اخلاق العلمأ
نوشته ابی بکر بن الحسین بن عبدالله الآجرّی، الازهر، سال 1349، ه.ق. 91 صفحه.
نویسنده در دهکده ای به نام«آجرّ» در نزدیکی بغداد، چشم به جهان گشود و تا به سال 330 ه'.ق.
در بغداد بزیست و از محضر بزرگان دانش حدیث چون: ابا مسلم الکجی، ابا شعیب الحرانی، ابو الحسن الحمامی، ابوالحسن بن یحیی الحلوانی، جعفر بن محمد الفریابی، مفضل بن محمد الخبدی، احمد بن عمر بن زنجویه القطان، قاسم بن زکریا المطرز احمد بن الحسن بن عبد الجبار الصوفی، هارون بن یوسف بن زیاد و... بهره گرفته است.
به نظر ابن جوزی: وی فردی موثق، با دیانت و دانشمند و دارای نوشته های فراوانی است.
وی، پس از فراگیری دانشهای گونه گون، بویژه دانش حدیث در بغداد، به مکّه مکرمه رخت کشید.
در آن جا، خیلی سریع، درخشید و شاگردان فراوانی به بهره وری از وی بپرداختند. از آن جمله: علی و عبد الملک،، انبا بشران، علی بن احمد بن عمر المقرئ، محمد ابن عمر العکبری، محمد بن الحسین بن الفضل القطان، ابو نعیم اصفهانی و...
نوشته هایی که از وی به جا مانده، در فقه، حدیث و... بسیارند برخی از آنها عبارتند از:
.1 التهجد.
.2 تحریم النرد و الشطرنج و الملاهی.
.3 اخبار عمر بن عبد العزیز.
.4 اربعین.
.5 الشریعه.
.6 آداب العلمأ(اخلاق العلمأ).
دراین نوشته، بر آنیم که «اخلاق العلما» وی را معرفی کنیم و نکته ها و پندهایی از آن یادآور شویم، شاید مفید افتد.
نویسنده در این نوشته تمام تلاش خود را در معرفی دو گروه از عالمان که قرآن و احادیث نیز بدآنهااشاره دارند، به کار می بندد:
.1 گروهی که دانش را برای خشنودی خدا فرا می گیرند و هدفی جز از بین بدن جهل از خود و جامعه در سر ندارند.
.2 گروهی که دانش را برای رسیدن به دنیا فرا می گیرند.
وی، پس از بحث دراز دامن درباره ارزش علم و ارجمندی عالم و آوردن آیات و روایات فراوان در این باب آداب فراگیری دانش، که بسیار خواندنی است و مفید، ویژگیهای دو گروه از عالمانی که یاد شد،به شرح زیر می آورد.
گروه نخست: وی درباره این گروه می نویسد:
« سعی می کنند افراد را از سخنان بیهوده باز دارند و آنان را به سوی سخنان مفید، رهنمون باشند.
به پرسشهای بیجا و غیر مفید به حال پرسشگر و دیگران، پاسخ نمی دهند.
زیرکانه از پاسخ به پرسشهایی که فتنه انگیز است در جامعه مسلمانان سرباز می زنند و پرسش کننده را به سوی مسائلی که اولویت دارند، راهنمایی می کنند.»
از دید وی، عالم دینی سر در گریبان خود ندارد و انزوا پیشه نمی کند، بلکه در بین مردم است و برای آنان مایه خیر و امید و نگهدارنده آنان از لغزشهاست.
در جامعه که وارد می شود تلاش می ورزد کانون خیر و برکت باشد: به کسی گزندی از وی نرسد، گناه مردمان را بازار نکشد، اسرار آنان فاش نکند، در برابر حق ذلیل باشد و در برابر باطل، عزیز.
اگر چنین شد، خداوند به آنان درجاتی می دهد که بشر از درک آنها عاجز است.
خداوند، اینان را از سر چشمه دانش خویش، بهره مند می سازد و وارث انبیأ و قرة العین اولیأ و طبیب قلبهای بیمار می گردند.
این وارستگان، نشانه هایی دارند:
«شکر الله، کارشان است. شیرینی دوستی با خداوند، در قلبهای آنان، جای دارد.
به نیایش با پروردگار، دمسازند.
به جز خدا، بر هیچ کس تکیه ندارند، از هیچ کس فرمان نمی برند و نمی هراسند.
تنها نیازمند خداوندند و از غیر او بی نیاز.
به هنگام افزونی دانش، بر خود می ترسندکه حجّت خداوند، بر آنان موکد شده
است. بزرگ ترین همّ آنان تلاوت کلام الله و در خواست فهم آن، از خداوند است. در پی فقه و فهم روایات و سنن رسول خدا(ص) هستند، نه نقل روایت. بر دنیای دنیاگرایان، افسوس نمی خورند. بر محرومیت از بهره های مادی، زبان به شکوه نمی گشایند. با سبک باری و وقار و قلبی مشغول به فهم و عبرت از رخدادهای روزگار، روزگار را سپری می کنند. بیماریهای نفسانی خود را با شتاب شناسایی می کنند و به درمان آنها بر می خیزند. همیشه خود را پیشگاه خدوند، متهم می شمارند.»
نویسنده پس از این فراز زیبا و دلنشین، برای هر یک از این ویژگیهای ارزشمند، ایه ای و روایتی را گواه می آورد که سخت دگر گون کننده اند.
گروه دوم: نویسنده با چیره دستی تمام وبا تجربه ای که دارد، دقیق و موشکافانه، چهره عالم نمایان و عالمان بی عمل را می نمایاند:
«اینان، گر چه به ظاهر دانشمندند، ولی اخلاق و رفتار جفاپیشگان، فریبکاران و فتنه انگیزان را دارند.
زبان آنان، زبان عالم است، ولی رفتارشان، رفتار سفیهان.»
نویسنده، برای سخن خود از آیات و روایات گواه می آورند و آن گاه می نویسد:
«اگر کسی بگوید: اخلاق عالمان فتنه گر، دنیا طلب، فخر فروش و... را که عالمان آنان علیه آنان حجت است، برای عبرت دیگر توصیف کن، باید گفت: از میان دانشها، دانشی را می اندوزند که خواسته نفس آنان است.
هدفشان از تحصیل دانش، مطرح شدن است، نه شناخت واجبات و محرمات و عمل بدآنها، هر دانشی که مؤثر در جاه و مقام نزد مردم است، با سبکبالی و شادی می آموزند و از دانشی که بین خود و خدا مورد نیاز است، دوری می کنند و با آگاهی به ضرورت آن، بدان نمی پردازند.
از رحلت عالم، به خاطر روی آوردن مردم به آنان، خوشحال و خندان هستند. از حیات پر برکت افرادی که به مسلمانان بهره می رسانند و نفع دارند، در عذابند و مردم را راهنمایی نمی کنند که از این افراد بهره گیرند.»
کتاب، نکات خواندنی و پندهای آموختنی و راهنماییهای ناب، بسیار دارد.
کشف المحجة المهجه.
نوشته: رضی الدین ابو القاسم علی بن موسی بن جعفر
بن محمد بن طاووس، تحقیق شیخ محمّد حسّون، دفتر تبلیغات
اسلامی، قم، سال 1412 ه.ق. سیّد بن طاووس، به سال 589 ه.ق. در شهر حلّه به دنیا آمد. مدّتی در کربلا و کاظمین اقامت گزید و در حدود پانزده سال در دوران بنی عباس، در بغداد به سر برد. آن گاه به حلّه و از آن جا به نجف، مهاجرت کرد.
در دوران سیطره مغولان، دگر بار به بغداد باز گشت و نقابت علویان را به عهده گرفت و در سال 664 ه.ق، در همان جا، چشم از جهان فرو بست سید بن طاووس. در علم، فضل، زهد، عبارت، وثاقت، پاکدامنی، جلالت و ورع سر آمد بود و مشهورتر از آن که به بیان آید.
ابن طاووس، از بزرگان بسیاری بهره علمی برده، از جمله: حسین بن احمد السوراوی، علی بن یحیی بن علی الخیّاط، نجیب الدین بن نما، فخار بن معد و...
و بسیاری نیز از محضر وی بهره برده اند، از جمله: یوسف بن علی بن مطّهر، یوسف بن حاتم الشامی، حسن بن یوسف، عبد الکریم بن احمد بن طاووس و...
سید بن طاووس، تألیفات بسیاری دارد که بیشتر آنها در دعا و نیایش است. از جمله نوشته های ارزشمند وی، کتاب «کشف المحجه لثمرة مهجة» است که در این مقال بر آنیم، معرفی اجمالی از آن ارائه دهیم.
این اثر، وصیت نامه ای است که وی برای فرزندانش محمد و علی نگاشته، در حقیقت برای همه فرزندان معنوی خود.
در این دستور العمل بر گرفته از آیات و روایات، راه درست را به فرزندان خود و همه فرزندان راستین اسلام، می نمایاند.
راهی را که به گفته او، تا آن روزگار، چنین روشن بیان نشده بود.
او در این اثر ارزشمند، دست جوان مسلمان علاقه مند به معنویت را می گیرد و گام به گام و با حوصله از راههای پر فراز و نشیب و پر مانع و سنگلاخ عبور می دهد و خطرها و کمینگاهها را به او می شناساند و چهره رهزنان را می نمایاند و آن گاه در جاده اصلی، رو به خورشید زندگی قرارش می دهد و به دلی آرام، خود به دیدار پروردگارش می شتابد.
او اندوه بزرگی در دل داشت. از انحراف جوان مسلمان، در غوغایی که فرقه ها و مذاهب بر پا کرده بودند، سخت در بیم بود. از کسانی نبودکه در فکر خود باشد وبیرون بردن خود به سلامت از غوغاها. بر آن بود که این جریان اصیل تشیع که با خونهای فراوان از موانع گذشته بود و خود از چنگ ددان و دد منشان رهانده بود، بماند و ببالد.
او، این دغدغه و اندیشناکی را در سینه خود نگاه داشت و با خود نبرد، بلکه در نوشته هایش، بویژه در این نوشته بلند: (کشف المحجه) گنجاند و به نسلهای آینده منتقل کرد تا بخوانند و راه یابند و از سنگر اسلام راستین و تشیّع ناب، با جان و دل، دفاع کنند. او، یک دستور العمل اخلاقی ننوشت که در خلوت زندگی فقط به کار آید، او دستورالعملی نوشت که در عرصه اجتماع و در بازار اندیشه ها به کار آید.
در معرفت پروردگار، دیدگاههای گوناگون را پیش می کشد و فرزندش را از اندیشه های انحرافی، مانند: معتزله و... پرهیز می دهد شیوه اهل کلام و فلسفه را برای شناخت پروردگار و معرفت انبیأ و اولیای طریق، خطر ناک و دشوار می داند که راهروی آن، ایمن از به سلامت رسیدن به سر منزل مقصود نیست. آن گاه، راه مطمئن معرفت را به فرزندش می شناساند.
در شناخت نبوت، سفارش می کند که به مطالعه اخبار درست بپردازند و در شناخت پیامبر اسلام (ص) راهی را که مردان خالص و اهل صفا پیموده اند، بپیمایند و کتابهایی در این باره معرفی می کند.
در شناخت حضرت علی (ع) روایات فراوانی ارائه می دهد و ویژگیها و برجستگیهای آن حضرت را می نمایاند.
تاریخ سیاسی صدر اسلام را، بررسی می کند، از انحراف مسلمانان از راه مستقیم خلافت سخن می گوید و با اندوه آنچه که بر پیامبر (ص) و علی و حسن (ع) گذشته و ستمهایی که آنان رفته یاد می کند.
در شناخت ائمه اطهار (ع) و شایستگی آنان برای تصدی خلافت، احادیثی از پیامبر(ص) نقل می کند و آن گاه به بررسی یکی از موضوعات اساسی و مهم امامت، مسأله غیبت امام زمان، می پردازد.
پس از بحثهای اعتقادی و مسائل مهم تاریخی، مسائل عبادی را مطرح می کند و از فرزندش می خواهد که در انجام عبادات پنجگانه، اخلاص را از یاد نبرد. وی آنچه را مطرح می کند و از هر مسأله ای که صحبت به میان می آورد، به گونه ای بهره اخلاقی می برد و گاه به طور مستقیم نکات اخلاقی را یاد آور می شود: برخورد نیکو با دیگران، دوری از دنیا، پیروی از آداب و سنن پیامبر (ص) و ائمه (ع)، کتاب، به سال 1370، در نجف اشرف، با مقدمه آقا بزرگ تهرانی به چاپ رسیده و در ایران بارها افست شده است .
از آن جا که این چاپ، کاستیهای فراوان داشته، آقای حسون، با توجه به اهمیت کتاب، آن را با نسخه محدث نوری و نسخه کتابخانه آیة الله مرعشی مقابله کرده، آن چه به نظرش صحیح آمده در متن آورده و اختلاف نسخه ها را در پاورقی یاد آور شده است.
آداب المتعلمین
خواجه نصیر الدین طوسی، چاپ شده در حاشیه جامع
المقدمات ودارای نسخه های فراوان: چاپی و خطی. در این که آیا اثر، از آن خواجه است و یا دیگری، دیگاههای گوناگونی وجود دارد:
آقا بزرگ تهرانی، در «الذریعه»، این اثر را از خواجه می داند.
گروهی دیگر، به این نظرند که خیر، این اثر از آن خواجه نیست.
برخی بر این باورند چون این اثر، شباهت زیاد با اثر برهان الدین زرنوجی، به نام «آداب المعلم و المتعلم» دارد، خلاصه و برگرفته آن است. ولی چه کسی دست به چنین کاری زده، تردید دارند. گروهی، احتمال داده اند که این، جز رسائل خاجه بوده که از زبان فارسی، به عربی برگردانده شده است.
در هر صورت، رساله ای است پر محتوا و راهنمای اخلاقی طلاب دین، در مراحل گوناگون دانش پژوهی. به طلاب دین می آموزد که فراگیری دانش دین، آدابی دارد ویژه که اگر نگهداشته نشود، طالب دانش دین، نمی تواند راه درست را بیابد و در سنگلاخها و بیراهه ها گرفتار خواهد شد و زمین گیر و خسرالدنیا و الآخرة. این اثر، یک مقدمه دارد و دوازده فصل، بدین شرح:
فصل اول: حقیقت و فضیلت دانش، در این فصل، پس از بیان ارزش و جایگاه دانش، سفارش می کند که طلاب دانش دین، دانشی را فرا بگیرند که در همه احوال و شرایط به کارش آید و از دانشی که سودی ندارد بپرهیزند.
علم مفید هم، آن گاه سعادت آفرین است و نورانیت برای فراگیرنده اش می آورد که جوینده آن، پس از فراگیری، جامه عمل به آن بپوشاند.
فصل دوم، نیت: نیت پایه و اساس است که باید در همه کارها و گفتارها ساری و جاری باشد اگر این اصل، در راه فراگیری دانش دین، پایه قرار گیرد، تلاشهای علمی، در نزد خداوند ارزش می یابد. از این روی، هر کس به این سوی گام می نهد و فراگیری دانش دین را برنامه خویش قرار می دهد، باید تمام همّش، به دست آوردن خوشنودی خداوند، جهل زدایی از خود و دیگران، اقامه دین و احیای آن با امر به معروف و نهی از منکر باشد.
فصل سوم: در این فصل، چهار موضوع اساسی را که ارکان تعلیم و تربیت را تشکیل می دهند، به بحث می گذارد.
.1 گزینش دانش: طلبه باید دانشی را برای فراگیری برگزیند که سعادت دنیا و آخرت او را بر آورد. برترین دانشها، دانش توحید است.
از میان دانشهای دیگر، آنها کهن ترند، بر آنها که نو پا و نو بنیادند، مقدم داشته شود. زیرا بزرگان گفته اند.
«علیکم بالعتیق و ایاکم بالمحدثات».
.2 گزینش استاد: استاد، نقش مهمی در زندگی دانش پژوهان دارد. این مهم، باید با مطالعه همه جانبه و مشورت انجام شود. زیرا استاد، سازنده فکر و اخلاق شاگرد است. اوست که آینده وی را بنا می نهد و راه می نمایاند.
اگر در این کار حساس، خبره نباشد و بنای فکر و اندیشه را کژ نهد و به جای راه، چاه بنمایاند، سر نوشت شومی گریبانگیر دانش طلبان می شود.
پس از رعایت اصول گزینش استاد: مشورت، شتاب نورزیدن و آگاهی کامل، استمرار وی در فراگیری دانش از استاد گزینش شده، سفارش می کند.
در این جا، چند نکته دیگر را یاد آور می شود و به کار بستن آنها از طالبان علم می خواهد که بحق در دانش اندوزی، نقش بسزایی دارند:
پیش از تخصص در دانشی، به دانش دیگر روی نیاورد .
از شهری که در آن مشغول به تحصیل اند به شهری دیگر، جز در هنگام ضرورت، کوچ نکنند
.3 گزینش هم مباحثه: دوست، همراه، آن که بیشتر از دیگران با ایشان حشر و نشر دارد، باید با دقت بر گزیده شود. در این کتاب ارجمند، ویژگیهای آن، چنین آمده است:
باید فردی که در امر تحصیل کوشا و از نظر معنوی اهل تقوی و دارای اندیشه پاک و سالم و به دور از انحراف است، برای مباحثه برگزیده شود.
.4 شیوه نگارش برای طالب علم، آشنایی با فن نگارش و توانایی به این که آنچه فرا می گیرد به روی کاغذ بیاورد، که هم خود را به کار آید و هم دیگران را، بسیار ضروری است و از ارکان مهم است دانش پژوهی، از این روی نویسنده این کتاب ارزشمند، به طالبان علم سفارش می کند:
طالب علم، در نگارش مطالب اساسی و اصولی، باید همت گمارد. آنچه می نگارد، باید خوش خط، و نازک و سطرها دور از یکدیگر باشد.
فصل چهارم: در این فصل، عوامل موفقیت را بر می شمارد و چند نکته آموزنده را یاد آور می شود.
فصل پنجم: در این فصل، به نکات آموزنده ای برای استاد و شاگرد، به شرح اشاره می کند:
.1 شروع درس، چهار شنبه باشد.
.2 درس به اندازه ای باشد که طالب علم، بتواند به آسانی آن را مطالعه کند.
.3 طالب علم، باید تا درسی را خوب فرا نگرفته، درس دیگری نگیرد و گر نه باعث کندی ذهن، از بین رفتن هوشیاری و اتلاف وقت خواهدشد.
.4 بر شیوه مناظره و گفت وگو مسلط شود.
.5 پس از فراگیری، آن، با دقت و حوصله و انصاف در آن وارد شود.
.6 از خشم بی جا، چشم بپوشد .
.7 به مباحثه اهمیت دهد، زیرا بهره مباحثه، به مراتب از مطالعه و مرور درس بیشتر است.
.8 از مناظره با افراد کج اندیش و خود خواه، پرهیز شود.
.9 خود را به اندیشه در نکات مهم درس، عادت دهد.
.10 از افراد با صلاحیت استفاده کند.
.11 برای امرار معاش، پیش از شروع تحصیل، شغلی برگزیند، تا چشم طمع به اموال مردم نداشته باشد؛ زیرا طمع دانشمند، احترام آبروی علم را می برد و زبان وی از اظهار حقیقت، باز می ماند.
.12 درسها را تکرار کند.
فصل ششم: در این فصل، به امر مهمی اشاره می کند و آن صبر و توکل در کسب دانش است. می نویسد: فراگیری دانش امری است بزرگ... برد باری در فراگیری دانش ،لذتی برتر از لذت اهل دنیا در پی دارد. شیخ طوسی وقتی مشکل علمی خویش را بر اثر تلاش حلّ می کرد فریاد می زد :
«این الملوک و این ابنأ الملوک.»
فصل هفتم: زمان تحصیل. تحصیل دانش، از گهواره تا گور شایسته است. ولی بهترین ایّام فراگیری، ابتدای جوانی، سحرگاهان، بین نماز مغرب و عشأ.
البته طالب علم، باید تمامی اوقات خویش را به کسب دانش بپردازد. اگر از دانشی خسته شد، به دانش دیگر بپردازد.
نوشته اند:
«شیخ طوسی، شب را بیدار بود و دفترهای فراوانی پیش روی خود می گشود، هر گاه از دانشی خسته می شد، به دیگر روی می آورد.»
فصل هشتم: در این فصل، به طالب علم سفارش می کند که خیر خواه دیگران باشد و از حسد دوری بگزیند و به استاد سفارش می کند، شاگردان را آگاه به زمان پرورش دهد.
فصل نهم: در این فصل سفارش می کند: طالب علم، باید از امکانات فراهم آمده و از لحظه لحظه وقت، استفاده برد. هنگام درس، باید قلم و کاغذ آماده داشته باشد و هر مطلب سودمندی را یافت، یادداشت کند.
وجود دانشمندان بزرگ را غنیمت شمارد، تا از میان نرفته اند، از آنان استفاده برد.
فصل دهم: در این فصل آمده: طالب علم، در مسیر تحصیل دانش، باید پرهیزگاری پیشه کند و و گرنه، بر اساس حدیث نبوی، به یکی از سه آفت گرفتار خواهد آمد:
.1 مرگ در جوانی.
.2 روستا نشینی.
.3 مزدوری حکومت جائر.
آن گاه عواملی را بر می شمارد که به پرهیز گاری کمک می کنند:
.1 کم خوردن.
.2 سکوت، در جاهایی که به سخن گفتن، نیازی نیست.
.3 پرهیز از خوردنیهای بازار.
.4 پرهیز از غیبت
.5 پرهیز از مجالست بازیاده گویان، اهل فساد، بیکاره ها و...
فصل یازدهم: در این، عوامل حفظ و فراموشی را بر می شمارد. در حفظ، عواملی چند را مؤثر می داند:
.1 کم خوردن.
.2 نماز شب.
.3 قرأت قرآن، با خضوع و خشوع.
.4 تدبر در قرآن، بویژه در آیة الکرسی.
.5 مسواک.
.6 استفاده از عسل.
.7 خوردن کندر، با شکر.
.8 خوردن مویز سرخ.
در فراموشی نیز عواملی چند را مؤثر می داند:
.1 گناه بسیار.
.2 حزن و اندوه.
.3 اشتغال و علاقه مندی به دنیا.
و...
فصل دوازدهم. در این فصل، عوامل زیاد شدن روزی و زیاد شدن عمر را بر می شمارد:
.1 دوری از گناه، بویژه دروغ.
.2 سبک نشمردن نماز.
.3 پیشی نشمردن نماز.
.3 پیشی نگرفتن به بزرگان.
.4 دعای برای پدر و مادر.
.5 قرأت سوره واقعه، در شب و وقت عشأ، قرأت یس و تبارک در صبح.
.6 حضور در مسجد، پیش از اذان.
.7 مداومت بر طهارت.
و...
تذکرة السامع و المتکلم
فی ادب العالم و المتعلم
نوشته: بذرالدین بن جماعة الکنانی، 236 صفحه، دارالکتب
العلمیه، بیروت.
نویسنده، به سال 639 ه .ق. در شهر حماه سوریه، چشم به جهان گشود و در زادگاهش، مقدمات دانش را فرا گرفت:
علم نحو از ابن مالک، علم حدیث از پدرش و چند تن دیگر.
آن گاه، به شام، مصر، بیت المقدس و... سفر کرد و از عالمان آن شهر کسب دانش کرد.
شیوخ و اساتید وی، بنا به نوشته شاگرد وی، قاسم بن محمد برزالی، به 74 تن می رسد.
وی، در جوانی به درجه اجتهاد رسید و فتوا داد و در مدرسه قیمریه دمشق، مقام استادی یافت. پس از مدتی اشتغال به تدریس در مدارس گوناگون: شام، مصر و... به مقام شیخ الشیوخ مدارس شام نائل آمد.
وی، شاگردان بسیار تربیت کرد که از برجسته ترین آنان، صفدی و سبکی است.
ابن جمامه افزون بر اشتغالات علمی، مدتی قاضی القضاة بیت المقدس، مصر و شام نیز بود. در دمشق بر اوقاف و امامت و خطابت مسجد اموی نیز نظارت داشت. در مصر نیز علاوه بر قاضی القضاتی، امامت و خطابت مسجد ناصری را بر عهده داشت.
وی، در سال 733 ه. ق. در 94 سالگی در گذشت و در کنار قبر شافعی، در مصر به خاک سپرده شد.
ابن جماعه،، تألیفات فراوان دارد در: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، نحو و... از جمله آثار وی، کتاب ارزشمند«تذکرة السامع و المتکلم فی ادب العالم و المتعلم» است که برای نخستین بار در حیدر آباد دکن(1353 ه.ق.) و سپس به کوشش محمد هاشم ندوی در قاهر(1354 ه.ق.)به چاپ رسیده است.
مؤلف، انگیزه خود را از تألیف این اثر، چنین بیان می کند:
«آن گاه به مرتبتی از دانش، آداب و رفتار دانش پژوهی آگاهی یافتم، عظمت و جایگاه رفیع آن را در نزد اهل دانش، کم فروغ دیدم؛ از این روی، بر آن شدم، عالمان را به وظایف خود آشنا سازم و آداب مشترک استاد و شاگرد و... را بنگارم.»
کتاب در پنج باب و فصلهای فراوان، بدین شرح، تنظیم شده است:
.1 ارزش علم و اهل علم.
.2 آداب و بایدها و نبایدهای رفتاری عالمان، به گونه عام و با شاگردان.
.3 چگونگی رفتار شاگرد با استاد و همدرسان.
.4 آداب کتابداری.
.5 آداب سکوت در مدارس.
مؤلف در بیان مطالب، ابتدا پایه های اساسی و مسائل مهم مورد بحث را طرح و سپس، به شاخه های بحث، از زاویه های گونه گون می پردازد و آنها را آمیزه ای از آیات، اخبار، آثار پیشوایان دین و مذهب، سخنان بزرگان دانش و تمثیلها و قضایای حکمت آمیز، با بیانی کوتاه و نثری روان، شرح می کند.
کتاب، اصول مستحکمی دارد. به گونه ای که از حدود هفت پیش تا کنون، مورد توجه بوده و هم اکنون، در مراکز علمی، دانشگاهها و مدارس، مبنای تعلیم و تربیت است.
اینک، اشاره ای می کنیم به بابهای کتاب و نکات بر جسته آنها را می نمایانیم:
باب اول، ارزش دانش و دانشمندان: در این باب ،آیات و روایاتی که د رباب ارزش دانش و اهل دانش رسیده، گردآوری کرده، آن گاه به مطالب بسیار مفید و خواندنی اشاره می کند، از جمله از قول ابوالاسود ذوئلی نقل می کنند:
«لیس شی اعز من العلم الملوک حکام علی الناس و العلمأ حکام علی الملوک.»
چیزی ارزشمندتر از علم نیست. پادشاهان، حاکم بر مردم اند و علمأ، حاکم بر پادشاهان
باب دوم: بایدها و نبایدهای رفتاری عالمان، به گونه عام و با شاگردان: این باب دارای سه فصل است:
فصل اول، آداب بایسته عالمان:
.1 مراقبت دائمی بر تمامی حرکتها، گفتارها و رفتارها.
.2 حفظ حرمت دانش و بهره رساندن به دانش طالبان حقیقی، نه مدعیان.
.3 زهد پیشگی.
.4 بهره نبردن از دانش برای دنیا، مال و شهرت.
.5 پرهیز از کسبهای پست و موارد تهمت.
.6 پیشگامی در اقامه شعائر اسلامی.
.7 مداومت بر تلاوت قرآن، تفکر در معانی آیات قرآن، نوافل، مستحبات و یاد خدا.
.8 آراسته کردن خود به زیور اخلاق.
.9 پرهیز از اخلاق رذیله: حسد، غضب، ریا، عجب و....
.10 تلاش در بارور کردن فکر و اندیشه خود.
.11 فراگیری دانش، از هر کس، در هر رتبه اجتماعی.
.12 تلاش در راه تصنیف و تألیف.
فصل دوم، آداب بایسته عالمان در کلاس درس.
.1 حضور در کلاس درس، با طهارت و لباس آراسته و...
.2 یاد خدا از منزل، تا محل درس، گذاردن دو رکعت نماز، اگر درس در مسجد است، پرهیز از رفتار ناپسند در موقع درس و....
.3 احترام به صالحان و دانشمندان و مهربانی با شاگردان.
.4 شروع درس با تلاوت آیاتی چند از قرآن و دعای خود و شاگردان.
.5 مقدم داشتن دروس مهم، مثلا ابتدا تفسیر، حدیث، اصول دین و...
.6 پر هیز از بلند کردن صدا و یا پایین آوردن بیش از اندازه آن...
.7 انصاف در گفت و گو.
و...
فصل سوم، رفتار استاد با شاگرد:
.1 هدف از تعلیم و تربیت شاگردان، گسترش دانش خدا و احیای شریعت و اظهار حق و دفع باطل باشد.
.2 دریغ نداشتن دانش خود، از طالبان دانشی که خلوص نیت ندارند، زیرا نیت پاک به برکت دانش، پدید می آید.
3.پرهیز دادن طالبان دانش از منازل و مقامات دنیوی و تشویق کردن آنان به امور اخروی.
.4 آنچه برای خود می پسندد برای شاگرد نیز بپسندد و آنچه برای خود نمی پسندد، برای وی نیز، نپسندد.
.5 تبیین درست درس، به گونه ای که برای همگان قابل فهم باشد.
.6 به اندازه فهم طالبان دانش، پافشاری کند و برای افراد ضعیف و کم استعداد، درس را دوباره توضیح دهد.
.7 آزمایش شاگردان وبه دست آوردن مقدار فهم و ضبط آنان.
.8 از شاگردان بخواهد که درس را تکرار کنند.
.9 دعوت دانش طلبانی که بیش از ظرفیت و استعداد خود تلاش می ورزند، به میانه روی.
.10 امتحان شاگردان از نظر هوش و درک، در زمان پذیرش.
.11 عدم تبعیض در برخورد با شاگردان.
.12 کنترل اخلاقی شاگردان .
.13 سعی در فراهم کردن اسباب آرامش معنوی و مادی شاگرد.
.14 رفتار متواضعانه با دانشجویان.
باب سوم، آداب طالب علم: این باب در سه فصل تنظیم شده است:
فصل اول، آداب شخصی:
.1 پیراستن باطن از پلیدیها.
.2 نیت خالص .
.3 فراگیری دانش در ایّام جوانی و از دست ندادن فرصتها.
.4 قناعت به آنچه که برای او مقرر شده است.
.5 نظم و بهره وری درست از وقتها.
.6 سالم نگهداشتن جسم.
.7 پرهیزگاری و ایجاد شایستگی در خود، برای کسب دانش.
.8 پرهیز از خوردنیهایی که باعث کودنی و بلادت می شود.
.9 پرهیز از معاشرتهای ناروا، وقت کش و...
.10 اختصاص دادن ساعتی را برای تفریح.
فصل دوم، رفتار طالب علم با استاد.
.1 کسب دانش از برگزیدگان در علم و ادب و آنان که به صفات پسندیده مشهورند.
.2 پیروی از رأی و تدبیر استاد.
.3 احترام به استاد.
.4 حق شناسی نسبت به استاد.
.5 بردباری در برابر رفتار ناپسند استاد.
.6 سپاسگذاری از استاد و تلاش در به دست آوردن رضایت او.
.7 رعایت احترام و ادب تمام، در وارد بر او.
.8 با ادب و تواضع در محضر او نشستن.
.9 نیکو سخن گفتن با او، و پرهیز از جدال.
.10 اظهار بی نیازی نکردن از گفته های استاد.
.11 پیشی نگرفتن در پاسخ پرسشی که از استاد شده.
.12 رعایت آداب همراهی، در هنگام همراهی با او.
فصل سوم، آداب شروع درس و
.1 آغاز درس، با فراگیری قرآن.
.2 پرهیز از مشغول شدن به موارد اختلاف علمأ، در آغاز تحصیل.
.3 حفظ مطالب مفید، متقن و استوار، البته با مشورت استاد.
.4 یاد داشت برداری از مطالب مفید استاد.
.5 تصحیح مواردی که استاد در متن درسی تصحیح می کند.
.6 تلاش در فراگیری علم حدیث و دانشهای مربوط به آن.
.7 توسعه دادن به مطالعه و ژرف اندیشی در مباحث مفید.
.8 اکتفا نکردن به آنچه در کلاس می آموزد.
.9 احترام همکلاسیها.
.10 شرم نکردن از پرسش برای حلّ مشکل.
و...
باب پنجم: آداب سکونت در مدارس.
.1 انتخاب مدرسه ای که وقف کننده آن پرهیزگار بوده است.
.2 انتخاب مدرسه ای که مدرسان آن، دارای این ویژگیهایند: دیانت، فضل، عقل، عدالت، مهربانی نسبت به ضعفأ و...
.3 پایبندی به مقررات مدرسه .
.4 پرهیز از معاشرت و مصاحبت با دیگران. چون مدرسه برای فراغت بال، جهت تحصیل دانش مهیا شده است.
.5 رعایت حال دیگران.
.6 پرهیز از نشستن جلوی در مدرسه.
و...
محقق محترم، با پاورقیهای بسیار سودمند، استفاده از کتاب را دو چندان کرده است.
در هر صفحه از کتاب، در پاورقی، نکات مشکل، عبارات نا مفهوم و رموز را روشن ساخته و در موارد نیاز، به شرح پرداخته، بویژه آن جاها که بنا به مقتضای عصر مؤلف اهمیت چندانی نداشته و امروز جایگاه ویژه را دارند. در مواردی که لازم دیده، به اخبار، آثار، گفتار بزرگان و تمثیلها تمسک جسته و بحث را کاملاً روشن کرده است. از جمله کارهای مفید و راه گشای محقق، جرح و تعدیل راویان و معرفی رجال حدیث است که بسیار مفید است و محققان و پژوهشگران را به کار می آید.
منیة المرید فی الدب المفید و المستفید
نوشته: زین الدین بن علی العاملی (شهید ثانی).
تحقیق: رضا مختاری، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
چاپ اول 1368، در 496 صفحه. شهید ثانی از شخصیتهای علمی شیعه است وی، در شوال 911 ه.ق. در «جبع» دیده به جهان گشود.
از کودکی، آثار نبوغ در وی، پیدا بود. مراحل اولیّه دانش را در نزد پدر فرا گرفت.
برای ادامه تحصیل به قریه «میس» رفت محضر عالم بزرگ: علی بن عبد العالی کرکی به مدت هشت سال و سه ماه، بهره برد. سپس رهسپار «کرک» شد و در آن جا از محضر بزرگانی چون: شیخ علی مسیی و سید حسن بن سید جعفر، بهره گرفت.
پس از مدتی اقامت در «کرک»، به زادگاه خود برگشت و به ارشاد مردم و برآوردن نیازهای دینی آنان پرداخت.
به اندوخته های علمی خویش بسنده نکرد، دگر بار، صفر علمی خویش را بیاغازید. به دمشق رفت و درس شمس الدین محمد بن مکی، شرکت جست ودانشهای فراوانی را از وی بیاموخت.
در سال 943، یا 944 ه.ق. دمشق را به قصد مصر، ترک گفت و در آن دیار در نزد عالمان فرقه های گونه گون، به فراگیری دانش پرداخت.
خلاصه، برای بهره وری از دانشمندان بنام، به بسیاری از بلاد اسلامی صفر کرد و رنج راه را پذیرا شد: حجاز، عراق، بیت المقدس، قسطنطنیه و... پس از این سفرهای علمی و پر بار، به بعلبک رفت و در آن جا درس جامعی، به گونه ای تطبیقی، برای علاقه مندان شروع کرد. حضور وی در بعلبک سبب شد که بسیاری از دانش دوستان به آن سوی روی بیاورند و در محضر وی، به دانش اندوزی بپردازند.
ابن العودی درباره جایگاه شهید در منطقه بعلبک می نویسد:
«در این ایام من در خدمت شهید ثانی، به سر می بردم. شهید ثانی، در این زمان، مرجع عامّه مردم، به شمار می رفت. و تا وقتی که در آن جا مقیم بود، مقصد و مقصود همگان بود.
فراموش نمی کنم که من او را در قلّه رفیعی از موقعیت علمی و اجتماعی و به صورت مرجع و پناهگاه مردم، احساس می کردم که برای هر فرقه مطابق مذهب آنها، فتوی می داد. و کتابهای مذاهب مختلف اسلامی را تدریس می کرد...»(287)
شهید، تا به سال 955 ه. ق. در بعلبک بماند، سپس به «جبع» زادگاه خویش، بازگشت. شهرت، جایگاه والا، علاقه مندی مردم به وی، از یک سو کینه حسدورزان را بر انگیخت و از یک سو حاکمان نا لایق را که می پنداشتند شهید، مایه دردسر آنان است، واداشت که دستشان را به خون این عزیز بیالایند.
از شهید نوشته های فراوانی در دانشهای مختلف اسلامی به جای مانده، که از جمله آنها کتاب «منیة المرید» است.
این اثر، از جهات بسیاری، با اثر ابن جماعة کنانی: «تذکرة السامع» (که پیش از این معرفی آن گذشت) همسانی دارد و از آن جا که«تذکرة السامع» پیش از «منیة المرید» نوشته شده، شهید، تحت تأثیر این اثر بوده و از آن بهره فراوان برده است با این حال، ویژگیها و برجستگیهایی دارد، که جای انکار نیست، از جمله افزودن دو باب: آداب مفتی و مستفتی و شرایط آن و خاتمه در اقسام علوم شرعی و نصیحت به طالبان علم و استفاده از روایات ائمه (ع)، در جای جای کتاب و...
این کتاب ارزشمند در یک مقدمه و چهار باب و خاتمه تنظیم شده که عمده مطالب آن به شرح زیر است:
مقدمه، در اهمیت و جایگاه علم، در نگاه قرآن و روایات و آثار دانشوران.
باب اوّل، در وظایف استاد و شاگرد.
باب دوّم، آداب مفتی و مستفتی. فتوا و شرایط افتأ.
باب سوّم، آداب و آفات مناظره و مباحثه.
باب چهارم، آیین نگارش.
خاتمه، مراتب علوم شرعی و مقدمات آنها.
این اثر، از آغاز تا کنون، در نزد علمای بزرگ از موقعیت ویژه ای بر خوردار بوده و هست و همیشه طالبان دانش را به مطالعه آن وبه کار بستن توصیه های آن، سفارش می کرده اند.
میرزای شیرازی بزرگ می فرماید:
«چقدر شایسته است که اهل علم، مواظبت کند به مطالعه این کتاب شریف و متأدب شوند، به آداب مزبوره در آن.»
ابن عوری، شاگرد شهید، در باره این اثر می نویسد:
«منیة المرید، در یک جلد، حاوی مطالب مهم و گرانقدر و دارای فوائد شریف و ارزشمندی است.
این کتاب، آخرین سخن را در بر انگیختن به فراگیری فضائل و دوری از رذائل و آراسته شدن به شیوه نیکان و عالمان و وارستگان، به همراه دارد.»
مرآة الرشاد
نوشته: شیخ عبد الله مامقانی
تحقیق و تعلیق: شیخ محی الدین مامقانی، قم، 231 صفحه. شیخ عبد الله مامقانی، به سال 1290 ه.ق. در نجف اشرف، چشم به جهان گشود. در همان جا، از محضر پدر، شیخ محمد هاشم تبریزی، مقدمات علوم را فرا گرفت. آن گاه در درس غلام حسین دربندی و شیخ حسن میرزا، شرکت جست و به درجه اجتهاد، نائل آمد. از وی نوشته های ارزشمندی به جای مانده که از آن جمله است، کتاب: «مرآة الرشاد.»
این کتاب، وصیت نامه ای است برای فرزند بزرگتر و دیگر بستگان و خویشان و در حقیقت همه مسلمانان. مؤلف در باره انگیزه خود از نگارش این اثر، می نویسد:
«چون عمر کوتاه و بی اعتبار است و مشخص نیست اجل چه زمانی به سراغ انسان می آید. وقتی هم آمد، هیچ جای درنگ نیست. بر خود ترسیدم که مرگ فرا رسد و ثمره عمرم، محمد حسین را تربیت نکرده باشم؛ از این روی بر آن شدم این اثر را به عنوان وصیت نامه اخلاقی، تربیتی، آموزشی برای فرزند خود و مؤمنان بنگارم، تا مایه کمال و صلاح دنیا آخرت آنان باشد.»
آن گاه از فرزندان خود خواسته است:
«هر هفته، یا هر ماه به این نوشته مراجعه کنید و به مطالعه آن بپردازید، تا در ذهن جا بگیرد و راهنمای عمل و رفتار شما باشد. هر کس از این روش، سر باز زند، از سوی پدر، عاق خواهد بود و از زندگی خویش بهره خیری نخواهد برد وبرای هر کس به آن جامه عمل بپوشد، از خداوند متعال اصلاح دنیا و آخرت مسألت دارم».
این اثر ارزشمند، بر گرفته از آیات قرآن، روایات پیشوایان دین و تعالیم الهی است. که با اسلوب ویژه ای، با زبان سفارش و نثر روان و استوار، در پنج فصل تنظیم شده و در بر گیرنده مجموعه ای از آداب، سنن و مکارم اخلاق است که برای طالبان کمال و فضیلت، نسخه مفید و شفا بخش خواهد بود.
فصل اول، در این فصل، به فرزندش توصیه می کند:
«ابتدأ، مسائل اعتقادی و آنچه بر مکلف واجب است، از روی دلیل و برهان فراگیر و معتقدات خویش را در باره خدا، انبیأ و اولیأ بر یقین استوار کن.»
آن گاه، کتابهایی را که در این باره می توانند راهنما باشند و بر استحکام عقاید بیفزایند، معرفی می کند و یاد آور می شود که از چه نوشته هایی باید دوری گزید.
فصل دوم، دراین فصل فرزندش و همه مؤمنان به اطاعت از خداوند و پرهیز از گناه، فرا می خواند. و آنان را از کسالت بر حذر می دارد و می خواهد از عمر خویش، در جهت آنچه شایسته است، سود جویند. آن گاه، اوصاف و مکارم اخلاف را به شرح زیر بر می شمارد:
.1 حفظ اللسان.
.2 محاسبة النفس.
.3 مراقبة النفس.
.4 التفکر.
.5 الصبر.
.6 مراتب الصبر.
.7 التوکل.
.8 القناعه.
.9 الحیأ.
.11 حسن الخلق.
.12 الحلم و العفو.
.13 الانصاف و المروت.
.14 الوفأ بالعهد.
.15 السخأ.
و...
فصل سوّم، در این فصل به موضوعات گوناگونی، از جمله دوستی دنیا و مزمت آن از دیدگاه آیات قرآن و روایات اشاره می کند و حب دنیا را به منزله شرک دانسته است. با تمسک به روایات، به زهد در دنیا ترغیب می کند و تفسیر درستی از زهد، ارائه می دهد.
همچنین در این فصل به عزاداری سید الشهدأ و اکرام و احترام به والدین و سالخوردگان، فقهای عامل و ذریّه رسول الله (ص) سفارش می کند.
و در پایان فصل، به نکات زیر سفارش اکید می کند:
.1 یاد خدا.
.2 دوری از وسوسه ها.
.3 نماز اول وقت.
.4 التزام به نوافل.
.5 روزه.
.6 توبه در برابر معاصی.
و....
فصل چهارم، دراین فصل به ارزش دانش، به دلیل عقل و نقل اشاره می کند و انجام واجبات و ترک محرمات را وابسته به آن می داند.
در راه کسب دانش، قصد قربت، پرهیز از هدفهای مادی و... را شرط می داند .
سفارش می کند به: ملازمت با عالمان عامل و بذل دانش به اهل آن صرف عمر در راه فراگیری دانش فقه.
در پایان این فصل، به فرزندش توصیه می کند که: از قضاوت، خیانت در حقوق فقرأ، مساکین، ذریهّ پیامبر (ص)، سرعت در فتوی، حب جاه و... بپرهیزد .
فصل پنجم، در این فصل، به مسائلی مربوط به معاش، مسکن، لباس، زن و بچه، تربیت اولاد می پردازد و همگان را در این باره راهنمایی می کند.
این کتاب، بارها در نجف، قم و بیروت به چاپ رسیده است. در مقدمه چاپ دوّم، محقق محترم، احادیث آن را از مصادر اولیه به دست داده و به طور کامل نقل کرده و برخی فروعات فقهی را با ذکر دیدگاههای گوناگون و دلایل و نظر گاه خود، در پاورقی آورده است.
ایقانک العلمأ و تنیبه الامرأ
نوشته: شیخ احمد بن عبد الله الکوزه کنانی.
تحقیق و نشر: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،قم،
ملا احمد، در روستایی به نام کوزه کنان، در حومه تبریز، به دنیا آمد و برای کسب دانش، به نجف اشرف هجرت کرد.
در آن حوزه، از محضر اساتید بزرگ، چون: شیخ حسن مامقانی و... استفاده کرد و در ردیف متفکران و بزرگان دانش قرار گرفت شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره وی می نویسد:
«الشیخ المولی احمد بن عبدالله الکوزه کنانی النجفی، عالم ورع وتقی کان فی النجف الاشرف، مشتقلاً علی علمائها الاعلام یوم ذالک و له تصانیف کثیره».
شیخ مولی احمد، فرزند عبد الله کوزه کنانی، دانشمند، فاضل و پرهیزگار بود. به بهره برداری علمی از حوزه درس علمای بنام نجف اشرف اشتغال داشت. وی دارای نوشته های بسیاری است..
مولی احمد، انگیزه خود را از تألیف کتاب: «ایقاظ العلمأ و تنبیه الامرأ» چنین می نگارد.
«دراین عصر، چون رخنه در بنیان دین و ملت افتاده و چراغ پر فروغ شریعت، دانش و ایمان به خاموشی گراییده، نادانان و آنان که علم را متاعی بی ارزش می انگارند و تعلیم و تعلم را کار باطل و طرفداران آن را پست و ذلیل، سر بر آورده اند و به گونه ای بازار جهل را رونق بخشیده اند که اهل دانش، مورد تمسخر واقع می شوند. از سویی، شرایط زمان هم، بر تربیت بد کاران و حرمت گمراهان و نادانان و دشمنی با اهل علم و معرفت، همراهی می کند
با دیدن این احراف، در اندیشه فرو رفتم. پس از اندیشه بسیار، منشأ این کاستی بزرگ را، به مصادیق حدیث نبوی:
«صنفان من امتی اذا صلحأ صلحت امتی و اذا فسدا، فسدت امتی. قیل یا رسلول الله! و من هم؟
قال: الفقهأ و الامرأ».
در دوگروه یافتم: علمأ و فرمانروایان. آن گاه به قلبم افتاد برای هشدار اهل زمان، اثر مختصری، به نام:«ایقاظ العلمأ و تنبیه الامرأ» بنگارم و گامی هر چند کوچک، در راه این انحراف بر داشته باشم، شاید مفید افتد.»
مؤلف، پس از بیان انگیزه، در مقدمه نکات و توصیه هایی را درباره ریاست دین و دنیوی یاد آور می شود، از جمله:
.1 مردم شناسی.
.2 درس آموزی از پیش آمدها.
.3 سعی فراوان در خود سازی.
.4 پر هیز از دشمنی با مردم.
.5 آگاهی از شیوه های سلطه کفار و ستم.
.6 تلاش در راه قطع ریشه کفر و ستم.
.7 حرکت فرهنگی و منطقی علیه دشمنان.
و...
نویسنده پس از این مقدمه بسیار سودمند، «ایقاظ»های خود را با استناد به آیات و روایات و گواه آوردن از قضایای عبرت آموز، بیان می دارد که در این جا به گونه اختصار اشاره ای داریم به هشدارهای وی به عالمان دین:
.1 لغزش عالمان دین، هلاکت بارتر از پادشاهان و فسادشان ویرانگرتر بر رعیت است.
.2 فوائد علفم و مضرات جهل.
.3 خسارت علم بدون عمل.
.4 نشانه های عالم نمایان.
.5 یاد آوری نکاتی که رعایت آنها ضرورت دارد: عدم سرعت در فتوا. گفتن «لا ادری» در مورد شک و گمان، پاسخ به احتیاط، تخمین در مورد نداشتن یقین و...
.6 دوری از دنیا و نزدیک شدن به حکام برای دنیا.
.7 معرفی فقیهان واقعی و مدعیان فقه.
.8 بر شمردن نشانه ها عالمان ربانی.
.9 مقام والای عالمان دین و اسباب سقوط آنان از این مقام.
.10 توصیه به فراگیری علوم لازم، از جمله علم باطن و تصفیه درون.
.11 پرهیز از خود بزرگ بمایی.
.12 ویژگیهای علم حقیقی و علم غیر حقیقی.
.13 زهد پیشگی.
.14 تأدیب دانش طلبان به آدابی که دانش برای دنیا و آخرت آنان، مفید باشد.
.15 تقسیم جهاد، به جهاد و با کفار و جهاد با نفس و چگونگی جهاد با نفس.
.16 عمل به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر.
.17 وسواس و ریشه های آن.
.18 صبر بر ناملایمات و رنج تحصیل.
.19 مذمت غرور.
و...