ماهان شبکه ایرانیان

الگوی پژوهش در موضوع اسلام و دنیای متجدّد با الهام از اندیشه های استاد مطهری

هدف نهایی از این طرح، زمینه سازی برای پاسخگویی به این پرسش است که «چگونه می توان در دنیای جدید دیندار بود؟»، به عبارت دقیق تر و کامل تر «چگونه می توان میان ارزش ها و تعالیم اسلامی و میان دستاوردها و مقتضیات دنیای جدید توازن برقرار ساخت؟».

هدف پژوهش

هدف نهایی از این طرح، زمینه سازی برای پاسخگویی به این پرسش است که «چگونه می توان در دنیای جدید دیندار بود؟»، به عبارت دقیق تر و کامل تر «چگونه می توان میان ارزش ها و تعالیم اسلامی و میان دستاوردها و مقتضیات دنیای جدید توازن برقرار ساخت؟».

بر این باوریم که این پرسش اصلی ترین، زیربنایی ترین و سرنوشت سازترین موضوع شایستة پژوهش است و از این رو قبل از بیان گام ها و مراحل پژوهشی، لازم است قدری دربارة پرسش فوق و اهمیّت آن توضیح دهیم.

پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «یأتی علی الناس زمان الصابر منهم علی دینه کالقابض علی الجمره»[1]، زمانی می رسد که هر کس بر دین خود صبر کند و بتواند دینش را حفظ نماید، مانند کسی است که آتش برافروخته را در دست نگاه دارد. این تمثیل حضرت ختمی مرتبت، دشواری و اهمیت دینداری در دورة آخرالزمان را بیان می کند که تحقق آن را در دوران کنونی بخوبی می یابیم.

ممکن است با منحصر دانستن دین در حیطة مسایل و عبادات فردی، مسألة دینداری در دنیای جدید امر سهلی بنماید و پاسخ های ساده انگارانه ای را برانگیزد که مثلاً: شخص دیندار می تواند خداپرست باشد و به عبادات خود عمل نماید و در عین حال از محصولات صنعت و تکنولوژی دنیای جدید استفاده کند که به ارزش های دینی و اخلاقی لطمه وارد نشود، و این، امری کاملاً دست یافتنی است.

برای نشان دادن ساده انگارانه بودن پاسخ فوق و بیان اهمیت پرسش از چگونگی دینداری در دنیای جدید تذکر چند نکته ضروری است. نکتة اوّل آنکه باید میان دینداری مقلّدانه و محقّقانه تفکیک نمود. شاید دیندار مقلّد با بستن همة درها بر خود و نشنیدن یا نشنیده گرفتن هر سخن مخالف و با کنار گذاشتن دغدغة حقانیت بتواند دینداری ضعیف و ناتوان خود را در دنیای جدید حفظ کند، امّا اگر اصل را بر تحقیق در دینداری دانستیم که حقّ نیز چنین است و در این راه به توصیة خود دین، عقل را همسنگ با دین محترم شمردیم[2]، و راه را بر عقاید مخالف نبستیم، پرسش از چگونگی امکان دینداری در دنیای جدید اهمیت می یابد. به ویژه اگر فراموش نکرده باشیم که انسان محوری دنیای جدید و عقل مداری انسان جدید موجب شده همه چیز و از جمله دین و دینداری با پیمانة عقل سنجیده شود و انبوهی عظیم از عقاید مخالف در مقابل دین و دینداران عرضه شود. در این راه بسیار معدودند کسانی همچون استاد مطهری که از این معرکة آراء و از عرضة عقاید مخالف استقبال کنند و بگویند: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیدة دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهة صریح و روشن با آنها[3]. من بر خلاف بسیاری از افراد از تشکیکات و ایجاد شبهه هایی که در مسائل اسلامی می شود، با همة علاقه و اعتقادی که به این دین دارم، به هیچ وجه ناراحت نمی شوم، بلکه در ته دلم خوشحال می شوم. زیرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کرده ام که این آیین مقدس آسمانی در هر جبهه از جبهه ها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندی و سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است.»[4]

نکتة دیگر برای درک اهمیت پرسش از چگونگی دینداری در دنیای جدید، تفکیک میان دینداری فردی و اجتماعی است. در این جا می توان تصوّر نمود که چه بسا انسان دیندار با منحصر دانستن تعالیم دینی در برخی آداب و عبادات فردی، در ظاهر تعارضی با ابعاد گوناگون زندگانی در دنیای جدید احساس نکند، امّا اگر به تعالیم اجتماعی دین اسلام و به نمونة بارز و اعلای آن یعنی حکومت اسلامی که به فرمودة حضرت امام خمینی «حکومت [اسلامی] فلسفة علمی تمام ابواب فقه است»[5] توجّه کنیم و از سوی دیگر نفوذ و سلطه و سیطرة افکار و دستاوردهای جهان جدید بر همة شؤون فردی و اجتماعی بشر عصر جدید را پیش چشم قرار دهیم و کوهی از موانع، تعارض ها و ناسازگاری ها را که فراروی انسان مسلمانی است که در جهت عمل به تعالیم اجتماعی اسلام گام برمی دارد، در نظر داشته باشیم، آنگاه اهمیت این پرسش را باز خواهیم یافت که «چگونه می توان در دنیای جدید، دیندار بود؟»، آری با اصالت دادن به دینداری محققانه و عقلانی که درک آن را در دوران کنونی وامدار استاد مطهری هستیم و با برتر شمردن دینداری اجتماعی و توجّه به حکومت اسلامی که فهم آن در این عصر مدیون حضرت امام خمینی است و با آشنایی اجمالی از دستاوردها و متقضیات دنیای جدید، اهمیت پرسش فوق و ضرورت سرمایه گذاری علمی و پژوهشی در راستای پاسخگویی به آن روشن خواهد شد.

به این نکته توجّه داریم که استاد مطهری تمایز علوم دینی و غیردینی را مردود می شمارد و معتقد است که اوّلاً وجوب علم تهیّوئی یعنی جهت آمادگی برای رسیدن به اهداف خاص است و ثانیاً اسلام در همة شؤون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بشر دارای اهداف خاصی است و ثالثاً امروز دنیا بر پاشنة علم می چرخد و بدون علم نمی توان جامعه ای مستقل، آزاد و قویّ داشت و لذا «نتیجه می گیریم که در هر زمانی خصوصاً در این زمان فرض و واجب است بر مسلمین که همة علومی را که مقدمة رسیدن به هدفهای اسلامی است، فرا گیرند و کوتاهی نکنند. با این مقیاس می توانیم همة علوم مفید را علوم دینی بدانیم»[6].

امّا نکتة مذکور تعارضی با مدّعای ما ندارد که گفتیم مهمترین موضوع علمی شایستة پژوهش، پاسخ به پرسش از چگونگی امکان دینداری در دنیای جدید است. زیرا باید اسلام و مسلمانانی باشند تا از طریق علوم مختلف به اهداف موردنظر خود برسند و لذا وقتی اصل اسلام و اساس دینداری در خطر است و نیاز به دفاع دارد، تردیدی نیست که اوجب واجبات برای یک فرد مسلمان و علی الخصوص عالم مسلمان، حفظ سنگر اسلام و دفاع از حقانیت آن و تلاش برای حفظ و اجرای کامل تعالیم آن خواهد بود.

در ضمن اگر گفتار استاد مطهری را در تفکیک ناپذیری علوم دینی و غیردینی مورد نظر قرار می دهیم، باید متوجه این نکته نیز باشیم که خود ایشان علی رغم امکان و علاقة ورود به عرصة علوم مختلف[7]، عمر شریف خود را صرف تحصیل و تبلیغ علوم دینی (به معنای مصطلح کرد و در این راه، هدف اصلی ایشان دفاع از دین و تلاش برای عرضه تعالیم دینی همراه با خلوص و توانایی بود.

سخن خود را درباره هدف پژوهش و اهمیت آن با گفته هایی از استاد مطهری به پایان می بریم: «این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام، حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسایل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشته های این بنده برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی و برخی تاریخی است. با اینکه موضوعات این نوشته ها کاملاً با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همه اینها یک چیز است و بس. دین مقدس اسلام یک

 

 

 

 

دین ناشناخته است. حقایق این دین به تدریج در نظر مردم واژگونه شده است و علّت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده می شود... هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئی اش از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر سبب شده که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار بگیرد. بدین سبب این بنده وظیفه خود دیده است که در حد توانایی در این میدان انجام وظیفه نماید.»[8]

رویکرد پژوهش

پس از تعیین هدف پژوهش و درک اهمیت آن، این پرسش خودنمایی می کند که اکنون برای رسیدن به هدف موردنظر از چه مسیری باید حرکت کرد. کسانی که مدعی اند برای پاسخ به دینداری در عصر جدید تلاش می کنند، بسیارند، امّا در عین حال با فرض قبول صدق و صحّت ادعای ایشان، شاهدیم که در نیمه راه مانده و توفیق رفیقشان نبوده است. مطالعه احوال و سرنوشت این افراد و گروهها باید درس آموز و مایه عبرتی باشد تا ما در انتخاب مسیر و شیوه حرکت بسیار دقّت به خرج دهیم تا مبادا به سرنوشت ایشان مبتلا شویم. در اینجا نیز با الهام از اندیشه های استاد مطهری نکاتی را درباره مسیر و بستر پژوهش عرضه می داریم.

پرسش از چگونگی دینداری در دنیای جدید، پرسش واحد و ساده یی نیست و لذا پاسخ واحد و ساده ای ندارد. مشکلات و موانع موجود بر سر راه دینداری در دنیای جدید به قدری زیاد و متنوع است که مثلاً در قلمرو اندیشه ها و نهادهای سیاسی یا در قلمرو فرهنگ یا اخلاق و... باید به طور مستقل به طرح پرسش و انجام پژوهش پرداخت. از این رو مشکل دینداری در این عصر باید از ابعاد و زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گیرد و به شیوه دکارتی پرسش فوق باید تا حد ممکن به پرسشهای کوچک و کوچکتری تقسیم شود تا شاید پس از پاسخگویی به هر یک از پرسشهای جزئی و فرعی بتوان به جمع بندی و ارایه پاسخ کلی پرداخت.

علاوه بر ضرورت تقسیم پرسش اصلی به پرسشهای هر چه جزئی تر، باید متوجه این نکته نیز بود که پاسخگویی به همه پرسشها از عهده یک نفر یا یک گروه خارج است و طبیعتاً به خاطر گستردگی و تنوع بسیار زیاد موضوعات، گروههای مختلف با تخصصها و روشهای مناسب و مرتبط باید به بررسی و پژوهش در حوزه ها و شاخه های فرعی طراحی شده بپردازند. موضوعات فرعی، برخی فلسفی، برخی کلامی، انسان شناسی، جامعه شناسی، تاریخی، تجربی و... است. پژوهش در این زمینه ها، تخصص و روش خاص خود را می طلبد و پرسشهای مربوط به هر قلمرو نیز باید در همان فضا و با روشهای متناسب با آن مطرح و پاسخ داده شود.

بستر پژوهشی پیشنهادی ما در رابطه با پرسش اصلی و هدف پژوهش مورد نظر، مسأله رابطه سنّت و تجدّد است. این موضوع و اولویت پژوهشی آن نیز مانند اصل هدف پژوهش ملهم و برگرفته از افکار و آثار استاد مطهری است. ایشان درباره اهمیت و ضرورت پژوهش در موضوع سنّت و تجدّد که با تعبیر «اسلام و مقتضیات زمان» از آن یاد می کند، چنین می گوید:

«برای روشنفکران مسلمان در عصر ما که از نظر کیفیت زبده ترین طبقات اجتماعی هستند و از نظر کمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می روند، مهمترین مسأله اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان» است. دو ضرورت فوری، مسؤولیتی سنگین و رسالتی دشوار بر دوش این طبقه می گذارد: یکی ضرورت شناخت صحیح اسلام واقعی به عنوان یک فلسفه اجتماعی و یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازنده فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادت بخش، و دیگر ضرورت شناخت شرایط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیات ناشی از تکامل علم و صنعت از پدیده های انحرافی و عوامل فساد و سقوط»[9].

موضوع سنّت و تجدّد، پس از اینکه دستاوردهای جهان غرب عالمگیر شد و نفوذ و سیطره کشورهای توسعه یافته بر کشورهای جهان سوّم و به ویژه کشورهای شرقی تحمیل شد، موضوع مهم و دغدغه اصلی متفکران و روشنفکران این کشورها از جمله کشورهای اسلامی و کشور ما بوده است.

تعداد کتابها و مقالاتی که در سالهای اخیر درباره موضوع سنّت و تجدّد در کشور ما نوشته شده به صدها عنوان می رسد، امّا با این وصف آنچه شاهد بودیم، نوعی سردرگمی و یا نوعی سرگرمی پژوهشی در میان اهل قلم بود که با چشمان بسته و بدون هدف مشخص و به دور از تحلیلهای عمیق، تقابل سنّت و تجدّد را موضوع تحقیقات خود قرار دادند و به صورت پراکنده درباره یکی از ابعاد آن قلمفرسایی کردند.

البتّه رابطه و تقابل سنّت و تجدّد مهم است و این امر حتّی برای یک فرد عادی و عامی نیز قابل درک است. امّا اینکه اصل و اساس سنّت را چه بدانیم و نیز تجدّد را چگونه تعریف کنیم و روابط این دو و به ویژه تعارضهای آنها را در کجا دنبال کنیم و مهمتر اینکه در برابر مشکلات جدید پیش آمده، چه پاسخ و راه حلی ارایه دهیم، از عهده افراد عادی و حتّی از عهده و توان مدعیان روشنفکری جامعه ما و دیگر جوامع سنّتی و دینی خارج است.

استاد مطهری مسایل علمی را از یک نظر بر دو قسم می داند: یک قسم مسایلی است که طرح بحث و طرح مسأله آنها ساده و مشترک میان همه افراد است و اشکال اصلی در پیدا کردن راه حل است. امّا برخی از مسایل چنان است که خود طرح مسأله به صورت صحیح، مشکل است و همین دشوار بودن کیفیت طرح مسأله موجب بروز اشکالات بعدی در ارایه راه حل می شود؛ «یعنی یک آدم متفکر، از اوّل مسأله را به یک شکل ناصحیحی طرح می کند، بعد هم بیست سال رویش کار می کند، به نتیجه نمی رسد، چون از اوّل صحیح طرح نکرده... اگر بتواند مسأله را خوب طرح کند، بعد پیدا کردن راه حلش برایش آسان است، لغزشگاهش همین است که آن را صحیح طرح نکند، بعد هم یک عمر معطل می شود، آخرش هم به جایی نمی رسد»[10].

به اعتقاد ما و به شهادت تجربه تاریخی، مسأله سنّت و تجدّد از موضوعات علمی و پژوهشی قسم دوّم است که استاد برمی شمرد، یعنی مشکل اساسی، در طرح بحث درست و منطقی آن است و از این رو طرح بحث های نادرست، موجب سردرگمی متفکر شده و سرانجام نیز او را از رسیدن به پاسخ و راه حل مناسب باز خواهد داشت.

استاد مطهری متفکر بزرگی است که علاوه بر توجه دادن به پرسش اساسی و مهم دینداری در دنیای جدید، با سرمایه و میراث عظیم علمی که از خود بر جای گذاشته، ما را در طرح بحث درست و منطقی در رابطه با موضوع سنّت و تجدّد و در طراحی دقیق گامهای پژوهشی مناسب برای پاسخگویی به پرسش موردنظر یاری می رساند.

مراحل و محورهای پیشنهادی ما برای پژوهش در ذیل موضوع سنّت و تجدّد با هدف پاسخگویی به پرسش مورد نظرمان عبارتند از: 1 شناخت سنّت 2  شناخت تجدّد 3 تعارض سنّت و تجدّد 4 نقد سنّت 5 نقد تجدّد 6 جمع سنّت و تجدّد 7 پژوهش پیرامون یکی از مصادیق تعارض سنّت و تجدّد 8 بررسی دیدگاه اندیشمندان مختلف درباره سنّت و تجدّد. اکنون به توضیح درباره هر یک از محورهای مذکور می پردازیم.

محور اوّل پژوهشی: شناخت سنّت

از جمله اشکالات وارد بر پژوهشهایی که تا کنون در باب سنّت و تجدّد انجام شده، این است که متفکران و پژوهشگران تعریف روشنی از سنّت ارایه نمی کنند. ابهام و نارسایی تعریف یا عدم تعیین مراد به صورت دقیق، موجب عقیم ماندن تحقیق و عدم توفیق در به دست آوردن دیدگاهی صائب و در نهایت ناتوانی در ارایه راه حل در باب تعارضهای سنّت و تجدّد خواهد شد. تعریف «سنّت» به شرق و شرقی، تمدن و فرهنگهای دارای پیشینه طولانی، جهان سوّم و یا کشورهای عقب مانده در برابر کشورهای پیشرفته و توسعه یافته، یا جنوب در برابر شمال، فرهنگهای پیرامونی، تفکّر گذشته گرا و... از جمله این دیدگاههاست[11].

دلیل چنین ابهامهایی این بوده که برخی سنّت را مورد تقدس و تصدیق مطلق قرار می داده اند و در مقابل سنّت نیز از سوی عده ای دیگر مورد شماتت و انزجار واقع می شده است. عده ای از سنّت به عنوان جریانی اصیل، ملی، خودی، بومی، ریشه دار و... دفاع کرده و می کنند و گروهی دیگر سنّت را به منزله پدیده ای متحجر، واپسگرا، قشری، مرتجع و... مورد نکوهش قرار داده و می دهند[12].

در اینجا در مقام تعریف سنّت نیستیم و معتقدیم ارایه تعریف جامعی که در بر گیرنده همه ابعاد و زوایای سنّت و متناسب با کلیه دیدگاههای ناظر به آن باشد، امری نشدنی است، امّا در عین حال می توان به جای تعریف، به تعیین مراد پرداخت تا از ابهام و لغزشهای ناشی از آن جلوگیری شود. برای این امر توجّه به چند نکته ضروری است:

الف فهم سنّت در برابر تجدّد: سنّت و تجدّد دو مفهوم متضاد هستند که در تقابل با هم فهمیده و تفسیر می شوند. عده ای معتقدند که حتّی در کشورهای غربی و هویت واحد حاکم بر مغرب زمین به عنوان مهد تجدّد نیز، مفهوم «خود» (Self) را از راه برابر نهادن در برابر «دیگری» (Other) حاصل نمود و به عبارت دیگر خودشناسی غرب از طریق دیگرشناسی محقّق شد[13]. از سوی دیگر این مطلب نیز قابل قبول است که بحث از سنّت به معنای متداول در تمام کشورهای غیرغربی پس از رویارویی با دنیای جدید و دستاوردهای آن مطرح شد. یعنی در اینجا نیز علی رغم همه ابهامها و اختلاف دیدگاههای موجود در باب تجدّد و ماهیت آن انسان غیرغربی و به ویژه متفکران این سرزمینها پس از توجّه به پدیده ای به نام «تجدّد» خود را «سنّتی» نامیدند. ایرانی و عرب و ترک تا قبل از این رویارویی، ایرانی و عرب و ترک بودند، امّا پس از آن و در مقایسه با کشورهای غربی، اینها شرقی شدند و با لحاظ آنها به منزله کشورهای توسعه یافته یا پیشرفته، اینها کشورهای جهان سومی یا عقب مانده شدند.[14]

ب دین، مهمترین مؤلفه سنّت: تردیدی نیست که مسأله رابطه یا نزاع تجدّد با سنّت به معنای عام آن، موضوع پژوهشی بسیار مهمی است. یعنی مطالعه و بررسی همه ابعاد، عقاید و پدیده های سنّتی، از انواع ادیان، مذاهب  و فرقه های شرقی و آسیایی گرفته تا آیینها و زبانها و آداب و رسوم آفریقایی و سرخپوستی و... و بررسی کیفیت رویارویی آنها با دنیای متجدد، نه تنها برای قائلان و طرفداران سنّت به معنای مذکور دارای اهمیت است، برای ما نیز آموزنده خواهد بود و درسها و عبرتهای فراوانی را به همراه خواهد داشت. امّا در عین حال برای اینکه در میان انبوه موضوعات پژوهشی قابل طرح در این چارچوب بتوان راه روشنی برگزید و به ویژه برای اینکه فعالیت پژوهشی مفیدی در راستای پرسش و دغدغه اصلی خود (چگونه می توان در دنیای جدید، دیندار بود؟) انجام داده باشیم، در شناخت سنّت، به مهمترین مؤلفه آن، یعنی دین می پردازیم و سمت و سوی پژوهش خود را بر روی این مؤلفه متمرکز می کنیم.

ج تفکیک میان دین و تمدن دینی: می توان دین را به دو بخش دین بالقوه و بالفعل یا اصل دین و تمدن دینی تقسیم کرد. به عبارت دیگر دین از مجموع تعالیم دینی و فهم و عمل دینداران تشکیل شده است. مراد از اصل دین، همان تعالیم دینی است که جنبه آسمانی دارد و بی تردید به صورت کامل جامه تحقق به خود نپوشیده و لذا می توان آن را جنبه بالقوه دین دانست، امّا وقتی می گوییم تمدن دینی، منظور کارنامه عملکرد دینداران در طول تاریخ است و در واقع در اینجا با جنبه هایی از دین که به صورت بالفعل در متن جوامع انسانی محقق شده سروکار داریم.

استاد مطهری به تفکیک و تمایز فوق توجّه داشته و از آن با عنوان «دین و فکر دینی» یاد می کند و می گوید دین یعنی حقایق و اصول کلی که دین ذکر کرده و این با فکر دینداران و طرز تلقّی آنها از دین و شیوه عمل آنها با تعالیم دین متفاوت است و تصریح می کند که «اسلام یک حساب دارد و مسلمین حساب دیگری دارند»[15].

د اهمیت اسلام و تشیع در میان ادیان: در تعریف سنّت، مراد از دین، تعالیم ادیان آسمانی و به ویژه ادیان ابراهیمی یهود، مسیحیّت و اسلام است و در آن میان تکیه و تأکید اصلی بر تعالیم اسلام و در بین فرق مختلف اسلامی، به خصوص تعالیم تشیع و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت مراد است. دغدغه های حفظ دینداری در قالب تعالیم متعالی اسلام سبب شده که توجّه اصلی ما در بحث سنّت و تجدّد، به اسلام و مسلمین و به ویژه تشیع و شیعیان، به خصوص در ایران باشد. این پیشفرض و این اتخاذ موضع در گامهای بعدی پژوهشی از جمله در کشف و ارایه راه حلها جهت پاسخگویی به مشکلات جهان جدید تأثیر سرنوشت ساز دارد. استاد مطهری در مقایسه تعالیم شیعه با تعالیم جهان تسنن از حیث رابطه آنها با جهان جدید می گوید: «هر چند جهان تسنن به علل جغرافیایی و غیرجغرافیایی پیش از جهان تشیع با تمدن جدید و مشکلات و مسائلی که این تمدن به وجود آورد، آشنا شده و در جستجوی کشف راه حل آن برآمده است و شیعه دیرتر نظریات خود را عرضه داشته، ولی مقایسه میان آنچه در سنوات اخیر از جهان شیعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است می رساند که نظریات شیعی از برکات پیروی مکتب اهل بیت علیهم السلام بسی عمیقتر است. ما نیازی نداریم که امثال عبده و اقبال و فرید وجدی و سید قطب و محمد قطب و محمد غزالی و امثال اینها را الگو قرار دهیم»[16].

ه رویکرد انتقادی به تمدن دینی: تفکیک میان جنبه بالقوه از بالفعل یا تمایز دین و تمدن دینی و یا تفکیک اسلام از مسلمین از حیث دیگری نیز مهم و قابل توجّه است و آن اینکه گر چه حقانیت اسلام و تعالیم آن را مفروض گرفته ایم، امّا به حکم «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه»[17] و با نگاه جامع به تعالیم اسلام و پرهیز از یکسونگری و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»[18] و با معیار قرار دادن منطق و استدلال عقلی راه را برای تصحیح عقاید و عملکرد خود و دریافت تعالیم عمیقتر و کاملتر باز می دانیم. این نکته را در محور پژوهشی چهارم (نقد سنّت) بیشتر توضیح خواهیم داد.و ضرورت دین شناسی: تحقیق عمیق در ابعاد و زوایای دین و دینداری لازمه اجتناب ناپذیری برای پاسخگویی به شبهات و فائق آمدن بر مشکلات جهان جدید است. شناخت دین بالفعل یعنی عملکرد مسلمانان، بیشتر برای شناختن خطاها و عدم اصرار بر آنها، بلکه تلاش برای اصلاح آنها است و شناخت دین بالقوه یعنی خود تعالیم اسلام برای شناخت سرمایه ای که از آن بهره نمی بریم. استاد مطهری تصریح می کند که فهم ما و جامعه ما از تعالیم اسلام نادرست است. ایشان شناخت اسلام را شرط اوّل رشد و عدم شناخت اسلام را عامل نفوذ و سیطره دستاوردهای دنیای جدید بر زندگی ما می داند: «باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام به صورت اصلی در مغز و روح ما موجود نیست، بلکه این فکر اغلب در مغزهای ما به صورت مسخ شده موجود است... فکر دینی ما باید اصلاح بشود. تفکّر ما درباره دین غلط است، غلط. به جرأت می گویم از چهار تا مسأله فروع، آن هم در عبادات، چند تایی هم از معاملات، از اینها که بگذریم دیگر فکر درستی درباره دین نداریم[19]، اسلام به عنوان یک سرمایه معنوی و یک ثروت معنوی و یک امکان فوق العاده در اختیار ماست و ما در مقابل این سرمایه معنوی مسؤولیت داریم، چه مسؤولیتی؟ مسؤولیت شناخت، مسؤولیت حفظ، مسؤولیت بهره برداری. ما باید حساب خودمان را برسیم. آیا ما مردم مسلمان چنین رشدی داشته ایم؟ آیا شناخت ما درباره اسلام، شناخت صحیحی است؟ آیا ما اسلام را می شناسیم؟ تا سرمایه خودمان را نشناسیم و از وجود آن آگاه نباشیم و ارزش سرمایه خود را ندانیم که چیست، شرط اوّل رشد را واجد نیستیم و از همان قدم اوّل لنگ هستیم... [20] سالهاست که در اثر بی رشدی ما، در اثر بی لیاقتی ما، در اثر عدم شناخت ما از اسلام و فلسفه اجتماعی و انسانی اسلام، مقررات اسلام به عنوان چیزهایی دور ریختنی به تدریج از مدار زندگی اجتماعی ما خارج می شود و بجای آن مقررات موضوعه و مجعوله دیگران جانشین می شود. آیا در این کار مطالعه یی به عمل می آید؟ یعنی ما واقعاً نشستیم و مطالعه کردیم و دیدیم که مثلاً مقررات جزایی اسلام، مقررات قضایی اسلام، مقررات خانوادگی اسلام قادر به تنظیم صحیح اجتماع و خانواده نیست؟ اگر از روی مطالعه کار صورت بگیرد، جای گله نیست، متأسفانه توجّه و مطالعه نداریم…[21] مسأله عدم توجّه ما به مسؤولیت حفظ و نگهداری مقررات اسلامی از راه عدم شناخت ما به فلسفه نظامات اجتماعی، سیاسی، حقوقی، جزایی، خانوادگی اسلام و عدم قدرت و توانایی ما بر دفاع از آنها یکی از مسایل بسیار حساس است…[22] در هر حال نباید مأیوس باشیم. باید بیشتر به مسؤولیتهای خود توجّه داشته باشیم. باید بدانیم که رشد، به هر حال، اکتسابی است. باید آن را تحصیل کنیم و رشد جامعه خود را بالا ببریم. وظیفه اصلی رهبران دینی جز این نیست»[23].محور دوّم پژوهشی: شناخت تجدد در بحث سنّت و تجدّد در میان متفکران و محققان، آنچه در باب ابهام و نارسایی در تعریف سنّت ذکر شد، عیناً درباره تجدّد نیز صادق و جاری است. در اینجا نیز با تعاریف مبهم و نارسایی روبرو هستیم، همچون: غرب و غربی، تمدن و فرهنگ جدید و نوگرا، تمدن و فرهنگ عقلگرا، تمدن و فرهنگ مبتنی بر آزادی، تمدن و فرهنگ فردگرا، تمدن و فرهنگ انسان محور، کشورهای صنعتی و پیشرفته و ... طبعاً این ابهام و نارسایی در تعریف، موجب می شود که از سویی با تجدد به عنوان جریان وابسته، مشکوک، التقاطی، بی هویت، بی ریشه، بیگانه و... برخورد شود و از سوی دیگر تجدّد به منزله جریان پیشرو، مترقی، کارآمد، پیشرفته و... شمرده شود[24].

در اینجا نیز بار ارزشی این کلمات که شالوده بسیاری از آثار پژوهشی ما را تشکیل می دهد، مانعی بزرگ و جدی در ترسیم و فهم درست ربط و نسبت سنّت و تجدد است.آنچه در شناخت تجدّد اهمیت دارد، به گمان ما و با الهام از استاد مطهری، اموری است که غفلت و بی توجهی به آنها در دین و دینداری تأثیر سوء بر جای می گذارد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «من عرف الأیام لم یغفل عن الإستعداد»[25] شناخت زمانه موجب می شود از آمادگی غفلت نکنیم و البتّه عدم چنین شناختی موجب غفلت از آمادگی خواهد شد.

با توجّه به نکته فوق، در شناخت تجدّد دو شاخه اساسی مطرح خواهد شد. شاخه اوّل «دشمن شناسی» به معنای عام آن است؛ زیرا نباید از این نکته بسیار مهم  غفلت نماییم که اسلام و دین حقّ همواره دشمن داشته و دارد[26]. به فرموده قرآن کریم بسیاری از اهل کتاب دوست دارند که ما را پس از ایمانمان کافر گردانند[27] و یهودیان و مسیحیان از ما راضی نخواهند شد مگر از آیین آنها پیروی نماییم[28] و همچنان با ما مبارزه خواهند کرد تا اگر بتوانند ما را از دینمان برگردانند[29] و به فرموده امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام اگر ما غفلت نمودیم، دشمن ما بیدار و در کار است[30] و به فرموده امام راحل قدس سره جنگ حقّ و باطل تمام شدنی نیست و از آدم تا ختم زندگی وجود دارد[31] و امروزه نیز کینه و دشمنی با اسلام ناب محمدی در نهاد دشمنان اسلام موج می زند[32] و لذا باید اصل را بر دشمنی آنها گذاشت مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. [33]

به یاد داشته باشیم که امروزه دشمنان با استفاده از ابزارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، اغراض سوء خود را دنبال می کنند و یقیناً عدم شناخت این ابزارها موجب شکست و ناکامی در برابر تهاجمات دشمن خواهد بود. از این رو دشمن شناسی وقتی به کمال و تمامیت خود می رسد که علاوه بر شناخت افراد، نهادها و یا حکومتهایی که با اسلام سر ستیز دارند که معمولاً به سادگی حاصل می شود باید به شناخت این ابزارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز پرداخت که غالباً شناخت آنها دشوار است.

امّا شاخه دیگر در شناخت جهان جدید، شناخت مقتضیات زمان است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «العالِم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس»[34] برای مصون ماندن از لوابس و مشکلات روزگار، نیازمند شناخت زمانه هستیم و به خاطر  تحولات بسیار عمیق و گسترده ای که در دنیای جدید شاهد آنیم، و بسیاری از این تحولات و دستاوردهای آن در ظاهر با تعالیم اسلام ناسازگار است، باید شناخت جامعی از این تحولات، دستاوردها و مقتضیات زمان داشته باشیم.

خلاصه نظر استاد مطهری در شناخت تجدّد و دنیای جدید نیز بر دو شاخه پژوهشی پیشنهادی فوق منطبق است، زیرا ایشان تغییرات زمانه را بر دو قسم می داند: انحرافات زمانه که باید با آنها مبارزه کرد و مقتضیات زمانه که باید از آنها پیروی نمود.[35]

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «و اعلموا أنکم لن تعرفوا الحق حتّی تعرفوا الذی ترکه»[36] طبق این فرمایش، شناخت سنّت یعنی شناخت خود تعالیم اسلامی نیز بدون شناخت تارکان و غیرعاملان به آن و منحرفان از آن تعالیم میسر نیست. به عبارت دیگر شناخت انحرافات و لغرشگاه ها، ما را در شناخت دقیق تر راه راست و مسیر حقّ یاری خواهد کرد. قرآن کریم در سوره حمد که سبع مثانی و برابر کل قرآن دانسته شده، پس از اشاره به صراط مستقیم، به یک گروه «الذین انعمت علیهم»[37] و سپس به «المغضوب علیهم»[38] و سپس به «الضالین»[39] اشاره می کند که می توان از آن اشاره چنین استفاده کرد که شناخت راه مستقیم در گرو شناخت رهروان این راه و نیز ملازم با شناخت منحرفان از آن است. از این رو تجدّدی را که در تقابل با سنّت اسلامی در پی شناخت آن هستیم، با الهام از استاد مطهری چنین تعریف می کنیم: «آنچه در دنیای متجدّد با دین و تمدن دینی ناسازگار است.» توجّه شود که گفتیم تجدّدی را که در تقابل با سنّت اسلامی در پی شناخت آن هستیم، چنین تعریف می کنیم. همانطور که سنّت دارای ابعاد و مؤلفه های متعددی است که به گمان ما مهمترین آنها، دین و دینداری است، تجدّد یا جهان متجدّد نیز دارای ارکان و اوصاف بی شماری است که در میان آنها وصف ناسازگاری با دین و تمدّن دینی برای ما حایز اهمیت است و از این رو شایسته می دانیم که پژوهش های خود را متوجه شناخت دقیق این وصف و این جنبه از دنیای متجدد نماییم. از این رو می توان گفت ما تجدّد را تعریف نکرده ایم و فقط مراد خود از آن را بیان نموده ایم، یعنی در این مکتوب ما تجدّد را به این معنا به کار می بریم.

در تعریف یا تعیین موارد فوق باید توجّه داشت که اوّلاً این امور ناسازگار که با تعبیر کلی «آنچه» از آنها یاد کردیم، ممکن است جنبه نظری و اعتقادی داشته باشند و یا جنبه عملی، ثانیاً این امور ممکن است با دین، یا فقط تمدن دینی ناسازگار باشند. اگر امری با دین ناسازگار بود، به تعبیر استاد مطهری همان انحرافات زمانه است که باید با آن مبارزه کرد و اگر با دین ناسازگار نبود، حتّی در صورت ناسازگاری و تعارض با تمدن دینی، باید آن را جزء مقتضیات زمانه به حساب آورد که لازم است از آن پیروی نمود. ثالثاً طبق تعریف فوق، تجدّد پدیده واحد و ثابتی نیست، زیرا در دوره های مختلف، امور گوناگونی با دین و تمدن دینی ناسازگاری دارد؛ مثلاً در دهه های 30 تا 50 هجری شمسی مهم ترین یا یکی از مهم ترین اندیشه ها و پدیده های ناسازگار و بلکه تهدیدکننده اسلام در ایران، مارکسیسم بود که استاد مطهری نیز تلاش بسیار زیادی جهت مبارزه با آن نمود، امّا امروزه ناسازگاری و تقابل را باید در جلوه های دیگری از تجدّد جستجو کرد.

تعریف فوق و چنین رویکردی در شناخت تجدّد، از آن جهت دارای اهمیت است که بدون توجّه به آن در چرخه عظیم و بی پایانی از موضوعات مرتبط با شناخت تجدّد یا مدرنیسم قرار می گیریم که در این صورت این سلسله موضوعات تبدیل به دستمایه های پژوهشی پراکنده ای می شود که پرداختن به آنها به تعبیر مولوی «عقده سخت است بر کیسه تهی»؛ یعنی غالباً فعالیت پژوهشی و گره گشایی از آن موضوعات، فایده و سودی به همراه نخواهد داشت، زیرا اساساً انتخاب موضوع نادرست و کیسه و انبان موردنظر تهی بوده است.[40]

البتّه بیان فوق منافاتی با شناخت عمیق از تجدّد ندارد، یعنی اگر ما به دنبال شناخت عقیده ها و پدیده های ناسازگار با تعالیم اسلام یا جامعه اسلامی باشیم، این هدف ما را در مراحل پژوهش، از حیث انتخاب موضوعات و نظام دادن به فعالیت تحقیقاتی یاری خواهد کرد. در عین حال مانعی برای عمیق و علمی نمودن این فعالیت پژوهشی وجود ندارد و می توان و باید این پژوهش هدفمند خود را به صورت هر چه دقیق تر انجام داد که برای تحقق این هدف، مهم ترین نکته، داشتن دیدگاه تاریخی در شناخت تجدّد است. یعنی عقاید و دستاوردهای دنیای جدید را قارچهای بی ریشه ای که در مغرب زمین سر برآورده اند ندانیم و به دنبال ریشه های آن در گذشته باشیم.

نکته مهمی که در دیدگاه تاریخی و پیگیری ریشه های تجدّد حایز اهمیت است، تفکیک دلایل معرفتی از عوامل وضعیّتی است، به این معنی که باید توجّه کنیم سلسله ای از آرا و عقاید از یک سو و زنجیره ای از وقایع و حوادث از سوی دیگر، با نشیب و فراز و سیر تحولات خاص، زمینه ساز تولّد عقیده ها و پدیده های خاصی در دنیای جدید بوده اند. عدم تفکیک میان دلایل معرفتی و عوامل وضعیّتی در شناخت ریشه های تاریخی تجدّد، موجب خطاهای فراوانی می شود.[41] 

نکته مهم دیگر در شناخت تجدّد، تفکیک میان تجدّد و تجدّدگرایی است که در این باب نیز سخنان زیادی گفته شده است[42]. اما نکته اصلی این است که نوگرایی و تجددی که در کشورهای غربی رخ داده، روند طبیعی مانند رشد یک گیاه داشته و پس از طی مراحلی به وضعیت کنونی رسیده و هیچ عامل خارجی در آن تأثیر نداشته است. اما وقتی این گیاه تبدیل به درختی شد و ثمراتی به بار آورد، شاهد بوده ایم که دیگران در سرزمینهای مختلف از میوه های آن بهره برده اند و یا مصرف میوه های آن به طور ناخواسته به آنها تحمیل شده است. عدم توجه به تفکیک فوق که با تجدد و تجددگرایی از آن یاد کردیم نیز در شناخت تجدد موجب خطاهایی می شود.

آخرین نکته ای که در شناخت تجدد باید مورد لحاظ قرار گیرد این است که آیا قائلیم تجدد وجودی مستقل با ماهیت، هویت و ذات و ذاتیات مشخص دارد یا نه؟ آیا همه عقیده ها و پدیده های دنیای جدید میوه های یک درختند؟ اگر آری، آن درخت چیست و ریشه آن کدام است؟

معمولاً در پاسخ پرسش فوق، برای دنیای جدید ریشه و اساس و بنیادی قائل می شوند و آن ریشه و بنیاد را اومانیسم (Humanism) می دانند و البته با تعاریف و تعابیر مختلفی از آن یاد می کنند، مانند: استقلال انسان از آسمان و آزادی او در زمین، یا اصالت بشر و خودبنیادی انسان در برابر هستی بنیادی وی[43]؛ تلقی انسان به عنوان یگانه منبع ارزشها[44]؛ اصالت «من» به جای اصالت «او»[45]؛ فرایند خودآیینی و خودبنیادی انسان[46]؛ قطع رابطه با سرچشمه الهی و انسان را همه چیز دانستن[47]؛ تحکیم موقعیت خود در عالم و نادیده گرفتن هر قدرت و مرجع دیگر غیر از خود[48] و در یک کلمه انسان محوری.[49]

البته در مقابل دیدگاه فوق نظر دیگری هم وجود دارد که می گوید عقیده ها و پدیده های جهان جدید، میوه های یک درخت نیست و نباید به دنبال ماهیت و ذات حاکم بر آنها بود، بلکه باید این عقیده ها و پدیده ها را تفکیک و تجزیه نمود و هر یک را مستقلاً مورد مطالعه و بررسی قرار داد. لازم به ذکر است که اتخاذ هر یک از دو موضع فوق در مواجهه و شناخت تجدد[50]، تأثیری جدی و عمیق در قضاوت های بعدی (مانند نقد تجدد) و ارایه راه حلها و پاسخگویی به مشکلات موجود خواهد داشت.

در اینجا بدون اینکه بخواهیم قضاوتی کرده باشیم، متذکر می شویم که به نظر می رسد علی رغم اهمیت انسان محوری به عنوان روح حاکم بر دنیای جدید، نباید درباره همه عقیده ها و پدیده های تجدد، حکم واحد راند و از ابعاد و اوصاف گوناگون آن غفلت ورزید. دیدگاه اخیر به ویژه با تعریفی از تجدد که مورد نظر ماست مناسبت و همخوانی بیشتری دارد.

محور سوم پژوهشی: تعارض سنت و تجدد

تعارض سنت و تجدد، اصلی ترین بحث و محور در موضوع رابطه سنت و تجدد است. این مسأله حتی بر شناخت خود سنت و تجدد نیز تقدم دارد. به این معنی که حتی یک فرد عادی، چه رسد به یک فرد متفکر در جوامع سنتی (به معنای عام)، در مرحله اول با مسأله تعارض سنت و تجدد مواجه می شود و به تعبیر درست تر، هنگام آشنایی با دستاوردهای دنیای جدید، به تعارض آنها با ابعاد گوناگون دنیای سنتی خود پی می برد. پس از این مرحله است که شناخت سنت و شناخت تجدد جنبه های آگاهانه پیدا می کند و شخص با مرور مجدد بر آنها به شناخت جدیدی می رسد و البته متناسب با دیدگاه های خود درباره نقد، پذیرش یا رد آنها، موضع می گیرد.

در این محور با تفصیل و جزئی نگری بیشتری بحث تعارض سنت و تجدد را پی می گیریم. این تفصیل از سویی گستردگی و عمق اختلافات موجود میان سنت و تجدد و به بیان دیگر گستردگی و عمق مشکلات فراروی ما در حفظ دینداری را نشان می دهد و از سوی دیگر سعی دارد بحث کلی تقابل سنت و تجدد را از حالت انتزاعی و کلی گویی خارج نموده و به صورت ملموس و قابل تطبیق در حوزه ها و موضوعات جزئی ترسیم نماید.

تعارض های سنت و تجدد به دو قسم کلی قابل تقسیم است: تعارض های نظری و تعارض های عملی. تعارض های نظری بیانگر تعارض در جهان بینی ها، دیدگاه ها، طرز تلقی ها و آرا و عقاید مطرح شده در دنیای جدید با مشابه های آنها در تفکر یا تمدن سنتی (دینی) است و تعارض های عملی حکایت از شرایطی می کند که در آن، نهادها، پدیده ها، نیازهای زندگی و رفتارهای فردی و اجتماعی انسان متجدد، مغایر و بلکه متضاد و غیرقابل جمع با مشابه آن در دنیای سنتی است.

با توجه به آنچه پیشتر در باب تفاوت دینداری مقلدانه و محققانه و نیز تمایز دینداری فردی و اجتماعی ذکر شد، مروری بر مجموعه تعارض هایی که در این محور مطرح خواهد شد، اهمیت پرسش اصلی پژوهش ما یعنی اینکه «چگونه می توان در دنیای جدید، دیندار بود؟» را بیشتر روشن می کند؛ زیرا لازمه دینداری کامل اولاً پاسخگویی به تعارض های نظری و ثانیاً ارایه راه حل برای تعارض های عملی است.

نباید فراموش کرد که تعارض هایی که برمی شماریم، برخی با اصل دین ناسازگار است و برخی با دینداری موجود و علاوه بر این برخی از تعارض ها به تعبیر استاد مطهری حکایت از انحرافات زمانه دارد که باید با آنها مبارزه کرد و برخی بیانگر مقتضیات زمانه است که باید از آنها پیروی نمود.

نکته بسیار مهم در حیات فکری استاد مطهری، شیوه برخورد ایشان با انواع تعارض های سنت و تجدد است که خود این شیوه برخورد درس و الگویی برای ما و همه محققان و پژوهشگران مسلمان است. استاد مطهری بروز تعارض ها و ایراد شک و شبهه ها را مجال و فرصت مغتنمی برای آشکار شدن حقانیت تعالیم اسلام می داند؛ همان طور که ذکر شد امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «واعلموا أنکم لن تعرفوا الحق حتی تعرفوا الذی ترکه»[51]، وجود تارکان حق و منحرفان از آن را باید از یک نظر به فال نیک گرفت و خشنود بود، زیرا وجود آنان و گفتار و کردارشان زمینه ساز معرفت کامل تر از حق و حقیقت خواهد بود. استاد مطهری در این باب چنین می گوید:

«عصر ما از نظر دینی و مذهبی، خصوصاً برای طبقه جوان، عصر اضطراب و دودلی و بحران است. مقتضیات عصر و زمان یک سلسله تردیدها و سؤال ها به وجود آورده و سؤالات کهنه و فراموش شده را از نو مطرح کرده است. آیا باید از این شک و تردیدها و پرس و جوها که گاهی به حد افراط می رسد متأسف و ناراحت بود؟ به عقیده من هیچ گونه ناراحتی ندارد[52]. من بر خلاف بسیاری از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهه هایی که در مسایل اسلامی می شود، با همه علاقه و اعتقادی که به این دین دارم، به هیچ وجه ناراحت نمی شوم، بلکه در ته دلم خوشحال می شوم، زیرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کرده ام که این آیین مقدس آسمانی، در هر جبهه از جبهه ها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندی و سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است... بگذارید بگویند و بنویسند و سمینار بدهند و ایراد بگیرند، تا بدون آنکه خود بخواهند وسیله روشن شدن حقایق اسلامی گردند[53]. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آن قدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند، یعنی عکس العمل نشان ندهند. اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد، مطمئن باشید که در نهایت امر، به نفع اسلام است... یک دین زنده، هرگز از این گونه حرف ها بیم ندارد. یک دین زنده، آن وقت بیم دارد که ملتش آن قدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند و متأسفانه ما در گذشته گاهی چنین چیزی داشته ایم.» استاد مطهری در ادامه سخنان خود پس از اظهار تأسف نسبت به کوتاهی عده ای که به شبهات درباره قوانین جزایی اسلام پاسخ ندادند و سبب روی آوردن به قوانین جزایی دیگر کشورها شدند، می گوید: «اکنون که در مسایل دیگر حقوقی اسلام مانند حقوق زن و مسائل اقتصادی اسلام یک جنبشی در میان مسلمین می بینیم، هیچ جای نگرانی نیست، یعنی در نهایت امر، پیروزی با مسلمین است[54]. نور خدا خاموش شدنی نیست[55]. حقیقت پیروز است[56]. هر چه به حال مردم مفید باشد، باقی می ماند[57]. در نبرد حق و باطل پیروزی با حق است و شکست از آن باطل است[58]. باطل جلوه موقت دارد و غلبه وی دیری نمی پاید[59]. خداوند به نتیجه رسیدن راه و روش فرستادگان خود را ضمانت کرده است[60]. زمین را صالحان و پرهیزکاران در اختیار خواهند گرفت[61]. آفرینش جهان بر اساس حق استوار است[62]. ... چهارده قرن است که قرآن کریم الهام بخش این حقایق است و پیروان این کتاب مقدس به موجب این الهامات، با خوشبینی و امید به هستی و جهان آفرینش و آینده اسلام و مسلمانی می نگرند. مسلمانان واقعی که مستقیماً با قرآن کریم آشنا هستند، حتی آنگاه که مانند امروز در سخت ترین شرایط زندگی می کنند و از اکثر ملل عالم عقب مانده تر مانده اند، امید خود را نباخته، درد خود را درمان ناپذیر نمی دانند، در مقام چاره جویی و پیدا کردن راه اصلاح می باشند. همین ایمان و اعتقاد و اطمینان است که چند به چند موجب ظهور مصلحین در جهان اسلام می گردد.»[63]

در اینجا مروری داریم بر تعارض های سنت و تجدد در دو حوزه موضوعات نظری و مسائل عملی[64]. تأکید بر این نکته ضروری است که برشمردن این تعارض ها، الزاماً به معنای حقانیت موضع سنتی و بطلان موضع تجدد نیست. چنان که از استاد مطهری نقل شد، باید با برخی از این تعارضات و تغییرات زمانه مبارزه و از برخی پیروی نمود.

بخش اول: تعارض های نظری سنت و تجدد

1 رویکرد کلی فلسفه و فیلسوفان

توجه فیلسوفان به متافیزیک (هستی شناسی) یا بی فایده دانستن آن و پرداختن به معرفت شناسی و زبان شناسی

پیوند فلسفه با دین یا گسستن از دین و پیوند با علوم تجربی خادمِ دین بودن فلسفه یا رقیب آن بودن و تلاش برای نشستن به جای حقایق دینی

وجود فیلسوفان همراه و هم هدف و تکمیل کننده هم یا فیلسوفان منفرد، متعارض و رقیب

2 هستی شناسی

اعتقاد به عالم غیب و مجردات و یا جهان موجودات را منحصر در محسوسات دانستن

اعتقاد به علت غایی در آفرینش جهان و یا انکار آن

قبول علیت یا انکار و تردید در آن

قبول کلیات یا انکار و تردید در آن

قبول علت نخستین یا انکار و تردید در آن

رد تسلسل یا قبول آن

3 معرفت شناسی

قبول معرفت های شهودی، علم حضوری و وحی یا رد آنها و تنها قبول معرفت های تجربی و حسی

اعتقاد به امکان جمع میان عقل و ایمان یا ناسازگار دانستن آنه

اعتقاد به امکان معرفت و رد شکاکیت یا پذیرش شکاکیت و تئوری پردازی برای آن

اعتقاد به وجود گزاره های بدیهی (معرفت های کلی و ضروری پیشین و مستقل از تجربه) یا انکار چنین گزاره هایی

اعتقاد به وجود فطرت (دانش ها و گرایش های ذاتی در انسان) یا همه معرفت ها را حاصل تجربه دانستن

  اعتقاد به امکان بحث از امور ارزشی یا رد آن و بی معنی دانستن گزاره های آن

اعتقاد به امکان بحث از ماوراء طبیعت یا رد آن و بی معنی دانستن گزاره های آن

4 ارزش شناسی (فلسفه اخلاق)

معنی داری زندگی یا پوچ انگاری و نیهیلیسم

پذیرش یا نفی پشتوانه بودن دین برای اخلاق

هدف اخلاقیات را سعادت اخروی (بهشت) یا سعادت دنیوی (آرمانشهر) دانستن

اخلاقیات برخاسته از عبودیت و خداپرستی یا برخاسته از انانیت و خودپرستی و منفعت طلبی

بدیهی دانستن مفاهیم و گرایش های اخلاقی یا بررسی منطقی، معرفت شناختی و معناشناختی مفاهیم اخلاقی

انقیاد در برابر احکام اخلاقی وجدان یا چون و چرا و تردید در آنه

قبول ارزش های مطلق یا نسبیت گرایی

عینیت گرایی یا ذهنیت گرایی در اخلاق

اعتقاد به حقایق نفس الأمری (رئالیسم) یا انکار آن (ایده آلیسم) و حداکثر توجه به فایده رسانی (پراگماتیسم)

5 انسان شناسی

اعتقاد به ارتباط یا عدم ارتباط انسان با سرچشمه الهی

احساس تقدس یا انکار و رد آن

پایبند بودن به مقدسات یا رهایی از قید آنه

تجلیل از مقدسات یا تحلیل و کالبدشکافی آنه

اعتقاد به جایگاه ویژه انسان در نظام خلقت یا انسان را هم عرض موجودات مادی دیگر دانستن

اعتقاد به شرافت و کرامت ذاتی انسان یا انکار آن

در پی شناخت و تفسیر جهان بودن و یا به دنبال نقد و تغییر عالم بودن

اعتقاد به تفاوت ماهوی انسان و حیوان یا برچیدن این مرز

اعتقاد به ارزش های ذاتی و الهی برای انسان یا قراردادی دانستن همه شؤون انسان

لحاظ امتیاز معنوی برای فرد یا گروه یا نفی این امتیاز

رأی را با اکثریت دانستن در برخی از امور یا حق را با اکثریت دانستن در  همه امور

تفکیک میان انسان آن چنان که هست و آن چنان که باید باشد یا نفی این تفکیک و تکیه بر انسان آن چنان که هست

توجه با انسان کامل و ایده آل یا تأکید بر انسان متوسط منتشر در جامعه

6 دین شناسی

فطری دانستن دین یا ناشی از جهل و ترس و... دانستن آن

معقول دانستن دینداری و ایمان یا مغایر عقل شمردن آن

ایمان را چیزی برتر از علم (باور صادق موجه) دانستن (علم همراه تسلیم) یا آن را پایین تر از علم شمردن (باور غیرموجه)

دین را مؤثر در همه شؤون فردی و اجتماعی دانستن یا آن را امری صرفاً فردی شمردن (سکولاریسم)

اعتقاد به حقانیت بیشتر یک دین یا همه ادیان را راه های هم عرض به سوی حقیقت دانستن (پلورالیسم)

7 اندیشه های سیاسی

دغدغه تکلیف داشتن (اصالت تکلیف در انسان ها یا حداکثر، جمع حق و تکلیف) یا دغدغة حقوق داشتن (اصالت حق در انسان ها)

توجه به اخلاق و فضیلت محوری در جامعه یا توجه به حق و قانون محوری در جامعه

پذیرش حق الهی در عرصه های مختلف یا انکار آن

تشکیل سازمان اجتماعی بر اساس حقوق الهی یا بر اساس عقل بشری و قرارداد اجتماعی

تعیین هویت فرد انسانی در نسبت با خدا و دین (امت) یا در نسبت با دولت (شهروندی)

- تأکید اصلی بر آزادی معنوی یا بر آزادی اجتماعی

آزادی در راستا و چارچوب ارزش های دینی یا آزادی مطلق یا در محدوده آزادی دیگران

دخالت دین و ارزش های الهی در سیاست یا عدم چنین دخالتی

حق حاکمیت را در گرو صلاحیت دانستن یا در گرو مقبولیت بیشتر شمردن

حق را ملاک عقیده و عمل افراد قرار دادن یا عقیده و عمل افراد (رأی اکثریت) را ملاک حق قرار دادن

8 اندیشه های حقوقی

قانونگذاری با توجه بیشتر به زندگی فردی (فقه) یا با توجه بیشتر به زندگانی اجتماعی (حقوق)

قانونگذاری در چارچوب تعالیم و ارزش های الهی یا صرف توجه به قراردادهای اجتماعی

قانونگذاری با معیار مصالح واقعی و به ویژه مصالح معنوی انسان یا صرفاً با معیار سودمندی دنیایی

  ثابت و ابدی دانستن برخی از قوانین یا متغیر دانستن همه آنه

دغدغه تکلیف داشتن (اصالت تکلیف یا حداکثر جمع حق و تکلیف) یا دغدغه حقوق داشتن (اصالت حق در انسان ها)

توجه به عقاید و باورهای افراد یا قضاوت تنها بر اساس ظواهر رفتارشان

اختلاف مسلمان و کافر در برخی از حقوق اجتماعی یا عدم چنین اختلافی

اختلاف زن و مرد در برخی از حقوق اجتماعی یا عدم چنین اختلافی

9 اندیشه های اقتصادی

هدف از اقتصاد را برقراری عدالت یا انباشت ثروت دانستن

پیوند اقتصاد با اخلاق یا عدم چنین پیوندی

تقدم جامعه بر فرد در مصالح کلی یا تقدم فرد و منافع او

تقدم اصالت و ارزش های انسانی و لزوم رشد همه استعدادهای او یا تقدم و اصالت افزایش تولید ولو با ضایع کردن استعداده

اصالت تقاضا در تولید یا اصالت عرضه همراه با تأکید فراوان بر تبلیغات

اصالت حداقل مصرف (قناعت) یا ترویج مصرف گرایی هر چه بیشتر

تولید حداقل برای و به اندازه مصرف یا مصرف حداکثر برای تولید بیشتر

اصالت عدالت یا اصالت توسعه

سهم داشتن خدا و دین در درآمد افراد یا عدم وجود چنین سهمی

اهمیت تولید کشاورزی یا تولید صنعتی

مطلوبیت بیشتر و نهایی را در کار دانستن یا در استراحت و رفاه شمردن

اقتصاد و رفاه را به صورت محدود و مقدمه ارزش های متعالی و اخروی خواستتن یا اصالت دادن به آن و نه چیز دیگر

وجود ملاک های شرعی و الهی در محدودیت مالکیت (حلال و حرام) یا بی توجهی به چنین ملاک هایی

10 علوم تجربی

طبیعت را در سلسله مراتب هستی دیدن یا واقعیتی مستقل از مراتب بالا برای آن قائل شدن

توجه به علل فوق طبیعی  یا علل را منحصر به علل طبیعی دانستن

توجه به علل غایی در تفسیر جهان یا صرف توجه و تکیه بر علل فاعلی

پذیرش نظام اخلاقی برای جهان هستی حتی جهان طبیعت یا انکار آن

شناخت طبیعت به عنوان آیات الهی و برای رسیدن به حقیقت یا برای سلطه بر طبیعت و کسب قدرت و ثروت

توجه به ابعاد معنوی و کیفی پدیده ها یا ارجاع همه امور به جنبه کمّی صِرف

11 تعارض ها در علوم خاص

در نجوم: زمین مرکزی یا خورشیدمرکزی یا ذره ای در آسمان کهکشان ها و نظریه انفجار بزرگ و...

در زیست شناسی: نظریه داروین و خلقت و تکامل انواع، شبیه سازی از حیوانات و انسان و...

در فیزیک: انرژی دانستن ماده، نظریه ماده منفی، سرعت نور و نتایج حیرت انگیز آن و...

در پزشکی: پیوند اعضا، لقاح مصنوعی، کالا بودن خون و...

در علوم انسانی: علوم انسانی صرفاً تجربی تاریخی و نه دینی عقلی

بخش دوم: تعارض های عملی سنت و تجدد

1 مسایل فرهنگی

پیروی از سنت ها و آداب و رسوم گذشتگان یا قید و بند دانستن و سعی در رهایی از آنه

آرامش ناشی از ایمان به هدفداری حیات یا اضطراب و یأس ناشی از پوچ انگاری و نیهیلیسم

دیندار واقعی یا پیروی از دین نماها (مکاتب انسان ساخت، آیینهای ابداعی و...)

دعا و ارتباط با خدا یا جبران معنویت از طرق دیگر

مذموم بودن طلب لذت های آنی یا مطلوب بودن و بلکه ترویج آنها (مواد مخدر، مشروبات الکلی، خشونت، روابط جنسی)

توجه به ارتباط سمعی یا تأکید بر ارتباط بصری (نوشتاری و تصویری)

2 مسایل مربوط به زن و خانواده

محدود بودن روابط جنسی در خانواده یا گسترش آن به اجتماع (ازدواج های نامشروع، همجنس بازی و...)

نقش زن در جامعه به عنوان شخص گران بها یا شیء گران بها یا شخص بی به

عشق های  عمیق و عاطفی یا عشق های سطحی و مبتذل

ارج نهادن به کانون خانواده یا بی توجهی به آن به خاطر فردگرایی و سودباوری

التزام زوجین به یکدیگر و استحکام خانواده یا عدم این التزام و تزلزل خانواده

نادر بودن طلاق یا شیوع و رواج عادی آن

عواطف شدید میان والدین و فرزندان یا بی عاطفگی حاکم بر خانواده ه

روابط خانوادگی و فامیلی عمیق و گسترده یا روابط اندک استثنایی و سطحی

3 کار، ورزش، تفریحات

مطلوب بودن کار یا مطلوب بودن استراحت و رفاه

دائمی بودن کار یا فقط مقدمه رفاه بودن آن

کسب آمادگی جسمانی از طریق کار یا از طریق ورزش

تفریحی بودن ورزش یا تبدیل شدن آن به کار و حرفه برای ورزشکار

حاشیه ای بودن ورزش در جامعه یا تبدیل شدن آن به یک جریان فرهنگی و اقتصادی عظیم

توجه به خصلت های جوانمردی در ورزش یا قهرمان پروری همراه با سوداگری

جزئی بودن اوقات فراغت یا کلی و جدی بودن آن

روش های فردی و محدود برای تفریح و پر کردن اوقات فراغت یا روش های فردی و گروهی بسیار متنوع برای آن

4 هنر، رسانه ها، صنعت

تقدس هنر یا ابتذال آن

خادم بودن هنر (برای دین، اندیشه های والا یا حداقل برای زندگی روزمره) یا موضوعیت و مطلوبیت خود هنر (هنر برای هنر)

استفاده از آثار هنری در متن زندگی یا اختصاص آن به موزه ها و نمایشگاه ه

ذوقی بودن هنر برای افراد مختلف یا تبدیل شدن آن به کار و حرفه برای هنرمند

سمعی، نوشتاری و استدلالی بودن رسانه ها یا بصری و احساسی بودن آنه

منطقه ای و محدود بودن رسانه ها یا جهانی بودن و ابزاری برای جهانی کردن یک فرهنگ

ابزار تحت کنترل بودن رسانه ها و صنعت یا تبدیل شدن آن به غول غیرقابل مهار

رعایت حق طبیعت و دیگر مخلوقات یا فدا کردن همه چیز برای منافع بیشتر بشر

عجز و افتقار نسبت به خدا و طبیعت یا بیدار شدن حس خدایی و دخل و تصرف در همه چیز

محور چهارم پژوهشی: نقد سنت

بوده و هستند کسانی که سنت یا تجدد را فوق نقد یا دون نقد می دانند، یعنی مثلاً در باب سنت با تعریفی که از آن می کنند و آن را مطلق و مقدس می پندارند، دست نقد را از آن کوتاه می دانند و حاضر نیستند ذره ای از فضای سنتی و ارزش ها و بینش های آن دور شوند و در برابر، کسانی با تعریف و موضعگیری خاص خود سنت به آن، اساساً سنت را شایسته نقد نمی دانند و به طرد و نفی کلی آن فتوا می دهند. اما با تمایز قائل شدن میان سنت بالقوه و سنت بالفعل و تفکیک حساب اسلام از حساب مسلمین که این دومی ممکن است آمیخته به انواع نواقص و کاستی ها و عیوب باشد از یک سو، و با متفاوت دانستن دستاوردهایی از تجدد که نوعی انحراف است و باید با آن مبارزه کرد و پدیده هایی که اقتضای زمانه است و باید از آن پیروی نمود، از سوی دیگر، باب نقد سنت و تجدد گشوده می شود. یعنی با تعاریفی که ما از سنت و تجدد کردیم و شناخت آنها را دو محور مهم پژوهشی دانستیم، پس از بروز تعارض میان ابعاد مختلف آن دو، مسأله نقد به معنای بررسی و اظهارنظر در باب جنبه های درست و نادرست هر یک از آنها موضوعیت و ضرورت می یابد.

یکی دیگر از ابعاد ضرورت نقد سنت، مسأله تقلید کورکورانه از گذشتگان است که استاد مطهری به پیروی از آیات و روایات، این مسأله را یادآور می شود که اگر چه اقوام پیامبران از نظر سنن مختلف بوده اند و هر پیامبری تعالیم متناسب با وضع زندگانی آن مردم عرضه می کرده و با مشکلات و اشکالات خاص روبرو می شده، اما قرآن کریم یک اشکال عمومی که در همه اقوام بوده و همه پیامبران با آن روبرو بوده اند را مطرح می کند و آن تقلید از گذشتگان و به اصطلاح سنت گرایی مذموم است[65] و در واقع این تذکر و مذمت قرآن درسی است به ما که می خواهد مبنای پیروی ما تعقل و تفکر باشد، نه صرف قدیمی بودن اندیشه یا کاری[66]. مسأله سنتگرایی به معنای تقلید از عقاید و آداب گذشتگان در حوزه اندیشه های دینی اهمیت مضاعف می یابد.

رویکرد انتقادی به سنت در میان روشنفکران و متفکران ما سابقه طولانی دارد و برخی از آنها مقدم بر مرحله رویارویی با دنیای جدید غربی است. جهت آشنایی اجمالی با موضوعات و مباحثی که تا کنون مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته و در ذیل هر یک از تحقیقات و تألیفاتی انجام شده، در اینجا به عناوین اصلی آن اشاره می نماییم؛ لازم به ذکر است که استاد مطهری ذیل همه این عناوین مطالبی به صورت مقاله، کتاب یا سخنرانی مطرح کرده که ما نیز خلاصه دیدگاه های ایشان را منعکس خواهیم کرد. شایسته است در تحقیقات مستقلی، آرا و نظریات اندیشمندان مختلف درباره هر یک از این موضوعات، استخراج و تنظیم شود.

الف علل انحطاط مسلیمن؛ یعنی این مسأله که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقی در علوم و معارف و صنایع و نظامات به قهقرا برگشتند. مسؤول این انحطاط و سیر قهقرایی چیست و کیست؟ آیا خود اسلام را باید مسؤول انحطاط مسلمین شناخت، آن چنان که بسیاری از غربیان ادّعا می کنند؟ یا اسلام از این مسؤولیت مبراست و مسلمانان مسؤول این انحطاط هستند؟ و یا علت این انحطاط ملل و اقوام غیرمسلمانند که با دشمنی و توطئه های خود موجب سقوط و انحطاط مسلمین شده اند؟[67]

استاد مطهری با بیان این نکته که مسأله علل انحطاط مسلمین متجاوز از بیست سال است که نظر خود ایشان را جلب کرده[68]، می گوید: پاسخ به پرسش علل این انحطاط «کار ساده ای نیست و یک رشته مباحث نسبتاً طولانی باید پیش کشیده شود و در هر یک از آنها با اسلوب علمی تحقیق کافی به عمل آید»[69]، از نظر استاد مطهری موضوعات شایسته پژوهش در رابطه با این مسأله به قرار زیر است:

مقدمات: 1 نموداری از عظمت و انحطاط مسلمین؛ 2 بحث فلسفی درباره طبیعت زمان و عوامل اعتلا و انحطاط تمدن ها و بحث اسلام و مقتضیات زمان؛ اسلام: 3 قضا و قدر؛ 4 اعتقاد به معاد؛ 5 شفاعت؛ 6 تقیه؛ 7 انتظار فرج؛ 8 سیستم اخلاقی اسلام (زهد، قناعت، توکل...)؛ 9 حکومت از نظر اسلام؛ 10 اقتصاد اسلامی؛ 11 قوانین جزایی اسلام؛ 12 حقوق زن در اسلام؛ 13 قوانین بین المللی اسلام؛ مسلمین: 14 نقاط انحراف؛ 15 جعل و تحریف و وضع حدیث؛ 16 اختلافات شیعه و سنی؛ 17 اشعریت و اعتزال؛ 18 فلسفه و تصوف؛ 19 جمود و اجتهاد؛ 20 زمامداران جهان اسلام؛ 21 روحانیت؛ عوامل بیگانه: 22 فعالیت های تخریبی اقلیت ها در جهان اسلام؛ 23 شعوبیگری در جهان اسلام؛ 24 جنگ های صلیبی؛ 25 سقوط اندلس 26 حمله مغول؛ 27 استعمار[70].

ب احیای تفکر دینی: این اصطلاح جدیدی است و اولین بار این تعبیر را اقبال لاهوری به کار برد و کتابی با این عنوان که مجموعه کنفرانس های اوست نیز منتشر کرد. استاد مطهری این تعبیر و این ایده را از اقبال اخذ می کند و طی چند سخنرانی به بسط آن و ایراد نقطه نظرهای خود می پردازد. موضوع احیای تفکر دینی مبتنی بر این فرض است که باید میان اصل تعالیم دینی و طرز تلقی دینداران از آن تعالیم تفکیک قائل شد و نکته مهم تر اینکه خود دین و به ویژه مکتب اسلام در ذات خود زنده است و یک جوهر حیاتی دارد، اما طرز تلقی و برداشت پیروان و دینداران از تعالیم دینی نادرست و اصطلاحاً مرده است و لذا نیازمند احیا است.[71]

ج اطلاحگری و مصلحان: تعبیرات اصلاح و مصلح سابقه زیادی در تمدن اسلامی دارد، به طوری که حتی در خود قرآن کریم و کلمات معصومین علیهم السلام نیز مشاهده می شود. جریان اصلاح و عملکرد مصلح علاوه بر جنبه نظری که در دو بحث علل انحطاط مسلمین و احیای تفکر دینی نیز مطرح بود، دارای جنبه عملی نیز هست. به این معنی که شخص مصلح اولاً دارای نظریه و تشخیص خاصی درباره مشکلات جامعه دینی است و ثانیاً برای رفع آن مشکلات اقدام به یک حرکت اجتماعی نیز می کند. استاد مطهری با بیان اینکه «اصلاح طلبی یک روحیه اسلامی است و هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبی است» و با اشاره ای به جنبش های اصلاحی در تاریخ اسلام، به بررسی تفصیلی عملکرد برخی از مصلحان و چهره های اصلی اصلاح گری در جهان سوم از حدود نیمه دوم قرن سیزدهم به بعد می پردازد و الگویی برای مطالعات و تحقیقات گسترده تر در این زمینه ارایه می کند[72].

د آسیب شناسی دینی و دینداری: به طور کلی آفات و آسیب های دینی را می توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول اموری است که با اصل دین در تضاد و تعارض است، یعنی اموری که به دین ضربه می زند و مانع دینداری می شود و بلکه عاملی است برای بی دینی. بررسی مجموعه این علل و عوامل تحت عنوان «آسیب شناسی دینی» قابل طرح است. اما دسته دوم از آفات و آسیب ها در واقع خطاها، نقصان ها و انحراف هایی است که در دینداری افراد متدین وجود دارد، مانند بدفهمی ها، خرافات، افراط و تفریط ها و... بحث درباره این دسته از آفات دین، تحت عنوان «آسیب شناسی دینداری» مطرح می شود.

تعبیر و اصطلاح آسیب شناسی دینی یا دینداری کاملاً نوظهور است و چند سالی بیشتر از عمر آن نمی گذرد، ولی به خاطر تقدم منطقی، بحث و بررسی درباره آن بر موضوعات دیگری که برشمردیم مقدم است. استاد مطهری سخنرانی، مقاله یا کتاب مستقلی را به عنوان آسیب شناسی دینی یا دینداری اختصاص نداده، اما اولاً بارها از لفظ آفات یا آسیب های دینی استفاده نموده[73] و ثانیاً با توجه به دغدغه های ایشان نسبت به مسائل دینی، می توان عمده فعالیت های علمی ایشان را همین موضوع آسیب شناسی دینی و دینداری دانست. بحث آسیب شناسی دینی در آثار استاد به صورت پراکنده وجود دارد و می توان موضوعات علل گرایش به مادیگری و شبهات زیادی که در رابطه با مسائل خداشناسی، دین شناسی، انسان شناسی و... مطرح می نمایند، همچنین اشاره ایشان به تلاش های دشمنان اسلام در طول تاریخ و به ویژه استعمار در دوران کنونی را مصادیقی از مباحث آسیب شناسی دینی به حساب آورد. اما موضوع آسیب شناسی دینداری دقیقاً همان موضوع نقد سنت است که در اینجا به عنوان محور چهارم پژوهشی مطرح کردیم. با الگوگیری از افکار و آثار استاد مطهری می توان شاخه های این بحث را چنین ترسیم نمود:

الف) آسیب شناسی دینداری در مقام فهم تعالیم دین، شامل مباحثی مانند انواع بدفهمی ها و طرز تلقی های نادرست از اعتقادات، اخلاقیات و احکام دینی، نفی تعقل و جمود و قشریگری، روشنفکرمآبی و عقلگرایی افراطی، ترجمه و تفسیر نادرست از آیات و روایات و...

ب) آسیب شناسی دینداری در مقام عمل به تعالیم دین، شامل مباحثی همچون فساد اخلاق، عدم اهتمام به عمل دینی، عدم اهتمام به شعایر دینی، عدم رعایت اهم و مهم، افراط در یک ارزش، تحریف و...

ج) آسیب شناسی دینداری گروههای خاص، مانند آسیب ها و آفات جامعه دینی، علما و دانشمندان، مبلغین و مسأله تبلیغ دین، حاکمان و مسأله حکومت و نهضت دینی، شاعران و هنرمندان و...

محور پنجم پژوهشی: نقد تجدد

در رویارویی با جهان جدید نیز مانند مواجهه با سنت، دو گرایش افراطی و تفریطی وجود دارد، بدین ترتیب که برخی آن را فوق نقد و گروهی آن را دون نقد می دانند، به این معنی که برخی با مطلق دانستن عالم جدید و دستاوردهایش تردیدی در پذیرش آن روا نمی دارند[74] و در مقابل گروهی با مردود شمردن صدر و ذیل و ریشه و میوه دنیای جدید به طرد کلی آن فتوا می دهند[75]. موضعی که این گروه نسبت به تجدد و هر فرهنگ غیرخودی می گیرد، چیزی نیست جز دیدگاه «دارالإسلام» نسبت به «دارالکفر» و طبیعی است که در چنین رابطه ای، دارالکفر اساساً شایستگی شناخت و توجه ندارد و لذا پیشاپیش با همین عنوان، ماهیت آن تعیین و رد می شود و نوبت به بررسی و نقد آن نمی رسد.[76]

از این دو گرایش افراطی و تفریطی که بگذریم، دیدگاه ها و نظریات دیگر مربوط به تجدد، طیفی را تشکیل می دهند که به نحوی دارای جنبه های انتقادی نسبت به تجدد هستند. مثلاً نفی جهان بینی و نیز دستورالعمل های حقوقی، سیاسی و اخلاقی و دیدگاه های غرب در مورد هستی انسان، جامعه، تاریخ و در عین حال پذیرش صنعت و تکنولوژی غرب و یا تفکیک بیشتر در این زمینه و دیدگاه های بینابین.[77]

دیدگاه های انتقادی نسبت به غرب را از نظر موضع ناقدان می توان به چند دسته تقسیم کرد: یک دسته از دیدگاه ها مربوط به گروهی است که از منظر سنت و با ملاک های سنت اما بدون شناخت دقیق و عمیق به نقد تجدد می پردازند. این گروه معمولاً کسانی هستند که علاوه بر دنیای جدید، درک جامع و عمیقی از ابعاد تفکر و تمدن سنتی دینی خود نیز ندارند. استاد مطهری می فرماید: « اگر تنها ما بنشینیم و از تمدن و فرهنگ اروپایی انتقاد کنیم و از فرهنگ اسلامی هم تمجید کنیم و بعد هم بنشینیم و خیال بکنیم که فرهنگ اسلامی و روح اسلام همان است که ما امروز داریم، پس مردم دنیا بیایند از ما پیروی کنند، کاری از پیش نمی رود»[78] دسته دیگر از منتقدان تجدد کسانی هستند که به سنت گرایان (traditionalists) موسوم شده اند و شخصیت های بزرگی همچون رنه گنون، فریتهوف شوان، تیتوس بورکهارت، هیوستون اسمیت، مارتین لینگز و سید حسین نصر از چهره های شاخص آن هستند. این دسته به ویژه نسبت به فلسفه جدید  غرب که معتقدند نقش مهمی در شکل دادن به تجدد ایفا نموده، موضع گرفته اند و آن را انحرافی از میراث ابدی بشریت می دانند و خود قائل به حکمت خالده هستند.[79]

دسته دیگر از منتقدان و جریان انتقادی تجدد، بر خلاف موارد فوق نه از منظر و با ملاک های سنتی بلکه از منظر و با ملاک های برآمده از خود دنیای جدید به نقد آن می پردازند. این جریان اصطلاحاً فراتجدد یا پست مدرنیسم نامیده می شود و می توان بنیانگذار آن را نیچه دانست که در اواخر قرن نوزدهم میلادی نسبت به پیامدهای هولناک تفکر و تمدن جدید هشدار داد. پس از نیچه باید به مارتین هایدگر، دیگر فیلسوف ژرف اندیش آلمانی اشاره کرد که بشدت به نقد و مخالفت با مبانی تفکر تجدد و مظاهر تمدن آن از جمله مسأله تکنولوژی می پردازد. در مرحله بعد متفکران و نویسندگان دیگری قرار می گیرند مانند تئودور آدورنو، یورگن هابرماس، ژاک دریدا و... پست مدرنیسم به عنوان سمبلی از بحران جهان متجدد، حکایت گر نقص ها و کاستی های تفکر و تمدن جدید است و سعی دارد نشان دهد که دوران الگوی درخشان و فریبنده جهان که در غرب ساخته می شد، سپری شده و باید به آن نه از منظر اِعجاب بلکه به دید تردید و انکار نگریست. تذکر این نکته ضروری است که گرچه آگاهی از جریان فکری و انتقادی پست مدرنیسم برای ما مهم است و لااقل ما را در شناخت بهتر و دقیق تر تجدد یاری خواهد کرد، اما باید به خاطر داشته باشیم که هیچ نسبت ضروری میان پست مدرنیسم و تفکر سنتی و بویژه اندیشه دینی وجود ندارد و لذا نباید گمان کرد که پست مدرنیسم به معنای نفی مدرنیسم و بازگشت به سنت و تفکر اسطوره ای یا دینی برای جبران خلأ معنویت است[80]. علاوه بر تفکیک نقدهای وارد بر تجدد از منظر و با ملاک های سنتی و یا از منظر و با ملاک های خود تجدد، تفکیک دیگری درباره این نقدها حایز اهمیت است و آن تفکیک نقدهای ریشه ای و کلان از نقدهای میوه ای و موردی است. آنچه تاکنون ذکر شد دیدگاه های انتقادی کلان در باب تجدد و تفکر و تمدن آن بود، اما جریان انتقادی دیگری نیز وجود دارد که به تک تک میوه ها و دستاورهای دنیای جدید نظر دارد و مثلاً در عرصه اندیشه های سیاسی، موضوع دموکراسی را مورد بررسی قرار می دهد و آن را به بوته نقد می کشد. البته در این جریان نیز می توان دیدگاه انتقادی از موضع و منظر سنتی و یا از موضع و منظر و ملاک های خود تجدد را از یکدیگر تفکیک نمود. اگر چه از دیدگاه سنتی، حجم زیادی از تحقیقات به نقدهای این چنین اختصاص پیدا نکرده، اما به خاطر رواج تفکر انتقادی در غرب متون زیادی در این رابطه وجود دارد و لذا یک منبع مطالعاتی در نقد تجدد، نقدهای خود غربیان بر موضوعات گوناگون و دستاوردهای مختلف تجدد مانند لیبرالیسم، کاپیتالیسم، تکنولوژی و... می باشد.

لازم به ذکر است که این محور پژوهشی یعنی نقد تجدد به صورت جدی و همه جانبه در آثار استاد مطهری به چشم می خورد که با توجه و دقت در آنها چند نکته اساسی را می توان به عنوان الگو و سرمشق در پژوهش های این چنین آموخت. همان طور که ذکر شد استاد مطهری تغییرات زمانه را بر دو قسم می داند: انحرافاتی که باید با آن مبارزه کرد و مقتضیات زمانه که باید از آنها پیروی نمود[81]. ایشان همین نکته را در نقد تجدد مورد توجه قرار داده و با اجتناب از پراکندگی، تحقیقات و فعالیت علمی و انتقادی خود را بر موضوعاتی متمرکز می کند که به عنوان پرسش یا مشکل اساسی در برابر اسلام و جامعه اسلامی خودنمایی می کند[82]. نکته دیگر توجه جدی استاد به ریشه های فکری و اعتقادی انحرافات است که از سویی این امر را به صورت نقد جدی بر تفکر فلسفی حاکم بر جهان غرب دنبال می کند[83] و از سوی دیگر به مهمترین شبهات مطرح شده در موضوعات مختلف اعتقادی[84]، اخلاقی[85]، فقهی[86]، تاریخی[87] و... می پردازد.

محور ششم پژوهشی: جمع سنت و تجدد یا ارایه راه حل

پس از شناخت سنت و شناخت تجدد و درک تعارض آنها و نقد و تعیین نقاط قوت و ضعف آنها، نوبت ارایه راه حلی برای رفع تعارض میان سنت و تجدد می رسد. این مرحله در واقع بازگشت به خاستگاه این پژوهش و پاسخگویی به این پرسش اساسی است که «چگونه می توان در دنیای جدید دیندار بود؟» پس از مرور مراحل پنجگانه قبل، اکنون به خوبی فهمیده می شود که اولاً این پرسش چه مقدار عمیق و دارای ابعاد و اضلاع زیادی است و ثانیاً روشن می شود که پاسخگویی همه جانبه و کامل به آن، نیازمند چه فعالیت عظیم پژوهشی است.

علاوه بر اینکه برای پاسخ به پرسش فوق نیازمند تجزیه آن به پرسش های کوچک و تلاش برای پاسخگویی به هر یک و در نهایت جمع بندی و ارایه راه حل کلی هستیم، در عین حال در بحث جمع سنت و تجدد، یا ارایه راه حل باید به یک نکته اساسی توجه کرد و آن اینکه به نظر می رسد ملاک اساسی در موفقیت یک راه حل این است که دو صفت اصلی زیر را با هم داشته باشد: یکی حفظ خلوص تعالیم دینی و دیگری توانایی و موفقیت راه حل پیشنهادی در مقام عمل.

اشکال اساسی راه حل های روشنفکران مسلمان که استاد مطهری وظیفه جمع سنت و تجدد و به تعبیر ایشان اسلام و مقتضیات زمان را بر عهده آنها می داند[88] این است که از یکی از دو صفت فوق غفلت می کنند. به این ترتیب که یا با انگیزه حفظ خلوص تعالیم اسلامی و یا به خاطر عوام زدگی و بی خبری از مسائل روز، راه حل هایی ارایه می دهند که در مقام عمل موفق و توانا نیست و نمی تواند مشکلات موجود را حل کند و یا با قصد موفقیت در مقام عمل، پیشنهادهایی عرضه می کنند که از خلوص و اصالت تعالیم اسلامی دور می شوند و به تعبیر استاد مطهری، سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند:

«پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هر کاری خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال، یک خط باریک است که اندک بی توجهی موجب خروج از آن است. اینکه در آثار دینی وارد شده: «صراط» از «مو» باریک تر است، اشاره به همین نکته است که رعایت اعتدال در هر کاری سخت و دشوار است.

بدیهی است که مشکلات جامعه بشری نو می شود و مشکلات نو، راه حل نو می خواهد. «الحوادث الواقعه» چیزی جز پدیده های نوظهور نیست که حل آنها بر عهده حاملان معارف اسلامی است. سرّ ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است. و الا در یک سلسله مسائل استاندارد شده، میان تقلید از زنده و مرده فرقی نیست. اگر مجتهدی به مسائل و مشکلات روز توجه نکند، او را باید در صف مردگان به شمار آورد. افراط و تفریط در همین جا پیدا می شود.

برخی آن چنان عوام زده هستند که تنها معیارشان سلیقه عوام است و عوام هم گذشته گرا است و به حال کاری ندارد. برخی دیگر که به مسائل روز توجه دارند و درباره آینده می اندیشند، متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند؛ سلیقه روز را معیار قرار می دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جای آنکه اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند، سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند. مثلاً [می گویند] مهر نباید باشد چون زمان نمی پسندد؛ تعدد زوجات یادگار عهد بردگی زن است؛ پوشیدگی همین طور، اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و فلان حکم دیگر یادگار عهدی دیگر. اسلام دین عقل و اجتهاد است، اجتهاد چنین و چنان حکم می کند...»[89]

استاد مطهری در مواضع دیگر آثار خود، این دو گرایش افراطی و تفریطی را جمود و جهالت می نامند[90]. یکی از ویژگی های مهم شخصیت و تفکر استاد مطهری در رابطه با بحث سنت و تجدد که با توجه به نکته فوق بهتر درک می شود، مبارزه با همین دو گرایش یا دو گروه از علما و دانشمندان اسلامی است: یعنی گروه جامدها و متحجرین از یک سو و گروه جاهل ها و التقاطیون از سوی دیگر. استاد این دو گرایش را نه منحصر به دوران کنونی، بلکه دارای ریشه در تاریخ تمدن اسلامی می داند و سابقه جامدها و متحجرین را به خوارج، اشاعره، اهل حدیث و اخباریون برمی گرداند[91] و از سوی دیگر

التقاط و روشنفکرمآبی جاهل ها را در طول تاریخ بر مواردی همچون حذف «حیّ علی خیر العمل» از اذان توسط خلیفه دوم[92] و انکار جن توسط معتزله[93] و به ویژه در دوران معاصر بر افکار شخصیت هایی مانند سیداحمدخان هندی[94]، فرید وجدی[95]، دکتر شریعتی[96]، گروه فرقان[97] و... تطبیق می نماید. به گمان ما، این دو ملاک استاد مطهری (جمود و تحجر یا جهالت و التقاط و روشنفکرمآبی) بهترین معیار برای نقد و ارزیابی هر راه حل پیشنهادی در جمع سنت و تجدد است.

محور هفتم پژوهشی: پژوهش درباره یکی از مصادیق تعارض سنت و تجدد

آنچه تاکنون در محورهای ششگانه فوق ذکر شد، مربوط به مطالعات کلی و کلان سنت و تجدد و تقابل آنها بود، که مثلاً به شناخت سنت یا تجدد و نقد آنها و یا بررسی تعارض های آنها می پرداخت و برای جمع آنها، راه حل جستجو می کرد. اما به نظر می رسد در کنار این سلسله پژوهش ها، نیازمند تحقیق درباره برخی مصادیق خاص از تقابل و تعارض سنت و تجدد هستیم. در این محور پژوهشی پس از مشخص کردن اینکه عقیده یا پدیده ای در تفکر و تمدن متجدد یا تفکر و تمدن سنتی دینی ناسازگار است، به بررسی تاریخچه و خاستگاه پیدایش آن عقیده یا پدیده و تبیین ابعاد خود آن امر و نیز توضیح نتایج و لوازم و توابع آن در هر یک از دو حوزه سنت و تجدد پرداخته می شود و البته پس از نقد و نشان دادن نقاط ضعف و قوت هر یک سعی در ارایه راه حلی برای جمع این دو و رفع تعارض خواهد شد.

در اینجا با الهام از افکار و آثار استاد مطهری جهت فهم بهتر این محور پژوهشی، به نمونه و الگویی از این روش پژوهشی در یک موضوع خاص اشاره می کنیم. استاد مطهری خود اشاره می کند که سه چهار سالی را صرف تحقیق پیرامون مسائل مربوط به حقوق زن در اسلام نمودم[98] و این امر نشانه تأمل و برنامه ریزی دقیق ایشان نسبت به این موضوع است. در اینجا ما یکی از مباحث مربوط به حقوق زن که جنجالی ترین آنها نیز هست، یعنی مسأله حجاب را انتخاب نموده و فعالیت پژوهشی استاد مطهری را در این موضوع مطابق با مراحل یا گام های ششگانه تطبیق می نماییم:

 گام اول (طرح بحث و نشان دادن تعارض سنت و تجدد در موضوع مورد نظر)

عده ای معتقدند که به نظر اسلام زنان باید خانه نشین و محبوس باشند و در صورت حضور در اجتماع باید چهره و دو دست خود را نیز بپوشانند. از سوی دیگر دنیای جدید و افراد متجدد طرفدار بی حجابی و بلکه مروج برهنگی زن و اختلاط او با مردان در جامعه هستند و البته روشن است که تعارض سنت و تجدد در این مسأله بسیار عمیق و جدی است و این دو دیدگاه و دو شیوه رفتار هرگز قابل جمع نیستند.

گام دوم (شناخت سنت و دیدگاه سنتی درباره موضوع مورد نظر)

مطالعه سنت بالقوه یعنی خود تعالیم اسلام درباره پوشش و حجاب زن آموزنده است. از این جهت که آیات و روایات چه نکاتی درباره حجاب مطرح کرده اند و ابعاد مختلف حجاب از نظر اسلام چیست، مانند: رابطه پوشش و حجاب زن با رواج فساد و فحشا، مسأله نگاه به نامحرم، زینت زن، استیذان در ورود به اتاق خلوت دیگران، همسران پیامبر، حدود پوشش و... و مهم تر از همه فلسفه و هدف اصلی اسلام از حکم حجاب (بالا بردن ارزش زن، ایجاد آرامش روانی افراد در برخوردهای اجتماعی، استحکام پیوند خانواده، استواری اجتماع و جلوگیری از فساد اخلاق در جامعه)[99].

گام سوم (شناخت تجدد و دیدگاه آن درباره موضوع مورد نظر)

تبیین دیدگاه مخالفان حجاب به ویژه سعی آنها در اینکه علت و ریشه حجاب را اموری جاهلانه و ظالمانه (مانند رهبانیت و ریاضت، عدم امنیت زنان، استثمار زن، خودخواهی مرد، عادت زنانگی و...) معرفی می کنند و همچنین بیان اشکالات آنها به منطق اسلامی درباره حجاب (مانند غیرعاقلانه بودن وضع حکم حجاب و ضرورت لغو آن، مانع آزادی بودن، عامل رکود فعالیت ها بودن، موجب افزایش التهاب ها و ایجاد حساسیت نسبت به زن شدن و...)[100].

گام چهارم (نقد سنت)

تفکیک سنت بالقوه و بالفعل در اینجا بسیار راهگشاست، چنان که استاد مطهری نشان می دهد حکم فقهی مبنی بر پوشاندن چهره و دو دست، بیش از چند دهه عمر ندارد و با استدلال و استناد به آیات و روایات ثابت می کند عقیده مذکور که منجر به محبوسیت زن می شود، مردود است.[101]

گام پنجم (نقد تجدد)

استاد مطهری در این مرحله اولاً ثابت می کند بر خلاف نظر مخالفان، حجاب مختص به اسلام نیست و در اقوام و ملل دیگر نیز وجود داشته، ثانیاً عقیده آنها را درباره علل پیدایش حجاب نقد می کند و ثالثاً با تبیین اهداف اسلام در وضع حکم حجاب، به اشکالات آنها پاسخ می گوید و رابعاً علاوه بر اثبات خطا بودن دیدگاه ها و تحلیل های آنها، به مشکلات عملی و اجتماعی فراوان بی حجابی و برهنگی زن در جوامع غربی اشاره می کند.[102]

گام ششم (ارایه راه حل)

راه حل مسأله حجاب همان پیشنهاد اسلام است مبنی بر حفظ حریم و حضور باوقار زن در جامعه با پوشش مناسب و بدون وجوب پوشاندن چهره و دو دست که اشکالات وارد بر دو نظریه افراطی و تفریطی، به این راه حل اسلام وارد نیست.[103]

توجه به این نکته جالب است که کتاب مسأله حجاب استاد مطهری پرفروش ترین کتاب ایشان است به طوری که تاکنون بیش از 50 بار تجدید چاپ شده است. شاید این مسأله مؤیدی باشد بر مطلوبیت تحقیق در مورد مصادیق خاص تعارض سنت و تجدد و نیاز جامعه اسلامی به دانستن پاسخ و راه حل اسلام در هر یک از این تعارض ها.

نکته دیگر در اهمیت محور پژوهشی هفتم این است که اگر چه محورهای ششگانه قبل ارکان اجتناب ناپذیر پژوهش در باب سنت و تجدد هستند و می توان مدعی شد که هر سخنی در باب سنت و تجدد در قالب یکی از محورهای مذکور قابل اندارج است، اما چه بسا ورود و نظریه پردازی در آنها از عهده و توان یک پژوهشگر مبتدی خارج باشد، زیرا سخن گفتن و اظهارنظر در باب هر یک از آنها نیازمند نوعی احاطه و سیطره بر مجموعه عظیمی از معارف و علوم است.

اما با توجه به رشته های آموزشی و گرایش های تخصصی دانشگاهی که دانش پژوهان در یک موضوع خاص به مطالعه و تحصیل می پردازند و ابعاد مختلف آن را مورد شناخت قرار می دهند، امکان و مجال و توانایی انجام تحقیقاتی که در محور پژوهشی هفتم معرفی نمودیم، برای عموم پژوهشگران وجود خواهد داشت. به این ترتیب که موضوع مورد علاقه و تخصص خود را از حیث تقابل و تعارض آن در دو دیدگاه سنتی و متجدد مورد بررسی قرار داده و لااقل به جمع آوری دیدگاه ها پرداخته و البته در حد توان خود به تحلیل و نقد آنها و در نهایت به نظریه پردازی در باب کیفیت جمع آنها یعنی ارایه راه حل نیز بپردازد.

محور هشتم پژوهشی: بررسی دیدگاه اندیشمندان مختلف درباره سنت و تجدد

چنان که اشاره شد مسأله سنت و تجدد، بزرگ ترین دغدغه اندیشمندان جوامع سنتی اعم از روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی بوده و هست، به طوری که اکثر آرا و اندیشه های این متفکران و در برخی موارد همه اندیشه هایشان در ذیل موضوعات مرتبط با بحث سنت و تجدد قابل طبقه بندی است.

از آنجایی که به هر حال این متفکران، مهم ترین سرمایه های علمی جوامع سنتی می باشند، در جستجو و تلاش برای یافتن پاسخ و راه حلی برای غلبه بر مشکلات حاصل از تعارض سنت و تجدد، نباید از این سرمایه ها غفلت نماییم و با نادیده گرفتن و ناچیز شمردن آرای آنها بخواهیم برای تک تک مسائل و موضوعات به تحقیق شخصی بپردازیم.

با قبول ضرورت مراجعه به افکار و آثار اندیشمندان و روشنفکران سنتی دینی، نکته بعدی شیوه استفاده از آثار آنها و قالب پژوهشی مناسب در این رابطه است. به نظر می رسد مراحل اول تا ششم پژوهشی که در این مکتوب پیشنهاد شد، نظم معقولی را دنبال می کند و می تواند قالب خوبی برای انعکاس آراء یک اندیشمند درباره سنت و تجدد باشد، به این ترتیب که باید دیدگاه اندیشمند مورد نظر و تعریف او از سنت و سپس تعریف و دیدگاه او در باب تجدد و تعارض های اینها با یکدیگر و نقدهایی که او به هر یک وارد می بیند، مورد بررسی قرار گیرد و سرانجام به نظریه پردازی او در باب جمع سنت و تجدد و راه حل های او پرداخته شود. البته در معرفی خود شخصیت مورد نظر نیز شایسته است درباره عوامل مؤثر بر موضعگیری او در مسأله سنت و تجدد اشاره شود (مانند محیط و دوره زندگانی او، نوع تحصیلات (بویژه آشنایی یا عدم آشنایی با فلسفه و رشته های مختلف آن، رشته تخصصی، استادان و...)[104].

قالب مذکور علاوه بر گزارش آراء و افکار یک اندیشمند، قالب مناسبی برای نقد آرای متفکران مختلف در رابطه با مسأله سنت و تجدد نیز هست. دیدگاه های تاریخی، ریشه یابی عقاید و حوادث، کل واحد یا اجزاء پراکنده دانستن سنت یا تجدد، توجه به نوع تعارض های سنت و تجدد و مهمتر از همه راه حل های یک اندیشمند و پاسخ های او به مشکلات و تعارض های سنت و تجدد، دستمایه های بسیار خوبی برای نقد و بررسی دیدگاه های او را فراهم می نماید.

با توجه به نکته فوق می توان دایره پژوهش را گسترده تر گرفت و علاوه بر شخصیت ها و اندیشمندان به بررسی و نقد آرای نهادها، احزاب بزرگ، جریانات سیاسی و حتی نشریات پرداخت. به این معنی که مثلاً مجموع آراء، اظهارنظرها، موضع گیری ها و... از سوی یک حزب سیاسی یا یک نشریه (البته در حدود مطالبی که منعکس کننده نقطه نظرات مدیرمسؤول آن است) می تواند در قالب محورهای ششگانه پیشنهادی دسته بندی شود و به این ترتیب علاوه بر گزارش دیدگاه های حزب یا نشریه مورد نظر و معرفی جامع از آرای آن، دستمایه بسیار خوبی برای نقد و ارزشیابی آنها نیز فراهم خواهد شد.

این شیوه پژوهشی نیز در آثار استاد مطهری یافت می شود. ایشان چهره های برجسته ای از روشنفکران و داعیه داران اصلاح در جهان اسلام (مانند سیدجمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، شیخ عبدالرحمان کواکبی و اقبال لاهوری) را برگزیده و آرای آنها را تقریباً در قالب همین محورهای ششگانه مورد بررسی قرار می دهد و البته به نقد و تبیین مزایا و نواقص هر یک نیز می پردازد[105] و علاوه بر شخصیت های مذکور به گزارشی از نهضت اسلامی ایران می پردازد[106]. دیدگاه انتقادی ایشان درباره مشروطیت را نیز می توان در همین مقوله دانست.[107]

خاتمه

آنچه را که این مقاله در پی تبیین آن است، می توان در چند جمله خلاصه کرد:

الف مهم ترین هدف پژوهشی و دغدغه علمی باید پاسخ به این پرسش باشد که «چگونه می توان در دنیای جدید دیندار بود؟»

ب مهم ترین بستر پژوهشی برای پاسخگویی به پرسش فوق موضوعی است که با عنوان «سنت و تجدد» شناخته می شود.

ج منطقی ترین نظم پژوهشی در مراحل ششگانه: شناخت سنت و تجدد، بررسی تعارض های آنها، نقد آنها و راه حل برای جمع آنها متصور است.

نکات فوق را می توان به تعبیر فلسفی، به ترتیب علت غایی، علت مادی و علت صوری پژوهش مورد نظر دانست. درباره علت فاعلی باید گفت عمده مطالب این نوشتار از استاد مطهری است. کما اینکه آرای اندیشمندان دیگر نیز می تواند در قالب پژوهشیِ فوق ریخته شود. تنها نکته باقیمانده این است که تعارض های سنت و تجدد را به ترتیب اهمیت آنها مورد مطالعه و پژوهش قرار دهیم. سخن خود را با کلامی از استاد مطهری به پایان می بریم:

«انتشارات مذهبی ما از نظر نظم، وضع نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته هایی که از پایه مضر و مایه بی آبرویی است، آثار و نوشته های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست. یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجه بندی ضرورت ها صورت نگرفته است، هر کسی به سلیقه خود آنچه را مفید می داند، می نویسد و منتشر می کند. بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم درباره آنها نوشته نشده است و بسی موضوعات که بیش از حد لازم کتاب هایی درباره آنها نوشته شده است و هی پشت سر هم نوشته می شود.

از این نظر مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایه اجتماعی ندارد. هر کس به سلیقه خود هر چه می خواهد تولید می کند و یا از خارج وارد می نماید، بدون آنکه یک نیروی حسابگر، آنها را رهبری کند و میزان تولید کالا یا وارد کردن کالا را بر طبق احتیاجات ضروری کشور، تحت کنترل درآورد. به عبارت دیگر، همه چیز به دست «تصادف» سپرده شده است. بدیهی است که در چنین وضعی برخی کالاها بیش از حد لزوم و تقاضا، عرضه می شود و بی مصرف می ماند و برخی کالاها به هیچ وجه در بازار یافت نمی شود.

اینکه راه علاج چیست، ساده است. هسته اولی این کار اصلاحی را همکاری و همفکری گروهی از اهل تألیف و تصنیف و مطالعه می تواند به وجود آورد.

ولی متأسفانه غالباً ما آن چنان شیفته و عاشق سلیقه خود هستیم که هر کدام فکر می کنیم تنها راه صحیح همان است که خود ما یافته ایم. من گاهی به برخی از اهل تألیف این پیشنهاد را عرضه کرده ام، اما آنها به جای استقبال، رنجیده شده اند و این را نوعی تخطئه سلیقه خود تلقی کرده اند.

این بنده هرگز مدعی نیست که موضوعاتی که خودش انتخاب کرده و درباره آنها قلمفرسایی کرده است، لازم ترین موضوعات بوده است. تنها چیزی که ادعا دارد این است که به حسب تشخیص خودش از این اصل تجاوز نکرده که تا حدی که برایش مقدور است در مسائل اسلامی «عقده گشایی» کند و حتی الامکان حقایق اسلامی را آن چنان که هست، ارایه دهد، فرضاً نمی تواند جلوی انحرافات عملی را بگیرد، باری حتی الامکان با انحرافات فکری مبارزه نماید و مخصوصاً مسائلی را که دستاویز مخالفان اسلام است روشن کند و در این جهت، الأهم فالأهم را لااقل به تشخیص خود رعایت کرده است.»[108]

کتابنامه

قرآن کریم

نهج البلاغه

آرام، فرزین، رویکرد اجتماعی مدرنیته، گفتگو (ماهنامه)، ش10 (زمستان 1374)، صص 158-156

آشوری، داریوش، ما و مدرنیت، تهران، صراط، چاپ دوم، 1377

ارغنون (فصلنامه) ش12-11 (پاییز و زمستان 1375) ویژه مسائل مدرنیسم و مبانی پست مدرنیسم

استیس، ولتر ترنس، دین و نگرش نوین، ترجمه احمدرضا جلیلی، تهران، حکمت، 1377

بروجردی، مهرزاد، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرازی، تهران، فرزان، 1377

بهنام، جمشید، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران، فرزان، 1375

ثقفی، مراد، «چندگانگی مدرنیته»، گفتگو (ماهنامه)، ش10 (زمستان 1374)، ص16-7

خمینی، روح الله الموسوی، صحیفه نور، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1369

همو، ولایت فقیه، تهران، امیرکبیر، 1357

جعفریان، رسول، مروری بر زمینه های فکری التقاط جدید در ایران، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1369

داوری اردکانی، رضا، فلسفه در بحران، تهران، امیرکبیر، 1373

دژاکام، علی، تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، مؤسسه فرهنگی اندیشه

زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، تهران، انتشارات روزنه، 1377

سروش، عبدالکریم، تفرج صنع، تهران، سروش، 1370

همو، فربه تر از ایدئولوژی، تهران، صراط، 1373

سوزنچی، حسین، مروری بر رویکرد استاد مطهری به مسأله سنت و تجدد در حوزه اندیشه دینی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه امام صادق علیه السلام

شفیعی سروستانی، اسماعیل، سخنرانی در نشریه صبح

شورای نظارت بر نشر آثار استاد مطهری، استاد مطهری و روشنفکران، تهران، صدرا، 1377

ضمیران، محمد؛ عبادی، شیرین، سنت و تجدد در حقوق ایران، تهران، گنج دانش، 1375

فراستخواه، مقصود، سرآغاز نواندیشی معاصر دینی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1374

قاسمی براد، بهزاد؛ یونسی، مصطفی، «مدرنیسم، تعریف جهان از منظری دیگر»، روزنامه ایران، ش566-565 (17 و 18/دی 75)

کاجی، حسین، کیستی ما از نگاه روشنفکران ایرانی، تهران، روزنه، 1378

کلینی، ثقه الاسلام ابوجعفر محمدبن یعقوب، الأصول من الکافی، ج1، تهران، مکتبه الصدوق، 1381ه

گنجی، اکبر، سنت، مدرنیته، پست مدرن، تهران، صراط، 1375

مجلسی، محمدتقی، بحارالأنوار، ج52، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ه

مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج1، تهران، صدرا، 1372

همو، اسلام و نیازهای جهان امروز، تهران، حزب جمهوری اسلامی (نشریه شماره 48)، 1361

همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، تهران، صدرا، 1372

همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران، صدرا، 1372

همو، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، 1374

همو، بیست گفتار، تهران، صدرا، 1372

همو، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا، 1371

همو، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران، صدرا، 1372

همو، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا، 1372

همو، توحید، تهران، صدرا، 1374

همو، حق و باطل، تهران، صدرا، 1372

همو، حماسه حسینی، ج3، تهران، صدرا، 1372

همو، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، 1372

همو، ده گفتار، تهران، 1372

همو، عدل الهی، تهران، صدرا، 1372

همو، علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا، 1372

همو، گفتارهای معنوی، تهران، صدرا، 1372

همو، مسأله حجاب، تهران، صدرا، 1372

همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ج1، انسان و ایمان، تهران، صدرا، 1371

همو، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا، 1372

موقن، یدالله، سنت، تجدد، ماهنامه نگاه نو، ش27 (بهمن 1374)

نصر، سیدحسین، «تأملاتی درباره اسلام و اندیشه مدرن»، ترجمه منصور انصاری، پژوهشامه متین، ش2 (زمستان 1378)

همو، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، تهران، طرح نو، 1373

نصیری، مهدی، سخنرانی در مجله صبح

نقد و نظر (فصلنامه)، ش16-15 (تابستان و پاییز 1377) ویژه سنت گرایان

_______________________________

1 بحارالأنوار، ج22، ص454

[2]  إن لله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه فأما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الأئمه علیهم السلام و أما الباطنه فالعقول (اصول کافی، ج1، ص16)

[3]  مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص19

[4]  همو، نظام حقوق زن در اسلام، صص56 55

[5]  امام خمینی، صحیفة نور، ج  ، ص 98. حضرت امام در جای دیگر قریب به این مضمون می فرماید: «ماهیت و کیفیت قوانین اسلام می رساند که برای تکوین یک دولت برای ادارة سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است.» ولایت فقیه، ص32 و 37 32

[6]  مرتضی مطهری، بیست گفتار، صص 265 264؛ همچنین در ده گفتار، صص 173 166؛ تعلیم و تربیت در اسلام، صص 34 30

[7]  مرتضی مطهری، عدل الهی، صص 101 99

[8]  مرتضی مطهری، عدل الهی، ص14

[9]  مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص11

[10]  مرتضی مطهری، توحید، ص15

[11]  داریوش آشوری، ما و مدرنیت، صص 12 1، 68 55، 174 157

    اکبر گنجی، سنّت، مدرنیته، پست مدرن، صص 276 175 و...

[12]  صادق زیباکلام، سنّت و مدرنیته (ریشه یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار)، ص12

[13]  این عقیده به ویژه از سوی میشل فوکو متفکر فرانسوی (1926 1984م) مطرح شد که عمری را صرف پژوهش در این موضوع نمود. برای خلاصه آراء فوکو در این زمینه ر.ک: مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، صص 16-10

[14]  برای تبیین خوب این مطلب، ر.ک: داریوش آشوری، ما و مدرنیت، ص 86-82 و 90-89 و 98-95

[15]  مرتضی مطهری، ده گفتار، صص 135-134 و 145-144، حقّ و باطل، صص 79-76

[16]  مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، صص 92-91

[17]  زمر/18

[18]  نساء/150

[19]  مرتضی مطهری، ده گفتار، صص 148-144

[20]  مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص 136

[21]  همان، صص 143-142

[22]  همان، صص 146-145

[23]  همان، ص 158

[24]  صادق زیباکلام، سنّت و مدرنیته، ص 12

[25]  اصول کافی، ج 8، ص 23

[26]  و کذلک جعلنا لکل نبی عدواً من المجرمین (فرقان/31)

[27]  ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کافرین (بقره/109)

[28]  لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتّی تتبع ملتهم (بقره/120)

[29]  و لا یزالون یقاتلونکم حتّی یردوکم عن دینکم إن استطاعوا (بقره/217)

[30]  من نام لم ینم عنه (نهج البلاغه، کتاب 62)

[31]  امام خمینی، 3/12/67، صحیفه نور، ج 2، ص 95

[32]  همو، 2/9/67، صحیفه نور، ج 21، صص 53-52

[33]  همو، 23 محرم 1409، صحیفه نور، ج

[34]  اصول کافی، ج11، ص26

[35]  از جمله ر.ک: مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 137-101، همچنین اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص52-33

[36]  نهج البلاغه، خطبه 147 (صبحی صالح)

[37]  فاتحه الکتاب/6

[38]  فاتحه الکتاب/7

[39]  فاتحه الکتاب/7

[40]  به عنوان مثال و به عنوان مشتی از خروار و نمونه ای از انبوه مباحثی که صرفاً درباره الفاظ و مفاهیم مرتبط با تجدّد مطرح شده، همچون نو (new) و مدرن (modern) و نوسازی یا مدرنیزاسیون (modernization)، نوخواهی، مدرنیسم یا تجدّدطلبی (modernism)، مدرنیته یا تجدّد (modernity)، غرب جغرافیایی (west)، و غربی (western)، غرب مفهومی (occident) و غربی (occidental) و تفاوتهای این الفاظ و مفاهیم می توانید به منابع زیر رجوع کنید:

داریوش آشوری، ما و مدرنیت، صص 68-55 و 262-245

سید حسین نصر، تأملاتی درباره اسلام و اندیشه مدرن، ترجمه منصور انصاری، پژوهشنامه متین، شماره 2، صص 252-251

عبدالکریم سروش، فربه تر از ایدئولوژی، ص16

جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدّد، صص 180 175

یدالله موقن، سنّت، تجدّد، نگاه نو، شماره 22 (بهمن 1374)، صص 241-240

بهزاد قاسمی نژاد و مصطفی یونسی، مدرنیسم، تعریف جهان از منظری دیگر، روزنامه ایران، شماره های 566-565 (17/18 دی ماه 1375)

[41]  حسین کاجی، کیستی ما، مؤلف در تحلیل آراء روشنفکران معاصر به دو عامل مؤلفه های معرفتی و مشخصه های وضعیتی توجه کرده و نشان می دهد که بی توجهی روشنفکران به تفکیک فوق در تحلیل یک حادثه یا عقیده چه اشتباهاتی به بار می آورد.

همچنین ر.ک: والتر ترنس استیس، دین و نگرش نوین، ترجمه احمدرضا جلیلی، صص 211-140. مؤلف با مصرح کردن مسأله گذرهای روانشناختی به این نکته اشاره می کند که انقلاب علمی و دستاوردهای علم مانند انکار مرکزیت زمین و نظریه داروین درباره تکامل انواع دلیلی برای انکار خدا و شکاکیت نیست. اما در طول تاریخ علتی برای این مسأله شده است. استاد مطهری نیز دقیقاً به این نکته اشاره دارد. ر.ک: گفتارهای معنوی، ص 314-309

[42]  از جمله ر.ک. به فرزین آرام، رویکرد اجتماعی مدرنیته، مجله گفتگو، ش 10، زمستان 1374، ص157؛ داریوش آشوری، ما و مدرنیت، صص 307-27

[43]  داریوش آشوری، ما و مدرنیت، ص67

[44] مراد ثقفی، چندگانگی مدرنیته، ماهنامه گفتگو، ش10 (زمستان 1374)، ص11

[45] محمد ضیمران، و شیرین عبادی، سنت و تجدد در حقوق ایران، ص102

[46]  یورگن هابرماس، گفتمان فلسفی درباره مدرنیته، به نقل از حسین کاجی، کیستی ما، ص17

[47]  سید حسین نصر، تأملاتی درباره اسلام و اندیشه مدرن، ترجمه منصور انصاری، پژوهشنامه متین، ش2، ص240

[48]  حسین کاجی، کیستی ما، ص24-23

[49]  داریوش آشوری، ما و مدرنیت، ص59-58

[50]  برای تفصیل این موضوع ر.ک: عبدالکریم سروش، تفرج صنع، صص253-228 و رضا داوری اردکانی، فلسفه در بحران، صص 78-73 و 72-65.

[51]  نهج البلاغه، خطبه 147 (صبحی صالح)

[52]  مرتضی مطهری، عدل الهی، ص13

[53]  همو، نظام حقوق زن در اسلام، صص 56-55

[54]  مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، صص 136-134

[55]  یریدون أن یطفئوا نور الله بأفواههم و یأبی الله إلا أن یتم نوره (توبه/32) [آیات قرآن در زیرنویس های این بحث، از استاد مطهری است].

[56]  ألا فإن حزب الله هم الغالبون (مائده/56)

[57]  أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض (رعد/17)

[58]  بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق (انبیاء/18)

[59]  أما الزبد فیذهب جفاء (رعد/17)

[60]  و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین، انهم لهم المنصورون (صافات/171 و 172)

[61]  و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون (انبیاء/105)

[62]  ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما إلا بالحق (هجر/85)

[63]  مرتضی مطهری، اسلام و نیازهای جهان امروز، نشریه شماره 48 حزب جمهوری اسلامی، صص 37-36

[64]  منابع و مآخذ این موضوعات را به علت رعایت اختصار حذف نمودیم.

[65]  و کذلک ما أرسلنا من قبلک فی قریه من نذیر إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا علی أمه و إنا علی آثارهم مقتدون (زخرف/23)

[66]  مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، صص 48-46؛ همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ج1، انسان و ایمان، ص70

[67]  مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، صص13-10

[68]  همان، ص9

[69]  همان، ص13

[70]  همان، صص 20-13

[71]  مرتضی مطهری، حق و باطل، صص175-67؛ ده گفتار، صص151-130

[72]  مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، صص60-13

[73]  از جمله ر.ک: مرتضی مطهری، حق و باطل، صص 94-94، 98

[74]  این گرایش هم اکنون در میان روشنفکران طرفدار اندکی دارد، اما در آغاز رویارویی جوامع سنتی و از جمله کشور ما با تجدد، شاهد چنین گرایش بودیم که کسانی مانند تقی زاده و ملکم خان چهره های برجسته آن بودند، برای تفصیل بیشتر ر.ک. مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر دینی و غیردینی، صص 127-60

[75]  این گرایش هم اکنون نیز قائلان و طرفدارانی دارد که از جمله آنها می توان به آقایان اسماعیل شفیعی سروستانی و مهدی نصیری اشاره کرد. برای اطلاعات بیشتر ر.ک. سلسله مباحث غربشناسی برگزار شده در نشریه صبح.

[76]  داریوش آشوری، ما و مدرنیت، ص257-254

[77]  برای تفصیل بیشتر در باب موضع گیریهای مختلف در مواجهه با غرب ر.ک. رسول جعفریان، مروری بر زمینه های فکری التقاط جدید در ایران، صص 27-21

[78]  مرتضی مطهری، حق و باطل، ص79

[79]  برای آشنایی با آراء سنت گرایان ر.ک. فصلنامه نقد و نظر، شماره 16-15 (تابستان 1377)

[80]  برای آشنایی با جریان پست مدرنیسم، ر.ک. فصلنامه ارغنون، شماره 12-11 (پاییز و زمستان 1375)؛ عبدالکریم سروش، پارادوکس مدرنیسم، کیهان هوایی، ش975 (12/1/1371) همچنین در  فربه تر از ایدئولوژی، صص     و نیز داریوش آشوری، ما و مدرنیت، ص283

[81]  از جمله در نظام حقوق زن، صص137-101 و اسلام و مقتضیات زمان، ج1، صص52-33

[82]  مرتضی مطهری، عدل الهی، ص14

[83]  مجموعه دیدگاههای استاد مطهری در این زمینه در کتابی تحت عنوان «تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مرتضی مطهری» گرد آمده که در دو جلد توسط آقای علی دژاکام تدوین شده است.

[84]  مانند مسأله قضا و قدر در کتاب انسان و سرنوشت یا مسأله عدل الهی در کتابی به همین نام.

[85]  مانند مسأله زهد در کتاب حق و باطل، صص175-137

[86]  مانند مسائل مربوط به حجاب و حقوق زن در کتاب مسأله حجاب و نظام حقوق زن در اسلام

[87]  مانند مسأله کتاب سوزی در ایران و مصر در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، صص369-308

[88]  اسلام و مقضیات زمان، ج1، ص11

[89]  مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص91-90

[90]  از جمله در اسلام و مقتضیات زمان، ج1، صص123-67 و 165-139

[91] از جمله در تعلیم و تربیت در اسلام، صص317-289

[92]  اسلام و مقتضیات زمان،ج1، صص 73-69

[93]  همان، ص114

[94]  نهضتهای اسلامی، ص19 و 30

[95]  اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، صص35-25

[96]  استاد مطهری و روشنفکران، صص70-35

[97]  علل گرایش به مادیگری، مقدمه: ماتریالیسم در ایران، ص43-7

[98]  مرتضی مطهری، عدل الهی، ص15

[99]  مسأله حجاب، صص183-125

[100]  همان، صص 68-31 و 124-99

[101]  همان، صص203-181 و 220-204

[102]  همان، صص30-21 و 68-31 و 95-69

[103]  همان، صص241-240

[104]  به عنوان نمونه ای از پژوهش های این چنین ر.ک. حسین سوزنچی، «بررسی رویکرد استاد مطهری به مسأله سنت و تجدد در حوزه اندیشه دینی»، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته فلسفه و کلام اسلامی در دانشگاه امام صادق علیه السلام.

[105]  مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، صص60-13

[106]  همان، صص86-54

[107]  اسلام و مقتضیات زمان، ج1، صص166-155

[108]  مرتضی مطهری، عدل الهی، صص15-14

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان