مقدمه:
هدف از نگارش اثر حاضر بررسی پدیده ی پویایی مجدد اسلام در اوراسیا و گرایش تحولات آن است که طی آن نگارنده به کشف ماهیت اسلام سیاسی، افق ها، واقعیت ها و تحولات آن، همچنین بررسی نحوه ی تعامل و برخورد با این پدیده در پرتو روابط اعراب و روسیه و کشورهای آسیای میانه، به ویژه ترکمنستان، تاجیکستان، قرقیزستان اهتمام نموده است. کتاب الاسلام فی اوراسیا از چهار باب سامان یافته و هر باب حاوی چند فصل است. در باب اول که «اسلام سیاسی واقعیت ها، حقیقت ها و افق ها» نام دارد، نویسنده ابتدا موضوع اسلام و سیاست در روسیه ی معاصر را بررسی نموده سپس موضوع «اسلام روسی» را که ابعاد فراوانی از تاریخ آن مجهول مانده، تحلیل می کند. مباحث بعدی باب اول درباره ی جنبش اصلاح گرانه ی اسلامی در تاریخ اسلامی این منطقه، جنبش جدید اسلامی و بررسی «اسلام روسی» و عصر انقلاب های بزرگ است. باب دوم که «واقعیت ها و افق های "بیداری اسلامی" و "اسلام سیاسی" در روسیه» نام دارد از دو فصل تشکیل شده است. در فصل اول درباره ی بیداری مجدد اسلامی به منزله ی پدیده ای نوظهور و ناگهانی بحث می شود و در ادامه واقعیت های مربوط به «اسلام روسی» تبیین می گردد. نگارنده در فصل دوم این باب که خود از چند بخش تشکیل شده پدیده ی اسلام و حقایق و افق های آن را در منطقه ی حوضه ی رود ولگا، چچن و داغستان که از مراکز اصلی اسلامی روسیه به شمار می آیند - بررسی می کند. باب سوم این اثر که عنوانش «اسلام و "پدیده ی اسلامی" در آسیای میانه» است پنج فصل را دربرمی گیرد. در فصل اول ویژگی های پدیده ی اسلامی در آسیای میانه در عصر حاضر تحلیل و تبیین می شود. در فصل دوم نیز منطقه ی ترکستان به مثابه ی منطقه ای که انقطاع فرهنگی و سیاسی عمده ای در آن رخ داده معرفی و بررسی شده است. فصل سوم، بررسی تعامل و تعارض حکومت و نخبگان سیاسی در آسیای میانه و روسیه است. فصل چهارم نیز به بررسی موضع نخبگان سیاسی در قبال مسأله ی ایدئولوژی دولتی و فصل پنجم به بحث درباره ی دولت و موضع آن در قبال ملی گرایی، نوگرایی و ثبات سیاسی اختصاص دارد. باب پایانی و چهارم این اثر که «پدیده ی اسلامی و مسأله ی بدیل سیاسی و فرهنگی در آسیای میانه» عنوان دارد شامل سه فصل است. در فصل اول موضوع فرهنگ و سیاست در آسیای میانه ی معاصر به بحث گذاشته شده و در فصل دوم موضوع «اسلام سیاسی معاصر» در این منطقه و جنبه ها، افق ها و توانایی آن به مثابه ی یک بدیل و گزینه ی مناسب بررسی می شود. فصل سوم به بحث درباره ی جنبه های استراتژیک و راهبردهای پدیده ی اسلامی در آسیای میانه اختصاص دارد. این اثر همچنین حاوی یک خاتمه و نمایه ی منابع و مآخذ است.
* * *
با گسترش بیداری اسلامی و ظهور جریان ها و جنبش های اسلامی در جهان اسلام، به ویژه بعد از فروپاشی کشورهای اقماری کمونیستی و ناکامی بسیاری از ایدئولوژی ها، توجه و اهتمام به پژوهش درباره ی این پدیده افزایش یافت. پژوهشگران به تحقیق و مطالعه در ماهیت، پیامدها، خاستگاه ها، افق ها و علل گسترش فراوان آن در عرصه ی سیاسی و ترویج اندیشه های آن در محافل مختلف اجتماعی پرداختند؛ به ویژه بعد از آن که بسیاری از این جریان ها در سال های اخیر، وارد کارزار سیاسی شدند و موفقیت های بی سابقه ای را به دست آوردند.
به رغم این که این جنبش ها، اهداف و برنامه های متفاوتی دارند، در عین حال دین اسلام وجه مشترک آن ها به منزله ی خاستگاه و منشأ اصلی آن ها قلمداد می شود؛ بنابراین، دوری گزیدن نظام های حاکم از مبانی و ارزش های دینی، استدلال اصلی آنان برای دفاع از مشروعیتشان به شمار می آید. برپایه ی همین تحولات، «میثم الجنابی» پژوهشگر سوری، کتاب جدیدش را باعنوان الاسلام فی اوراسیا منتشر کرده است. پژوهش وی در این اثر، «اوراسیا» و مشخصا «چچن»، حوضه ی رود «ولگا»، «داغستان» و کشورهای اسلامی آسیای میانه «قزاقستان»، «ازبکستان»، «ترکمنستان»، «قرقیزستان» و «تاجیکستان» را در برمی گیرد که بعد از فروپاشی شوروی سابق در هیأت کشورهای مستقل در صحنه ی سیاسی جهان ظاهر شدند. ویژگی این کتاب به اوضاع جغرافیایی خاص این منطقه برمی گردد که پژوهش و بررسی حقیقت دین اسلامی در آن از سوی پژوهشگران مغفول مانده است.
به باور نویسنده پارادوکس اسلام و سیاست، نخست و پیش از هر چیز پارادوکس دیدگاه اروپایی است که در نتیجه ی گمانه ها و تصورات تاریخی و انبوه تجربه های ملل این قاره درباره ی رابطه ی دین با دنیا، انعکاس یافته است، زیرا مسأله ی «جدایی دین از دنیا و کلیسا از دولت» به یکی از منابع و خاستگاه های سیاسی و فرهنگی در بینش اروپایی تبدیل شده است و پدیدآمدن این پارادوکس به شیوه های گوناگون و با زمینه های مختلف در بینش سیاسی جهان معاصر اسلامی نیز صورت گرفته است؛ به گونه ای که در تضعیف هویت فرهنگی و ماهیت ملی و اجتماعی اسلام تأثیر گذار بوده است.
در این باره، دیدگاه های بسیاری وجود دارد و در آن ها سعی شده میزان رشد و حرکت جریان اسلام سیاسی تفسیر و ارزیابی شود که از آن جمله، تفسیرهای اقتصادی است که بر آن است ثابت کند، عوامل پشت پرده ی این ترقی به بحران تحولات سرمایه داری در جهان اسلام، علل شکست توسعه در آن و ناتوانی طبقات حاکم از توسعه ی اقتصادی مرتبط است. براساس تفسیرهای سیاسی، این توسعه به علت شکست تفکر ملی گرایی و ناتوانی ایدئولوژی های سوسیالیستی و کمونیستی و لیبرالیستی و نظایر آن ها مربوط می شود. در حالی که در تفسیرهای فرهنگی معنوی، شکست نوگرایی و عصری شدن غرب، همانا فقدان عناصر اصالت ذاتی غرب قلمداد می شود.
با این مبانی نظری، نویسنده می کوشد موضوع را تحلیل و ارزیابی کند. وی به همین منظور، پدیده ی جنبش و تحرک مجدد اسلام را در اوراسیا و تحولات آن را بررسی می نماید. همچنین به مطالعه و تحقیق درباره ی ماهیت اسلام سیاسی در آن منطقه و واقعیت ها و افق های تحول آن می پردازد. به باور نویسنده این پدیده که به صورت ناگهانی ظهور کرد، پتانسیل های تاریخی گونه گونی درون خود به همراه دارد و دارای قدرت مشارکت در ساماندهی مجدد اوضاع آسیا و جهان در آینده است. همچنان که از توان و قدرت ذاتی در توسعه ی گستره ی جهان اسلام و از تعمیق فعالیت ها در گرایش های مستقل در منطقه برخوردار است.
از نگاه نویسنده، ضرورت و اهمیت پژوهش موضوع اسلام سیاسی در روسیه و آسیای میانه به این دلیل است که قرن های متمادی از نظر سیاسی، فرهنگی و جغرافیایی از جهان اسلام فاصله داشته به گونه ای که تاریخ سیاسی آن به صورت قمر گردونی در آسمان تاریخ روسیه و در مراحل مختلف آن درآمد و شرایط به گونه ای شد که اغلب عناصر و ارکان اصیل و خاص خود را از دست داد. نویسنده دوره های اسلامی این منطقه را به طور کامل تشریح کرده، خاطرنشان می کند اسلام در دوران حکومت، فشارها و وضعیت بسیار سختی را تحمل کرد و در روزگار اتحاد جماهیر شوروی بعد از انقلاب بلشویک ها در 1917 م به شدت تخریب شد. نحوه ی ورود اسلام به این منطقه و منازعات و درگیری هایی که در پی آن روی داد، بررسی شخصیت هایی که در دوره های مختلف در پایه گذاری و تحکیم مبانی این دین سهیم بودند و نیز شخصیت های به ظاهر اسلامی که از عناصر حکومت های روسی برای اجرای نقشه های ضد اسلامی و سرکوب این دین بودند از جمله مباحثی است که نویسنده به آن می پردازد. نویسنده همچنین جنبش های متصوفه و اصلاح طلب را نیز بررسی می کند که از جمله پیشگامان این جنبش ها الکورسوی عبدالناصر بن ابراهیم البلغاری (1812 1776م)، شیخ عبدالرحمن بن عثمان البلغاری (1835 1754)، شهاب الدین المرجانی (1889 1818)، زین الله رسول اف (1917 1833)، عالمجان بارودی (1921 1857)، عبدالرشید ابراهیم (1944 1857) و دیگران بودند.
به اعتقاد نویسنده اگر اسلام در خارج روسیه دچار مشکل مشروعیت یا عدم مشروعیت بود، در روسیه، برای اثبات مشروعیت خویش ناگزیر بود به نزاع و نبردهای تلخی در طی قرون متمادی تن دردهد. این مسأله باعث شد که دولت روسیه در اعصار مختلف، هیأتی را با نام «هیأت ویژه ی حافظ هویت ملی و استقلال فرهنگی» برای ملت های مسلمان ایجاد نماید. هویت اسلامی در روسیه از یک سو بخشی از تاریخ ملت های اسلامی و از سوی دیگر بخشی از تاریخ کشور روسیه به شمار می آید. با توجه به این که این کشور از تنوع قومی، فرهنگی و دینی برخوردار است، بخش عمده ای از تاریخ اسلام، همان تاریخ کشور روسیه است و این مسأله تأثیر فراوانی بر شکل گیری ویژگی های خاص اسلام در این منطقه گذارده است؛ به گونه ای که منجر به ظهور پدیده ای شد که نویسنده از آن با عنوان «اسلام روسی» یاد کرده است. اسلام همواره مورد تعرض فشارها و تنگناهای شدید و تخریب سازمان یافته در طول قرن ها بوده است؛ به گونه ای که سرانجام، دین اسلام از دین عقیده و فرهنگ به دین عادت ها و عرف ها تغییر ماهیت داد. وضع جمهوری های آسیای میانه در این باره چندان از یکدیگر متفاوت نبود. زیرا هریک به سهم خود گرفتار سلطه ی مستقیم روسیه بودند و با استقلال خویش از سلطه ی روسیه در اوایل دهه ی نود در قرن گذشته به اختیارات مختلفی دست یافتند با التفات به پیشینه ی تاریخی و فرهنگی اسلام در این منطقه و حضور آن به منزله ی یک عنصر و عامل جوهری، پویایی و تأثیرگذاری مجدد آن آغاز شد. ضمن آن که با نهادینه شدن و شکل گیری استقلال حقیقی این جمهوری ها در آینده، تأثیر این عنصر افزایش خواهد یافت.
به باور نویسنده، تلقی و تصور تاریخ عظیم اسلامی، و فعالیت های فرهنگی آن، بدون احتساب تاریخ آسیای میانه، سخت دشوار می نماید. از طرفی، این منطقه از جهان اسلام که تاکنون به صورت جدی و مستقل و با توان و نیروی ذاتی و نوآور خود، چنان که پایتخت های بزرگ آن ها در گذشته نمودی از جهان اسلام بوده اند، در زمره ی جهان اسلام درنیامده است. بدین منظور می توان به اسلام سیاسی در این منطقه، به مثابه یکی از عناصر فعال و پویا در تحریک و تهییج شرایط خاص منطقه و تأثیرگذار بر تلفیق آن در بافت بینش اجتماعی، سیاسی و معنوی ملت های آسیای میانه نگریست.
میثم الجنابی معتقد است پدیده ی اسلامی در آسیای میانه یا سیاسی شدن اسلام، همان مشکلی بود که اساساً به عدم وحدت ماهوی میان تاریخ سیاسی و فرهنگی ملت های اسلامی در منطقه ارتباط داشت. از این رو معضل اصلی آنان به چگونگی احیای مجدد اعتقاد فرهنگی شان در تاریخ خاص خودشان برمی گردد، نه تاریخ طولانی که روسیه تحمیل کرده بود.
نویسنده بر این باور است که ملت های اسلامی در آینده به فهم و درک ارزش های فرهنگی بزرگی می رسند، که تبلور و تجسم آن، اسلام در دیدگاه توحیدی اش برای انسان است. این دستاوردهای فرهنگی مبتنی بر جامعه و طبیعت بعد از ظهور ماهوی جدید آن است. بنابراین، اسلام سیاسی در آسیای میانه برخلاف دوران اتحاد جماهیر شوروی، در کنار دولت اسلامی فعالیت خواهد کرد، به سخن دیگر همراه با توسعه نهادهای دولتی و جامعه، اسلام نیز توسعه می یابد. به رغم تفاوت و کثرت جنبش های اسلامی در این جمهوری ها موضوعی که نویسنده به تفصیل درباره آن سخن می گوید در عین حال، کشورهای اسلامی معاصر آسیای میانه در دو ویژگی بزرگ با هم در اشتراک هستند؛ ویژگی نخست، امتزاج آنان با فرهنگ روسیه و ویژگی دوم، وابستگی این کشورها از نظر اقتصادی، نظامی، سیاسی و فرهنگی در همه ی مراحل تاریخی به روسیه. به نظر نویسنده در واقع این امتزاج و وابستگی نسبت به کشورهای مختلف این منطقه متفاوت است و این امر، تأثیرات گوناگونی بر روند و افق های تحولات جنبشهای اسلامی این منطقه بر جای می گذارد.
پدیده ی اسلامی در آسیای مرکزی، بیشتر از این که به هسته ی فعال و مستقل در تشکیلات اجتماعی و ملی دولت و جامعه نزدیک باشد، در لایه های پنهان باقی ماند. علت این امر به تاریخ و وضعیت ظهور و تکامل دولت های معاصر آسیای میانه همچون ارتباط دولت و جامعه که مرتبط به روسیه است، همچنین ضعف آداب و سنن فرهنگی خاصشان برمی گردد.
این مسائل و شرایط به ناچار پارادوکس های عمیقی بر همه ی نخبگان سیاسی کشورهای معاصر آسیای میانه و جنبش های معارض این دولت ها تحمیل خواهد کرد، همانند پارادوکس دینی و دنیایی، اسلامی و ملی، و اسلام و مدرنیسم. با این وضعیت، چنان که نویسنده نتیجه گیری می کند، استقلال کشورهای اسلامی آسیای میانه، مقدمه ای برای کسب مجدد ماهیت اسلام فرهنگی در جهان اسلام است.
الجنابی در تحلیل پدیده بیداری اسلامی در اوراسیا، از جنبش های اسلامی سیاسی معاصر دفاع می کند و معتقد است، این جنبش ها به رغم همه ی انحرافات و کجروی ها در افق دوردست، از تأثیر گذاردن در سازماندهی مجدد نظام حقوق بین المللی و حیات مدنی، آزادی فردی و اجتماعی و یکی از عناصر تعیین کننده ی عدالت و میانه روی در وجود بشری خواهند بود. صرف نظر از قبول یا رد دیدگاه های نویسنده در این اثر، وی برای شناساندن ماهیت و هویت منطقه ی اوراسیا که پژوهش و کاوش علمی درباره ی آن کمتر صورت گرفته، تلاش می کند بسیاری از حقایق و حوادث آن را تبیین نماید.