چکیده:
قرآن کریم حاوی آموزه های بسیاری در حوزهء علوم و دانش های گوناگون از جمله علوم تربیتی و مباحث تعلیم و تعلم با ابعاد گوناگون آن است. در قرآن کریم، مباحث تربیتی گاهی مستقیم و صریح و گاهی غیر مستقیم و اشاره وار و در ضمن داستان ها و بیان روابط انسان ها با یکدیگر آمده است. مطالب تربیتی قرآن، گاهی در حوزهء معارف و ایمانیات و گاهی در حوزه احکام عملی و فقهیات ولی عمدتا در حوزه اخلاقیات اعم از اخلاق فردی و اجتماعی مطرح می شود. در عین حال، گاهی در ضمن برخی داستان ها و بیان روابط انسانی در قرآن، نکات بدیع و آموزه های تربیتی در حوزه مسائل تعلیم و تعلم به چشم می خورد که مایه شگفتی هر دانشمندی است؛ از جمله این داستان ها، داستان موسی و خضرعلیهما السلام در قرآن است که آموزه های تربیتی فراوان و نکات ارزشمندی در زمینه آداب تعلیم و تعلم دارد. در این مقاله ضمن بررسی و تحلیل داستان موسی و خضر(ع)در قرآن، نکات ارزشمند تربیتی و به ویژه آداب تعلیم و تعلم مخصوصا وظایف دانشجو در مقابل استاد و متقابلا وظایف استاد در مقابل دانشجو، مورد بحث قرار گرفته است.
1-مقدمه
هرچند قـرآن کریم، کتابی علمی نیست و به زبان و روش هیچ علمی نازل نشده است از سویی سرچشمه بسیاری از عـلوم شـده کـه هیچ سابقه ای در میان بشر نداشته است و از سوی دیگر در لابه لای آیات این کتاب الهی، نکته ها و ظرایفی وجود دارد کـه بن مایه های اصلی و اصول و مبانی محکمی برای برخی علوم دیگر می تواند باشد که پیش از نـزول قرآن هم سابقه داشـته اسـت. هم چنین درباره برخی علومی که قرن ها بعد از نزول قرآن پیدا شده است نیز نکات و دقایقی در این کتاب آسمانی یافت می شود که مایه شگفتی اندیشمندان و نوابغ بشر است.
این ویژگی قرآن کریم را می توان اعجاز علمی به مـعنی عام آن دانست. گرچه در کتاب های علوم قرآنی دوران معاصر، معمولا مطالب علوم تجربی، که قرآن به آنها آشکارا یا اشاره وار پرداخته به عنوان اعجاز علمی مطرح می شود. در میان کتاب های آسمانی، این ویژگی تنها به قرآن کریم اختصاص دارد؛در حـالی کـه قرآن در محیطی نازل شده که هیچ علم و کتابی در آنجا نبوده و به تعبیر دیگر در میان بی سوادان و امیّها و بر شخص بی سواد و امّی نازل شده است.
از جمله دانش هایی که می توان ادّعا کرد در هیچ کتاب آسـمانی بـه اندازهء قرآن کریم به اصول و مبانی و روشهای آن به طور متقن و استوار و آشکارا یا یا اشاره پرداخته نشده،تعلیم و تعلّم و علوم تربیتی است؛آ ن هم در زمانی که از این دانشها هیچ خبری نبوده است.
این مطالب از قرآن کریم،گاهی مـستقیم و صـریح و گاهی غیر مستقیم و اشاره وار و در لابه لای داستانها و بیان روابط انسانها با یکدیگر،قابل قهم و استفاده است؛از جملهء این داستانها،داستان موسی و خضر در قرآن است که آموزه های تربیتی بسیار و نکات ارزشمندی در آداب تعلیم و تعلّم دارد.برخی از بـزرگان تـعلیم و تـربیت اسلامی براین باورند که این داستان،شامل بـیست ادب از آداب سـلوک در تـعلیم و تعلّم و رابطه میان متعلّم و معلّم است(امام خمینی،6631:022).
برخی از مفسران اسلامی حتی از یک آیه این داستان،دوازده نکتهء تربتی در رابطه میان متعلّم به معلّم اسـتفاده کـرده اند(فخر رازیـ،7141 ق،ج 7:384-484).از این رو پرداختن به همهء ابعاد این داسـتان و یـافتن نکات پیدا و پنهان آن و بحث و بررسی و تحلیل دیدگاه های گوناگون به تألیف کتاب مستقلّی در این زمینه نیاز دارد؛ امّا در این مقاله در حـدّ مـقدور،برخی از آمـوزه ها و نکات تعلیم و تربیتی دربارهء استاد و دانشجو و روابط میان آن دو،مورد بـحث و بررسی قرار می گیرد.
2-تحمّل سختیها و مشکلات در راه تحصیل علم
«و اذ قال موسی لفتاه لا ابرح حتّی ابلغ مجمع البحرین او امضی حقبا»(کهف06/)
«و(یاد کن)هنگامی را که موسی بـه جـوان(همراه)خود گـفت:دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم؛هرچند سالها(ی سال)سیر کنم»(فولادوند،6731: 003).
منظرو از «فتی»یا جوانی کـه هـمراه موسی(ع)بود،یوشع بن نون(ابن کثیر،0241: 2611)بود که شاگرد و تابع و خدمتکار موسی(ع)هم بود(بیضاوی،بی تا،ج 1 و 2 و 3:682).
مراد از«امضی حقبا» این است که موسی(ع)در راه رسیدن بـه مـجمع البـحرین، که محل ملاقات با حضرت خضر(ع)است،چنان جدی و مصمم است که حاضراست حتّی برای آن سـالیان دراز مـسافرت کند.معنای«حقبت»یک روزگـار یا هفتاد- هشتاد سال است(طبرسی،6041 ق،ج 5-6:147؛طبرسی،5041،ج 1:398).
براساس این آیه،موسی(ع)می خواهد بگوید که اگر این مسافرت بـرای رسـیدن و مـلاقات با حضر خضر(ع)هفتاد یا هشتاد سال هم طول بکشد،باز هم دست بردار نیستم و به این مـسافرت خـود ادامه می دهم.گویا اگر همهء عمر فقط برای یک ملاقات با خضر(ع)صرف شود،ارزشمند است و اتـلاف نـشده اسـت.ازاین رو،این ملاقات برای موسی(ع)همچون شب قدر است که از هزار ماه بهتر است؛هزار ماه نیز که بیش از هـشتاد و سـه سال باشد،معادل عمر یک انسان به طور طبیعی است.
برخی از نکات و آموزه های تعلیم و تعلّم که از ایـن آیـه شـریفه قابل استفاده است، عبارت است از:
2-1-در راه کسب علم و دانش،باید برای مسافرت و مهاجرت از وطن تا محلّی که دانـشمندی در آن بـاشد یا به گونه ای مرکز علم و دانش به حساب آید،آمادگی داشت؛اگرچه این مسافرت زمان زیـادی بـه طـول انجامد و محل دانش و دانشمند بسیار دور باشد؛به عبارت دیگر،اولا ارزش علم و دانش آن قدر زیاد است که بـرای تحصیل آن بـاید از راحـتی و آسایش گذشت و تن به هر سختی و مشقّتی داد؛لذا با تنبلی و تن پروری،علم و دانش به دسـت نـمی آید.ثانیا تا دانشجو در راه کسب علم و دانش سختی و رنج و زحمت را نپذیرد به ارزش آن پی نخواهد برد و قدردان دانش و دانشمند نـخواهد بـود.ازاین رو سخن مشهور پیامبر اکرم(ص):«اطلب العلم و لو بالصیّن»مؤید همین مطلب قرآنی است؛زیرا دورترین نـقطهء آن دوران تـا منطقهء حجاز،چنین بوده که مسافرت به آن در آن زمـان،تحمّل سـختی ها و مـشکلات و خطرهای زیادی را به همراه داشته است.
2-2-نکتهء دیگر ایـنکه اگـر کسی خود در مقام استادی و مشغول تعلیم و تربیت شاگرد باشد،نمی تواند خود را از تعلّم و شاگردی بی نیاز بـپندارد؛چه بـسا در زمینه های دیگر یا حتی چـه بـسا در همان زمـینهء تـخصصی خـویش در سطح بالاتر به استاد خبره تر از خود نـیاز داشـته باشد.از همین رو گفته اند که جوان همراه موسی(ع) -یوشع بن نون-شاگرد و ملازم و خادم او بـوده اسـت(سیوطی،2041 ق:983).
3-تحمّل گرسنگی،بی خوابی و خستگی در راه علم
«فمّا بلغا مجمع بـینهما نسیا حوتهما فاتّخذ سـبیله فـی البحر سربا*فلمّا جاوزا قال لفتاه آتـنا غـداءنا لقینا من سفرنا هذا نصبا»(کهف16/ و 26)
«پس چون به محل برخورد دو(دریا)رسیدند،ماهی خودشان را فراموش کردند و مـاهی در دریـا راه خود را در پیش گرفت(و رفت)*و هـنگامی کـه(از آنـجا) گذشتند(موسی)به جوان خود گـفت:غذایمان را بـیاور که راستی ما از ایـن سـفر،رنج بسیار دیدیم»(فولادوند،6731:003 و 103).
میبدی در نوبت دوم تفسیر آیه نخست می نویسد:«موسی و یوشع به فرمان اللّه تعالی قصد مجمع البحرین کـردند؛زاد بـرگرفته،فرحی چند و ماهی ای گرفتند تا مجمع البحرین رسـیدند بـه نزدیک صـخره؛موسی گـفت یـوشع را که امکث حتّی آتیک-ساعتی درنـگ کن تا من به تو باز آیم؛موسی(ع)حاجتی که در پیش داشت،رفت و ماهی که در زنبیل بود،چون نم دریـا بـه او رسید،روح باز یافت و زنده شد و در آب شد.یوشع گـفت:اذ جـاء نـبیّ اللّه حـدّثته-چون مـوسی(ع)باز آید، حدیث ماهی بـا وی بـگویم؛فانساه الشّیطان؛چون موسی(ع)باز آمد،حدیث ماهی فراموش کرد،شیطان از یاد وی برد»(میبدی،6731،ج 5:517 و 617).
واژهء«غداء»در آیه دوم،از«غدوّ»مشتق شده که به معنی صبحانه است؛زیرا غـدوّ به مـعنی صـبحگاه است و«غداء»به معنی غذای صبحگاه است(شوکانی،2241 قـ، ج 1:43).
از هـمین کـلمهء«غداء»که بـه مـعنی صـبحانه است،استفاده می شود که این مسافرت موسی و همراهش طی شبانگاه ادامه داشته و هنگامی که بامداد فرا رسیده از محلّ برخورد دو دریا که مکان دیدار خضر بوده است،گذشته اند و مسافرت آنان،تقریبا به پایان خـود نزدیک بوده است.
از جمله پایانی آیه اخیر«لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا»استفاده می شود که زمان آغاز مسافرت موسی و جوان همراهش،صبح یا سحرگاه آن روز نبوده است،بلکه به نظر می رسد آنان در طول شبانگاه مشغول مسافرت بـوده اند؛لذا مـوسی(ع)با تأکید از این مسافرت به مسافرت پررنج و خستگی آور یاد می کند.
نکات تربیت قابل استفاده از این دو آیه
3-1-از آیه شریفه نخست می توان فهمید که در راه کسب علم و دانش،چنان باید جدیّت ورزید که حتی از فرط توجه به آنـ،دانشجو مـمکن است از غذا و سایر امور ضروری زندگی،نیز غفلت کند.اما اگر دانشجو به غذا و خواب و سایر امور ضروری زندگی،بیش از حد لزوم توجه داشته باشد به طور طبیعی از دانش و دانـشمند غـفلت می کند و طبیعی است که چـنین دانـشجویی در راه کسب علم و دانش، توفیق نخواهد یافت.
3-2-از آیه شریفه دوم فهمیده می شود که در راه تحصیل علم و ملاقات با دانشمند،هم رنج گرسنگی را باید تحمل کرد و هم رنج بی خوابی و هم خستگی و رنج مـسافرت بـویژه مسافرت دریایی را که بـا خـستگی مضاعف همراه است،باید تحمل کرد.
3-3-هم چنین استفاده می شود که در راه کسب علم و دانش،باید خطر و ناامنی را نیز به جان خرید؛لذا موسی(ع)با جوان همراهش،شبانه و احتمالا به طور دریایی، مسافرت کرده اند.مسافرت دریایی دو نفره آن هم شبانه در حدود سه هزار سـال پیش،طبیعی اسـت که با خطرهای جانی مثل طوفانی شدن دریا،برخورد با جانوران عظیم الجثه یا رویارویی با راهزنان و دزدان دریایی همراه بوده است.اما کسب علم و دانش و درک دانشمند در نظر موسی(ع)چنان ارزشمند بوده که بـه سـادگی آماده پذیری ایـن مشکلات و خطرهاست و هیچ اشاره ای هم به این خطرهای جانی ندارد.
4-رهایی از خواب و خوراک،زمینهء پیدایش خضر راه
«قال ارأیت اذا اوینا الی الصـّخرة فانّی نسیت الحوت و ما انساه الاّ الشّیطان ان اذکره و اتّخذ سبیله فی البـحر عـجبا*قال ذلک مـا کنّا نبغ فارتدّا علی آثارهما قصصا»(کهف36/ و 46).
گفت:«این همان بود که ما می جستیم».پس جستجوکنان رد پای خود گرفتند و برگشتند»(فولادوند،6731:103).
آن گونه که ملاحظه می شود،در آیـه 36 شـاگرد موسی(ع)زمان و مکان فراموش کردن ماهی و رفتن آن به دریا را یادآوری می کند و در آیه بعدی موسی(ع)همین فراموش کـردن غـذا و رفـتن ماهی به دریا را به فال نیک می گیرد و آن را نشانه ای برای ملاقات با خضر(ع)می شمارد و می فرماید:«این همان چیزی اسـت که ما در جستجوی آن هستیم.»لذا با حالت کاوشگرانه از ادامهء راه بازگشته به دنبال خضر(ع) می گردند.
نکات قابل استفاده تـربیتی از این دو آیه
4-1-اگر خوراک و خواب فـراموش شـود،زمینهء پیدایش خضر راه،فراهم می شود.ازاین رو برای رسیدن به معلم الهی باید از تعلّقات مادی کاست تا آمادگی روحی برای دریافت حقایق غیبی به وجود آید.
4-2-برای یافته خضر یا معلّم حقایق غیبی باید شب و روز در جستجو بود و بـه دنبال نشانه های آن باید رفت تا شاید بتوان به خضر رسید.
5-ملاقات با خضر(ع)
«فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علّمناه من لّدنّا علما»(کهف56/).
«تا بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کـرده و از نـزد خود بدو دانشی آموخته بودیم»(فولادوند،6731:103).
عموم مفسّران اتفاق نظر دارند که مراد از«عبدا»در این آیه حضرت خضر(ع) است(آلوسی،بی تا،ج 8،193).اغلب مفسّران هم معتقدند که مراد از«رحمة من عندنا»مقام نبوت است،ولی برخی معتقدند که مقام«ولایت»است(شبر،2141: 692).
هم چنین مفسران معتقدند که مراد از«عـلّمناه مـن لدنّا علما»علم غیب یا علم لدنّی است که موهبت الهی و غیر اکتسابی است و خداوند آن را ویژه اولیای خویش ساخته است(طباطبائی،3041 ق،ج 31:243).
نکات تربیتی قابل استفاده از این آیه
5-1-علم حقیقی،علم لدنّی یا علم غیب است که مـوسی(ع)برای آنـ خود را به رنج و مشقّت می اندازد و مشکلات و خطر مسافرت و گرسنگی و خستگی و بی خوابی را تحمل می کند و حتی حاضر است روزگاری طولانی و یک عمر، مسافرتش را ادامه دهد تا به آن دست یابد که آدمی از راه حـواس و ابـزارهای مـادی و بشری نمی تواند به آن دست یـابد و تـنها از راه مـعلم غیبی و وحی و الهام قابل دریافت است.
5-2-هم چنین معلمی خضر گونه که از اولیای الهی است،ارزش دارد آدمی برای ملاقات با او سر از پا نشناسد و تمام عمر خویش را صرف کـند تـا لحـظه ای در محضر او شاگردی کند.چنین معلمان و مربیانی حتی شایسته ژانـد کـه انبیای الهی از آنان پیروی کنند و خوشه چین خوان نعمت ایشان باشند.از همین رو امیر المؤمنین علی علیه السلام ضمن توصیف ایشان،اظهار مـی فرمایند:«آه!آه!شوقا الیـ رؤیـتهم» «آه،آه،چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم»(دشتی،4831:166).
6-اجازه خواستن موسی از خضر برای شاگردی
«قال له موسی هـل اتّبعک علی ان تعلّمن ممّا علّمت رشدا»(کهف66).موسی به او گفت:آیا(اجازه می دهی که)تو را پیروی کنم بر اینکه مرا از آنچه از رشد(و کمال)آموزانده شده ای،بیاموزی؟
از ایـن آیـه کـریمه،مفسران قرآن کریم و اندیشمندان تعلیم و تربیت اسلامی، نکته های بسیاری استفاده کرده اند که سـعی مـی شود به آنها اشاره شود:
6-1-در این آیه موسی خود را تابع خضر معرفی کرده است.این پیروی به طور طبیعی اقتضا مـی کند کـه مـقابل تابع یعنی موسی از مقام متبوع یعنی خضر پایین تر باشد(شهید ثانی،4141 ق:511).
6-2-«موسی با واژهـ«هل-آیا»از خـضر اجـازه خواست؛یعنی آیا اجازه می دهی که در پی تو آیم؟چنین مطلبی نمایانگر مبالغهء عظیمی در تواضع است که بـاید شاگرد،نسبت بـه اسـتاد خویش معمول دارد»(حجتی،9531:903).
بزرگان دیگری هم این پرسش موسی از خضر را حمل بر تواضع آن حضرت در مقابل اسـتادش مـی دانند(امام خمینی،6631:612؛طباطبایی،3041،ج 31:343).
6-3-حضرت موسی با عبارت«علی ان تعلّمن-برای اینکه به من تعلیم دهی»،به نادانی خود و دانایی استادش خـضر(ع)اعتراف کـرده اسـت(فخر رازی،7141 ق،ج 7: 384).
در واقع،استاد باید آن قدر از غنای علمی و آمادگی تدریس و تعلیم برخوردار باشد که دانشجو خـود را نـیازمند به او بداند و نسبت به او احساس نیاز و تشنگی داشته باشد و همراهی با استاد را برای خـود سـودمند بـداند و به مقام علمی و جایگاه معنوی او اعتراف کند تا تدریس استاد و پند و اندرزهایش تأثیر کامل داشـته باشد.
6-4-هم چنین مـوسی اعتراف کرد که اگر تحت آموزش خضر قرار گیرد، نعمت عظیمی به او مـی بخشد.ازهمین رو از او درخـواست مـی کند همان طوری که خداوند تعالی با او رفتار کرده است،او نیز با موسی(ع)همان گونه رفتار کند؛یعنی نعمت دادن و احسان خضر بـه مـوسی هـمانند نعمت بخشیدن و احسان خدای تعالی به خضر است.به همین دلیل گفته شده اسـت مـن بنده کسی هستم که از او علم آموخته ام(فخر رازی،7141،ج 7:384)و نیز گفته شده است هرکس مسئله ای را به شخصی بیاموزد،مالک او می شود(شهید ثانی،4141:611).
6-5-معنی پیـروی از دیـگری این است که آدمی اعمال و رفتار خود را همانند او تنظیم کند.این نکته دلالت مـی کند کـه از آغاز،شخص دانشجو باید تسلیم استاد خود باشد و سـتیزه و جـدال را بـکلی ترک کند(حجتی،9531:013).
6-6-اینکه موسی(ع)متابعت را به طور مطلق آورده و به هیچ وجـه مـقیّد نساخته از نهایت تواضع او در مقابل استادش،حضرت خضر(ع)است(شهید ثانی،4141: 511).
6-7-از آیه شریفه استفاده می شود که لازمهء دانـشجویی در آغـاز،پیروی از استاد و سپس پذیرش تعلیم دانـشجو بـه وسیله اسـتاد اسـت و در مـرحلهء بعد،باید دانشجو به خدمت استاد درآید و در مـرحلهء آخـر دانشجو در ضمن خدمت به استاد به علم آموزی و دانشجویی از استاد می پردازد(شهید ثانی،4141:511).
6-8-موسی(ع)گفت:«هل اتّبعک عـلی ان تـعلّمن»یعنی این پیروی من از تو فقط به ایـن دلیل است که تـو بـه من تعلیم دهی.گویا موسی(ع)می خواهد بـگوید کـه این پیروی به دلیل مال و ثروت و موقعیت و جاه و مقام نیست(فخر رازی،7141، ج 7:484).از این نکته عـلم و دانـش باشد و نباید جویای اهداف دیـگر مـثل ثـروت و مقام و موقعیت باشد(حجتی،9531:113).
6-9-جمله «مـمّا علّمت»
به بـخشی از علوم خضر اشاره دارد؛یـعنی مـوسی به خضر می گوید:من جویای برابری و هماوردی با تو نیستم؛بلکه می خواهم به بخشی از معلومات تو دسـت یـابم؛زیرا تو برای همیشه از من فزونمایه تر و گـرانقدرتر هستی
(فخر رازی،7141:ج 7:484).از این نـکته هـم مـی توان فهمید که دانشجو نـباید در اندیشهء رقابت و هماوردی با استاد خود باشد.
6-10-همین عبارت «ممّا علّمت»اشاره دارد به اعتراف موسی به اینکه خضر تحت آموزش خـدای تـعالی بوده است.از این نکته استفاده مـی شود کـه شـأن و مـنزلت معلم و عـلم چقدر والا و با عـظمت اسـت!(شهید ثانی،4141:511)؛یعنی در حقیقت معلم حقیقی بشر،خدای تعالی است و سرچشمهء همهء علوم به خدای تعالی باز می گردد.
6-11-کلمهء «رشدا»
حکایت می کند که موسی(ع)خواستار راهـنمایی و ارشـاد است.اگر مـوسی از سوی خضر ارشاد نمی شد،سرگشته و حیران می شد.این نـکته هـم به مـا مـی فهماند کـه مـوسی به شدت نیاز خود به علم آموزی و احتیاج آشکار خویش به شناخت و آگاهی در مقابل استاد خود،اعتراف دارد(شهید ثانی،4141:511).
6-12-هم چنین از کلمه «رشدا»
استافده می شود که تعلیم و تعلم تنها به منظور «رشد»و راهیابی به مسیر کمال و سـعادت انسانی ارز شمند است وگرنه تعلیم و تعلم بدون دستیابی به«رشد»ارزشی ندارد؛به تعبیر دیگر تعلیم و تعلم باید در مقام نظر و اندیشه به رشد و راهیابی به کمال منجر شود و یا در عمل به صراط مستقیم و مـسیر کمال مـنتهی گردد.هم چنین تعلیم و تعلم به دلیل مقاصد دیگر مثل دست یافتن به جاه و مقام و قدرت و ثروت نیز ارزش حقیقی ندارد؛بنابراین می توان نتیجه گرفت که هدف غایی تعلیم و تعلم در نظام اسلامی همان«رشد»و راهیابی بـه مـسیر کمال و هدایت به سوی سعادت است.
7-ناتوانی موسی در نگاه خضر
«قال انّک لن تستطیع معی صبرا»(کهف76/)
«گفت:تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی»(فولادوند،6731:103).
گرچه خضر می دانست که موسی(ع)پیامبر بنی اسرائیل و صـاحب تـورات است و خدای تعالی بدون واسـطه بـا او سخن گفته و معجزات گوناگون را ویژهء او ساخته و موسی با این جایگاه و منزلت رفیع نزد خدای تعالی با تواضعی بسیار و نهایت ادب به نزد خضر(ع)آمده است با این حـال خـضر او را با جوابی بلند و سـخنی عـالی و درشت پاسخ می دهد که حاکی از عظمت و شکوهمندی و عدم رعایت ادب و نزاکت با موسی(ع)است؛بلکه حتی موسی را با ناتوانی و عدم شکیبایی در همراهی با او توصیف می کند.
این گفتار کوتاه خضر نیز،نکات سودمند فراوانی دارد که شامل برخی از آداب سلوک مـعلم بـا متعلم و عزیز شمردن علم و بزرگداشت مقام دانش می شود به گونه ای که اقتضا می کند آدمی،خضر(ع)را سرمشق و اسوهء خویش قرار دهد(شهید ثانی،4141:611-711).
در اینجا به برخی از این نکات پرداخته می شود:
7-1-در این آیه شریفه،خضر(ع)توانایی و استطاعت موسی(ع)را در صبر و بـردباری نـفی کرده اسـت.این تعبیر ایجاب می کند که موسی(ع)برای کسب صبر و شکیبایی هم تلاش نکند و از اتصاف به این صفت هم قـطع امید کند درحالی که اتصاف به این صفت و فراهم ساخت اساب آن،غالبا بـرای بـشر،فراهم اسـت و معمولا چنین زمینه ای اقتضا می کند که معلم،شاگردش را توصیه به صبر و بردباری کند،نه اینکه او را ناتوان بخواند(شهید ثانی،4141:711).
به نظر می رسد ایـن اشـکال شهید ثانی وارد نباشد؛زیرا این رفتار غیر معمول خضر(ع)به دلیل آن بوده که علم و دانش او،هـمانند دیـگر عـلوم و دانشهای ظاهری رسمی و معمولی نبوده است تا شرایط آن قابل دستیابی و خود آن علوم قابل کسب باشد؛علم لدنی روش خـضر(ع)نه تنها اشکال نداشته،بلکه بسیار هم بجا بوده است؛زیرا اولا سطح استعداد و توانایی شاگرد را در نوع عـلم به او گوشزد می کند کـه شـاگرد،عمر خود را بیهوده هدر ندهد و به دنبال علمی نرود که می توان و شرایط لازم را ندارد.ثانیا تأکید می کند که چنین فردی،در پی توسعهء ظرفیت و توان خود باشد و در طلب خویش جدی تر و کوشاتر گردد؛شاید در زمان دیگری چنین ظرفیت و تـوانی بیابد.اگر در زمان ملاقات با خضر این آمادگی و توان را نداشته است در زمان دیگر او از معلم الهی دیگری،این علم الهی را بیاموزد.
7-2-نفی توانایی و استطاعت موسی با حرف«لن»به وسیلهء خضر،حاکی از نفی ابدی است.این گونه نفی،موجب یأس موسی از خضر می شود؛زیرا ایـن نـفی به وسیلهء معلمی آگاه و صادق همچون خضر صورت می گیرد؛حتی نفی به شکل های گوناگون در جمله تأکید شده است؛یعنی اولا با حرف تأکید«انّ»و ثانیا در قالب جملهء اسمیه و ثالثا با حرف نفی«لن»آمده است.چنین تأکیدهایی در جملهء منفی کـه بـا حرف نفی«لن»منفی شده از نهایت تضعیف و ناتوان دانستن موسی(ع)به وسیلهء خضر(ع)است(شهید ثانی:4141:711).
به نظر می رسد این اشکال نیز وارد نباشد؛زیرا نفی مؤکّد و ابدی خضر با توجه به آن زمینه ها و ظرفیت خاص موسی در آن زمان بوده است کـه بـه طور طبیعی با آن موقعیت و توان خاص،هیچ گاه موسی نمی توانست تأویل حوادث و حقایق امور را دریابد.
7-3-در این آیه خضر به موسی اشاره می کند که اگر می پنداری که خودی صابر و خویشتن داری،باید بدانی که در همراهی با من تـو از حـال خـود اطلاع نداری؛ زیرا تاکنون با مـن هـمراهی نـداشته ای تا صبر و ظرفیت خود را در همراهی با من بدانی.ازاین رو از آیه استفاده می شود که خضر(ع)صبر با خوش را با کلمه«معی» از موسی(ع)نفی می کند وگرنه در صبوری مـوسی در مـواقع دیـگر تردیدی ندارد؛لذا خضر در واقع به موسی می خواهد بگوید کـه مـن صبر و خویشتن داری تو را در مصاحبت و همراهی با خودم نفی می کنم و این امری است که من به آن آگاهترم؛ چون نسبت به خـواسته های عـلمی و جـهل و بی اطلاعی تو دربارهء آنها کاملا واقفم (حجتی:9531:413).
7-4-این آیه هشدار می دهد تا مـا را متوجه عظمت و شکوه علم و دانش سازد. هم چنین به ما می فهماند که علم آن چنانی که نزد خضر(ع)است به صبر و پایـداری شگرفی نـیاز دارد کـه در عهدهء استطاعت و توانایی آدمیان عادی نیست؛زیرا تردیدی نیست که خضرت موسی(ع)پیامبری بـزرگ و کـلیم خدا و بزرگترین و برترین مردمان زمان خود است و در صبر و شکیبایی نیز نیرومندترین اشخاص و از نظر کمالات هم کاملترین انسانهاست؛ولی بـااین حال،تحمل عـلم و آگـاهی های خضر(ع)برای او مقدور و ممکن نیست(حجتی،9531:413-513).
7-5-هشدار دیگر در این آیه این است که علم باطنی نسبت بـه عـلم ظـاهری بسیار ارزشمندتر و گرانقدرتر است و چنین علمی به قوت قلب و استحکام باطن و صبر و شکیبایی جدی تری نـیاز دارد.ازهـمین رو،موسی(ع)در عـلم ظاهری دارای احاطه و
بسیار هم نیرومند بود؛اما بااین حال،خضر(ع)او را بیمناک ساخت که در تحمل علم باطن،صبر و خویشتنداری ندارد؛لذا او را بـه دلیـل کمی صبر از تحمل چنان علمی برحذر ساخت.البته مقصود خضر(ع)این نبوده است که تحمل عـلم بـاطن بـه طور کلی برای احدی امکانپذیر نیست؛بلکه هدف او،اعلام دشواری و گرانبار بودن تحمل علم باطن بوده اسـت وگـرنه موسی(ع)پس از آن نمی گفت:«ستجدنی ان شاء اللّه صابرا»(شهید ثانی،4141:811).
8-دلیل بی صبری موسی(ع)از زبان خضر(ع)
«کیف تصبر علی ما لم تحط بـه خبرا»(کهف86/).
«و چـگونه مـی توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری،صبر کنی؟» (فولادوند6731:103).
به طوری که در آیه پیش گذشت،خضر به موسی گفت:تو هـرگز نـمی توانی در همراهی با من بردباری کنی؛اما در این دلیل،ناتوانی موسی را در همراهی با خود بیان مـی کند؛یعنی درواقـع خـضر با این جمله به کارهای ظاهرا عجیب خود اشاره می کند که موسی باطن آن کارها را نمی فهمد و حـقیقت امـر را نـمی داند؛لذا در نگاه او،این امور،منکر و اعمال ناشایست به نظر می رسد(طبرسی،5041 ق،ج 1:598). در واقع خضر می خواهد بگوید:ای مـوسی!تو طـاقت و توانایی نداری تا وقتی اعمال و رفتار مرا می بینی،خویشتن داری کنی(ابن عطیه اندلسی،3241 ق:3021)؛زیرل اگر با من همراهی کـنی از مـن اعمال و رفتار عجیبی می بینی که در مقابل آنها نمی توانی اعتراض نکنی و سکوت کنی؛چرا کـه ایـن اعمال در ظاهر،منکر و ناشایست است؛ولی واقعیت و حقیقت آنها بـرای تـو نـاشناخته است و تو نمی توانی در مقابل این گونه رفتار سـکوت کـنی(مغنیّه،1891 م،ج 5:541-641).
از این جواب خضر به موسی استفاده می شود که:
8-1-موسی(ع)تنها از علوم ظاهری آگاه بوده و بـراساس ظـواهر امور قضاوت می کرده و از باطن امور نـاآگاه بـوده است؛ولی بـالعکس،خضر(ع)تحت آمـوزه های الهی بـه باطن امور آگاه بوده و براساس بـاطن امـور عمل می کرده است؛لذا مشاهدهء چنین رفتاری برای موسی(ع)قابل تحمل و آسان نبوده است(طوسی،بی تا،ج 7: 17؛طـبرسی،60417ج 6-5:647).
8-2-همان گونه کـه در آیات پیشین گذشت،موسی(ع)در مقابل معلم و اسـتادش حضرتخضر(ع)نهایت ادب و تواضع را بـه کـار برده بود؛اما از این دو آیه اخیر اسـتفاده مـی شود که خضر(ع)هم متقابلا رعایت ادب استادی را کرده است؛ زیرا آشکارا موسی(ع)را رد نکرد؛بلکه با اشـاره بـه او گفت:تو استطاعت بر تحمل دیدن کـارهای مـرا نـداری(طباطبایی،3631،ج 31:674-774)؛لذا با اینکه مـی دانست موسی بـا مشاهدهء اعمال او،سکوت نـمی کند و لبـ به اعتراض می گشاید بلکی از همراه ساختن او با خود،جلوگیری نکرد.بنابراین اگرچه برخورد خضر با مـوسی ظاهرا درشـت و دور از نزاکت،دراقع عین نزاکت بوده زیرا او در مـقام اسـتادی خبیر بوده اسـت و چـنین بـرخوردی در مقام استادی خلاف ادب و نـزاکت نیست.
9-وعده صبوری و اطاعت موسی به خضر
«قال سیجدنی ان شاء الله صابرا و لا اعصی لک امرا»(کهف96/)
«گفت:ان شاء اللّه مرا شکیبا خواهی یـافت و در هـیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد»(فولادوند،6731:103).
موسی در جواب خضر،قول مـی دهد صـبوری کـند و از اوامـر او سـرپیچی نکند؛اما این قول او مـطلق نـیست،بلکه به مشیت و خواست خدای تعالی مقید است؛زیرا در آنچه به آن ملتزم شده است،اعتماد کامل به خودش نـدارد و ایـن روش هـمه پیامبران و اولیای الهی است که حتی یـک چـشم بـرهم زدن هـم بـه خـودشان اعتماد نکنند (سیوطی و محلی،2041 ق:193).
نکاتی که از این آیه شریفه برای ما قابل استفاده است:
9-1-بر دانشجو واجب است که در مقابل استاد،نهایت تواضع و فروتنی را ابراز کند؛اما اگر استاد ببیند که خشونت ورزی و درشتی بـا درشتی با دانشجو برای او مفید است و موجب هدایت او به نیکی ها می شود بر او واجب است که با درشتی و تندی با دانشجو برخورد کند؛زیرا چه بسا درشتی نکردن و سکوت در مقابل دانشجو،باعث غرور و نخوت او گـردد و ایـن غرور و نخوت مانع از آموزش و تهذیب او شود (فخر رازی،7141،ج 7:584).
9-2-بر دانشجو واجب است که در مقابل معلمی خبیر و الهی،پیوسته تابع و تسلیم باشد و از فرمان او هیچ گاه سرپیچی نکند و اگر حتی به نظر خودش راه و روش استاد و مـعلمش هـم صحیح نباشد،نباید اعتراض و مخالفت نماید؛بلکه باید خوشتن داری کند تا سرانجام و نتیجه امور را بفهمد.
9-3-حتی اگر شخصی بسیار مصمم و جدی در اجرای کاری باشد و دارای همتی بلند به شـمار آیـد،نباید به طور مطلق به دیگران وعـده و قـول انجام دادن کاری را بدهد،بلکه باید عزم خود را همواره به مشیت الهی منوط کند؛زیرا اولا از آینده خبر ندارد تا قولی را که می دهد بر علم و معرفت مبتنی باشد.ثانیا تـنها خـداوند،فعال مایشاء است و هر کاری را بـخواهد،ولی اعـمال آدمی به هزار اگر و اما و زمینه و مقتضیات و عدم موانع بستگی دارد.ثالثا در مقابل خدای تعالی که دارای مشیت مطلق است،آدمی تمام وجودش به ارادهء او وابسته است و هیچ استقلالی از خود ندارد،چگونه می تواند اساسا بـه طور مـطلق قول دهد و اگر چنین قولی بدهد،این خلاف عبودیت و راه و رسم بندگی و توحید افعال و توحید عملی نیست؟
01-اجازه مشروط خضر به تبعیت موسی از او
«قال فان اتّبعنی فلا تسئلنی عن شی ء حتّی احدث لک منه ذکرا»(کهف(07).
«گفت:اگر مرا پیروی مـی کنی،پس از چـیزی سؤال مـکن تا(خود)از آن با تو سخن آغاز کنم»(فولادوند،6731:103).
«احداث ذکر» از هرچیز به معنای ابتدا و آغاز به ذکر آن است بدون اینکه از طرف مـقابل تقاضایی شده باشد.بنابراین معنای جمله این است که اگر از من پیـروی کردی،باید از هـرچیزی کـه دیدی و برایت گران آمد،سؤال نکنی تا خودم بیان معنا و حکمت آن را آغاز کنم(طباطبایی،3631،ج 31:674).
ای آیه شریفه نیز حاوی نـکات گـرانقدری است که به برخی از آنها اشاره می شود:
10-1-در این آیه،حضرت خضر به موسی اشاره می کند کـه بـزودی از مـن اموری مشاهده می کنی که تحملش برای تو گران است،ولی من خودم بزودی برای تو دلیل و حکمت آنـها را بیان می کنم.لذا برای موسی(ع)مصلحت نیست که ابتدا به سؤال و استخبار کند،بلکه سزاوار این است کـه صبر کند تا خـود خـضر(ع)حکمت و دلیل آنها را بیان کند(طباطبایی،3631،ج 31:674).
بنابراین برای دانشجو و متعلم شایسته نیست که هرچه از استاد دید و برای او عجیب و مبهم بود یا حکمت آن قابل فهم نبود،سریعا از آن بپرسد بلکه دانشجو باید منتظر بماند که اگر استاد لازم دانـست،خود،حکمت رفتار خویش را در فرصت مناسب بیان کند و اگر هم استاد چیزی بیان نکرد،لابد،شرایط مناسب نیست و یا شاید دانشجو شرایط و توان لازم را ندارد.
10-2-هم چنین از آیه استفاده می شود که اگر استاد،اجازهء سؤال نداد،سؤال کردن از استاد حایز نیست؛ولی اگر اسـتاد اجـازهء سؤال داد یا از سؤال کردن اکراه ندارد و نهی نکرده در چنین صورتی سؤال کردن بلااشکال است مگر اینکه استاد به گونه ای نارضایتی و کراهت خود را از سؤال دانشجو اعلام یا اظهار کند که در آن صورت،قطعا سؤال کـردن،جایز نـخواهد بود.
10-3-خضر(ع)به طور مطلق موسی(ع)را از سؤال کردن نهی نکرد،بلکه نهی خود را به پیروی موسی از او منوط کرد و فرمود:فان اتّبعنی فلا تسألنی»تا بفهماند که بدون قید و شرط او را از سؤال کردن،نهی نکرده،بلکه نهی از سؤال،امری است که نفس پیروی،آن را اقـتضا مـی کند(طباطبائی،3041 ق،ج 31:443)؛به بیان دیگر، مسأله پیروی،حقیقی است که لازمهء آن تسلیم و پیروی تابع در مقابل متبوع است؛ لذا اگر شخص تابع،واقعا در مقابل متبوع خود،تسلیم و پیرو حقیقی باشد به طور طبیعی در کارهای او هیچ اعتراض و سؤالی نـخواهد داشـت و خـود را تسلیم معلم و مربی خویش خـواهد نـمود تـا اگر خود معلم و مربی لازم بداند،لب به سخن بگشاید و شاگرد خویش را از جزئیات وقایع و حقایق و حکمتهای امور و حوادث آگاه سازد.
11-پذیرش تعلیم موسی(ع)توسط خضر(ع)
فانطلقا حـتّی اذا رکـبا فـی السّفینه خرقها قال اخرقتها لتغرق اهلها لقد جـئت شـیئا امرا*قال الم اقل انّک لن تستطیع معی صبرا*قال لا تؤاخذنی بما نسیت و لا ترهقنی من امری عسرا»(کهف16/-36).
«پس رهسپار گردیدند تا وقتی که سوار کشتی شدند،(وی)آن را سـوراخ کـرد. (موسی)گفت:آیا کـشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟واقعا به کار ناروایی مبادرت ورزیـدی.گفت:آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟(موسی)گفت:به سبب آنچه فراموش کردم،مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر(فولادوند،6731:103).
از واژهء «فانطلقا» در آیـه نـخست،فهمیده مـی شود که موسی(ع)را عهده دار شده است.ازاین رو باهم به راه افتادند و به دنبال کشتی رفـتند و داخـل آن رفتند و کشتی روانه شد که در طی مسیر،خضر،تصمیم گرفت کشتی را سوراخ کند.وقتی کشتی را سوراخ کرد و موسی آن را دید بـکلی شـرط خـضر را فراموش کرد و لب به اعتراض گشود و گفت:آیا کشتی را شکافتی تا آب به داخل آن بیاید و کـشتی زیر آب رود و سـواران بـر آن غرق شوند؟براستی که کار خطرناک و نادرستی انجام دادی!
خضر در مقابل این اعتراضات و بی تابیهای موسی،شرط پیروی و همراهی مـوسی را بـا خـود یادآور شد و به او گفت:«آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی در همراهی با من خویشتن داری کنی؟»موسی بـه یـاد شرط خضر برای پیروی از او افتاد و درصدد عذرخواهی برآمد و به فراموشی خود اشاره کرد و بـه او گـفت:«به خـاطر آنچه من آن را فراموش کرده ام،مرا مؤاخذه نکن و کار با بر من سخت مگیر».
از این آیـات نـیز استفاده می شود که:
11-1-از آیه نخست(کهف16/)فهمیده می شود که اگر دانشجویی با معلمی حکیم و الهی همراه شـد،نباید فـقط بـه ظاهر اعمال و رفتار او نگاه کند و مطابق با ادراک ظاهری و حسی خویش دربارهء آنها قضاوت نماید وگـرنه بـه طور قطع، برداشت و قضاوت او همراه با خطا و اشتباه خواهد بود.ازاین رو،دانشجو باید خود را نسبت بـه حـکمت و فـلسفهء اعمال و رفتار استاد خویش،ناآگاه و بی خبر بداند و برای آنها وجوهی حکیمانه و درست تصور نماید تا شـاید پس از گـذشت زمـان و در موقعیت مناسب به حکمت واقعی آنها پی برد.
11-2-از آیه دوم(کهف26/)فهمیده می شود که در صورت اشـتباه شـاگرد در آغاز آموزش،نباید استاد با تندی و درشتی برخورد کند تا دانشجو از علم و عالم بکلّی رمیده شود؛بلکه باید بـه طور اشـاره و کنایه وار او را متوجه اشتباه و غفلت خودش کند و به او فرصت بیشتری دهد تا بتدریج،پخته تر و بـا تـجربه تر،گردد و از غفلت و اشتباه به درآید.
11-3-از آیه سوم(کهف36/)استفاده می شود که وقـتی دانـشجویی اشـتباه کرد، باید به اشتباه خویش در مقابل استاد،اعتراف،و از او عـذرخواهی و درخـواست عفو و بخشش کند.
11-4-هم چنین از آیه فوق،استفاده می شود که استاد هم در مقابل فراموشی و غفلت دانشجو،نباید او را مـورد مـؤاخذه و عتاب قرار دهد و امر آمـوزش و تـعلم را برای او سـخت و گـران سـازد؛بلکه باید تنها درحدی که او را متوجه اشـتباهش کـند به طور اشاره وار و کلی اشتباه او را یادآوری کند.
21-آشکار شدن ناشکیبایی موسی(ع)
«فانطلقا حتّی اذا لقیا غلاما فـقتله قـال اقتلت نفسا زکیّه بغیر نفس لقـد جئت شیئا نکرا*قال الم اقـل لک انـّک لن تستطیع معی صبرا*قال ان سألتک عـن شـی ء بعدها فلا تصاحبنی قد بلغت من لدنّی عذرا»
(کهف47/-67).
«پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند.(بندهء ما)او را کـشت.(موسی بـه او)گفت: آیا شخص بی گناهی را بدون ایـنکه کـسی را بـه قتل رسانده بـاشد،کشتی؟واقعا کـار ناپسندی مرتکب شدی.گفت:آیا به تـو نـگفتم که هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟(موسی)گفت:اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم،دیگر با من همراهی مـکن (و)از جـانب من قطعا معذور خواهی بود».(فولادوند،6731:103 و 203)
از واژهء«فانطلقا» فهمیده مـی شود کـه خضر(ع)عذرخواهی مـوسی(ع)را پذیـرفت و آن دو از کـشتی خارج شدند و رفتند(حقی بـروسوی،5041 ق،ج 5:972)تا اینکه با نوجوانی ملاقات کردند که خضر(ع)او را کشت.موسی(ع)که همچنان با نگاه ظاهربینانه با امور بـرخورد مـی کرد،دوباره به خضر(ع)اعتراض کرد و به او گفت: آیا شـخص بـی گناهی را کـه مـرتکب قـتلی نشده،کشتی؟!واقعا کار زشـتی انـجام دادی!خضر(ع)دوباره او را متوجه شرط خویش کرد و به او گفت:آیا به تو نگفتم که نمی توانی در همراهی با من صبر کنی؟موسی(ع)که دوبـاره مـتوجه اشـتباه خویش شد با کمال شرمندگی و معذرت خواهی به خـضر(ع)گفت:اگر بـعد از ایـن دربـارهء چیزی از تـو سـؤال کردم،دیگر با من همراهی مکن؛در آن صورت،قطعا در همراهی نکردن و جدایی از من معذور خواهی بود؛زیرا سه بار با تو مخالفت کرده ام(حقی بروسوی،5041،ج 5:082).
برخی از نکاتی که از این آیات استفاده می شود:
12-1-از آیه نخست فـهمیده می شود که اگر کسی شاگرد معلمی الهی شد و تحت آموزش ولیّ خدا درآمد،حتی اگر به ظاهر،عملی خلاف شرع انجام داد، نباید به ظاهر حکم کند و او را گناهکار به شمار آورد؛چه بسا او از طرف خـدای تعالی مـأمور به کاری باشد که دیگران،هیچ خبری از آن ندارند.در چنین مواردی پیروان اولیای الهی در تسلیم کامل خواهد بود و هیچ سوءظن و گمان بدی به آنها نخواهند داشت.البته مراد از اولیای الهی،کسانی هستند که از راه وحی و الهـام غـیبی مورد هدایت های خاص الهی قرار دارند و دارای معجزات یا کرامات روشن و غیر قابل تردید هستند؛لذا مدعیان کرامات در میان صوفیه و دراویش بکلی از موضوع بحث خارجند.
12-2-از ایه دوم فهمیده می شود کـه مـعلم الهی با تکرار اشتباه شـاگرد نـیز برنمی آشوبد و برخورد اهانت آمیز نخواهد کرد و تنها شاگرد را متوجه اشتباهش می کند و شروط و تعهداتش را برای او یادآوری می کند تا اشتباهاتش را جبران کند. 21-3-از آیه سوم فهمیده می شود که وقتی خـضر،موسی را مـتوجه تعهداتش می کند،او بسرعت به اشـتباه خـود اعتراف می کند و درصدد عذرخواهی برمی آید و نه تنها به خضر،هیچ گمان سوئی ندارد بلکه با التماس به او و تعهد به عدم تکرار اشتباه،همچنان شیفتهء همراهی و شاگردی در محضر خضر است.بنابراین اولا عذرخواهی شاگرد در برابر اسـتاد،پس از اشـتباه و قضاوت نادرست،ضروری و اجتناب ناپذیر است.ثانیا تعهد گرفتن استاد از شاگردش برای عدم تکرار اشتباه، مسئله ای مباح و مجاز است.
13-جدایی خضر(ع)از موسی(ع)
«فانطلقا حتّی اذا اتیا اهل قریه استطعما اهلها فأبوا ان یضیفوهما فوجدا فیها جدارا یرید ان ینقضّ فاقامه قـال لو شـئت لتّخذت عـلیه اجرا*قال هذا فراق بینی و بینک سأنبّئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبرا»(کهف77/-87)
«پس رفتند تا به اهل قریه ای رسیدند.از مردم آنـجا خوراکی خواستند،(ولی آنها) از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند.پس در آنجا دیواری یافتند کـه مـی خواست فرو ریـزد و(بندهء ما)آن را استوار کرد.(موسی)گفت:اگر می خواستی(می توانستی) برای آم مزدی بگیری.گفت:این(باره دیگر وقت)جدایی میان من و توست. بزودی تو را از تأویل آنچه نتوانستی بـر آن صـبر کنی،آگاه خواهم ساخت» (فولادوند،6731:203).
به طوری که در آیه 67 گذشت،موسی با خضر شرط کرد که اگر بار سـوم مرتکب اشـتباه شـد و باز هم از کارهای او سؤال کرد،خضر دیگر با او مصاحبت نکند و از آموزش او دست بردارد.در اینجا از کلمهء
«فانطلقا»
در آیه نـخست،فهمیده می شود که خضر،بازهم عذرخواهی و شرط موسی را پذیرفته است؛ازاین رو آن دو با یکدیگر راه افتادند و رفتند تـا اینکه به دهی رسیدند.
کاشفی گـفته اسـت:«و اهل دیه چون شب شدی دروازه را بستند و برای هیچ کس نگشادندی؛نماز شام موسی و خضر بدان دیه رسیدند و خواستند که به دیه درآیند، کسی دروازه نگشود و اهل دیه را گفتند:اینجا غریب رسیده ایم،گرسنه نیز هستیم؛ چون ما را در دیـه جای ندادید،باری طعام جهت ما بفرستید»(حقی بروسوی،5041، ج 5:182)؛اما مردم آنجا از مهمان نمودن آنها خودداری کردند.
از جمله «فابوا ان یضیفوهما» فهمیده می شود که خضر و موسی،پولی به همراه خود نداشتند تا از اهالی آن ده خوراکی بخرند؛لذا از آنها درخواست کردند کـه آنـ دو را مهمان خود سازند که آنها از مهمان نمودن،خودداری کردند.
در آنجا دیواری دیند که در حال فرو ریختن بود،خضر(ع)به بازسازی دیوار اقدام کرد و از فروریزی آن جلوگیری کرد.اما موسی(ع)باز هم نتوانست خود را کنترل کند و به او گفت:«اگر مـی خواستی(می توانستی)برای(بازسازی)آن مـزدی بگیری.»اما خضر(ع)در پاسخ گفت:این اعتراض و سخن تو،دیگر عامل جدایی میان من و توست و بزودی تو را از تأویل رفتاری که انجام داده ام و تو نتوانستی بر آنها صبر کنی،آگاه خواهم ساخت.
البته لازم به یادآوری است که در ایـنجا مـراد از«تأویل»،حکمت و فلسفهء وجودی و علت پیدایش رفتار غیرعادی خضر(ع)بوده است(فخر رازی،7141 ق،ج 7:984).
نکات زیر از این دو آیه استفاده می شود:
13-1-هنگام گرسنگی شدید و نداشتن پول یا شی ء ارزشمند دیگر برای خرید خوراکی،درخواست غذا از دیگران،بدون اشکال و مجاز اسـت و حـتی اگـر خوف ضرر و آسیب جانی وجود داشـته بـاشد،واجب اسـت(فخر رازی،7141،ج 7:784).
13-2-غذا دادن به دیگران مستحب و در صورت وجود ضرر و خطر جانی و جسمی برای اشخاص واجب است(فخر رازی،7141،ج 7:884).
13-3-خدمت به خلق خدا،نباید با هدف پاداش و مـزد مـادی انـجام پذیر؛از این رو،مردان خدا و اولیای الهی،حتی اگر مورد بـی مهری و جـفا از سوی مردم قرار گیرند،آنها را از لطف خود به مردم دریغ نخواهند کرد و در همه حال در جهت مصالح و خیر مردم گام برمی دارند و هیچ گاه از مـردم کـینه بـه دل نمی گیرند و همواره از لغزش ها و خطاهای آنان چشم می پوشند و پیوسته خیرخواه خلق خدا هستند.
13-4-اگر ثـابت شود که دانشجویی ظرفیت و توان علومی را ندارد،حتی اگر آن دانشجو در امور دیگر و وظایف خود کاملا موفق و ممتاز هم بـاشد،پذیرش او از سـوی اسـتاد و نظام آموزشی بیهوده و نارواست و بلکه جفا به علم و استاد و دانشجویان مـستعد دیـگر و حتی خود آن دانشجو خواهد بود.
13-5-در صورتی که شخصی به تعهداتش پایبند نباشد و این عدم پایبندی مکرر ثابت شـود،فسخ قـرارداد،بلامانع و بـی اشکال است.بر این پایه دانشجو یا دانش آموزی که به تعهدات خود پایبند نـباشد،اخراج او از مـؤسسهء آمـوزشی بلا اشکال و مجاز خواهد بود.
13-6-اعمال و رفتار مردان خدا و اولیای الهی براساس حکمت و اهداف و اغراض حـکیمانه انـجام مـی گیرد؛ازاین رو اگر به ظاهر،عملی خلاف از آنها سرزند،بی شک آن عمل در واقع عین صواب و بی اشکال خواهد بود.
14-تأویل اعمال و رفتارهای خضر(ع)
«امـّا اسـّفینه فکانت لمساکین یعملون فی البحر فأردت ان اعیبها و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غـصبا*و امـّا الغـلام فکان ابواه مؤمنین فخشینا ان یرهقهما طغیانا و کفرا*کـ+فاردنا ان یبدلهما ربرّهما خیرا منه زکاة و اقرب رحـما*و امـّا الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما و کان ابوهما صالحا فـاراد ربـّک انـ یبلغا اشدّهما و یستخرجا کنزهما رحمه من ربّک و ما فعلته عن امری؛ذلک تأویل مالم تسطع علیه صبرا»(کهف97/-28).
«اما کشتی از آن بـینوایانی بـود که در دریا کار می کردند،خواستم آن را معیوب کنم،(چرا که)پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کـشتی(درستی)را بـه زور مـی گرفت و اما نوجوان،پدر و مادرش(هر دو)مؤمن بودند،پس ترسیدم(مبادا)آن دو را به طغیان و کفر بکشد.پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکـتر و مـهربانتر از او عـوض دهد و اما دیوار از آن دو پسر(بچهء)یتیم در آن شهر بود و زیر آن،گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشـان(مردی)نیکوکار بـود؛پس پروردگار تو خواست آن دو(یتیم)به حد رشد برسند و گنجینهء خود را که رحمتی از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این(کارها)را مـن خـودسرانه انجام ندادم.این بود تأویل آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی»(فولادوند،6731،203).
14-1-از دو عبارت؛«فاراد ربّک»و «و ما فعلته عن امری»
در آخـرین آیـه (کهف28)فهمیده می شود که اولیای الهی،اعمال و رفتارشان خودسرانه و طـبق هواهای نـفسانی انـجام نمی گیرد،بلکه اعمال و رفتار آنها طبق اوامر الهـی اسـت و در حقیقت خواست آنها خواست خدا و ارادهء آنها ارادهء خداست و آنها جز آنچه را خـدا بخواهد،نمی خواهند؛لذا آنـها مثل انسان های عادی نیستند و تـنها ظـاهر اعمال آنـها را نـباید دیـد و براساس ظواهر و احکام ظاهری نباید دربـارهء آنـها قضاوت کرد.
14-2-یتیمان مورد لطف و رحمت ویژهء الهی هستند؛لذا مؤمنان نیز منافع و مصالح آنـان را بـاید به طور ویژه مراعات و حفظ کنند تـا به سن رشد رسـند و امـور خود را خودشان رأسا به عهده گیرند.
51-نتیجه گیری
نتیجه اینکه داسـتان مـوسی و خضر(ع)در قرآن کریم حاوی نکات آموزندهء بسیار در تعلیم و تعلم اسلامی بویژه روابط مـیان دانـشجو با استاد و وظایف هریک نـسبت بـه دیگری اسـت.برپایه آیات قرآن در ایـن داسـتان،دانشجو موظف است برای رسـیدن به مـعلمی آگاه و الهی و تحصیل علم و دانش،مشکلات و سختی های گوناگون مثل خستگی،بی خوابی،گرسنگی و حتی خطر جانی را تحمل کند تـا بـرای رهایی از گمراهی و رسیدن به رشد،معلمی خـبیر بـیابد و ار او با کـمال تـواضع و فـروتنی اجازهء پیروی و شاگردی بخواهد و در درخـواست و طلب خود،عزمی راسخ و اصرار داشته باشد و شرایط استاد را بپذیرد و از ناشکیبایی و نافرمانی بپرهیزد و از اعمال و رفتار او سؤال نـکند تـا او خد لب به سخن گشاید یا اجـازهء پرسـش دهـد.در صـورت اشـتباه با کمال فروتنی از اسـتاد عـذرخواهی کند و اعمال و رفتار استاد را براساس برداشتهای ظاهری مورد ارزیابی قرار ندهد و حتی برای اعمال به ظاهر اشـتباه اسـتاد،وجوهی حکیمانه درنـظر گیرد و در صورت اثبات ضعف و عدم قابلیت خـویش بـا کـمال ادبـ از اسـتاد جـدا شود و از مزاحمت او بپرهیزد؛متقابلا،استاد نیز وظیفه دارد که دانشجوی کوشا و مستعد را با روی باز بپذیرد و سطع علمی و میزان استعداد و قابلیت او را بسنجد و به او گوشزد کند و برای اثبات سطح علمی و استعداد دانشجو،او را مـورد آزمایش قرار دهد و در صورت پذیرش،اشتباهات اولیه او را بویژه اگر در اثر فراموشی باشد،مورد اغماض قرار دهد و به او فرصت کافی برای جبران اشتباهاتش بدهد و در صورتی که اشتباهات او تا سه بار تکرار شد،می تواند عذر او را بخواهد و در عین حـال،باید بـرداشتهای ناصحیح او را اصلاح،و با حفظ حرمت او را ترک کند.
منابع
قرآن کریم(6731).ترجمه محمد مهدی فولادوند،تهران:دار القرآن الکریم،دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی،چ 3.
نهج البلاغه(4831).ترجمه محمد دشتی،قم:مؤسسهء انتشاراتی انصار مهدی،چ 7.
ابن عطیه اندلسی،ابو محمد عبد الحق(3241 ق).المحور الوجیز فی تـفسیر الکـتاب العزیز.بیرون:دار ابن حزم،ط 1. ابن کثیر،ابی الفداء اسماعیل بن عمر(0241 ق).تفسیر القرآن العظیم.بیروت:دار ابن حزم،ط 1.
آلوسی بغدادی،سید محمود(بی تا).روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المـثانی.بیروت:دار الفکر.
امام خـمینی،سید روح اللّه موسیوی(6631).آداب الصلوة.به اهتمام سید احـمد فـهری،مشهد،مؤسسهء چاپ و نشر آستان قدس رضوی،چ 2.
بروسوی،شیخ اسماعیل حقی(5041 ق).تفسیر روح البیان.بیروت:دار احیاء التراث العربی،ط 7.
بیضاوی،ناصر الدین ابی الخیر عبد اللّه بن عمر شیرازی شافعی بیضاوی،(بی تا).انوار التنزیل و اسرار التـأویل. بیروت:دار احـیاء التراث العربی،ط 1.
حجتی،سید محمد بـاقر(9531).آداب تـعلیم و تعلم در اسلام.تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
رازی،فخر الدین(7141 ق).التفسیر الکبیر.بیروت:دار احیاء التراث العربی،ط 3.
سیوطی،جلال الدین(2041 ق).جلال الدین محلی.تفسیر الجلالین.بیروت:دار المعرفهء.
شبر،سید عبد اللّه(2141 ق)تفسیر القرآن الکریم.قم:دار الهجوة،ط 2.
شهید ثانی،زین بن علی عامری(4141 ق).منیهء المرید فی آداب المـفید و المـستفید.قم:مؤسسه انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین،ط 2.
شوکانی،محمد بن علی(2241 ق).فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر.بیروت: دار الکتاب العربی،ط 2.
طباطبایی،سید محمد حسین(3631).المیزان فی تفسیر القرآن.ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،قم:دفتر انتشارات اسـلامی وابـسته به جـامعه مدرسین.
طباطبایی،سید محمد حسین(3041 ق).المیزان فی تفسیر القرآن.بیروت:مؤسسهء علمی،ط 2.
طبرسی،فضل بن حسن(5041 ق).جوامع الجامع فی تفسیر القرآن المجید.بیروت:دار الاضواء.
طبرسی،فضل بن حـسن(6041 ق).مجمع البیان فی تفسیر القرآن.بیروت:دار المعرفة.
طوسی،شیخ محمد بن حسن.التبیان فی تفسیر القـرآن.تحقیق احـمد حـبیب قصیر العاملی.بیرون:دار احیاء التراث العربی،بی تا.
مصباح » شماره 73 (صفحه 197)
مغنیه،محمد جواد(1891 م).التفسیر الکاشف.بیروت:دار العلم للملایین،ط 3.
میبدی،ابو الفضل رشید الدین(6731).کشف الاسرار و عدّة الابرار.به اهتمام علی اصـغر حـکمت.تهران: انتشارات امیرکبیر،چ 6.