ماهان شبکه ایرانیان

ساختار چشم در نزد حکمای متقدم

در این زمینه، کالبدشناسی دقیق و شگفت انگیزی وجود داشته، گرچه به طور طبیعی با اشتباهاتی همراه بوده است، از جمله همه‌ی حکما و پزشکان این دوره، عدسی (جلیدیه) را به اشتباه در مرکز چشم، و دیگر رطوبت‌ها (مایع‌ها) و طبقات (لایه‌ها) را برای تغذیه و محافظت از عدسی می‌دانستند

ساختار چشم در نزد حکمای متقدم

در این زمینه، کالبدشناسی دقیق و شگفت انگیزی وجود داشته، گرچه به طور طبیعی با اشتباهاتی همراه بوده است، از جمله همه‌ی حکما و پزشکان این دوره، عدسی (جلیدیه) را به اشتباه در مرکز چشم، و دیگر رطوبت‌ها (مایع‌ها) و طبقات (لایه‌ها) را برای تغذیه و محافظت از عدسی می‌دانستند. موقعیت درست عدسی را نخستین بار در 1009/1600 فابریسیوس آب آ کواپندانته (1) تشریح کرد. (2) حنین و پیروانش عصب بینایی را مجوف می‌دانستند تا روح باصره از مغز به سوی چشم در آن جریان یابد. حنین شش ماهیچه‌ی چشم را به خوبی تشریح کرده، ولی منقبض کننده‌ی سه لایه‌ای به آن افزوده است که در انسان وجود ندارد و در طبقات خاصی از پستانداران موجود است و این به آن علت بوده که هم یونانیان، و هم مسلمانان به سبب باورهای دینی، نمی‌توانستند انسان را تشریح کنند و تشریح فقط روی پستانداران اهلی انجام می‌شد. چشم پزشکان مسلمان ماهیت شبکیه را به عنوان عضو بینایی نمی‌شناختند. مردمک را به خوبی وصف کرده، ولی موقعیت عنبیه را به خوبی تشخیص نداده‌اند. (3)
همان گونه که ذکر شد، پزشکان این دوره چشم را متشکل از دو بخش اصلی، یعنی عدسی (جلیدیه) و ساختارهای پشتیبان، می‌دانستند. آنان در شماره‌ی رطوبت‌ها اختلاف نظر نداشتند، اما در تعداد طبقات اختلاف نظر داشتند، گرچه این اختلاف را لفظی می‌دانستند تا معنایی. (4) بنابر دیدگاه غالب، هر چشم مشتمل است بر هفت طبقه و سه رطوبت. مرکز هر چشم را جلیدیه (عدسی) می‌دانستند که در هر سوی آن، به ترتیب، یک رطوبت و سپس سه طبقه قرار داشت. ساختارهای وابسته (یعنی کاسه‌ی چشم، ابروها، پلک‌ها، اعصاب، ماهیچه‌ها، رگ‌ها و رباط‌ها) را بخش‌های غَرضی جلیدیه می‌دانستند. (5) به باور آنها طبیعت چشم، گرم و مزاجش، به سبب آنکه مبدأ آن مغز بود، مرطوب بود و چیرگی برودت بر آن عَرَضی بود. (6)

رطوبت‌ها

برای چشم سه رطوبت قائل بودند: جلیدیه (عدسی)، بیضیه، زجاجیه، به پیروی از جالینوس، بیضیه و زجاجیه را اضافه‌های (فَضَلات) جلیدیه می‌دانستند. (7)

جلیدیه (8)

این رطوبت را گِرد با اندکی پهنی وصف می‌کردند و فرورفتگی یا برآمدگی چشم را نیز وابسته به بزرگی یا کوچکی آن می‌دانستند. (9) به نظر آنان، جلیدیه چون نقطه‌ای وسط کره‌ای در میانه‌ی چشم قرار گرفته، (10) رنگ سفید و شفافش برای زود پذیریفتن نورهاست و تغذیه‌ی آن وظیفه‌ی زجاجیه است که در پشت آن قرار گرفته است. (11)

بیضیه (12)

رطوبتی است که نیمه‌ی پیشین جلیدیه را پر کرده و عنکبوتیه میان این دو قرار دارد که حائل باشد تا بیضیه به جلیدیه آسیب نرساند. (13) در چشم پزشکی امروزی، مایع شفافی را که قسمت پیشین چشم را می‌پوشاند، زلالیه (14) می‌نامند. (15)

زجاجیه (16)

رطوبتی دانسته می‌شد که در پشت جلیدیه (دانش امروزی نیز آن را تأیید می‌کند) (17) و جلو شبکیه جای دارد که نیمی از جلیدیه را در بخش خَلْفی می‌پوشاند (18) و از مَشیمیه، به واسطه‌ی شبکیه، تغذیه می‌شود. (19) به نوشته‌ی حنین، (20) سپیدی و شفافیت و درخشندگی زجاجیه سبب می‌شود خون به جلیدیه برسد و از این رو میان آن پرده‌ای نیست.

طبقات

طبقات چشم را از دو تا هفت گفته‌اند: شبکیه، مَشیمیه، صُلبیه/ صُلبه، عنکبوتیه، عنبیه، قرنیه، مُلتَحِمه. (21) آنان که چشم را شش طبقه پنداشته‌اند، شبکیه، کسانی که آن را پنج طبقه دانسته‌اند، شبکیه و جلیدیه؛ و آنان که چهار طبقه‌اش انگاشته‌اند، شبکیه، عنکبوتیه و ملتحمه را به شمار نیاورده‌اند. حکمایی که چشم را سه طبقه می‌دانستند، علاوه بر موارد پیشین، عنبیه را به مشیمیه یکی می‌دانستند و آنان که به دو طبقه قائل بودند، افزون بر اینها، قرنیه و صلبیه را یکی می پنداشتند. (22) امروزه چشم را دارای سه لایه می‌دانند: بیرونی (از جمله شامل صلبیه و قرنیه)، میانی (از جمله شامل مشیمیه و عنبیه) و درونی (از جمله شامل شبکیه).

شبکیه (23)

طبقه‌ای دانسته می‌شد که دربرگیرنده‌ی زجاجیه، و مرکّب از عصب مجوّفی است که روح باصره در آن جریان دارد. (24) ابن سینا (25) مرز آغاز شبکیه را جایی می‌دانست که زجاجیه پایان گرفته است. در عین حال، باور این بوده که وظیفه‌ی تغذیه‌ی زجاجیه با شبکیه است. (26) امروزه شبکیه را حاوی عناصر عصبی برای دریافت و انتقال پیام‌های بینایی می‌دانند. (27)

مشیمیه (28)

در میانه‌ی طبقه‌ی صلبیه و شبکیه قرار گرفته و فراهم کننده‌ی غذای جلیدیه (29)- همان طور که دانش امروزی نیز آن را تأیید می‌کند (30)- و همه‌ی طبقه‌ها و رطوبت‌های پیش از خود است، و خود از غشای نرم مغز یا رگ‌هایی که در مشیمیه است تغذیه می‌شود و کارش دور داشتن آفت‌ها از شبکیه، پالودن خون و رساندن آن به شبکیه است. (31)

صلبیه/ صلبه (32)

(یا سِمحاق). مستدیر است و میان مشیمیه و کاسه‌ی چشم قرار دارد و نیمی از کره‌ی چشم را فراگرفته است. (33) به سبب سختی‌اش، آن را مثل استخوان (34) یا غضروفی می‌دانستند (35) و امتداد آن، قرنیه را تشکیل می‌داد. (36) طبق پزشکی جدید، صلبیه بیشتر قسمت پسین کره‌ی چشم را می‌پوشاند و در جلو با قرنیه و در عقب با غلاف خارجی عصب بینایی یکی می‌شود. (37)

عنکبوتیه. (38)

آن را سپید و صیقلی می‌دانستند تا هر تصویری در آن نقش ببندد و بر آن بودند که میان بیضیه و جلیدیه حائل است تا جلوی آمیختگی این دو را بگیرد. تغذیه‌اش را از جلیدیه و شبکیه می‌دانستند. (39) به نظر احمدبن محمد طبری، (40) عنکبوتیه از غشایی است که عصب مجوّف را می‌پوشاند. این رأی با بحثی در علم امروز نزدیکی دارد. مبنی بر اینکه عنکبوتیه با سخت شامه و نرم شامه، مشترکاً، پرده‌های مغز یا مننژها را تشکیل می‌دهند. (41)

عنبیه (42)

طبقه‌ای در امتداد مشیمیه است که سوراخ عنبیه یا مردمک (حدقه) در آن قرار دارد. (43) ظاهراً نخستین بار رازی (44) انقباض مردمک در اثر نور را ذکرد کرده‌اند (45) و دیگر چشم پزشکان پس از او به این امر اشاره کرده‌اند. (46) همچنین عقیده بر این بوده است که روح باصره با نفوذ در عنبیه، محسوسات را درمی‌یابد. (47)

قرنیه (48)

طبقه‌ای صاف و شاخی مانند در جلو عنبیه، که آن را برآمده از صلبیه می‌دانستند (49) و بر آن بودند که از عنبیه تغذیه می‌شود و خود چهار لایه دارد تا در صورت آسیب دیدن هر یک، دیگری جانشین آن شود. (50) وظیفه‌اش را محافظت از رطوبت جلیدیه می‌پنداشته‌اند. (51)

ملتحمه (52)

بیرونی‌ترین بخش چشم، که قرنیه و دیگر طبقات را در برمی‌گیرد، بر قرنیه استوار است و در جلو آن قرار گرفته، سپید و غضروفی است (53) تغذیه‌اش از صلبیه و وظیفه‌اش مرطوب کردن چشم است. (54)

عضلات

عضلات چشم به دو دسته تقسیم می‌شد: کره‌ی چشمی و پلکی. عضلات چشم را نُه عدد (55) و عضلات پلک را سه عدد می‌دانستند. (56)

اعصاب

پیشینیان برای مغز، هفت عصب قائل بودند (امروزه قائل به دوازده زوج هستند) و دو زوج نخست را ویژه‌ی چشم می‌دانستند. زوج نخست، نرم و مجوّف است که حس بینایی از طریق آن به چشم می‌رسد، زوج دوم بر حرکت چشم‌ها و پلک‌ها تأثیر می‌گذارد. و زوج نخست را تنها عصب مجوّف بدن می‌دانستند. (57) دو زوج نخست از قسمت پیشین مغز برآمده‌اند و چون از آنجا دور می‌شوند، چلیپاوار در موضعی (کیاسما (58) ) یکدیگر را قطع می‌کنند و سپس از هم جدا می‌شوند، عصب مجوّف سمت راست مغز به چشم چپ، و عصب سمت چپ مغز به چشم راست می‌رود. (59) احمدبن محمد طبری (60) به تفصیل از اختلاف آن را در این باره سخن گفته است. عصب مجوّف را عصب نوری و بصری نیز می‌نامیدند. (61)

رگ‌ها

بیشتر چشم پزشکی نگاران، اختصاصاً به رگ‌های چشمی نپرداخته‌اند. از این بین، زرین دست به شکلی کلی، از شبکه‌ی سرخرگی- سیاهرگی و انشعابات چشمی آنها یاد کرده است. (62) کحّال حموی نیز، (63) به رغم آنکه دو لایه‌ای بودن سرخرگ و منافع چهارگانه‌اش را ذکر کرده، به شریان‌های چشم نپرداخته است.

پلک‌ها

عقیده بر این بوده است که بر روی عضلات چشم پرده‌ای است که تمام سفیدی چشم را می‌پوشاند و به قرنیه می‌پیوندد و پلک‌ها نیز از جنس همین پرده‌اند. سه عضله، پلک بالا را حرکت می‌دهد: دو عضله برای حرکت دادن آن به سوی پایین و یک عضله برای حرکت دادن آن به سمت بالا. پلک پایین بدون عضله و حرکت است. (64) شناخت پلک در آثار پزشکی نویسان بعدی بیشتر شد، از جمله زرین دست (65) پلک را دارای سه پرده (صِفاق درونی، میانی و بیرونی) می‌دانست و خلیفة بن ابی المحاسن حلبی (66) ساختار پلک را دو غشایی می‌پنداشت. همچنین پلک و مژه را محافظ چشم می‌دانستند و بر آن بودند که مژه‌ها، علاوه بر نقششان در زیبایی چشم، نور را نیز جمع می‌کنند. (67)
به نظر مایرهوف، با اینکه علم چشم پزشکی در میان مسلمانان پس از کتاب‌هایی مانند تذکرة الکحالین و المنتخب من علم العین و علاجها به تدریج زوال یافت، ولی حتی رساله‌های متأخر این دوره، از کتاب‌های درسی پیش از 1700/1112 اروپا بسی برترند. (68) از همین روست که نام قسمت‌های گوناگون چشم در زبان‌های اروپایی، عمدتاً مدیون ترجمه‌ی المنصوری فی الطب الرازی و قانون ابن سینا، به قلم ژرار/ گرار کرمونایی (69)، به لاتینی است. (70)
حنین بن اسحاق کتاب العشر مقالات فی العین، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1928، چاپ افس بیروت [بی تا]، ص 5.
ساختمان چشم در کتاب العشر مقالات فی العین، منسوب به حنین بن اسحاق

پی‌نوشت‌ها:

1. FAbricius ab Aquapendente
2. حنین بن اسحاق، مقدمه‌ی انگلیسی مایرهوف، ص XL.
3. همان جا.
4. ر. ک. حنین بن اسحاق، ص 80؛ علی بن عیسی کحّال، ص 14.
5. ر. ک. حنین بن اسحاق، ص 74، ثابت بن قرّه، 1411، ص 38.
6. ر. ک. علی بن عیسی کحّال، ص 9؛ کحّال حموی، ص 29.
7. ر. ک. ابن سینا، ج3، فن 8، ص 256؛ حلبی، ص 46-48.
8. lens/crystalline humor
9. ر. ک. ثابت بن قرّه، 1928، ص 35؛ علی بن عیسی کحّال، ص 16؛ عمّار موصلی، ص 25.
10. ر. ک. ثابت بن قرّه، 1928، ص 35؛ علی بن عیسی کحّال، ص 16؛ عمّار موصلی، ص 25.
11. حنین بن اسحاق، ص 73؛ حلبی، ص 47.
12. albuminoid
13. ثابت بن قرّه، 1411، ص 39.
14. aqueos humor
15. دورلند (1)، ذیل "humor".
16. vitreous body/ vitreous humor
17. دورلند (1)، ذیل "humor"..
18. علی بن سهل طبری، ص 160؛ حنین بن اسحاق، ص 76؛ ثابت بن قرّه، 1928، همان جا.
19. حلبی، همان جا.
20. حنین بن اسحاق، همان جا.
21. ر. ک. حنین بن اسحاق، ص 80؛ علی بن عیسی کحّال، ص 13-14.
22. حنین بن اسحاق، ص 80-81؛ علی بن عیسی ص 14-15.
23. retina
24.حنین بن اسحاق، ص76؛ علی بن عیسی کحّال، ص 21؛ احمدبن محمد طبری، ص 32.
25. ابن سینا، ج3، فن 8، ص 257.
26. حلبی، ص 45؛ کحّال حموی، ص 42.
27.دورلند، ذیل "retina".
28. choroid
29. حلبی، ص 42.
30. ر. ک. دورلند، ذیل "choroid".
31. زرین دست، گ 9 پ- 10 ر؛ حلبی، ص 43؛ حریری بغدادی، ص 58؛ کحّال حموی، ص 20.
32. sclera
33. احمدبن محمد طبری، ص 31، جرجانی، کتاب 1، ص 109؛ حلبی، ص 40.
34. ثابت بن قرّه، 1928، ص 35.
35. کمال الدین فارسی، ج1، ص 62
36. حلبی، همان جا.
37. دورلند، ذیل "sclera".
38. arachnoid
39. ر. ک. علی بن عیسی کحّال، ص 25؛ حلبی، ص 45؛ حریری بغدادی، ص 63-62؛ قیسی، ص 28؛ کحّال حموی، ص 42.
40. احمدبن محمد طبری، ص 39-41.
41. ر. ک. دورلند، ذیل "arachniod".
42. iris
43. قیسی، ص 28-29.
44. رازی، ص 59.
45. هیرشبرگ، ص 304.
46. ر. ک. حلبی، ص 43.
47. علی بن عیسی کحّال، ص 48.
48. cornea
49. ر.ک. همان ص 29؛ قیسی، ص 29؛ ابن نفیس، ص 68.
50. ر. ک. علی بن عیسی کّحال، همان جا؛ حلبی، ص 41.
51. ر. ک. ثابت بن قرّه، 1928؛ علی بن عیسی کحّال، همان جاها.
52. conjunctiva
53. علی بن سهل طبری، ص 160؛ علی بن عیسی کّحال، ص 30؛ جرجانی، کتاب 1، ص 110؛ ابن رشد، ص 36.
54. علی بن عیسی کحّال، همان جا.
55. ثابت بن قرّه، 1411، ص 43؛ عمّار موصلی، ص 24، 26.
56. ر. ک. ثابت بن قرّه، 1411، همان جا، عمّار موصلی، ص 27.
57. ر. ک. حنین بن اسحاق، ص 92؛ ثابت بن قرّه، 1411، ص 40-41.
58. chiasma
59. حنین بن اسحاق، همان جا.
60. احمدبن محمد طبری، ص 46-48.
61. ر. ک. حنین بن اسحاق، ص 95؛ حریری بغدادی، ص 50؛ ابن نفیس، ص 55.
62. ر. ک. زرین دست، گ 28.
63. کحّال حموی، ص 20-21.
64. ر. ک. ثابت بن قرّه، 1411، ص 43؛ علی بن عیسی کّحال، ص 38-39.
65. زرین دست، گ 18 پ.
66. حلبی، ص 62.
67. ر. ک. علی بن عیسی کحّال، ص 39؛ حریری بغدادی، ص 80.
68. حنین بن اسحاق، مقدمه‌ی انگلیسی، ص VI.
69. Gerard of cremona
70. هیرشبرگ، ص 304.

منابع تحقیق:
ابن رشد، الکلیات فی الطب، چاپ سعید شیبان و عمار طالبی، [قاهره] 1989.
ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، ج3، الفن الثامن: الحیوان، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران [قاهره] 1970، چاپ افست قم 1406.
ابن نفیس، المهذّب فی الکحل المجرّب، چاپ محمدظافر وفائی و محمدرواس قلعه جی، رباط 1994/1414.
ثابت بن قُرّه، البصر و البصیرة فی علم العین و عللها و مداواتها، چاپ محمدرواس قلعه جی و محمدظافر وفائی، ریاض 1991/1411.
___، کتاب الذخیرة فی علم الطب، چاپ صبحی، قاهره 1928.
اسماعیل بن حسن جرجانی، کتاب ذخیره‌ی خوارزمشاهی، چاپ محمدرضا محرری، تهران، 1380 ش.-
عبدالله بن قاسم حریری بغدادی، نهایة الافکار و نزهة الابصار، چاپ حازم بکری و مصطفی شریف عانی، بغداد 1979.
خلیفة بن ابی المحاسن حلبی، الکافی فی الکحل، چاپ محمدظاهر وفائی و محمدرواس قلعه جی، بیروت 1995/1415.
حنین بن اسحاق، کتاب العشر مقالات فی العین، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1928، چاپ افست بیروت [بی تا].
ویلیام الگزاندر نیومن دورلند، فرهنگ پزشکی دورلند: انگلیسی- فارسی، ترجمه‌ی محمد هوشمند ویژه، تهران 1382 ش.
محمدبن زکریا رازی، المنصوری فی الطب، چاپ حازم بکری صدیقی، کویت 1987/1408.
محمدبن منصور زرین دست، نورالعیون، نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی آیة الله مرعشی نجفی، ش 12528.
احمدبن محمد طبری، المعالجات البقراطیّة، در امراض العین و معالجاتها، چاپ محمد رواس قلعه جی و محمدظاهر وفائی، لندن 1998/1419.
علی بن سهل طبری، فردوس الحکمة فی الطب، چاپ محمد زبیر صدیقی، برلین 1928.
علی بن عیسی کحّال، تذکرة الکحّالین، چاپ غوت محی الدین قادری شرقی، حیدرآباد، دکن 1964/1383.
عمار بن علی عمّار موصلی. المنتخب من علم العین و علاجها، چاپ محمد رواس قلعه جی و محمدظافر وفائی، در ثابت بن قُرّه، البصر و البصیرة فی علم العین و عللها و مداواتها، همان.
احمدبن عثمان قیسی، نتیجة الفکر فی علاج امراض البصر، چاپ محمدظاهر وفائی و محمدرواس قلعه جی، لندن 1998/1419.
صلاح الدین بن یوسف کحّال حموی، نورالعیون و جامع الفنون، چاپ محمد ظافر وفائی و محمد رواس قلعه جی، ریاض 1987/1407.
محمدبن حسن کمال الدین فارسی، کتاب تنقیح المناظر لذوی الابصار و البصائر، حیدرآباد، دکن 1347-1348.
Julius Hirschberg "Arabian ophthalmology", in Augenheilkunede im Islam: Texte, Studien und übersetzungen, vol. 3, ed. Fuat Sezgin, Frankfurt on the Main: Institut für Geschichte der Arabische- Islamischen Wissenschaften, 1986.

منبع مقاله :
هوشنگ اعلم ... ‍[و دیگران]؛ (1391)، تاریخ پزشکی در ایران و تمدن اسلامی (2)، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان