داد با اسب بتازند و او را دستگیر نموده و چادرش را پاره کنند و کم نبودند زنانی که مأموران چادر آنها را برداشتند و آنها از شدت حزن و افسردگی این عمل دق کردند و از دنیا رفتند و چه بسیار مادرانی که از اضطراب سقط جنین کردند.»(37) امام خمینی در این خصوص فرموده اند:

«خدا می داند که به این ملت چه گذشت، در این کشف حجاب، حجاب انسانیت را پاره کردند...علما را وادار کردند که با سرنیزه که با زنهایشان در مجالس جشن، یک همچو جشنی که با خون دل مردم، با گریه تمام می شد شرکت کنند...در بعضی از جشنها آن قدر گریه کردند مردم که اینها از آن جشن اگر حیایی داشتند پشیمان می شدند.»(38)

 

مقاومتی دلیرانه

زنان غیرتمند ایران با استعانت از درگاه الهی و بهره گیری از آموزه های دینی و اقتدا به بزرگ بانوان حرم نبوی، چون حضرت زینب، ام کلثوم و دیگر زنان دشت کربلا ضمن مقاومت و ایستادگی در مقابل حاکمان جور که به زور آنها را وادار به کشف حجاب می نمودند و به مجالس جشن و بی حجابی می بردند می گریستند و چنین برنامه هایی را به مجلس شام و اسارت زنان اهل بیت عصمت و طهارت تشبیه می کردند. و در برابر موج بی دینی و بی حجابی که دست نشاندگان استعمار برایشان پدید آورده بودند شکیبایی می ورزیدند. عدّه ای از آنها برای مدّت طولانی از منزل بیرون نمی آمدند و با اینکه در منزل حمام نداشتند ا ز رفتن به کوچه و استفاده از حمامهای عمومی خودداری می کردند و بوسیله آبی که در خانه گرم می کردند استحمام می نمودند.(39) «بعضی از خانواده ها از رفتن دخترانشان به مدرسه چونکه باید بی حجاب می شدند، جلوگیری بعمل آورده و نشستن در خانه را به بی حجابی و اختلاط زن و مرد ترجیح می داند البته زنان مؤمن و متعهد به موضعی انفعالی بسنده نکردند و در قیامهای گسترده از جمله تجمع در مسجد گوهر شاد مشهد اعتراض خود را به این لجام گسیختگی که دشمنان دین و قرآن برایشان تهیه دیده بودند ابراز داشتند، آنها با حضور در جلسه سخنرانی شخصیت هایی چون بهلول و نواب احتشام، گوش می دادند و وقتی خدمه و پاسداران حرم دستور داده چادر و چارقد از سر آنان بکشند. زنان مسلمان در مقابل این عمل مقاومت کرده و از جلو دید مأموران متواری می شدند طوری که بعضی از آنها پس از تعقیب عاملان رژیم شاهی دچار بیماری شده و فوت نمودند.»(40)

در یکی از شهرستانها سرهنگی از همسر رئیس فرهنگ و مدیر مدرسه ای خواسته بود در طرفین او قرار گرفته و در جشن کشف حجاب حضور یابند، زنان مذکور تقاضای او را رد کرده و به حرفش گوش ندادند.(41) امام خمینی در پیامی به قیام مردم در این حرکت اشاره کرده و می فرماید:

«زنهای ایران هم قیام کردند بر ضدّش و تو دهنی به او زدند که ما نمی خواهیم این طور چیزی(کشف حجاب) را و ما باید آزاده باشیم و این مردک می گوید آزادید، لیکن حتماً بدون چادر و بدون روسری توی مدارس بروید. این آزادی است.»(42)

زنان متدیّن و مبارز ایران نه تنها مورد تمجید و تحسین علما و رهبران دینی قرار می گرفتند بلکه مقاومت آنها در تمام زمینه ها از دید دشمن نیز دور نماند. مورگان شوستر در کتاب اختناق ایران می گوید:

«درود و عزّت بی حد به زنان رو بسته ایران باد، وی به عزم سیصد زن شجاع اشاره می کند که با چادر سیاه و نقاب سفید در حالی که بسیاری از آنان در زیر لباس طپانچه داشتند به مجلس رفتند تا نمایندگان را از تسلیم کشور به بیگانگان بر حذر دارند. آن بانوان شجاع به گفته این نویسنده آمریکایی اعلام داشتند: اگر وکلای مجلس در حفظ شرف و عزّت ایران بخواهند مسامحه به خرج دهند و یا تردید نمایند هم آنان و هم شوهران و فرزندان خویش را خواهند کشت تا لااقل اجسادشان گواهی بر شرف ایرانی باشد.»(43)

و این چنین حرکتی زائیده بینش و طرز تفکر آن قشر از زنانی است که به اصالت برنامه های مذهبی پایبند بودند و حتی حاضر شدند جان خود را در این مسیر از دست بدهند. اعتقاد زنان ایرانی خصوصاً در بحبوه انقلاب اسلامی به حجاب به عنوان شعاری مقدّس چنان متداول گشت که آنها با رعایت این واجب الهی احساس سربلندی و عزّت نموده و در سنگر حجاب به پاسداری از حریم خانواده، کشور و تعالیم دینی پرداخته و می پردازند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان