ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق سیاسی در نامه های نهج البلاغه

نـامه های نـهج البلاغه به مباحث حکومتی پرداخته است. مطالعۀ نامه های نهج البلاغه سیرۀ سیاسی امیر المؤمنین علیه السلام را آشکار می سازد

مقدمه

نـامه های نـهج البلاغه به مباحث حکومتی پرداخته است. مطالعۀ نامه های نهج البلاغه سیرۀ سیاسی امیر المؤمنین علیه السلام را آشکار می سازد. دیدگاه سیاسی امام علیه السلام حکومت را در ذات فاقد ارزش دانسته و تنها در صورت احقاق حقوق پایمال شده، دارای ارزش می داند. کارگزار که مجری قوانین الهی است، باید شرایط ویژه ای را احراز کند. نهج البلاغه در یک تقسیم بندی کلی ویژگی های اخلاق سیاسی کارگزار را در سه طرح کلی مورد نظر قرار داده است: ویـژگی های فردی،سـیاسی اجتماعی و مدیریتی. حاصل اخلاق حسنۀ فردی ضامن بروز فضایل اخلاقی و دوری کارگزار از رذایل است که بسیاری از صفات، چون تقوی، بینش صحیح نسبت به خود، بینش صحیح نسبت به مسئولیت، آزادگی، زهـد و...، را دربـرمی گیرد؛ وجـود ویژگی های سیاسی و مدیریتی ضامن تـدبیر لازم در امـور و بـرپاداشتن حکومت الهی می شود، ویژگی هایی چون: عدالت محوری و حق گرایی، حفظ حقوق مردم، حفظ حقوق مخالفین، مردم سالاری و...، در سایۀ اجرای این فرامین، جامعه بـه عـدالت اجـتماعی، کرامت انسانی و آزادی معقول دست خواهد یافت. ابعاد ویـژگی های اخـلاقی کارگزار در دیدگاه امیر المؤمنین به گونه ای در هم تنیده شده است، که عدم احراز هریک از آن ها صلاحیت کلی را خدشه دار می کند.

1.اخـلاق فـردی

امام علی علیه السلام درک و نگاه آدمی را نسبت به خـود دارای اهمیت دانسته و جایگاه او در نظام آفرینش را جایگاهی والا می داند. چنانکه فرمود: قیمة کلّ امرئ ما یُحسِنُهُارزش انسان به آن چیزی است کـه در نـزدش زیـباست و بدان دانا است(نهج البلاغه، ق 81). اگر آدمی به ارزش وجودی خویش آگاه شـود، هـرگز تن به خواری و ذلت گناه نمی دهد (نک: نهج البلاغه، ق 449)، زیرا آدمی، در هر مقامی، خود را در محضر حضرت بـاری مـی ببیند. ایـن معنا در نامه های نهج البلاغه نمود دارد. اولین موردی که در آغاز برخی نامه ها مورد توجه قرار می گیرد، عـبارتی اسـت کـه امیر المؤمنین در معرفی خود بیان می دارد و بر بندگی خود تأکید می ورزد: «من عبد اللّه علی امـیر المـؤمنین...؛ از بـندۀ خدا علی امیر المؤمنین؛ نهج البلاغه، نامه های: 1-38-50-51 -60 -63-75). در آغاز نامۀ 53 نیز امام علیه السلام خـود را بـندۀ خدا می خواند و مالک را به این امر توجه می دهد که من، که تو را بـه عـمارت مـصر منصوب می کنم؛ خود در ید قدرت لایزال الهی هستم. خدا ناظر بر اعمال من و تو اسـت. اشـارت آگاهانۀ امام، متذکر توجه والی به فرامین الهی و خضوع او در برابر ذات باری است. این گونه توجه، تـقابل و تـعامل مـداوم انسان در برابر خدا و تأکید به قوۀ ناظرۀ الهی، خود عامل دوری انسان از توجهات نفسانی و استکبار پیشگی و کـبر اسـت.

تقوای الهی

امام علی علیه السلام بر رعایت تقوی توسط آحاد مـردم تـأکید دارد. امـا در نامه های نهج البلاغه این اصل در مورد کارگزاران نمود بیشتری یافته است. در مکتب سـیاسی امـام عـلی علیه السلام تقوی سرلوحۀ همۀ برنامه ها از جمله سیاست مداری، جنگاوری، مردم داری، قـضاوت، داوری و تـنظیم برنامه های دولت و تدوین برنامه های اقتصادی است، همچنین رعایت اصل تقوی برای کارگزاران سطوح پایین چون مأموران مـالیات، زکـات و توزیع بیت المال نیز مدنظر است(نک: ن 25-26). امام علیه السلام تقوی الهـی را، افـزون بر جنبه های فردی، عامل اصلاح امور کارگزاران ذکر مـی کند. امام علیه السلام به اشعث بن قـیس، کـه وجود خصلت های زشت در او مانع از گرایش وی به حق و حقیقت شده بود، فرمود: «و لعل امـرک یـحمل بعضه بعضا، ان اتقیت اللّه؛ شـاید اگـر تقوی پیـشه سـازی کـارهای تو به گونه ای ردیف شود کـه تـورا به خیر و سعادت رهنمون کند». قران کریم نیز رعایت تقوی را عامل بـصیرت و تـمییز حق از باطل معرفی می کند(انفال 29 /: طـلاق2/-3). امام علیه السلام هـنگامی کـه روی سخن با صاحب منصبان دارد، روش اِنـذار را پیـش می گیرد. چنانکه به یکی از فرماندهان سپاه در شروع نامه می فرماید: اتّق اللّه الّذی لا بـدّ لک مـن لقائه و لا منتهی لک دونه؛ از خدایی بـترس کـه نـاچار دیدارش می کنی و سـرانجامی جـزدیدارش نداری(نهج البلاغه،ن 12).

یـعنی کـارگزاران باید توجه داشته باشند که سرانجام با خدای خود ملاقات می کنند پس نباید از قدرت سوء اسـتفاده کـنند. در سایۀ تقوای الهی، تقوای سیاسی شکل مـی گیرد، کـه متضمن احـقاق حـقوق و آزادی های سیاسی و اجرای عدالت در جامعه اسـت.

نگاه کارگزار به مسئولیت.

مسئولیت در فرهنگ علوی یک وظیفه است، نه موقعیت؛ فرد معاداندیش مـی داند کـه کوچک ترین خطایی در مسیر مسئولیت در پیشگاه الهـی مـحاسبه شـده و اگـر جـبران آن را نتواند، در عرصۀ حـاکمیت الهـی مورد مؤاخذه قرار می گیرد. امیر امیر المؤنین علیه السلام به محمد بن ابی بکر فرمود: فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یسَائِلُکمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ أَعْمَالِکمْ وَ الْکبِیرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ یعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ یعْفُ فَهُوَ أَکرَمُ؛ خداوند متعال بندگانش را در مورد کارهای بزرگ و کوچک و آشکار و نهان بازخواست می کند، اگر شما را کیفر دهد استحقاق بیش ازآن را دارید، و اگر ببخشاید، بزرگوارتر است(نـهج البلاغه، ن 27).

و در ادامه فرمود: وَ اعْلَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکرٍ أَنِّی قَدْ وَلَّیتُک أَعْظَمَ أَجْنَادِی فِی نَفْسِی أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَی نَفْسِک وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِینِک وَ لَوْ لَمْ یکنْ لَک إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ؛ مـن تـو را بر مردم مصر که نزد من بزرگ ترین سپاهیان هستند، فرماندهی دادم. پس هرچند از عمر تو ساعتی بیش نمانده باشد، بر تو است که بر خواهش نفست مخالفت کنی و از دین خود پشتیبانی نمایی(نـهج البـلاغه، ن 27). در مکتب امیر المؤمنین، کارگزار تا پای جان در راه اهداف دین می ایستد؛ گرچه فرامین اسلام و نهج البلاغه نشان از رأفت و رحمت بر مردم و دوستانکه گاه در عـرصۀ اجـتماعی دچار لغزش هایی می گردند؛ دارد. اما در بـرابر کـفار و معاندین تا پای جان باید ایستاگی کرد. لذا فرمود: و ابتذل نفسک فیما الفترض اللّه علیک راجیا ثوابه و متخوّفا عقابه؛ جای خویش را در راه مسئولیتی که خدا بر عـهده ات نـهاده است؛ نثار کن(نـهج البـلاغه، ن 59).

نهج البلاغه هشدار می دهد که مسئولیت امانتی است از طرف خداوند که باید آنرا پاس دارد و او را از تمسک به ابزار زر و زور و تزویر باز می دارد، که این سه عامل شیوۀ مستکبران در حکومت است در مکتب امام علی علیه السـلام حـکومت چون طعمه نیست، بلکه امانتی نزد کارگزار است(نهج البلاغه، ن 5).

آزادگی عقلانی

اندیشۀ علوی انسان را موجودی می داند که آزاد آفریده شده است. امام علیه السلام در وصیتش به امام حسن علیه السلام فـرمود بـندۀ دیگری مـباش که خدا تو را آزاد آفرید(همان، ن 31). در بیان امیر علیه السلام حریّت و آزادی معنی زیبایی دارد. حریّت در مقابل عبودیت قرار دارد؛ عبودیت نـه به معنای نیایش و تسلیم در برابر معبود مطلق، که به معنای خـواری و بـردگی در بـرابر دیگران، که درحقیقت «بردگی هوای نفسانی و شهوات شیطانی و گریز از من عقلانی» است. اگر انسان در اطاعت و مخالفت، و بـاید و نـبایدها از عقلانیت فاصله بگیرد، گرفتار بندگی شوم و بردگی مذموم می شود. بنابراین آزادی معقول به مـعنای حفظ اعـتدال در هـمۀ ابعاد زندگی و پرهیز از افراط و تفریط است. منتسکیو می گوید: «آزادی عبارت از این است که انسان حق داشته بـاشد هر کاری را که قانون اجازه داده و می دهد، بکند و آنچه قانون منع کرده و صلاح او نـیست، مجبور به انجامش نـباشد(مـنتسکیو، روح القوانین، 293)».

زهد و ساده زیستی.

امام علیه السلام، چه در دوران حکومت و چه پیش از آن، به پرهیزاز دنیا و زهد و ساده زیستی اهتمام داشت و کارگزاران خود را به این امر توصیه فرمود. زهد در کلام امام بـا عنایت به حکمت 431 نهج البلاغه تعریف می شود. الزّهد کلّه بین کلمتین من القرآن قال اللّه سبحانه «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا به ما آتاکم» و من لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالآتی فقد أخـذ الزّهـد بطرفیه؛ زهد، بین دو کلام از قرآن کریم تعریف می شود، اول آنکه آدمی ازچیزی که از دست می دهد اندوهگین نشود؛ دیگر به جهت آنچه به دست آورده شادمان و دل بسته نگردد. بدیهی است آنکه زهد را به تـمام مـعنی در نظر آورد؛ تنها او می تواند با تمام وجود و هستی خویش در راه خدا گام بردارد(نهج البلاغه، ق 431). نهج البلاغه در بسیاری از فرازها به ترسیم و بازگویی حقیقت دنیا می پردازد. در این بین سند تنظیمی امام برای خـانه ای کـه شریح به بهایی گزاف خریداری کرده بود نیز خواندنی و جالب توجه است(نک: نهج البلاغه، ن 4).

متخلق به فضایل و دوری از رذایل اخلاقی

امام علیه السلام در گزینش افراد فضایل فردی اخلاقی را مورد توجه قـرار مـی دهد. بـه طور قطع نفس آدمی هر انـدازه بـه خدا نـزدیک تر باشد، صفات الهی در او تجلی بیشتری می یابد. مالک اشتر یکی از کسانی است که امام در قالب بیان خصوصیات او، برخی خصوصیات فردی سیاست مدار و فرمانده را بـیان مـی کند. امـام علیه السلام در امر سیاست میانه رَوی را به عنوان یـک اصـل در خصوصیات فردی مورد تأکید قرار داده و در معرفی مالک اشتر فرمود: فإنّه ممّن لایخاف وهنه و لا سقطته و لا بطؤه عمّا الإسراع إلیه أحـزم و لا إسـراعه إلی مـا البطء عنه أمثل؛...او از مردانی است که نه از سستی و لغزش او تـرسی است و نه از کندی او در جایی که سرعت لازم است و نه از سرعت او درجایی که کندی پسندیده است، بیمی است(نهج البـلاغه، ن 13). ابـن ابـی الحدید نیز از مالک اینگونه یاد می کند: او میان نرم خویی و درشت خـویی جـمع کرده بود. آنجا که باید سطوت و قاطعیت به خرج دهد، با سطوت و قاطعیت و آنجا که باید مدارا کـند، بـه نـرمی و مدارا برخورد می کرد(شرح نهج البلاغه 102/15). مالک در نگاه امیر المؤمنین داری خصوصیاتی بـود کـه او را از تـاریکی و ظلمت خارج ساخته بود. دو فضیلت برجستۀ او حسن خلق و شجاعت بود. او به پیروی از بیان قـران (فـرقان63/؛ هـمان 72 /)بی تکبر در زمین راه می رفت و در برابر اهانت دیگران گذشت و بردباری نشان می داد (سفینة البحار 686/1). امـام بـرای دوری از تکبر حاصل از قدرت سیاسی راه کارهایی ارائه می دهد که عبارت اند از تفکردر عظمت مـلک خـداوند، تـدبّر در قدرت لایزال الهی، تفکر به کوچکی انسان در برابر قدرت خدا و گواهی تاریخ در خواری گـردن کـشان(نک: ن 53). شجاعت اشتر نیز به گواهی امیرالمؤمنین نشئت گرفته از حکم عقل بود. ابـن ابـی الحـدید براساس تاریخ و با الهام از کلام امام علیه السلام او را به سخت کوشی، جود، ریاست مداری، حلم و بـردباری، فـصاحت و بلاغت و شاعری می ستاید(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15). افزون بر ایـن از کـلمات امـام صفاتی به دست می آید که در مورد کارگزاران به طریق اولی مورد توجه است، صفاتی چون تـوانمندی در دیـن، صـدق ایمان درحد یقین و آموزندۀ علم) نهج البلاغه، ن 31)؛ خردمندی(غرر3357/)؛ شکرگزار(نـهج البـلاغه، ن 31)، صدق و جوانمردی(همان، ق 47)؛ سخاوت(غرر2899/)؛ تسلط بر نفس (همان 3188 /)؛ هنگام خشنودی داخل گناه نشود، هنگام خـشم ازسـخن حق باز نماند، هنگام قدرت از دادوستد چیزی که حق نیست، دوری گزیند(مـعانی الاخـبار 366/1)؛ خویشتن دار و مسلط بر نفس باشد(بحار 377/78)، اشـتهار به نـیکی(نـهج البلاغه، ن 31)؛ یاد آور معاد، متواضع، انفاق (نهج البـلاغه، ن 21)، ادای کـامل حق مردم(همان، ن 26)؛ حق گرا و معترف به حق(همان، ن 31)؛ دوری گزینی از دنیا (در موارد بسیار از جـمله خـطبه های 49-107-110-113-186-230)؛ مرگ آگاهی(همان، ن 27)؛ قناعت، امـانت داری، کـسب حلال(هـمان، ن 31 )؛ شـب زنـده داری، پرهیز از گناه، توجه به قرآن(نـهج البـلاغه، ن 31). برخی صفات سلبی نیز در بیان امام وجود دارد، که به طریق اولی، نباید درفـرد مـسئول وجود داشته باشد. از آن جمله است: تـکبر(همان، ن 31، ن 53)؛ جبن و ترس(هـمان، ق 3)؛ حـرص، ترس و بخل (غرر2582/)؛ پرهیز از اسـراف(نـهج البلاغه، ن 21)، ریا (همان، ن 26)؛ برخورد همراه با ترش رویی و دروغ و بهتان با مردم (همان)؛ بد زبـانی(هـمان، ن 31)؛ رفاه طلبی(همان). امیر المـؤمنین عـلیه السـلام در بیان صفات مـزدوران اموی، هـفت صفت کوردلی، کرگـوشی، کـوردیدگی، جستن حق به باطل، در راه معصیت خالق اطاعت از مخلوق، به دست آوردن دنیا به وسـیلۀ دیـن و خرید منافع دنیوی به پاداش نیکان پرهیزکار، چـهار مـورد اخیر بـه عـنوان اخـلاقیات یعنی افعالی که برآمده از خـوی های بد است مطرح است(نهج البلاغه، ن 33).

2.اخلاق سیاسی و اداری

درک صحیح از مسئولیت

نگاه امیر المـؤمنین عـلیه السلام به حکومت، با عنوان وظـیفه و عـهدی کـه خـداوند از عـلما و دانشمندان گرفته اسـت، مـعنا می یابد. این اصل زمانی مجال تحقق می یابد که به خواست مردم شرایط حکومت توسط امام علیه السـلام فراهم شـد. بـنابراین اصل دموکراسی و مردم سالاری دینی برای اولیـن بـار درتـاریخ بـا بـیعت مـردم با امیر علیه السلام به وقوع پیوست. امام علیه السلام در نهج البلاغه گزارش شرایط پذیرش مسئولیت را اینگونه بیان می کند: لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّة به وجود النّاصر و ما أخـذ اللّه علی العلماء ألاّ یقارّوا علی کظّة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس أوّلها و لألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز...؛اگر مردم در صنحه حاضر نمی شدند و با وجود یاران مـتعهد، اتـمام حجت نمی شد و خداوند از عالمان وظیفه شناس پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم آرام ننشینند، افسار شتر خلافت را بر کوهانش می انداختم و فرجام خلافت را به جام آغازین، آب می دادم و شما مرا آزموده و دانستید کـه دنـیای شما نزد من از عطسۀ یک ماده بز خوارتر است(نهج البلاغه، خ 3). امام علیه السلام، در مسند حکومت حقۀ خویش، آن گونه استوار بود که در جواب نامۀ بـرادرش عـقیل فرمود: مِنْ رَأْیی فِی اَلْقِتَالِ فَإِنَّ رَأْیی قِتَالُ اَلْمُحِلِّینَ حَتَّی أَلْقَی اَللَّهَ لاَ یزِیدُنِی کثْرَةُ اَلنَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَةً وَ لاَ تَحْسَبَنَّ اِبْنَ أَبِیک وَ لَوْ أَسْلَمَهُ اَلنَّاسُ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لاَ مُقِرّاً لِلضَّیمِ وَاهِناً وَ لاَ سَلِسَ اَلزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاَ وَطِی ءَ اَلظَّهْرِ لِلرَّاکبِ اَلْمُتَقَعِّدِ؛.. رأی مـن اینست که با آنان که جنگ را روا داشتند، بجنگم؛ تا خدای را دیدار کنم. نه انبوه مردم در اطرافم بر عزتم می افزاید؛ نه از پراکندگی مردم اساس ترس و خوف می کنم. گمان مکن برادرت-هرچند تنها بماند تـن بـه خواری دهد و به سستی زیر بار ستم رود و مهار خود را دست قائد سپارد و پشت خود را به سواری خم نماید...(نهج البلاغه، ن 36).

رعایت حقوق شهروندی

امام علیه السلام در ابتدای نامۀ 53 نهج البلاغه وظیفۀ حکومت یـا بـه عبارتی حـق مردم بر حکومت را چهار مورد بر می شمارد. «جبایة خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها». اصل رعـایت حقوق شهروندی تنها بر مبنای انسان بودن و بدون در نظرگرفتن گرایش های دینی و سـیاسی مـورد تـوجه امیر است. چنانکه فرمود: «مردمان تحت حکومت تو دو دسته اند، یا برادران دینی تواند، یا انسان هایی هستند همانند تـو... »(نـهج البلاغه، ن 53 ). بنابراین امام حق را برای همگان می بیند(نک: همان، خ 215). حقوق نیز در دید امـام امـری دو طـرفه است و طرفین، به نسبت در برابر هم دارای حقوق اند. بنابراین حق در برابر تکلیف بین افراد و نظام هابه وجـود می آید(همان). در منظر امام رعایت دو سویۀ حقوق، منفعتی دو سویه داشته و موجب برپاداشتن دیـن می شود. در این صورت جـامعه بـه برپاداری حق و عدالت و ثبات می رسد(همان)، بدیهی است و غیر این صورت به عنوان یک اصل تاریخی، با حاکمیّت و اقتدار گروه یا حزب، حکومت پایدار نمی ماند. در مکتب امام آزادی بیان و اندیشه نقشی برجسته دارد. اگر مـعیار در رفتار مسئول با زیر دستان تنها انسان بودن افراد باشد(همان، ن 53)، پس همۀ افراد و پیروان ادیان می توانند مطابق با آیین خود رفتار کرده و به عبادات مشروع خود بپردازند، و از امکانات موجود نیز مطابق بـا دیـگران بهره مند شوند. فراهم آوردن شرایط مناسب برای آموزش و پرورش مردم، تأمین اجتماعی و حقوق بازنشستگی(نک: ن 53؛ حر عاملی، وسائل 49/11)و اصلاح وضع زندگی افراد، اجرای دو اصل آزادی و عدالت، حق سؤال و استیضاح مسئولیت و حق نـظارت بـر امور(نک: ن 53)، حق مالکیت و بازرگانی البته با ذکر قیودی که در نهج البلاغه آمده است(همان، ن 52و 53)، از جمله مواردی است که امیر المؤمنین برای مردم بر می شمارد.

حفظ حقوق مخالفین.

اخلاف سـیاسی امـام علیه السلام نوعی ضرورت پاسخ گویی، را حتی در برابر مخالفان، پدید می آورد. لذا امام علیه السلام همیشه پاسخ گوی انتقادات و نامه های مخالفان و افراد فاسدی چون معاویه است؛ درحالی که از نصحیت و ایجاد فـرصت بـرای بـازگشت آنان نیز فروگذار نمی کند(نـک: نـهج البـلاغه، ن: 6، 7، 9، 10، 17، 28، 30، 32، 37، 48، 49، 55، 64، 65، 73 و 75). امام علیه السلام از جنگ و خونریزی تا حد امکان پرهیز می کند. برخورد امام با سران ناکثین سراسر خیر خواهی و نصیحت است. آنـان گـرچه سـازو برگ جنگ برافراشته بودند، اما امام علیه السلام بـا آنـان مدارا کرده و به روشنگری پرداخت. گرچه سرانجام کاربه نزاع و ریختن خون آنان ختم شد. همچنین در برخورد با معاویه قـبل از شـروع جنگ صـفین می کوشد تا با موعظه او را از خواب غفلت بیدار کند، تا آتـش جنگ شعله ور نشود و افراد نیز چهرۀ معاویه را بشناسند، لذا به انذار او می پردازد و برای پرهیز از خون ریزی، او را به نبرد تن به تـن فـرا مـی خواند(نک: ن 10). جنگ و مقابله با دشمن در منظر امیر علیه السلام تنها در جـهت رفـع فتنه و شرارت توجیه پذیر است. چنانکه می نویسد: فإن عادوا إلی ظلّ الطّاعة فذاک الّذی نحب...؛ اگر اشرار و سرکشان بـه سـایۀ فـرمانبری و تسلیم بازگردند، این همان است که دوست داریم(نهج البلاغه، ن 4). آغاز جنگ نـزد امـام عـلیه السلام همراه با تجاوز و تعدی معنا می یابد. در منظر امام حتی اگر دشمنان و معاندان درگیر بـا نـظام حـکومت شدند و در بین راه ازادامه مبارزه سرباز زدند، ادامۀ جنگ منتفی است. اما اگر به جـنگ ادامـه دادند، سرکوب آن ها نیز امری مقتضی و واجب خواهد بود. بر همین منطق جـنگ های امیر عـلیه السـلام همیشه جنبۀ تدافعی داشت و امام هیچ گاه آغازگر جنگ نبود. امام علیه السلام در سفارشی بـه امـام حسن علیه السلام فرمود:...لا تدعونّ إلی مبارزة فإن دعیت إلیها فأجب فإنّ الدّاعی إلیـها بـاغ و البـاغی مصروع؛ کسی را به پیکار فرانخوان و اگر فرا خوانده شدی، بپذیر؛ زیرا فراخوانندۀ به پیکار، تجاوزگر؛ و تـجاوزگر شـکست خورده است(نهج البلاغه، ق 233). امام علیه السلام گرچه رویکردی به جنگ نـشان نـمی دهد، امـا همیشه آمادگی خود را برای رویارویی با دشمن حفظ می کند. آمادگی دفاعی نیز از دو جهت قابل دست یـابی اسـت. اول مـسلح بودن به ابزار روزآمد جنگی، و دوم تربیت افراد باایمان و گوش به فرمان(یـک: نـهج البلاغه، ن 4). در سیرۀ سیاسی امام علیه السلام فرصت دادن به دشمن برای چاره اندیشی و غلبۀ عقل بر احساس و بـازگشت بـه جبهۀ حق نیز معنا می یابد؛ لا تؤخذ بأکظامها فتعجل عن تبیّن الحقّ و تـنقاد لأوّل الغـی...؛ نباید کاری کرد که زمینۀ فرونشینی خـشم امـت از مـیان برود و درجستجوی حق به شتاب گرفتار شـوند و عـجولانه به تصمیم های واهی روی آورند و تسلیم اولین اندیشۀ گمراه کننده شوند (نهج البلاغه، خ 123). این سـخن بـیانگر اینست که نباید در میدان نـبرد تـسلیم احساسات شـد وبـه بـهانۀ انتقام و سرکوب دشمن از جادۀ عدل و انـصاف خـارج شد. در اخلاق سیاسی امام راه جبران و بازگشت برای افرادی که زمینۀ بیداری و آگـاهی دارنـد، باز است. این بیان امام نـشئت گرفته از فرهنگ قرآنی اسـت کـه می فرماید: و قاتلوهم حتی لا تکون فـتنة؛ بـا دشمنان اسلام بجنگید تا فتنه ای تداوم نیابد(بقره 193/). در عین حال هنگامۀ نبرد عـرصۀ اسـتقامت، شجاعت و همت است. سیرۀ سـیاسی امـام بـیانگر حقوق زندانیان اسـت. اطـعام زندانیان و احساس برآنان از حـقوقی اسـت که امام برای آن ها برمی شمارد(حر عاملی، وسائل 69/11). در این بین حقوق خطاکاران و متهمین نـیز مـورد توجه امام است(سفینة البحار، 167/2؛ مـستدرک الوسـائل، 197/3).

قدردانی از مـردم.

در اخـلاق سـیاسی امیر المؤمنین علیه السـلام اگر مردمان دعوت امام را لبیک گویند و به یاری دین خدا بپردازند، شایستۀ قدردانی و سپاس اند. امام عـلیه السـلام در دومین نامۀ نهج البلاغه پیش از آنـکه بـه گـزارش جـنگ و جـمل و پرده برداری از فـتنۀ نـاکثین بپردازد، به قدردانی از مردم پرداخته و می فرماید: و جزاکم اللّه من أهل مصر عن أهل بیت نبیّکم أحسن مـا یـجزی العـاملین بطاعته و الشّاکرین لنعمته فقد سمعتم و أطعتم و دعیتم فـأجبتم؛ خـداوند بـه شـما-مـردم کـوفه-از جانب اهل بیت پیامبر بهترین پاداش بدهد که به مردم فرمان بردار و به سپاس گزاران نعمتش عطا می فرماید. زیراشما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و اجـابت کردید(نهج البلاغه، ن 2). همچنین در نامه ای که به مردم مصر، در معرفی مالک اشتر می نویسد از مجاهدت های آنان برای تحصیل رضای خداوند هنگامی که در روی زمین نافرمانی می شد و حق پایمال می شد، قدردانی می کند(نـهج البـلاغه، ن 38).

مراقبت از کارگزاران و برخورد با کارگزاران متخلف

امام علیه السلام کارگزاران را براساس معیارهایی خاص و در کمال دقت انتخاب می کرد، هنگام عزیمت آنان به محل مأموریت دستور العمل و سفارش های شـفاهی یـا کتبی لازم را ابلاغ می کرد. درعین حال آنان را به حال خود وانگذاشته و مأمورانی برای کنترل آن ها به کار می گمارد، تا از کمّ و کیف امور و نحوۀ مدیریت عوامل خـود بـاخبر شود. سیاست امام در ارتباط با کارگزارانی که از مسیر حق و اعتدال خارج می شدند، همراه با خشم و ناراحتی بود. چنانکه فرمود: ...للّه أنتم أ تتوقّعون إماما غیری یطأ بکم الطّریق و یرشدکم السّبیل...؛ سروکارتان با خـدا، آیـا پیشوایی غیر از من سـراغ داریـد که شما را به راه آورده و ارشاد کند(نهج البلاغه، خ 181). نکتۀ درخور توجه آنکه امیر المؤمنین در برخورد با اشتباه مردان سیاسیَش هیچ مماشات و مسامحه ای ندارد. عبد اللّه ابن عباس که بارها مورد ستایش پیامبر و جـانشینانش قـرار گرفته، در نامۀ 18 نهج البلاغه به دلیل رفتار نامناسب، خشونت بار و به دور از مصلحتش با اهالی بنی تمیم مورد نکوهش قرار می گیرد. امام به او فرمود: . ..آگاه باش که آسمان و زمین به حـق پایـدار مانده اسـت تا حقوق بندگان رعایت شود. باید سریره و باطل تو همان فعل ظاهری تو و حکم تو یکی، و راه تـو مستقیم باشد(شرح ابن میثم /2ذیل نامه 18). در اخلاق سیاسی علوی مـلاک بـرتری اطـاعت و قوت است. رعایت حقوق بندگان امری هم آهنگ با نظام آفرینش بوده که عدم رعایت آن عواقبی سخت خواهد داشـت. از نـظر امام همۀ آحاد جامعه نزد حاکم باید با یک چشم دیده شوند. می توان ایـنگونه پنـداشت کـه برای کارگزاران و همکاران نظام علوی بزرگ ترین امتیاز، این است که همیشه در جایگاه حسن ظن پیـشوای خود باشند. چنانکه خطاب به ابن عباس فرمود: و کن عند صالح ظنّی بک، و لایـفیلنّ رأیی فیک؛ و مواظب بـاش کـه رأی من نسبت به تو دگرگون نشود(نهج البلاغه، ن 18). از جملۀ اخیر و سلامی که امام در انتها به ابن عباس می دهد معلوم می شود که نظر امام در مورد او برنگشته، بلکه دارد به کارگزار خود تذکر می دهد. امـا اگر قصور، خطا یا خیانت کارگزاری ولو نسبت خویشی با امام داشته باشد(نک: ن 41). بر امام روشن شود، با سختی با او برخورد کرده و وی را مورد نکوهش، تذکر و تهدید و قرار داده، و یا برکنار می کند(نـک: نـامه های 20، 40، 41، 43، 45، 61، 63، 71). نکتۀ مهم اینکه گزارش هرگونه خطایی، هرچند کوچک، واکنش امام را برمی انگیزد. البته امام تنها به گزارش مأموران خود اکتفا نمی کند، بلکه صحت گزارش را موکول به مستندات می کند و تأکید دارد تا حکمی بـه نـاحق صادرنشود (نک: ن 4، 43 ).

عدالت گرایی، حق گرایی

رفتار امام علیه السلام از ابتدای حکومت بر اجرای تامّ و تمام عدالت و حق بنا نهاده شد. این سفارش در نامه های نهج البلاغه بارها به صورت مستقیم و غیر مـستقیم بـه کارگزاران شده است؛ گرچه مردم هم برای برپاداری حق و عدل مخاطب امام علیه السلام بوده اند(نک: ن 38). امام علیه السلام گرچه اطاعت از کارگزار را بر مردم واجب می داند، اما شـرطی دراطـاعت قـائل می شود و آن، مطابقت با حق اسـت؛ زیـرا بـه فرمودۀ پیامبر اکرم ص هیچ مخلوقی در راه معصیت خالق، سزاوار اطاعت نیست. بر این اساس امام علیه السلام به مردم سفارش می کند که از گفتن حق و رای زنـی بـه عـدالت خود داری نکنند و خود را ایمن از خطا نمی داند و ایمنی خـود را از خـطا و اشتباه تنها بر کفایت خداوند می داند(نک: نهج البلاغه، خ 214). طبق اعتقاد شیعه امام علیه السلام در مقام عصمت و مصونیت از گناه و اشـتباه قرار دارد، امـا امـام نمی خواهد از این مقام با مردم سخن بگوید، بلکه می خواهد انسان ها را بـه گونه ای تربیت کند که همواره با استبداد حاکمان و تملّق چاپلوسان مبارزه کنند، و زبان از بیان حقیقت و عدالت باز ندارند. ...مساوی در حـکومت عـلوی، برحسب لیاقت، استعداد، ملاک، قواعد و ضوابط، حاکم است. چنانکه فرمود: ألا و إنّ حـقّ من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمة هذا الفیء سواء یردون عندی علیه و یصدرون عنه؛ بدان مـسلمانانی کـه نـزد من و تو به سر می برند، حقشان در تقسیم این اموال مساوی است. آنان بـر مـن وارد مـی شوند و با گرفتن حقوق خود، از نزد من خارج می شوند(نهج البلاغه، ن‍43). در نتیجه اموال بیت المـال بـاید بـه همۀ مسلمانان به طور یکسان داده شود(ابن میثم 412/1). برنامۀ دیگر امام برای برقراری عدالت در سـطوح جـامعه، سروسامان دادن به وضعیت درآمدی دولت (زکات، خمس، فیء، انفال ) بود. افزون بر این در حکومت امیر المـؤمنین بـرای دریـافت مالیات منصفانه از صاحبان درآمد نیز اقدام شد(نک: نهج البلاغه، ن 53). امام علیه السلام در نـامۀ 25 نـهج البلاغه منشوری را برای مأموران زکات ترسیم می کند که بیانگر جایگاه برخورد عادلانه نزد او و حـفظ حـقوق رعـیت است. مواردی مانند عدم ورود بی اجازه به ملک افراد، رعایت احترام افراد، احترام به نظر افراد در مـورد پذیـرش یا رد دین، رعایت رضایت صاحب مال، عدم ترساندن افراد، عدم رفتار خشن و تـرساندن حـیوانات، ارسـال اموال دریافتی در اسرع وقت به مقر بیت المال، رعایت انصاف، رعایت ادب خلق و خوی انسانی، رعایت حقوق زکـات دهـندگان و زکـات گیرندگان و حیوانات که به عنوان زکات گرفته شده اند (در نامۀ 25 مواردی آمده کـه بـیانگر رعایت حقوق حیوانات در حکومت علوی است). تأکید امام علیه السلام در مورد رعایت امانت در امر زکات و حفظ حـقوق زکات گـیرندگان در نامۀ 26 فزونی می یابد، امام پس از توجه دادن کارگزار خودکه مجاز به خـرج زکـات بود بر این نکته که حقوقش مـحفوظ اسـت، فـرمود: إنّ لک فی هذه الصّدقة نصیبا مفروضا و حـقّا مـعلوما و شرکاء أهل مسکنة و ضعفاء ذوی فاقة و إنّا موفّوک حقّک فوفّهم حقوقهم و إلاّ تفعل فـإنّک مـن أکثر النّاس خصوما یوم القـیامة و بـؤسی لمن خـصمه عند اللّه الفـقراء و المـساکین و السّائلون و المدفوعون و الغارمون و ابن السّبیل؛ بـرای تـو در این زکات سهمی معین، و شریکانی از مستمندان و ضعیفان گرفتار است. ما حق تـو را بـه طور کامل می دهیم، تو هم حق آن ها را بـه طور کامل ادا کن و اگر چـنین نـکنی، در روز قیامت، دشمنان و شاکیانت نیازمندان و مـستمندان و سـؤال کنندگان و دفع شدگان و وام داران و در راه ماندگان باشند(همان، ن 26). قضاوت نزد امام جایگاه ویژه ای دارد. مـکتب اهـل بیت مسند قضاوت را تنها شایستۀ آنـانی مـی داند کـه به سلاح عـلم و تـقوی مسلح بوده و دل در گرو دنیا نـدارند. لذا امـام صادق علیه السلام می فرماید: قاضیان چهار دسته اند، سه دستۀ آنها جهنمی و یک دسته بهشتی اند. آن هایی کـه به باطل حکم می کنند و چه بـدانند و چـه ندانند؛ آن هایی کـه نـدانسته به حق حکم کـنند، طعمۀ جهنم خواهند بود. تنها قضایی به بهشت می روند که عالمانه به حق حکم کنند.(بـحارالانـوار 247/78). اگر قاضی اهل زهد و پرهیزکاری نـباشد و تـفکر مـادی و دنـیوی داشـته باشد ازمسیر حـق و عـدالت منحرف خواهد شد. افزون بر این نظم اجتماع و امنیت قانونی و آرامش و اعتماد از مردم سلب شده و حـق کـشی و قـانون گریزی و گرایش به رشوه در نزد مردم تـقویت مـی شود. بـر هـمین اسـاس مـحقق حلی (ره )بلوغ، کمال عقل و ایمان و عدالت و حلال زاده بودن و علم و مذکر بودن را از شرایط قضات برشمرده و معتقد است کسی که اهلیّت بر فتوا ندارد و بر فعل واجبات مـحافظت نمی کند، شاستگی قضاوت را ندارد(شرایع الاسلام، کتاب القضاء ص 120). مسئلۀ عدالت اجتماعی نزد امیر المؤمنین مسئله ای کلیدی و حیاتی است. لذا امام در اولین روزهای به دست گرفتن امور بدون هیچ مجالی برای سیاست ورزی بـر ایـن امر به عنوان وظیفۀ حاکم اسلامی صحه گذاشته و آنرا پیگیری کرد و وعدۀ بازگشت اموال به ناحق خارج شده از بیت المال را ولو اینکه به مهر زنان و بهای کنیزان رفته باشد، می دهد(نـک: نـهج البلاغه، خ 15).

مردم سالاری دینی

مکتب اهل بیت برای مردم در حکومت نقشی اساسی قائل است. دغدغۀ شیعه بعد الهی حکومت است. حاکم باید یا مـنصوب بـی واسطۀ خداوند باشد، یا منصوب با واسـطه، مـانند مالک اشتر، در مکتب حکومت تنها حق معصوم است. شیخ الرئیس در مقالۀ الهیات و شفا بحثی مبسوط دراین خصوص ارائه کرده است. او معتقد است پیامبر باید خود جـانشین خـود را معرفی کرده و وجوب اطـاعت از او را بـه مردم ابلاغ کند. اگر خلیفۀ منصوص و منصوب در بین مردم نبود مانند زمان غیبت افراد سابقه دار باید بر کسی اجماع و اتفاق کنند. .. در عین حال اتفاق سابقه دارها کافی نیست، بلکه جمهور می باید بـر آن شخص دارای شرایط که خود فقیهی جامع الشرایط و مدیر و مدبراست اتفاق کنند، تا جمهوریت و اسلامیت که همان مردم سالاری دینی استحقاق یابد(نک: الشفاء و الالهیات، مقاله 10، ص 451 -452). پس شورا به تنهایی کافی نـیست، بـلکه رأی مردم را نـیز باید پشتوانه داشته باشد. البته در مورد معصوم مردم راهی جز پذیرش و اطاعت ندارند، چنانکه پیامبر اکر فرمود: ابنای هـذان امامان قاما او قعدا: این دو فرزندم (حسن و حسین)امام اند، چه به امـامت قـیام کـنند، چه گوشه نشین و منزوی شوند(بحار 307/16؛ 279/21؛ 266/35؛ 7/37؛ 278/43). اما در مورد غیر معصوم نیز باید اصلح را انتخاب کنند. امامت مـعصوم، درحـقیقت، به نص صریح شخصی، و امامت غیر معصوم به نص صریح کلی است و مـردم بـاید بـا عنایت بر ضوابط و معیارها مصداق یابی کنند. بر همین اساس امام علیه السلام در جواب شبهه افـکنی معاویه می نویسد: إنّه بایعنی القوم الّذین بایعوا أبابکر و عمر و عثمان علی ما بـایعوهم علیه؛ مردمی که با ابـو بـکر، عمر و عثمان بیعت کردند؛ به همان طریق بامن هم بیعت کردند(نهج البلاغه. ن 6). استدلال امام براین پایه استوار است که اگر ملاک انتخاب، روش پیشین است که در مورد من مصداق دارد؛ اما اگر مـلاک برمبنای نص و نصب نباشدو برمبنای رأی مردم صورت گیرد، حکومت امام علیه السلام مصداق بارز مردم سالاری و بیعت اکثریت است. امام علیه السلام در نامۀ 6 نهج البلاغه به اجتماع و اتفاق مهاجران و انصار در نـصب خـلیفه اشاره می کنند که در صورت این اجماع خلیفه انتخابی، هم منصوب خدا و هم منصوب مردم است. زیرا در این اجتماع آحاد گروه ها نیزحضور خواهند داشت. امام علیه السلام در جواب معاویه که بـه امـام نوشت: لکن ها ما صحت لک، أنی بصحتها و أهل الشام لم یدخلوا فیها؛ لکن خلافت برای تو صحیح نیست. چگونه ممکن است صحیح باشد؛ حال آنکه اهل شام در بیعت دخالت نداشته اند(مصادرنهج البـلاغه و اسـانیده 211/3». در این نامه معاویه بعد مردم سالاری حکومت علوی را به دلیل شرکت نکردن مردم شام زیر سؤال برد. گرچه نوع انتخاب خلفای پیشین نیز خارج از این ایراد نبود، اما طبق عـقیدۀ شـیعه اگـر این انتقاد وارد باشد، مشروعیت مردمی حـکومت از بـین مـی رود، اما مشروعیت الهی به قوۀ خود باقی است. آنچه اهمیت دارد حکومت الهی باید مقبولیت مردمی داشته باشد. در مورد شام نیز اگر اغفال مـعاویه نـبود، شـامیان نیز می توانستند آزادانه انتخاب کنند. نکته ای که در این بـین مـطرح است، و تجربۀ حکومت های دموکراتیک امروزی نیز خارج از آن نیست، هیچ گاه بی دلیل آرای مردم مورد خدشه واقع نمی شود. چطور امام عـلیه السـلام بـرمبنای نظر تنی چند از افراد بیعت آزادانه مردم را باطل اعلام کند؟ لذا فـرمود: لأنّها بیعة واحدة لا یثنّی فیها النّظر و لا یستأنف فیها الخیار الخارج منها طاعن و المروّی فیها مداهن؛ بیعت یکی است و دوگـانگی نـظر نـمی پذیرد و تجدید نظر و دادن اختیار مجدد بر نمی تابد. هرکس از بیعت خارج شود، بـه طـعنه روی آورده و سر جنگ دارد و هرکس در آن تأمل و اندیشه نماید، به نفاق و دورویی گراییده است (نهج البلاغه، ن 7).

3.اخلاق سیاسی در میدان جـنگ

امـام عـلی علیه السلام در نامۀ سیزدهم نهج البلاغه منشوری تدوین می کند که بیانگر دیدگاه او دربـارۀ جـنگ اسـت. در دیدگاه امام جنگ پدیده ای مقطعی است و اصالت با شرایط صلح است. بشر چه در میدان جنگ و چـه در شـرایط صـلح نیازمند رعایت اصول اخلاقی است. امام علیه السلام درطلیعۀ منشور خود سپاهیانش را فرمان مـی دهد کـه آغازگر جنگ نباشند، زیرا حجت با آنان است: لا تقاتلوهم حتّی یبدؤوکم فإنّکم - بحمد اللّه - عـلی حـجّة(نـهج البلاغه، ن 14). در واقع امام تأکید می ورزد که ما منطق و حجت داریم و نباید آغازگر نبردباشیم. در مـکتب عـلوی هدف از هر عملی تعالی روح بشر و ترقی او در میدان ارزش ها و تکامل او در میدان اوصاف پسندیده و فضایل و مـکارم الهـی اسـت. امام علیه السلام در فراز فوق برای موضع حق خود شکر برجای می آورد. در رویکرد امام مقابله بـا لشـکر فاسقان، نشانی از فضل و احساس پروردگار است و آنان به لطف پروردگار در سایۀ حجت و بـرهان مـی رزمند، امـا پیشدستی نکردن در جنگ خود برای آنان حجت دیگری است: و ترککم إیاهم حتّی یبدؤوکم حجّة أخری لکـم عـلیهم؛ و رهـا کردنشان تا آن ها آغازگر جنگ باشند و دست به پیکارگشایند حجتی دیگر بـرای شـماست بر آن ها (همان ). در بیان امیر علیه السلام اگر کا به کارزار کشید و به اذن خدا دشمن شـکست خـورد، همانگونه که در شروع نبرد تابع منطق و برهان بودند، در ادامه نیز این مـنطق را در اقـدام خویش حاکم کنند. امام علیه السلام اولا هـزیمت دشـمن را مـی بیند، ثانیا یاران خود را به خویشتن داری و رعایت عـدل و انـصاف فرا می خواند؛ فإذا کانت الهزیمة بإذن اللّه فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصیبوا معورا، و لا تجهزوا عـلی جـریح.؛ اگر به اذن خداوند شکست خـوردند و پا بـه فرار گـذاشتند، آن را کـه پشت کـرده است، نکشید به کسی که دچـار عـجز شده و نمی تواند از خود دفاع کند، آسیب نرسانید و مجروح جنگی را از پای درنیاورید(همان). آنـچه در بـرنامۀ امام علی نمود دارد، عدل و داد و پرهیزکاری اوسـت و هرگز دربرابر کینه تـوزی ها از مـسیر عدل و انصاف خارج نمی شود. رفـتار امـام علیه السلام مصداق سفارش قران کریم(نک: مائده8/)است. در انتهای نامه با تکیه بـر سـیرۀ رسول اکرم دربارۀ زنان و برخورد آن ها و بـرخورد بـا آن ها مطالبی را بـیان مـی فرماید: و لا تهیجوا النّساء بأذی، و إن شـتمن أعـراضکم، و سببن أمراءکم فإنّهنّ ضعیفات القوی و الانفس و العقول؛ و زنان را با آزار رساندن به هیجان نیاورید، هرچند بـه نـوامیس شما دشنام دهند و به سرداران و امیران شـما بـدگویی کنند، زیـرا زنـان از لحـاظ نیرو و روان و عقل و خرد ضـعیف و ناتوانند(همان). در واقع در اخلاق سیاسی علوی برخورد با زنان نباید از روی خشونت و معاملۀ به مثل بـاشد. سـیرۀ سیاسی امام گرچه نسبت به جـنگ روی نـشان نمی دهد، امـا هـنگامی کـه کینه توزی و عـداوت دشـمن او را به جنگ وادار می کند، شیوه ای منطقی و عقل گرایانه را پی می گیرد. امام علیه السلام هنگام نبرد دست به دعـاو نـیایش بـرمی دارد تا قرب خود را به معبود بیش از پیـش هـویدا کـند. در دعـاهای امیر عـلیه السـلام در میدان جنگ نکاتی دارای اهمیت است. اول توکل امیر به قدرت و اراده الهی و توجگه به این نکته که همه چیز برای اوست نه برای هوای نفسانی، لذا با تمام وجود مـتوجه ذات باری است. الّلهمّ إلیک أفضت القلوب، و مدّت الاعناق، و شخصت الابصار، ونقلت الاقدام، و أنضیت الابدان..؛ خداوندا! دل ها به تو پیوسته و گردن ها سوی تو کشیده شده، چشم ها خیرۀ درگاه تو گشته، گـام ها سـوی تو برداشته شده، و بدن ها در راه تو دست خوش فرسودگی گشته است(نهج البلاغه، ن 15). دوم، هدف امیر علیه السلام از دعا برای کسب پیروزی، چیزی جز ترویج دین و اجرای احکام الهی و احیای سـنت پیـامبر و پاسداری از آن نیست. امام علیه السلام توجهبه کلام پیامبر اکرم ص دارد که فرمود: دعا سلاح مؤمن، و ستون دین و نورآسمان و زمین است(سفینة البحار 446/1). سوم، برائت امـیر از جـنگ و خبر از دشمنی های پوشیده و کینه هایی کـه اکنون تـوسط دشمنان زمینۀ بروز یافته است. کینه هایی که دشمنان اسلام از زمان ظهور آن به دل گرفته اند و در طول تاریخ گاه به صورت جنگ فرصت بروز یافت: اللّهمّ قد صـرّح مـکنون الشّنان، و جاشت مراجل الاضـغان؛ خـداوندا عداوت های نهفته آشکار گردید و دیگ های کینه به جوش آمد(نهج البلاغه، ن 15). چهارم، تأکید بر این نکته که امیر علیه السلام از قدرت طلبی تبرّی جسته و عملکرداو فقط به قصد اصلاح امور و اجـرای احـکام است، فرمود: اللّهمّ إنّک تعلم أنّه لم یکن الّذی کان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المـعطّلة مـن حدودک؛ خدایا تـو می دانی آنچه از ما صادر شد، به دلیل رغبت در قدرت و طلب زیادت و فزونی اموال نبوده، بلکه هدف مـا بازگرداندن نشانه های دین و اصلاح در سرزمین هایت بود؛ تا مظلومان ایمنی یابند و حدود تعطیل شـده ات اجـرا گـردد(نهج البلاغه، خ 129). پنجم، در سایۀ ادعیه های امام در هنگامۀ نبرد می توان به شخصیت شناسی امام نیز واقف شد چنانکه در فرازی از خـطبۀ 129 خـدا را شاهد می گیرد که نخستین مسلمان و نماز خوان پس از پیامبر عظیم الشأن اسلام بوده است. شـشم، نـیایش های امـام در هنگامۀ نبرد حرکتی است از سوی او به سوی خدا، و بازگشتی دوباره به سوی خلق و به همین دلیـل شجاعانه در میدان نبردحضور می یابد. هفتم، از خداوند می خواهد که بین ما و قوممان به حـق داوری فرما که تو بهترین داورانـی(نـهج البلاغه، ن 15). امیر علیه السلام ذات باری را بهترین داور بین خود ودشمانش برمی شمرد، از طرفی اوج توکل امام را به نتیجه ای که از نبرد حاصل می شود به تصویر می کشد که هرچه ذات باری تعالی در سرنوشت حکم کند، امری قطعی و مـبارک است.

سیاست مدارا

رفتار سیاسی امام حاکی از رفتاری با ملاطفت و مدارا بامردم است. چنانکه به ابن عباس کارگزار بصره توصیه می کند که با بنی تمیم رفتاری همراه با رأفت داشته بـاشد(نـک: نهج البلاغه، ن 18). با توجه به ویژگی های مردم بصره و کار شکنی های آنان، این توصیۀ امام گواه بر این است که اخلاق اسلامی نزد امام مورد توجه خاص بوده است. البته اخلاق اسلامی نـه تـنها در برابردوستان که در برابر دشمنای نیز متجلی است. این سیاست علوی را می توان با سیاست پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم در فتح مکه منطبق دانست. امام علیه السلام به ابن عباس و دیگرکارگزارانش فـرمود: اگر مرتکب خطایی شوند خلیفه نیز در این خطا شریک است و برعکس(همان). سیرۀ سیاسی امام در ارتباط با مشرکین نیز تأکید بر رعایت اعتدال دارد، به گونه ای که به کارگزار خـود، در گـزارشی کـه از سخت گیری او نسبت به برخی از دهـقانان مـشرک حـکایت داشت، فرمود: و نظرت فلم أرَهُم أهلا لِأن یدنوا لشرکهم و لا أن یقصوا و یجفوا لعهدهم...؛ من در کار ایشان نظر کردم، نه آن ها را به دلیل شرکشان شـایسته دیدم کـه نـزدیک شوند؛ و نه اینکه به علت عهد و پیمانشان رانـده و مـورد ستم قرار گیرند...(نهج البلاغه، ن 19). از متن نامه برمی آید که انگیزۀ عمر بن ابو سلمه(مصادر نهج البلاغه 242/3)در بدرفتاری بـا دهـقانان، انـگیزۀ دینی بوده است. امام علیه السلام گرچه شرک را ظلمی بزرگ(نـک: نهج البلاغه، ق 252)می داند که هرگز آمرزیده نمی شود(نهج البلاغه، خ 174)، اما درعین حال به کارگزار خود تذکر می دهد کـه روش خـود را تـعدیل کند و در ادامه فرمود: فالبس لهم جلبابا من اللّین تشوبه به طـرف مـن الشّدّة و داول لهم بین القسوة و الرّافة و امزج لهم بین التّقریب و الإدناء و الإبعاد و الإقصاء؛ پس برای آن ها جامه ای از نـرمی بـه تـن کن که آمیخته به درشتی باشد. گاهی با آنان سنگدلی و گاهی مهربانی کـن و دوری و نـزدیکی را بـاهم درآمیز(همان، ن 19).

وفای به عهد

سیاست علوی که همراه با سایر برنامه های حکومتی طـریق حق و عـدل را پیـش می گیرد، اقتضا می کند که هم جانب اسلام و مسلمانان و هم احترام تعهدات و معاهدات را حفظ کـند. بـنابراین وفا بر تعهدات غیرمسلمانانی که عهد بسته اند امر واجب تلقی می شود. دستور امـیر المـؤمنین در ارتـباط با آنان در قالب مدارا می گنجد، اما به گونه ای که بین آن ها و مسلمانان از یک سـوء و آن ها و کفار محارب از سوی دیگر تفاوت وجود داشته باشد(نک: نهج البلاغه، ن 19). سیرۀ امـیر المـؤمنین عـلیه السلام به گونه ای است که حتی در مواجهه با فتنه های قومی و قبیله ای حساب معاهدان پای بند به عـهد را از دیـگران جدامی کند و گمان آنان را از در امان بودن آسوده می گرداند. فرمود: غیر متجاوز متّهما إلی بـریّ و لا نـاکثا إلی وفـیّ؛ هرگز بی گناهی را به جای متهمی و وفادار به بیعت و پیمان را به جای پیمان شکنی نخواهم گـرفت(نـهج البـلاغه، ن 29). از متن نامه چنین برمی آید که اگر قومی دچار فتنه و براندازی شدند، درپیـکار بـا آنان، آنان که پای بند در عهد و پیمان خویش اند، مصون خواهند ماند.

اخلاق اجتماعی

امیر المؤمنین عـلیه السـلام به افکار عمومی توجه و حساسیت نشان می دهد و داوری مردم را دربارۀ کارگزار دارای اهمیت می داند. بـنابراین در مـنظر امام علیه السلام مردم به عنوان نـاظری بـر اعـمال حاکم مطرح اند(نک: ن 53). بنابراین، کارگزار بـاید زمـانی را برای ملاقات با مردم اختصاص دهد، و هیچگاه خود را برای مدت طولانی از چشم مردم دور نـکند(نـک: ن 53). از دیدگاه امام علیه السلام ایجاد شـکاف بـین مردم و مـسئولین دارای مـفاسدی است: نشانۀ کم حوصلگی و عدم آگـاهی مـسئول از امور، عدم اشراف بر کارها و کوچک شمردن کارهای بزرگ یا بزرگ شمردن کـارهای کـوچک، استهالۀ امور به گونه ای که حـق با باطل درآمیخته؛ امر نـیکو، زشـت و امر زشت، نیکو نشان داده مـی شود؛ بـنابراین مسئول از اجرای حق غافل می ماند(نک: ن 53). مسئول، باید در شرایطی با مردم روبرو شود که اطـرافیان و پاسـبانانش از گفتگو مطلع نشوند تا مـردم بـه راحـتی بتوانند موضوع خود را مـطرح کـنند(همان). امام علیه السـلام در نـهج البلاغه مواردی را در ارتباط با اخلاق اجتماعی کارگزار موردتوجه قرار داده است که عبارت اند از مـساوات و مـواسات، در عین برخورداری از رأفت و گشاده رویی و فـروتنی، فـرمود: فاحفض لهـم جـناحک و ألن لهـم جانبک و ابسط لهم وجـهک و آس بینهم فی اللّحظة و النّظرة؛ برای آن ها بال محبت بگستران و پهلوی خود را برای آنان نرم گردان و بـران آن ها گشاده رو باش و در نیم نگاه و خیره شـدن، مـیان آنها بـه مـساوات رفـتار کن(نهج البـلاغه، ن 27). بـرخوردی این گونه با مردم به دور از تبعیض و همراه با قاطعیت، موجب امیدواری مستضعفان و یأس مستکبران می شود، در این صـورت افـزون بـر موارد فردی، امکانات عمومی نیز به طور یکسان تـوزیع شـده و هـمه مـی توانند در بـرخورداری از مـنابع ملی سهمی یکسان داشته باشند، فرمود: حتّی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم و لا ییأس الضّعفاء من عدلک علیهم...؛ تا بزرگان کشور در ستم کاری تو طمع نورزند و ضعیفان ازعدالت تـو نومید نشوند(همان، ن 27). از دیگر موارد مورد توجه امام علیه السلام، نماز اول وقت و جماعت است. بدیهی است اگر کارگزار نسبت به نماز توجه نشان ندهد، رعیت نیز، به پیروی از او، اقبالی نـشان نـمی دهند. امام علیه السلام به کارگزار خود سفارش می کند که هنگام فرارسیدن وقت نماز به هیچ کاری نپردازد و هیچ کاری را بر نماز مقدم ندارد(نک: نهج البلاغه، ن 52، 27). امام عـلیه السـلام کارگزار خود را متوجه این نکته می کند که امامت حق و باطل دربرابر هم قرار داشته و هرکدام یاران خو را جذب کرده و پیرامون خود را بـه وجـودمی آورند، در واقع سنخیت، عامل جذب اسـت. بـنابراین مؤمنین حول تو گرد آمده و مشرکین از تو تبری می جویند، در این بین هشدار امام دربارۀ منافقین است: لقد قال لی رسول اللّه(صلی اللّه علیه و آله) إنّی لا أخاف عـلی أمـّتی مؤمنا و لا مشرکا أمّا المؤمن فـیمنعه اللّه بـإیمانه و أمّا المشرک فیقمعه اللّه بشرکه و لکنّی أخاف علیکم کلّ منافق الجنان عالم اللّسان یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون؛ پیامبر خدا به من فرمود من بر امت خویش از مؤمن و مشرک نمی ترسم. مؤمن را خـداوند بـه سبب ایمانش باز می دارد، و مشرک را به دلیل شرکش از پای درمی آورد؛ ولی از منافقی می ترسم که به زبان داناست، چیزی می گوید که نیکو می شمارید و کریمی کند که آنرا زشت می دارید(همان). امام علیه السلام هشدار می دهد و کارگزار را از منافقین و نـقش آنان در اغفال جامعه آگاه می کند. یکی دیگر از مواردی که در سیرۀ امام علیه السلام مطرح است دل جویی و محبت او نـسبت به مردم است. این موارد نسبت به کارگزارانی که بـنا بـه دلیـلی رنجیده خاطر می شدند نیز مصداق پیدا می کند. چنانکه در نامۀ 34 نهج البلاغه محمد بن ابی بکر را مورد تفقد قرار مـی دهد. هـمچنین حق نیکی، پایداری و وفاداری یاران را نیز به جای می گذارد. چنانکه پس از شهادت مالک در وصـف او فـرمود: بـرای ما خیر خواه و برای دشمنانمان سخت کوش و انتقام جو بود؛ خدایش رحمت کند...ما از او خـشنودیم، خداوند رضوانش را بدو ارزانی کند و پاداشش را دو چندان سازد(نهج البلاغه. ن 34)؛ و در رسای محمد ابـن ابی بکر نیز از او بـه عـنوان فرزندی خیر خواه و کارگزاری کوشا و شمشیری بران و ستونی پابرجا و مدافع نام می برد. امیر المؤمنین علیه السلام هنگام مشاهدۀ فساد و جامعه، قبل از هر اقدامی به اتمام حجت می پردازد. چنانکه هنگام فتنه ای کـه در بصره به وقوع پیوست، در نامه ای به اهالی بصره فرمود: خداوند حلیم و صاحب گذشت است و پیش از اتمام حجت تعجیل در عقوبت نمی کند و گنه کار را در وهلۀ نخست گرفتار عقوبت نمی کند؛ بلکه توبه را قبول می کند، بردباری را تـداوم مـی بخشد و اِنابه را می پسندد، تا اتمام حجت بزرگ تر و معذرت رساتر باشد...(نک: مصادر نهج البلاغه 279/3؛ همچنین نک: ن 30، 32، 65، 75)درعین حال، حساب وظیفه شناسان را از دیگران جدا می کند و حق آنان را به جا می آورد، چنانکه فرمود: مع أنّی عـارف لذی الطـّاعة منکم فضله و لذی النّصیحة حقّه؛ من به ارزش کار فرمانبردارانتان آگاهم و حق نصیحت کنندگانتان را شناسایم(نهج البلاغه، ن 29). امیر المؤمنین در این نامه بر مصونیت کسانی که بر عهده و پیمان خود استوارماندند، تـأکید مـی ورزد. یکی دیگر از مصادیق رفتار اجتماعی امیر المؤمنین، که بیانگر توجه امامبه اطلاع رسانی و پاسخ گویی به مردم است، معرفی کارگزار اعزامی خود به مردم سرزمین های گوناگون است. امام علیه السـلام در نـامه های خـود به بیان ویژگی ها و خصوصیات کـارگزار خـود پرداخـته و مردم را از ویژگی های او آگاه می کرد(نک: نهج البلاغه، ن 38). امام علیه السلام در معرفی افراد از افراط و تفریط پرهیز کرده و مطالبی که بیان می فرمود مطابق بـا واقـعیت وجـودی آنان بود. بدیهی است که امام همانگونه کـه حق مـردم را ادا کرده و کارگزاری متناسب با ویژگی های بومی مناطق گسیل می داشت، برحق کارگزار هم تأکید ورزیده و مردم را به وظایفشان، که اطـاعت و فـرمانبری از کـارگزار است، متذکر شود (همان ). امام علیه السلام اگر به دلیـلی، فردی شایسته و مورد اعتماد را از مسند برکنار می کرد، اما ارائۀ توضیح و حفظ شخصیت و آبروی او را مورد توجه قرار می داد. چنانکه در برکناری یـکی از کارگزاران لایق او را ستوده و علت برکناری را مسئولیتی مهم تر بیان می کند(نک: نهج البـلاغه، 42). اگـر برکناری به دلیل سنگینی مسئولیت و ناتوانی فرد در اجرای آن بود، به او نیز تفهیم می شد که او مناسب آن مسئولیت نـیست(نـک، نـهج البلاغه، ن 34 ).

اطلاع رسانی

امام علی علیه السلام در تبیین اخلاق سیاسی حاکم، اطلاع رسانی بـه مردم را امـری ضـروری می داند. سیاست مدار الهی هیچ رازی را از مردم پنهان نمی کند، مگر در مورد اسرار نظامی و نقشه ها و برنامه های جـنگی کـه افـشای آن موجب بهره گیری و استفادۀ دشمنان علیه حکومت می شود. به همین جهت امام علیه السلام در گزارشی بـه مـردم کوفه در شرح فتنۀ خون خواهی عثمان می نویسد: فإنّی أخبرکم عن أمر عثمان حتّی یـکون سـمعه کـعیانه؛ شما را از کار عثمان چنان آگاه کنم که شنیدن آن، چون دیدن آن باشد(نهج البـلاغه، ن 1). امـام علیه السلام سیاستی شفاف در قبال مردم برگزید و در همۀ امور، غیر از احکام دین، با مـردم بـه مـشورت نشست و فرمود: ألا و إنّ لکم عندی ألاّ أحتجز دونکم سرا إلاّ فی حرب و لا أصوی دونکم أمرا إلاّ فی حکم و لا أؤخـّر لکـم حقّا عن محلّه و لا أقف به دون مقطعه و أن تکونوا عندی فی الحقّ سواء؛ هـان! حـق مـن بر شما اینست که رازی را از شما پنهان نکنم، مگردر مورد جنگ؛ و کاری را بدون رای زدن با شما انـجام نـدهم، مـگر در مورد حکم شرع؛ و حقی از شما را از موقع خود به تآخیر نیاندازم، و وقفه ای را در آن روا نشمارم، و هـمۀ شـما را در حق برابر دانم(همان، ن 50).

4.اخلاق مدیریتی

افزون بر آنچه آمد، فرمان امام به مالک اشتر حاوی مـطالبی است کـه می تواند بنیان اخلاق مدیریتی را برپا دارد. موارد عبارت اند از: مشورت در انجام کارها، سفارش امـام بـر مشورت با دانشمندان؛ مشورت با مردم بـرایآگاهی از نـیازهای آن ها و پاسخگویی به خواسته هایشان؛ امیر علیه السلام بـر انـجام به موقع امور تأکید ورزیده و از تأخیر در انجام کار منع می کند؛ توجه ویژۀ امیر بـر اجـرای بی چون و چرای عدل نسبت به هـمگان و انـذار نسبت بـه آثـار سـتم که جنگ با خدا تلقی شده و عـامل تـغییر نعمت و شتاب در عذاب است؛ معیار عملکرد نزد امام میانه ترین آن در حق و فراگیرترین آن در عدالت عـنوان شـده است، در این صورت رضایت توده مردم کـسب خواهد شد؛ توجه بـه عـدالت، به عنوان عامل رستگاری کارگزاران، نـزد امام علی علیه السلام اهمیت دارد. نزد امیر المؤمنین نظر مردم دربارۀ مسئولان دارای اهمیت زیـاد اسـت، بنابراین کارگزار را به تـوضیح و در صـورت نـیاز عذرخواهی از مردم دستور مـی دهد؛ سـفارش امام بر مهربانی و مـحبت نـسبت به مردم استوار است؛ نزد امام ملاک محبت به افراد، انسانیت است و گرایش های دینی در آن نقش نـدارد؛ امـام علیه السلام مالک را بر عفو و بـخشش خـطاهای فردی مـردم سفارش مـی کند و او را بـه یاد نیاز و احتیاجش نـزد حضرت باری اشارت می دهد، مسئول را از منت گذاشتن بر مردم پرهیز می دهد، در این صورت گمان خـوش مردم نـسبت به حکومت حاصل می شود. تأکید امـام بـر رعـایت حـال مـحرومان وطبقه فرودست جـامعه تـأکیدی مضاعف است، در این بین توجه امام بر این نکته که آنان، که خواسته خود را ابراز می دارند، را بـه گـونه ای دریـاب که دورترین آنان نسبت به مرکز حـکومت بـا نـزدیک ترین آنـان بـهره ای یـکسان ببرند، رعایت حقوق فقرا مورد سفارش امام است و امام در مورد رضای خدا را واسطه قرار می دهد. توجه امام نسبت به افرادی که امکان درخواست ندارند، کودکان یا سالخوردگان یا آبـرومندان، فزونی می یابد و به مثانۀ اجرای حق بازگو می شود که در صورت احقاق حق بشارت با رحمت الهی است. امام علیه السلام کارگزار را نسبت به نزدیکان و بار آن ها بر حکومت هشدار می دهد و از تـودۀ مـردم به عنوان پشتیبان اصلی حکومتیاد می کند. امیر المؤمنین بر اجرای حق در هر شرایط تأکید کرده و کارگزار را درتحمل سختی های اجرای حق به پایان نیک آن بشارت می دهد. رسیدگی به امـور مسئولان و نـرمی و ملاطفت با آنان؛ لزوم رعایت مساوات بین زیردستان؛ لزوم برقراری آسایش زندگی زیردستان برای جلب احساس و نیک خواهی آنان نسبت به کارگزار(نک: ن 53).

نتیجه گیری

اکـنون بـا کمی تأمل متوجه می شویم کـه سـیاست و اخلاق علوی چنان درهم تنیده که به هیچ وجه نمی توان آن ها را از یکدیگر تفکیک کرد. حضرتش افزون براینکه خود در زندگی فردی و اجتماعی بهترین الگوی اخلاق سـیاسی و سـیاست اخلاقی بود، توانست در فرصت کـوتاه دوران زمـامداری -که از پردغدغه ترین دوران زندگی اش بود و جنگ های تحمیلی ناکثان و قاسطان و مارقان اوقات شریفش را تقریبا پر کرده بود، عالی ترین و کامل ترین رهنمودها را ارئه دهد. مطالعۀ بیش از هشتاد نامۀ کوتاه و بلند و متوسط هر انسان متفکری رابا بهترین روش زنـدگی سـیاسی و اجتماعی و مدیریتی همراه با اخلاق، آشنامی کند. نهج البلاغه همه اش درس است، ولی درس هایی که از نامه ها می آموزیم بهترین آیین کشور داری و سیاست مداری را در برابر ما ترسیم می کند. باشد که کام تشنۀ خود را از این دریای مـعرفت و اخـلاق سیاست سـیراب کنیم.

منابع

-آمدی، عبد الواحد بن محمد (م: 510 ق). غرر الحکم و درر الکلم. قم: حوزه علمیه، مکتب الاعلام الاسلامی، مـرکز النشر، 1420 ق.

-ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة اللّه (586-655 ق). شرح نهج البـلاغه. مـصر: دار احـیاء الکتب العربیة، 1961 م.

-ابن بابویه، محمد بن علی (311-382 ق). معانی الاخبار. قم: ارمغان، طوبی، 1389.

-ابن سینا، حسین بن عبد اللّه (370-428 ق). الشـفا: الفـن الثالث عشر من کتاب شفا فی الالهیات، تعلیقات صدر المتعلهین، تحقیق: حامد ناجی اصـفهانی، مـقدمه مـهدی محقق، تهران: انجمن آثار و مفاخر ایران. 1383.

-ابن میثم، میثم بن علی (689-636 ق). شرح نهج البلاغه. مـشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1375.

-حر عاملی، محمد بن حسین (1033-1104 ق). وسائل الشیعه الی تحصیل مـسائل الشریعه. قم: مکتبة الاسـلامیة، مـکتبة المحمدی، 1376 ق.

-حسینی، عبد الزهراء (1921-1993 م). مصادر نهج البلاغه و اسانیده. بیروت: دار الاضواء، 1985 م.

-طباطبایی، محمد حسین (1254-1319 ق). سفینة بحار الانوار و مدینة الحکم و الاثار. تهرانی: فراهانی، 1363.

-مجلسی، محمد باقر (1037 -1111 ت ق). بحار الانوار. بیروت: مؤسسة الوفاء، 1983 م.

-محقق حـلی، جعفر بن حسین(602-676 ق). شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. م: ابو القاسم احمد یزدی، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، تهران: دانشگاه تهران، 1353.

-منتسکیو، شارل لوئی دوسکوندا (1689-1755 م). روح القوانین. تهران: امیر کبیر، 1343

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان