عمری گذشت در غم هجران روی دوست مرغم درون آتش و ماهی برون آب
هرگاه سخن از احیای تفکر دینی به میان میآید؛ حضرت امام خمینی(ره) به عنوان عالمی احیاگر در عرصهی دین میدرخشد. اگرچه او دین و احکام را، یا اخلاق و ارزشی بودن آن را بنیان ننهاد، اما بدون تردید بازگشت به دین، خدا محوری و خداباوری و ارزشی بودن اعتقادات دینی در این عصر و زمان، تحفهی زعامت و رهبری اوست.
رسالت او احیای ارزشهایی بود که رفته رفته به خاموشی گرایید و تنها در قلوب برخی افراد گوشهی عزلت اختیار کرد؛ از همینرو بازگرداندن مجدد ارزشها به فضای جامعه هنر امام بود.
اگر دینداری و خدا محوری امری باطنی و قلبی شده بود، امام هشدار داد، که این نظر و اندیشه باید در جهان بیرون، ظهور و بروز نماید و هرگز ظاهر ساختن دین و حفظ شعائر اسلامی با حقیقت دین که با هرگونه ری و ظاهرسازی در ستیزاست، منافات نداشته، بلکه جلوه و تجلی آن است و هنر عرفان جمع میان این دو حقیقت است. امام در احیای عرفان ناب و حقیقی پیش کسوت بود و سعی نمود تا چهرهی این حقیقت متعالی را که در طول تاریخ دستخوش انحرافات و سوء استفادهها شده بود، پاک و پیراسته نماید و سیمای واقعی و حقیقی آن را بر همگان روشن سازد و بفهماند که عرفان ناب، هرگز با انزواطلبی و اباحیگری و بیتفاوتی سازگار نبوده، بلکه عرفان حقیقی از جهاد و حماسه جدا نیست.
به نظر میرسد که هموارترین و کوتاهترین راه برای شناخت تفکر و اندیشههای معظمله شناخت عرفان او باشد؛ زیرا همهی افکار بلند و آرمانهای والای او ریشه در عرفان او دارد، و حتی به نظر میرسد که مبانی و ذائقهی فقهی معظمله در طرح مسایلی؛ همچون ولایت مطلقه فقیه نیز از این ساحت نشأت گرفته باشد؛ چرا که عشق و عبودیت در وجود او، دو حقیقت جدا ناشدنی است.
امام عابدی است که به عبودیت عشق میورزد، و جلوهی معشوق هرگونه بندگی و بردگی و خودبینی و خودکامگی را، در وجود او نیست و نابود مینماید. شخص فقیه راستین که از نظر امام ولایتش بر امت اسلامی ضروری و واجب شمرده میشود، انسانی است که غیرت محبوب و جلوهی معشوق، هرگونه مجال وسوسهانگیز "من" را در وجودش مندک ساخته و به حقیقت دین و حقیقت انسان واقف است و کلام او، کلام خالق او، و ولایت او تجلی ولایت خداوند است؛ در عرفان امام، عشق در نهایت بندگی و عبودیت در نهایت وارستگی معنا یافته و عزت انسان و شرافت مسلمان در این شیفتگی و آراستگی و پیراستگی تحقق یافته است.
عرفان از منظر حضرت امام(ره)
از دیدگاه امام(ره) عرفان؛ یعنی رسیدن به معبود؛ فانی شدن در او؛ حقیقت "ل" و "إلاّ " را باور کردن؛ جز او ندیدن؛ جز صدای محبوب نشنیدن؛ از علم الیقین گذشتن از عین الیقین فراتر رفتن، و در جایگاه رفیع حق الیقین تکیه زدن؛ نیز از ساحت ظاهر به باطن رفتن. اگر پدیدهها و امور حسی با علم شناخته میشوند و حقایق و کلیات با عقل، ادراک میگردند، اما با معرفت و عرفان مشهود میشوند، پس در حقیقت عرفان، رسیدن است و یافتن، و به تعبیر رسای حضرت امام(ره) رفع حجب است، نه جمع کتب.([1])
عارف از دید حضرت امام(ره)
عارف در نگاه امام خمینی، مبارزی است نستوه، که لباس رزم بر تن کرده و در دو میدان به مبارزه بر میخیزد، عاشقی است که تنها به معشوق میاندیشد و فقط از او تمنا میکند.
از آنجا که عارف نمیتواند حکومت پلیدی، زشتی، زورگویی و خودمداری را بر انسان تحمل کند، جهاد در اینجا معنای حقیقی خود را مییابد و پیوستگی ذاتیاش را با عرفان به اثبات میرساند. یک عارف، مجاهدی است نستوه، مبارزی است دلاور، که هدفی جز کمالطلبی و نیل به مقام معنوی و فانی شدن در مطلق و ابدیت ندارد.
عارف وارستهی واصل، برای انسان ارزش و منزلتی خاص قایل است، او را جانشین خدا بر روی زمین میداند و هرگز روا نمیدارد که بر چنین موجودی هواهای نفسانی (در بعد داخلی) و طواغیت زمان (در بعد خارجی) حکومت رانند و سلطهجویی کنند. از دید عارف، انسان عصارهی عالم هستی است، جلای آینه وجود است، چشمی است که خداوند از طریق او به عالم مینگرد([2])، و بالاخره او اشرف مخلوقات است و باید در نظر داشت که یک چنین ارزش و اعتباری برای انسان قایل بودن هرگز با نظریهی اصالت انسان اومانیسم قابل قیاس نیست.
هدف عرفان
هدف عرفان، تکامل لحظه به لحظهی انسان است([3]) و حرکت او را در بینهایت میداند، حرکتی در به کمال رساندن دو وجههی روحانی و جسمانی وجود انسان؛ زیرا جسم انسان مرکبی است برای صعود و تعالی روح، پس باید به فکر اصلاح این مرکب نیز بود که مبادا خود، هدف قرارگیرد که در این صورت بزرگترین دام و زندان انسان است و پرواضح است که زندانی و اسیر هواهای نفسانی بودن؛ یعنی گرفتار ادنی مرتبه وجودی خویش بودن، که البته شایستهی مقام انسانی نخواهد بود. از دید امام(ره) در وجود آدمی دو لشکر رحمان و شیطان در ستیزند([4]) و برای سرکوب کردن لشکریان کفر و ابلیس و حاکمیت بخشیدن به لشکریان الله تلاش و مبارزه مستمر لازم و ضروری است.
حضرت امام خمینی(ره) به ما میآموزد، که انسانیت انسان و دیانت او به میزان آگاهی و خرد و آزادی و آزادگی او بستگی دارد، آزادی و آزادگی امری است که زمینه را برای ارتقای انسان و رسیدن به جایگاه رفیع فراهم و آماده میسازد؛ این آزادی دو بستر میطلبد: الف. روان و تن، ب. جامعه بیرونی.
و به دست آوردن این هر دو آزادی و رسیدن به آزادگی و وارستگی، مرهون سعی و مجاهدهی مستمر است و این آزادگی تنها با سرسپردگی و محو شدن در حق مطلق و معبود و معشوق حقیقی حاصل شدنی است.
چنانچه ملاحظه میشود؛ پیام عرفان دقیقاً با پیام اسلام، که همان تسلیم و منقاد بودن در برابر پروردگار است وحدت مییابد. در اینجا این گفتهی امام به خاطر میآید، که تجلی اسلام و درک صحیح از اسلام حقیقی، در پرتو شناخت عرفان به دست میآید؛ از اینرو طبیعی است، که چنین عرفانی با اهداف والا و متعالیاش مورد حمله و هجمهی جناح کفر و طالبان زر و زور و تزویر قرار گیرد؛ زیرا پیام پیرو چنین مکتبی آن است که به صراحت اعلام دارد: اگر آنها بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل دنیای آنها میایستیم؛ بر همین اساس، این عرفان، این دین باید منحرف گردد و به خرافات آلوده شود، تا جاذبهاش محو گردد، تا به دنیای دنیا داران لطمه و گزند نرساند؛ زیرا این عرفان، با انزواطلبی، تنبلی، تنپروری، بیدینی، لاابالیگری و سازش با ظالم سر سازش ندارد و درصدد ساختن جامعهای است متعالی، که با انسان متعالی منظور نظر عرفان سنخیت دارد، پس مدینهی فاضله و تحقق آن به عنوان جایگاهی برای عروج و معبری برای تعالی انسان عزیز و شریف، لازم و ضروری است؛ اگرچه روند تاریخی، بیانگر آن است، که امور حقیقی و ارزشهای واقعی انسان در روزگاری به دلایل متعدد، کمرنگ و بیرونق میشود، ولی هرگز از جلوه و درخشش نمیافتد و همواره مصلحان و احیاگران حاضر در میدان، خاکستر این آتش همیشه مشتعل را کنار زده و آن را شعلهور میسازند و حضرت امام(ره) را میتوان به عنوان بهترین نمونه و شاخص این احیاگران نام برد.
