موانع تولید علم در دانشگاه

پیش از ورود به بحث موانع تولید علم در دانشگاه و ذکر آسیب ها و کاستی های دانشگاه، پرداختن به این موضوع بسیار مهم است که اگر قرار باشد، از بین نظام های موجود در هر جامعه ای، اعم از فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جایگاهی برای دانشگاه تعیین کنیم

پیش از ورود به بحث موانع تولید علم در دانشگاه و ذکر آسیب ها و کاستی های دانشگاه، پرداختن به این موضوع بسیار مهم است که اگر قرار باشد، از بین نظام های موجود در هر جامعه ای، اعم از فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جایگاهی برای دانشگاه تعیین کنیم. این جایگاه را باید به طور کلی در نظام فرهنگی جست و جو کرد، یعنی جایگاهی که از طریق نظام ارزشی، هنجاری و تولید دانش و اطلاعات، بر سایر نظام های موجود، نظارت و کنترل دارد. اگر در مجموع، ما کارکردهای نظام های دیگر را هم در نظر بگیریم، خواهیم دید که در نظام اجتماعی ما به دنبال انسجام و ثبات یک جامعه هستیم. در نظام اقتصادی نیز به دنبال انطباق با محیط اطراف هستیم، در نظام سیاسی به دنبال تحقق اهداف تعهدآور و یک نظام برای حفظ ارزش ها هستیم، پس کدام نهاد باید ظرفیت انطباق با محیط، اعم از فیزیکی و اجتماعی را افزایش دهد؟ قطعا هر عقل سلیمی می پذیرد که نهادی که باید قابلیت ها را افزایش دهد یا سامان بخش سازوکارها باشد؛ نهادی که اهداف سیاسی و استراتژی نظام سیاسی را تعیین می کند؛ یا الگوی ثبات اجتماعی را تأمین می کند؛ به طور حتم در کشورهای دیگر دانشگاه در کشور ما در کل نهادهای فکرساز جامعه، یعنی حوزه و دانشگاه این وظیفه را به عهده دارند.
چنان که اشاره شد، وضع مطلوب این است که دانشگاه، با دیگر نظام های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تعامل و ارتباط لازم را داشته باشد تا بتواند دانش تولید کند، و تولیدش متناسب با نیازهای جامعه و منطبق با ساختار شغلی و نیازهای آن باشد، پس یکی از مشکلات، این است که این انطباق وجود ندارد؛ یعنی ساختار شغلی و اجتماعی ما همواره نیازمند است؛ آموزش عالی ما نیز راه خود را می رود. فارغ التحصیل ما پاسخ گوی ساختار شغلی کشور نیست و از طرفی ما بیش از حد هم فارغ التحصیل داریم؛ فارغ التحصیلانی که تناسبی با ساختار شغلی جامعه ما ندارند و در دانشگاه نیز این زمینه فراهم نشده است تا بتواند شغل و نوآوری تولید بکند یا حتی کیفیت شغلی موجود را ارتقا بدهد. به هر حال، فهرست وار به عنوان جمع بندی، موانع موجود و مرتبط با دانشگاه ها به شرح ذیل می باشد:
1 - دانشگاه ما بیش از آنکه تولید کننده دانش باشد، مصرف کننده است و اگر نوآوری و خلاقیتی نیز دیده می شود، بیشتر نوآوری اشاعه ای است؛ نه تولیدی. حتی این امر در برنامه ریزی های کلان کشوری نیز مشاهده می شود که دانشگاه را به چشم یک واحد مصرفی می بینند.
2 - دانشگاه با زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ایران بیگانه است؛ به ویژه در حیطه علوم انسانی.
3 - انسجامی در مجامع پژوهشی و فرهنگی داخل کشور وجود ندارد و عدم این انسجام موجب شده است:
الف. هر دانشگاه و محل فرهنگی ساز خود را بزند.
ب. دانشگاه ها از دست آوردهای یکدیگر بی خبر هستند.
ج. در بسیاری از موارد کارهای موازی و بی حاصل صورت می گیرد.
د. از تجربیات هم دیگر بهره نمی گیرند.
4 - دانشگاه به طور عمده نگاه پیش زمینه ای و سخت افزارانه به علم دارد و از ابعاد پس زمینه ای و نرم افزاری آن غافل است؛ در صورتی که باید به شرایط فرهنگی، ارزشی، اقتصادی و محیطی که علم در آن می بالد، توجه ویژه ای داشت.
5 - عدم انطباق بین دانش نظری و دانش عملی. دانش عملی، دانش مربوط به زیست جهان و روزمره شماست؛ دانشی که با آن خو گرفته اید، و هیچ وقت آن را به طور رسمی نیاموخته اید و نسل در نسل به شما منتقل شده است. نمی توان دانش نظری را بی ارتباط با دانش عملی رشد داد. زندگی طبیعی افراد را باید با دانش نظری درگیر کرد. در فرهنگ عمومی ما چنین پیشینه ای وجود ندارد.
6 - دانشگاه در نگاه کلان به ساختار خود تعریف نمی شود؛ دانشگاه باید اهداف و جهت ها را تعیین کند، اما آیا دانشگاهیان و اقشار و لایه های تعیین کننده فرهنگی ما این کار را کرده اند؟ آیا اهداف بلند مدت نظام سیاسی، و استراتژی آن معلوم است؟ ما می دانیم در بیست سال آینده به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، کجا خواهیم رفت؟ نوعی روزمرگی مفرط بر جامعه ما حکمفرماست و مسئولیت اساسی این روزمرگی نیز در وهله اول متوجه دانشگاه است و مجموعه نهادهای فرهنگی کشور است. بخشی از این روزمرگی از بیرون تحمیل می شود. اما اینجا دانشگاه است. دانشگاه در نگاه کلان به ساختار خود تعریف نمی شود، بلکه به عاملیت آن تعریف می شود؛ یعنی دانشگاه باید با تربیت انسان های خلّاق، بسیاری از ساخت های درونی و تهدید کننده بیرونی، بی حاصل و مانع را بشکند، اما نه تنها نمی شکند، بلکه خود درتشکیل و بروز این ساختارها ایفای نقش می کند.
7 - دانشگاه های ما با ساختار شغلی ما سازگاری ندارند و حتی انطباقی هم با ساختار شغلی موجود ندارند، بلکه توان افزایش قابلیت های شغلی جامعه را در اختیار ندارند. چرا فارغ التحصیلان دانشگاه های ما، به ویژه در علوم غیر انسانی، کمتر به درد جامعه می خورند؟ چون بی ارتباط با جامعه، شرایط زیست محیطی و قابلیت فیزیکی آموزش دیده اند. اگر این ارتباط ملحوظ بود، ما امروزه شاهد ارتباط سیستماتیک بین نظام آموزشی، ساختار شغلی و نیازهای جامعه بودیم و این ارتباط، همانند سکوی پرشی بود که می توانست ما را به قله های بلندتر علمی ببرد. تا وقتی دانشگاهها به نحوی عمل کنند که دانشجو فقط به فکر گرفتن نمره باشد، صنایع ما مونتاژ و در علوم نظری نیز مقالات و نوشته های ما، حتی پایان نامه های تحصیلی ما، ترجمه های مقالات برگرفته از اینترنت خواهد بود که هیچ نیازی از جامعه ما را برآورده نخواهد کرد.
8 – دانشگاه ها آزادی عمل ندارند. از ابزارها و مکانیزم های نرم افزاری دیگر رشد علم، می توان به استقلال و آزادی عمل دانشگاهیان و پرهیز از فرم گرایی، توجه به محتواگرایی، ایجاد رقابت بین آنها، و حتی شرکت دادن نخبگان دانشگاهی در تصمیم گیری های کلیدی دانشگاه و جامعه اعطای جایگاه مناسب به آنها در سلسله مراتب اقتصادی اجتماعی و برانگیختن احساس تعلق ملی و فرهنگی آنها اشاره کرد. اگر دانشگاه آزادی عمل داشته باشد، خود دانشجو می گیرد. وقتی این کار انجام شد، رقابتی که باید بین دانشگاه ها باشد، به وجود می آید و برای استاد و دانشجو در تولید علم انگیزه ایجاد می کند.
9 - در دانشگاه، استاد از نظر نظام رتبه بندی اجتماعی به خصوص سلسله مراتب اقتصادی جامعه، جایگاه مطلوبی ندارد. اگر برای دانشگاه جایگاه کلیدی تعریف می شود، پس چرا وضع اقتصادی استادان، از جایگاه مطلوب برخوردار نیست. استاد برای اینکه بتواند مخارج خود را تأمین کند، مجبور به اضافه تدریس می شود یا دائما از یک دانشگاه به دانشگاه دیگر یا از این موسسه به آن پژوهشکده و پژوهشگاه برای جبران درآمد خود در حرکت است. آیا دیگر فرصتی برای تربیت دانشجو و تحقیق و نوآوری می یابد؟
10- ابراز نظر در مورد مسائل پژوهشی دانشگاهی توسط افراد غیر کارشناس؛ همیشه دانشگاهها و مراکز پژوهشی ما از این مسئله رنج برده اند که افرادی برای آنها قانون، بند و تبصره می نویسند که به طور کلی نسبت به کارهای علمی و پژوهشی بیگانه و بی اطلاع هستند و حتی این افراد غیر کارشناس و بی تخصص، پا را فراتر گذاشته و در موارد و موضوعات پژوهشی نیز نظر می دهند و به دلیل پستی هم که تصاحب کرده اند، حرفشان بیشتر خریدار دارد. این چرخه که باید وزیر، رؤسای دانشگاه ها را انتخاب کند و رئیس دانشگاه نیز رؤسای دانشکده و معاونان خود را انتخاب نمایند و آنها هم به همان ترتیب، معاونین خود را، در نهایت اعضای هیئت علمی نیز هیچ کاره باشند، کاملاً برای ما جا افتاده است. در این روش، عضو هیأت علمی هیچ نقشی برای اداره دانشگاه ایفا نمی کند. و بدین ترتیب این عضو هیأت علمی که در یافته رسالتش از او سلب شده است، مانند عنصری بی تفاوت در جلسات علمی شرکت می کند تا فقط زمان کاری خود را پر کند.
11- عیار شناخت دانش ما توسط خارج تعیین می شود؛ اخیراً و با نهایت تأسف، شاهد آن هستیم که به ویژه در حیطه علوم انسانی، به تدریج معیار تشخیص علم از داخل به خارج می رود. در دانشگاه قانون تصویت می کنند که به شرطی استادیار به دانشیار ارتقا می یابد که مقاله ای در نشریات خارجی چاپ کند. و حتی آنقدر این موضوع بالا گرفته که به تبع، دانشگاه ها، مؤسسات و دیگر مراکز پژوهشی هم از اعضای هیأت علمی خود تقاضا دارند که برای ادامه همکاری با آن مرکز، باید در سال یک مقاله در مجلات دارای تاییدیه (ISI) داشته باشند. مسلم است که جامعه به این شکل رشد نمی کند، چون آنان حساسیت ها و دغدغه های خود را دارند و اگر ما بخواهیم مقاله ما را چاپ کنند، باید به دغدغه های آنان بپردازیم، ولی ما باید مشکلات خود را مد نظر قرار دهیم. مگر غرب وقتی می خواهد توسعه علمی بیابد به این معیارهای خارجی تن می دهد؟ خودش هست و نیازهای خودش و یک نظام تعریف شده و پاسخ گو به نیازهای خود. هم در داخل کشور باید به نیازهای خود پاسخ گو باشیم.
البته به طور کلی نباید، این کار را نفی کرد ولی اینکه این تنها ملاک برای ارتقای پایه باشد، جای بحث دارد؛ مثلاً در مطالعه و ارزیابی مقالات مندرج در مجلات علمی پژوهشی، بسیاری از مقالات به صرف اینکه به فلان فرد مربوط است، به چاپ می رسد و هیچ ارزش علمی ندارد و به عکس بسیاری از مقالات که در مجلات غیر علمی پژوهشی به چاپ رسیده اند، دارای ارزش علمی خوبی هستند. از آن جالب تر اینکه در بسیاری اوقات، این مجلات هستند که امتیاز می گیرند، نه مقاله؛ یعنی برای مثال چون در مجله علمی پژوهشی است، 5 امتیاز دارد و دیگر کاری با محتوای مقاله ندارند؛ برای نمونه بعضی استادان برای اینکه ممکن است مجله دیر چاپ شود، تاییدیه ای برای دانشگاه می گیرند که قرار است مقاله من چاپ شود تا امتیاز از دست نرود، به همین دلیل اگر در مقالات پای محتوا بیشتر به میان آید، دانشگاه ها تلاش بیشتری خواهند کرد.
12 هماهنگی لازم بین فرهنگ، تمدن و اهداف دانشگاه تبیین نشده است. در حالت مطلوب، دستیابی به نظریه مناسب در خصوص آموزش عالی، نمی تواند بدون در نظر گرفتن نهاد آموزشی باپیشینه تاریخی و پشتوانه فرهنگی و اجتماعی و اسلامی باشد، در حقیقت در اینجا توجه به پیشینه تاریخی، فرهنگی و بومی شدن علوم جدید و هماهنگی با نیازهای ما منظور است؛ یعنی علم باید به مسائل زیست محیطی، تاریخی و جغرافیایی محیطی خود نیز بپردازد.
بر این اساس، سازمان ها و نهادهای علمی، در صورتی هماهنگی لازم بین تمدن و علم را به وجود می آورند: اولاً به موضوعات پیرامونی خود بی توجه نباشند.
ثانیا در پرداختن به موضوعات مختلف، اولویت ها را بر اساس مسائل و نیازهای گوناگون رعایت کنند. مَثَل کسی که به موضوعات غیر فرهنگی، تمدنی و بومی خود می پردازد، همانند کسی است که درس کشتن یک موجود افسانه ای را آموخته، چون در محیط پیرامون خود، آن موجود را نمی یابد تا از دانش خود بهره بگیرد، پس بی کار می ماند و چاره را در این می بیند که برای امرار معاش، یک واحد آموزشی تأسیس کند و به آموزش چیزی بپردازد که خود نیافته است و وقتی که دانشجویان از او سؤال می کنند که چه کنیم تا بی کار نباشیم، به آنها پیشنهاد می کند که مؤسسه تأسیس کنید و همین علم را به دیگران بیاموزید.
به هر روی، ما امروزه با بسیاری از مباحثی روبرو هستیم که گرچه مدت های زیادی از وقت و فکر دانشگاهیان را به خود مشغول کرده است، ولی متأسفانه علمی است که هیچ دردی از جامعه فعلی ما را دوا نمی کند، بلکه بعضی اوقات، مشکل آفرین نیز می شود. جلسات بسیاری با هزینه های زیاد، صرف موضوعاتی می شود که دانستن و ندانستن آنها برای ما فرقی نمی کند.
اگر در سال های پیش از انقلاب، هر از گاه اندیشه ای نو از اروپایی ها به گوش ما می رسید، امروز صبح تا شب، مجبوریم حرف های آنها را بشنویم، نقد کنیم و توضیح بدهیم که منظور ما و آنها چیست و... و یا بهتر است بگویم انتقال اندیشه غربی به سمت ما و ورود افکار آنها، قبلاً با کندی صورت می گرفت، ولی حالا وضع فرق کرده است؛ هر روز ترجمه های نو به بازار می آید و غیر از کتاب و مجله، رسانه های دیگر مانند ماهواره ها و اینترنت هم، به این هجوم اندیشه های متفاوت، کمک بسیار کرده اند. در این مدت کوتاهِ اخیر، ما همه بی خبری ها و ناآشنایی های خود را جبران کردیم و هر چه در دو سه قرن گذشته در اروپا تولید شده است، یکباره و یکجا به سمت ما سرازیر شده است و ما ماندیم و انبوهی از فلسفه ها، اندیشه ها، مسئله ها، سؤال های و شبهاتی که حل هر یک از آنها به طور عادی دقت فراوانی می خواهد، به همین دلیل تصور کنید که اگر علوم ضروری و لازم برای اجتماع فعلی ما از علوم غیر ضروری و اصلاً بی فایده تفکیک نشود، چه خواهد شد و این گسیختگی فرهنگی را چگونه می توان سامان داد، نتیجه چه خواهد شد. همین که می بینید با تعداد زیادی مؤسسه و مرکز پژوهشی روبرو هستیم که هر روز نوعی فراخوان مقاله می زنند و همایش پشت اجلاس و کنگره برگزار می کنند و پس از اتلاف بودجه بسیار، جز یک کتابچه خلاصه مقالات که اصل آنها بایگانی شده، هیچ حاصلی ندارد.
امام کاظم (ع) درباره شایسته ترین علوم می فرمایند: «شایسته ترین علم برای تو آن است که عمل تو جز بدان اصلاح نشود و واجب ترین عمل برای تو آن است که در برابرش از تو باز خواست می کنند و لازم ترین علم برای تو علمی است که قلب تو را به اصلاح آورد و فساد قلب را برای تو آشکار سازد، و فرجام آن علمی نیک تر است که بر علم دنیای تو بیفزاید، پس خود را به علمی مشغول مساز که ندانستن آن زیانت نمی رساند و از علمی غافل مشو که ندانستن آن بر نادانی ات می افزاید.»(4)
13 -دانشگاه های ما موجب گسست سنت و مدرنیته هستند؛ ما هنوز هویت ایرانی و ملی خود را نمی شناسیم. یکی از کار ویژه های دانشگاه در بُعد جامعه این است که انتقال دهنده فرهنگ از نسل گذشته به نسل بعدی باشد.
چقدر شاهد ایفای این نقش مهم و کارکرد اساسی هستیم؟ دانشگاهی که خود گسست سنت و مدرنیته است، چگونه می تواند انتقال دهنده فرهنگ گذشته ما باشد، به همین دلیل مسئله فرار مغزها نیز در ذیل این مقوله معنادار می شود. در شرایطی که نظم هنجاری سنتی را سست می کند و نظم هنجاری جدید (مدرنیته) نیز جایگزین نمی شود، افراد نابغه و خلاق در فضایی قرار می گیرند که در حقیقت یک بام و دو هوا است و این افراد ترجیح می دهند که از کشور خارج بشوند؛ یعنی به جایی بروند که تولید و باز تولید آنها دارای قاعده ای اصولی باشد و در آن قالب که فرارتر از قالب داخل کشور است، قرار گیرند.
البته در حالت فعلی دانشگاه ها، فرار مغزها کمترین ضرری است که جامعه ما متحمل می شده. در واقع باید شاهد حتی خروج استادان و مربیان متوسط دانشگاه نیز باشیم؛ چرا که استاد ایران به این دلیل در جامعه ایران به تحقیق و تلاش مشغول است که عرق ملی و تاریخی به کشورش دارد و خواستار خدمتگزاری به جامعه خود است. حتی بعضا در فرصت های مطالعاتی که برای این استادان فراهم می شده و برای مدتی به غرب سفر می کنند، همین عرق موجب می شود که به میهن بازگردند، اما وقتی می بیند دانشگاه از هویت تاریخی و ملی فاصله می گیرد، ترجیح می دهد به جایی برود که حداقل تبلور عقلانیت فردی و حسابگرانه است.
14- دانشجو ابزاری برای به دست آوردن توفیقات سیاسی، بحث فعالیت های سیاسی را باید از مباحث اندیشه ای تفکیک کرد. اگر کار دانشگاه تربیت دانشجو، محقق و اندیشمند بوده و هست، پس نباید گروه های سیاسی به دانشجو خط بدهند، بلکه این دانشگاه است که باید گروه های سیاسی را اداره کند، ولی متاسفانه شاهد این هستیم که گروه های سیاست از دانشجو به صورت ابزاری برای رسیدن به اهداف خود بهره می گیرند و دانشجو هم تمام کار، تلاش، تحقیق و علم آموزی خود را رها می کند و فقط پی گیر مسائل سیاسی می شود و این در واقع مانعی اصلی برای جریان تولید علم و نوآوری، به خصوص در نسل جوان است؛ نسلی که باید بیشتر روشنفکری کند تا اینکه به گروه های سیاسی وصل بشود.
15- سرقت های علمی بلایی جدید دانشگاه: به تازگی گاهی با نهایت تأسف، شاهد سرقت های علمی مقالات و نوشته ای هستیم که افراد سود جو و فرصت طلب، به نام حوزه چاپ می کنند. در گذشته بیشتر این نوع کارها از منابع خارجی گرفته می شد، ولی اکنون سرقت مقالات داخلی نیز رو به افزایش است. این بی اعتمادی به حدی رسیده که حتی پیش از چاپ مطلب خود، مقاله و نوشته یا کار تحقیقی خود را به دیگری نشان نمی دهد، برای نمونه دانشجوی مستعدو کوشایی پس از تحمل زحمت و رنج در یک کار تحقیقی، با همه موانعی که بر سر راه انجام این کار در کشور ما وجود دارد و پس از صرف هزینه بسیار برای انجام تحقیقات خود، به خاطر کسب نمره قبولی، ناچار شده پس از دفاعیه، طرحش را در اختیار استاد راهنمایش بگذارد. بعدها شنیده شد که آن استاد نتیجه تلاش سه ساله دانشجویش را با قیمتی گزاف، به عنوان یک طرح ملی به وزارتخانه ای فروخته است. (5)
16-سبقت در چند شغلی شدن، یکی دیگر از مشکلات و موانع بر سر راه تولید علم و نوآوری است. وقتی استادی از حقوق دانشگاه تأمین نشد، به دنبال شغل های دیگری می رود و اکنون این حالت همه گیر شده است؛ یعنی همه استادان به دنبال شغل های متعددی هستند که دیگر فقط برای تأمین معاش نیست، بلکه عوامل دیگر چون سیاسی شدن دانشگاه ها موجب آن شده تا استادان به شغل هایی غیر از رشته و تخصص خود روی بیاورند تا بتواند از این لحاظ هم عقب نمانند و امنیت شغلی خود را فراهم کنند. آیا با این روش، استاد می تواند به کار اصلی خود که تربیت دانشجو، تحقیق و نوآوری است بپردازد؟
17 -بزرگ ترین مانع بر سر نوآوری این است که علوم دانشگاهی و غیر دانشگاهی گذشته ما، همیشه غالب بر حال و آینده بوده و هست. درست برخلاف غرب که آنها معتقدند، در حال حاضر باید کوشش کرد، از تجربه گذشته نیز استفاده کرد تا در آینده مثلاً فلان مشکل حل شود و این همان چیزی است که نوآوری را بروز می دهد، ولی ما معتقدیم که هنوز به بسیاری از زوایای روشنفکران گذشته خود پی نبرده ایم، چه برسد آنها را نقد کنیم و اگر کسی هم در این میان جرأت کند و نقدی بنویسد، با مشکلات بسیاری روبرو می شده و شاهد این امر هم بسیاری مقالات و تالیفاتی است که به نقل از آثار حکما و متفکرین گذشته نقل می شود؛ برای مثال اگر کسی در آثارش بیاورد که استاد چنین فرمودند حجت تمام می شود و حرف آن به منزله وحی منزل و حجت است و لازم نیست که برای حرف و نوشته خود، حتی دلیل منطقی یا به روز بیاورند، چون فلان کس گفته، دلیلش پشت سرش است؛ یعنی دلیلش خود آن شخصیت است. این نوع طرز تفکر، بدترین سم برای رشد علم و نوآوری است؛ رشد علم وقتی صورت می پذیرد که علم از شخصیت ها فاصله بگیرد.
یکی از دلایل مهم ظهور علم جدید در غرب، ظهور نهضت پروتستانسیالیزم در برابر کاتولیسم بود، چون کاتولیک ها معتقد بودند که به پاپ یا کشیش های آنها وحی می شود و حتی این اعتقاد، هنوز هم کم و بیش وجود دارد. در حقیقت وقتی گفته شد که به او وحی می شود، یعنی تو چی داری بگویی و فقط باید مطیع کامل باشی. در واقع ما در این مورد تحت یک ستم مضاعف واقع شدیم، هم از تاریخ خودمان خوردیم و کشیدیم که یک سری را برای ما حجت علم کرده و هنوز هم نمی توانیم روی حرف آنها چیزی بگویم و هم از دیگران که قدری خودشان را جلو کشیده بودند، چه تحصیل کرده های غرب و فرنگ و چه کسانی که در داخل علوم قدیم را مدتها آموخته بودند و حرفشان مانند سند گذشته بود. متأسفانه هیچ کدام از این دو قشر، با ما از سر سازگاری رفتار نکردند و این نیز حاصل همان شکاف بین سنت و مدرنیته است که پیش تر به آن اشاره شد، ولی غربی ها زمانی پیشرفت کردند که ارباب جدیدی بالای سرشان نبود و تاریخشان نیز با رنسانس دگرگون شد.
در مجموع به عنوان جمع بندی موانع گفته شده در دانشگاه ها ما دانشجویی تربیت می شود که فقط به دنبال گرفتن نمره است؛ نه به دنبال تحقیق است، نه نوآوری دارد و نه حتی به دنبال آموختن همان چیزهایی است که برای گرفتن آن مدرک مورد نظر احتیاج است، بلکه دانشجو به ترفندهای مختلف متوسل می شود که فقط نمره قبولی را بگیرد و ترم ها را پشت ترم دیگر به اتمام برساند تا مدرک آن مقطع را کسب کند، به همین دلیل، متأسفانه حاصلش همان می شود که هر روزه با آدمهای جورواجوری برخورد می کنیم که به دنبال اسم و شهرتشان، دکتر نیز یدک می شود و اصلاً نمی توان تشخیص داد که واقعا دکتر هستند یا خیر. حداقل همان دکترا که فقط توسط نمره کسب شده؛ نه علم را دارند نه... . البته فرقی هم نمی کند، چون هر دو ناکارا هستند؛ برای نمونه در پایان نامه های دانشگاهی دقت کنید هیچ تحقیق و نوآوری ای در این پایان نامه ها وجود ندارد و به جرأت می توان گفت که بیش از 95 درصد از این پایان نامه ها با تغییر شکل پایان نامه ها یا کتب و مقالات دیگر آن به وجود آید.
این قانون، به ویژگی پایندگی پایان نامه ها در ایران معروف است که پایان نامه های جدید، تکرار مکرارات است و مفهوم ساده آن هم این است که فارغ التحصیلان مقاطع مختلف تحصیلات عالی در دانشگاه های ایران، برای ارائه پایان نامه تلاشی نمی کنند، جز آنکه در کتابخانه های دانشگاهی جست وجو می کنند و موضوعی مرتبط با رشته تحصیلی شان می یابند، آن را به دقت مطالعه و درک می کنند، بعد هم خیلی راحت به بازنویسی دوباره همان موضوع می پردازند، جلسات دفاع از پایان نامه ها خیلی سرسری برپا می شود و دانشجویان مقاله های کپی شده را بازگویی می کنند؛ اساتید انگار نه انگار که حرف های تکراری می شنوند، میوه و شیرنی تهیه شده برای جلسه دفاعیه را میل می کنند؛ گاهی در خلال سخنرانی، دانشجو کپی با هم می زنند یا حتی چرتی و بالاخره هم دانشجو نمره قبولی می گیرد و از در گشاد قیف دانشگاه ایرانی رو به سوی آینده خارج می شود.
این روال غلط سالهاست که به بهانه های مختلفی نظیر نبود امکانات، کمبود بودجه برای تحقیق و پژوهش در اغلب دانشگاه های ما رایج شده است. در این میان، بیش از همه حق آن دسته از استادان و دانشجویان که به واقع در پی انجام دادن تحقیقی هدفمند، پژوهشی مؤثر و منتهی به راهکار یا نظریه ای تازه در زمینه تخصصی شان هستند، ضایع می شود.
در سراسر دنیا پایان نامه ها و تحقیقات دانشگاهی، نقش موثری در پیشبرد پروژه های بزرگ صنعتی، ایجاد اندیشه ای تازه در علوم انسانی، تحلیل های نو در علوم سیاسی و خلاصه چکیده ای از ناب ترین اندیشه های نسل جوان است. دانشجویان در آن کشورها، با علاقه و بینش کافی ادامه تحصیل می دهند و در تحصیلات عالی به دنبال اهدافی مشخص هستند. در واقع گذشته از اینکه امکانات برای انجام تحقیق در اختیار آنها قرار می گیرد، خودشان هم مشتاقانه موضوعات درسی شان را دنبال می کنند تا به نتیجه ای مؤثر برسند.
متأسفانه در کشور ما چنین دیدی نسبت به پایان نامه ها وجود ندارد؛ نه تنها دانشجویان، بلکه استادان ما نیز ارائه پایان نامه را با هدف به حد نصاب رساندن تعداد واحدهای دانشگاهی قلمداد می کنند. جالب است بدانید که حتی پایان نامه های نگارشی نیز به بازار آمده است؛ در طبقه دوم یک ساختمان قدیم واقع در یکی از خیابان های فرعی خیابان انقلاب، دفتری وجود دارد که تعدادی جوان آن را اداره می کنند، پس از مراجعه شما به آنجا، رشته تحصیلی شما را می پرسند و متعاقبا چند سوژه به شما معرفی می کنند. می گویند: بعد از تصویب هر یک از آنها توسط استادان دانشگاه، متناسب با میزان کار و اهمیت موضوع برای نوشتن پایان نامه تان قیمت گزاری می شود ظاهرا از 300000 تومان به بالا است. (6)
به هر تقدیر، تا زمانی که دانشگاه آن چنانی داشته باشیم و دانشجویان این چنینی با پایان نامه های سفارشی، به نظر شما تولید علم و نوآوری در کجای این فرایند انجام خواهد شد؟


پی نوشت ها:
4. اعلام الدین، 305، میزان الحکمة، ح 14138.
5. نشریه کیهان، صفحه اندیشه، تاریخ 19/9/80
6. همان

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر