تجربه دینی، حال دینی و رویداد دینی واژه های گوناگونی است که مترجمان فارسی زبان ر برابر واژه انگلیسی Religious experience به کار برده اند، ولی از این میان رایج ترین معادل، تجربه دینی است که در معنای عام آن شامل هر نوع ارتباط شهودی و دریافت شخصی ابنای بشر با عالم ملکوت و غیرمادی می گردد. ناگفته پیداست که این معنا و مفهوم متعلق به غرب مدرن است که طی دو سده اخیر در کانون توجه متکلمان و دین شناسان آن دیار قرار داشته است. به گمان پاره ای از آنان اصلی ترین و آشکارترین جنبه ظهور و تجلی دین در عرصه حیات آدمی همان تجربه دینی است، و در واقع حقیقت گوهر دین چیزی بیش از چنین پدیده ای نیست. بدین ترتیب دین در این مفهوم جدید، معنایی بسیار گسترده می یابد و از ابتدایی ترین جلوه های آن تا پیشرفته ترین اشکال سنت های مذهبی در طول تاریخ بشر را شامل می شود؛ زیرا از منظر آنان برخورداری از تجربه دینی فقط به کسانی که با مفهوم خدا بدان گونه که در ادیان ابراهیمی مطرح است آشنایند و بدان اعتقاد می ورزند، اختصاص ندارد، بلکه هر نوع باور به امور ماورائی را دربرمی گیرد؛ از همین روی تجارب معنوی افراد قبایل ابتدایی و کسانی را که مفاهیم الهیاتی آنان هنوز در مرحله خامی است نیز شامل می شود. در این رویکرد هرگونه احساس، مشاهده و دریافت شخصی که آدمی را به گونه ای با جهان ناپیدا و ماورای طبیعت و نیروهای غیبی حاکم بر انسان و دیگر موجودات عالم ماده مرتبط سازد، تجربه دینی نامیده می شود. بدیهی است که در این معنای عام، تجربه دینی شامل تجربه های بصیرت آمیزی که مؤمنان از سر می گذرانند هم می شود؛ چراکه آنان با مشاهده پاره ای رویدادهای نامتعارف و بعضا غیرقابل تبیین در زندگی خود درباره وجوه غیرمادی خویش و نیز ارتباط و نسبت موجودی ماورایی با جهان ناسوت بصیرت های تنبه انگیزی می یابند.
تجربه دینی امّا معنای خاص تری نیز دارد و آن، رویدادی است که به نظر می رسد خداوند خویش را به گونه ای بر انسان آشکار یا متجلّی ساخته است. تجربه ای که شخص، متعلّق آن را خداوند می انگارد و یا لااقل تجلّی خداوند را در یک فعل یا موجودی که به نحوی با خداوند مرتبط است، احساس می کند. به دیگر سخن در این تعریف، تجربه دینی عبارت است از گونه ای ظهور یا تجلّی خداوند بر شخص تجربه گر.
ظهور مفهوم تجربه دینی و مطرح شدن آن به عنوان گوهر دین مرهون تلاشهای شلایر ماخر (17681834م) فیلسوف و متکلم آلمانی است و این به نوبه خود مولود شرایط فکری و فرهنگی خاصی بود که پس از رنسانس و تحولات معرفتی همه جانبه بر غرب گذشت.
انسان محوری و عقل مداری، بدین معنا که اولاً همه چیز باید تنها و تنها از منظر انسان نگریسته شود و ثانیا پافشاری بی حد و حصر بر توانایی عقل، با این گمان که عقل می تواند به کل هستی بنگرد و روایت های کلی آن را ترسیم کند؛ دو عنصر اصلی عصر روشنگری بود که متکلمان مسیحی مغرب زمین را بر آن داشت تا با طرح تجربه دینی، نگاهی نو به موضوع دین افکنند و آئین مسیحیت را از مخاطراتی که بخصوص از سوی این آموزه ها احساس می شد، برهانند. البته ذکر این نکته ضروری است که برخورد دین شناسان با این دو مقوله یکسان نبود، بلکه با ارائه نظریه تجربه دینی تلاش کردند با هماهنگ نمودن خود با آموزه نخست (انسان محوری)، آموزه دوم (عقلی مداری افراطی) را انکار نمایند. تب شدید عقل گرایی افراطی که از سوی بسیاری از اندیشمندان آن عصر بدان دامن زده می شد، از یکسو و غیربرهانی و غیرعقلانی شمرده شدن گزاره های اساسی مسیحیت، همچون اثبات وجود خدا، تثلیت و... از سوی دیگر و همچنین تعارض علم با تعداد پرشماری از آموزه های کلیسا مشکل را دو چندان کرد.
مثلاً هرچند کانت این نکته را که، آموزه های دینی را نمی توان به مدد عقل اثبات نمود، از هیوم پذیرفت، ولی برای برون رفتن از این معضل پیشنهاد کرد که دین را باید از حوزه عقل نظری خارج کرد و به قلمرو عقل عملی (اخلاق) درآورد. از نظر او وجود خدا ازآن رو پذیرفتنی است که پیش فرض عقل عملی واخلاق است. این اندیشه موجب گشت که کانت حقیقت دین را همان اخلاق بداند و فتوا دهد که دین و اخلاق یکی هستند.
شلایر ماخر از یک سو با عقل گرایی افراطی و از سوی دیگر با یکی انگاری دین و اخلاق به مخالفت پرداخت. او که در فضای رمانتیسم اواخر قرن هیجدهم و اوائل قرن نوزدهم آلمان می زیست، حقیقت دین را در احساسات و عواطف تشخیص داد و گوهر دین را احساس میل به بی نهایت (در کتاب درباره دین) و احساس وابستگی مطلق (در کتاب ایمان مسیحی) دانست. هرچند ماخر در اشاره به این «احساس» بیشتر بر واژه حال دینی تکیه داشته و از واژه تجربه دینی کمتر استفاده کرده است. اصطلاح تجربه دینی عمدتا ریشه در آثار ویلیام جیمز دارد که در ادامه دیدگاه های شلایر ماخر این مباحث را به حوزه روان شناسی دین گسترش داد و با مطالعات مبسوط خویش در این باب مفهوم تجربه دینی را در ادبیات دین شناسی نوین استقرار بخشید.
حاصل این روند، متکلمان مسیحی را در جستجوی حوزه ای برای دین که مستقل از استدلال های کلامی رایج باشد، سوق داد و از آنجا که در مدرنیته، دیدگاه اومانیستی غالب بود، انسان مرکز و محور حقایق قرار گرفت و سنگ بنای نجات و حقیقت در درون انسان نهاده شد.
در سنت اندیشه اسلامی بحث های اساسی و عمده ای از سوی فلاسفه و متکلمان مسلمان ارائه شده است که با مطالبی که در حال حاضر تحت عنوان تجربه دینی مورد بحث و گفتگو قرار می گیرد، ارتباطی وثیق دارد. در حقیقت بخش مهمی از پرسش هایی که امروزه در این بخش از مباحث فلسفه دین مطرح است و دین شناسان، هریک به فراخور منظر خویش به گونه ای به آن پاسخ می دهند، برخی با صراحت و برخی به طور ضمنی، موردتوجه و دقت عالمان و متفکران حوزه فرهنگ اسلامی بوده است و پژوهشگران می توانند با عبور از اصطلاحات خاص و راه یابی به مفاهیم و معانی آنها، پاسخ ایشان به آن پرسش ها را بیابند. سؤالهایی همانند:
حقیقت تجربه دینی چیست و آیا اصولاً تحقق چنین تجربه ای برای همگان ممکن است؟
تجربه دینی چه ربط یا نسبتی با آموزه ها و گزاره های دینی و ایمان مؤمنان دارد؟
آیا وحی نوعی تجربه دینی است یا این دو ماهیتا با یکدیگر متفاوت اند؟
آیا تجربه دینی می تواند خود، دلیلی بر صحت دعاوی دینی، از جمله وجود خداوند باشد؟
ملاکها و ضوابط لازم برای تحقق یک تجربه دینی کدام است؟
تجربه دینی چه پیامدهایی در رفتار و شخصیت انسان و به تبع آن جوامع انسانی دارد؟
از جمله پرسشهای اساسی این حوزه معرفتی است که می توان پاسخ آنها را با بازخوانیِ میراث مکتوب عالمان مسلمان بدست آورد.
بر این اساس فصلنامه حوزه و دانشگاه با پرداختن به این موضوع، امیدوار است درباره هستی و چیستی تجربه دینی از منظر اندیشمندان مسلمان، گامی در جهت طرح مباحث نو در حوزه معرفت دینی برداشته باشد. انشاءاللّه.
سردبیر