ماهان شبکه ایرانیان

یک ایدئالیست اشراقی هستم

چکیده: برایان مگی، فیلسوفی تحلیلی است که پس از پنجاه سال کار فلسفی از کاستی ها و محدودیت های فلسفه می گوید. به نظر او، نمی توان با ادله فلسفی خدا، معاد، روح، زندگی پس از مرگ و اموری از این قبیل را شناخت و اثبات کرد. ولی ارزش فلسفه را در شناخت ویژگی های انسان و فهم جامعه و سیاست می داند و البته نه منحصر در این موارد.

نگاه ویژه

وقایع اتفاقیه، 9/3/83

چکیده: برایان مگی، فیلسوفی تحلیلی است که پس از پنجاه سال کار فلسفی از کاستی ها و محدودیت های فلسفه می گوید. به نظر او، نمی توان با ادله فلسفی خدا، معاد، روح، زندگی پس از مرگ و اموری از این قبیل را شناخت و اثبات کرد. ولی ارزش فلسفه را در شناخت ویژگی های انسان و فهم جامعه و سیاست می داند و البته نه منحصر در این موارد.

شما گفته اید که کارل پوپر را به عنوان یک رئالیست متعالی می شناسید. درباره خودتان چه می گویید؟ آیا خودتان را هم یک رئالیست متعالی می دانید؟

شما از من می پرسید که چه تعریفی از خودم دارم. برای من دشوار است که به این پرسش های اساسی پاسخ کاملی بدهم؛ چون عمیق ترین احساسات من درباره این پرسش ها این است که پاسخ آنها را نمی دانم و هیچ کس دیگر نیز پاسخ این پرسش ها را نمی داند؛ برای مثال، هیچ کس پاسخ این پرسش را که «ماهیت من چیست» و «از کجا می آیم» که پرسشی بسیار جدی است نخواهد دانست.

تصور می کنم که مطمئنا افراد بسیار مقتدری هم هستند که معتقدند به چنین پرسش هایی می توان پاسخ داد، باید بگویم که بعضی از این دلایل مخرب و بیهوده اند؛ بعضی بر پایه اصول اخلاقی و بعضی بر پایه احتمالات استوارند. من درباره وجود خدا و هستی روح جاودانه صحبت نمی کنم و به هیچ عنوان به دنبال مشاهدات و دلایل مذهبی نیستم. با این همه، نظرم درباره همه چیز این است مسائلی بیشتر از آنچه ما درک می کنیم و قادریم درک کنیم، وجود دارد. با این اوصاف من یک ایدئالیست اشراقی هستم، ولی فرد مذهبی نیستم و به خدا و جاودانگی روح اعتقاد ندارم، ولی اکنون با 70 سال سن، آرزو می کنم که ای کاش در من اعتقاد مذهبی وجود داشت. این چیزی است که دلم می خواهد.

با این حال، شما به امر قدسی اعتقاد دارید؟

بله! من به امر قدسی اعتقاد دارم و تصور می کنم که وقتی به یک موسیقی زیبا گوش می کنم، یا یک فیلم جالب را می بینم، با چیزی در ارتباطم که هرگز نمی توانم آن را در کلمات بگنجانم؛ چیزی که بیرون از گنجایش این دنیا و غیرتجربی است. من اعتقاد ندارم که تمامی معنویات و اصول اخلاقی ساخته خود انسان است. در واقع، در دل اصول اخلاقی چنین چیزی وجود دارد؛ چیزی مستقل از آنچه انسان می پندارد. اگر چنین چیزی واقعیت داشته باشد، مستلزم تعالی اصول اخلاقی ماست.

آیا پس از 50 سال کار فلسفی، هرگز از فلسفه مأیوس شده اید؟

مأیوس! نه، اما از محدودیت های فلسفه آگاه هستم؛ چون در پایان هم نمی تواند به بسیاری از پرسش های اساسی، پاسخ دهد؛

پرسش هایی مانند اینکه آیا زندگی ما خارج از دایره خود، مفهوم و مقصودی دارد یا نه؟ چه اتفاقی پس از مرگ برای ما خواهد افتاد؟ آیا واقعا نابود می شویم و یا به حیات خود در کالبدی دیگر ادامه می دهیم؟ اگر در کالبدی دیگر می رویم، آن چه کالبدی است؟ آیا خداوند همه چیز را آفریده و یا اصلاً خدایی وجود ندارد؟

به باور من، هنوز از دید فلسفی، این پرسش های بنیادی بی پاسخ مانده اند. در ضمن، کانت دلایل خوبی در اختیار ما گذاشت تا باور کنیم که این پرسش ها از نظر فلسفی ذاتا بی پاسخ اند.

به باور من، مهم ترین ارزش های فلسفه از نوع عملی و به طور کلی قابل اجرا نیستند. ارزش درک فلسفه به خاطر خود فلسفه است؛ نه به این دلیل که فلسفه به شما کمک می کند تا از پس بعضی از کارهای عملی برآیید، ولی برای اینکه به پرسشتان پاسخی مستقیم بدهم، فکر می کنم دانستن اینکه انسان آمیخته ای از خوبی و بدی است، مسئله بسیار مهمی است و اینکه همه ما انگیزه های خود خواهانه و مقتدرانه زیادی در درونمان داریم؛ همه مان حریصیم، جاه طلبیم و این احساس های خودخواهانه و مخرب را داریم و آنها در زندگی ما نقش مهمی بازی می کنند.

در عین حال، همه یا اکثرمان عادت ها و ویژگی های خوبی هم داریم؛ ویژگی هایی مانند خیرخواهی، گشاده دستی، تواضع، شجاعت، صداقت، حق شناسی و مانند آن.

برای اینکه به این واقعیت برسیم، این تفکر بسیار به ما کمک می کند که به انسان ها با یک دید متفاوت بنگریم؛ با این دید که آنها اصولاً و ذاتا خوبند و علت هر عمل اشتباه و منفی در رفتارها و اعمالشان باید بیرون از ذات و هستی آنها جست وجو شود.

در یک جمله کوتاه و مفید می توان گفت: «مقصر سیستم است و آنها تقصیری ندارند.» ما طبیعتا خوب هستیم و به نظر من، این موضوع به سوء تفاهم اساسی جامعه و سیاست باز می گردد. پس تصور می کنم تحلیلی روشن و مشخص از انسان می تواند به طور مستقیم و بیش از پیش، به درک یک جامعه و سیاست حقیقی بینجامد و این مسئله یکی از فایده ها و کاربردهای فلسفه است.

اگر دوباره به دنیا می آمدید، آیا باز هم یک فیلسوف می شدید؟

اگر می توانستیم خودمان انتخاب کنیم، من یک آهنگ ساز می شدم؛ یک آهنگ ساز موفق و خوب. به وضوح دلم نمی خواست که آهنگ ساز بدی شوم. موسیقی همیشه شوق و عشق حقیقی من بوده است. در ضمن، موضوع دیگری که باید بگویم و به همه حرف هایی که زده ایم مربوط است، این است که فکر می کنم هنر بیش از استدلال تأثیر دارد؛ یعنی در بسیاری از مواقع، هنر بسیار مؤثرتر و عمیق تراز فلسفه است و خواسته و اشتیاق من همیشه موسیقی بوده است، نه فلسفه. پس اگر می توانستم قریحه و استعدادم را انتخاب کنم، یک آهنگ ساز خوب می شدم.

من چند بار سعی کردم آهنگ بسازم و چیزی که فهمیدم این بود که من آهنگ ساز خوبی نیستم. پس ترجیح دادم به جای کاری که آرزو می کنم می توانستم انجام دهم، کاری را انجام دهم که می توانم.

اشاره

1. برایان مگی فیلسوفی است که با بسیاری از فیلسوفان به گفت وگوی انتقادی نشسته است و اینک خود در معرض یک گفت وگوی نه چندان انتقادی است. از آقای جهانبگلو انتظار می رفت با نگاهی نقادانه به افکار و اندیشه های این فیلسوف بپردازد و شاید این کار را هم کرده باشد، ولی آنچه انتشار یافت، خالی از این نگاه انتقادی است.

2. آقای مگی در مورد «ایدئالیسم اشراقی» هیچ توضیحی نمی دهد و آقای جهانبگلو نیز برای روشن تر شدن مفهوم آن پرسش نمی کند. با توجه به واقع گرا بودن آقای مگی که می گوید: «من اعتقاد ندارم که تمامی معنویات و اصول اخلاقی، ساخته خود انسان است...، چیزی مستقل از آنچه انسان می پندارد، وجود دارد»، چگونه می توان گفت که وی ایدئالیست است؟ این پرسش در این گفت وگو پاسخی نیافته است.

3. متواضع شدن فلسفه پی آمد عصر جدید است. تا پیش از آن، فلسفه مدعی پاسخ گویی به همه مسائل نظری بشر بود و در مباحث عملی نیز مدعی ارائه طرح کامل و جامع زندگی فردی و اجتماعی بود، ولی اینک می بینیم که فیلسوفان چنین دعاوی بزرگی نمی کنند و به کاستی ها و محدودیت های فلسفه، که در واقع محدودیت های عقل انسانی است، اعتراف دارند و این رویداد مبارکی است؛ زیرا موجب می شود که جهل مرکب از میان برود و یکی از موانع دستیابی به شناخت بیشتر و برتر از سر راه برداشته شود. اینجاست که بشر آماده می شود تا با فهم قصور ذاتی عقل بشر از حل پاره ای مسائل، سر بر آستانه وحی بگذارد و تسلیم عقل برتر شود. هر چند تا فعلیت یافتن چنین تسلیمی، راه درازی پیشاروی جامعه علمی بشری است، اما بت فلسفه و عقل بشری شکسته شده است و مانع بزرگی از میان رفته است و امید برای رسیدن به نقطه تعادل در تعامل میان عقل و وحی و چگونگی ارتباط میان این دو بیشتر شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان