اندیشه سیاسی صدر المتالهین

منظومه فکری ملا صدرا تلفیقی آشتی جویانه بین فلسفه مشاء و فلسفه اشراق، عرفان و معارف کتاب وسنت از مجاری عقل و وحی و دل است و در ابعاد نظری و عملی نگاهی جامع به هستی و انسان دارد

جایگاه سیاست در اندیشه صدر المتالهین

منظومه فکری ملا صدرا تلفیقی آشتی جویانه بین فلسفه مشاء و فلسفه اشراق، عرفان و معارف کتاب وسنت از مجاری عقل و وحی و دل است و در ابعاد نظری و عملی نگاهی جامع به هستی و انسان دارد. حکمت متعالیه او در حقیقت، حکمت متعادلی است که با رهیافتی نوین همه طرق معرفت شناسانه را همسو وسازگار می کند و انحصارات برهانی فیلسوفان، یافته های اشراقی عارفان و براهین وحیانی متکلمان را نقض می کند و با رویکردی مسالمت جویانه یافته های عرفانی در سفرهای روحانی را با ترازوی برهان می سنجد وسنجش می کند، اشراق سهروردی و ابن عربی را با برهان فارابی و سینوی و خواجوی در هم می آمیزد و با محصولش به تبیین ره آورد وحیانی خاتم پیامبران (ص) می پردازد و قاعده ملازمه عقل و دین را مبنای معرفت شناسی خویش قرار می دهد. وی در «حکمت متعالیه » می گوید آنکه دینش دین انبیانیست حکمت ندارد و آنکه از حکما شمرده نشود قدم راسخی در راه معرفت حقایق برنداشته است 1 و در «شرح فیوضات وحیانی » خویش آورده است «همچنان که برهان یقینی مطابق وحی است و هرگز با آن مخالفت ندارد پیرو رسالت محمد (ص) نیز حکم عقل را گردن می نهد و با آن معاندتی ندارد 2 و تا بدانجا پیش می رود که عقل و شرع را دو نورالهی می نامد که تعاملشان نور علی نور است و تلازمشان را نه بر طریق استحباب و رجحان فقیهان بلکه بر سلوک ضرورت عقلی حکیمان وفیلسوفان می پذیرد و می گوید «حاشا و کلا که احکام شریعت منافی معارف یقینی ضروری باشد». شعار متدولوژیک صدرایی بر این اساس است که «نابود باد فلسفه ای که قوانینش مطابق کتاب و سنت نباشد». 3 «از طرف دیگر محصول قطعی این برهان را منطبق بر مشاهدات عرفانی می داند و بر این باور است که هیچ گاه خطابات شرعی و حقایق دینی مخالف با براهین فلسفی نیست. بنابراین صدرالمتالهین برخلاف سیره صوفیان و عقل گرایان پیشین، ضمن پذیرش عرفان نظری و براهین فلسفی،با تمسک به قرائت و تفسیر شیعی از معارف الهی و حقایق وحیانی راه جدیدی را گشود و با ارائه نظریه «حرکت جوهری » در عرصه هستی وجدا کردن حکمت الهی و «علم النفس » از طبیعیات ارسطویی، فلسفه الهی را از قید فلسفه طبیعی قرون وسطایی، که در اندیشه فیلسوفان مسلمان گذشته کاملا ملموس بود، آزاد نمود تا آنجا که به تعبیر برخی از معاصران تمایز بین فلسفه الهی و حکمت طبیعی توسط صدرالمتالهین در دوران معاصر این اثر را دارد که در مقابل حمله متجددان، که به سلاح نظریات جدید علمی مجهز هستند، می توان از حکمت سنتی دفاع کرد واین خدمت او به علوم عقلی اسلامی سبب حفظ آن شده است. 4 اما آنچه در منظومه فکری صدرا چون حلقه مفقوده ای از دید بسیاری پنهان مانده است، جایگاه «سیاست » است که بر خلاف تصور عده ای از صوفی مسلکان،فلسفه و عرفان او در مقام جداکردن غیب و شهادت، عقل و شهوت، دنیاو آخرت، معقول و محسوس، دین و سیاست نیست بلکه او غرض از وضع همه شرایع و ایجاد طاعات را آن می داند که «غیب، شهادت را خدمت کند وشهوات، عقول را خدمت کنند و جزء، به کل و دنیا، به آخرت برگردد ومحسوس معقول شود و از عکس این امور منزجر گردد تا آنکه ظلم و وبال لازم نیاید و موجب وخامت عاقبت و سوءمآل نشود. 5 براین اساس اوموفق شد مسیر از مبدا تا معاد را در چهار سفر: 1- سفر من الخلق الی الحق 2- سفر بالحق فی الحق 3- سفر من الحق الی الخلق و 4- سفرفی الخلق را معماری و طراحی نماید و از مجرای آن سالکان طریقت رااز خلق به سوی حق برده و برای دایت خلق به میان آنها بازگرداند.او با تاکید بر اینکه نشئه دنیا محل اجرای همه شرایع الهی است 6 و «الدنیا مزرعة الاخرة » 7 از باب ضرورت عقلی، تدبیر، سیاست واصلاح دنیارا ضروری می داند 8 و در اشراق سوم از مشهد پنجم کتاب «الشواهد الربوبیه » می فرماید «دنیا منزلی از منازل سالکین الی الله است و نفس انسانی مسافری است به سوی خدا از اول منزلی ازمنازل وجودش که هیولی باشد که در غایت بعدی از خداوند است چون که ظلمت محض و خست صرف است و سایر مراتب وجودی ... همه منازل ومراحلی به سوی خدا هستند و مسافر به سوی او ناچار است از همه آنهاعبور کند تا به مطلوب حقیقی برسد. کاروانهای نفوس انسانی در این مراحل در عقب یکدیگر به حسب مراتب در حرکت اند. و انبیا (ص) روسای این قافله ها و امیران مسافران به سوی او هستند و ابدان مراکب نیزمسافرین اند و هرکه از تربیت مرکب و تدبیر منزل ذاهل و غافل گرددسفرش تمام نمی شود و مادام که امر معاش در دنیا که عبارت است ازحالت تعلق نفس به حس و محسوس تمام نباشد امر انتقال و انقطاع به سوی باریتعالی که عبارت از سلوک باشد صورت نمی گیرد و امر معیشت دردنیا تمام نمی گردد مگر آنکه بدن آدمی سالم و نسل او دوام و نوع انسان باقی بماند و این امور تمام نمی شود مگر به اسبابی که وجودآنها را حفظ نماید و مفاسد و مهلکات را دفع کند.» 9

بنابراین عرفان صدرا مطابق و همسو با طبع و سرشت اجتماعی انسان است و درسفر آغازین «من الخلق الی الحق » برای تهیه زاد راه سفر روحانی نیازبه اصلاح معاش و سیاست و تدبیر در عرصه حیات اجتماعی دارد زیراانسان در دنیا «لا یعیش فی الدنیا الا بتمدن و اجتماع و تعاون فلا یمکن وجوده بالانفراد»، 10 معیشتش منتظم نمی گردد مگر با تمدن و تعاون و اجتماع و نمی تواند به تنهایی زندگی کند و در وجود و بقایش ناگزیر از مشارکت و معاملت در حیات جمعی است 11 و بعد از وصول به کمال و محو در حق تعالی «سفر سیاسی » آغاز می گردد زیرا انسان بازگشته از این سفر «یستحق خلافة الله و ریاسة الناس » 12 شایستگی عنوان خلیفة اللهی و رهبری جامعه را پیدا کرده است ملا صدرا در کتاب شریف «شرح اصول کافی » با اشاره به سفر اول و چهارم و ابعادعرفانی و سیاسی آن می فرماید «انسان چون از طبیعت عنصری خلق شده در سفر معنوی و سیر استکمالی خود به سوی خداوند از مرتبه پست به بالاترین مراتب و مقامات پیوسته در ترقی است و مسافری که قصد داردسفرش را به پایان برساند تا منزلهای نزدیک به محل عزیمت خود را طی نکند به منازل پایانی نمی رسد پس همچنین انسانی که به سوی پروردگارش ره می پیماید ناچار او را گذر به منزل بالاتر بعد ازگذشتن پایین تر حاصل می شود پس تا بنده صالح مطلقی نشود ولی ای ازاولیای الهی نمی شود و تا ولی مطلقی نشود رسولی از جانب خداوند ومبعوث به خلقش نمی شود. سپس تا رسول نگردد صاحب شریعت و دین کامل ورئیس تمام خلایق و عهده دار سرکوبی دشمنان خدا ینعنی کافران وظالمان نمی گردد.» 13 در اینجا برای روشن شدن بیشتر بحث، بررسی جایگاه سیاست در اندیشه ملا صدرا و بیان مفهوم وماهیت سیاست و همچنین رابطه سیاست با دین ضروری می نماید.

1- مفهوم سیاست

به رغم رویکردهای متعدد فیلسوفان و اندیشمندان درمباحث معرفت شناسی سیاسی آنهانتوانسته اند بر مفهوم مشترک و جامعی از سیاست و علم سیاست اتفاق نظر پیدا کنند و طبعا هرکسی از زاویه نگرش خویش و از منظر دغدغه ها و دل واپسیهای حیات سیاسی خود وشرایط محیطی و پیش فرضهای ایدئولوژیکی، حدود و ثغوری برای مفهوم سیاست در نظر گرفته است. برخی از فیلسوفان مسلمان اصولا تبیین مفهوم سیاست را دشوار و آن را جزء علوم «صعب الموضوع » 14 تلقی کرده اند و بر این باورند که قلمرو موضوع آن بسیار گسترده و باموارد و اغراض خود دست به گریبان است و تفکیک آن به سادگی مقدورنیست، بنابراین معرفت به حقیقت و ماهیت آن امکان پذیرنیست و بایدبه تعاریف شرح الاسمی که ناظر به لوازم و اعراض سیاست است بسنده کرد. برخی معتقدند چون علم سیاست نتیجه ساختار حقیقی جامعه است و آن هم به صورت سیستم پیچیده ای می باشد لذا به هیچ وجه عنصراصلی علم سیاست را نمی توان تبیین کرد و به همین دلیل امروزه برخی به این نتیجه رسیده اند که نباید انتظار مفهوم ثابتی از سیاست داشت بلکه هر روز براساس نگرشها و رویکردهای جدید باید آن را تعریف کرد. 15 به نظر می رسد با این نگرش می توان همه مفاهیم و تعاریفی را که از سیاست ارائه شده است، مورد توجه قرارداد. معمولا دینداران در تعریف سیاست از منظر دینی، روی عناصر «هدایت انسان » و «اصلاح جامعه » و حتی «تقویت ارتباط معنوی انسان با خدا» تاکید می کنندهمان طور که در مقابل، عده ای سیاست را صرفا انعکاس مبارزه طبقاتی می دانند و عده دیگری آن را سرسپردگی بی قید و شرط به پیشوادانسته اند و برخی آن را علم دولت و یا علم قدرت تلقی کرده اند وعده ای آن را علمی دانسته اند که به انسان می آموزد چه کسی می برد، چه چیز می برد، کی می برد چگونه می برد. 16 صدر المتالهین در چارچوب منظومه فکری خود سیاست را ارزیابی و تحلیل می کند و براین باور است که سیاست، تدبیر و تلاشی انتخابی و عقلایی و مبتنی بر کششهای فطری وطبیعی انسانهاست که به جهت اصلاح حیات جمعی برای نیل به سعادت وغایات الهی در پیش گرفته می شود. او در «الشواهد الربوبیه » می گوید: السیاسة حرکه مبدئها من النفس الجزئیه تابعة لحسن اختیار الاشخاص البشریه لیجمعهم علی نظام مصلح لجماعتهم. 17 سیاست عبارت است از حرکت از نفس جزئی که براساس حسن اختیار وانتخاب فرد انسانی است برای اینکه آنها را بر محور نظام مندی گردآورد و جماعتشان را اصلاح گرداند. او سیاست را به دو قسم سیاست انسانی و سیاست الهی تقسیم می کند و سیاست الهی را به مجموعه تدابیری که از طرف شارع مقدس برای اصلاح حیات اجتماعی انسان در نظرگرفته شده است، اطلاق می کند «لابد من شارع یعین لهم منهجا لسیکونه لانتظام معیشتهم فی الدنیا» 18 و انبیا و امامان شیعی را متولیان حقیقی این سیاست می داند. او می گوید «به ناچار می بایست که نبی دراموری که به احکام و سیاست دینی تعلق دارد کامل باشد». 19 «ملا صدرا از این نوع سیاست به «سیاست عادله »، 20 «سیاست قاهر» 21 «سنت عدل » 22 و «قانون عدالت » 23 تعبیر می کند. مفهوم سیاست انسانی همان تدابیر انتخابی انسانها برای اصلاح جامعه می باشد که تعریف آن گذشت. او تاکید زیاد دارد که سیاست انسانی نباید از سیاست الهی و از شریعت منفک شود.

در «شرح اصول کافی » در ذیل فلسفه امامت می گوید: انسان در وجود و بقایش ناگزیر از مشارکت است و مشارکت تمام نمی شودجز به معاملت و معامله را ناگزیر از سنت و قانون عدل است و سنت وعدل را ناچار از سنت گذار و قانونگذار عادل است و جایز نیست که مردم را با آرا و هوسهایشان در آن حال رها کنند تا منجر به اختلاف گشته و هر که آنچه به نفعش است عدل و آنچه به ضررش است ظلم و جورپندارد. 24 سپس می گوید: انتظام امر عموم مردمان به گونه ای که منتهی به صلاح دین و دنیا شودنیاز به ریاست (سیاست) تمامی مردمان در آن امر دارد 25 بنابراین سیاست مطلوب در نظر ملا صدرا به معنای هدایت، تدبیر و اصلاح جامعه انسانی است تا در مسیر تکاملی خود دچار هرج و مرج نگردد. 26

2- رابطه دین و سیاست

یکی از مباحثی که از گذشته های دور در جوامع مختلف مورد توجه بوده است مسئله تعیین نوع رابطه دین و سیاست است و در حقیقت سؤال اساسی این بوده است که آیا آن دو بر یکدیگرمنطبق اند و هیچ تفاوت و تمایزی با هم ندارند؟ آیا سیاست جزئی ازدین است و داخل در محدوده آن است و یا بالعکس؟ و یا اینکه بین آن دو تمایز کلی وجود دارد؟ و آیا هرکدام در حوزه مشخص با کارکردهای معینی هستند؟ نگارنده پیش از این، پنج دیدگاه مشهور ذیل رااستقراء کرده است 27 1- دیدگاه تباین بین دین و سیاست. 2- دیدگاه عینیت دین و سیاست. 3- دیدگاه نمایی ابزاری که دین را غایت و سیاست را ابزارمی داند. 4- دیدگاه هدف وسیله که سیاست را هدف و دین را ابزار آن می داند. 5- دیدگاه انسان محورانه که دین و سیاست را ابزاری در خدمت انسان تلقی می کند. صدر المتالهین رابطه دین و سیاست را مبتنی بر اصل کلی رابطه «دین و دنیا» و رابطه «دنیا و آخرت » کرده است و معتقداست که دنیا برای دین و آخرت جنبه مقدمه ای و ابزاری دارد و برای تحقق دین و نیل به سعادت اخروی جز از نشئه دنیا نمی توان عبور کرد«ان مقصود الشرایع... لا یحصل الا فی الحیاة الدنیا و... الدنیامزرعة الاخرة » 28 و البته مقدمه بودن دنیا برای آخرت به مفهوم بی توجهی و نادیده گرفتن دنیا نیست بلکه هرکدام از این دو نشئه مربوطبه نوعی از مراتب حیات انسانی است و در مرتبه خود با اهمیت است لذا بلا فاصله تصریح می کند که حفظ دنیا که عبارت از نشئه حسی انسان است «کان مقصودا ضروریا» خود هدف ضروری است که البته تابع دین ووسیله ای برای آن است. در کتاب «اسرار الایات » با آنکه از منظربصیرت عرفانی، دنیا را ضد آخرت و در مقابل آن قرار می دهد و آن راذم می کند مع الوصف تصریح دارد که دنیا با همه بدیهایش «و هی مع ذلک لابد منها لانها مزرعة الاخره » 29 مقدمه ضروری برای آخرت است وبه عبارت دیگر او دنیا را به منزلی از «منازل السائرین الی الله »تعبیر می کند و انسان را مسافری می داند که از یازده منزل باید عبورکند تا به مطلوب حقیقی خویش نائل شود لذا دنیا از این جهت متصل به آخرت است «الدنیا متصل بالاخره » 30 و کمال انسان بر حسب دو نشئه دنیوی و اخروی است و لذا از باب «قاعده لطف » برخداوند لازم است که برای سیر تکاملی انسان در نشئه دنیا هدایت و تدبیر لازم را دراختیار او قراردهد. به نظر می رسد با فهم رابطه ابزاری دنیا برای دین و آخرت نوع رابطه دین با سیاست از منظر ملا صدرا نیز روشن می شود. او با پذیرش دو دیدگاه «عینیت دین و سیاست » و «غایی بودن دین » ابتدا سیاست را به دو قسم انسانی و الهی تقسیم می کند و درذیل سیاست انسانی می فرماید: السیاسة المجردة عن الشرع کجسد لا روح فیه 31 سیاست بدون شریعت همانند جسدی است که در آن روح وجود ندارد.

او برای بیان نقش ابزاری سیاست برای دین از چهار منظر «مبدا، غایت، فعل وانفعال » آن را ارزیابی و با دین مقایسه می کند: 1- از جهت مبدا: سیاست حرکتی است که مبدا آن نفس جزئی است و تابع حسن انتخاب و اختیار افراد بشری است برای آنکه آنها را بر محورنظام مندی که جماعتشان را اصلاح کند، گرد آورد ولی شریعت حرکتی است که مبدا آن نهایت سیاست است زیرا شریعت نفوس و قوای نفسانی را،که در عالم ترکیب که و در حوزه قلمرو سیاست است، به سوی معاد ونشئه الهی حرکت می دهد و از انحطاط به شهوت و غضب و امور نفسانی برحذر می دارد. 2- از جهت غایت: هدف نهایی از سیاست، اطاعت از شریعت است و سیاست همانند عبد و شریعت مانند مولا و آقاست که می تواند از او اطاعت کندیا عصیان نماید که اگر از شریعت اطاعت کند ظاهر عالم منقاد باطن آن می شود و محسوسات در سایه معقولات قرار می گیرند. در این صورت جهت گیری اجزا به سوی کل است و هرگاه سیاست از شریعت تمرد نماید، احساسات براندیشه ها حاکم می شود و خشوع از بین می رود و اخلاص تابع علل قریب شده و به واسطه رای پادشاهان و اعمال آنها نظامی شکل می گیرد که موجب بقای سلطنت آنها می شود و آنها نمی دانند که هرگاه از برپاداشتن دین چشم پوشی کنند و تلاششان مصروف محسوسات شود و ازامور شریف دینی بازمانند سرانجام کارگزار نظام عالم، بنیان مفاسدو تحریفات و تبدیلات آنها را بر خواهد داشت. 3- از جهت فعل: افعال سیاست از جهت فعل، جزئی و ناقص اند و بقا وکمالشان به واسطه شریعت مقدور است اما افعال شریعت کلی و تام اند ونیازی به سیاست ندارند. 4- از جهت انفعال: امر شریعت به دلیل ذات مامور به لازم است درحالی که امر سیاست ملازم با مامور به نیت و از آن مفارق است مثلااگر شریعت امر به روزه و نماز می کند نفع آن به خود شخص برمی گردددرحالی که هرگاه سیاست کسی را امر به پوشیدن لباسهای فاخر و انواع تجملات کند عمل به خاطر دیگران است نه به خاطر کسی که آن را پوشیده است (یعنی سیاست و مامور به آن نقش ابزاری دارد). 32

ضرورت و اهمیت سیاست

1- سیاست در سفر من الخلق الی الحق

کتاب «حکمت متعالیه »صدر المتالهین جامعترین، کاملترین و دقیقترین اثری است که تاکنون در فنون حکمت و فلسفه نگاشته شده است. او در مقدمه آن می گوید که من سیر و سلوک علمی وطی درجات و مراتب دانشهای فلسفی را به سفرروحانی سالکان تشبیه کرده ام و بدین جهت نام کتابم را اسفارگذاشته ام. نوآوری صدرا در این کتاب در آن است که بر خلاف فیلسوفان پیشین چون فارابی و بوعلی، امور عامه، طبیعیات، الهیات و علم النفس راجداگانه در یک سفر روحانی مطرح می نماید. سفر نخست عبارت است ازسیر من الخلق الی الحق، یعنی سالک الی الله از خلق قطع علاقه می کند،علائق جسمانی و حجابهای ظلمانی و موانع مادی را به کنار می نهد تاشایسته مقام الهی گردد. در این سفر او به تشریح امور عامه می پردازد یعنی، مباحث کلی و اصول و قوانینی که در همه علوم به عنوان اصل مسلم علمی و عقلی تلقی می شوند و معرفت بدانهابرای همه ارباب معارف اعم از فیلسوفان، عارفان، طبیبان، محدثان، متکلمان،فقیهان، ادیبان و سیاستمداران لازم است. مطالعه در حقیقت هستی اعم از خدا، عالم، صورت و معنی در وجود و رابطه ممکن الوجود وواجب الوجود، مباحث حرکت و علیت و موضوع معرفت عقلی و حسی و جایگاه عقل، موضوعاتی هستند که ملا صدرا در سفر اول بیان می کند. او در سایرآثار خویش که هرکدام به نوعی شرحی بر یکی از سفرهای چهارگانه یااجمالی از چهار سفر است بر این حقیقت عرفانی صحه می گذارد که درسفر اول این علوم جز با تصفیه باطن و ریاضت بدن و ترک جاه و شهرت وصیت و جمعیت دنیا وتجرید از رسوم و عادات خلق میسر نمی شود و بی پیروی اهل دل از انبیا و اولیا (ع) ... ذره ای نور یقین بر دل هیچ سالکی نمی تابد چه شرط سالک شدن آن است که فقط از راه دل طلب کند نه از راه زبان. 33 همین تاکیدات صدر المتالهین سبب شده است که عده ای تصور کنند درسفر روحانی اول، او قائل به جدایی «دین از سیاست » است در حالی که به نظر ما عکس این قضیه صادق است زیرا: اولا او انسان را مدنی بالطبع می داند; 34 ثانیا: معتقد است دنیا مزرعه آخرت است، 35 و تحصیل و اصلاح آن ازباب لابدیت عقلی ضروری است; 36 ثالثا: انسان را خلیفة الله در روی زمین می داند. 37 رابعا: ادای حق خلیفة اللهی و اصلاح حیات اجتماعی بدون سیاست وریاست امکان پذیر نیست. 38 بنابراین در سفر من الخلق الی الحق، او قائل به ضرورت سیاست وحکومت است و تصریح می کند «کلما یتوقف علیه تحصیل المعرفه و الایمان بالله یکون ضروریا واجبا تحصیله و ترک ما یضاده و ینافیه » 39 درسفر الی الله، هر آنچه ایمان و معرفت به خدای تعالی بدان بسته است،تحصیل آن ضروری و واجب است و مخالف و منافی آن باید ترک شود. به نظر می رسد فهم ضرورت سیاست منوط به بیان مسائل و مقدمات چهارگانه فوق است که اجمالا بدانها اشاره می شود.

الف) مقام خلیفة اللهی انسان

صدر المتالهین در کتاب «مفاتیح الغیب » با تاکید بر اینکه قرآن مبین نوشته ای است که شرح کمال انسانی بوده و ساختمانی است که برای مقامات «خلیفة الله »ساخته شده است، می فرماید: آنکه اراده دانش قرآن را دارد لازم است که نخست علم معرفت انسان بیاموزد و در علم به او باید آغاز از مبادی و اصول و احوال ورازها و اسرار او سببهایی که موجب وجود او مقامات و منازل سفر ودرجات اوست نماید زیرا انسان کامل نوشته مختصر و خلاصه ای است ازتمامی عوالم مادی و عقلی و آنچه بین آن دو است. هرکس که او راشناخت همه چیز را شناخت و هرکه او را نشناخت هیچ چیز را نشناخته است در نظام طبیعت مادون قمر، انسان در راس سیر صعودی قرارمی گیرد زیرا هر پدیده ای موضوع و ماده نوع برتر است هیولی و ماده نخستین موضوع عناصر و ارکان اربعه است.» 40

اینها نیز با ترکیبات و امتزاجات خود سبب پیدایش معادن می شوند وبعد از کمال معادن و اثرپذیری، زمینه ایجاد نباتات بوجود می آید وبا حیات بخشیدن بدان، پیدایش نفس نباتی و سپس نفس حیوانی میسرمی گردد و با دمیدن روح الهی در آن «انسان » بوجود می آید.بنابراین او نتیجه می گیرد که غرض از خلقت همه موجودات طبیعی ونباتی و حیوانی خلقت انسان می باشد و در واقع، انسان نسخه پیچیده همه عالم است «ففی الانسان شی ء کالفلک و شی ء کالملک.» 41 در حقیقت در او آثاری از فلک و آثاری از فرشته وجود دارد و به واسطه آن دو،شایستگی اصلاح هردو جهان را دارد و «یستحق خلافة الله » و شایستگی مقام خلیفة اللهی در دنیا و سپس در عالم اعلی را دارد و از این جهت از انسان به «عالم صغیر» 42 تعبیر شده است همان طوری که ازعالم به «انسان کبیر» 43 تعبیر می شود. در «الشواهد الربوبیه »آمده است هنگامی که خدای تعالی طراحی عالم را به پایان آورد نوع بشر را در روی زمین خلق نمود «فاراد ان یجعل منها خلیفة له فی الدنیا و نایبا منه ». 44

ملا صدرا مواردی را که انسان جانشین وخلیفه خداوند می شود به پنج مورد تقسیم می کند: 1- ابداع و آن ایجاداز عدم است; 2- تکوین که ایجاد افعالی است که مختص ملائکه است; 3- تدبیر که عبارت است از به کمال رساندن امور ناقص; 4- تسخیر اعمالی که موجودات را برای آن خلق کرده است; 5- صناعت که عبارت از افعالی است که مختص انسان است. 45 سپس می فرماید: فقضی الله سبحانه بتخلیف نائب نیوب عنه 46 اراده و مشیت الهی براین قرار گرفت که بار امانت خود را بر دوش خلیفه و نایبی قرار دهدکه در موارد فوق بتواند در صحنه عالم تصرف نماید. و به واسطه این خلافت، انسان برهمه عناصر و اجزای هستی امتیاز دارد و مسجود ملائک است و همه نیروهای ظاهری و باطنی جهان از او اطاعت می کنند. وسعت جانشینی او در همه مواردی است که خداوند در جهان قدرت دارد.بنابراین خلافتش حکومت او برهستی است. تدبیر امور انسانیت در مسیرسعادت و اصلاح جهان از نظر اجتماعی و سیاسی نیز جزء موارد خلافت انسان است.

ب) حیات اجتماعی انسان

به موازات حیات جمعی انسانها این سؤال مطرح بوده است که رابطه انسان با اجتماع و سیاست چیست؟ آیا به حکم ضرورت و بقای نوع، انسانها به اجتماع تن داده اند یا آنکه کوشش اجتماعی انسانها مبتنی بر کشش درونی است. ارسطو، معلم اول، بر این باور بود که انسان طبعا گرایش به اجتماع و سیاست دارد و در سرشت وخمیرمایه وجودش میل به زندگی اجتماعی نهفته است. انسانها طبعابرای زندگی در جامعه سیاسی ساخته شده اند. افراد حتی هنگامی که به یکدیگر نیازمند هم نباشند باز میل دارند که با هم زندگی کنند درعین حال نفع مشترکی نیز آدمیان را در حدود کوششهایشان در راه بهزیستی گرد هم می آورد. 47 این ایده در دوره میانی تفکر اسلامی درمیان فیلسوفان مسلمان نیز مطرح گردید و آنها نه تنها بر طبعی بودن حیات اجتماعی برای رفع حوائج اولیه معاش و تامین ضروریات زندگی صحه گذاشتند بلکه وصول به حالات برتر و اکتساب کمالات در حیات اخروی را نیز بدان وابسته دانستند معلم ثانی با تاکید بر اینکه کمالات مادی و معنوی تنها در سایه اجتماع مدنی میسر است، سه عنصر«فطرت » «کمال طلبی » و «غریزه مادی » را علل اساسی می داند و بااشاره به آنها می گوید «فلذلک یسمی الحیوان الانسی و الحیوان المدنی ». 48 صدر المتالهین با پذیرش دیدگاه فارابی می گوید «شکی نیست که برای انسان ممکن نیست که به کمالاتی که برای آن خلق شده است برسد مگر به اجتماع کثیر که هریک، دیگری را در امری که به آن محتاج است معاونت نماید و از مجموع آنها همه آنچه در بلوغ انسان به کمال ضروری است مجتمع گردد». 49 بنابر این او علاوه بر طبعی بودن «حیات اجتماعی » برای انسان، آن را برای نیل به کمال آدمی نیز ضروری می داند و معتقد است خداوند موافق طبیعت اجتماعی انسانهاهم برای بقای شخص و هم برای بقای نوع بشر تدبیر نموده است; برای بقای شخصی غذا، مسکن، لباس و غیره را پدید آورده است و شهوت و میل بدانها را به صورت غریزی در انسان ایجاد کرده است و اسباب آن رانیز فراهم آورده است و برای بقای نوع انسان نیز اموری چون ازدواج و معاملات و مراتب خدمت و ریاست را ایجاد کرده است و در همه انسانها غریزه شهوت و میل بدان را خلق نموده است تا انسانها به این وسیله نوع خود را حفظ کنند، لذا انسان به تنهایی، نه در وجودو نه در بقای خویش، خودکفانیست زیرا نوع آن منحصر در یک شخص نیست «ان الانسان مدنی بالطبع لا ینتظم حیاته الا بتمدن و اجتماع وتعاون ». 50 انسان مدنی بالطبع است و معیشتش در دنیا منتظم نمی گردد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع و اگر در دنیا یک انسان تنها وجود داشت از بین می رفت زیرا نمی توانست به همه نیازهای خودقیام کند. 51

صدر المتالهین در شرح اصول کافی آورده است: «معلوم است که انسان اگر یک نفر تنها مانند انواع حیوانات بود که کارشان را بدون شرکت و همیاری دیگران به مقدار حاجت انجام می دهند،نمی توانست به تنهایی خود را اداره نماید چون ناگزیر است که از شخص دیگری از نوع خویش یاری جوید که او هم در کارهایش از دیگری ماننداو یاری جسته است، پس یکی برای دیگری کشت می کند و دیگری برای فرددیگر آسیا می نماید، برای دیگری نان می پزد و او نیز برای دیگری می دوزد. یکی می سازد و دیگری آهنگری می نماید و دیگری تجارت. و براین قیاس تا آنگاه که مجتمع اند کارهایشان کفایت می شود و برای این امر است که نیاز به ساختن شهرها و اجتماعات و معاملات و ازدواجها ودیگر همیاریها و انبازیها پیدا می کنند و خلاصه، انسان در وجود وبقایش ناگزیر از مشارکت است و مشارکت تمام نمی شود جز به معاملت ومعامله را ناگزیر سنت و قانون عدل (و سیاست عادلانه) است.» 52

ج) ضرورت اصلاح نشئه دینوی

در آثار صدر المتالهین از سه نوع عالم دنیا، عالم آخرت و عالم مفارقات یاد شده است و به رغم آنکه او بابصیرت عرفانی عالم دنیا را حجاب، جهل، ظلمت و عذاب و ضد آخرت معرفی می کند مع الوصف می گوید: «و هی مع ذلک لا بد منها لانهامزرعة الاخرة ». 53 دنیا از باب مقدمه آخرت لازم و ضروری است. درجریان سفر من الخلق الی الحق که منزلگاه آن در نشئه ملکی است، براین باور است که دنیا منزلی از منازل السائرین الی الله است و نفس آدمی مسافری است که در آن به ضرورت باید از یازده منزل هیولائی،جسمانی، جمادی، نباتی، شهوانی، احساس، تخیلی، توهمی، انسانی وملکی عبور کند تا به سر منزل مقصود برسد و در جریان این سفر اجسام و ابدان آدمیان مرکب آنها هستند و هرکه از تربیت مرکب و تدبیرمنزل ذاهل و غافل گردد سفرش تمام نمی شود و مدام که امر معاش دردنیا که عبارت است از حالت تعلق نفس به حس و محسوس تمام نباشد امرانتقال و انقطاع به سوی خدا که عبارت از سلوک باشد صورت نمی گیرد وامر معیشت در دنیا تمام نمی گردد تا آنکه بدن انسان سالم باقی بماند و نسلش دائم و نوعش حفظ بشود. 54 بنابراین یکی از اهداف مهم ارسال همه انبیا و انزال کتب الهی اصلاح امر معاش و حیات دنیوی انسانهاست زیرا معرفت الهی و مبدا سفر روحانی در همین نشئه دنیامهیا می گردد «فصار حفظ الدنیاالتی هی النشاه الحسیه للانسان ایضامقصودا ضروریا.» 55 حفظ و اصلاح امر دنیا نیز یکی از اهداف ضروری برای انسان می شود و او برای استکمال سفر الی الحق خود باید از این منزلگاه بگذرد تا بتواند سفر روحانی را تا «سفر بالحق فی الحق » و«من الحق الی الخلق » ادامه دهد و امر معاد را اصلاح کند. 56 ملا صدرا در سیر الی الله در سفر نخست، از ضرورت اصلاح امر دنیا به ضرورت سیاست و حکومت می رسد که متعاقبا از آن بحث می شود.

د) ضرورت حکومت

صدر المتالهین در سفر من الخلق الی الحق، انسان راخلیفه خداوند معرفی کرد که با ابداع، تکوین، تدبیر تسخیر و تصنیع در نشئه ملکی تصرف می کند و چون او را «مدنی بالطبع » معرفی نموده است، بنابر این یکی از مهمترین موارد تصرف او اصلاح حیات اجتماعی اوست که بدون آن رسیدن به حق امکان پذیر نیست. او همانند فیلسوفان دوره میانی اسلامی، از راه ضرورت حیات جمعی به ضرورت حکومت می رسد.استدلال او بر ضرورت حکومت حاوی نکات زیر است: 1- دستیابی و نیل به کمال نهایی و خیر برتر و سعادت قصوی جز درسایه حکومت در یکی از اشکال سه گانه مدینه امت و معموره امکان پذیر نیست. 57 2- معاش دنیوی وسیله سعادت و معاد اخروی است و سعادت تامین نمی شود مگر آنکه «لیقی بدن الانسان سالما و نسله دائما و نوعه مستحفظا». 58 بدن انسان سالم و نسل او دائم و نوعش محفوظ بماندو این در سایه حکومت و سیاست میسر است. 3- برای پرهیز از هرج و مرج و اختلال نظام، نیاز به حکومت و سیاست مقتدر است زیرا اگر انسانها بدون آن رها شوند «لو ترک الامرفی الافراد سدی من غیر سیاسة عادلة و حکومة آمرة... لتشاوشوا ویقاتلوا.» 59 اگر سرنوشت افراد بدون سیاست عادلانه و حکومت مقتدرانه رها شود البته دچار هرج و مرج و کشتار می شود. 4- براساس ضرورت عقلی، خداوند خلق را بدون تکمیل مراحل نفسانی رهانمی کند و برای رفع احتیاج انسانها در امور معاش و معاد بالطف خویش «رئیس مطاع و امیر قاهر واجب الاتباع » 60 می فرستد تا مردم راهدایت کند. 5- برای جلوگیری از فردگرایی سلطه جویانه انسانها نیاز به حکومتی است که مانع از گرایش افراطی آن باشد و «الانسان کما مر غلب علیه حب الانفراد و التغلب و ان انجر الی هلاک غیره ». 61 اگرچه اجتماع مطابق طبع انسان است میل به تفرد برای تامین معیشت و بقای نفس نیز در نفس انسان وجود دارد بنابراین با حکومت و سیاست می توان اورا مهار کرد. 6- یکی از اغراض همه شرایع و نوامیس حفظ مال و جان افراد است ونیز آنچه سبب حفظ و حراست حیات اجتماعی انسان برای نیل به کمال است و شکی نیست که حکومت و سیاست بهترین ابزار حفاظت و تضمین آن است. 62

با این ادله صدر المتالهین به بررسی ماهیت حکومت می پردازد و به پیروی از معلم ثانی، ابو نصر فارابی، اجتماعات را به دو بخش تقسیم می کند: الف) اجتماعات ناقص که شامل چهار اجتماع خانواده، کوچه، محله واهل ده می شود. ب) اجتماعات کامل: یعنی اجتماعاتی که درحد حکومت می باشند و آن رادر سه سطح مطرح می کند:

1- حکومت مدینه: حکومتی است که اهل آن برای رسیدن به غایات و اهداف خود با یکدیگر همکاری می کنند. این حکومت کوچکترین سطح حکومت است که از مجموعه ای از ده های دارای انسجام و انتظام درونی بوجود آمده است و معمولا از یک ملت واحد شکل گرفته است.

2- حکومت امت: حکومتی است که حد اقل از سه مدینه بوجود آمده و ممکن است بخش اعظم جهان را در برگیرد و هزارها مدینه را تحت کنترل دولت مرکزی داشته باشد و همه شهروندان و مدینه های آن در جهت نیل به اهداف امت با هم همکاری کنند.

3- حکومت جهانی معموره زمین: حکومتی است که حد اقل از سه امت وحداکثر آن هزاران امت مختلف و مدینه های گوناگونی است که در همه گستره کره زمین تحت پوشش یک دولت مرکزی جهانی رهبری می شود و امتهاو شهرها و مردمان در این جهان واحد در جهت یک غایت و هدف باهم همکاری دارند.

صدر المتالهین هرسه نوع حکومت خود را با تقابل ارزشی بر مبنای «فضیلت »، به دو نوع حکومت فاضله و غیر فاضله تقسیم می کند و ازحکومت غیر فاضله به «حکومت جاهله » و «حکومت ناقصه » یاد می کندو با نقل عبارتی از کتاب «آراء اهل المدینة الفاضلة » فارابی می گوید: «الخیر الافضل و الکمال الاقصی انما ینال بالمدینة الفاضلة والامة الفاضلة التی یتعاون مدنها کلها علی ما ینال بها الغایة الحقیقیه و الخیر الحقیقی دون الناقصة و الامة الجاهلة » 63 خیر برتر و کمال نهایی تنها در سایه مدینه فاضله و امت فاضله (معموره فاضله) که شهرها و مدینه های آن تماما برای نیل به غایت حقیقی وخیر حقیقی با هم همکاری دارند، بدست می آید نه از راه مدینه و امت و معموره ناقصه و جاهله ای که در راه رسیدن به شرور باهم همکاری دارند.

بعد از بیان سه سطح حکومت او به بررسی ساختار درونی آن می پردازد وبا پذیرش نظریه ارگانیسم معلم ثانی می گوید «المدینة الفاضلة تشبه البدن » حکومت مدینه و امت و معموره شباهت تام به بدنی دارندکه همه اعضای آن در تکمیل و تتمیم حیات یکدیگر را معاونت می کنند ودر آن عضوی رئیسه به نام قلب وجود دارد و بعد از آن اعضایی وجوددارد که نزدیک به قلب هستند و به قلب خدمت می کنند و در مرتبه سوم اعضایی وجود دارند که به مقتضای اعضای قبل از خود عمل می کنند و باواسطه آن اعضا در خدمت قلب قرار می گیرند و بعد از اینها نیزاعضایی هستند که مستقیما به اینها خدمت می کنند و مخدوم اعضای بعداز خود هستند تا به اعضایی منتهی می شود که تنها نقش خدماتی دارندو مخدوم عضو دیگری نیستند، سپس می فرماید «و کذلک المدینة » اجزای مدینه به حسب فطرت و طبایع مختلف اند و در هیئات متفاضل، به حسب عنایت باری تعالی بربندگان خودش و به حسب وقوع ظلالی از نور صفات علیا و اسمای حسنای او بر عباد و بلادش مثل وقوع ظلال صفات نفس ناطقه و اخلاق آن بر خلایق بدن و بلاد آن از قوی و اعضا، پس در مدینه انسان واحدی هست که رئیس مطاع است و دیگران در قرب به آن متفاوت اند و برای هریک هیئت و ملکه ای هست که با آن فعلی را انجام می دهد که مقصود رئیس بدان بسته است و این گروه، اولین مرتبه بعداز رئیس اند و بعد از ایشان گروهی دیگرند که بر طبق مقصود این گروه عمل می کنند و این ترتب بر اجزای مدینه حاکم است تا آنکه منتهی شودبه اجزائی که خادم اند و مخدوم نیستند و اینها در اسفل مراتب واقع اند و چنان که در اعضای بدن عضوی هست که رئیس مطلق است و درهر چیزی که عضوی دیگر در آن چیز با او مشارکت دارد، افضل آن چیزبرای رئیس حاصل است و بعد از او اعضای دیگر هستند که رئیس اند ازبرای رتبه پست تر از خود و ریاست آنها تحت ریاست اول است پس این اعضا هم رئیس اند و هم مرئوس; همچنین رئیس مدینه اکمل اجزای آن است در آنچه مخصوص اوست و در هرچه با دیگران شریک است بهتر آن چیزبرای او حاصل است و تحت ریاست او گروهی هستند که هم مرئوس اند و هم رئیس دیگران، بنابراین به حسب خدمت و ریاست ساختار، حکومت سه مرتبه دارد: 1- مرتبه ریاست که از حاکمیت برتر برخوردار است و مخدوم همه اعضای مدینه است; 2- مرتبه ای که نسبت به رتبه بعد از خود ریاست دارد و نسبت به مرتبه قبل از خود خدمتگزار است. 3- مرتبه ای که صرفا خدمتگزار است و هیچ گونه ریاستی ندارد.

سیاست در سفر من الحق الی الخلق

در سفر صعودی «من الخلق الی الحق »بیان شد که انسان آخرین حلقه وجودی عالم مادون قمر و خلیفه خداونددر روی زمین است که با توسعه معرفت الهی و تدبیر سیاسی، مزرعه دنیوی و حیات اجتماعی خود را اصلاح و زمینه عروج به مقام ربوبی وسفر به سوی درجات روحانی را مهیا می سازد و با مطالعه درسیر«بالحق فی الحق » به تناسب ادراکات تعقلی، تخیلی و احساسی درعوالم سه گانه عقل، نفس و طبیعت به کمالات نهایی دست می یابد. به واسطه صفای نفس در قوه نظری با اتصال به عقل فعال بدون تعلیم بشری از افاضه علوم الهی بهره مند می شود و با کمال در قوه متخیله، عالم غیب را مشاهده و صور جمیله و اصوات حسنه را بر وجه جزئی ادراک می کند و در مرحله سوم در قوه عملی به کمال نفس می رسد و درعالم هیولائی تاثیر می گذارد و می تواند صورتی را ایجاد و صورت دیگری رازائل نماید و به اذن الهی در صحنه عالم تصرف تکوینی و تشریعی نماید». 64 چنین انسانی با افاضه روح القدس و عقل فعال از عقل بالقوه به عقل بالفعل و در نهایت به عقل مستفاد رسیده و معقول بالفعل می باشد. در سفر سوم بهره ای از «نبوت اخباری » از ذات وصفات و افعال الهی را کسب نموده است و می تواند احکام و شریعت رااز «نبی مطلق » تحصیل کند تا آنکه در سفر پایانی و بازگشت ازمقام جمع الجمعی به سوی خلائق مقام «نبوت تشریعی » را احراز می کندو به عنوان «خلیفه » خاص الهی برای تبیین منافع و مضار دنیا وآخرت و سعادت و شقاوت، مامور تبلیغ رسالت می شود. صدر المتالهین در شرح روایتی از امام صادق (ع) بااشاره به سفر روحانی و سیر استکمالی انسان به سوی خدا که از مرتبه پایین به بالاترین مراتب است می فرماید:«تابنده صالح مطلقی نشود ولی ای از اولیای الهی نمی شود، رسولی ازجانب خداوند و مبعوث به خلقش نمی شود چون رسول کسی است که قلبش هردو سو را فرا گرفته و به سبب مشاهده حق از خلق محجوب و پوشیده نمی شود پس او کاملتر از کسی است که مستغرق در خداوند و بی خبر ازخلق و مظاهر اسماء و تجلیات او می باشد. سپس تا رسول نگردد صاحب شریعت و دین کامل و رئیس تمامی خلایق و عهده دار سرکوبی دشمنان خدایعنی کافران و ظ المان نمی گردد.» 65 بنابراین چنین انسانی در«سفر الی الخلق » یک انسان استثنایی است که از جهت طبعی و فطری وملکات و هیئات ارادی مراحل کمال را با موفقیت به پایان برده است واز فیوضات وحیانی بهره مند گردیده است و در حد مشترک و واسطه بین عالم امر و عالم خلق شده و پذیرای خلق و حق است. چهره ای به سوی حق دارد و چهره ای به سوی خلق دارد» 66 و «یستحق بها خلافة الله وریاسة الناس » 67 او هم خلیفه خداوند است و هم رهبری و ریاست انسانها را برعهده دارد. لذا چنین انسانی که مظهر دین و سیاست است علاوه بر اینکه در علوم حقیقی به واسطه افاضات وحیانی باید کامل باشد «به ناچار می بایست که در اموری که به احکام و سیاست دینی تعلق دارد کامل بوده و به معجزات ظاهری مؤید باشد» اگر چنین نباشد نمی تواند واسطه بین حق و خلق باشد و بلکه حتی نمی تواندواسطه بین خلق و خلق باشد». 68 برخوردار نبودن از کمالات معنوی وافاضات وحیانی و سیاست دینی از نظر ملا صدرا به قدری قابل توجه است که فاقد آن حتی نمی تواند رهبری سیاسی را در نظامهای مردمی بر عهده گیرد. او از چنین انسانی با عناوین «رئیس اول »، «حکیم »،«ولی »، «نبی » و «منذر» یاد می کند 69 و وجودش را از دو جهت ضروری می داند: 1- یکی از لحاظ عنایت معبود به تکمیل مردمان در دو سرا، زیرا کسی که باریکی کف پاها را بدون گودی مهمل نمی گذارد و دو ابروی کج رابه دو کمان نمی کند، آشکار است برای اینکه در افاضه نبوت بر روحی از ارواح بشری بخل روا ندارد، با توجه بدین که نبوت رحمتی است برای آفریدگان و مردمان، البته که باید اولی و شایسته تر و لایق تر وسزاوارتر باشد. 2 دوم از دیدگاه نیاز بندگان در امور معاش و معاد به رئیس ورهبری مطاع و امیری قاهر و واجب الاتباع است تا در دنیا که جای انگیزش فتنه و فساد است و کمین گاه انواع مفسدت ها و مختهاست،انسانها را راهنمایی نماید و از این جهت «لا بد للخلق من الهادی الی کیفیة تحصیل المصالح و طلب المساعی و المناحج » 70 مردم به ضرورت، نیازمند به راهنما برای هدایت در تحصیل مصالح و منافع وضروریات هستند تا عنایت ازلی و هدایت الهی به مرحله تمام و کمال برسد.

شرایط و ویژگیهای رئیس اول

صدر التمالهین بین شرایط وویژگیهای رئیس اول تمایز قائل شده است همان طوری که پیش از اوابونصر فارابی بر این اعتقاد بود. به این معنا که شرایط را درمقام ثبوت و به تعبیر خودشان به حسب «کمال اول » لازم می داند وویژگیها را به حسب تحقق و مقام اثبات یا «کمال ثانوی » می داند وکمال ثانوی از لوازم کمال اولی است; به عبارت دیگر شرایط ثبوتی دررئیس اول همانند شرایط ثبوت طبابت در طبیب است که او با اتصاف به فن طبابت و قدرت بر علاج بیماران عنوان «طبیب » را ثبوتا احرازمی کند، خواه مریض به او مراجعه کند یا مراجعه نکند، خواه وسایل وابزار تحقق طبابت در اختیارش باشد یا از آن محروم باشد، در هرصورت در مقام ثبوت او طبیب است اگر چه در مقام اثبات و خارج طبابت نکند، در شرایط ثبوتی رئیس نیز مسئله چنین است. در کتاب «کسراصنام الجاهلیة » و «شرح اصول کافی » آمده است، چنین کسی سزاوارسروری است، خواه مردمان از او فایده گیرند و یا در اثر گمنامی ودوری جستن او از اشرار و گوشه گیری به خاطر عبادت خداوندی و همگونی با نیکان و معصومین اطهار کسی از او فایده نبرد چرا که اگر با این که او به چنین مرتبه ای رسیده کسی از او فایده نمی برد نه به خاطرکمبود اوست بلکه به سبب کوتاهی دیگران است و کمبود کسانی که گوش بدو نمی دارند و در حالات ژرف او نمی اندیشند. آشکار است که سیاستمدار و پیشوا و امام این مقام را به خاطر تخصص و فنی که داردداراست، خواه دیگران از او بپذیرند و سخن او را گوش دارند و یانپذیرند. و طبیب در اثر تخصص و دانش خود و توانایی که در معالجه بیماران دارد طبیب است، حال بیماری باشد و یا نباشد و طبیب بودن او رانبود بیمار نمی برد.همچنین امامت امام و فلسفه فیلسوف و سروری سروران در اثر نبودن وسائلی که بدان خواستهای خود را انجام توانند داد و یا نبودن افرادی که لازم است تا در راه تحقق اهدافشان بکار گیرند فسادنپذیرد و تباهی نگیرد.» 71 حکیم متاله با همین روش بر مشروعیت الهی امام عصر (عج) در زمان غیبت استدلال می کند 72 و اما در مقام اثبات او معتقد است که رئیس اول و امام باید اولا مبسوط الید باشدو از مقبولیت اجتماعی برخوردار باشد و ثانیا از ویژگی ها و خصال طبعی و اجرایی خاصی برخوردار باشد. از این توضیحات به خوبی خاستگاه و مشروعیت رهبری رئیس اول از منظر ملا صدرا معلوم می شود، به این معنا که رئیس اول در مقام ثبوت که در دسترس جامعه و افرادنیست از مشروعیت الهی برخوردار است و در مقام اثبات و تحقق خارجی ریاست او نیاز به مقبولیت اجتماعی و پذیرش مردمان دارد و بدون آن،ریاست و حکومت محقق نمی شود. او از این دو مقام به دو «لطف »جداگانه تعبیر می کند و می فرماید «وجود امام لطف است، خواه تصرف بکند و یا نکند ... تصرف ظاهر او لطف دیگری است و عدم آن از جهت بندگان و بدی اختیار آنان ست به طوری که او را کوچک شمرده ویاریش را رها نمودند، لذا لطف او در باره خود را از دست دادند.» 73

و اما شرایط رئیس اول عبارت است از: 1- کمال در قوه ناطقه و متخیله، به جهت دریافت افاضات وحیانی ازعقل فعال. 2- قدرتی در زبانش برجودت تخیل در گفتار بر آنچه را که می داندیعنی قوه تقریرش کامل باشد. 3- قدرت بر جودت ارشاد وهدایت به سعادت و به اعمالی که سعادت به آنهاحاصل می شود. 4- جودت ثبات در بدنش برای مباشرت در جنگ و جهاد.

بعد از بیان این شرایط می فرماید «فهذا هو الرئیس الاول للمدینة الفاضلة و الامة الفاضلة و رئیس المعمورة من الارض کلها» 74 چنین کسی رئیس اول در یکی از سه سطح نظام سیاسی مطلوب است: الف) نظام سیاسی مطلوب در سطح ملی با عنوان مدینه فاضله; ب) نظام سیاسی مطلوب در سطح منطقه ای با عنوان امت فاضله; ج) نظام سیاسی مطلوب در سطح جهانی با عنوان معموره ارض.

بعد از بیان شرایط ارادی می گوید ممکن نیست که کسی واجد این شرایطباشد مگر آنکه در او دوازده خصلت طبعی جمع شده باشد که عبارت است از: 1- آن که تام الاعضاء و قوی الاعضاء باشد که موافقت و متابعت کند اورا اعضایش بر اعمالی که شان رئیس می باشد که مباشر آنها باشد. 2- آنکه فهم و تصورش در آنچه می شنود نیکو باشد و هرچه به او گفته می شود به همان نحو که مقصود قائل است و به همان نحو که در نفس الامرواقع است بفهمد. 3- آنکه حفظش نیکو باشد و آنچه را می فهمد و احساس می کند فراموش نکند. 4- آنکه ذکا و فطنش قوی باشد به نحوی که ادنی دلیل در نظرش برمدلول دلالت کند. 5- آنکه حسن العباره باشد و تواند که از آنچه در خاطرش هست تعبیرنماید به عبارتی که مطلب از آن مفهوم باشد. 6- آنکه محب علم و حکمت باشد و از تامل در معقولات ملالی به هم نرساند و از تعب آن متاذی نشود. 7- آنکه بالطبع حریص نباشد بر شهوات، و بالطبع دوری کند لعب را ولذات کانیه فاسده را دشمن باشد. 8- آنکه کبیر النفس و محب کرامت باشد و بالطبع از هر چه عیب و عاراست متنفر بوده و برتر از آن را راغب بوده باشد. 9- آنکه درهم و دینار و سایر اعراض دنیویه در نظرش خوار و بی مقدارباشد. 10- آنکه بر حسب طبع محب عدل و اهل آن، و مبغض جور و ظلم و اهل آن باشد و در باره اهل خودش و غیر اهل خودش انصاف مرعی دارد و بر آن ترغیب نماید و برجوری که بر کسی وارد شود اندوهناک گردد و در مقام تدارک آن باشد. 11- آنکه در هر جا که به عدل و حسن و جمیل دعوت کرده شود به آسانی انقیاد نماید و در دعوت به عدل چموش و لجوج نباشد و اگر به جور وقبیح دعوت کرده باشد منقاد نباشد. 12- آنکه عزمش در آنچه وقوعش سزاوار باشد قوی باشد و جسور و نترس و قوی النفس باشد. این خصلتها لوازم آن شرایط است که پیش از این مذکور شد و اجتماع همه اینها در یک انسان مشکل است و به ندرت افرادی مفطور بر این اوصاف اند. 75

منابع و مآخذ

- شیرازی، محمد بن ابراهیم، المبدا و المعاد، تصحیح و تقدیم سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، تهران،1354 ش. 2- شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر سوره های اعلی و زلزال، مترجم رضا رجب زاده، کانون انتشارات محراب، تهران، 1362. 3- شیرازی، محمد بن ابراهیم، رساله سه اصل، مصحح حسین نصر،انتشارات مولی، تهران، 1360. 4- شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر سوره سجده، ترجمه رضا رجب زاده،کانون انتشارات محراب، تهران، 1362. 5- شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه، ج 1 9،دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، 1981 م. 6- شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسرار الایات، تصحیح و تقدیم، محمدخواجوی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360. 7- شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی ج 1، ترجمه محمدخواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1366. 8- شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی ج 2، ترجمه محمدخواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1367. 9- شیرازی، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، ترجمه و تعلیق محمدخواجوی، انتشارات مولی، تهران، 1371. 10- شیرازی، محمد بن ابراهیم، الواردات القلبیه فی معرفه الربوبیه، تحقیق دکتر احمد شفیعیها، انجمن فلسفه ایران، تهران،1358. 11- شیرازی، محمد بن ابراهیم، المشاعر، تقدیم و تعلیق، هانری کوربن، کتابخانه طهوری، 1363. 12- شیرازی، محمد بن ابراهیم، الشواهد ربوبیه به اهتمام جلال الدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران. 13- شیرازی، محمد بن ابراهیم، کسر اصنام الجاهلیه، تصحیح محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1340. 14- شیرازی، محمد بن ابراهیم، اللمعات المشرقیة فی المباحث المنطقیة، شرح و ترجمه عبد الحسین مشکوة الدینی، انتشارات آگاه،تهران 1354. 15- شیرازی، محمد بن ابراهیم، المعاد الجمسانی، تصحیح جلال الدین آشتیانی، انجمن حکمت و فلسفه ایران، تهران 1359. 16- شیرازی، محمد بن ابراهیم، المسائل القدسیه، تصحیح، سیدجلال الدین آشتیانی، انجمن حکمت و فلسفه ایران، تهران 1359. 17- شیرازی، محمد بن ابراهیم، متشابهات القرآن، تصحیح، سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، مشهد، 1362. 18- شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح الهدایه الاثیریه، تهران، 1313ق، چاپ سنگی. 19- شیرازی، محمد بن ابراهیم، القضاء و القدر، (مجموعه رسائل آخوند). 20- شیرازی، محمد بن ابراهیم، ایقاظ النائمین، تصحیح محسن مویدی،انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1361. 21- شیرازی، محمد بن ابراهیم، التصور و التصدین، تصحیح و ترجمه،مهدی حائری یزدی، انشارات بیداد، قم، 1362. 22- شیرازی، محمد بن ابراهیم، اکسیر العارفین فی معرفة الحق والیقین، انجمن بررسیهای اسلامی، (مجموعه رسائل آخوند). 23- شیرازی، محمد بن ابراهیم، اجوبه المسائل، رسائل فلسفی، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، دانشکده الهیات مشهد، 1392 ق. 24- آشتیانی، جلال الدین، شرح حال و آراء فلسفی ملا صدرا، انتشارات نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360. 25- شیرازی، محمد بن ابراهیم، رسائل فلسفی، تعلیق و تصحیح جلال الدین آشتیانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، تهران، 1362. 26- کوربن، هانری، صدر الدین شیرازی، ملا صدرا، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات جاویدان، تهران 1372. 27- یادواره 2، ملا صدرا، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360. 28- مهاجر، محسن، اندیشه سیاسی شیخ انصاری، ناشر دبیرخانه کنگره شیخ، قم، 1373. 29- فارابی، ابو نصر، آراء اهل المدینة الفاضلة، تقدیم و تعلیق دکتر البیر نصری نادر، دار المشرق، بیروت، 1991. 30- لک زایی، نجف، عرفان و سیاست در اندیشه ملا صدرا (جزوه خطی).

پی نوشتها:

1- الحمکة المتعالیه، ج 5، ص 205 2- شرح اصول کافی، ترجمه محمد خواجوی، ج 2، ص 373. 3- الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 303; الحکمة العرشیه، ص 285. 4 و 5- مبدا و معاد، ترجمه احمد بن محمد الحسینی اردکانی، ص 568. 6- همان، ص 572. 7- تفسیر سوره اعلی، ص 22. 8- الشواهد الربوبیه، 372. 9- الشواهد الربوبیه، ص 361-362. 10- همان، 359، و الحکمة المتعالیه، ج 9، ص 79-80. 11- شرح اصول کافی، ج 2، ص 377. 12- المبدا و المعاد، ص 480. 13- شرح اصول کافی، ج 2، ص 420. 14- فارابی، ابونصر، الجدل، ص 29-33. 15- ویلیام، باوم در کتاب Political Theory می گوید: .859 ,Hی"خC fیND؟× ;126 ,.59 ,وlWv وoکv pیw؟N -42  .109 ,MDëسC oCpvC -43

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر