نوشته شده توسط: حجة الاسلام والمسلمین دکتر علی شیروانی(2)
چکیده
یکی از اقسام مهم تجربه دینی، تجربه تفسیری است. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی، این قسم از تجارب دینی را با نگرش اسلامی بررسی، و محورهای اساسی بینش قرآنی درباره این قسم از تجارب را تحلیل و تبیین می کند. ابتدا تجربه تفسیری را تبیین مفهومی کرده، سپس ارتباط آن را با تبیین دینی بازگفته و آنگاه با تقسیم تبیین، به عقلانی و غیرعقلانی، عقلانیّت تفسیرهای دینی را نشان داده است.
در این مقاله تأثیر و تأثر دو جانبه تجربه تفسیری و احوال و عواطف آدمی، ارتباط تجربه تفسیری با برخی از آموزه های اصلی اسلام، از جمله توحید افعالی و اسمای الهی و نیز، عوامل دخیل و منشأ خطا و عینیّت تجربه تفسیری مورد بررسی قرار گرفته است.
واژه های کلیدی: تجربه دینی، تجربه تفسیری، تبیین دینی، توحید افعالی، احوال ایمانی، فعل خدا.
1. مقدمه
«تجربه دینی» عنوان یکی از مهم ترین مباحث فلسفه دین است که در روان شناسی دین، پدیدارشناسی دین، تاریخ ادیان، مطالعه تطبیقی ادیان، و معرفت شناسی دین از زوایای گوناگون مطرح شده و مطالعات فراوانی را به خود اختصاص داده است. هرچند تاریخ طرح جدّی تجربه دینی به عنوان گوهر و حقیقت دین، به زمان شلایرماخر بازمی گردد (پراود فوت، 1377، ص17)، در تاریخ اندیشه دینی ریشه هایی بسیار عمیق و کهن برای این جهت وجود دارد و به ویژه در متون دینی، مطالب فراوانی در این باره می توان یافت.
در این گفتار برآنیم تا دسته ای از این تجارب را که تجربه تفسیری خوانده می شود، با نگرش اسلامی بررسی کنیم.
2. روش تحقیق
تجربه دینی، عنوانی جدید است که در دو قرن اخیر تولد یافته است. طبیعتا نباید انتظار داشت که در آیه یا روایتی، این عنوان، با معنای جدید آن، طرح و درباره آن بحثی شده باشد. در موضوع هایی از این قبیل، به نظر می رسد شیوه پسندیده پژوهش آن باشد که معنای مورد بحث به خوبی تبیین شود. آنگاه عنوان مناسبی برای آن معنا در متون مورد مطالعه تعیین، و سپس مطالب مطرح شده درباره آن عنوان البته با نگاه جدید و به قصد یافتن پاسخ پرسش های تازه ای که در ارتباط با آن عنوان امروزه مطرح است استخراج، طبقه بندی، تحلیل و ارزیابی گردد.
اما این روش در جایی مناسب است که اولاً، توافقی اجمالی بر سر مفهوم و معنای عنوان مورد مطالعه وجود داشته باشد و صاحب نظران در آن باره تعریفی روشن و مورد توافق ارائه کرده باشند؛ و ثانیا، برای آن معنا، عنوانی در متون مورد بحث بتوان یافت که تا حدّ قابل قبولی به آن نزدیک باشد، به نحوی که اگر تفسیر آن عنوان را در آن متون به دست آوریم، چیزی نزدیک به همان تعریف به دست آید.
درباره عنوان تجربه دینی، کار از جنبه نخست با مشکل مواجه است؛ زیرا صاحب نظران تعریف روشن و مورد توافقی از تجربه دینی ارائه نکرده اند (دیویس، 1989، 29). برخی مانند شلایرماخر تجربه دینی را متعلق به حوزه عواطف و احساسات می دانند و احوال دینی را مصداق آن می شمارند و اموری از قبیل احساس وابستگی و یا اشتیاق به حقیقت غایی را تجربه دینی می نامند (پترسون، 1376، ص41)؛ و برخی مانند آلستون، آن را تجربه ای ادراکی به شمار می آورند که ساختاری مشابه ساختار تجربه حسی دارد (همان، ص44)؛ و گروه سومی همچون پراودفوت آن را تجربه ای می دانند که شخص برخوردار از آن، آن را دینی تلقی و تفسیر می کند (پراودفوت، 1377، ص245)؛ از این رو نمی توان انتظار داشت که در متون دینی، عنوانی بیابیم که معادل مفهومیِ مناسبی برای تجربه دینی باشد.
به نظر می رسد راه چاره در چنین مواردی آن باشد که به مصادیق عنوان مورد بحث مراجعه کنیم؛ یعنی آنچه را تجربه دینی خوانده شده فهرست و بدون سعی برای به دست آوردن یک جامع مفهومی برای آن، آن را طبقه بندی کنیم، آن گاه برای هر طبقه عنوانی مناسب بجوییم و سپس اطلاعات مربوط به هر طبقه را از متون مورد بررسی استخراج و تنظیم و تحلیل کنیم، این شیوه ای است که ما در این تحقیق از آن پیروی کرده ایم.
3. انواع تجربه دینی
فیلسوفان دینی برای طبقه بندی انواع گوناگون تجربه دینی، طرح های مختلفی ارائه کرده اند؛ اما آنچه دیویس در این خصوص پیشنهاد کرده جامعیت بیشتری دارد و شاید به همین دلیل در نوشته های فارسی سال های اخیر رواج بیشتری یافته است. ما نیز به این دو دلیل (جامعیت و رواج) ابتدا به صورت گذرا، انواع تجربه دینی را براساس دسته بندی دیویس بیان می کنیم (دیویس، 1989، ص3365) و سپس به تحقیق درباره یکی از اقسام آن، که وی آن را تجربه تفسیری(3) می نامد، می پردازیم.
از نظر دیویس، تجارب دینی را می توان در شش گروه، به صورت مانعة الخلوّ و نه مانعة الجمع، جای داد؛ یعنی هر تجربه دینی ای دست کم در یکی از عناوین ذیل می گنجد. هرچند ممکن است به لحاظ ابعاد گوناگونش، مصداق یک یا چند عنوان دیگر نیز باشد.
الف) تجارب تفسیری که شرح آن خواهد آمد.
ب) تجارب شبه حسی(4): اینها تجاربی هستند که نوعی ادراک حسی توسط حواس پنج گانه، در آن نقش دارد. رؤیاهای دینی، رؤیت فرشتگان، شنیدن وحی و تکلّم موسی علیه السلام با خداوند، نمونه هایی از تجارب شبه حسی اند (همان، ص35).
ج) تجارب وحیانی(5): این گونه از تجارب شامل وحی و الهام یا بصیرت ناگهانی می شود. تجارب وحیانی در نظر دیویس، به طور ناگهانی و بدون انتظار به فاعل تجربه خطور می کند و دینی بودن آنها به لحاظ محتوایشان است (همان، ص39).
د) تجارب احیاگر یا حیات بخش(6): تجاربی هستند که ایمان فاعل تجربه را شکوفا و بارز می سازند و موجب تغییرات مهمی در وضعیت روحی و اخلاقی فاعل تجربه می گردند. در این تجارب، شخص احساس می کند که خداوند در موقعیت ویژه ای وی را هدایت و به سوی حقیقت رهبری کرده است (همان، ص44).
ه ) تجارب مینوی(7): این تجربه ناظر به دیدگاه ردلف اتو در بیان عمیق ترین احساس دینی است. از نظر او، این احساس آمیزه ای منحصر به فرد از هیبت و جذبه، بیم و عشق، و خوف و رجا است که در اثر مواجهه حقیقتی متعالی که وی آن را نومن(8) می نامد، پدید می آید (همان، ص48).
و) تجارب عرفانی: همان شهود وحدت وجود و وجود واحد است که در عرفان، به ویژه عرفان ابن عربی، فراوان از آن سخن گفته شده است (همان، ص54).
4. تجربه تفسیری
تجربه تفسیری، تجربه ای است که دینی بودن آن به واسطه تفسیری دینی از یک رویداد است که شخص صاحب تجربه در اثر باورها، انتظارها و عُلقه های دینی خود، به آن رسیده است. در این موارد، فردی که دارای باورهای دینی است، با رویدادی مواجه می شود و آن رویداد را با ذهنیت دینی خاص خود تعبیر، تفسیر و تبیین می کند (شیروانی، 1381، 118). در چنین مواردی سه چیز را باید از یکدیگر تفکیک کرد:
الف) رویداد؛ ب) تفسیر دینی رویداد؛ ج) احوال و عواطف خاصی که در پی آن تفسیر دینی در فرد پدید می آید. مثلاً وقتی تنها فرزندِ مادر، در پی دعاها و نذر و نیازهای وی، به صورتی خارق العاده و دور از انتظار از یک بیماری صعب العلاج شفا می یابد، ما با سه چیز مواجه می شویم: 1) شفا یافتن بیمار؛ 2) تفسیر دینی این رویداد، که مادر آن را اجابت دعای خود می داند؛ 3) حالت شور و هیجان، و فوران محبت به خداوند و خضوع و انکسار عاشقانه مادر در پیشگاه او.
کلمات دیویس در اینکه تجربه تفسیری کدام یک از امر دوم و سوم است، ابهام و آشفتگی دارد و در واقع، میان آن دو تفکیک روشنی انجام نداده است. وی در مقام تعریف، بیشتر به امر دوم نظر دارد و می نویسد: «گاه تجربه کننده، یک تجربه را دینی می شمارد، نه به دلیل وجود جنبه ای غیرمعمول در خود تجربه، بلکه به این دلیل که به تجربه مذکور(9) در چارچوب تفسیریِ دینی پیشین، نظر کرده است» (همان، ص33). اما وقتی نمونه هایی برای آن بیان می کند، امر دوم و سوم با هم آمیخته می شود: «مثال های متداول چنین تجربه هایی عبارت اند از: یک بد اقبالی را حاصل گناهان گذشته زندگی شمردن [امر دوم]؛ یک بیماری را با خرسندی تحمل کردن، به خاطر آنکه آن بیماری فرصتی است برای مشارکت جستن در رنج مسیح [امر سوم]؛ تجربه عشق به همه چیز به خاطر این اعتقاد که همه چیز این جهان سرشار از خداست [امر سوم]؛ حادثه ای را «اراده الهی» دانستن [امر دوم] و حادثه ای را استجابت دعا شمردن [امر دوم]». من با تأکید بر لزوم تفکیک میان این دو امر، تصریح می کنم که مقصودم از تجربه تفسیری در این نوشتار، همان امر دوم است.
تجربه تفسیری در حقیقت تبیینی دینی است که فرد از رویدادی خاص در نظر می گیرد. تبیین یعنی فهم عمیق تر یک رویداد به مدد کشف رابطه آن با دیگر وقایع و پدیده ها. هنگامی که با حادثه ای مواجه می شویم، تا رابطه آن را با دیگر حوادث کشف نکنیم و آن را ذیل مفاهیم و مقولات و نظریه هایی که از پیش پذیرفته ایم نگنجانیم، تبیینی از آن رویداد نداریم و در نتیجه، آن حادثه برای ما مبهم و تیره و تار خواهد بود. مفاهیم و نظریه ها، سرشت و ماهیت پدیده ها و نیز روابط آنها را با یکدیگر بیان می کنند. درج کردن یک حادثه در ذیل مفاهیم، مقولات و نظریه های از پیش پذیرفته شده، کشف چیستی، چرایی و روابط آن حادثه با دیگر حوادث را به ارمغان می آورد؛ و مقصود از تبیین دینی، تبیینی است که مبتنی بر گزاره های دینی است؛ یعنی گزاره هایی که از متون دینی به دست آمده و ناظر بر هست و نیست های عالم اند.
1.4. تبیین عقلانی و غیرعقلانی
تبیین یک حادثه دارای انواع گوناگونی است. از یک دیدگاه تبیین ها را می توان بر دو قسم دانست:
الف) تبیین های عقلانی(10)؛ ب) تبیین های غیرعقلانی(11).
تبیین های غیرعقلانی مربوط به دیدگاه های خردستیزند؛ این گونه از تبیین ها مبتنی بر نظریه هایی است که با معیارهای عقلی ناسازگارند و با دلیل و برهان عقلی و یا تجربی ابطال می شوند (فنایی، 1379، ص4846).
تبیین های عقلانی مربوط به دیدگاه های خردپذیرند. این گونه از تبیین ها مبتنی بر نظریه هایی هستند که با ملاک ها و ضوابط عقلی سازگار و هماهنگ بوده، به کمک دلیل و برهان عقلی و یا تجربی اثبات می شوند.
گونه سومی از نظریه ها وجود دارند که خردگریز هستند؛ یعنی دستگاه فکر و اندیشه آدمی نفیا و اثباتا قضاوتی درباره آن ندارد. بسیاری از حقایق عرفانی از سوی عرفای برجسته ای چون ابن عربی طوری ورای عقل دانسته شده که در یک تفسیر، مقصود از آن همان خردگریز بودن به معنای مورد نظر در این نوشته است. محدودیت قلمرو ابزارهای شناخت حصولی آدمی، امکان وجود چنین باورهایی را اثبات می کند. البته درباره مصادیق این نظریه ها، اختلاف نظر فراوانی وجود دارد تا آنجا که مثلاً برخی از فیلسوفان، معرفت به وجود خداوند را خردگریز دانسته اند. در حالی که بسیاری آن را در قلمرو بدیهیات ثانوی جای داده اند و فیلسوفان دین دار، غالبا برای آن ادله عقلی متعددی ارائه کرده اند.
2.4. عقلانیت تبیین در نظریه های خردگریز
درباره عقلانی بودن و غیرعقلانی بودن تبیین های مبتنی بر نظریه های خردگریز اختلاف نظری میان دو دیدگاه موسوم به دیدگاه حداکثری و دیدگاه حداقلی در باب عقلانیت وجود دارد که بازگشت آن، به اختلاف نظر درباره امکان معقول و موجه بودن اعتقاد به گزاره های خردگریز است.
براساس عقلانیت حدّاکثری، باور به یک گزاره تنها در صورتی معقول و موجه است که آن گزاره به مدد دلیل و برهان عقلی یا تجربی اثبات شده باشد. عقلانیت حداقلی این دیدگاه را خودناسازگار می شمارد، چرا که همین مدعا را نمی توان با هیچ دلیل و برهان عقلی یا تجربی اثبات کرد و از این جهت، به زعم طرفداران این دیدگاه، باید آن را غیرعقلانی به شمار آورد؛ یعنی عقلانیت حدّاکثری مقتضی آن است که این نظریه نامعقول و غیرموّجه باشد (پترسون، 1376، ص22).
در برابر، عقلانیت حدّاقلی بر آن است که باور به یک گزاره، هرچند مورد حمایت یک دلیل و برهان عقلی نباشد، می تواند موجه باشد. مشروط بر آنکه از راه و روشی قابل اعتماد به دست آمده باشد. بنابر این دیدگاه، تبیین های مبتنی بر چنین گزاره هایی، تبیینی عقلانی خواهند بود.
3.4. عقلانیت تبیین های دینی
تبیین های دینی (مقصود از دین در اینجا دین اسلام است) را باید تبیین های عقلانی به شمار آورد؛ زیرا:
اولاً، این تبیین ها بر مفاهیم و نظریه های خردپذیر مبتنی است؛ چرا که به نظر ما، عقاید اساسی دین با دلیل و برهان عقلی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم (در جایی که به ادله نقلی تمسک می شود) اثبات شده است.
ثانیا، معقول و موجّه بودن باور به یک گزاره، منحصر به جایی نیست که دلیل و برهانی عقلی یا تجربی آن گزاره را اثبات کند؛ البته نه به لحاظ نکته ای که قایلان به عقلانیت حدّاقلی می گویند، که خود مبتنی بر نوعی شکاکیّت معرفتی و عدم امکان دست یابی به یقین در این گزاره هاست؛ بلکه به دلیل آنکه ما، جز راه های متعارف، راه هایی دیگر نیز برای کسب معرفت داریم. حاصل آنکه:
1) تبیین، جز با در دست داشتن مفاهیم و گزاره هایی چند صورت نمی گیرد.
2) در تبیین دینی، از گزاره های برگرفته از منابع معرفت دینی استفاده می شود.
3) گزاره ها بر سه قسم اند: خردپذیر، خردگریز و خردستیز.
4) تبیین بر اساس گزاره های خردپذیر، قطعا عقلانی است و براساس گزاره های خردستیز، قطعا غیرعقلانی است.
5) تبیین بر اساس گزاره های خردگریز در صورتی عقلانی است که آن گزارها به گونه ای موجه و مؤید باشند؛ (مانند: استناد به وحی یا شهود).
6) هیچ یک از گزاره های دینی اسلام، خردستیز نیستند، بلکه یا خردپذیرند و یا خردگریزی هستند که از راه قابل اعتمادی به دست آمده اند.
7) بنابراین، تبیین های مبتنی بر گزاره های دینی اسلام، عقلانی است.
5. ارتباط تجربه تفسیری با مفاهیم دینی
1.5. تجربه تفسیری و بینش توحیدی
چنانکه گذشت، تجربه تفسیری در حقیقت تبیین دینی است؛ و هر تبیینی مبتنی بر مجموعه ای از پیش دانسته ها و پیش فرض هاست که شخص تبیین گر بر پایه آنها به کشف روابط پدیده ها و حوادث می پردازد و موضع و دیدگاه خاصی در قبال آنها برمی گزیند. توفیق در این تبیین، منوط است اولاً، بر درستی اصول و مبانی؛ ثانیا بر تطابق تبیین صورت گرفته با آن اصول و مبانی؛ بنابراین برای دست یابی به دیدگاهی اسلامی درباره تجارب تفسیری، ابتدا باید ببینیم قرآن کریم، که مهم ترین منبع معرفتی دین اسلام است، چه جهان بینی و اصول هستی شناختی ای را به عنوان پایه و مبنای تجارب تفسیری به ما می آموزد و ما را در نگرش به پدیده های پیرامون خود دعوت می کند که چه انگاره هایی را در نظر داشته باشیم.
عصاره جهان بینی قرآنی، توحید است. توحید اصل و اساس و پایه دعوت قرآن و نقطه کانونی توجه آن است. توحید یعنی: مبدأ همه چیز خدای یگانه است؛ همه چیز از او، برای او و به سوی اوست؛ هستی هر پدیده ای در حدوث و بقای خویش وابسته به هستی خداوند است؛ همه به او محتاج و او بی نیاز از همه است؛ خداوند به همه چیز دانا و از ریز و درشت حوادث گذشته و آینده آگاه است؛ او قادر مطلق و بر هر کاری تواناست؛ هیچ محدودیتی در علم و قدرت او وجود ندارد و از این رو همه چیز بر اساس حکمت و مشیت و قضا و تقدیر او رقم می خورد؛ او عالم را همان گونه که می خواست، براساس حکمت بالغه خویش، به حق آفرید و هیچ باطلی در کار او راه ندارد.
نکته مهم دیگر در این خصوص، توجه به تصویر و ترسیم افعال الهی در قرآن کریم است و از اینجا اهمیّت فراوان شناخت صفات فعلی خداوند آشکار می شود. براساس جهان بینی توحیدی، عالم سراسر فعل خداوند است و با صفات فعلی او یگانگی دارد. بر خلاف صفات ذاتی خداوند که عین ذات اوست و بود و نبود هیچ چیزی در اتصاف خداوند بدان صفات تأثیری ندارد، صفات فعلی ازفعل خداوند انتزاع می گردد وبه لحاظ وجودشناختی، عین فعل اوست؛ چون فعل خداوند همان ایجاد پدیده های عالم هستی و ایجاد این پدیده ها عین وجود آنهاست، صفات فعلی خداوند با پدیده های عالم هستی، عینیّت و یگانگی دارد و به بیان عرفا، هر پدیده ای مظهر اسمی از اسمای الهی است.
نتیجه ای که از نکته یاد شده در ارتباط با بحث تجارب تفسیری گرفته می شود. آن است که تجربه تفسیری را می توان این گونه تعریف کرد: «تجربه تفسیری آن است که انسان رویدادهای عالم، به ویژه رویدادهای مربوط به خود را فعل خدا ببیند». البته به این نکته مهم باید توجه داشت که در منطق قرآن، انسان نقش اساسی در تعیّن بخشی به فعل خداوند دارد؛ رحمت و غضب الهی، نعمت و نقمت خداوند، بارش باران و ریزش عذاب، همه و همه در گرو فعل انسان و نحوه ارتباط او با خداوند است و این امر نقشی محوری در تفسیر دینی پدیده ها دارد.
2.5. تجربه تفسیری و نقش آن در زندگی
اهمیت و تأثیر مثبت این تجربه به سه عامل بستگی دارد:
الف) میزان باور: توضیح آن به این گونه است که علم و معرفت دارای مراتب و درجات گوناگونی است و در یک تقسیم بندی، دارای سه درجه است: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین. البته هر یک از این مراتب نیز دارای درجات فراوانی است. روشن است که تأثیر تفسیر دینیِ حوادث در روح و جان آدمی، ارتباطی مستقیم با میزان و درجه علم و اطمینان شخص به آن تفسیر دارد. نفس اعتقاد به لطف و رحمت الهی، آرام بخش جان آدمی است؛ ولی به هنگام مواجهه با بلایی سهمگین و خانمان برانداز، همچون زلزله، کسی که همه عزیزان و دارایی های خود را در چند لحظه از دست می دهد، زمانی از آن آرامش برخوردار می شود که اعتقاد به لطف و رحمت الهی در عمق جان او نفوذ کرده باشد. ممکن است انسان به لحاظ معرفت شناختی یقین داشته باشد، اما برای ظهور و بروز آثار روحی و روانی مورد انتظار، صِرف یقین معرفت شناختی کفایت نمی کند، بلکه لازم است که باورهای دینی در عمق روح و جان آدمی رسوخ کند. هر چه میزان این نفوذ بیشتر باشد، تجربه های دینی مؤثرتری برای شخص دین دار روی می دهد.
ب) ارزیابی صحیح پدیده: در ارتباط با این امر نیز باید توجه داشت که در بسیاری از موقعیتها، مؤمنان در تفسیر دینی حادثه ای که با آن مواجه می شوند، خطا می کنند و همین امر موجب می شود که در مسیر حیات دینی خود به بیراهه بروند و از حوادثی که روی می دهد بهره مناسبی برای رشد و تکامل خویش نبرند و دچار رکود و عقب ماندگی شوند؛ در این صورت، تجربه دینی، به جای تأثیر سازنده و مثبت، ممکن است نقش منفی و مخرّب بر رشد و تکامل دینی فرد بر جای نهد. مثلاً کسی که ثروت و رفاهی را که از آن برخوردار شده، نشانه لطف خدا و تقرّب خود به خداوند می داند، یا کسی که فقر و تنگدستی خودرا نشانه قهر وناخشنودی خداوند می داند ویا کسی که عدم تحقق خواسته خویش را عدم استجابت دعایش به درگاه خداوند تلقی می کند، ممکن است مرتکب خطا شده باشند و این خطای در تفسیر، نتایج زیانباری برای آنها به بار خواهند آورد.
ج) ویژگی های رویداد مورد تفسیر: برخی گمان کرده اند تجارب تفسیری تنها در مورد پدیده های خارق العاده و غیرمتعارف صورت می گیرد؛ مانند شفا یافتن معجزه آسای کسی که به غدّه تومور مغزی مبتلا شده و یا امدادهای ویژه و دور از انتظاری که فرد آن را از سوی خداوند و اجابت دعای خویش تلقی می کند؛ در حالی که تجارب تفسیری در بینش قرآنی، به این موارد اختصاص نداشته، همه رویدادهای عالم هستی را شامل می شود. در واقع هر چه در عالم اتفاق می افتد به اذن الهی و مطابق با مشیّت وی است. حوادث را نمی توان دو دسته به شمار آورد و دسته ای را فعل خداوند و گروهی را مستند به علل وعوامل طبیعی خاص خود دانست. همه حوادث، در عین استناد به علل و عوامل خاص خود که البته لزوما آن علل هم، صرفا عوامل طبیعی نیستند فعل خداوندند.
یک فعل کاملاً عادی و معمولی که علل و عوامل طبیعی آن کاملاً مشخص است، ممکن است مصداقی برای توفیقی از سوی خداوند، لطف خاص الهی، امداد الهی و مانند آن باشد. فعل خداوند نظام مند و براساس سنن و قواعدی است که همو در جهان هستی جاری ساخته و در عین حال، دست خداوند باز است و هر چه بخواهد می کند. البته در صورتی که رویداد مورد نظر، امری خارق عادت و غیرطبیعی و دور از انتظار و خلاف روند عمومی حوادث باشد؛ استناد و ارتباط خاص آن به خداوند آشکارتر خواهد بود و از این جهت، تفسیر دینی آن بیشتر مورد تأیید و قبول واقع می شود و میزان باور و اطمینان به دخالت خداوند در پیدایش آن افزایش می یابد؛ مثلاً: بیمار مبتلا به سرطانی که بر اساس تشخیص پزشکان متخصص و آزمایش های به عمل آمده، هیچ راه علاجی برایش وجود ندارد، وقتی پس از دعا و توسل، به شکل غیرطبیعی و غیرمنتظره ای شفا می یابد، گویا چاره ای جز تفسیر دینی آن وجود ندارد؛ تا آنجا که حتی غیرمتدیّنان نیز به تفسیر دینی آن تمایل می یابند و گاه چنین رویدادی را شاهد و گواهی بر درستی پیش فرض های متدینان در عقاید دینی خویش می شمارند و اینجاست که مسئله قرینگی این دسته از شواهد برای درستی باورهای دینی مطرح می شود. مصداق بارز چنین رویدادی، معجزات پیامبران الهی بوده که در ایمان آوردن کسانی که در شک و تردید به سر می بردند نقش اساسی داشت، هر چند بودند کسانی که در اثر گرایش های نفسانی و شهوانی، علی رغم برطرف شدن تردیدهای نظری شان، مشمول توفیق ایمان نشدند و دانسته، پای در راه ضلالت نهادند.
3.5. تجربه تفسیری و احوال ایمانی
تجربه تفسیری مربوط به قلمرو بینش ها و دانش های آدمی است و در واقع، نوعی نگاه به پدیده ها و رویدادهای عالم، بر اساس جهان بینی توحیدی و هستی شناسی دینی است؛ اما این نوع نگاه، تأثیری عمیق در احوال و احساسات دینی دارد. باید یادآور شویم که کسانی چون شلایرماخر و اتو، اساسا تجربه دینی را در احوال ایمانی و احساسات دینی خلاصه می کنند. از نظر اینان، اموری مانند محبت به خدا، بیم و امید به او، احساس شور و شوق و وابستگی به او و اموری از این دست، حقیقت و گوهر دیانت هستند، همان چیزی که ویلیام جیمز آن را تجربه دینی می نامد. در این نگاه، آنچه ما تجارب تفسیری نامیدیم، تجربه دینی به شمار نمی آید، اما باید توجه داشت که تأثیری بسزا در برانگیختن این گونه احوال و تجارب دارد.
وزنه برداری که توانایی خود در بلند کردن وزنه و بردن مدال طلای مسابقات جهانی را نتیجه امداد و لطف خداوند و استجابت دعای خود می داند، شور و هیجان دینی عمیقی در دل و جان او پدید می آید، مهر و محبتش به خداوند افزایش می یابد، امید او به رحمت الهی فزونی می گیرد و احوال دینی در او زنده و با طراوت می شود؛ و نیز کسی که بلا و مصیبت وارد شده بر خود را امتحان و آزمون الهی می شمارد تا ببیند که آیا او بنده ای شاکر و صابر است و یا جزع کننده و کم طاقت، رضایتی عمیق در دل خویش نسبت به قضای الهی احساس می کند.
آنان که احوال ایمانی را گوهر دیانت به شمار می آورند، باید به علل و اسباب پیدایش و دوام این احوال توجه داشته باشند. چنانکه گذشت، تفسیر دینی حوادث و دینی دیدن رویدادها و درک تجلّی اسمای الهی در آنها عاملی مؤثر در پیدایش این احوال است و اینک یادآور می شویم که تفسیر دینی حوادث نیز به نوبه خود منوط و متوقف بر باورها و عقاید دینی است. پس برای دست یابی به احوال دینی، تفسیر دینی و برای تحقق تفسیر دینی، باور دینی لازم است. البته این امور، ارتباطی دیالکتیکی با یکدیگر دارند و تعاملی دوسویه میانشان برقرار است؛ چنانکه میان ایمان و عمل گفته می شود که ایمان، عمل ساز است و عمل نیز ایمان ساز؛ درجه ای از ایمان زمینه مرتبه ای از عمل صالح است و آن عمل صالح خود موجب تقویت و رشد ایمان می گردد.
4.5. تجربه تفسیری و توحید افعالی
از آنچه گذشت، ارتباط تنگاتنگ تجربه تفسیری با توحید افعالی دانسته می شود. توحید افعالی آموزه ای قرآنی است که بر اساس آن، مصدر و منشأ و مبدأ حقیقی و مستقل همه امور، خدای بزرگ دانسته می شود. قرآن کریم به ما می آموزد که قدرت خداوند در همه پدیده ها نافذ است و همه چیز با اذن و اراده او صورت می پذیرد و هیچ چیز نمی تواند مانع نفوذ خواست الهی و تحقق اراده او شود. هر ذره ای که می جنبد، هر برگی که بر زمین می افتد، هر اتفاق خرد و کلانی که در نظام هستی رخ می دهد، فعل خداوند است و کاری است که از او سرزده. تنها فاعل حقیقی و مستقل اوست و غیر او هر فاعلی که کاری می کند و هر علتی که اثری می گذارد، ذات و توان و تار و پودش از خدا و وابسته به اوست و هیچ استقلالی در هیچ جنبه ای از وجود خود ندارد.
توحید افعالی عمیق ترین باوری است که منشأ تبیین و تفسیر دینی و تحقق تجربه تفسیری می گردد. در واقع بر اساس توحید افعالی، همه پدیده ها تفسیری دینی می یابند، و دست خدا در همه رویدادها به چشم عقل و بلکه با دیده دل، درک و شهود می شود. نفس اینکه انسان فعل را فعل خدا و پدیده ها را ساخته خدا بداند، زمینه ای می شود تا اسما و صفات الهی را در آنها متجلّی و آشکار یابد و همه چیز را چونان آیت و نشانه ای از آن ذات بی نشان تلقّی کند و در همه و با همه چیز و پیش و پس از همه چیز خدا را ببیند و این زمینه ای خواهد بود برای تبلور عمیق ترین احوال ایمانی، به ویژه عشق بی نهایت به آن ذات بیکران.
5.5. تجربه تفسیری و اسمای الهی
با نگرش توحیدی به پدیده های عالم و با توجه به روابط گوناگونی که پدیده های عالم با خداوند می یابند مفاهیم گوناگونی به عنوان افعال الهی و اسمای فعلی خداوند تحقق و ظهور می یابد. در قرآن کریم شمار فراوانی از این نام ها، برخی به صورت فعل و برخی به صورت صفت بیان شده است و در دیگر متون دینی، به ویژه دعای جوشن کبیر، هزار اسم از اسمای الهی بیان گردیده که بسیاری از آنها در شمار اسمای فعلی خداوند است.
در فرق میان صفات ذاتی و فعلی گفته اند: صفات ذاتی مفاهیمی هستند که با توجه به نوعی از کمال، از ذات الهی منتزع می شوند؛ مانند حیات، علم و قدرت؛ و صفات فعلی مفاهیمی هستند که از نوعی رابطه بین خدای متعال و مخلوقاتش انتزاع می یابند؛ مانند خالقیت و رازقیت. به تعبیری دیگر، صفات فعلی، از فعل خداوند به لحاظ های گوناگون انتزاع می شوند، چرا که در رابطه خداوند و فعل او، اضافه، عین طرف اضافه است؛ در نتیجه آفریدنْ همان آفریده، و روزی دادنْ همان روزی، و بخشیدنْ همان بخششی است که بنده از آن برخوردار می گردد.
این اسما و افعال برخی عام هستند، مانند رحمت که همه چیز را فراگرفته است و در واقع اسمی است که همه اسمای دیگر را تحت پوشش خود دارد؛ و برخی خاص و برخی خاص ترند تا بدانجا که هر پدیده ای فعل و اسمی خاص از افعال و اسمای الهی به شمار می آید که عرفا بسیار بر آن تأکید دارند.
قرآن کریم با تأکید بر این اسما و افعال، آدمی را به نگریستن به رویدادها از روزنه این مفاهیم دعوت می کند.
6.5. تجربه تفسیری و نحوه نگرش قرآن
قرآن کریم کتابی است که رویدادها و حوادث عالم را به صورت دینی تبیین و تفسیر می کند و به آنها از منظر الوهی می نگرد و نحوه نگرش دینی به رویدادها را می آموزد. در واقع یکی از مهم ترین رهاوردهای ادیان آسمانی، ایجاد و ترویج و تصحیح چنین نگرشی در انسان هاست؛ نگاهی که در آن، همه چیز به عنوان آیه و نشانی از جنبه ملکوتی عالم و فعل خداوند به شمار می آید. قرآن کریم نیز برای تحقق این هدف، زبانی ویژه دارد. با مروری بر آیات قرآن می توان به خوبی مشاهده کرد که این کتاب آسمانی بیانگر افعال خداوند در عرصه زندگی فردی و اجتماعی انسان و به طور کلی در عرصه جهان هستی است.
به طور مثال، سوره حمد با نام خداوند بخشنده مهربان آغاز می شود (حمد/1) و در ادامه ربوبیت الهی را در همه عوالم تذکّر می دهد و به ما می آموزاند که فقط از او یاری جوییم(12) (حمد/5)؛ پس خداوند می تواند در امور دخالت کرده، ما را یاری رساند. هدایت نیز به دست اوست؛ بنابراین باید از او بخواهیم که ما را به راه راست رهنمون گردد(13)؛ (حمد/6). همان گونه که گروهی از مردمان از نعمت های ویژه الهی بهره مندند، دسته ای نیز مورد خشم و غضب خداوند قرار می گیرند(14) (حمد/7)؛ و این بیان حاکی از آن است که پاره ای از رویدادها و پدیده ها، ظهور خشم خدا و مصداق غضب اوست. یک بلای آسمانی و یا یک آتشفشان سوزان، از منظرهای مختلف به گونه های متفاوتی می تواند تبیین شود؛ اما از منظر دینی، تفسیر آن می تواند غضب خداوند، آزمون الهی و یا حتی لطف پنهان خداوند باشد؛ و شاید یک پدیده واحد برای افراد گوناگون بسته به شرایط، احوال و حتی نوع برخورد ایشان با آن حادثه متفاوت باشد: برای یکی لطف و برای دیگری قهر، برای یکی نعمت و برای دیگری نقمت، برای یکی هشدار و برای دیگری تازیانه تأدیب خداوند.
چنانکه اشاره شد، گاهی نوع مواجهه و نحوه نگرش و رویارویی فرد با یک حادثه تعیین می کند که کدام یک از این تفسیرها در مورد آن صحیح است؛ چنانکه مثال های قرآنی و به طور کلی، آیات الهی، برای گروهی مصداق هدایتگری خداوند و برای گروهی دیگر مایه ضلالت و گمراهی است: «خدای را از اینکه به پشه ای، یا فروتر از آن مَثَل زند، شرم نیاید. پس کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن مثل از جانب پروردگارشان بجاست، ولی کسانی که به کفر گراییده اند می گویند: خداوند از این [مثل [چه قصد داشته است؟ خدا بسیاری را با آن گمراه می کند و بسیاری را با آن راهنمایی می کند؛ ولی جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند» (بقره/26).
آیه هفتم از سوره بقره، مقاومت کافران در قبول حق و عدم آمادگی ایشان در پذیرش و درک و هضم پیام الهی را به این صورت تبیین و تفسیر می کند: «خداوند بر دل های آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده است» (بقره/7).
سپس احوال منافقان را شرح می دهد و می فرماید: «در دلهای آنان مرضی است و خدا بر مرضشان افزوده است» (بقره/10). پس اگر مشاهده می کنیم که منافقان رفته رفته انحطاط بیشتری می یابند و کینه و حقد و عقده های ضددینی آنان بزرگ و بزرگ تر می شود، در زبان قرآن، کیفر الهی است و خداوند بیماری آنان را افزون تر می سازد و از این بالاتر، خداوند ایشان را «ریشخند و استهزا می کند و در طغیانشان فرو می گذارد تا سرگردان شوند» (بقره/14). به راستی چه حادثه و رویدادی برای منافقان اتفاق می افتد که تفسیر دینی آنان ریشخند خداوند است؟
در ادامه خطاب به مردم می فرماید: «پروردگارتان را بپرستید... همو که زمین را برای شما فرشی گسترده و آسمان را بنایی [افراشته] قرار داد و از آسمان آبی فرود آورد و بدان از میوه ها رزقی برای شما بیرون آورد» (بقره/22). انسان دیندار وقتی بارش باران و رویش گیاهان را می بیند، از ارتباط و استناد این امور به خداوند غفلت نمی کند، بلکه تفسیری دینی از این پدیده ها عرضه می کند، بدین صورت که خداوند باران رحمت خویش را نازل کرد تا گیاهان را با آن برویاند و حیات و زندگی ما در زمین سامان یابد و ما راه بندگی او را پیش گیریم. در نگاه دینی، انسان است که هدف و غایت آفرینش زمین و همه آنچه در آن هست، می باشد؛ و این نگرش، خلقت آنها را معنادار می سازد؛ چرا که خداوند هر چه را در زمین است برای انسان آفرید: «اوست آن کسی که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید» (بقره/29).
چنانکه ملاحظه می شود، زبان و نگرش قرآن، تفسیری خدامحورانه و دینی از رویدادهاست و این روح بر سراسر آیات قرآن حاکم است؛ و از اینجا باز هم به اهمیت تجربه تفسیری در بینش اسلامی باز می گردیم.
6. خطا در تجربه تفسیری
چنانکه گذشت، تجربه تفسیری بر اساس نوعی تبیین و نگرش به پدیده ها و نوع رابطه آنها با صفات و افعال الهی شکل می گیرد. همان گونه که توفیق در تبیین صحیح رویدادها از این منظر، می تواند در باروری دین داری و تکامل انسانی و تحقق اهداف الهی سودمند باشد، خطا و لغزش در آن نیز می تواند مایه سقوط و انحطاط انسان گردد؛ مثلاً اگر کسی لطف خدا را قهر او و یا قهر الهی را لطف او به شمار آورد، ابتلا را اکرام الهی و یا اکرام الهی را ناچیزی بپندارد، در تبیین خود به خطا رفته و تجربه ای ناصواب فراهم آورده است.
قرآن کریم در آیات فراوانی به تبیین های ناروای دینی می پردازد و آنها را نقد و تصحیح می کند، که نمونه ای از آن را در ذیل از نظر می گذرانیم: «اما انسان، هنگامی که پروردگارش وی را می آزماید و عزیزش می دارد و نعمت فراوان به او می دهد، می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. و اما چون وی را می آزماید و روزی اش را بر او تنگ می گرداند، می گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است. ولی نه، بلکه یتیم را نمی نوازید و بر خوراک دادن بینوا همدیگر را برنمی انگیزید و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه می خورید و مال را دوست می دارید، دوست داشتنی بسیار(15)» (فجر / 1520). این آیات متفرع است بر آیه پیشین که می فرماید: «همانا پروردگار تو سخت در کمین است»(16) (فجر / 14).
این آیات زبان حال انسان را، که همان تبیین و تجربه خطای او در تلقّی غنا و فقر است، بیان و آن را نقد و تصحیح می کند. تفسیر صحیح دو رویداد غنا و فقر، آن است که آدمی زیرنظر و تحت مراقبت خداوند است که آیا درست عمل می کند یا نادرست؟ از این رو، او را می آزماید و در معرض امتحان و ابتلا قرار می دهد. اما انسان، از درک این واقعیت طفره می رود و هر گاه خداوند او را از نعمت های خویش بهره مند می سازد، می پندارد که برخورداری از این نعمت ها اکرام خداوند و نشانه مقام و منزلت بلند او نزد خداوند است و خداوند او را با این امور، گرامی داشته و عزیز شمرده است و درنتیجه، او حق دارد هر گونه بخواهد در آنها تصرف کند؛ پس سرکشی می کند و تباهی به بار می آورد و از سوی دیگر، وقتی در فشار و تنگنای معیشت قرار می گیرد و تهی دست و بی چیز می شود، می پندارد که خداوند او را خوار و از نظر دور داشته و به او خشم و غضب نموده است؛ از این رو از محبتش به خداوند می کاهد، بلکه از او روی بر می تابد و به کفران و جزع و فزع می پردازد.
خطای اساسی در این تبیین و تفسیر، آن است که انسان برای زندگی دنیا اصالت قایل است و سعادت و شقاوت خویش را در برخورداری و محرومیت از نعمت های آن می پندارد؛ در حالی که زندگی دنیا تنها گذرگاهی است برای زندگی اخروی که عامل اصلی سعادت آدمی در آن، تقرّب به خداوند، با ایمان و عمل صالح است؛ و همین است کرامت واقعی در نگاه قرآنی، و ثروت و فقر در آن هیچ نقشی ندارد، جز آنکه امتحان و آزمون الهی است.
در ادامه، با واژه «کلاّ» بار دیگر بر بطلان چنین تبیینی تأکید می کند و آنگاه احوال و افعال پاره ای ثروتمندان را، که ثروتشان را به هیچ وجه نمی توان تکریم الهی و نشانه محبوبیت آنها در درگاه الهی به شمار آورد، یاد می کند و آن اینکه آنان یتیمان را نمی نوازند، بر اطعام بینوایان اقدام نمی کنند، میراث ضعیفان را می خورند و به مال و منال دنیا سخت دل بسته اند؛ و روشن است که کسانی که چنین باشند به هیچ وجه نزد خدا عزیز و گرامی نیستند و آنچه خداوند در اختیارشان نهاده، اگر چه در آغاز اکرام و نعمت باشد، با این سوءاستفاده، مصداق نقمت و استدراج و مانند آن خواهد شد. «کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج، از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت. و به آنان مهلت می دهیم؛ که کید [و تدبیر] من استوار است»(17) (اعراف / 182183). استدراج که از آموزه های مهم قرآنی است، در لغت به معنای درجه درجه و مرحله به مرحله بالا بردن و یا پایین آوردن و نزدیک کردن گام به گام به یک امر یا مکان می باشد و در کاربرد قرآنی، به معنای نزدیک کردن مرحله به مرحله و اندک اندک کافران و شقاوتمندان به حضیض انحطاط و هلاکت می باشد؛ و این است تفسیر صحیح و حقیقی برخورداری ها و بهره مندی های فراوان ظالمان و ستمگران در زندگی دنیا و تأخیر در عقوبت و کیفر ایشان؛ همان چیزی که ممکن است در تفسیری غلط، اکرام و گرامی داشت آنان به شمار آید؛ و سرّ اطلاق عناوینی چون «استدراج» و «مکر» بر آنها در تعابیر قرآنی نیز، همین استعداد آنها برای سوءتفسیر و برداشت است.
از این روست که خداوند به مؤمنان هشدار می دهد که مبادا امکانات و برخورداری های مادی کفرپیشگان و سفرهای تجاری پررونق آنان در شهرها شما را بفریبد، که اینها همه متاعی ناچیز است که در پی آن عذابی سهمگین و عقوبتی دراز است: «مبادا رفت و آمد کافران در شهرها تو را دست خوش فریب کند؛ [این] کالایی ناچیز [و برخورداری اندکی] است؛ سپس جایگاهشان دوزخ است و چه بد قرارگاهی است»(18) (آل عمران / 196197).
7. تجربه تفسیری و حالات تجربه گر
چنانکه گذشت، هر تفسیر و تبیینی مسبوق به پیش دانسته هایی است که نقش مهمی در ساخت و پرداخت آن تفاسیر دارند و از مهم ترین عوامل سازنده آن به شمار می روند. در مورد تفسیر دینی، اطلاعات و باورهای انسانی درباره صفات و اسمای الهی، رابطه جهان و انسان با خداوند، رابطه دنیا و آخرت و اموری مانند آن، که می توان آنها را باورهای دینی فرد نامید، نقش عمده ای ایفا می کنند؛ از این رو، برای کام یابی در تفسیر و تبیین دینیِ حوادث و برخورداری از تجاربی سودمند، در گام نخست باید باورهای دینی خود، به ویژه انسان شناسی، خداشناسی و معادشناسی را بسنجیم و آن را با کتاب و سنت و عقل مطابق سازیم.
در بسیاری از موارد، منشأ و ریشه خطا در تفسیر دینیِ یک رویداد، اعتقادها و باورهای نادرستی است که شخص آنها را می پذیرد و بر موارد خاص منطبق می سازد. کسی که خداوند را موجودی غضبناک می پندارد، که همواره می خواهد بندگان خود را عذاب و شکنجه کند، حوادث را به گونه ای تعبیر می کند، و کسی که خداوند را خیرمحض می شمارد و اصل اوّلی و حاکم بر همه افعال او را رأفت و رحمت می داند و باور دارد که رحمت الهی همه چیز را تحت پوشش دارد و حتی مظاهر خشم او نیز هر چند در تقابل با رحمت خاص قرار می گیرد مصداقی از رحمت عامّ اوست، در تفسیر رویدادها راهی دیگر می پیماید.
همچنین کسی که خداوند را حکیم و همه افعال او را مبتنی بر حکمتی استوار می داند، و کسی که خداوند را حکیم ندانسته و افعال او را حکیمانه و هدفمند نمی شمارد، حوادث را یکسان تفسیر نخواهند کرد.
اما باید توجه داشت که عامل دیگری نیز در تحقق و شکل گیری تجارب تفسیری دخالت دارد و آن عواطف، احساسات و تمایلات و احوال آدمی است. انسانی که حالت خوف و بیم بر او حاکم بوده و اوصاف جلال الهی بر دل و جان او مستولی گشته و هیبت و شکوه الهی همه وجود او را پر کرده است، با کسی که اوصاف جمال الهی بر او چیره شده و جذبه و عشق و محبّت الهی او را فراگرفته، هر چند شناخت هایشان یکسان باشد، تجربه های تفسیری آنان لزوما یکسان نخواهد بود.
شاهد این مطلب آن است که یک فرد، در احوال گوناگون، تجارب تفسیری گوناگونی دارد؛ وقتی که حال رجا دارد، با وقتی که در حال خوف است، یکسان سخن نمی گوید؛ وقتی شکر بر او غالب است، زبانش به «مناجات الشاکرین» مترنّم می شود و آنگاه که شرم از عدم ادای حقّ الهی بر او چیره است، «مناجات المذنبین» را زمزمه می کند.
انسان فقط یک موجود اندیشنده نیست که دقیقا بنابر آنچه می داند و باور دارد بنگرد و تفسیر کند، بلکه دارای ساحتی دیگر نیز هست که در بسیاری از موارد همان بر وجود او حاکم است و آن عنصر عواطف و احساسات است. با نگاهی به مناجات های معصومین علیهم السلام و اولیا می توان این گوناگونی و تنوع در تفسیر رویدادها را به روشنی یافت، که منشأ آن احوال متفاوتی است که این تفسیرها را موجب گشته است.
8. تجربه تفسیری و عینیّت
در اینجا نکته مهم دیگری مطرح می شود و آن نوعی انعطاف پذیری در تجربه تفسیری و یا تفسیر دینی حوادث است. برخلاف تبیین های علمی که حالتی متعین و کاملاً عینی(19) دارند، تفسیرهای دینی، هم جنبه ذهنی(20) و هم جنبه عینی دارند؛ برای نمونه: لطف و قهر بودن، یا نعمت و نقمت بودن یک رویداد، می تواند به نوع برخورد شخص با آن بستگی داشته باشد؛ اگر در قبال آن صبر پیشه کند و خدا را همچنان شکر و سپاس گوید و توجهش به آخرت و معاد فزونی یابد و علاقه اش به دنیا فروکاهد، به خدا روی آورد و از دنیا روی بگرداند، قطعا آن بلا، هر قدر سخت و دشوار هم باشد، نعمتی بزرگ برای او و لطفی عظیم در حق او خواهد بود که با هیچ ثروت و نعمتی که انسان را به خدا نزدیک نمی سازد، برابری نمی کند و به عکس، اگر در برابر آن جزع و فزع و شکوه و شکایت کند، بر عدالت خداوند خرده بگیرد، عبادت اندک خویش را نیز ترک گوید، امتحانی سخت خواهد بود که ایمان ضعیف خود را نیز در معرض خطر قرار می دهد.
در یک کلمه، رابطه رویداد با سعادت حقیقی انسان و تأثیر مثبت و یا منفی اش در آن، تعیین کننده تفسیر صحیحی است که از آن حادثه به عمل آمده که خود به نوعی متأثر از نحوه تفسیر و برداشت فرد از آن حادثه، و عکس العملی است که در قبال آن از خود نشان می دهد و این نوعی رابطه دیالکتیکی و شبیه به چیزی است که امروزه دور هرمنوتیکی خوانده می شود و نظیر آن را عالمان دینی در رابطه ایمان و عمل صالح مورد تأکید قرار داده اند.
این انعطاف پذیریِ تفسیر دینی رویدادها خود موجب نوعی ابهام و عدم قضاوت قطعی درباره بسیاری رویدادها می شود که اگر مواجهه ای مناسب با آن شود، بالندگی و هماهنگی دو عنصر بیم و امید را موجب می شود که برای کمال انسانی مفید خواهد بود و در این بر آن تأکید شده است.
9. نتیجه
از مباحث ارائه شده می توان نتایج زیر را بیان نمود:
1) تجربه تفسیری، در بینش اسلامی و نگرش قرآن مطرح شده و مورد تأکید قرار گرفته است.
2) تجربه تفسیری، عامل باروری ایمان دینی و یکی از اهداف مهم ادیان الهی بوده است.
3) قرآن کریم، به یک معنا، دفتر تبیین دینی رویدادهای عالم است.
4) برخورداری فرد از تجربه تفسیری یکی از معیارهای مهم میزان تدیّن فرد است.
5) در تجربه دینی، شخص باید بکوشد تا دچار خطا و خرافه نشود.
منابع
قرآن کریم.
پترسون، مایکل و دیگران (1376). عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی. تهران، انتشارات طرح نو.
پراودفوت، وین (1377). تجربه دینی، ترجمه عباس یزدانی. قم، مؤسسه فرهنگی طه.
شیروانی، علی (1381). مبانی نظری تجربه دینی. قم، بوستان کتاب.
فنایی، ابوالقاسم (1379). «تبیین دینی»، نقد و نظر، شماره 2324، قم.
Davis, Caroline Franks, (1989). The Evindential Force of Religious Experience. Oxford University.
1. Religious Experience and Religious Interpretation
2 دانش آموخته حوزه علمیه قم، دکترای فلسفه و کلام از دانشگاه تربیت مدرس، عضو هیأت علمی و مدیر گروه فلسفه و کلام مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه
3 . interpretive experience
4 . quasi-sensory experiences
5 . revelatory experiences
6. regenerative experiences
7 . numinous experiences
8 . numan
9 . بهتر است به جای «تجربه مذکور» رویداد تجربه شده، گفته شود. این اشتباه نوشتاری در خود متن انگلیسی روی داده است.
10 . rational experiences
11 . irrational experiences
12 . و اِیَّاکَ نَسْتَعِینْ.
13 . اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقِیم.
14 . صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ.
15 . فَأَمَّا الاْءِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِی * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِی * کَلاَّ بَل لاَ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ * وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَمّا * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّا جَمّا.
16 . انّ ربّک لبالمرصاد.
17 . والذین کذّبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لایعلمون. و املی لهم انّ کیدی متین.
18 . ولا یغرّنّک تقلّب الذین کفروا فی البلاد. متاع قلیل ثمّ مأواهم جهنّم و بئس المهاد.
19 . Objective
20 . Subjective