امام احیاگری بود که تدین و ارزش آن را احیا کرد، حاکمیت دین را بر انسانها خواستار شد و خطاب او هرگز به جامعه خودش محدود نشد، که پیامش جهانی بود و همواره به صراحت میگفت: من به دنیا اعلام میکنم.
امام به عنوان یک محیی، عرفان ناب حقیقی را دوباره به دنیا معرفی نمود. در نامهی تاریخیاش به یکی از سردمداران کفر و الحاد (گورباچف) کتاب فصوص الحکم پدر عرفان نظری؛ محییالدین عربی را معرفی کرد. حضرت امام(ره) مسلمان بودن را از عارف بودن جدا نمیداند، امام فریاد میزند و از عرفان حقیقی که در طول زمان به انحرافات و کژیها و التقاطها آلوده شده، دفاع میکند. معظمله دردمندانه میگوید، که عرفان با هرگونه ذلت و خواری، تنپروری، گوشهنشینی و انزواطلبی مخالف است؛ عرفان با هرگونه بیبند و باری و رها شدن از ظواهر دینی ناسازگار است.
عرفانی که حضرت امام برای ما در این عصر و زمان ترسیم میسازد، معرفت است و آگاهی، عشق است و شیدایی، حرکت است و پویایی، حرکتی است عاشقانه به سوی جز معشوق حقیقی ندیدن و جز برای رضای او گام نزدن؛ یعنی حرکت حول محور الله و همسو شدن با کاروان آفرینش و گویایی به وحده لا إله إلاّ هو.
امام خمینی(ره) هرگز به اسم مرجعیت، فقاهت، دین و عرفان چشم خود را به روی واقعیتها و موانع رشد انسانها نمیبندد و در برابر زورمندان بیتفاوت نمینشیند، و این کار را گناهی نابخشودنی تلقی میکند، و حتی آنجا که احساس خطر میکند، درس و بحث و فقه و مرجعیت را رها نموده و با یک قبا، عازم دیار فرنگ میشود؛ و اگرچه او خود اهل مسجد و مدرسه، محراب و منبر است و آن دو را محل ترویج دین خدا میداند، اما به حکم ضرورت آنها را رها میکند؛ زیرا نیک میداند که اگر وسیلهای، خود هدف قرار گیرد، خطرناک است؛ به ویژه اگر آن وسیله مقدس باشد به مراتب خطرناکتر است.
آن عزیز وقتی عرصه را بر خود تنگ میبیند؛ میخروشد، هجرت میکند، هجرت از شهری مقدس که با تمام وجود قداستش را باور دارد و هر شب در وقت معینی در بارگاه مولای خویش زانوی ادب میزند و حتی بیماری، او را از رفتن به زیارت مولا و مقتدایش باز نمیدارد، اما مجلس درسی را که ثمرهی دوران تلاش و مباحثات اوست، یکباره رها میکند و عازم دیار غرب میشود؛ زیرا در اندیشهی معرفی اسلام راستین است و سربلندی و عزت مسلمین را خواستار، و این چنین است که اسلام ناب، رنگ و رویی تازه میگیرد، جان تازهای در کالبد مسلمانان دمیده میشود و دیگر مسلمان بودن سرشکستگی نمیباشد، بلکه افتخار و شرف میگردد، و این ندا و فریاد امام هشدارمان میدهد که مبادا زرق و برقهای مادی دنیا و پیشرفتهای ظاهری جهان غرب شما را بفریبد، به هوش باشید که اسلام دینی است که پیروان آن باید همواره به آن افتخار کنند، نه احساس ضعف. اسلام دینی است که به سبب جامع و کامل بودنش قابلیت زعامت و رهبری بر دنیا را دارد. پس پیروان و مروّجان این دین آسمانی باید هوشیار باشند و قدر و منزلت خویش را بشناسند و حتی از بزرگان و طلایهداران دینی غافل نمیماند، و خاضعانه و پدرانه تذکر میدهد که وظیفه سهمگینی را بر دوش دارند و با عناوین مختلف و در مراحل گوناگون آنها را مخاطب قرار میدهد و رسالت سنگینشان را متذکر میشود؛ زیرا به خوبی آگاه است که امروز، به دلیل حرکت او و انقلاب اسلامی ایران، چشم مردمان تیزبین دنیا به روی اسلام باز شده، و آنان مشتاقانه و منتقدانه به پیروان این دین آسمانی مینگرند، تا بتوانند ادعای جامعیت و حاکمیت و کاملیت این دین را به اثبات برسانند، یا رد کنند.
پس از سالها درس و بحث درباره مسایل فقهی و اصولی که روش و نظام حوزه بود، در سنین جوانی؛ یعنی حدود 27 سالگی، پارهای از اصول عرفانی را به صورت مکتوب برای اهل تحقیق و تحصیلکردههای جامعه تحت عنوان شرح دعای سحر به نگارش در میآورد، در این کتاب درباره اسماء و صفات حضرت حق به بحث میپردازد و از مشهودات سخن میگوید و میان مسایل عقلی و وجدانی، انس و الفتی برقرار میسازد. در این کتاب با نظری عالمانه به دعا و اهمیت آن و نقش سازندهی آن در زندگی بشری توجه میدهد.
و دو سال بعد، به نوع دیگری وارد میدان نبرد؛ آن هم جهاد علمی میشود و کتاب مصباح الهدایة فی الولایة و الخلافة را به رشته تحریر در میآورد. بحث خلافت محمدیه9 و ولایت علویه7 را مطرح مینماید و از کیفیت سریان و جریان این دو نور حقیقی (که در حقیقت یگانهاند) در عالم ظهور سخن میگوید:
میان ظاهر و باطن، طریقت و شریعت، رابطهای ناگسستنی موجود است و یکی از راههایی که انسان را به باطن و حقیقت میرساند، آراسته کردن ظاهر به التزامات شرعی است؛ بنابراین رسیدن به حقیقت، از راه حفظ شریعت و طریقت حقه میسر میشود و سپس با لحنی قاطع میفرماید: اگر کسی با عمل به احکام شریعت و رعایت مسایل ظاهری به باطن راه نیافت، بداند که در انجام آن تکالیف و دستورالعملها قصور داشته است.([5])
و در اهمیت و معنا یافتن ظواهر دینی به توضیح سرّ نماز، که در حقیقت معاشقهای است با حضرت دوست، به نگارش سرّ الصلوة میپردازد، و وقتی جامعه را از درک و فهم محتوای این کتاب ناتوان میبیند، با قلمی روانتر و سادهتر آداب الصلوة را مینگارد، که البته ما در اینجا درصدد شمردن آثار مکتوب معظمله نیستیم، بلکه منظور فقط بیان شرایطی است که او در راستای تبیین عرفان حقیقی ایجاد کرده است.
و در سالهای بعد، عرفان او رنگ دیگری به خود میگیرد و مبارزهی با طاغوت زمان، در جبههی بیرونی را میطلبد. این بار با حاکمیت وقت، که آزادگی، دیانت و شرافت انسانها را به مخاطره انداخته؛ وارد نبردی سهمگین میشود و در این راه، زندان، تبعید، شنیدن ناسزا و دور بودن از خانه و خانواده را تحمل میکند. مسجد و مدرسه، درس و بحث که اساس کار اوست، به خطر میافتد. او همه خطرات را در راستای رسیدن به کوی دوست به جان میخرد و آن را یک وظیفهی انسانی اسلامی تلقی میکند و مانند ادای نماز واجب میشمرد. و دردمندانه میسراید:
تا به کی این ناکسان باشند بر ما حکمرانان تا کی این دزدان کنند این بیکسان را پاسبانی([6])
از سال 1357 تا 1368 جلوهی دیگری از عرفان او ظهور مییابد، جلوهی حاکمیت و ولایت حق بر انسانهایی که طالب و خواستار چنین ولایت و حاکمیتی بودند. او مردم خویش را سالها آماده و تربیت مینماید، تا بدانند خواهان چه باشند و در انتخاب حکومت، چه حکومتی را طلباند. با این وجود، پس از پیروزی انقلاب، رأی مردم را به آزمایش میگذارد؛ زیرا احترام به عقیدهی مردم اساس کار اوست و سهولتکار حکومت خدایی را به پذیرش و توافق مردم میداند.([7]) آنگاه که مردم با اکثریت آرا، حاکمیت الله را بر خود بر میگزینند؛ جلوهی ظاهری ولایت او آشکار میشود. نکته قابل تأمل این است، که اصول و محورهایی که در هر دورهی زندگی او ـ دورهی جهاد و مبارزه و دورهی زعامت و رهبری ـ به چشم میخورد، یکسان است و آن محورها عبارت است از: خدا محوری، خداباوری، دین مداری، عشق و شیدایی، حرکت و پویایی، ادای وظیفه، پیوند طریقت و شریعت، حتی پس از رسیدن به حقیقت. و بالاخر معظمله در اواخر عمر شریف خویش یکبار دیگر به شعر گفتن و حقایق را در قالب شعر بیان کردن روی میآورد و به زبان رمز و اشاره مطالبی را برای اهلش بیان میدارد، که زبان عرفان گاه به اشارت است و کنایت.
نقشآفرینی دعا
از جمله مسایلی که امام خمینی(ره) بر آن تأکید میورزد و آن را از غربت و هجران بیرون میکشد، توجه و روی آوردن به قرائت قرآن و بیش از آن توجه و تأمل در ادعیه مأثوره از ائمه: است. به راستی معظمله به خوبی توانست رابطه دعا و وحی را با عقل و علم مطرح کند و هر دو را در کنار یکدیگر بنشاند؛ به گونهای که با اثبات یکی نفی دیگری لازم نیاید و این عمل هنگامی انجام میگیرد که به نظر میرسد فلسفه دعا و پرداختن به مسایل دینی از پشتوانه منطقی، علمی، عقلانی تهی شده؛ و امام به این حقیقت هشدار میدهد که عقل و وحی، تعبد و اندیشه دو بال لازم برای عروج انسانِ خواهان کمال است. حضرت امام(ره) هنگامی که قرائت قرآن و دعا عمل اشخاص بیکار و احیاناً بدون اندیشه و تأمل تلقی میشد و حتی مفسران قرآن در زمرهی علمای درجهی اول حوزهها به شمار نمیآمدند و شرکت در مراسم دعا و نیایش را در خور شأن علما و اساتید دانشگاه نمیدانستند؛ همچون عالمی متفکر، اندیشمندی فعال، سیاستمداری قوی و فقیهی مجاهد به نقش سازندهی دعا در هدایت و تعالی انسان توجه میدهد و انسانهای خواهانِ کمال را به تأمل و تفکر در این گنجینههای الهی دعوت میکند و در اولین اثر عرفانی خویش، به شرح دعای سحر که معروف به دعای مباهله است، میپردازد. در این کتاب به پیروان طریق هدایت و رستگاری، تنبه و آگاهی میدهد که از این خزاین گرانبها که برای تکامل انسان مفید است، غافل نباید بود؛ در جایی از ادعیه به قرآن صاعد تعبیر میکند،([8]) که اگر قرآن نزول وحی و کلمات و حقایق است که از أعلی علیین بر قلب مبارک پیامبر نازل گردیده، کلمات و فقرات ادعیه در حقیقت رهتوشهی سفر معنوی آن هدایتگران است.
فرزندان انقلاب با خواندن دعای توسل و عاشورا و کمیل به جنگ با دشمن دین و قرآن میروند و خواندن قرآن و دعا نه تنها به تخدیر آنها نمیانجامد، بلکه آنان را مشوق و محرک است؛ آنان با خواندن این کلمات آسمانی راه هدایت و مسیر تکامل را مییابند و شتابان در آن گام مینهند و ره صد ساله را در کمترین زمان در مینوردند.
در فرهنگ حضرت امام(ره)، عبادت، رنگ و جلوهای دیگر دارد، یک تکلف خشک و اجباری نیست؛ زیرا به نظر ایشان، انسانی که به حقیقت رسیده و عظمت خالق را درک کرده، مقهور عظمت او میشود.
پس عبادت، عمل خشن و قالبیِ صرف نیست، بلکه مانند همهی امور موجود، در هستی ظاهری دارد و باطنی، حکمی دارد و حِکمتی و علت غایی عبادات نیز در رساندن انسان است به هدف غایی او که همان مأوا گرفتن در حریم ربوبی است و مأنوس بودن با حضرت دوست و آرامش یافتن در کوی محبوب.
به تعبیر امام(ره) همهی انسانها سالک کوی حقاند و برخی میدانند که به کجا میروند و برخی نادانند و هنر در فهم و شناخت طریقت است.
بنابراین توسل به ائمه الهی: و خواندن خدای خویش از زبان این بزرگواران، پیام امام خمینی(ره) است که در برهه زمان شنیده میشود که این سخنان، خزاین و گنجینههای غنی معرفت است و برای فهم این معارف، مطالعه و علماندوزی و فلسفه و عرفان لازم است و نتیجه فهم آن خزاین، حرکت است و پویایی، معرفت است و شیدایی، اطاعت است و بندگی؛ در این صورت است که ما خدای خویش را از زبان ولیّ کاملش میخوانیم و الاّ ما مهجوران گرفتارِ تنگناهای طبیعت و نفسانیات خویش، که تحمل کوچکترین ناملایمات را نداریم، با چه جرأت و جسارتی لب به سخن گشوده و بگوییم: فهبنی یا إلهی و سیدی و مولای و ربّی صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک.
این حقیقت را حضرت امام در راز این مطلب که همهی دعاها با الله یا اللّهم آغاز میشود، بیان میدارد که با توجه به اینکه انسان جامع همه صورتهای جهان هستی است که خداوند آفریده؛ از اینرو تحت تربیت اسم اعظم است که بر همهی اسماء و صفات محیط است و بر همه مخلوقات حکومت و احاطه دارد؛ بنابراین رب حقیقی انسان کامل حضرت الهیه است و چنین موجودی هنگام "درخواست" و "طلب" باید به همان اسم و حقیقتی متوسل شود که با جامعیت او مناسبت داشته باشد و اسم مبارک الله مناسبترین اسم است برای هدایت و حفاظت این موجود الهی و در این راستا، انسان مقهور لطف و قهر الهی با تمسک به اسمی که جامع جمال و جلال خداوندی است، هدایت میجوید؛ زیرا میداند که اسم جامع الله ولایت کسانی را عهدهدار است که ایمان آوردهاند و آنان را از تاریکیها به نور میکشاند. )اللّهُ وَلِیّ الّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظّلُمات إلَی النّورِ(…([9])
و حسن ختام را به کلام ملکوتی معظمله اختصاص میدهیم:
ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشای و با هر تعب و زحمتی است حالات خود را اصلاح کن([10])؛ که راه آخرت باریک و طریق انسانیت حدید و ما بیچارهها چون عنکبوتیان در فکر قدید، متحیرانی هستیم که چون کرم ابریشم از سلسلههای شهوات و آمال بر خود تنیده و یکسره از عالم غیب و محفل انس چشم بریده.([11])
|