علل عقب ماندگی جوامع اسلامی

با ظهور اسلام در حجاز و تربیت انسانهای فرهیخته در مکتب پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهلبیت آن حضرت(علیهم السلام) خورشید اسلامی در فراسوی مرزهای جغرافیایی و فکری پرتو افکند که به تمدن و فرهنگ اسلامی انجامید.

با ظهور اسلام در حجاز و تربیت انسانهای فرهیخته در مکتب پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهلبیت آن حضرت(علیهم السلام) خورشید اسلامی در فراسوی مرزهای جغرافیایی و فکری پرتو افکند که به تمدن و فرهنگ اسلامی انجامید.

این تمدن درخشان تمام تمدنها را تحت تأثیر قرار داد و بدین ترتیب «عصر طلایی تمدن اسلامی» شکل گرفت.

انحرافی که در آغازینِ راه به وجود آمده بود آثار خود را بروز داد; از جمله توقف رشد و گسترش تمدن اسلامی که به مرور زمان به تجزیهی امپراطوری بزرگ اسلامی و ایجاد فاصله و اختلاف در یکپارچگی جهان اسلام انجامید. نتیجهی این روند، زمینهی رشد و بالندگی علوم را از بین برد و جای آن را به حضور استعمار و فراهم شدن علل عقبماندگی جوامع اسلامی داد که در توسط حجة الاسلام حسنلو به بررسی برخی از ریشهها و زمینههای جبران آن پرداخته شده است.

 

آیا تاریخ اسلام تاکنون جوامع پیشرفته داشته است؟

 

بیتردید مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجابآوری را پشت سرگذاشتهاند، نه از آن جهت که در برههای از زمان حکمران جهان بودهاند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانی «از پادشهان باج و از دریا امواج گرفتهاند»; زیرا جهانْ حکمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است که چند صباحی، به زور، خود را بر دیگران تحمیل کرده و مانند کف روی آب محو و نابود شدهاند; بلکه از آن جهت که نهضت و تحولی در پهنهی گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و باشکوه بنا کردند که چندین قرن مشعلدار بشر بود و اکنون نیز یکی از حلقههای درخشان تمدن بشر به شمار میرود و تاریخ تمدن به داشتن آن به خود میبالد.[1] مسلمین قرنها در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامهای عالی اجتماعی بر همهی جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آنها توشه میگرفتند، تمدن عظیم و حیرتانگیز جدید اروپایی که چشمها را خیره و عقلها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محققان بیغرض غربی، بیش از هر چیز دیگر، از تمدن باشکوه اسلامی مایه گرفته است.[2]

گوستاو لوبون میگوید: «بعضیها (از اروپاییان) عار دارند اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدی (یعنی مسلمانان) سبب شده اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردد و لذا آن را مکتوم نگاه میدارند، ولی این نظر به درجهای بیاساس و تأسفآور است که به آسانی میتوان آن را رد نمود.

نفوذ اخلاقی همین (مسلمانان) آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق (بشریت) نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان دروازهی علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلی بیخبر بودند به روی آنان باز کرد و تا ششصد سال استاد ما اروپائیان بودند».[3] برای پیشرفت و انتقال یک فرهنگ و علم و انقلاب فرهنگی و علمی 600 سال، فرصت خیلی خوبی است که یک بلوک و یک منطقه با تکیه به این ارتزاق فرهنگی، خود را بازیافته و به ترقی برسد تا جایی که امروز چنین تمدن و تکنولوژی و صنعتی را به رخ جهانیان بکشد. تمدن فعلی اروپا با زیرساختهای اسلامی تا بدین حدّ رشد و ترقی نموده است.

دانشمندان غرب میگویند: «پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنجقرن(81ـ597 هـ/700 ـ 1200 م) از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاقِ نیک و تکامل سطح زندگی و قوانین منصفانه (عادلانه)ی انسانی و... (احترام به عقاید و افکار دیگران) و ادبیات و تحقیق علمی پیشاهنگ جهان بود.»[4]

و «دنیای اسلام در جهان مسیحی نفوذهای گوناگون داشت. اروپا از دیار اسلام غذاها و شربتها و دارو و درمان، اسلحه ونشانههای خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، ابزار و رسوم صنعت و تجارت و قوانین و رسوم دریانوردی را فراگرفت. و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد... علمای (مسلمان اعم از فارس و عرب و ترک و سایر قومیتها) ریاضیات و طبیعیات و شیمی و هیئت را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و به اروپا منتقل کردند... ابن سینا و ابن رشد دو فیلسوف و طبیب بزرگ اسلامی، از مشرق بر فلاسفهی مدرسی اروپا پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود... . این نفوذ اسلامی از راه بازرگانی و جنگهای صلیبی و ترجمهی هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرت دانشورانی از قبیل گربرت و ارلاردبایی و مایکل اسکات و... به اندلس انجام میگرفت. این، اعتراف به عظمت دانش در جهان اسلام است که از اروپا برای تحصیل به جهان اسلام دانشجویان زیادی اعزام میشدند و علوم مختلف را فرامیگرفتند... تنها به دورانهای طلایی، یک جامعه میتوانسته در مدتی کوتاه این همه مردان معروف در زمینهی سیاست و تعلیم و ادبیات لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیئت و شیمی و فلسفه و طب و مانند آنها، که در چهار قرن اسلام بودهاند، بوجود آورد».[5]

پزشکان اسلامی پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند. فیلسوفان اسلامی مؤلفات بسیار ارزشمندی را برای پیشرفت علم طب به کار گرفتهاند و تأسیس بیمارستانها و مراکز درمانی و بهداشتی در شهرهای مختلف و مراقبت از بیماران و دادن داروی رایگان به آنها و انجام اعمال جراحی دربارهی بیماریهای مختلف از جمله کارهایی بود که ترقی و پیشرفت جوامع اسلامی را به رخ جهانگردان میکشاند.[6]

مسیحیان قرنها شاهد بودند که مسلمانان پیوسته ولایتهای مسیحی را یکی پس از دیگری میگرفتند و اقوام مسیحی را پیاپی به قلمرو نفوذ خود میبردند...، نتیجهی این تصادم کاملاً به سود جهان غرب بود; چون مغرب زمین در جنگهای صلیبی شکست خورد ولی در جنگ (فرهنگی) پیروز شد و علوم مسلمانان را فرا گرفت و وارث علم و صنعت شد. در عوض، جهان اسلام پس از آن که آفرینندهی این همه علوم و مبتکر آن بود، با هجوم مغول و درگیریهای داخلی و انقراض تمدنها در تاریکی نادانی و نداری گرفتار شد، در صورتی که مغرب زمینِ شکستخورده که از کوششهای مداوم، تجربه آموخته و شکستها را از یاد برده بود، عطش علم و علاقه به ترقی را از دشمنان فراگرفت و میدانهای عقل را پیمود... و با سربلندی به دوران رنسانس قدم نهاد.[7]

تمدن اسلام و جوامع اسلامی از سال 81 ـ 597 ق/700 ـ 1200 م دارای اوج تعالی و پیشرفت و ترقی در انواع علوم و فنون بود. علوم تجربی اعم از پزشکی و شیمی و فیزیک و زمینشناسی، زیستشناسی و گیاهشناسی در اوج خود بود و بزرگترین دانشمندان و مبدعان این علم در گسترهی جهان اسلام به تدریس و تألیف و تحقیق در این علوم اشتغال داشتند و آثار سترگی را به عرصهی تمدن عرضه میداشتند و این دانشهای گستردهی مبنایی را به تمام همسایگان و جویندگان دانش که از هر سرزمینی به حضور آنها میرسیدند میآموختند.[8] خصوصاً از کشورهای اروپایی دانشجویان زیادی در اندلس اسلامی و بغداد و ری و... به تحصیل علوم و فنون مختلف اشتغال داشتند. جهان غرب در این دورهی درخشان، اسلامی گرفتار اندیشهی قرون وسطی و توحش و جزماندیشی کلیسا و کاملاً عاری از تعقل و تفنن بود; برعکس، در جهان اسلام دانشمندان کمنظیری چون ابنسینا، خوارزمی، فارابی، محمد بن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، حکیم عمر خیام، ابن خلدون، و کندی و... بدون هیچ محدودیتی به ترویج دانش در جهان اشتغال داشتند[9] و از سوی حاکمان اسلامی تشویق میشدند. در علومی نظیر علوم انسانی در شاخههای جامعهشناسی، روانشناسی، ادبیات، فقه، تاریخ، جغرافیا و... بهترین دانشمندان ظهور کردند; ادریسی و یاقوت حموی و بیرونی از جغرافیدانان بزرگ و دارای تألیفات زیادی در علوم مختلف بودهاند.[10]

ادبیات در این دوره در شرق (جهان اسلام) در اوج فصاحت و بلاغت و زیبایی بود و شاعران و ادیبان این دوره در طول تاریخ کمنظیر بودند; شاعرانی چون فردوسی، رودکی، غزنوی، سنایی، خاقانی، جامی، مولوی، سعدی، حافظ، و شعرایی که در قلمرو اسلام اشعاری به زبان عربی میسرودند.[11]

در این دوره مورخان کمنظیری چون ابن اسحق، ابن هشام، طبری، مسعودی، ابن ندیم، دینوری، یعقوبی و... به بهترین شیوه به نگارش پرداختند. آنها علاوه بر ثبت تاریخ، در علومی نظیر نجوم و ادبیات مهارت داشتند که در زیبانگاری آثارشان مؤثر بود.[12]

در علوم عقلی، اعم از فلسفه، ریاضیات، هندسه، موسیقی، هنر، نقاشی و مجسمهسازی، جهان اسلام در اوج ترقی و برای جهان غرب الهامبخش بود. خیام و خوارزمی از جمله ریاضیدانان جهان اسلام بودند.[13]

در علم فیزیک و شیمی ابن هیثم بزرگترین فیزیکدان (نورشناس)، و جابر بن حیان، بزرگترین شیمیدان[14] این دوران بودند.

شهرهای کشورهای اسلامی آباد و با معماریهای زیبا مزین و با ساختمانهای مجلل و شیک، نمایی دیدنی و باشکوه از امپراطوری اسلامی را به رخ غربیان میکشید و آنها همواره آرزو میکردند که در شهرهای اسلامی به سیاحت بپردازند و در همین راستا بود که افرادی مثل مارکوپولو و... در شهرهای امپراطوری بزرگ اسلامی به سیر و سیاحت میپرداختند و سفرنامه مینوشتند و از بین دانشمندان اسلامی نیز افرادی چون ناصر خسرو و ابن بطوطه و سعدی ومقدسی بدین کار پرداخته و گزارشهای زیبا از اوضاع شهرهای اسلامی دادهاند که همگی نشاندهندهی رونق دانش معماری و مهندسی و عمران و آبادی شهرهای اسلامی است.[15] مدارس علمی و دینی و مساجدی که در کنار آنها کتابخانههای عظیم با معماری زیبای اسلامی ساخته میشد، یکی از مظاهر پیشرفت جوامع اسلامی است که غربیان در ساختن مراکز علمی خود اقتباس نمودند و کالجهایی به شکل مدارس دینی جهان اسلام ساختند.[16]

از لحاظ اقتصادی و کشاورزی و دامداری نیز جوامع اسلامی مولّد و صادرکنندهی محصولات فراوانی بودند و تکنولوژی کشاورزی و فنآوری را از طریق اسپانیا به اروپای شرقی و غرب و اروپای مرکزی انتقال میدادند. اسپانیای اسلامی، کشت برنج، گندم سیاه، نیشکر، انار، پنبه، اسفناج، مارچوبه، موز، گیلاس، پرتقال، لیمو، به، گریپ فروت، هلو، خرما، انجیر، توتفرنگی و زنجبیل را از آسیای کشورهای اسلامی فراگرفت و این همه را به اروپای مسیحی آموخت. باغداری، و ایجاد تاکستانها و گلکاری و پرورش دام و طیور در تمام جهان اسلام از رونق چشمگیری برخوردار بود که اقتصاد کشورهای اسلامی را در بالاترین درجهی رشد نشان میداد.[17]

