به هنگام بحث در مورد پیشگیری، بر یکی از دو سطح زیر تأکید میشود؛ پیشگیری اولیه و پیشگیری ثانویه. پیشگیری اولیه به منظور جلوگیری از شروع مشکلات خاص طرحریزی میشود (OTA (1)، 1991). این پیشگیری شامل درک علل اختلال و توانایی تغییر و اصلاح آن است. در حالی که پیشگیری ثانویه به منظور جلوگیری از ازدیاد، رشد و توسعهی مشکل و کاهش آن یا پیشگیری از برگشت مشکل، صورت میگیرد.
تعداد برنامههای موفقی که با استفاده از دانش موجود دربارهی علل و همبستههای خشونت به منظور مداخله روی خشونت طراحی شدهاند، بسیار اندک است (ویلسون- بریور (2) و همکاران، 1991). از طرفی، بیشتر برنامههای پیشگیرانه از نظر میزان تأثیرشان بر کاهش خشونت مورد ارزشیابی قرار نگرفتهاند. از اینرو به جای طراحی برنامههای پیشگیرانهی خاص، باید به بررسی و تحقیق دربارهی پیشگیری از خشونت بپردازیم. در این زمینه مرکز کنترل اختلالات خدمات سلامت عمومی و مرکز سلامت اقلیتها در آمریکا، اقدام به برقراری همایش نوجوانان، خشونت و جوامع اقلیت کرده و سازمانی را مسئول پیگشیری از خشونت کرده است (گزارشهای سلامت عمومی (3)، a 1991). نتیجهی برگزاری این همایش این بود که محققان و صاحبنظران این حوزه دریافتند که دانش آنها دربارهی پیشگیری به روشی هماهنگ و منسجم به دست نیامده است، از اینرو برای توسعهی برنامههای دیگر در زمینهی پیشگیری خشونت مفید نیستند. به همین دلیل، به جای طراحی برنامههای پیشگیرانه، باید به ارزشیابی و بازشناسی برنامههای موجود و نبود خدمات قابل دستیابی بپردازیم.
برنامههای دولتی بر جهت فعالیتهای پیشگیری از خشونت تأثیر میگذارند. در گذشته پیشگیری و درمان خشونت در حد زیادی در دست پلیس، دادگاهها و سیستم کیفری بود، اما امروزه، خشونت در قلمرو و حوزهی سلامت عمومی قرار گرفته است (روزنبرگ و فنلی، 2001). برای مثال کنگرهی آمریکا سازمان ملی سلامت عمومی را مسئول پیشگیری از خشونت و ترویج سلامت جسمی و روانی و کاهش میزان خشونت در کل جامعه کرده است (OTA، 1991). این سازمان موجب افزایش چاپ کتابها و مقالات در زمینهی سلامت عمومی شده است و پیوسته همایشهایی را برای کاهش قتل و مرگ و میرهای مرتبط با اسلحه برگزار میکند.
از نظر تاریخی، حوزههای مختلف مرتبط با پیشگیری از خشونت به طور جداگانهای عمل میکنند، به طور کلی، تلاشهای مربوط به پیشگیری از خشونت در حوزهی وظایف تشکیلات قضایی کیفری، مراکز سلامتی، آموزش و پرورش و جامعه است.
بخش تشکیلات قضایی کیفری و جنایی (4)
بسیاری از مداخلههای مؤثر که کاربرد گستردهای در پیشگیری از خشونت دارند، شامل پیشگیری ثانویه از طریق بخش تشکیلات قضایی و کیفری است. به طور سنتی، نوجوانان و جوانان خشونتطلب یا از طریق دستگیری و زندانیشدن یا توسط مؤسسههای نگهداری خاص از سایر افراد جامعه جدا میشوند. رویکرد تشکیلات قضایی کیفری به جرم و خشونت برای ممانعت از اقدام به جرم و سلب صلاحیت از مجرمان مورد حمایت زیادی واقع شده است (روزنبرگ و فنلی، 2001). با این حال، با وجود استفادهی فراوانی که در سالیان متمادی از این رویکرد شده، این رویکرد هرگز در حل جرم و خشونتهای نوجوانان و جوانان مؤثر نبوده است (رامیگ (5)، 1978). به طوری که میزان اعتیاد به ارتکاب جرم در نوجوانان ساکن در مؤسسههای نگهداری از جوانان بسیار زیاد است (اسکارپیتی و استفنسون (6)، 1971). افزایش خشونت در جوامع نیز نشان میدهد این رویکرد در پیشگیری و کاهش جرم و خشونت موفق نیست. افزایش خشونت در جوامع مختلف نشان میدهد که اگرچه زندانیکردن ممکن است در مورد برخی افراد مؤثر باشد، اما در سطح جامعه کارایی ندارد، زیرا فرد خاصی که به رفتارهای خشونتآمیز دست زده است، با مؤسسهای شدن از جامعه جدا میشود، ولی سایر افراد خشونتطلب در جامعه میمانند، در نتیجه نرخ کلی خشونت و جرم همچنان در جامعه روند افزایشی خواهد داشت (مایر (7) و همکاران، 1986). برای مثال، انجمن کارنگی در آمریکا، به معرفی برنامهی پیشگیری از خشونت توسط بخش تشکیلات قضایی کیفری پرداخته که دارای مؤلفههای ارزشیابی مفیدی است (ویلسون- بریور و همکاران، 1991). متأسفانه در این برنامه رفتار خشونتآمیز به عنوان یک نتیجه یا پیامد اندازهگیری نشد. اگرچه به نظر میرسد، مؤسسهایکردن به عنوان یک مداخلهی پیشگیرانه شکست خورده است، اما رویکرد تشکیلات قضایی کیفری تا حدودی با خشونت کمتر رابطه دارد. این رویکرد مبتنی بر محدودکردن دستیابی به ابزارها و وسایل خشونت است و بر ایجاد محدودیتهای محلی برای فروش و نگهداری اسلحه و طولانیکردن مدت محکومیت در مواردی که هنگام جرم از اسلحه استفاده شده است، تأکید دارد (کوک (8) و همکاران، 2001).
مشاهده شده که زندانیکردن افراد خشونتطلب به تنهایی منجر به بروز نتایج ناامیدکنندهای در بخش تشکیلات قضایی کیفری میشود و زمانی نتایج مثبتی خواهد داشت که با افزایش محدودیت برای دستری به اسلحه، افزایش امنیت و ایمنی در جامعه، محلات و خانهها، سختگیری در مورد قاچاق غیرقانونی اسلحه گرم و افزایش قدرت پلیس همراه باشد.
بخش سلامتی
به تازگی خشونت در حوزه و قلمرو خدمات سلامتی قرار گرفته است. از اینرو، بسیاری از مقالات چاپشده در مورد خشونت، حاوی توصیههای شدید و گستردهای در مورد مداخلات پیشگیرانهاند، ولی مقالات اندکی این توصیهها را به کار گرفته یا مورد ارزشیابی قرار دادهاند. بنابراین، قراردادن پیشگیری از خشونت در قلمرو و حوزهی سلامت، فقط جنبهی توصیهای دارد. در واقع، جایدادن مداخله پیشگیرانه در حوزهی سلامت، در وهلهی اول مستلزم شناسایی نوجوانان خشونتطلب و به کارگیری نیروهای متخصص برای درمان آنان هم از نظر پزشکی و هم از نظر روانپزشکی است. این کار مستلزم کاهش محدودیتهای مالی مراقبت بهداشتی مربوط به خشونت است. برای اینکه خدمات سلامتی در مداخله در خشونت مؤثر باشد، باید تشکیلات قضایی و جنایی و عرصههای آموزشی و پژوهشی به صورت یک شبکه درآید. از طریق شبکهی کارکنان سلامت میتوان برنامههای استخدامی را برای نوجوانان در معرض خطر زیاد طراحی کرد و توسعه داد، برنامههای پیشگیری از سوءمصرف مواد و الکل را گسترش داد، مهارتهای حل تعارضات و کنترل خشم را آموزش داد، به خانوادهها شیوههای درست پرورش کودک و زندگی خانوادگی را آموزش و خانوادهها را مورد حمایت قرار داد (روزنبرگ و فنلی، 2001).
بخش آموزشی
بیشتر برنامههای پیشگیری از خشونت، در مدرسه و خارج از بخش تشکیلات قضایی کیفری صورت میگیرند (بوراچ (9) و همکاران، 1991). این برنامههای پیشگیری که در مدارس ارائه میشوند، بر موارد مختلفی تأکید میکنند. بعضی برنامهها بر خشونت، برخی به آموزش در مورد عوامل خطرآفرین یا در مورد حل تعارض تأکید دارند، بسیاری از آنها برنامههای آموزش مهارتهای مولد در زندگیاند که فقط بر رفتارهای مقدماتی یا مهارتهایی تأکید دارند که تصور میشود با خشونتهای بعدی رابطه دارند (ویلسون- بریور و همکاران، 1991). تعداد بسیار کمی از آنها هم یک رویکرد کلگرا دارند و عوامل پیچیدهای را که مرتبط با خشونتاند، درنظر میگیرند، عواملی مانند پیشرفت تحصیلی ضعیف، مصرف مواد و غیره.
به طور معمول برنامههای پیشگیرانه در مدرسه شامل ترکیبی از آموزش مهارتهای زندگی، مشاوره و راهنمایی، آموزش همسالان و آموزشهای پیشگیرانهی مختلفاند (بوراچ و همکاران، 1991). فرض اساسی این برنامهها این است که خشونت، رفتار آموختهشدهای است که میتوان آن را تغییر داد و از آن پیشگیری کرد (بلونی (10) و همکاران، 1991). تمام این برنامهها بیشتر اوقات، جوانان متعلق به خانوادههایی را که دارای بدکارکردی هستند، هدف قرار میدهند. در حال حاضر، این برنامهها، بر مدیریت خشم، پرورش عزت نفس و پذیرفتن مسئولیت تأکید دارند. ممکن است این برنامهها شامل مشاوره، آکادمیهایی برای نوجوانان متعهد یا برنامههایی مانند خدمات ملی نوجوانان باشد (کایرنز و همکاران، 1991). بیشتر این برنامهها مبتنی بر اصول نظریهی شناختی اجتماعیاند (لوچمن، 1992).
آموزش مهارتهای زندگی اغلب بر نگرشهای غیرخشونتطلب، مهارتهای حل مسائل بینفردی و آموزش مهارتهای اجتماعی تأکید دارند. این برنامهها برای کودکان پیشدبستانی و دبستانی طراحی شدهاند و پیامدها و نتایج آنها از نظر کاهش در پرخاشگری اندازهگیری شده است (لوچمن (11)، 1992). دادهها نشاندهندهی تأثیر محدود الگوهای رفتاری در موقعیتهای مدرسهای است. با این حال، اطلاعاتی دربارهی چگونگی کاهش پرخاشگری در موقعیتهای آموزشگاهی اولیهای که به احتمال به خشونت در کل جامعه تبدیل خواهند شد، وجود ندارد (ویلسون- بریور و همکاران، 1991). برنامههایی هم به منظور کمک به والدین برای کاهش رفتارهای ضداجتماعی کودکان قبل از دوران بلوغ طراحی و تدوین شدهاند. این برنامهها در کاهش رفتار ضداجتماعی مؤثر بودهاند، اما چند مشکل دارند؛ یکی اینکه، رفتار خشونتآمیز کودکانی که والدینشان از این برنامهها استفاده کردهاند، در نوجوانی و جوانی اندازهگیری نشده است؛ دوم اینکه والدین بسیاری از نوجوانان و جوانان خشونتطلب به مشارکت در چنین برنامههایی علاقهمند نیستند.
با وجود فقدان دادهها و اطلاعات دقیق در مورد مداخلههای پیشگیریکننده در نظام آموزشی ما و سایر کشورها، گنجینهی عظیمی از تجارب و شواهد داستانگونه و حکایتی وجود دارد. این شواهد بیانگر تأثیرات فوری و مثبت برخی از تدابیر پیشگیریکننده روی رفتارهایی است که مرتبط با خشونت تشخیص داده میشوند (لوچمن، 1992).
از آنجا که شرکت در مدرسه برای همهی افراد اجباری است، طراحی مداخلههای آموزشی توسط متخصصان و دستاندرکاران جامعه، فرصتی است که میتواند هر نوجوانی را در برنامههای پیشگیریکننده درگیر کند. احتمال اینکه یک نوجوان از رجوع به مراکز مراقبتی بهداشتی خودداری کند و از درگیرشدن در نظام تشکیلات قضایی کیفری بپرهیزد، بسیار زیاد است، اما این نوجوان نمیتواند از درگیرشدن در نظام آموزشی و تعلیم و تربیت خودداری ورزد. از اینرو، بخش آموزش و پرورش بهترین وسیله برای مداخلههای پیشگیریکننده در خشونت است که تمام نوجوانان به اجبار به آن دسترسی دارند.
در پژوهشی بازرگان، صادقی و لواسانی (1382) وضعیت خشونت کلامی را در مدارس راهنمایی شهر تهران بررسی کردند. آزمودنیهای پژوهش آنان را 498 دانشآموز دختر و پسر و 43 نفر از معلمان زن و مرد تشکیل میدادند. یافتهها نشان داد که خشونت کلامی در مدارس شهر تهران بسیار رایج است. این دانشآموزان فضای آموزشی نامناسب، ارتباطات نامطلوب در مدرسه و حجم زیاد کتابهای درسی را علت خشونت کلامی خود گزارش کردند، در حالی که معلمان آنها بیشتر بر عوامل خارج از مدرسه تأکید داشتند.
بخش اجتماعی
به دلیل رابطهی مشخصی که بین خشونت و محیط اجتماعی و فرهنگی وجود دارد، بخش اجتماعی میتواند با تأکید بر کاهش میزان پذیرش فرهنگی خشونت و خشونت اجتماعی مربوط به تبعیضهای جنسی، قومی و نژادی و حمایت از الگوهای نقشگیری مثبت مردانه، تأثیر زیادی در کاهش جرم و خشونت داشته باشد (روزنبرگ و فنلی، 2001).
نقش بخش اجتماعی در کاهش خشونت، بر این فرض مبتنی است که نابرابری در توزیع منابع، درآمد، عدالت، تحمل و شیکبایی، نقش بسیار زیادی در بروز رفتار خشونتآمیز و افزایش خشونتطلبی دارد، بویژه اگر این موارد با احساس بیقدرتی و فقدان کنترل همراه شوند. به دلیل اینکه بین خشونت و داشتن جایگاه اقلیتی در جامعه رابطه وجود دارد، بسیاری از برنامههای پیشگیریکننده برای جوامع اقلیت طراحی شدهاند، اما به نظر میرسد از آنجا که امروزه خشونت در تمام جوامع گسترش پیدا کرده است، باید این برنامهها توسعه پیدا کنند، به طوری که بتوانند به تمام اقشار جامعه ارائه شوند.
پیشگیری جمعی و عمومی، همیشه با توصیه برای برنامهریزی دقیق، ایجاد مشارکت عمومی، توسعهی منابع، درگیرکردن تمام مشارکتکنندگان، تعیین هدف، رویآوردن به مشکل از ابعاد و جوانب مختلف، پرورش کارکنان خوب و ارزشیابی برنامههای تدوینشده شروع میشود. متأسفانه اطلاعات ما دربارهی چگونگی تأثیر برنامههای جمعی بسیار اندک است.
به طور خلاصه، تمام گروههایی که با پیشگیری از خشونت سروکار دارند، به نیاز برای هماهنگسازی و یکپارچهسازی خدمات مختلف تأکید دارند. همه توافق دارند که سازمانها و تشکیلات مختلف دستاندرکار پیشگیری از خشونت، به برقراری ارتباط بهتر و تماس بیشتر با یکدیگر نیازمندند و رسانههای گروهی باید در مداخلههای پیشگیریکننده مشارکت فعالی داشته باشند. پیشگیری از خشونت، از وظایف مهم حوزههای سلامت عمومی، مراقبتهای بهداشتی، سلامت روانی، تشکیلات قضایی، جنایی و کیفری، خدمات اجتماعی، تعلیم و تربیت و رسانههای جمعی است. تمام نظامهایی که بر نوجوانان و جوانان تأثیر مستقیمی دارند، مانند خانواده، جامعه، تعلیم و تربیت و سازمانهای استخدامی، باید در راهبردهای مربوط به مداخلههای پیشگیریکننده از خشونت شرکت کنند و برای این کار خطیر بسیج شوند. خشونت، ناشی از عوامل بسیار پیچیدهی اقتصادی، محیطی، سیاسی، فرهنگی، آموزشی و پرورشی و رفتاری است. بنابراین، مداخلههای پیشگیریکننده باید این پیچیدگی را با هماهنگسازی دمات و کانونهای پاسخدهی منعکس کنند و نشان دهند.
بر اساس این موارد، اولین مرحله در به کارگیری مداخلههای پیشگیریکننده، طراحی مشارکتها و همکاریهای کاری مؤثر میان حوزههای مختلف عمومی در بخشهای خصوصی و عمومی است.
پینوشتها:
1. Office of Technology Assessment (OTA)
2. Wilson- Brewer
3. public hearth reports
4. criminal justice sector
5. Romig
6. Scarpitti & Stephenson
7. Mayer
8. Cook
9. Boruch
10. Belloni
11. Lochman
منبع مقاله :
خدایاریفرد، محمد، عابدینی، یاسمین؛ (1391)، مشکلات سلامتی نوجوانان و جوانان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم