رنسانس شیوه تفکری را که از یونان و روم باستان به ارث گرفت، در دنیای فرهنگی خود جاری ساخت. البته نمیشود گفت که تقلیدی مو به مو و صرف از عهد کلاسیک بود, زیراهمه چیز را درباره دنیای کلاسیک نمیدانستند. "مسیحیت تمدن غرب را به گونه ای تحت تاثیر قرار داده بود که بازگشت کامل به فرهنگ کلاسیک را غیرممکن میساخت."
رنسانس از ایتالیای قرن پانزده با تاثیر فراوان از دیدگاههای پترارک کشیش, مورخ, نویسنده, شاعر, انسان شناس و اومانیست قرن چهاردهم ایتالیا, شروع شد. وی را پدر اومانیسم میدانند.
"پترارک رجوع به تالیفات کلاسیک را برای جست و جوی حقیقت توصیه میکرد. او در آثار نویسندگان رومی-سیسرو و پلوتاروک- درباره ی زندگی شهروندان مشهور رومیالگوهایی یافت که به اعتقاد او مردم فلورانس میتوانستند زندگی خود را بر اساس آنها بناکنند. دیگر متفکران و هنرمندان اومانیست از نظریه ی پترارک پیروی میکردند. آرای او از ادبیات به نقاشی و سایر هنرها و سرانجام به علوم تسری یافت. این امر به طرح مسئله احیا یا تولد دوباره ی عهد باستان منجر شد. در هنر رنسانس مضامین اساطیری عهد باستان درکنارمضامین برگرفته از مسیحیت قرار گرفت."
رنسانس دگرگونی ایستایی به پویایی بود. حرکت ، لازمه بودن و زیستن روی این کره خاکی، و حقیقت انسان است. به همین دلیل هنر رقص که اوج پویایی و حرکت است اهمیت بسیار یافت. "آلبرتی میگفت روح منشا حرکت, و حرکت بدن زبان روح است."
توجه به دنیای واقعی قواعد پرسپکتیو (توهم حجم و بعد و عمق و فاصله) را در نقاشی ها و پیکره ها به کار گرفت. "درنتیجه ی این تحولات درطول رنسانس, هنر به مثابه نوعی علم وفعالیت فکری به رسمیت شناخته شد و هنرمندان جایگاه اجتماعی به دست آوردند. آنها دیگر صنعت گر محسوب نمیشدند, بلکه اهل فکر به شمار میرفتند."
"هنرمندان قرون وسطی هنرمندان صنعتگری محسوب میشدند که کاری جز صورت بخشیدن به ایدههای خداوند انجام نمیدادند. توجه به عهد باستان و اومانیسم در طول رنسانس موجب شد که ایدههای خود هنرمندان نیز اهمیت پیدا کند. هنرمندانی که به رنسانس حیات بخشیدند, آن را عصری جدید محسوب کردند که از نظر اخلاقی و فرهنگی برتر از دوره های پیش بود. هنرمندان برای توجیه تجربیات جدید خود شروع به نوشتن نظریههایی درباره ی هنر و رابطهی آن با عالم طبیعت کردند. آفرینش هنری یک فرآیند منطقی و علمیتلقی شد. آلبرتی مدافع این عقیده بود که هنر شاخه ای از علم است. به اعتقاد او هنرمندان باید ضمن مطالعه ی طبیعت بکوشند که قواعد عقلی و نظری و علمیدباره جهان طبیعت وضع کنند. علم و هنر هردو قواعد نسبت ها را که مبتنی بر هندسه و ریاضیات است به کار میگرفتند."
این داستان ادامه دارد.....