ماهان شبکه ایرانیان

مرزشناسی اخلاق فردی و اجتماعی و تحلیل ارزش گذاری آن با معیارهای اسلامی

یکی از مهم ترین دغدغه های این پژوهش تبیین معنای اخلاق فردی و قلمرو آن است. اخلاق فردی به راستی چیست و چه ارتباطی با اخلاق اجتماعی دارد و آیا می توان برای اخلاق فردی قلمرو خاص و مصادیق مشخصی از فضایل یا رذایل را بیان کرد؟ همچنین برای اخلاق اجتماعی می توان از مصادیق جداگانه بحث کرد؟

مرزشناسی اخلاق فردی و اجتماعی و تحلیل ارزش گذاری آن با معیارهای اسلامی

طرح مسئله

یکی از مهم ترین دغدغه های این پژوهش تبیین معنای اخلاق فردی و قلمرو آن است. اخلاق فردی به راستی چیست و چه ارتباطی با اخلاق اجتماعی دارد و آیا می توان برای اخلاق فردی قلمرو خاص و مصادیق مشخصی از فضایل یا رذایل را بیان کرد؟ همچنین برای اخلاق اجتماعی می توان از مصادیق جداگانه بحث کرد؟

رابطه انسان با توجه به طرف رابطه، به چندگونه شکل می گیرد: رابطه با خالق و رابطه با مخلوق؛ رابطه با مخلوق نیز یا شامل رابطه با خود است یا با دیگری، و آن دیگری نیز یا انسان است و یا موجودی غیر بشری. براین اساس، علم اخلاق مشتمل بر حوزه های مختلفی خواهد بود؛ مانند اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی و اخلاق زیست محیطی. (علیزاده، 1389: 23 - 22؛ الهامی نیا، 1385: 15 و 115)

به تعبیر برخی اخلاق پژوهان معاصر، انسان دارای چهار نوع رابطه است: رابطه با خدا، با خود، با مردم و با جهان پیرامون خود و در هر یک از این روابط می توان برای اخلاق و تربیت جایگاهی تصور کرد:

الف) ارتباط با خدا (اخلاق بندگی): مراد هنجارها و ناهنجارهایی مانند ایمان، خضوع، خشوع، پرستش، اخلاص، شکر منعم، خوف، توکل، کفر، سرکشی و بی اعتمادی به خدا است که به رابطه انسان و خدا مربوط می شود که اساس و پایه همه شرایع و فضایل است. (رحیمیان و رهبر، 1380: 25؛ علیزاده، 1389: 23 - 22؛ الهامی نیا، 1385: 15 و 115؛ فتحعلی خانی، 1379: 1 / 20)

ب) ارتباط با خود (اخلاق فردی): سخن از آراستگی و اتصاف به فضایل نفسانی است که بخشی از مباحث اخلاق را تشکیل می دهد؛ مانند فضیلت های صبر، حکمت، توکل، اخلاص و عزت نفس، و رذیلت های پُرخوری، شتاب زدگی و سَبُک مغزی. (همان)

ج) ارتباط با همنوع (اخلاق اجتماعی): مراد از اخلاق اجتماعی، ارزش ها و ضدارزش های حاکم بر رابطه فرد با سایر انسان ها است؛ مانند معاشرت نیکو، عدل، احسان، محبت، تواضع، ایثار، نوع دوستی، حسد و تکبر. (همان)

د) ارتباط با جهان پیرامون (اخلاق زیست محیطی): احکام ارزشی حاکم بر مناسبات انسان با طبیعت (گیاهان، حیوانات، مراتع، جنگل ها و آب ها) را بیان می کند. (همان) برخی نیز معتقدند اخلاق به اعتبار متعلق آن تقسیماتی گوناگون دارد؛ مانند: اخلاق فردی، اخلاق الهی، اخلاق خانوادگی، اخلاق اجتماعی، اخلاق سیاسی، اخلاق اقتصادی و اخلاق جنسی. (نیلی پور، 1385: 1 / 43 - 42)

بر اساس این تقسیم بندی، آنچه قابل توجه است این است که اخلاق فردی، قسیم گونه های سه گانه دیگر اخلاق می شود. مگر اینکه بر اساس برخی تفاسیر که بیان خواهد شد، اخلاق بندگی را نیز در شمار اخلاق فردی قلمداد کنیم و برای اخلاق اجتماعی، عناوینی چون: اخلاق خانوادگی، اخلاق شهروندی، اخلاق سیاسی، اخلاق نظامی، اخلاق قضایی را منظور کنیم.

مؤید چنین تقسیمی از حوزه اخلاق، برخی از آیات و روایات دینی است. توجه به اهمیت اخلاق فردی مثل تزکیه نفس، تقوی، حلم در قرآن و از طرفی توجه دادن به فضایل اخلاق اجتماعی مثل ایثار، احسان، صبر، تواضع و موارد این چنینی و همچنین بسیاری از فضایل اخلاق بندگی می تواند گویای چنین تقسیماتی باشد. بیان رذایل نیز در ذیل تقسیمات مؤید چنین دیدگاهی است. در روایات نیز با چنین تقسیماتی مواجهیم؛ رساله حقوقیه امام سجاد(ع) حق خداوند، حق نفس، و حقوق اصناف مختلف خلق را به شکل جداگانه مطرح کرده است (ر. ک: صحیفه سجادیه، 1421 ق) که در منابع اسلامی عنوان شده و در سیره رهبران دین نمونه های فراوانی دارد. روابط یاد شده در روایتی از امام صادق(ع) با اندک تفاوتی بدین گونه بیان شده است: «اصول المعاملات تقع علی اربعة اوجه: معاملة الله و معاملة النفس و معاملة الخلق و معاملة الدنیا و کل وجه منها منقسم علی سبعه ارکان . ..»؛ (جعفر بن محمد(ع) (امام ششم)، 1980 م: 6 - 5) اصول رفتارها چهارگونه است: «رفتار با خدا، با خود، با مردم و با دنیا» و سپس برای هریک از اینها هفت نکته اخلاقی، عرفانی و تربیتی مطرح گردیده است.

به طورکلی باید گفت که وظیفه هر کسی که رو به کمال و سعادت قدم برمی دارد، این است که در این چهار رقم از معامله مراقب باشد. (ر. ک: مصطفوی، 1360: 459؛ شهید ثانی، 1377: 606 - 604) این مجموعه از آیات و روایات اجمالا بیانگر توجه شارع مقدس به این دست تقسیمات و مترتب شدن فوایدی بر آن است. بیان اصناف و اقسام می تواند اهداف تربیت اخلاقی را محقق ساخته و مسیر آن را سهل کند. یکی از ثمرات بیان چنین تقسیماتی، مسئله ارزش گذاری به اقسام مختلف است که به ویژه در تعیین اولویتِ ساحت های مختلف اخلاقی بسیار مؤثر است و می تواند زمینه حل بسیاری از مسائل اخلاقی باشد. به عنوان نمونه اینکه چه چیز می تواند مبنا و معیار اخلاق باشد مباحث مختلفی ارائه شده و نظریات مختلف هنجاری هر کدام براساس استدلال هایی بدان پرداخته اند؛ مثلاً خودگراهای اخلاقی براساس خودگرایی روان شناختی، اساساً اخلاق را مبتنی بر منافع فردی و خودِ انسان تفسیر می کنند و دیگرگراهای اخلاقی، اساس اخلاق را دیگر گرایی و توجه به دیگران می دانند و خودگرایی را فاقد هرگونه ارزش اخلاقی می دانند. از طرفی برخی دیدگاه ها نیز بر دیگرگرایی تاخته و آن را عامل ضعف، تنبلی، افزایش تکدی گری و مانع تکاپو و حرکت می دانند و آن را مذمت می کنند. ازاین جهت می توان با توجه به آموزه های اسلامی به این تقسیمات توجه و ضمن تبیین این تقسیمات و معیارهای آن به یک نوع ارزش گذاری دست یافت ازاین رو با توجه به متعلق رفتارهای آدمی، می توان برای اخلاقیات اقسامی ازجمله دو قسم فردی و اجتماعی قائل شد.

مسئله این پژوهش یک نوع بازشناسی اقسام ساحت های اخلاقی و بیان معیارهایی است که براساس آن بتوان برای این ساحت ها ارزش گذاری کرد. اینکه ساحت های سه گانه اخلاق فردی، بندگی و اجتماعی و به ویژه اخلاق فردی و اجتماعی چه رابطه ای با یکدیگر دارند و اصول و معیارهای اسلامی ساحت کدام یک را ارزشمند تر از ساحت های دیگر می داند مسئله اصلی این پژوهشی است. بررسی این ساحت ها و نیز غایت و هدف هرکدام و نیز دلالت های لفظی و معنوی در معارف قرآنی برای ارزش گذاری و اهمیت هر یک از ساحت های فوق مورد توجه این خامه قرار خواهد گرفت.

تفاوت های اخلاق فردی و اجتماعی

در باب تفاوت این دو ساحت از اخلاق نمی توان انکار کرد که اخلاق فردی نیز تأثیر غیرمستقیم بر مسائل اجتماعی دارد. (مکارم شیرازی، 1377: 1 / 77) در زندگی اجتماعی؛ قوانین، مقررات و آداب خاصی، ضرورت می یابد که بسیاری از آنها در زندگی فردی مطرح نمی شود؛ می توان این دو قسم از اخلاق را به اعتبار موضوع و اهداف متفاوت دانست. در این صورت هرکدام موضوع و هدف ارزشمندتری داشته باشند می توانند به جهت ارزشی جایگاه مناسب تری داشته باشند. به تعبیر برخی محققان اخلاق فردی؛ فضایل و رذایلی است که در محدوده روابط فرد با خود و یا فرد با خدا مورد مطالعه قرار می گیرد؛ فضایلی مانند: محاسبه و مراقبه، قوت نفس، اطمینان قلب، انکسار نفس، وقار، آزادمنشی، سکوت ممدوح، خوف از خدا، اخلاص و رجاء و رذایلی چون: غفلت، خودبینی، ضعف نفس، دون همتی، خوف مذموم، شتاب کاری، بیهوده گویی، سکوت مذموم و ناامیدی از رحمت خدا. (کلانتری، 1385: 52)

بر اساس چنین دیدگاهی اخلاق بندگی نیز در قلمر اخلاق فردی سامان می یابد که چنین ترابطی باید مورد تحلیل و موشکافی قرار گیرد که چگونه می تواند بین این دو حوزه ارتباط برقرار کرد درحالی که می توان ساحت اخلاق بندگی را به اعتباری ارزشمند تر از ساحت اخلاق فردی دانست مگر آنکه آن چنان که خواهیم گفت بر اساس معیارهایی شالوده اخلاق فردی را به گونه ای تفسیر کنیم که اخلاق بندگی در راستای اهداف اخلاق فردی سامان یابد. البته اگر این تفسیر بالعکس شده و اهداف اخلاق فردی را در خدمت بندگی تلقی کنیم آنگاه می تواند اخلاق فردی به جهت رتبی و ارزشی در جایگاه دوم پس از اخلاق بندگی قرار گیرد. با این حال نوع تفسیر ما از ترابط اخلاق بندگی و فردی در نوع ارزش گذاری متفاوت خواهد بود که بدان خواهیم پرداخت.

کسانی که رفتار انسان با خدا را در قلمرو اخلاق فردی خلاصه می کنند، چنین تفسیری تالی فاسدی دارد و آن هم تحویل بندگی به یک رابطه فردی صرف. درحالی که بندگی براساس معارف اسلامی ساحتی عمیق و فراگیر دارد و فعالیت های سیاسی اجتماعی را نیز دربرمی گیرد لذا آوردن اخلاق بندگی در زمره اخلاق فردی منتج به تفسیر حداقلی از بندگی خدا خواهد شد. در تعریف اخلاق اجتماعی نیز دیدگاه هایی مطرح است ازجمله برخی قائلند اخلاق اجتماعی مجموعه فضایل و رذایلی است که در روابط اجتماعی فرد و چگونگی تعامل او با دیگران بررسی می شود؛ فضایلی نظیر: تواضع و فروتنی، خوش رویی، خوش زبانی، مردم دوستی، وفای به عهد، امانت داری، راست گویی، عفو و بخشش، قدرشناسی، حلم و بردباری و رذایلی مانند: تکبر، خیانت، حسادت، خشم، فریب کاری، ریاست طلبی، دروغ گویی و بدگمانی. (همان)

البته باید توجه داشت فضایل اخلاق اجتماعی از یک منظر، فردی هستند و آن هم به این اعتبار که این صفات اخلاقی ابتدا در فرد نهادینه شده و به عنوان یک صفت اخلاقی از شخص بروز می کند، از طرفی آثار چنین صفاتی در فرد تأثیر بسزایی خواهد گذاشت مثلا صفاتی چون تواضع یا مهربانی اثر بسیار مطلوبی در ارتقای کمالات فردی خواهد گذاشت و باعث سعادت فردی او می گردد و یا صفات مذمومی چون غرور و خشم هرچند در ارتباط با دیگران معنا پیدا می کند تأثیر بسزایی در تخریب روحیه و اخلاق فرد خواهد گذاشت.

تفسیر خودگرایانه و دیگرگروانه در اخلاق نیز می تواند قلمرو اخلاق فردی و اجتماعی را روشن کند. ازاین جهت اخلاق فردی ناظر به اخلاقیاتی است که در مسیر خدمت به خود تفسیر می شود و اخلاق اجتماعی، همتش خدمت به دیگران و دغدغه دیگران را داشتن است.

برخی صاحب نظران برآنند که از مهمترین تفاوت های فرهنگ اسلامی و غرب را می توان در طرز تلقی آن دو از اخلاق یافت؛ «اخلاق فردی عمدتا نتیجه گرا و آخرت اندیش است، درحالی که اخلاق اجتماعی، چه نتیجه گرا و چه وظیفه گرا، دنیوی اندیش است». (فنایی، 1384: 52) این دو اخلاق از حیث موضوع، نیت و انگیزه، هدف و غایت، منشأ و روش توجیه، متفاوت اند. شاید مهمترین تفاوت میان آنها از حیث موضوع باشد؛

اخلاق فردی اولاً و بالذات به رفتار بیرونی فرد که تجلی و ظهور ملکات درونی اوست کاری ندارد. از نظر اخلاق فردی «شجاعت»، «سخاوت» و «عدالت» همه از آن نظر که اوصاف روانی اند باارزش محسوب می شوند. عدالت در اخلاق فردی به معنای تعادل برقرار کردن بین قوا و ابعاد مختلف وجود فرد است، نه به معنای ادا کردن حقوق دیگران و لذت، با صرف نظر از رابطه که با دیگران دارند، ممکن است واجد این اوصاف باشد. (همان: 53) با توجه به آموزه های اسلامی نمی توان چنین تفاوتی را قاطعانه پدیرفت و از این جهت بر اساس معیارهای اسلامی آن را برنمی تابیم؛ اخلاق اجتماعی نیز حتی اگر به حقوق دیگران توجه دارد از این منظر است که با رعایت این حقوق، کمالی در شخص ایجاد می شود که منجر به سعادت نهایی اوست.

درمجموع می توان اخلاق فردی و اجتماعی را به اعتبار موضوع و هدف و نیز کارکردهایی که دارند با یکدیگر مقایسه کرد و برای آن تفاوت هایی قائل شد. اما اینکه بدانیم کدام یک از این دو ساحت اخلاقی به جهت ارزشی مقدم بر دیگری است باید دست به تبیین بیشتری زد. یکی از مؤلفه هایی که می تواند راه این تحلیل و تبیین را هموار کند، بررسی رابطه این دو ساحت اخلاقی است. به این بیان که اگر بتوانیم میزان ارتباط این دو را فهم و ببینیم کدام یک در دیگری منطوی و به عنوان ابزار برای آن تلقی و در مسیر هدف دیگری قرار دارد، می توانیم وزن ارزشی آن را رصد کنیم. ازاین جهت این پرسش مطرح است که آیا اخلاق فردی در خدمت اخلاق اجتماعی است یا بالعکس و کدام می تواند برای نیل به دیگری مقدم شود.

وجود رابطه حقیقی بین فرد و اجتماع

به زعم برخی پژوهشگران به مسئله اخلاق اجتماعی، می توان تمایز آن را با اخلاق فردی مشاهده کرد. به تعبیر آنان «اخلاق فردی بیشتر جنبه شخصی دارد و عبارت است از اطاعت شخص از اراده خداوند یا تسلیم وی به ندای وجدان» بنابراین اخلاق فردی، اخلاقی است که در سطح فرد جدای از جامعه باقی می ماند. ازاین رو برای یک فرد مذهبی، تخطی از اصول اخلاقی به منزله ارتکاب گناه است که مجازات اخروی در پی خواهد داشت و برای فرد غیرمذهبی، این تخطی به منزله تخلف از آداب اجتماعی به عنوان مجموعه ای از قراردادها است، که به زیان همگان ازجمله خود شخص منتهی می شود و می توان گفت محدودیتی که در حالت دوم وجود دارد از نوع محدودیتی است که فرد و جامعه، آزادانه برای خود مقرر می دارد. (پویافر، 1389: 2) این نگاه کاملاً اخلاق فردی و اجتماعی را از هم می گسلد و بین آنها پیوستگی خاصی برقرار نمی کند آن گونه که برخی بر اساس مراحلی این مطلب را تصویر کرده اند و معتقدند:

در مرحله نخست، هیچ گونه انطباقی میان فرد و اجتماع نیست؛ زیرا اجتماع از افراد گوناگون با عقاید و امیال مخالف و گاه متضاد تشکیل شده است، ازاین رو باید از دو سو، انعطافی حاصل شود تا انطباق محقق گردد. دین و اخلاق عامل اصلی این تطابق است؛ زانکه از رهگذر عمل نمودن به موازین و ارزش های دینی و اخلاقی، جامعه به عدالت می رسد و فرد نیز به رضا و تسلیم. (مطهری، 1364: 196 - 195)

بر این پایه، به مجموعه فضایل و رذایلی که این انعطاف و تطابق را به وجود می آورند و یا آنها را به چالش می کشند و موجبات تضعیف آنها را فراهم می آورند اخلاق اجتماعی می گویند. به زعم چنین برداشت دینی از اخلاق فردی، اخلاق فردی از نگاه قرآن و روایات بر اساس یک رویکرد فضیلت گرایانه استوار است که بر شکل گیری فضایل و ملکات اخلاقی در فرد تأکید دارد. در این صورت فضایل محدود به خود شخص و در رابطه شخص با خودش خلاصه نمی شود بلکه می تواند در اجتماع و بقیه ساحت های زندگی فرد ورود پیدا کند. تفسیر ما از اخلاق فردی بیان خواهد کرد که عرصه اجتماع محکی است برای ظهور چنین فضایلی در راستای اهداف متعالی انسان.

البته از نگاه جامعه شناسی، تقریباً نمی توان رفتاری را دید که تنها در حیطه فردی باشد و بر دیگران اثری نگذارد، چه وقتی که افراد مستقیماً با دیگران کنش متقابل دارند و چه آنگاه که نتیجه رفتارشان، به صورت غیرمستقیم بر دیگران اثر می گذارد؛ نوعی از رفتار را شاهدیم که ریمون بودون آن را «نظام وابستگی» متقابل می داند. اما نظراً می توان اخلاق اجتماعی را از اخلاق فردی تمیز داد و آن را تنها به حیطه هایی مرتبط دانست که آدمیان، مستقیماً در کنش با هم هستند یا نتایج اعمالشان، به فوریت (و نه در درازمدت) بر دیگران اثر می گذارد. فرد به هنگام تخطی از مبانی اخلاقی در سطح جامعه، نه تنها مرتکب گناه یا اشتباه می شود، بلکه نظم عمومی اجتماع را نیز بر هم می زند. تکرار این عمل توسط فرد و افراد دیگر، جامعه را دچار مسئله اجتماعی خواهد کرد. (حاجیانی، 1393: 25)

در تبیین چنین دیدگاهی باید از ضرورت یا هدف اجتماع سخن گفت و این سؤال را مطرح کرد که اجتماع و جامعه با چه هدفی شکل می گیرد و در خدمت چیست؟ آیا خود هدفی اصیل و به عنوان اهداف عالی بشری است یا باید آن را در خدمت اهدافی متعالی تر ازجمله خود انسان برشمرد. تفسیرهای مؤمنان و کسانی که باور دینی ندارند در این زمینه متفاوت خواهد بود. با این حال نوع تفسیر ما از این مسئله تأثیر جدی در تلقی ما از اخلاق فردی یا اجتماعی دارد.

آنچه که به زبان جامعه شناسی به عنوان اخلاق[1] یا اخلاق اجتماعی شناخته می شود، همان چیزی است که تحت عنوان جامعه پذیری[2] در فرآیند درونی شدن عقاید، ارزش ها و هنجارها و یگانگی فرد با جامعه از آن بحث می شود. به طور خلاصه در بحث از فرهنگ، اخلاق اجتماعی به عنوان ارزش ها و قواعد رفتار در جامعه، موضوع بررسی قرار می گیرد. (خوشفر، 1374: 2) دورکیم معتقد است انسان ها نمی توانند از خودگذشتگی های متقابل نداشته باشند و نمی توانند بدون اتصال خود به دیگران از طریق رشته ای قوی و مستقیم با هم زندگی کنند. (دورکیم، 1359: 75)

با چنین تفسیری، اخلاق باید در خدمت جامعه باشد و اساساً زیست اخلاقی چیزی جز محقق ساختن اهداف اجتماعی و در خدمت دیگران بودن نیست. ازاین رو دیگر نمی توان اخلاق فردی را به جهت ارزشی مورد داوری قرار داد. مگر آنکه بگوییم تفسیر آنها از فرد و حیات فردی تفسیری خودمحورانه و خودگرایانه است که چنین نتیجه ای را دربردارد ولی اگر تفسیر ما از اخلاق فردی نه مبتنی بر حیات فردی و خودخواهانه که مبتنی بر یک خیر عام تر و کمال برتر باشد شاید تفسیر ما متفاوت تر شود.

کسانی مثل دورکیم حتی توجهات فردی و تمرکز بر نفس را برای شکل گیری چنین جامعه گرایی لازم می داند لذا توجه به نفس انسانی و نیاز به کنترل آن توسط اخلاق جمعی، جای تعجبی را نمی گذارد که دورکیم علاقمند به درونی کردن این اخلاق اجتماعی از طریق آموزش و به طور عام تر از طریق اجتماعی شدن است. (ریتزر، 1378: 95) به همین سیاق، تالکوت پارسنز، مهم ترین عامل بقاء، ثبات و هم بستگی جامعه را در انتقال اخلاق و یا نهادی شدن آن می داند. (حاجیانی، 1393: 32) رویکرد راینهولد نیبور متأله مسیحی، درباره اخلاق متضمن تفکیک اخلاق فردی با اخلاق گروهی یا اخلاق اجتماعی است، وی تأکید جدی دارد که باید رفتار اخلاقی و اجتماعی افراد از رفتار اخلاقی و اجتماعی گروه های اجتماعی (گروه های ملی، نژادی، صنفی، طبقاتی و اقتصادی) دقیقاً از هم متمایز شود. (نیبور، 1389: 5) وی اخلاقی بودن را به معنی آن می داند که سطح نیاز و حیات آدمی به سطح بالاتری از خود شخص برسد (همان: 92)

به نظر وی، رهیافت های اخلاقی به تماس و روابط شخصی، صمیمی و ذاتی بستگی دارد، بنابراین در سطح روابط فردی و اجتماعی امکان زیست اخلاقی وجود دارد و این امر با رشد عقلانیت، مذهب، عرفان رو به فزونی هم می گذارد هر نوع همکاری اجتماعی در مقیاس بزرگتر از گروه اجتماعی خیلی صمیمی (به تعبیر جامعه شناختی، گروه های اولیه) به میزانی از قهر و اجبار نیاز دارد. (همان: 23) چون زور متبلور شده در گروه ها، چشمان بصیرت اخلاقی را فلج می سازد. (همان: 27) در این برداشت، نگاه تندتری به اخلاق اجتماعی متبلور شده در گروه های اجتماعی دارد و سایه اخلاق را از آنها دور می بیند. در این صورت می توان افرادی که در این گروه ها برای اهداف خود تلاش می کنند را تهی از اخلاق تصور کرد. براین اساس این افراد در مرحله اخلاق فردی و به ویژه فضایل اخلاقی هم بسیار فقیر و دست خالی هستند.

نیبور، پای مذهب را نیز به میان می آورد و معتقد است مذهب است که امر اخلاقی را به معصیت (گناه) و یا نافرمانی خدا تقلیل می دهد و «احساس ندامت» ایجاد می کند، می تواند در تهذیب رفتار فردی، افزایش سلامت روابط اجتماعی صمیمی تر (در خانواده و سایر روابط اجتماعی محدود) مفید باشد اما نه در اصطلاح مشکلات پیچیده تر و در تنطیم روابط سیاسی جامعه مدرن و اخلاقی کردن رفتار گروه های بزرگ. (همان: 90) این عملکرد مذهب - در سطح فردی - از طریق زهد گرایی و عشق متعالی محقق می شود. عقلانیت نیز چنین حکمی دارد، اما نمی توان انتظار داشت که با رشد ظرفیت عقلانیت، یک جامعه آرمانی و اخلاقی تأسیس شود. (حاجیانی، 1393: 44 - 42)

در این تفسیر نیز دین و مذهب خلاصه در اخلاق فردی و از حل معضلات اخلاق اجتماعی ناتوان است. اما تفسیری که می توانیم از معارف اسلامی در پیوند فرد و اجتماع ارائه کنیم، ضمن ایجاد پیوند بین فرد و اجتماع، شکل گیری اخلاق فردی و اجتماعی را نیز در گرو بده بستان بین این دو ساحت اخلاقی می داند و بین این دو انفکاک و جدایی برقرار نمی کند.

ازجمله محققان این عرصه علامه طباطبایی است که به یک اصل اساسی در رابطه بین فرد و اجتماع معتقد است. وی قائل به«وجود رابطه حقیقی» بین فرد و اجتماع است و این گونه این مسئله را تشریح می کند: «دستگاه آفرینش، نخست یک سلسله اجزای ابتدایی که آثار ویژه ای دارند می آفریند و بعد آنها را با وصف بینونت و جدایی که از یکدیگر دارند با هم ترکیب می کند و در هم می آمیزد و درنتیجه علاوه بر فواید جداگانه ای که هریک از اجزا داشتند، فایده های تازه ای از آنها برمی گیرد». (طباطبایی، 1389: 57؛ ر. ک: همو، 1374: ذیل آیات یونس / 19؛ بقره / 213؛ شوری / 13) وی در تفسیر المیزان نیز به خوبی این مفهوم را بیان کرده است: اسلام هم افراد نوع بشر را در تربیت و هدایتش به سوی سعادت حقیقی این معنای حقیقی را در نظر گرفته، معنایی که چاره ای از اعتبارش نیست، و دراین باره فرموده: «وَهوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا؛ خدا همان است که از نطفه بشر آفرید، آن را مذکر و مؤنث گردانید» (فرقان / 54) و نیز فرمود: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شعُوبًا وَقبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛ ای مردم ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده ایم و شما را ملت ها و قبیله ها گردانیده ایم تا یکدیگر را بشناسید»؛ (حجرات / 13) و این رابطه حقیقی که بین فرد و جامعه وجود دارد، خواه ناخواه به وجود و بینونتی دیگر منجر می شود، بینونتی در مجتمع و مطابق قوت و ضعف و وسعت و ضیقی که افراد در وجودشان و قوایشان در خواصشان و آثارشان دارند، درنتیجه غیر از آثار و خواص تک تک افراد که بر فرض ده میلیون نفرند یک وجودی دیگر پیدا می شود به نام مجتمع و غیر از آثار و خواصی که تک تک افراد دارند خواص و آثاری دیگر و از همه قوی تر پیدا می شود، به نام آثار اجتماع. (ر. ک: طباطبایی، 1374)

همان طور که از سخنان علامه طباطبایی پیدا است، تمامی امور در هر قالبی که ریخته شوند؛ چون در پی رسیدن به یک هدف به نام توحید هستند درواقع تکمیل کننده و پرورش دهنده یکدیگرند؛ یعنی فرد دارای قابلیتی است و زمانی هم که به اجتماع برمی خورد قابلیت های دیگری از او ساطع می شود همه و همه به این اصل بازمی گردد که مبنای امور، براساس توحید طرح ریزی شده است.

اسلام، هدف جامعه اسلامی و هر جامعه دیگری را که طبعاً بی نیاز از داشتن یک هدف مشترک نیست، نیک بختی واقعی و قرب منزلت در پیشگاه خدا قرار داده است، چنین هدفی اگر در جامعه وجود داشته باشد، به صورت یک مراقب باطنی خواهد بودکه علاوه بر حفظ ظاهر انسان، سرشت و نهاد آدمی هم از دید او مخفی ماند و بدین ترتیب خود همین هدف، ضامن حفظ احکام اسلامی خواهد بود . .. بدین ترتیب مشاهده می شود که جامعه، علاوه بر آنکه از نظر ظاهری حافظ دارد، از نظر باطن و اندرون نیز نگهبان دارد و اگر کوچک ترین انحرافی از دید رهبران جامعه و جمعیت امربه معروف و نهی ازمنکر پنهان بماند، از دید رقیب باطنی مخفی نخواهد ماند و بدین سان، اسلام همه احکام و دستورات اجتماعی خود را . .. ضمانت کرده است. از اینجاست که می گوییم: روشی که اسلام در اهتمام به شأن جامعه پیش گرفته، بر روش ها و شیوه دیگر برتری دارد. (طباطبایی، 1389: 62)

از این منظر، اجتماع ازاین جهت که می تواند به سعادت جمعی بیانجامد و ضامن تعالی افراد در حرکت به سوی کمال باشد ارزشمند است نه آنکه ما اجتماع را امری مستقل و تهی از معنا بدانیم و بر روح اجتماع و اخلاق دیگرگرایانه بدون توجه به این اهداف متعالی و مقدس بنگریم.

در دیدگاه خودگرایانه اخلاقی اخلاق فردی، با معیار توجه به خیر برای خود همت تلاشگر اخلاقی است و دقیقاً در مقابل اخلاق اجتماعی و دیگرگروانه است ولی در نگاه دینی ما مبتنی بر آموزه های قرآنی و روایی بین دوساحت اخلاق فردی و اجتماعی رابطه وثیق و محکمی است. توضیح اینکه درواقع اصل توحیدمحوری اخلاق، در مقابل اصل خودمحوری اخلاقی و روان شناختی بیان می شود. اصل خودمحوری اخلاقی این گونه تعریف می شود که آدمی باید همواره خیر شخصی خود را به حداکثر برساند. خودمحوری دیدگاهی نتیجه گراست. این دیدگاه توصیه می کند که ارزش را (برای خودمان) در نتایج اعمالمان به حداکثر برسانیم و مطابق با این نظریه هیچ کس مکلف نیست خیر بیشتری (در اجتماع) به بار آورد مگر آنکه آن کار به اقتضای به حداکثر رساندن خیر خویش صورت بگیرد. درواقع در خودمحوری اخلاقی ممکن است گاهی خیر من با خیر شما مغایریت داشته باشد یا به عبارتی پیگیری خیر شما مانع پیگیری خیر من شود». (هولمز، 1385: 142)

به تفسیر علامه طباطبایی چون هدف اسلام سروسامان دادن به جمیع جهات زندگی انسانی است، هیچ یک از شئون انسانیت نه کم و نه زیاد، نه کوچک و نه بزرگ را از قلم نینداخته، ازاین جهت سر تا پای زندگی را دارای ادب نموده و برای هر عملی از اعمال زندگی، هیئت زیبایی ترسیم کرده که از غایت حیات حکایت می کند، پس از نظر اسلام هیچ غایتی برای حیات جز توحید خدای سبحان در مرحله اعتقاد و عمل نیست، به این معنا که اسلام کمال انسانیت و غرض نهایی زندگیش را این می داند که معتقد می شود به اینکه برای او معبودی است که هر چیزی را او آفریده و برگشت هر چیزی به سوی اوست، و برای او اسمای حسنا و مثال های بلندی است، آنگاه بعد از تحصیل چنین اعتقادی در مجرای زندگی قدم نهاده، هر عملی را که انجام می دهد یک یک، حکایت از عبودیت او و عبودیت هر چیزی نزد خدای سبحان می نماید و به همین وسیله توحید پروردگار در ظاهر و باطنش سرایت می کند و خلوص در بندگی و عبودیتش از اقوال و افعال و سایر جهات وجودیش ظاهر می گردد، ظهوری که هیچ پرده ای نمی تواند آن را بپوشاند. (طباطبایی، 1374: 6 / 386)

علامه طباطبایی با تکیه بر اصل توحیدمحوری در اخلاق و درپی آن ارائه طریقه تهذیب نفس قرآنی برپایه همین اصل با عنوان روش «رفع رذائل اخلاقی و نه دفع» الگویی از اخلاق فردی و اجتماعی ارائه کرده است و اخلاق فردی را در طول اخلاق اجتماعی دیده و تکامل انسان را در رسیدن به اخلاق فردی و نیز اجتماعی توأمان دانسته است و برای اثبات این تعامل«وجود رابطه حقیقی» بین فرد و اجتماع را مطرح کرده و معتقد است دستگاه آفرینش، نخست یک سلسله اجزای ابتدایی که آثار ویژه ای دارند می آفریند و بعد آنها را با وصف بینونت و جدایی که از یکدیگر دارند باهم ترکیب می کند و درهم می آمیزد و درنتیجه علاوه بر فواید جداگانه ای که هریک از اجزا داشتند، فایده های تازه ای از آنها برمی گیرد. (همامی، 1390: 24)

استدلال ها بر اولویت اخلاق فردی

ما معتقدیم در معارف اسلامی و آموزه های دینی اخلاق فردی مقدم بر اخلاق اجتماعی و دیگرگرایی است به تعبیر دقیق تر خود در مکتب اسلام مقدم است البته با تفسیری که ارائه خواهد شد؛ این «خود» که ما آن را اولی می دانیم ناظر به خودِ دانی انسان نیست ازاین جهت بر اساس استدلال هایی بحث را پی خواهیم گرفت.

یک. اخلاق فردی عنصر اساسی اخلاق اجتماعی

با توجه به توضیحاتی که گذشت می توان از جایگاه اخلاق فردی و اجتماعی سخن گفت و به ارزش گذاری هر کدام پرداخت. از منظر اسلامی و تفسیری که روح آیات و روایات از انسان و فضایل انسانی دارند اولویت و ترجیح اخلاق فردی بر اجتماعی را می توان استنباط کرد. توجه آیات الهی و به ویژه قرآن به انسان و محوریت او در عالم و آنچه برای او در نظام هستی مقرر ساخته به ویژه نیل به عبودیت و تقرب الهی اخلاق را در خدمت چنین غایت شکوه مندی برای انسان قرار می دهد لذا همه تلاش های اخلاقی انسان برای ساختن خود است، از این منظر اخلاق فردی اهمیت می یابد، و نگاه ویژه ادیان و به ویژه دین اسلام و حتی توجه خاصی که دانشمندان اخلاق به اخلاق اجتماعی و دیگر گرایی مبذول داشته اند نیز قابل توجیه است براین اساس اخلاق اجتماعی و دیگر گرایی می خواهد من متعالی انسان را فربه سازد و او را به کمال و سعادتش رهنمون شود. مؤید چنین معنایی، آیات الهی است که نقش مهمی در ساخت جهانی اخلاقی دارد. اگر خداوند به دنبال نهایتی خوب برای انسان در دنیا و آخرت است، جهان اخلاقی خود شاخصه ای از اخلاق قرآنی خواهد بود. اما پیوند میان اخلاق و قرآن چگونه می تواند باشد؟ به نظر می رسد فرد هم در اخلاق و هم در قرآن اهمیت والایی داشته باشد.

خداوند در قرآن می فرماید: «قَدْ أَفلَحَ منْ زَکاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا: که هرکس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد * و هرکه آلوده اش ساخت قطعاً درباخت». (شمس / 10 - 9)

دو. مسئولیت فردی و بازخواست افراد

ازجمله استدلال هایی که می توان برای اولویت اخلاق فردی نسبت به اخلاق اجتماعی دانست مسئله مسئولیت اخلاقی و بازخواست از اعمال است که حول افراد است تا اجتماعات، از این منظر هر عمل اجتماعی خوب یا بد و نیز خیر و شر دامن افراد را می گیرد و بازخواست فردی بر بازخواست اجتماعی مقدم است. ممکن است برخی مسائل اخلاق اجتماعی تأثیرات وضعی در حوزه اجتماع داشته باشند، با این وصف مسئله پاسخ گویی به اعمال بیشتر حول افراد است تا جامعه. بیشتر این نوع توجه به اخلاق فردی را می توان از آیات قرآنی استنباط نمود. مخاطب قرآن هرچند انسان است، اما هر فرد در خود این مصداق را می یابد. هدایت انسان جدای از هدایت فرد، افراد و جامعه نیست، ازاین رو فرد در کانون توجه قرار می گیرد. فرد از نگاه قرآن در حجاب جامعه گم نمی شود و کارنامه عمل هر فرد در روز رستگاری به صورتی فردی توزیع خواهد شد. نگاهی به سوره زلزال نشان می دهد که روز قیامت روز مواجهه هر فرد با مجموعه اعمالش است. «إِذَا زُلْزِلَت الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا. .. یوْمَئِذٍ یصْدُرُ الناسُ أَشتَاتًا لِیرَوْا أَعْمَالَهُمْ * فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ * وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ؛ آنگاه که زمین به لرزش [شدید] خود لرزانیده شود. .. آن روز مردم [به حال] پراکنده برآیند تا [نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود * پس هرکه هم وزن ذره ای نیکی کند [نتیجه] آن را خواهد دید * و هرکه هم وزن ذره ای بدی کند [نتیجه] آن را خواهد دید». (زلزال / 8 - 1) فرد در قرآن، فدای جامعه نمی شود «بلکه هر کسی سعی و تلاش خود را خواهد دید و ذره ای در این جهان محو و نابود نخواهد شد».

توأمان بودن اعمال و نتیجه آن در قیامت ولو به اندازه مثقال ذره، گویای ظرافت مسئله و رابطه تنگاتنگ کوچک ترین اعمال خیر و شر انسان و یافتن نتیجه آن در قیامت است. اما مهم ترین نکته اینکه انسان محور چنین عقوبت و ثوابی است ولو اینکه افعال و کارهای او اجتماعی باشد. در اصل آنچه انسان در قیامت می بیند چیزی است که خود برای خود فراهم آورده و حقیقت او را شکل داده است. و قبل از آنکه رفتارش دامن دیگران را بگیرد به او آویخته است.

این آیه که فرمود «وَنَرِثُهُ مَا یقُولُ وَیأْتِینَا فَرْدًا؛ و آنچه را می گوید از او به ارث می بریم و تنها به سوی ما خواهد آمد». (مریم / 80) مؤید چنین معنایی از اخلاق و اولویت اخلاق فردی است. در مجمع البیان ذیل این آیه این گونه آمده است: «او در روز رستاخیز تک و تنها و بدون زر و زور و ثروت و فرزند نزد ما خواهد آمد».

در آیه دیگری به صراحت بیشتری، همین مضمون را می توان دید «وَکلُّهُمْ آتِیهِ یوْم الْقِیامَةِ فَرْدًا؛ و روز قیامت همه آنها تنها به سوی او خواهند آمد». (مریم / 95) توجه به فرد به عنوان کسی که در روز قیامت در بارگاه عدل الهی حاضر خواهد شد، دقیقاً توجه به موضوع اخلاق فردی است. این آیات نشان می دهد غایت در اخلاق، فرد است که او را از عقوبت اعمال نجات دهد یا به آسایش ابدی رساند.

یکی از آیاتی که بیانگر مسئولیت فردی و بازخواست فرد است و نیز به نفس توجه می دهد آیه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَأَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ...؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خود و اهلتان را از آتش محفوظ دارید آتشی که هیزم آن مردم و سنگ است». (تحریم / 6) کلمه «قوا» جمع امر حاضر از مصدر وقایة است، و «وقایة» به معنای حفظ کردن چیزی است از هر خطری که به آن صدمه بزند، و برایش مضر باشد، به تعبیر مفسران اگر انسان های معذب در آتش دوزخ را آتشگیرانه دوزخ خوانده، بدین جهت است که شعله گرفتن مردم در آتش دوزخ به دست خود آنان است، همچنان که در جای دیگر فرموده: «ثُمَّ فِی النَّارِ یسْجَرُونَ»، (مؤمن / 72) درنتیجه جمله مورد بحث یکی از ادله تجسم اعمال است. همچنان که ظاهر آیه بعد هم که می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ کفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا...»، همین معنا است، برای اینکه در آخرش می فرماید: «تنها و تنها اعمال خودتان را به شما به عنوان جزا می دهند». (طباطبایی، 1374: 19 / 560)

درنتیجه همه چیز با نفس انسان شکل می گیرد و تجسم حقایق و پاداش یا عقوبت بر نفس مترتب می شود و هر عمل خیر اجتماعی نیز به فربه شدن نفس می انجامد. آنچه اخلاق اجتماعی را توجیه پذیر می سازد، تلاش برای رسیدن انسان به چنین موقعیتی است تا در پس ملکات، نوع حقیقت ابدی او رقم بخورد.

سه. عنصر شاکله و رفتار اخلاقی

عنصر دیگری که می تواند بر اخلاق فردی و اهمیت آن نسبت به اخلاق اجتماعی تأکید کند مسئله شاکله است که بیانگر عمل اخلاقی با محوریت انسان و شخصیت و شاکله اوست. هر عمل اخلاقی چه فردی و چه اخلاق اجتماعی بر اساس شاکله انسانی تفسیر شده است. در اخلاق اجتماعی، شرایط محیطی و نوع افراد می توانند در عملکرد اخلاقی انسان مؤثر باشند. ازاین رو قرآن حساب همه افراد را بر اساس ساختار فردی در نظر می گیرد: «قُلْ کلٌّ یعْمَلُ عَلَی شَاکلَتِهِ فرَبُّکمْ أَعلَمُ بمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلًا؛ بگو هر کس برحسب ساختار [روانی و بدنی] خود عمل می کند و پروردگار شما به هر که راه یافته تر باشد داناتر است». (اسرا / 84) علامه در تفسیر المیزان درخصوص این آیه می نویسد:

این خود مردمند که اعمالشان بر طبق شاکله و فعالیت های موجودشان صادر می شود، آن کس که دارای شاکله معتدل است راه یافتنش به سوی کلمه حق و عمل صالح و برخورداری از دین، قدری آسان تر است، و آن کس که شاکله ظالم و سرکشی دارد، او هم می تواند به سوی کلمه حق و دین راه یابد اما برای او قدری دشوارتر است. اتصاف جوامع انسانی به اخلاق نیک اجتماعی را که نتیجه آن تعالی جامعه است، باید در متخلق نمودن آحاد آن جامعه به صفات نیک اخلاق متصور شد؛ چرا که فرد فرد انسان ها هستند که جامعه را شکل می دهند و نیز اخلاق یکایک آنها، اخلاق اجتماعی را می سازد و تکرار این موضوع است که عرف جامعه را رقم می زند و آن رفتار و اخلاق، درونی و به نوعی ساری می شود و رعایت آن سبب تقدیر و تحسین آحاد آن جامعه و رعایت نشدن آن مستوجب سرزنش و عتاب همنوع را فراهم می آورد. (هاشم پور، 1391: 24)

با این اوصاف اخلاق فردی، به شدت موضوعیت پیدا کرده و اهمیت بیشتری می یابد، آن چنان که بیان شد عنصر نفس انسانی که به واسطه تقرب به محضر ربوبی و به تعبیر برخی منابع دینی، صفات الهی می یابد، به اخلاق فردی و اتصاف انسان کامل به صفات کمالیه ارزش می یابد و نوع تعامل او با اجتماع و اخلاق اجتماعی او را نیز رقم می زند گویی اجتماع که شامل رفتارهای آدمی با دیگران و ازجمله خانواده و اعضای آن است محک و میدان تمرین و حتی آزمایشی برای اوصاف وصفات اخلاق فردی است تا در بستر آن، انسان به آنچه باید برسد.

چهار. نفس انسان و صفات و ملکات و رفتارها به عنوان موضوع اخلاق

ازجمله استدلال ها برای اینکه اخلاق فردی را اولی از اخلاق اجتماعی بدانیم مسئله موضوع اخلاق است. در آیات و روایات بیشترین توجه به نفس و ملکات نفسانی است و بر عنصر روح انسان تأکید و توجه فراوان دارد. در قرآن کریم به ویژه به نفس توجه فراوان داده شده است و آیاتی مثل «عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ» یا آیه «قُوا أَنفُسَکمْ وَأَهلِیکمْ»؛ بیانگر اهمیت و جایگاه نفس در تربیت اخلاقی و اهداف اخلاقی است. بنابراین ازاین جهت می تواند بیانگر اولویت اخلاق فردی به اجتماعی باشد. برخی مفسران ذیل این آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمنُوا علَیکمْ أَنْفُسَکمْ...؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خویشتن را دریابید». (مائده / 105) اخلاق اجتماعی را استنباط کرده اند و معتقدند ممکن است آیه را به خطاب اجتماعی حمل نمایند و بگویند که روی سخن در جمله «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» مجتمع مؤمنین است، و درنتیجه مراد از اینکه فرمود: «عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ» اصلاح وضع اجتماعی جامعه اسلامی و مهتدی به هدایت الهیه دین شدن و معارف دینیه و عمل صالح است؛ مراد شعائر عامه اسلامیه را حفظ کردن است، چنان که فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّه جمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» (آل عمران / 103) این اعتصام دسته جمعی، همان اخذ به کتاب و سنت است. (طباطبایی، 1374: 6 / 248)

علامه ذیل همین آیه، اخلاق فردی و اجتماعی را پیوند زده و دیدگاه کسانی که خواسته اند امر به معروف را مصداق آیه بیان کنند نقد می کند و معتقد است این آیه، صراحتاً به توجه به خود اشاره دارد زیرا این آیه نهی می کند مؤمنین را از اینکه به کار هدایتِ گمراهان پرداخته و از هدایت خویش بازمانده و درحقیقت در راه نجات مردم، خود را به هلاکت بیندازند، علاوه، دعوت به خدا و امر به معروف و نهی از منکر خود یکی از شئون به خود پرداختن و راه خدا پیمودن و وظیفه الهی را انجام دادن است، یکی از موارد مراقب خود بودن، امر به معروف و نهی از منکر است.

در این تبیین دقیقاً ایشان اخلاق اجتماعی مثل امر به معروف و نهی منکر را در خدمت مراقبه نفس که امری فردی است می دانند. (همان: 242) مبتنی بر این تبیین، هدف غایی نفسِ انسان است. ازاین رو، نفس مؤمن، طریق و خط سیری است که منتهی به پروردگار می شود، نفس مؤمن راه هدایت اوست، راهی است که او را به سعادتش می رساند. (طباطبایی، 1374: 6 / 243)

آیاتی مثل: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (اسراء / 7) یا آیه «یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان به درستی که تو کوشا و ساعی برای رسیدن به پروردگار خویشی، پس به جزای سعی خود، خواهی رسید». (انشقاق / 6) (طباطبایی، 1374: 6 / 244) یا آیه «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» (شمس / 10 - 7) خلاصه این آیات از شکل و چگونگی نفس تعدی ننموده و نفس را همان طور که هست موجودی دانسته معتدل و ساده، موجودی که تقوا و فجور را به آن نسبت می دهند، موجودی که با فجور آلوده و با تقوا تزکیه می شود، آری نفس همان مخلوقی است که انسان از ناحیه آن و به ملاحظه آن محروم و یا رستگار می شود. (طباطبایی، 1374: 6 / 246)

در روایات نیز به چنین مسئله ای اشاره شده است. به عنوان نمونه در تفسیر قمی ذیل آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ...» امام(ع) فرمود: خود را اصلاح کنید، و لغزش های مردم را جستجو مکنید، برای اینکه اگر شما خود صالح باشید گمراهی مردم به شما ضرری نمی رساند. (ر. ک: قمی، 1370: 188) این روایت به صراحت اخلاق فردی را مهم تر از نوع سلوک اجتماعی می داند و آن را جدای از تأثیرات اجتماعی از مهم ترین ابزارهای تخلق به اخلاق معرفی می کند.

پنج. تقوا و رستگاری به عنوان غایت اخلاق فردی

اهمیت تقوا و جایگاه آن را در ارتباط با نفس طی مباحث گذشته متذکر شدیم. بسیاری از تلاش های انبیای الهی در قرآن و حتی غایت فعالیت های اجتماعی بر تقوا استوار شده که امری فردی و مبتنی بر رابطه خاص انسان با خداوند است. فارغ از اینکه بین اخلاق بندگی و اخلاق فردی چه نوع رابطه ای برقرار است، غایت و هدف اخلاق اجتماعی مثل احسان، ایثار، پرداخت زکات و بسیاری از تلاش های اخلاقی در عرصه فردی و اجتماعی، مسئله تقوا بیان شده است که یک امر فردی است و انسان را در مقابل اعمال و کردارهای خود صاحب یک ویژگی خاص می کند. آیاتی که با تعبیر «لَعَلَّکمْ تفْلِحُونَ» و «لَعلَّکمْ تَتَّقُونَ» بیانگر چنین حقیقتی است.

در 40 آیه از قرآن کریم، مشتقات واژه فلاح استفاده و در حدود 30 نشانه از نشانه های رستگاران معرفی شده است که رسیدن آنها از مسیر تقوا معرفی شده است. (حجرات / 13؛ بقره / 197؛ بقره / 189؛ آل عمران / 130 و مائده / 100)

حتی در بسیاری از آیات و روایات، اخلاق اجتماعی در راستای چنین فلاح و رستگاری توجیه شده به عنوان نمونه در قرآن به اهل انفاق، این گونه وعده رستگاری داده شده است: «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِک خَیرٌ لِلَّذِینَ یرِیدُون وَجهَ اللَّهِ وَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ». (روم / 38) حتی جهاد الهی نیز در راستای چنین رستگاری برای نفس رقم خورده است: «وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ» و «لَکنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِک لَهمُ الْخیرَاتُ وَأُولَئِک همُ الْمُفْلِحُونَ». (توبه / 88)

نتیجه

اینکه اخلاق فردی یا اجتماعی کدام در اولویت آموزه های دینی ما قرار دارد و از ارزش و فضیلت برخوردار است هر کدام طرف دارانی دارد و می توان از مجموع دیدگاه ها استدلال هایی برای هرکدام ارائه کرد. نوع مبانی و تفکر اخلاقی حاکم در جوامع نگاه های متفاوتی را در ارتباط با اخلاق فردی و اجتماعی منظور کرده اند. برخی رویکردی خودگرایانه از اخلاق داشته و اخلاق اجتماعی را مردود دانسته اند و برخی با تأکید بر دیگران، اساس اخلاق را دیگر گرایی و اخلاق اجتماعی می دانند و اخلاق فردی به معنی خودگرایی اخلاقی را مردود می دانند ازاین جهت با اثبات یکی، دیگری را نفی کرده اند. برخی نیز ساحت اخلاق فردی و اجتماعی را جدا و رسالت اخلاق فردی را صرفاً مسائل اخلاقی در ارتباط با فرد و مسائل اخلاق اجتماعی را در ارتباط با دیگران معنا کرده اند هرچند آنها را متباین نمی دانند با این وصف ارتباط مستحکمی هم بین آنها بر قرار نمی کنند. دیدگاه هایی که بیشتر اخلاق فردی را در ارتباط با خدا و یک رابطه شخصی معرفی می کنند طرف دار چنین ایده ای هستند.

دیدگاه برگزیده، در درجه اول اخلاق فردی و اجتماعی را نه تنها بیگانه از هم نمی داند بلکه بین آنها پیوند عمیقی برقرار می کند و هرکدام را مؤثر در دیگری می داند. با این وصف، مهم ترین پرسش آن است که اگر این پیوند را هم بپذیریم با این حال اخلاق فردی اولی است یا اخلاق اجتماعی؟ و هرکدام را براساس چه معیارهایی می توان ترجیح داد. برخی دیدگاه های اخلاق پژوهان اسلامی اولویت اخلاق اجتماعی و تقدم ارزشی و رتبی آن را مطرح و به اثرات و ثمرات اخلاق اجتماعی از یک سو و فراوانی آموزه های اخلاق اجتماعی و توجه به آن در سطح وسیع معارف اسلامی از سوی دیگر و همچنین از سیره و روش اولیای دین نیز بر آن استدلال کرده اند. ازاین رو، اخلاق اجتماعی را اولی می دانند و معتقدند دین مبین اسلام با وقوف کامل بر این امر، مبانی اخلاقی را مطمح نظر قرار می دهد که نه تنها جنبه اخلاق فردی دارد بلکه بازتاب آن به درون جامعه برمی گردد و مراعات اخلاق درون، در اجتماعات بشری عینیت می یابد.

هرچند نگارنده معتقد است اخلاق اجتماعی در جای خود فضیلت و جایگاهی والا دارد ولی همت آموزه های دینی شکوفایی اخلاق فردی و شکل گیری فضایل عالی انسانی در شخص است. برای اولویت و ترجیح اخلاق فردی بر اجتماعی استدلال هایی را بیان کردیم و در 5 محور به بیان آنها پرداختیم: نخست توجه به متعلق اوامر و نواهی اخلاقی، نکته دیگر غایت و هدف در اخلاق از منظر آموزه های دینی استدلال سوم مبتنی بر فاعل اخلاقی و مسئله جایگاه شاکله در اخلاقیات، مسئله دیگر محوریت مسئولیت اخلاقی و بازخواست آن از فرد و درنهایت موضوع اخلاق که با محوریت نفس انسانی زمینه سعادت و کمال یا سقوط فرد را فراهم می کند به عنوان مهم ترین استدلال ها برای ترجیح اخلاق فردی بر اخلاق اجتماعی بیان شد. در این تفسیر، اخلاق فردی به معنای رویکرد خودمحورانه نیست بلکه به معنای یک نوع مسئولیت اخلاقی در قبال خویشتن و اهداف متعالی اوست که به فربه شدن و کمال معنوی او می انجامد و هدف خلقت انسان را در عالم توجیه و غایت خلقت را سامان می دهد. در این نگاه، اخلاق فردی ازاین جهت که انسان را به ابدیت و یک کمال بی پایان پیوند داده معنا می یابد و بسیاری از اعمال اجتماعی در بیانات دینی ما برای رسیدن به چنین غایتی توجیه می شود ازاین رو تفسیری متفاوت از برخی دیدگاه ها می یابد. هدف خلقت انسان، سعادت یکایک افراد است ازاین منظر انسان ابتدا خود باید جهانی اخلاقی شود تا بتواند جامعه و جهانی اخلاقی بسازد. ازاین جهت نیل به اخلاق فردی که مدنظر این پژوهش است مورد اهتمام قرار گرفته و در اصل خانواده و اجتماع به عنوان محملی می تواند به روند رشد اخلاق فردی و ظهور و بروز این فضایل مدد رسانده و محکی برای تثبیت و اتصاف آدمی به صفات نیکو گردد.

منابع

1. قرآن کریم.

2. الهامی نیا، علی اصغر، 1385، سیره اخلاقی معصومین^، قم، زمزم هدایت، چ 1.

3. پویافر، محمدرضا، 1389، اخلاق و امنیت ملی، مرکز تحقیقات استراتژیک (در دست انتشار)

4. جعفر بن محمد(ع) (امام ششم)، 1980 م، مصباح الشریعة، بیروت (لبنان)، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چ 1.

5. جعفر بن محمد(ع) (امام ششم)، 1360، مصباح الشریعة، ترجمه حسن مصطفوی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، چ 1.

6. حاجیانی، ابراهیم، 1393، جامعه شناسی اخلاق (تحلیل وضعیت اخلاق اجتماعی در ایران)، تهران، نشر جامعه شناسان، چ 1.

7. خوشفر، غلامرضا، 1374، مقایسه تحلیلی ارزش های خانواده، مدرسه، گروه همسالان از دیدگاه دانش آموزان پسر دبیرستان های تهران، طرح تحقیقاتی انجمن اولیاء و مربیان.

8. دورکیم، امیل، 1359، تقسیم کار اجتماعی، ترجمه حسن حبیبی، تهران، انتشارات قلم.

9. رحیمیان محمدحسین و محمدتقی رهبر، 1380، آیین تزکیه، قم، بوستان کتاب، چ 1.

10. ریتزر، جورج، 1378، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه احمدرضا غروی زاده و محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی، چ 13.

11. شهیدثانی، زین الدین بن علی، 1377، شرح مصباح الشریعة، ترجمه عبدالرزاق گیلانی، تهران، چ 1.

12. طباطبایی، محمدحسین، 1374، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6 و 19، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 5.

13. طباطبایی، محمدحسین، 1389، روابط اجتماعی در اسلام، قم، بوستان کتاب، چ 2.

14. علی بن الحسین (امام چهارم)(ع)، 1421، رسالة الحقوق للإمام زین العابدین(ع)، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، چ 2.

15. علیزاده، مهدی، 1389، اخلاق اسلامی (مبانی و مفاهیم)، قم، دفتر نشر معارف، چ 1.

16. غزالی، محمد بن محمد، بی تا، إحیاء علوم الدین، تحقیق عبدالرحیم بن حسین حافظ عراقی، بی جا، دار الکتاب العربی.

17. فتحعلی خانی، محمد، 1379، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 1، قم، شهریار، چ 1.

18. فنایی، ابوالقاسم، 1384، دین در ترازوی اخلاق، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، چ 1.

19. قمی، علی بن ابراهیم، 1370، تفسیر قمی، بیروت، بی نا.

20. کلانتری، علی اکبر، 1385، اخلاق زندگی، قم، نشر معارف، چ 1.

21. متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام، 1409، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 3، تحقیق بکری، بیروت، مؤسسة الرساله.

22. مطهری، مرتضی، 1364، بیست گفتار، قم، جامعه مدرسین.

23. مکارم شیرازی، ناصر، 1377، اخلاق در قرآن، ج 1، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، چ 1.

24. نیبور، راینهولد، 1389، انسان اخلاقی و جامعه غیراخلاقی، ترجمه رستم فلاح، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چ 1.

25. نیلی پور، مهدی، 1385، بهشت اخلاق، قم، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر#، چ 1.

26. هاشم پور، امیر، 1391، «نقش اخلاق فردی در اجتماع»، روزنامه جام جم، 23/5/1391.

27. همامی، یونس، 1390، «اصل توحیدمحوری و تأثیر آن بر اخلاق فردی و اجتماعی در المیزان»، پژوهشنامه قرآن و حدیث، ش 8.

28. هولمز، رابرت ال.، 1385، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود علیا، تهران، ققنوس، چ 1.

پی نوشت ها

[1] Morality

[2]  Socialization

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان