ابرار، 4/10/80
چکیده: مقاله حاضر به معرفی کوتاهی از تاریخ بلند ایمان در تفکر مسیحی اختصاص دارد . نویسنده ضمن بیان ماهیت ایمان در متون اولیه مسیحیت و تحول معنایی آن در دوره های بعد، نشان داده است که این مفهوم از ایمان، تاثیری ژرف در مکاتب و اندیشه های جدید غرب داشته است .
بعد از چند قرن رکود و رخوت در اندیشه ورزی، روشنفکران ایران و جهان اسلام ناگهان با انبوهی از اندیشه های جدید روبه رو شدند که به جهت زبان منطقی و معقولی که به کار می برد، به زودی همه گیر شد . از جمله مهم ترین مفاهیمی که در این زمره با زبانی شیوا، زیبا و معقول، تحت عناوین «اگزیستانسیالیسم » ، «هرمنوتیک » و غیره وارد شد، بحث از «ماهیت ایمان » است . عمده مباحث، بدون توجه به وجود سررشته های این بحث ها در کلام مسیحی صورت می گرفت و نمایندگان طرح این مباحث، بدون توجه به پیوندی که میان این مباحث و مسیحیت وجود داشت، به تفسیر و تاویل ایمان، دین و خدا در اسلام می پرداختند; در حالی که این سؤال مهم که تا چه حد تفسیر آنها که مبتنی بر درک مسیحی از دین و ایمان است، می تواند در مورد اسلام و ادیان دیگر صادق باشد، بی اهمیت تلقی می شود .
ریشه واژه ([ faith ] ایمان)، در لاتین: واژه «ایمان » از نخستین تاریخ استفاده آن در زبان انگلیسی (1551)، تحت تاثیر تقریر کلیسایی - مسیحی از این واژه، به معنی اعتقادی است که از اعتماد به حجیت چیزی ناشی می شود; مانند اعتمادی که ما به قول و پیمان شخصی داریم . واژه pistis ] » در عهد جدید به چنین معنایی است; مقابل علم و مرادف با محبت و عشق . در فصل یازدهم «نامه پولس به عبرانیان » تعریف ایمان این گونه آورده می شود: «... ایمان، اعتماد بر چیزهای مورد امید است و برهان چیزهای نادیده » . چنان که در ادامه تصریح می شود، منظور از «ایمان » در این تعریف، بیش از آن که انتظار وعده های داده شده باشد، شامل اعتقاد به چیزهای نادیده و نیامده می شود .
ماهیت ایمان: در تاریخ کلام و فلسفه مسیحی، بحث از ماهیت ایمان بحثی طولانی است . ریشه این بحث در تصور پولسی از مسیحیت و دین داری نهفته است . او اساسا همه چیز دیانت مسیح را به ایمان ورزی خلاصه می کند . بر خلاف دین شریعت مدار یهود که بر مناسک تاکید می ورزید، مسیحیت پولسی بر سلوک و طریقت تاکید می کند . محور این طریقت هم ایمان است . از توصیفات او در مورد ایمان چنین برمی آید که خشنودی خدا، در انجام فرایض شریعت و اخلاق نیست; بلکه صرفا در ایمان ورزی است .
برخی نیز مانند آکوینی، آن را قابل پیوست به عقل می دانند . آکوینی در پی آن است که نظام معقولی از گزاره های ایمانی فراهم کند تا بتوان آنها را به صورت مدلل و موجه ارائه کرد . در واقع، نظام فلسفی معقول آکوینی نیز در نهایت تلاشی برای تنظیم ایمان است; نه تبیین آن . در عین حال او سعی می کند همچون ابن سینا فیلسوف باشد; نه متکلم و سعی می کند غیر ایمان را بر مبنای بدیهیات توجیه کند . آکوینی به دنبال اثبات این گزاره آگوستین است که می گوید: «ایمان در جست وجوی فهم است » . در واقع، قول آگوستین که: «ایمان می آورم تا بفهمم » به رسیدن ایمان به عقل اشاره ندارد; بلکه به جایگزینی ایمان و عقل اشاره دارد . در تفکر آگوستین، ایمان عجین با عشق است و تا آدمی عاشق خدا نگردد، امیدی به نیل به فهم اصیل از خداوند نیست .
معقولیت ایمان: تفکر درخشان آکوینی در مورد نسبت عقل و ایمان، در نهایت، ایمان را امری فراعقل می بیند که مقدمه ورود به معقولات است; اما عین معقول نیست . در عین حال، نکته ای که هنگام مطالعه آثار آکوینی و دیگر متفکران قرون وسطا به آن برمی خوریم، این است که به این مساله که آیا ایمان، خود معقول است یا نه، تقریبا توجهی نمی شود . این مساله تحت این عنوان، ابتدا در دوره متقدم روشن گری مطرح شد .
طرح لاک برای جمع آوری قراین بدیهی در اثبات گزاره های ایمانی، راه جدیدی در مقابل بحث از ایمان گشود; اما در نهایت، این باور او که می توان وجود خدا، وحی و گزاره های ایمانی را به صورتی مدلل اثبات کرد، در قرن بیستم با انتقاداتی جدی روبه رو شد . در فلسفه ویتگنشتاین، زبان دین جدا از زبان فلسفه و علم است; لذا روشن است که در این دیدگاه، بین عقل که زبان خاص خود را دارد و دین که بافت زبانی دیگری دارد، دیوارهای بلندی وجود دارد .
ماهیت دین بر حسب ایمان مسیحی: در نهایت، ایمان مسیحی همچنان ورای عقل باقی می ماند و یکسره به واسطه عقل، یافتنی نیست; هرچند می توان صورت معقول منظمی از گزاره های ایمانی به دست آورد . این، حداکثر وفاق عقل و ایمان مسیحی است و در سطح کلان، تصور نامعقولیت ایمان است که احساس می شود . این تصور، بیشتر ناشی از تلاش آبای کلیسا برای جایگزین کردن گزاره های ایمانی کتاب مقدس به جای علم است و چون نتیجه آن، رو در رو قرار گرفتن ایمان و عقل است; لذا در نهایت با حوریت یافتن تجربه و عمل این گزاره های ایمانی کتاب مقدس است که کنار می رود و علم و عقل کاملا بیگانه با ایمان تصور می شود; لذا دین خود را به عنوان امری نامعقول می یابد .
سورن کرکگور، متکلم و متفکر دانمارکی قرن نوزدهم، نمونه اعلای این تفکر است که ایمان را جدا از عقلانیت می طلبد . در نظر کرکگور، ایمان امری کاملا انفسی و مربوط به گزینش شخصی است . هر چند چیزی به اسم مسیح تاریخی وجود نداشته باشد ، باز هم فرد مسیحی باید به ایمان خویش پای بند بماند . تحلیل کلامی کرکگور از ایمان و تلقی از دین، تصور غالبی است که امروزه در بحث دین شناسی، کلام و فلسفه دین وجود دارد . دین، زبان و ساختمان خود را دارد و علم، فلسفه و تکنولوژی هم ساختمان متعلق به خود را دارند . این تصور از دیانت، در تشکیل جنبش های تفسیری و علوم هرمنوتیک، پلورالیسم، ماهیت علم، سیاست، اخلاق و . .. قابل پی گیری است . دنیوی و عرفی شدن این حوزه ها و موضوعات، مبتنی بر تصور نامعقولیت ایمان و تبدیل شدن آن به یک مساله شخصی و فردی است; تصوری که ما امروزه تحت عنوان سکولاریزه کردن سیاست، اخلاق، علم و هنر می شنویم . اینها در واقع مبتنی بر نحوه خاص ارتباط مسیحیت و ایمان مسیحی با علم و عقل و معاش و زندگی اجتماعی است . لذا چیزی که در کشور ما به عنوان فلسفه و مسائل جدید کلامی مطرح می شود، عرضه پوششی است بدون کالبد .
اشاره
هرچند در محتوای مقاله حاضر جای چند و چون وجود دارد و می توان بر سستی یا کاستی در برخی مباحث انگشت نهاد، اما این مقاله بیشتر از آن رو مهم و شایان توجه است که به برخی تفاوت های بنیادین فکری میان اسلام و مسیحیت اشاره می کند; تفاوت هایی که امروزه نیز علی رغم تاکید و تکرارهای فراوان، هنوز مورد توجه و تامل قرار نمی گیرد . این خلطها و نادیده انگاری ها مخصوصا آن گاه آسیب رسان و زیان بار است که به مشابه سازی و تطبیق های ناروا از سوی روشنفکران می انجامد و آنچه را که در حوزه فرهنگ و دیانت مسیحی رخ داده است، بر فرهنگ اسلامی نیز تسری می دهند . نکات زیر شاید به تکمیل و ایضاح بحث کمک کند:
1 . برخلاف آنچه در قرآن آمده است که ایمان همواره در کنار عقل و علم و همسو با تعقل تعریف می شود، در متون دینی مسیحی، تاکید اصلی بر مقوله ایمان (faith) و تسلیم است و عقل و علم را در رسیدن به معرفت و حقیقت، ناتوان و گاه مزاحم می شمارد . همچنین قرآن کریم، از ایمان و عمل صالح توامان یاد می کند و یکی را بدون دیگری ناتمام و نافرجام می خواند; ولی در فرهنگ مسیحی، ایمان اصل و اساس است و به عمل چندان اهمیت داده نمی شود .
2 . ستیز میان ایمان و عقل در اندیشه مسیحی، ریشه در عهد جدید دارد و به خصوص از سوی پولس که یکی از رسولان متاخر مسیحی است و داستان دشمنی های او با مسیحیان اولیه معروف است، اظهار شده است . این ستیز، دو ریشه و زمینه اصلی در متون مسیحی دارد: نخست آن که در عهد جدید، بسیار به فیلسوفان و فلسفه انتقاد شده و رویه عقلی را نکوهیده است و دوم آن که عقاید مهم مسیحی، همچون تثلیث و تجسد، مقولاتی عقل ستیز و خردناپذیرند . این در حالی است که این دو مضمون در قرآن کریم هیچ مشابهی ندارد .
3 . تفسیر مسیحیت از ایمان و دور نگه داشتن آن از دست رس عقل، یک پیامد ناهنجار دیگر نیز به دنبال داشت که نویسنده محترم به اشاره از آن گذشته اند . شخصی کردن دین و بیرون کشیدن معرفت دینی از حوزه حیات عینی و اجتماعی که سرانجام به سکولاریسم و رشد فلسفه ها و دانش های سکولار انجامید، دقیقا نتیجه چنین تفسیری از نسبت میان عقل و ایمان بود . آن گاه که ایمان از حوزه عقل و عرف پا پس کشید و از ارائه یک عقلانیت دینی که بتواند حوزه نظر و حوزه عمل را در یک نظام منسجم فراگیرد، فروماند، زمینه ظهور خرد خودبنیاد و عرف مستقل از شرع فراهم آمد و راه دین و وحی، از عقل و تدبیر و اجتماع جدا گشت . پوشیده نیست که آنچه در قرون وسطا تحت عنوان حاکمیت دینی مطرح شد، تنها سیطره کلیسا بر برخی مناصب قدرت بود; نه حضور فلسفه و دانش کاربردی دینی در صحنه زندگی .
4 . همچنین آنچه می توان از این مطالب آموخت، تفاوت ادبیات و فضای دین پژوهی در جهان اسلام و مسیحیت است . متاسفانه امروزه حوزه های دین شناسی و فلسفه در جامعه ما به سمت و سویی می رود که با الگو قرار دادن همان ذهنیت ها و روش های غربی در شناخت مسیحیت، عینا در اسلام شناسی نیز به کار رود . مباحثی چون تجربه دینی، هرمنوتیک، پلورالیسم و غیره اگر بومی سازی نشود و متناسب با درون مایه های فرهنگ قرآن مطرح نشود، نه تنها بدفهمی ها را دامن می زند، بلکه گامی در مسیر بازشناخت معرفت اسلامی برداشته نمی شود . مسؤولیت و رسالت حوزه های علمیه و فضلای جوان حوزه در این مسیر بسی بیشتر و گسترده تر است .