استخراج معادن طلا و نقره، روی، مس، آهن و سرب، زاج، گوگرد و جیوه نیز در رونق اقتصادی بسیار مؤثر بود. بافت قالیها، پردههای زربفت، پارچههای ابریشمی، شال و انواع پارچههای نخی و پشمی و لباسهای رنگارنگ در کارخانههای جهان اسلام رواج داشت و اروپای مسیحی از این جهت کاملاً وابسته به جهان اسلام بود.[18]

صنعت کاغذسازی را اولین بار جوامع اسلامی آغاز کردند. نخستین کارگاه کاغذسازی، در قلمرو اسلام، به سال 178 هـ،/794 م در بغداد به دست فضل بن یحیی، وزیر هارون الرشید گشوده شد، آنگاه مسلمین آن را به سیسیل و اسپانیا بردند و از آنجا به ایتالیا و فرانسه رسید. این اختراع به هر جا رسید تألیف کتاب را آسان کرد و در ماندگاری و آموزش علوم تحولی بزرگ پدید آورد و استنساخ کتب نیز پس از رواج کاغذ رونق یافت. در بیشتر شهرها نیز کتابخانههای عمومی تأسیس شده بود که تعداد زیادی کتاب داشت و درهای آن به سوی طالبان علوم باز بود. در کتابخانهها کاغذ نیز برای مطالعهکنندگان مهیا بود که یادداشت میکردند.[19]

بیتالحکمه اولین کتابخانهی عمومی در جهان اسلام بود. در قرطبه و قاهره نیز کتابخانههای بزرگ تأسیس شد.[20] علاوه بر وجود کتابخانههای عمومی، کتابخانههای خصوصی نیز در جهان اسلام فراوان بود; مانند کتابخانهی «دارالعلم شاپور» در بغداد، کتابخانهی صاحب بن عباد (385 م) که بالغ بر 117 هزار مجلد کتاب در آن وجود داشت. در بخارا در عصر سامانیان کتابخانههای بزرگ و کمنظیر از طرف نوح سامانی در اختیار ابن سینا قرار داشت و در عربستان، المؤید کتابخانهی صد هزار جلدی داشت و در شیراز عضدالدوله دیلمی کتابخانهای عظیم بنا کرده بود و در ری، هرات، سمرقند و تاشکند کتابخانههایی بزرگ تأسیس شده بود، و سید مرتضی سیصد هزار جلد در کتابخانهی تخصصی خود کتاب داشت; شیخ طوسی نیز مثل او کتابخانههای عظیمی داشت که حاوی هزاران مجلد کتاب بود;[21] و هزاران کتابخانه در منطقهی بینالنهرین و کشورهای اسلامی وجود داشت که حاکی از رونق علم در جوامع اسلامی است.[22]

مدارس و دانشگاههای بزرگ جهان اسلام نیز از پیشرفت جوامع اسلامی حکایت میکند.[23] جهان مسیحیت و کشورهای اروپایی از مدارس جهان اسلام تقلید و در شهرهای خود اقدام به تأسیس آن میکردند و در آنها علوم رایج در مدارس و دانشگاههای اسلامی را براساس ترجمهی کتابها و توسط استادان تعلیمدیده در جهان اسلام تدریس میکردند.[24]

براساس اعتراف دانشمندان منصف غرب، جهان اسلام دارای جوامع پیشرفته و در تمام علوم پیشتاز بود و رهبری جهان را به مدت هفت قرن بر دوش داشت که البته همهی این پیشرفتها را مرهون آیات قرآن و کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)میدانند که مسلمین را به آموزش علم و به تفاهم و وحدت فرامیخواند.[25]

 

عوامل عقب ماندگی جوامع اسلامی چیست؟

 

عقب ماندگی، یعنی فقدان توسعه و رفاه و فنآوری و زمینه های آن در یک جامعه و بازماندن از تحول و پیشرفتهای باشتاب در جهان که از لحاظ صنعت، اقتصاد و رفاه اجتماعی به سرعت در حرکت است.

کشورها را بر اساس پیشرفت اقتصادی آنها به چند دسته تقسیم میکنند: فقیر یا جهان سوم، پیشرفتهی صنعتی و در حال توسعه.[26]

توسعه چیست؟ توسعه یعنی گسترش و بسط صنعت و فنآوری و تولید علم و... آنچه به عنوان تمدن معاصر غرب شناخته میشود، ترکیبی است از مناسبات سرمایهداری، رشد علوم و فلسفهی عقلی، انقلاب صنعتی، ملیتگرایی ملت و دولت و شهرنشینی، دموکراسی سیاسی دولتِ مدرنِ انتخابی و قانون، جامعهی مدنی، رعایت حقوق بشر و حقوق مدنی و شهروندی و....[27] برای توسعه و پیشرفت عواملی ذکر شده است که همان عوامل اصلیترین موانع توسعه نیز قلمداد شدهاند.

برخی علت اصلی توسعه را فرهنگ میدانند و با مطرح کردن نظریه ی جامعه شناسی نخبه کشی، فقدان فرهنگ در جوامع را، علت دفع نخبگان و نابودی آنها دانستهاند; مثلاً در عصر قاجار، دو تن از نخبگان بزرگ و متفکران کم نظیر تاریخ ایران، یعنی قائم مقام فراهانی سیدالوزراء و میرزا تقی خان امیرکبیر به خاطر فقدان فرهنگ در جامعه و عدم پذیرش تفکر والای آنها به قتل رسیدند.[28]

نظریه ی دوم، توسعه را منوط به علم و تولید علمی میداند و علم را مهمترین عنصر پیشرفت و توسعه برمیشمرد. براساس این نظریه، زمینهی پیدایش دانشمندان باید ایجاد شود تا علم که آغاز توسعه است تولید گردد. این نظر علت عقب ماندگی را در افول علم میداند.[29]

نظریهی سوم دربارهی فرآیند توسعه و اصل اساسی آن، بر ارزشهای انسانی و نقش شخصیت و روانشناسی اجتماعی تکیه دارد. این نظریه، شرط توسعهی جامعه را وجود ارزشهای نوین و اخلاق انسانی و خلاقیت و نوآوری فردی و اجتماعی میداند و معتقد است که در جوامع پیشرفته انسانها ارزشهایی را باور دارند که سازندهی مناسبات رشد است; اینگونه انسانها که صاحب انگیزهی پیشرفت و خلاقیت و ابداعگری هستند، در جوامع عقبمانده کمیاباند.[30]

برای رسیدن به پاسخ قانع کننده، ضروری است که ما به اجمال یا به تفصیل از تاریخ و گذشتهی کشورهای اسلامی آگاه باشیم. در این راستا علاوه بر آگاهی کامل از تاریخ آنها، لازم است به هر یک از عناصر اساسی توسعه نیز توجه داشته باشیم; و بدانیم که شاخص توسعه در این کشورها، که اکنون ما به عنوان کشورهای اسلامی میشناسیم، چه بوده و نمودار پیشرفت آنها در زمان قبول اسلام چه مقدار بوده و بعد از اسلام نیز چه روندی داشته است؟ و همچنین لازم است وضع کشورهای توسعهیافته و پیشرفتهی امروز را نیز در آن محدودهی زمانی مشخص کنیم و با کشورهای اسلامی مقایسه و علت سبقت و زمان سبقت آنها را از کشورهای اسلامی بررسی کنیم و در این میان باید به سؤالاتی پاسخ دهیم:

آیا اسلام عامل عقب ماندگی کشورهای اسلامی بوده است؟ آیا ادیان دیگر سامی، مثل یهود و مسیحیت و دین ایرانیان (زرتشت) از نظر محتوا با اسلام تفاوت دارند؟ آیا محتوای این ادیان سبب پیشرفت جامعه بوده، یا برعکس، پیشرفت جوامع بطن ادیان را دگرگون نموده است؟ و قبل از اسلام، کشورهایی که در اقلیم جغرافیای اسلام قرار گرفتهاند چه وضعی داشتهاند؟[31]

اسلام در مکه ظهور کرد و در زادگاه پرسابقهترین تمدنهای تاریخی بشر (ایران و بین النهرین و بخشهایی از روم) پرورش یافت و بالنده شد. محل ظهور اسلام عربستان بود و اقوام آن تمدن چندان درخشانی نداشتند و دارای زندگی اجتماعی قبیلهای و عشیرهای بودند[32] و زندگی شهری و مترقی و مدنی را به دیدهی تحقیر مینگریستند.[33] بخش نخست رشد اسلام در منطقهی حاصلخیز و کشاورزی و بخش دوم در منطقهی دامداری و بخش سوم به عنوان اهرم ایجاد یگانگی دینی و وحدت قومی و ساختار قدرت متمرکز سیاسی بود. این سه بخش مهم از دستاوردهای اساسی اقتصادی و سیاسی در اسلام بود که در منطقهی خاورمیانه به دست آمد. سرزمین بین النهرین نزدیک به 3000 سال پیش از میلاد مسیح در برگیرندهی تمدنهایی بود و اقوام مختلف را در یک جامعه جمع میکرد و خط و نوشتار از آنجا آغاز شده و ادیان در آنجا ظهور کرده بودند. از جمله تمدنهای این ناحیه (عراق کنونی) که تمدن سومری را در بردارد، تمدن دینی است.[34]

اسلام با فتح ایران و بخشهایی از امپراطوری روم که به مراتب متمدنتر از عربستان بودند بالنده شد و رشد نمود و به عنوان یک ابرقدرت مطرح شد و تمام ادیان تحتالشعاع آن قرار گرفتند و عرب جاهلی به برکت اسلام برتری یافت و تفرقه و پراکندگی و قومیتها و قبیلهگرایی از بین رفت. در سایهی این وحدت زمینههای رشد و پیشرفت از هر لحاظ در جهان اسلام به وجود آمد.

اما موارد زیر را میتوان به عنوان موانع رشد برشمرد:

1. ایجاد حکومتهای موروثی در جهان اسلام و فقدان زمینههای مناسب برای عملی شدن اسلام واقعی; در زمان حیات و پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) جز اندک زمانی، هرگز به اسلام عمل نشد، بلکه اسلام به عنوان ابزاری برای کشورگشایی و قدرتطلبی مطرح گردید. بنیامیه و بنیعباس هرگز درصدد نشر اسلام و آگاهی دادن و رشد و توسعهی فرهنگ اسلامی برنیامدند.

2. فقدان وحدت و ثبات لازم برای پیشرفت در جهان اسلام.[35] در حقیقت دین ابزار توجیه سیاستهای قدرتمندان و حکومتها شد.

بندیکس معتقد است که اسلام، همانند لوتریسم مسیحی، قربانی دیکتاتوری حکومتی شد و دین ابزار و دستآویزی برای مالاندوزی قدرتمندان دینی قرار گرفت و اعراب به خاطر ثروتهای کشورها آنها را مورد هجوم قرار میدادند و هیچ یک از[36] فتوحات زمان امویان (که مخالفان اصلی پیامبر در دوران آغاز نبوت بودند) برای گسترش

فرهنگ اسلامی نبود و بر اساس ارزشهای اسلام و اصول اسلامی انجام نگرفت، بلکه برای دست یافتن به غنایم سرشار و زمینها و اسیران جنگی بود. نتیجهی این دیکتاتوریها در قلمرو اسلام، استمرار جنگ و خونریزی بود که مانع پیشرفت شد و هرگز نمیتوان اینها را به حساب اسلام گذاشت. (چون تولید علم و فرهنگ سازی و قدرت نوآوری و ابتکار، همیشه در بستر صلح و آرامش امکانپذیر است، نه در گرو جنگ و ستیز).[37]

3. فراموش شدن پیام انقلابی و اصلاحی اسلام که در زمان پیامبر شکل گرفته بود. دین که اهرم اهداف اصلی، چون وحدت، عدالت، فرهنگ و علمخواهی و طلب علم و... بود از مسیر خود خارج شد[38] و در طول 14 قرن تمام، حکومتهای موجود عملاً حامی اسلام و حامل پیام و فرهنگ اسلامی نبودند; بنابراین، درست نیست که بپنداریم فرهنگ حقیقی اسلام ارائه شده و نتوانسته است موفقیتی کسب کند.

4. ظهور پدیدههایی مثل قومیت، ملیت (ناسیونالیستی) و نژادگرایی که از عوامل تجزیهی قدرت واحد اسلامی بود.

5. ناهمگونی برخوردها در برابر تهاجمات و پیدایش جنگهای صلیبی که برای جهان غرب فواید و برای جهان اسلام زیانهای سنگینی را به بار آورده بود.[39]

6. برداشت جزماندیشانه و ایستا از دین و تلاش برای انطباق معیار و ارزش متحول جامعه با سنتهای گذشته و عدم حرکت با زمان و پیشرفتهای آن; این عامل، عقب ماندگی را به صورت پدیدهای همیشگی در جهان اسلام درآورده است.[40] معصومان(علیهم السلام)همیشه بر انطباق و حرکت با زمان تأکید نمودهاند و تأثیر زمان و مکان یکی از مباحث فقهی مهم شیعه است; ولی اکثریت جهان اسلام، خصوصاً در دورهی خلفای اموی، عباسی و عثمانی به خاطر محرومیت از اندیشهی امامت در این گرفتاری بودهاند.

7. از علل مهم عقب ماندگی جوامع اسلامی، استمرار استبداد در طول تاریخ بوده است. در ایران، تا وقوع انقلاب مشروطه و، در نهایت، انقلاب اسلامی، این پدیدهی شوم سایهی تاریکی بر تاریخ افکنده بود.

8. وجود جنگهای مستمر. در جهان اسلام، بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحدت و پیشرفت جای خود را به نفاق و خونریزی داد و تاکنون این روند استمرار دارد. در ایران، جنگهای دورهی غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان و مغولان، تیمور و جنگهای داخلی قدرتطلبانه، جنگهای فرقهای و قومی و کتابسوزیها و ویران کردن مظاهر تمدن اسلام و ارزشهای دینی که انرژی و نیروی فکری و جسمی را تلف کرده و امنیت و رفاه و آسایش را که بنیان تفکر و تولید علم است، از بین برده بود بزرگترین مانع ترقی و پیشرفت بود.[41]

9. یکی از عوامل نوظهور و مهمترین عامل عقبماندگی ایران، پیدایش استعمار بود.

در مقابل، کشورهای عقب ماندهی کشورهای صنعتی غرب قرار گرفتهاند که در ثروت غوطه ورند; اما باید گفت که این ثروت مایهی افتضاح و ننگ است; زیرا از خون بردگان تغذیه نموده و با غارت و چپاول منابع زیرزمینی کشورهای عقبمانده فراهم شده است. تنعم و پیشرفت اروپاییان با جان کندن سیاهان، اعراب، هندیان و زردپوستان و سایر ملل (استعمارزده) به دست آمده و ما تصمیم داریم که این را فراموش نکنیم.[42]

استعمار با طرح تجزیهی امپراطوری عثمانی و ایجاد مرزهای مصنوعی بین کشورهای اسلامی، از جمله کشورهای خاورمیانه، و به وجود آوردن دولتهای دست نشانده در عراق، لبنان، مصر، عربستان، و اردن و ایجاد اسراییل، زمینههای درگیری و جنگ را در میان کشورهای اسلامی فراهم و عقبماندگی را پایدار نموده است در هر زمانی بهانهی نزاع و درگیری در این منطقه وجود دارد. استمرار استیلای استبداد با حمایت استعمار، حافظ منافع استعمارگران و عامل دوام عقبماندگی در کشورهای استعمارزده است.[43]

آنچه دربارهی استعمار از آغاز تا عصر حاضر لازم است بدانیم این است که استعمار با گذشت زمان و پیدایش ابزار وسیع ارتباطی با سرعت نوری، شکلهای بسیار پیچیدهای به خود میگیرد و علاوه بر تغییر فرهنگ کشورهای عقبمانده آنها را شدیداً به مواد و تولیدات استعماری خود وابسته میسازد و با غارت مواد اولیهی آنها، خصوصاً نفت و معادن دیگر و ربودن مغزها و نخبگان کشورهای اسلامی، سه عنصر اساسی و ضروری توسعه (فرهنگ، ثروت و تفکر) را در این کشورها در معرض نابودی قرار میدهد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر