شناخت، محصولی ذهنی است که به عنوان یک ابزار به ما کمک می کند تا دنیای اطراف خود را تجزیه و تحلیل و بررسی کنیم. اطلاعات و داده هایی که از دنیای خارج به افراد می رسد در دستگاه شناختی آنان قرار می گیرد و آن جاست که معنا پیدا می کند و برای فرد قابل استفاده می شود و از آن جایی که شناخت افراد با هم متفاوت است، افراد مختلف از اطلاعات و داده های یکسان به صورت های مختلف، متفاوت و گاه متضاد برداشت می کنند. به عنوان مثال، دو نفر به یک درخت واحد نگاه می کنند، یکی فکر می کند که این درخت چه سایه و محیط خوبی برای استراحت و تفریح ایجاد کرده و دیگری فکر می کند که چوب آن برای ساخت اسباب و اثاثیه ی منزل مناسب است. این گونه برداشت های مختلف از یک موضوع واحد به نظام شناختی افراد برمی گردد.
اگر نظام شناختی افراد به درستی شکل نگرفته باشد، در مواجهه با واقعیت دچار مشکل می شوند و واقعیت را آن طور که هست درک نمی کنند. این درک و قضاوت در مورد واقعیت، تحریفِ شناختی نامیده می شود.
تحریف های شناختی انواع متعددی دارند که ممکن است در یک فرد تعدادی از آن ها وجود داشته باشد، گرچه باید بپذیریم که همه ی ما تا اندازه ای این تحریف ها را داریم. در ادامه به برخی از تحریف های شناختی اشاره می کنیم.
تفکر« همه یا هیچ »
بعضی ها خیلی افراطی فکر می کنند، همه چیز برای شان یا سفید است یا سیاه. در نتیجه نمی توانند حد وسط را ببینند و به این دلیل همیشه برای شان مشکل پیش می آید. اگر موضوعی کاملاً مطابق میل شان باشد آن را خیلی خوب می دانند و اگر این طور نباشد آن را کاملاً بد می دانند.
ما در جلسات روان درمانی سعی می کنیم جنبه های مثبت و منفی موضوعات مختلف را به آن ها نشان بدهیم و از این طریق طرز فکرشان را به چالش بکشیم.
تعمیم مبالغه آمیز
این تحریف خیلی شایع است و زیاد دیده می شود. در این تحریف، افراد همه چیز را تعمیم می دهند، مثلاً اگر کسی را دوست داشته باشند او را فوق العاده می بینند و همه ی کارهای او را درست می دانند و اگر از کسی خوششان نیاید، هیچ جنبه ی مثبتی در او نمی بینند و همه ی کارهای او را اشتباه می دانند.
اگر تجربه و ذهنیت خاصی از کسی داشته باشند، آن را به همه ی افراد شبیه به او تعمیم می دهند. مثلاً اگر تجربه ی بدی در رابطه با یک دختر داشته باشند، می گویند که همه ی دخترها بد هستند یا اگر با مرد خودخواهی برخورد کرده باشند، می گویند همه ی مردها خودخواه هستند.
این نوع تعمیم دادن را تعمیم مبالغه آمیز می گویند که نوعی تحریفِ شناختی است.
در جلسات درمانی، ما به مراجعان نشان می دهیم که همه ی دخترها این گونه نیستند، بلکه دختری که با او برخورد کرده اند این گونه بوده. و درنهایت می توان گفت که بعضی از دخترها این گونه اند، یا بعضی از مردها خودخواه اند، برخی از پدرها زورگو هستند، بعضی از فروشنده ها کم فروش اند و...
صافی( فیلتر ) ذهنی
ما همیشه همه چیز را از صافی ذهن خودمان عبور می دهیم و خوب و بد بودن مسائل را این گونه می سنجیم. ممکن است چیزی از این صافی رد شود ولی با واقعیت هماهنگ نباشد.
ما باید جنبه های مثبت دیگران را هم ببینیم. ممکن است از کسی خوش مان نیاید یا با دید انتقادی به او نگاه کنیم ولی این دلیل نمی شود که او آدم بدی باشد. چه خوب است که ما بتوانیم به آن حدی برسیم که بگوییم:« من از این آدم خیلی خوشم نمی آید، یا این جنبه ها را در او تأیید نمی کنم، اما او یک سری جنبه های مثبت هم دارد که قابل احترام اند ».این دید خیلی مفید است. اگر ما به جای این که بگوییم:« من از فلانی متنفرم ». بگوییم:« من از او خوشم نمی آید ». از نظر احساسی، رفتاری و جسمانی فشار کم تری را تحمل می کنیم. در این صورت مشکل ما با او به طور متعادل حل می شود و دیگر جنبه ی افراطی ندارد.
نتیجه گیری شتاب زده
گاهی افراد در برخورد با یک مسئله خیلی سریع نتیجه گیری و قضاوت می کنند و برداشت خود را از آن کاملاً درست می دانند، فکر می کنند که برداشت درست همین است و غیر از این نیست. نتیجه گیری شتاب زده نیز یک تحریف شناختی است که معمولاً تبعات بدی هم برای افراد دارد. به عنوان مثال، افراد بیان می کنند که « فلانی از من خوشش نمی آید. چون من را دید و بی اعتنا رد شد ». بعد از این ماجرا این طور نتیجه گیری می کنند که « من آدم بی ارزشی هستم و هیچ کس تمایل ندارد با من ارتباط داشته باشد »، در نتیجه اعتماد به نفس آنان کاهش پیدا می کند. می بینید که تحریف شناختیِ« نتیجه گیری شتاب زده »باعث شده این فرد دچار سوءتفاهم شود و خودش را کم ارزش تلقی کند، در حالی که شاید طرف مقابل اصلاً متوجه او نشده باشد. بنابراین اگر در این مورد بیشتر تأمل می کرد و به جنبه ها و احتمالات مثبت می اندیشید، چنین برداشتی نمی کرد و گرفتار تبعات منفی آن نمی شد.
وقتی که اعتماد به نفس فرد پایین و خودپنداره ی او ضعیف باشد هر مسئله ای می تواند برای او یک نشانه ی بد باشد. این افراد مدام به خود می گویند:« ببین، فلانی هم از من خوشش نیامد »، « فلانی هم من را تأیید نمی کند »، « فلانی هم من را ندیده می گیرد » یا « مگر من چه چیزی دارم که این ها بخواهند دوستم داشته باشند یا تأییدم کنند. » این فکرها که از نتیجه گیری های شتاب زده ناشی می شوند فرد را اذیت می کنند. ما در جلسات روان درمانی از فرد می خواهیم بگوید بر اساس چه شواهدی چنین نتیجه گیری گرفته است و از این طریق طرز تفکر او را به چالش می کشیم.
ذهن خوانی
ذهن خوانی خیلی به نتیجه گیری شتاب زده شبیه است. در فرایند ذهن خوانی فرد از چهره، رفتار و گفتار طرف مقابل حدس می زند که او به چه چیزی فکر می کند و تصور می کند که حقیقت همین است و لاغیر، در حالی که اغلب این ذهن خوانی ها اشتباه هستند. به عنوان مثال، چون همکارش موقع سلام کردن به او لبخند نزده فکر می کند از او خوشش نمی آید. و براساس همین ذهنیت با همکارش رفتار می کند. یا مثلاً از او می پرسیم:« چرا درس نمی خوانی؟ » می گوید:« من می دانم که این استاد به من نمره نمی دهد، چون با من سرسنگین است »، یعنی بدون دلیلِ روشن و واضح نتیجه گیری می کند.
اشتباه پیش گو
این تحریف به دو مورد قبلی بسیار نزدیک است. تحریف اشتباه پیش گو باعث می شود فرد براساس برداشت هایش آینده را پیش گویی کند. که طبیعتاً وقتی فردی اتفاقات حال را اشتباه برداشت کند، نمی تواند با اطلاعات نادرست، آینده را به درستی پیش بینی کند.
ریزبینی و درشت بینی
یکی از تحریف های خیلی مطرح« ریزبینی و درشت بینی »است. مَثَل فارسی« از کاه کوه ساختن » به خوبی بیانگر این تحریف شناختی است. فردی که گرفتار این تحریف است بدون در نظر گرفتن کلیات و نکات مثبت و منفی یک موضوع، روی یک بخش جزئی از آن، حساس و متمرکز می شود و آن را بزرگ می کند. بزرگ شدن یک نکته ی کوچک از یک موضوع بدون در نظر گرفتن کلیت آن، می تواند شکل و محتوای آن را تغییر دهد و ذهنیت نادرستی در فرد ایجاد کند. مثلاً اگر من و شما در فاصله ی دو متری یکدیگر نشسته باشیم و شما با یک دوربین دو چشمی من را نگاه کنید، چنان چه با عدسی چشمی به من نگاه کنید، من را نه در فاصله ی دو متری خودتان، بلکه خیلی دور می بینید. اگر همان وقت شما دوربین را برگردانید،باز هم من را در فاصله ی دومتری نمی بینید، در فاصله سی سانتی خود می بینید، همه چیز خیلی بزرگ دیده می شود و بعد شما متوجه می شوید که مثلاً یک خال در صورت من است که شما آن را ندیده و اصلاً متوجه آن نشده بودید و می گویید این خال قشنگ نیست یا چه قدر زشت است.
در خیلی از موارد افراد با چنین دوربینی به مسائل نگاه می کنند. یعنی هر روز با توجه به روحیه شان نگاه متفاوتی به دنیا دارند. اگر روحیه ی خوبی داشته باشند ممکن است از خیلی مسائل به راحتی بگذرند، اما اگر روحیه ی خوبی نداشته باشند هر اتفاقی که می افتد به خودشان می گیرند، هر موضوع کوچکی برای شان بزرگ جلوه می کند و از بی اهمیت ترین مسائل نمی گذرند.
برچسب زدن
برچسب زدن یعنی اختصاص دادن یک صفت شخصیتیِ کلی به یک فرد براساس یک یا دو خصوصیت او. ما معمولاً با برداشت ذهنی شتاب زده در مورد افراد قضاوت می کنیم، مثلاً می گوییم:« فلانی آدمی عصبانی است »، « او آدم خسیسی است »، « فلانی آدم بداخلاقی است »و... این نوع نگاه درست نیست، چون یک انسان را که دارای خصوصیات و لایه های شخصیتی فراوان و گوناگون است، در یک یا دو صفت کلی محدود می کند و نگاه ما را از سایر جنبه های شخصیتی او دور می کند. ما معمولاً براساس برچسبی که به افراد می زنیم با آن ها رفتار می کنیم. مثلاً به کسی برچسب بداخلاقی می زنیم و بدون در نظرگرفتن سایر خصوصیات او، تمایل خود را برای ارتباط با او از دست می دهیم و اگر هم با او مراوده داشته باشیم، ناخودآگاه رابطه را به سمتی می بریم که او عصبانی و بداخلاق شود.
این تحریفِ شناختی باعث می شود فرد روابط مناسبی با اطرافیان نداشته باشد و از دیگران تأیید نگیرد و به مرور دچار کاهش اعتماد به نفس شود.
منبع مقاله :
بیرشک، بهروز؛ (1391)، اعتماد به نفس سالم ( آیا امکان تغییر و بهبود در اعتماد به نفس وجود دارد؟ )، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.