در تداوم مطالعات ذکر شده مربوط به اعتیاد به کار و هم بستگی عوامل روان شناختی و خانوادگی این پدیده، گزارش ها نشان می دهند که اعتیاد به کار را می توان نتیجه گیری نقض عملکرد خانواده در دوران کودکی دانست.و مطالعات پی گیرانه نشان می دهند که نقص مذکور و تداوم آن را می توان در دوران بزرگ سالی نیز ردیابی کرد. گزارش های مربوط به وسواس شدید نسبت به کار و اعتیاد همراه آن، با احساس حقارت، ترس از شکست و دفاع از خود در برابر اضطراب حل نشده، همبستگی های مثبتی را نشان می دهند. پیشنهاد ما این است که تعارض های خانوادگی چنین خانواده هایی را باید با توجه بیش تری بررسی کرد. از این نظر، تعارض در خانواده های معتاد به کار اجتناب ناپذیر است. برای یک فرد معتاد به کار، همسر و فرزندان در واقع بسط و گسترش « من » ( ego، ایگو ) قلمداد می شوند. یک محقق به نام « رابینسون » ( 1996 ) با بررسی 100 مورد از گزارش های مختلف که به نوعی با « معتادین به کار » مرتبطند، بر موارد بالا صحه گذاشته است و این گروه از افراد را مانند وسواسی هایی که بیش از حد سخت گیرند و بی اندازه کار می کنند، عملکردهای ناقصی در خانواده دارند و روابط اجتماعی و زناشویی آن ها وا شکنندگی و آسیب است، دانسته. در واقع کار بیش از حد، در شکل گیری روابط صمیمانه با دیگران و ارتباطات نزدیک با آن ها تداخل ایجاد می کند. مطالعات بالینی انجام شده نشان می دهند که اعتیاد به کار کودکان با عدم بروز عواطف از سوی والدین ( غیاب عاطفی ) هم مرتبط است. ادبیات روایتی ( نقل قول ها و نوشته های بدون انجام پژوهش های تجربی ) نشان می دهد که بیش تر کودکان معتاد به کار از والدین معتاد به کار خود میراث مشترکی را دریافت می کنند: هدایت دیگران برای کسب تأیید. این کودکان همانند والدین معتاد به کار خود مشخصه هایی را نشان می دهند که در زیر به آن ها اشاره می شود:
- عجول بودن و دایم مشغول کاری بودن
- نیاز به کنترل
- کمال گرایی
- اشکال در روابط
- سرخوشی ناشی از انجام کارهای مختلف
- اشکال در آرامش یابی و شادمانی
- کاهش یا تیرگی حافظه به واسطه ی خستگی ناشی از برنامه ها و مشغله های ذهنی زیاد
- بی حوصلگی و بی قراری
- احساس بی کفایتی ( خود- بی کفایتی )
- غفلت از خود ( خود- غفلتی )
به رغم مباحث بالا، اعتیاد به کار اعتیادی است که از طرف اجتماع مورد تشویق قرار گرفته است و پاداش می گیرد. بر اساس مطالعات ما که تأییدی است بر مطالعات اولیه در زمینه ی اعتیاد به کار، در گفت وگوها و محاورات کودکان و نوجوانان معتاد به کار چهار نشانه را می توان مورد توجه قرار داد که اعتیاد را مشخص می سازند:
- اشتغال فکری که بارزترین نشانه است، زیرا والدین آن ها به طور مکرر چیزهایی را در فکر آنها ایجاد می کنند که مشغله ی کودکان می شوند:
- شتاب زدگی و بی قراری
- کم تحملی یاد گرفته شده از والدین
- افسردگی، که بیش تر در کودکانی دیده می شود که والدین شان فاقد حس شوخ طبعی هستند.
یک حدس قوی این است که کودکانی که در خانواده های معتاد به کار زندگی می کنند از اوضاع مورد نظر تأثیرات منفی دریافت می کنند. بنابراین تأکید این است که کودکان و بزرگ سالان معتاد به کار مورد مطالعه، دارای خود پنداره ی پایین، اضطراب زیاد و افسردگی بالاتر از حد طبیعی و کانون کنترل بیرونی هستند. کانون کنترل بیرونی حکایت از این دارد که کودکان یا حتی بزرگ سالان علل بروز مشکلات یا مسائل را به بیرون از خود نسبت می دهند بدون آن که به توانایی ها و تلاش های خود توجهی کنند. از مجموع یافته ها مجدداً می توان بر عوامل آسیب زا و کارکردهای نابهنجار خانواده در ارتباط با ایجاد اعتیاد به کار تأکید کرد. تصریح ما این است که نشانگان بیماری زا بودن خانواده را می توان در « ایگو یا منِ معتاد به کار »، اعضای آن و خصوصاً فرزندان جست وجو کرد. علاوه بر موارد فوق، یافته ها بیان می کنند که اگر چه بین اعتیاد به کار و جنسیت رابطه ی خطی وجود ندارد، اما از لحاظ تاریخی این نقش بیش تر توسط مردان نمایان شده است. به طور سنتی در طول تاریخ، مردان ( پدران ) نان آور اصلی خانواده بوده اند. به همین دلیل طبیعی است که پرخاشگرتر و پرکارتر بوده اند و حمایت اقتصای و اعمال قدرت را بر عهده داشته اند. در هر حال بر اساس مشاهدات و شواهد مختلف، اعتیاد به کار با صدمات جبران ناپذیری همراه است که لزوم کمک به این افراد را توجیه می کند. اما این کمک ها نباید محدود به کمک به مردان شوند، زیرا با گسترش جوامع صنعتی، ورود زنان به عرصه های کار، دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی و تغییر در خانواده ها، زنان نیز از آسیب های اعتیاد به کار به دور نمانده اند و لازم است وضعیت آن ها نیز جدی تر بررسی شود و اقدام های درمانی برای آنها در برنامه های کمک رسانی، لحاظ شود.
منبع مقاله :
آتش پور، سید حمید؛ (1388)، اعتیاد به کار( روان شناسی معتادین به کار )، تهران: نشر قطره، چاپ اول