گناه در زندگی انسان همراه با سه حالت است. البته گاهی یکی از سه حالت، گاهی دو حالت و گاهی هر سه حالت به انسان می دهد و هر کدام از این حالت ها، برای انسان ضررهای فراوان دارد.
1- حالت غفلت:
اگر انسان از خودش غافل شود نسبت به خود سازیش هم غافل می شود و اگر غافل شد که از کجا آمده، به کجا می رود، برای چه آمده و چه می شود، دیگر حالت انسانی خود را از دست می دهد.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:«رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اینَ و فی اینَ وَ الی اینَ» خدا رحمت کند آن کسی را که بداند از کجا آمده، برای چه آمده و به کجا می رود. شاید هم دعا نباشد و معنایش این باشد که رحمت خدا شامل حال آن کسی می شود که این چنین باشد.
انسان گاهی از قیامت و خدا غافل می شود. قرآن می گوید: این حالت غفلت است که انسان را از حیوان پست تر می کند و عاقبتش هم جهنم است.
«وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کثیراً مِنَ الجِنِّ وَ الانْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُم اعْینٌ لا یبْصِرونَ بِها وَ لَهُمْ اذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها اولئِک کالانْعامِ بَلْ هُم اضَلُّ اولئک هُمُ الغافِلونَ»[1]
عاقبت بسیاری از جن و انس به جهنم منتهی می شود، یعنی مثل اینکه راه جهنم را در پیش گرفته اند و جلو می روند. اینها چه کسانی هستند؟ «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها» دل دارند اما فهم ندارند، دلشان مرده است. «وَ لَهُمْ اعْینٌ لا یبْصِروُنَ بِها» چشم دارند، اما نمی بینند. «وَ لَهُمْ اذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها» گوش دارند اما گوش شنوا ندارند. «اولئِک کالانْعامِ» اینها دیگر آدم نیستند اینها دیگر چهار پا و حیوانند، «بل هم اضل» از حیوان هم پست ترند. برای اینکه الاغ اقتضاء و زمینه ندارد تا عالم ملکوت را تسخیر کند، اما وضع انسان بدین ترتیب است که اگر در مسیر مادیات قدم بردارد، فضا را تسخیر می کند و اگر در معنویات پیش رود از عالم ملکوت فراتر می رود و ملائکه می آیند و با او حرف می زنند. بنابر آنچه که قرآن می گوید، انسان این است، حالا اگر گناه بی تفاوتی او را بیچاره کرد «اولئک کالانعام بل هم اضل» بعد می فرماید:«اولئک هُمُ الغافِلُونَ» اینها افرادی هستند که غافل و بی تفاوتند، از خدا و از قیامت غافلند و در گفتار و کردارشان عاقبت اندیش نیستند.
این انسان استعدادهایی دارد که می تواند به خیلی جاها برسد اما این غافل است و بالاخره مثل کرم ابریشم به دور خود تار می تند تا خفه شود. این یکی از حالتهای بد انسان است.
2- حالت لجاجت و عناد:
حالت دوم که از حالت اول بدتر می باشد، این که غافل نیست، اما لجوج و عنود است. بنا دارد که تسلیم حق نشود و تصمیم گرفته است که حق را زیر پا بگذارد. قرآن کریم اسم این را اعراض می گذارد. در این مورد آیات زیادی داریم، از جمله در اینجا که می فرماید، اینها مغرضند، یعنی از حق اعراض می کنند، حق را می بینند اما از روی لجاجت و عناد چشمشان را می بندد.
همانطور که قبلًا اشاره ای شد، این حالت اگر برای عالم پیدا شود، قرآن او را تشبیه به سگ کرده است: «فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الکلْبِ انْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ اوْتَتْرُکهُ یلْهَثْ ذلِک مَثَلُ القَومِ الَّذینَ کذَّبُوا بِایاتِنا»[2] اگر هم برای انسان های عادی این حالت پیدا شود، سابقاً او را تشبیه فرمود به کسی که به غل کشیده باشد و نتواند هیچ حرکتی بکند:«انا جَعَلْنا فی اعْناقِهِمْ اغْلالًا فَهِی الی الاذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ»[3]
سراسر روح این آدم را لجاجت، و خودمحوری، تکبر، حسادت، کینه توزی و قساوت می گیرد. گناه روی گناه برایش قساوت می آورد، و وقتی این صفت رذیله در او به وجود آمد به جایی می رسد که اگر در مقابلش انسانی را پوست بکنند، می خندد.
درباره حجاج بن یوسف ثقفی می گویند. وقتی که می خواست ناهار بخورد، دستور می داد یکی از شیعیان علی(ع) را بیاورند. او را می آوردند. می گفت: تکه فلز پهنی را در آتش بگذارند تا گداخته شود، سپس با یک ضربت سریع آن مرد خدا را گردن زنند و آن فلز گداخته را روی گردنش بگذارند، تا خون جاری نشود و این شخص قدری بیشتر دست و پا بزند. آن وقتی همراه با دست و پا زدن او، حجاج ناهار می خورد و قاه قاه می خندید و می گفت: لذت ناهار خوردن من این است که ببینم کسی در خونش دست و پا می زند.
می بینید که انسان سقوط کرد تا کجا می رود. راستی عجیب است. می گویند در واقعه«حرّه»[4] دو سه نفر بظاهر مسلمان یزیدی، به خانه یک انصاری ریختند، دیدند فقط یک زن در خانه است. زن یک بچه کوچک در دامنش بود. به او گفتند: به ما چیزی بده و گرنه بچه ات را می کشیم. گفت: قبل از شما ریختند و هر چه که در خانه بود، بردند. شوهرم را که یکی از اصحاب رسول الله(ص) بود را کشتند و دیگر چیزی در این خانه به غیر از من و این بچه نیست. یکی از آنها بلندبلند خنده ای کرد و دوباره گفت: چیزی به ما بده و گرنه بچه ات را می کشیم. گفت: به خدا ندارم و به التماس افتاد. یکی از آنها ناگهان پاهای بچه را گرفت، او را از آغوش مادرش بیرون کشید و آنچنان سرش را به دیوار کوبید که مغز بچه در مقابل چشم مادرش به زمین ریخت.
انسان چنین می شود، آن قدر پست می شود که هیچ درنده ای به پای او نمی رسد. اگر مرتب قرآن می گوید که: آمده ام تا قساوت، کینه توزی و خود محوری را از بین ببرم، به خاطر این است که ولو یکی از اینها، مثل قساوت و سنگدلی، بر انسان حاکم شود انسان را بیچاره می کند و بسیار بیچاره.
3- حالت توجیه گناه:
حالت سوم که از حالت اول و دوم خیلی بدتر است، این است که گناه بکند و گناهش را توجیه نماید. جرق جرداق نصرانی در کتاب امام علی(ع)، جمله خیلی عالی و جالبی دارد. تقاضا دارم که این جمله را بخصوص جوان های عزیز، همیشه در ذهن خود داشته باشند و به عنوان یک یادگاری که از من پیش آنهاست، فراموش نکنند.«جرداق» می گوید: «انسان یک وقت به جایی می رسد که ولی خدا را در خانه خدا «قربهً الی الله» می کشد.»!!
گاهی انسان غافل است و آدم می کشد، گاهی از روی لجاجت و عناد می کشد و چه بسا بعد هم از کار خویش پشیمان شود، اما یک وقت انسان لجوج است، آدم می کشد و بعد هم می گوید: به به چه کار خوبی انجام دادم. چنین آدمی «ابن ملجم» می شود. علی(ع) را می کشد. قربهً الی الله. ابن ملجم آن وقتی که می خواست شمشیر را فرود آورد، کار خود را وسیله ای برای نزدیکی به خدا به حساب می آورد. مثل این که ما می گوئیم: نماز می خوانیم قربه الی الله. او هم در خانه خدا شمشیر بر فرق مبارک ولی خدا فرود می آورد، قربهً الی الله.
چه وقت چنین حالتی برای انسان پیدا می شود؟ وقتی که توجیه گر شود. تقاضا دارم گناه نکنید. گناه در زندگی تان نباشد، زیرا گناه انسان را بدبخت می کند. اگر گناه هم کردید، آن را توجیه نکنید، که اگر توجیه در گناه آمد، راه توبه بسته می شود و چنین کسی دیگر نمی تواند توبه کند، بلکه خودش را آدم حسابی هم می داند. پیش خودش هم قیافه حق به جانب می گیرد و خدا نکند که یک آدم خودش را ذی حق بداند. این دیگر جهل مرکب است.
قرآن می فرماید: این جهل مرکب از همه صفت ها بدتر است «هل ننبئکم بالاخسرین اعمالًا» می خواهید به شما خبر دهم کسی را که ورشکسته ترین افراد از نظر عمل و از نظر بدبختی در روز قیامت است.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالَاخْسَرینَ اعْمالًا. الَّذینَ ضَلٌ سَعْیهُمْ فِی الحَیوهِ الدُنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ انَّهُمْ یحْسِنونَ صُنْعاً»[5]
آن کسانی که کار بد انجام می دهند اما به خیال خودشان، کارشان خوب است، دیگر کم کم توجیه روی توجیه برایشان جهل مرکب پیش می آورد و وقتی جهل مرکب پیش آمد. خیلی جدی بد را خوب حساب می کنند و خوب را بد به حساب می آورند.
لذا قرآن درباره این افرادی که گناه می کنند بعد می نشینند و با خیالبافی گناه خود را توجیه می کنند، می گوید: مگر شیطان در مقابل مکر انسان ضعیف است؟ راستی با اینکه مکر شیطان خیلی عجیب است، عجیب تر مکر آدم است، بخصوص اگر عالم باشد. وای به عالمی که توجیه گر باشد. می نشیند با خودش صغری و کبری تشکیل می دهد و یک گناه بزرگ را به جای یک ثواب خیلی بزرگ جا می زند و این همان حرف جرداق است. حسین کشی را هم توجیه می کند، لذا اینها در روز عاشورا داد می زند و به اباعبد الله الحسین(ع) می گفتند: خیر، تو حلالی را حرام و حرامی را حلال نکرده ای، ما با پدر تو دشمنی داریم «بغضالابیک» و با همین توجیه حسین(ع) را کشتند و قرآن می گوید: چنین کسانی در روز قیامت نیز همینطورند، یعنی توجیه گرند:
«یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللهُ جَمیعاً فَیحْلِفُونَ لَهُ کما یحْلِفُونَ لَکمْ وَ یحْسَبُونَ انَّهُمْ عَلی شَیْءٍ الا انَّهُمْ هُمُ الکاذِبُونَ»[6]
روز قیامت دسته ای به صف محشر می آیند که کارهای بدی انجام داده اند اما خودشان را آدم حسابی می دانند. وقتی که می بینند باید به جهنم بروند در مقابل خدا قد علم می کنند و می گویند: خدایا به حق خودت قسم تو اشتباه می کنی، ما آدم خوبی هستیم. «فَیحْلِفُونَ لَهُ کما یحلفون لکم» همانطور که برای شما قسم می خورند و می گویند ما خوب هستیم. همینطور روز قیامت هم قسم می خورند و می گویند خدایا به عزت و جلالت ما بهشتی هستیم، تو بیخود می خواهی ما را به جهنم بیندازی. ما آدم های خوبی هستیم. قرآن می گوید: «الا انهم هم الکاذبون» اینها خیلی دروغ می گویند. این چنین اشخاصی در دنیا هم برای خودشان می بافند. بافتن به دو معنا، یکی از بافته های ما کارها را توجیه می کند که خیلی مصیبت است. یکی هم برای ما ملکه درست می کند. ملکه هم برای ما هویت درست می کند و این یک تجسم عملی است که انشاءالله در ضمن بحث ها می آید و خواهیم گفت که انسان با بافتنی هایش مثلًا خوک از کار در می آید. یعنی در صف محشر وارد می شود در حالی که به صورت خوک، پلنگ، سگ و گراز است. یا آن کسی که موذی است و موذی گرانه کار می کند. وقتی وارد صف محشر می شود، بافتنی هایش ملکه شده روی هویتش اثر گذاشته و به صورت روباه وارد صف محشر می شود، پس بیائید گناه نکنیم، اما اگر خدای نکرده گناهی مرتکب شدیم، آن را توجیه نکنیم، زیرا اگر انسان گناهش را توجیه نکند، ممکن است یک روزی توبه کند، بر گردد و پشیمان شود. معلوم است، گناه هر چه بزرگ، اما اگر توبه کند «التّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کمَنْ لاذَنْب له»[7] مثل این است که اصلًا گناه نکرده باشد. گناه هر چه فراوان، اگر راستی توبه کند خدای بزرگ او را می بخشد. این را بدانید گناه هر چه بزرگ ولو آدم کشی ولو 60- 70 سال تکرار گناه، اما اگر توبه کند، یک تلاطم درونی پیدا کند، از دل برای گناه خویش بنالد، از دل برای زشتش بسوزد و تصمیم قطعی داشته باشد که دیگر مرتکب گناه نشود «حقوق الله» و «حقوق الناس» را ادا کند، نه فقط پرونده سیاه ندارد، بلکه قرآن می گوید: پرونده سیاهش را معدوم می کنیم و به جای آن پرونده درخشان برایش می آوریم.
«الّا مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَاوُلئِک یدْخُلُونَ الجَنَّه وَ لا یظلَمُونَ شَیئاً»[8]
«الّا مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلَا صالِحا فَاوُلئِک یبَدِّلُ اللهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحیماً»[9]
می بینید آنهایی که واقعاً توبه کنند پرونده سیاهشان نابود می شود و به جای آن پرونده درخشانی برایشان جلو می آید که آن ثواب توبه است. البته معنای توبه تلاطم درونی است. پشیمانی از گذشته است و اینکه تصمیم بگیرد دیگر گناه نکند. اگر این حالت درونی پیدا شود، ثوابش از هر عبادتی بالاتر است.
سعی کنید گناه در زندگی تان نباشد و اگر گناه آمد فوراً توبه کنید و جبران نمائید. اما چیزی که روی آن خیلی سفارش دارم و این دو سه آیه هم درباره همان مراتب است که مرتبه آخرش را خیلی خطرناک می داند، همین توجیه گناه است.
توجیه گناه عجیب است، یک وقت به جایی می رسد که مولا امیرالمؤمنین(ع) وقتی می شنوند معاویه دارد مسجد می سازد نامه ای به او می نویسند که: ای معاویه شنیده ام که داری مسجد می سازی. تو نظیر آن زنی هستی که در زمان جاهلیت زنا می داد و پول آن را صدقه می داد. به او گفتند: «فویل لک لا تزن و لا تتصدقی» وای بر تو، نه آن کار را انجام بده و نه صدقه بده.
بعضی وقت ها آدم چنین می شود که ربا می خورد اما مکه هم می رود. خمس نمی دهد اما مشهد می رود، مادرش گرسنه است اما او افطاری چند هزار تومانی می دهد، دختر خواهرش یا پسر برادرش عزب هستند و صد جور گرفتاری دارند، به فکر آنها نیست، اما مسجد می سازد، شاید هم قربه الی الله بسازد. معلوم هم نیست که اینها ریاکاری باشد. خیر، بشر عجیب است و خیلی هم عجیب. روایتی به نظرم رسید که نشان می دهد بشر چقدر عجیب است. این که می بینید، زیاد روی این موضوع پافشاری می کنم، دلم می خواهد جوان ها روی این بحث خیلی فکر کنند.
امام صادق(ع) می فرماید: از کسی پیش من خیلی تعریف کردند. من دلم می خواست که او را ببینم. روزی داشتم می رفتم، دیدم عده ای اطراف یک نفر جمع شده اند به او التماس دعا می گویند و از او مسئله می پرسند، جلو رفتم، آن شخص تا مرا دید از آنجا رفت. کسی که همراه من بود گفت: یابن رسول الله این همان کسی است که تعریفش را می کردم و شما می خواستید او را ببینید.
امام صادق(ع) می فرماید: دنبالش راه افتادم تا به او برسیم و با او حرف بزنم. دیدم رفت در مغازه یک نانوایی و دو عدد نان دزدید. تعجب کردم خوب معلوم است آدم هایی که مورد اطمینانند دزدی را خیلی راحت می توانند انجام دهند، همه کاری را می توانند انجام دهند زیرا کسی مراقب آنها نیست سپس به یک مغازه انارفروشی رفت و دو تا انار هم آنجا دزدید. تعجب کردم چرا کسی را که این قدر تعریفش می کنند دزد از آب در آمد. باز هم تعقیبش کردم دیدم به یک خرابه رفت و نان و انار را به چهار نفر فقیر صدقه داد. از خرابه بیرون آمد که برود، جلوی او را گرفتم و به او گفتم: این صدقه ات را هم دیدم، معنی این کار چیست؟ گفت: اول بگو ببینم که تو چه کسی هستی؟ گفتم: جعفربن محمد الصادق. گفت: شما پسر پیامبرید و به مسائل قرآن آشنا نیستید؟ گفتم: چه مسئله ای گفت: مگر قرآن نخوانده ای آنجا که می گوید: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهَ عَشْرُ امْثالِها وَمَنْ جاءَ بِالسَّیئَه فَلا یجزی الا مِثْلَها وَ هُمْ لا یظْلَمُونَ»[10]
گفتم: چرا، این آیه را خوانده ام، یعنی «هر کسی که یک ثواب انجام دهد خداوند به او ده برابر می دهد، اما اگر یک گناه انجام دهد، فقط همان یک گناه را در نامه عملش می نویسند و بر آنها اصلًا ستم نخواهد شد» منظورت چیست؟ گفت: بسیار خوب اگر چنین است من دو عدد نان و دو تا انار دزدیدم، چهار گناه برایم نوشته شد. بعد رفتم این نان ها و انارها را صدقه دادم، به ازای هر انار و هر نانی ده ثواب در نامه اعمالم نوشته شد، پس چهل ثواب در مقابل چهار گناه قرار می گیرد. سی و شش ثواب هم به نفع من. امام صادق(ع) می فرماید: به او گفتم: ثَکلَتْک امُّک(مادرت به عزایت بنشیند) چرا گناه خود را این چنین توجیه می کنی، ثواب نکردی که هیچ، هشت تا گناه هم انجام دادی، چهار گناه برای این که مال دیگران را دزدیدی و چهار گناه هم برای اینکه بدون اجازه مردم، مال مردم را به دیگری دادی.
جوان های عزیز، توجیه گری برای گناه خیلی بد است و کارش به جایی می رسد که عاقلان از دور به ریش انسان می خندند. نه تنها عاقلان، بچه ها هم به او می خندند، اما خود او مثل کرم درون پیله، دور خود می تند. توجیه گری وی قوی شده است و به جایی می رسد که آنچنان در دام این توجیهات گرفتار و اسیر می گردد خود را نابود می کند و خودش متوجه نیست. پس انشاءالله از گناه و بخصوص از توجیه گناه بپرهیزیم.
پی نوشت ها:
[1] . سوره اعراف آیه 179 ترجمه: و محققاً بسیاری از جن و انس را برای جهنم واگذاردیم(که آنها به سوء اختیار، خود جهنم پلیدی واخلاق و اعمال زشت و افکار و عقاید فاسد را برگزیدند) چه آنکه آنها را دلهایی است بیادراک و معرفت و دلهایی است بینور بصیرت و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایان بلکه بسی گمراهترند زیرا قوه ادراک مصلحت و مفسده داشتند و به او عمل نکردند. آنها همان مردمی هستند که(از خدا و قیامت) غافل شدند.
[2] . سوره اعراف آیه 176 ترجمه: مثل او و حکایت حال او به سگی ماند که اگر او را تعقیب کنی یا به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. ای رسول ما این است حکایت مردمی که آیات خدا را بعد از علم به آن تکذیب کردند.
[4] . قتل عام مردم مدینه توسط لشکریان یزید.
[5] . سوره کهف، آیات 103 و 104 ترجمه:(ای رسول ما) به امت بگو که میخواهم شما را زیانکارترین مردم آگاه سازم. زیانکارترین مردم آنها هستند که عمرشان را در راه حیات دنیای فانی تباه کردند و به خیال باطل، میپنداشتند نیکوکاری میکنند.
[6] . سوره مجادله، آیه 18، ترجمه: روزی را (به یادآر) که خدا همه آنها را (برای انتقام) برانگیزد و چنانکه برای شما قسم یاد کردند، برای خدا هم به دروغ سوگند میخورند و میپندارند که اثری برای آنها خواهد داشت، ای اهل ایمان بدانیدکه آنها(بسیار مردم منافق و) دروغگو هستند.
[7] . ترجمه: امام محمدباقر(ع) فرمودهاند توبه کننده ازگناه، مثل کسی است که گناه نکرده است (کنزالعمال، خ 10174، خ 11075، 11076) و بحارالانوار از اصول کافی، ج 6، ص 41.
[8] . سوره مریم آیه 60 ترجمه: آگاه باشند کسانی که توبه کنند و عمل صالح انجام دهند داخل بهشت میشوند و هیچ در حق آنها ظلم نمیشود.
[9] . سوره فرقان آیه 70 ترجمه: آگاه باشید کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند خداوند بدی و گناهانشان را به خوبیها بدل میکند و خداوند بخشنده مهربان است.
[10] . سوره انعام، آیه 160.