ماهان شبکه ایرانیان

بهداشت از منظر قرآن کریم

توجه به سلامت، بهداشت و پیشگیری از بیماری در تاریخ بشر همیشه قرین و همراه انسان بوده است

درآمد

توجه به سلامت، بهداشت و پیشگیری از بیماری در تاریخ بشر همیشه قرین و همراه انسان بوده است. اسلام به عنوان کامل ترین دین با نگاهی همه جانبه به تمامی ابعاد انسانی به این مهم پرداخته است تا آنجایی که پیامبر اسلامa با قرار دادن علوم مرتبط با بدن در کنار علم دین می فرماید: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان (مجلسی، بحارالأنوار، 1413: 1/220)؛ علم بر دو گونه است، علم دین ها و علم بدن ها».

اشاره پیامبرa به علم بدن ها، فقط شامل طب نیست، بلکه تمام علومی را در بر می گیرد که با بدن و سلامتی انسان ارتباط دارد.

هدف نزول قرآن تربیت و هدایت انسان به سوی کمال است و در راه هدایت، صیانت و حفاظت انسان در ابعاد مختلفی نظیر جسمی، روحی، روانی و اجتماعی انسان را نیز به عهده دارد. با توجه به این هدف به نظر می رسد که لازم نیست قرآن کریم جزئیات تمامی علوم را برای بشر بیان کند؛ چون انسان با عقل و درایت خویش می تواند بسیاری از مسائل تجربی و علوم را به دست آورد؛ لذا منظور از تِبْیاناً لِکلِّ شَی ءٍ (نحل/89) بودن قرآن بیان تمام جزئیات نیست؛ بنابراین، هر آنچه در راستای هدایت و تکامل تمام و همه جانبه بشر مورد نیاز می باشد؛ از قبیل علوم تجربی، طب، ذکر بعضی از مسائل بهداشتی، سلامتی و پیشگیری، در قرآن گاه اجمالی و گاه غیرمستقیم بیان شده است.

هدف قرآن از بیان مسائل بهداشتی، اصول سلامتی و سطوح پیشگیری، می تواند در هموارسازی راه سعادت و رهنمون به سوی خداشناسی، تحریک کنجکاوی و تفکر بشر در فهم معارف قرآن، تشویق مسلمانان و حتی غیر مسلمانان به تحصیل علم واقعی، جاودانه و خدشه ناپذیر و ابطال نشدنی در قالب مطالب و موضوعات علمی، پیشگیری از اختلالات و بیماری ها، آرامش روحی و روانی، حفظ و صیانت از سلامتی و... باشد (ر.ک: رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، 1383: 177).

از سوی دیگر، آیاتی که درخصوص بهداشت و پیشگیری از بیماری های جسمی، روحی، روانی و اختلالات اجتماعی مطرح شده، با علوم روز منطبق و همخوان بوده و علاوه بر آن می تواند پرده از بسیاری از ابهامات بشری با نظریه پردازی های علمی بردارد؛ پس تعارضی میان قرآن و علوم روز وجود ندارد؛ چون قرآن، وحی الهی و معجزة جاویدان خداوند به پیامبر اکرمa است و ممکن نیست علوم بی پایه را در خود جای دهد: لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (فصلت/42)؛ «هیچ باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سوی آن نمی آید» (رضایی، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، 1383: 22).

تعریف بهداشت

معنای لغوی بهداشت، رفاه کامل، سلامتی و بیمار نبودن است و معنای اصطلاحی آن، رفاه کامل جسمی، روحی، روانی و اجتماعی می باشد و تنها به معنای بیمار نبودن نیست. (تعریف سازمان بهداشت جهانی) معادل عربی آن الصِّحِّی است که ویژه بهداشت می باشد (بستانی، فرهنگ ابجدی، 1370: 549).

پیشگیری در قرآن

با وجود گستردگی روز افزون عرصه بهداشت و سلامت در شاخه های مختلفی همچون بهداشت و سلامتی آب، غذا، هوا، تغذیه، محیط، خانواده، مدرسه، اجتماع و...، برخی از آیات قرآن، در حوزه سلامت با تبیین روش هایی خاص از بروز اختلالات فردی، خانوادگی و اجتماعی پیشگیری می نماید. این آیات با تأثیر بر ابعاد مختلف انسان، سلامت او را تأمین می کند در ذیل موارد پیشگیری در قرآن مورد اشاره قرار می گیرد:

1.احسان

احسان به معنای بخشش به غیر و نیکویی در فعل است (راغب اصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، 1385: 118). از جمله احسان های مطلوب و پسندیده، احسان به پدر و مادر، خویشان، یتیمان و مساکین است. این احسان منشأ ارتباطات مأنوس تر، رفع اختلالاتی همچون افسردگی، نوامیدی و ارتقای توانمندی های فرد برای بقای اجتماعی و... است. خداوند در آیاتی به این ضرورت اشاره فرموده است:

الف) وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره/83)؛ «به یاد آرید آن هنگام را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان آن و یتیمان و درویشان نیکی کنید و به مردمان سخن نیک گویید و نماز بخوانید و زکات بدهید. ولی جز اندکی از شما پشت کردید و شمایید روی گردانندگان».

ب) وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکتْ أَیمانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً (نساء/36)؛ «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک نگیرید؛ و نیکی کنید به پدر و مادر و به نزدیکان و یتیمان و بینوایان و همسایه ی نزدیک و همسایه ی دور و دوست [و هم نشین ] و در راه مانده و آنچه (از بردگان) که شما مالک هستید؛ که خدا کسی را که متکبّرِ خیال پرداز [و] فخرفروش است، دوست نمی دارد».

در این آیه شریفه، وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً یعنی ترک احسان حرام و احسان واجب است چنانچه ترک شرک واجب و شرک حرام است. پس این جمله عطف به «الّا تشرکوا» است و در حکم والدین است [و نیز شامل] پدران حقیقی که خاندان رسالت باشند (طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، 1378: 5/240).

ج) قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلاَّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ (انعام/151)؛ «بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم. اینکه به خدا شرک می آورید و به پدر و مادر نیکی کنید و از بیم درویشی فرزندان خود را می کشید. ما به شما و ایشان روزی می دهیم و به کارهای زشت چه پنهان و چه آشکارا نزدیک می شوید و کسی را که خدا کشتنش را حرام کرده است ـ مگر به حق ـ می کشید. اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش می کند، باشد که به عقل دریابید».

از سوی دیگر، خداوند متعال هر احسانی را مطلوب نمی داند و اگر احسان به آسیب و اختلال بیشتر منجر گردد، از آن منع می فرماید. احسان غیر واقعی منافقین نمونه ای از این نوع ممنوعیت احسان است:

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیتَ الْمُنافِقینَ یصُدُّونَ عَنْک صُدُوداً فَکیفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیدیهِمْ ثُمَّ جاؤُک یحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقاً أُولئِک الَّذینَ یعْلَمُ اللَّهُ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً(نساء/61-63)؛ «و چون ایشان را گویند که به آنچه خدا نازل کرده و به پیامبرش روی آرید، منافقان را می بینی که سخت از تو رویگردان می شوند. پس چگونه است که چون به پاداش کارهایی که مرتکب شده اند مصیبتی به آنها رسد، نزد تو می آیند و به خدا سوگند می خورند که ما جز احسان و موافقت قصد دیگری نداشته ایم؟ خداوند از دلهایشان آگاه است. از آنان اعراض کن و اندرزشان بده به چنان سخنی که در وجودشان کارگر افتد» (ر.ک: طبرسی، جوامع الجامع، 1374: 616).

2.پیشگیری از قطع نسل (فرزند کشی و سقط)

خداوند متعال با بیانی شگرف، برای حفظ حیات و حفاظت از نسل آدمی، هر گونه کشتار و جنگ ناحق را مضموم دانسته و حتی با بیانی لطیف، شرایط نامطلوبی همچون فقر را توجیهی مقبول برای فرزندکشی نمی داند: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلاَّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ (انعام/151)؛ «بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم. اینکه به خدا شرک میاورید و به پدر و مادر نیکی کنید و از بیم درویشی فرزندان خود را مکشید. ما به شما و ایشان روزی می دهیم. و به کارهای زشت چه پنهان و چه آشکارا نزدیک مشوید. و کسی را که خدا کشتنش را حرام کرده است ـ مگر به حق ـ مکشید. اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش می کند، باشد که به عقل دریابید» (ر.ک: طباطبایی، المیزان، 1374: 7/513).

3.پرهیز از اعمال زشت در نهان و آشکار

خداوند، معمولاً در کنار اوامری همچون امر به عدل و احسان، نهی از اعمال زشت و منافی عفت را نیز یادآور می گردد: إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ ینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ الْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (نحل/90)؛ «خدا به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد. و از فحشا و زشتکاری و ستم نهی می کند. شما را پند می دهد، باشد که پذیرای پند شوید» (ر.ک: طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 12/476).

4.راضی بودن به رضای الهی

رضایت به آنچه خداوند برای انسان قرار داده است و خشنودی به خشنودی او آثاری همچون پیشگیری از اختلالاتی (مانند حرص، طمع، حسادت)، بیماری هایی (مانند بیماری های قلبی ناشی از فشار کار نامتعادل) و اختلالات دستگاه گوارش در پی دارد. نماد این راضی بودن به رضای الهی را در وجود امامان معصوم علیهم السّلام در بدترین شرایط دوران زندگی آنان می توان ملاحظه که چگونه صبر نمودند. خداوند در این باره با بیانی روشن، نتیجه این رضایت به رضای الهی را به زیبایی بیان نموده است: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِک الْفَوْزُ الْعَظیمُ (توبه/100)؛ «از آن گروه نخستین از مهاجرین و انصار که پیشقدم شدند و آنان که به نیکی از پی شان رفتند، خدا خشنود است و ایشان نیز از خدا خشنودند. برایشان بهشت هایی که در آنها نهرها جاری است و همیشه در آنجا خواهند بود، آماده کرده است. این است کامیابی بزرگ».

رضایت از جانب مردم طبق فراز رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، به معنای موافقت دل با عملی از اعمال است، بدون اینکه ناراحت شود و احساس تضاد نماید، این رضایت به صرف کراهت نداشتن حاصل می شود و لازم نیست که دوست داشتن هم در میان باشد. پس رضایت بنده از خدای تعالی به همین محقق می شود که از هر امری که خدا از او خواسته، کراهت نداشته باشد و هر چیزی را که او نهی کرده دوست نداشته باشد. این محقق نمی شود مگر در صورتی که بنده به قضای الهی و کارهای تکوینی او راضی باشد و به حکم او و آنچه تشریعاً از وی خواسته، تن دهد؛ به عبارت دیگر، در تکوین و تشریع تسلیم خدا باشد که همان معنای واقعی اسلام و تسلیم شدن به خدای سبحان است. این سخن خود شاهد دیگری است بر آنکه حکم رضایت خدا در آیه مورد بحث مقید به ایمان و عمل صالح است؛ به این معنا که خدای سبحان از مهاجر و انصار و تابعین کسی را مدح کرده که ایمان به خدا و عمل صالح داشته اند و خبر می دهد از اینکه از این گونه افراد مهاجر و انصار و تابعین راضی است و برای آنان بهشت هایی که در دامنه هایش نهرها جاری است، آماده کرده است.

مدلول آیه شریفه این نیست که هر کسی که مصداق مهاجر یا انصار یا تابعین شد، هر چند به اندازه خردلی ایمان به خدا نداشته و یک عمل صالح هم انجام نداده باشد، به سبب همین که مهاجرت کرده یا رسول خداo را در مدینه در منزلش جا داده و یا از این دو طائفه تبعیت کرده خدا از او راضی است و دیگر به هیچ عنوان از او خشمگین نمی شود هر چند گناه اولین و آخرین را هم کرده باشد؛ چون خداوند در حق این سه طائفه مغفرت و رحمت را واجب کرده است. زیرا رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه او در ذاتش متصف نمی شود به صفتی که قابل تغییر و تبدّل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدل یابد؛ بدین صورت که اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد و در روز دیگری اطاعتش کنند راضی شود. اگر می گوییم خدا راضی می شود، معنایش این است که او با عبد خویش معامله رضایت می کند و بر او رحمت می فرستد و نعمتش را ارزانیش می دارد و اگر می گوییم خشم می گیرد و غضب می کند، معنایش این است که او با بنده اش معامله غضب می کند، یعنی رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب و نقمتش می سازد. لذا ممکن است نخست راضی شود، و بعداً به خاطر نافرمانی بنده اش غضب کند، یا به عکس در اول غضب کرده بود و به خاطر اطاعتی که از بنده اش سرزند از او راضی شود.

چیزی که در خصوص آیه مورد بحث از سیاق برمی آید این است که مقصود از این رضایت رضایتی است که دیگر زایل نمی شود و خداوند از طوائف نامبرده طوری راضی شده که دیگر برایشان خشم نمی گیرد؛ چون رضایت از اشخاص معینی نیست، از طبیعت و جنس اخیار است از گذشتگان و آیندگان است، که در ایمان و عمل صالح پیرو گذشتگانی هستند که در ایمان و عمل صالح پایدار بودند، و این امر، امری نیست که زمان در آن دخالت داشته باشد تا صحیح باشد که در مقطعی از زمان خدا راضی باشد و در مقطع دیگر خشم بگیرد (طباطبایی، المیزان، 1374: 9/510).

5.پاسخ نیکی با نیکی

خداوند احسان متقابل را بهترین شیوه پاسخگویی در مقابل عمل دیگران دانسته است که این نیز خود منشأ تکرار احسان و بهره مندی افزون تر اقشار جامعه نسبت به هم می شود. خداوند متعال می فرماید: Pهَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُO (رحمن/60)؛ «آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟». این استفهام انکاری است و می خواهد احسانی را که خدا با دادن دو بهشت به اولیای خود کرده و نعمت های گوناگونی که در آن بهشت ها قرار داده بود، تعلیل کند و بفرماید علت این احسان ها آن بود که ایشان نیز اهل احسان بودند؛ یعنی با ترس از مقام پروردگارشان هر چه می کردند احسان بود (طباطبایی، المیزان، 1374: 19/185).

از سوی دیگر، علاوه بر استفهام انکاری که برای تعلیل نعمت های گذشته آمده، خداوند خوف آنان را که در «وَ لِمَنْ خافَ» بیان شده، احسان به شمار آورده است. در روایت انس بن مالک از رسول خدا صلوات الله علیه آمده که: آن حضرت این آیه را خواند و فرمود: آیا می دانید خدایتان چه می گوید؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتر است. فرمود: «قال ربکم: یقول: هل جزاء من انعمنا علیه بالتوحید الا الجنة».

از این روایت معلوم می شود که توفیق به عمل، احسانی است از جانب خدا؛ پس عملی که مؤمن انجام می دهد، خدا این عمل را به او احسان کرده و در مقابل آن، بهشت را نیز می دهد (قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، 1377: 10/495).

6.امیدواری به رحمت الهی با رعایت تقوای الهی

امیدواری به واسطه تقوا از مقوله های بسیار تأثیرگذار در ارتقای اعتماد به نفس افراد و ارتقای تصور از خویشتن است؛ چراکه فرد در کنار توانمندی های خود، منشأ رحمتی را درک می کند که در جای جای زندگی او حضور دارد و به او توان مضاعف می دهد و او را تنها نمی گذارد تا احساس تنهایی و نا امیدی نماید. خداوند در این باره می فرماید: لکنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیرٌ لِلْأَبْرارِ (آل عمران/198)؛ «اما برای آنان که از پروردگارشان می ترسند، بهشت هایی است که در آن نهرها جاری است. همواره در آنجا مهمان خدا هستند و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 4/395).

شأن نزول این آیه درباره مشرکان عربی است که تجارت داشتند و از تجارت سود سرشار می بردند. یکی از مسلمانان گفت: دشمنان خدا در ناز و نعمتند و ما از گرسنگی در هلاکیم که این آیه آمد. فراء گوید: یهود سفر و سیاحت می کردند و در ضمن سفر تجارت کرده، مال بسیار تحصیل می نمودند و خداوند این آیه را فرستاد تا مؤمنان به بهره فراوان آنها حسرت نبرند.

لکنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لکن برای استدراک است که خلاف معنا آیه قبل را یاد می کند و معنی چنین است: برای کفار عاقبت خیری نیست، بلکه خیر و سعادت خاص مؤمنان متقی است که اطاعت خدا کردند و ترک گناه نمودند. ادامه آیه نیز شرح نعمت های متقیان است و Pخَیرٌ لِلْأَبْرارِO بیان آن است که نعمت های متقیان از آنچه کفار با جهانگردی و تجارت کسب کنند، بهتر است؛ زیرا اینها به زودی فنا پذیرد، ولی نعیم اخروی زوال پذیر نیست (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 4/395).

7.دریافت نعمت به واسطه نیکوکاری

در دنیای پیرامون ما هر عملی، عکس العملی دارد. از سوی دیگر، وجود ذی جود خداوند متعال، اجر و مزد هر عملی را بی پاسخ نمی گذارد؛ در نتیجه، انسان ها با انجام اعمال نیک ضمن دریافت پاداش، از بروز اختلالات فردی، خانوادگی و اجتماعی با رفع نیازهای دیگران پیشگیری می نمایند: إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ (انفال/13)؛ «البته ابرار و نیکان در بهشت اند و ابرار اولیای مطیع خدایند در دنیا» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 26/355). در تفسیر کاشف آمده است: «الأبرار هم أهل الصدق و صالح الأعمال، و جزاؤهم عند ربهم مغفرة و أجر کریم» (مغنیه، تفسیر الکاشف؛ 1424: 7/531).

8.طلب جدایی از مردم نافرمان از امر الهی

انسان های عاقل در فرایند زندگی خود همیشه به دنبال آرامش و زندگی بدون دغدغه در کنار محفل گرم و صمیمی خانواده در یک جامعه امن و پاک هستند. با جداشدن از افراد مخل این شرایط مطلوب، شرایط مطلوب قابل تداوم و استمرار است. همان هایی که به دلیل عدم اطاعت پذیری و عدم توجه به اوامر و نواهی الهی، نظم مطلوب عالم را بر هم می زنند؛ غافل از آنکه این مخالفت و عدم تبعیت از دستورات الهی هم به خود آنها و هم به پیرامون آنها می تواند آسیب وارد نماید. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذینَ یخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمَا ادْخُلُوا عَلَیهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکلُوا إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِک إِلاَّ نَفْسی وَ أَخی فَافْرُقْ بَینَنا وَ بَینَ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ (مائده/23-26)؛ «دو مرد از آنان که پرهیزگاری پیشه داشتند و خدا نعمتشان عطا کرده بود، گفتند: از این دروازه بر آنان داخل شوید و چون به شهر درآمدید، شما پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر از مؤمنان هستید. گفتند: ای موسی، تا وقتی که جباران در آنجایند، هرگز بدان شهر داخل نخواهیم شد. ما اینجا می نشینیم تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید. گفت: ای پروردگار من، من تنها مالک نفس خویش و برادرم هستم. میان من و این مردم نافرمان جدایی بینداز. خدا گفت: ورود به آن سرزمین به مدت چهل سال برایشان حرام شد و در آن بیابان سرگردان خواهند ماند. پس برای این نافرمانان اندوهگین مباش» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 6/276).

9.طلب راه مستقیم

طلب هدایت و راهی که منتج به عاقبت خوش و مطلوب می گردد، از دیر باز به عنوان راهنمایی برای رسیدن به مقصود متعالی برای بشر مطرح بوده است. در واقع، فرد با این شاخص از سرگردانی و نداشتن هدف و آرمان قابل اعتماد نجات می یابد و سرگشتگی او به امیدواری مبدل می گردد. قرآن کریم این راه مستقیم را که به سوی هدایت و انسان کامل است، برای بشر ترسیم نموده است: وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیناهُمْ وَ هَدَیناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (انعام/87).

این آیه اتصال هدایت الهی در سلسله آبا و ابنای بشر را تأیید می نماید؛ برای اینکه «ذریات» را که همان نسل آینده است با «آباء» که نسل گذشته است با هم ذکر نموده و فرموده که آیندگان نیز در داشتن هدایت با حاضران به پدری یا پسری یا اخوت اتصال دارند» (طبرسی، جوامع الجامع، 1374: 2/11).

در سوره حمد نیز از خداوند طلب می نماییم که صراط مستقیم را به ما بنمایاند: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ (حمد/6)؛ «ما را به راه راست هدایت فرما».

«هدی» در اصل باید به «لام» یا «إلی» متعدی شود؛ نظیر آیه یهْدی لِلَّتی هِی أَقْوَمُ (اسراء/9)؛ «قرآن مردم را به راسترین و استوارترین راه هدایت می کند» و آیه إِنَّک لَتَهْدی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (شوری/52)؛ «و اینک تو ای پیامبر مردم را به راه راست هدایت خواهی کرد»، ولی در آیه مورد بحث «هدی» بنفسه متعدی شده است. «صراط مستقیم» نیز دین حقّی است که خداوند جز آن را از بندگانش نمی پذیرد و «دین» از آن جهت «صراط» نامیده شده است که پیروان و رهروان خود را به بهشت می رساند؛ چنان که «جادّه» عابر را به مقصد می رساند؛ بنابراین، معنای «اهدنا» این می شود که پروردگارا با بخشش الطاف بی کرانت بر هدایت ما بیفزا؛ مثل آیه وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدی (محمّد/17) (طبرسی، جوامع الجامع؛ 1374: 1/10).

10.پناه بردن به خدا در هنگام وسوسه های شیطانی

از نخستین انسان تا زمان حاضر به تصریح قرآن کریم، حضور شیاطین انس و جن همیشه مطرح بوده است. خداوند راه امان ماندن از خطر و آسیب این شیاطین را پناه بردن به خدا می داند؛ همان خدایی که شنوا و بینا به همه چیز در همه جا و در تمامی شرایط است؛ وَ إِمَّا ینْزَغَنَّک مِنَ الشَّیطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (اعراف/200)؛ «هرگاه وسوسه ای از شیطان در دل تو افتاد که تو را بر خلاف آنچه بدان مأمور شده ای وسوسه کرد، به خدا پناه ببر و از شیطان پیروی مکن». در این آیه «نزغ» به معنای «نازغ» به کار رفته که مصدر به معنای اسم فاعل آمده است؛ یعنی گویا شیطان هنگامی که انسان را به گناهان تحریص می کند، او را به حرکت درمی آورد و برمی انگیزد (طبرسی، جوامع الجامع، 1374: 2/438).

11.تقوا و صبر، مقدمه پاداش الهی

در انجام امور و در اعمال، گفتار، کردار و حتی تفکرات اگر خداوند را در نظر بگیریم و صبر پیشه سازیم، بسیاری از تنش ها و نابسامانی هایی که ممکن است بروز نماید، پیشگیری می شود. نظیر زود قضاوت ننمودن یا جمع آوری اطلاعات دقیق و کافی در تعیین نوع و روش برخورد با موضوعات مختلف که محصول چنین نگرشی نه تنها سودمندی در دنیا، بلکه پاداش الهی دارد. نمونه این تقوا و صبر را خداوند متعال در قرآن کریم در عاقبت حضرت یوسفg بیان می فرماید: قالُوا أَ إِنَّک لَأَنْتَ یوسُفُ قالَ أَنَا یوسُفُ وَ هذا أَخی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَینا إِنَّهُ مَنْ یتَّقِ وَ یصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (یوسف/90)؛ «آیا تو یوسفی؟ گفت: آری، من یوسفم و این برادر من است. خدا به ما منّت گذاشته است. هر کس که تقوا و صبر پیشه کند، حتما خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند» (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 12/289).

12.برادری

پشتیبانی، همراهی و همیاری نمودن یکدیگر در سختی ها و مشکلات، یکی از نمادهای پیشگیرانه از بسیاری از معضلات فردی و اجتماعی است. خداوند متعال با اشاره ای لطیف به معاونت حضرت هارونg برای برادرش حضرت موسیg به این ارزش توجه داده است تا از آن الگو بگیریم: وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی اشْدُدْ بِهِ أَزْری (طه/29ـ31).

در الموسوعة القرآنیه آمده است: «وَزِیراً» أی معینا یحمل عنی ثقل ما کلفت به... (ابیاری، الموسوعه القرآنیه، 1405: 10/291).

به بیانی دیگر، خداوند قدرت بازو و محکم شدن آن را به همراهی دیگری تعبیر می نماید: قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَک بِأَخیک وَ نَجْعَلُ لَکما سُلْطاناً فَلا یصِلُونَ إِلَیکما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکمَا الْغالِبُونَ (قصص/35). در این آیه، بازویت را به وسیله برادرت محکم می کنم، کنایه از این است که تو را به وسیله او تقویت خواهم کرد. نیز عدم وصول فرعونیان به آن دو، کنایه است از اینکه آنان قدرت و تسلط بر کشتن شما نخواهند یافت، گویا آن دو بزرگوار را در یک طرف و فرعونیان را در طرف دیگر، دو گروه فرض کرده که با هم مسابقه دارند. آن گاه فرموده است: گروه فرعونیان به شما نمی رسند تا چه رسد به اینکه از شما سبقت گیرند.

به هر حال، معنای آیه این است که به زودی تو را به وسیله برادرت هارون تقویت و یاری خواهیم کرد، و برای شما تسلط و اقتدار و غلبه ای بر ایشان قرار خواهیم داد تا به سبب آیاتی که ما شما دو نفر را به وسیله آن غلبه می دهیم، نتوانند بر شما مسلط شوند. آن گاه همین غلبه دادن آن دو بزرگوار را بر فرعونیان با عبارت أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکمَا الْغالِبُونَ بیان نموده است. در واقع، این بیان را آورده تا بفهماند که نه تنها آن دو غالب اند، بلکه پیروان ایشان نیز غالب هستند. از این بیان روشن می شود که کلمه «سلطان» به معنای قهر و غلبه است، ولی بعضی (طبرسی، مجمع البیان، 1380: 7/253) از مفسران گفته اند: «به معنای حجت و برهان است» (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 16/48).

13.دفاع برای پیشگیری از ضعف

در عرصه دفاع فردی و جمعی و از جمله دفاع از خانواده در مقابل عناصر آسیب زا، چه در جنگ نرم و چه در جنگ سرد، انسان عاقل باید از نفوذ عوامل آسیب زا جلوگیری نماید. اگر در این خصوص ضعفی بروز نماید و کوتاهی شود، آسیب آن به لایه های مختلف اجتماع وارد می شود. قرآن کریم به این مهم این گونه اشاره دارد: قَدْ یعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقینَ مِنْکمْ وَ الْقائِلینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَینا وَ لا یأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلیلاً (احزاب/18)؛ «خداوند آنان که مردم را از جنگ باز می داشتند و به برادران خود می گفتند پیش ما بیایید، به خوبی می شناسد. آنها مردمی ضعیفند و جز به مقدار کمی، کارزار نمی کنند».

کلمه «معوقین» اسم فاعل از تعویق است که به معنای منصرف کردن و تأخیر انداختن است و کلمه «هلمّ» اسم فعلی است که معنای «بیا» را می دهد و چون اسم فعل است، تثنیه و جمع ندارد. و کلمه «بأس» به معنای شدت و جنگ است (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 16/431).

14.استعفاف و تعفف

در نظام بهداشت و سلامت از منظر قرآن و عترت، لزوم عفت ورزی و پاکدامنی و خود نگهداری در مقابل امیال و شهوات که منشأ بروز اختلالات فردی، خانوادگی و اجتماعی است، به کرات بیان گردیده است. این عفت و پاکدامنی در شرایط وجود استطاعت و عدم آن به شکل های گوناگونی قابل تصور و اجراست؛ با فرایندهایی همچون ازدواج در شرایط استطاعت و روزه داری و ورزش در فراهم نبودن شرایط ازدواج.

استعفاف و تعفف حصول حالتی برای نفس است که از غلبه شهوت جلوگیری می کند (راغب اصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، 1385: 351)؛ برای مثال، خداوند در قرآن کریم می فرماید: وَ لْیسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یغْنِیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ... وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یکرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحیمٌ (نور/33)؛ «آنان که استطاعت زناشویی ندارند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا از کرم خویش توانگرشان گرداند... و کنیزان خود را اگر خواهند که پرهیزگار باشند به خاطر ثروت دنیوی به زنا وادار مکنید. هر کس که آنان را به زنا وادارد، خدا برای آن کنیزان که به اکراه بدان کار وادار گشته اند، آمرزنده و مهربان است».

کلمه «استعفاف» و «تعفف» با همدیگر قریب المعنا هستند. مراد از نیافتن نکاح، قدرت نداشتن بر مهریه و نفقه است. معنای آیه این است که کسانی که قدرت بر ازدواج ندارند، از زنا احتراز بجویند تا خداوند ایشان را از فضل خود بی نیاز کند.

کلمه «فتیات» به معنای کنیزان و فرزندان ایشان و کلمه «بغاء» به معنای زناست و این کلمه مفاعله از بغی است، و «تحصن» به معنای تعفف و ازدواج کردن است. اگر نهی از اکراه را مشروط کرده به اینکه اگر خودشان خواستند تعفف کنند، بدان جهت است که اکراه در غیر این صورت تحقق نمی یابد؛ لذا در صورت اکراه آنان را وعده مغفرت داده است (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 15/158).

15.تعفف حتی در کهنسالی

تعفف و خود نگهداری به اندازه ای عامل پیشگیرانه و حافظ سلامتی جامعه است که در دوره کهنسالی نیز مورد توجه قرار گرفته است قرآن می فرماید: وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتی لا یرْجُونَ نِکاحاً فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ أَنْ یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ وَ أَنْ یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (نور/60)؛ «پیر زنان که دیگر امید شوی کردنشان نیست، بی آنکه زینت های خود را آشکار کنند، اگر چادر خویش بنهند، مرتکب گناهی نشده اند. و خودداری کردن برایشان بهتر است و خدا شنوا و داناست».

کلمه «قواعد» جمع قاعده است که به معنای زنی است که از نکاح بازنشسته باشد؛ یعنی دیگر کسی به خاطر پیری اش میل به او نمی کند؛ بنابراین، جمله اللاَّتی لا یرْجُونَ نِکاحاً وصفی توضیحی برای کلمه قواعد است. بعضی گفته اند: کلمه مذکور به معنای زنی است که از حیض یائسه شده باشد و وصف بعد از آن صرفاً برای رفع اشتباه است (طبرسی، مجمع البیان، 1374: 7/154).

در واقع، این آیه در معنای استثنایی است از عموم حکم حجاب و معنایش این است که بر هر زنی حجاب واجب است الا زنان مسن که می توانند بی حجاب باشند. البته در صورتی که کرشمه و تبرج نداشته باشند. جمله وَ أَنْ یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ کنایه است از خودپوشی؛ یعنی همین زنان سالخورده نیز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است، و جمله وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ تعلیل حکمی است که تشریع کرده و معنایش این است که خدا آنچه را که زنان به فطرت خود در خواستش را دارند، شنواست و به احکامی که به آن محتاجند، داناست (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 15/228).

16.استقامت در عهد و پیمان

استقامت به معنای پایداری در راهی بر خط راست است (راغب اصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، 1385: 418). خداوند متعال مکرر در آیات متعدد با اشاره به پایبندی به عهد و پیمان های بسته شده، بر آن تأکید می نماید. این پایبندی در عرصه فردی باعث افزایش اعتماد به نفس و پرهیز از آسیب های پیرامون می گردد. در عرصه خانواده، بنیان های مستحکم خانواده و ارتباط بین زن و شوهر را حفظ می نماید و در عرصه اجتماعی، پایبندی به اصول و قواعد و قوانین را در پی دارد. خداوند متعال در موضوع عهد و پیمان با کسانی که قابل اعتماد نیستند و نمی توان به آنان دل بست، نمونه ای را ذکر می نماید که مشرکان هستند، آنجا که می فرماید: کیفَ یکونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ (توبه/7)؛ «چگونه مشرکان را با خدا و پیامبر او پیمانی باشد؟ مگر آنهایی که نزد مسجد الحرام با ایشان پیمان بستید. اگر بر سر پیمانشان ایستادند، بر سر پیمانتان بایستید. خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»

آیه بدین معناست که چگونه اینها پیمان درستی دارند با اینکه در دل تصمیم به شکستن و نقض آن گرفته اند. در واقع، این کلام و استفهام از روی تعجب یا از روی انکار است. برخی گفته اند: معنای آیه این است: چگونه خدا دستور می دهد که از ریختن خون مشرکان دست باز دارید؟! آن گاه کسانی که نزد خدا پیمان دارند، استثناء شده اند؛ زیرا اینان در دل قصد پیمان شکنی و خیانت تو را ندارند.

معنای استقامت در این آیه نیز این است که تا وقتی آنها بر عهد و پیمان پایدارند، یعنی مادامی که اینها بر آن طریقه مستقیم با شما باقی هستند، شما نیز با آنها همان گونه باشید.

17.عدم پیروی از نادانان

در سیر به سوی تکامل و پیشرفت، انسان عاقل به دنبال افراد یا جریاناتی است که منشأ پیشرفت و رشد او شوند؛ پس به نادانان و جاهلان اتکا نمی نماید. این موضوع به عنوان یک راهکار فردی، خانوادگی و اجتماعی مانع از ورود هجمه های چشم و همچشمی، تجمل گرایی، ظاهرنگری، حسادت، حرص و طمع می گردد. قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکما فَاسْتَقیما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یعْلَمُونَ (یونس/89)؛ «(خدا) فرمود: دعای هر دو شما پذیرفته شد؛ پس پایداری کنید؛ و راه کسانی را که نمی دانند، پیروی مَکنید».

از امام صادقg نیز روایت شده است: «وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ» یعنی خدای سبحان در این آیه موسی و هارون را نهی کرده و فرموده است: از طریقه کسی که به خدا ایمان ندارد، و خدا و پیغمبران او را نمی شناسد پیروی نکنید (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ 1380: 11/348).

18.توجه به بصیرت و آگاهی دائمی الهی بر مخلوقات

نظارت دائمی، مستمر و حضور خداوند که در تمامی مراحل، زمان ها، شرایط و حالات در کنار انسان حضور دارد و از رگ گردن به او نزدیک تر است، خود نقطه اتکا و توکل به ذاتی است که هیچ گاه انسان را تنها نمی گذارد؛ رویکردی که علاوه بر پیشگیری از افسردگی و احساس تنهایی، قدرتی مضاعف را ایجاد می نماید تا انسان به سوی تکامل و پیشرفت میل نماید. خداوند متعال استقامت ورزی و حرکت در راستای فرامین الهی را قرین توجه خویش می داند که هیچ چیزی از محضر او پنهان نمی ماند فَاسْتَقِمْ کما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (هود/112)؛ «پس همان گونه که فرمان داده شدی پایداری کن! و کسانی که با تو (به سوی خدا) بازگشتند، (نیز پایداری کنند) و طغیان مَکنید، [چرا] که او به آنچه انجام می دهید بیناست».

استقامت در آیه به معنای ادای مأموریت و رساندن آن و جلوگیری از منهیات الهی است که طبق آیه شامل مؤمنان نیز می شود.

وَ لا تَطْغَوْا یعنی با کم و زیاد کردن آن از امر و فرمان خدا تجاوز نکنید که از حد استقامت خارج شوید و بدانید که به راستی خداوند به اعمال شما داناست و چیزی بر وی پوشیده نماند.

19.طهارت و پاکیزگی (وضو، غسل و تیمم)

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَ أَیدِیکمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلَی الْکعْبَینِ وَ إِنْ کنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا صَعیداً طَیباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکمْ وَ أَیدیکمْ مِنْهُ ما یریدُ اللَّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکنْ یریدُ لِیطَهِّرَکمْ وَ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ (مائده/6)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که برای نماز برمی خیزید، پس چهره هایتان و دست هایتان را تا آرنج بشویید؛ و سرهایتان و پاهایتان را تا دو مفصل [یا برآمدگی روی پاها] مسح کنید. و اگر جُنُب هستید، پس (با غسل کردن خود را) پاک کنید. و اگر بیمارید یا در مسافرتید [و] یا یکی از شما، از مکان پستِ (دستشویی) آمد، یا با زنان تماس (جنسی) داشتید، و آبی (برای وضو یا غسل) نیافتید، پس بر زمینِ پاکِ [نیکو] تیمّم کنید؛ و از آن، بر چهره ها و دست هایتان بکشید. خدا نمی خواهد، تا بر شما هیچ تنگ بگیرد، ولیکن می خواهد، تا شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ تا شاید شما سپاسگزاری کنید».

آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه نماز مشروط به شستن و مسح کردن (وضو) است و از آن بیش از این مقدار استفاده نمی شود که نماز وضو می خواهد، اما اینکه آن قدر اطلاق داشته باشد به طوری که دلالت کند بر اینکه هر نمازی یک وضو لازم دارد، هر چند وضوی قبلی باطل نشده باشد، منوط به این است که آیه شریفه اطلاق داشته باشد، در حالی که آیات تشریع از جمیع جهات کمتر اطلاق دارد. البته این سخن با قطع نظر از جمله: وَ إِنْ کنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا است، چون با در نظر گرفتن این جمله آیه نسبت به حال جنابت اطلاق ندارد، بلکه مقید به نبودن جنابت است. حاصل معنای مجموع آیه این است که اگر جنب نباشید و بخواهید به نماز بایستید، باید وضو بگیرید و اما اگر جنب بودید، باید خود را طاهر سازید.

جمله إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ... اطلاق ندارد تا دلالت کند که یک یک نمازها وضو می خواهد. ممکن است همین معنا را از جمله وَ لکنْ یریدُ لِیطَهِّرَکمْ استفاده کرد؛ چون این جمله به ما می فهماند که غرض خداوند از تشریع غسل، وضو و تیمم این نیست که تکلیف و مشقت شما را زیاد کند، بلکه غرض این است که طهارت معنوی حاصل شود؛ بنابراین اگر غرض داشتن طهارت است، نمازگزار مادام که وضوی قبلیش باطل نشده، طهارت معنوی دارد، پس تک تک نمازها وضو نمی خواهد (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1374: 5/355).

از سوی دیگر، در بررسی فواید معنوی و بهداشتی وضو و تیمم همین بس که چون انسان خود را آماده حضور در محضر خدا می نماید و در واقع همچنان که از مفهوم کنایی وضو به دست می آید. سر تا پا، مطیع و فرمانبردار خدا می گردد تا افزون بر سخن گفتن با خدا، عامل به آنچه می گوید گردد، با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» تنها امید به رحمت خدا داشته باشد. در مقابل نعمات او با اطاعت و بندگیش شکر گذاری نماید. او را مالک روز جزا بداند و ایمان به معاد و روز رستاخیز داشته باشد. تنها او را بپرستد و تنها از او یاری بجوید. از او راه مستقیم هدایت را طلب نماید. راه و طریق کسب نعمت و روزی را از او بخواهد و از راه مغضوبین و گمراهان بپرهیزد (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، 1387: 5/55).

طهارت، وضو، غسل و تیمم علاوه بر بعد عبادی، سلامت و بهداشت جسم، روح، روان و تعاملات با دیگران در فضای خانواده و مسجد را نیز به دنبال دارد. تعادل در اجزای بدن همچون دست ها و پاها و تعادل در اعصاب با تکراری که در هر شبانه روز دارد نیز از فواید آن است. از سویی، پیشگیری از بسیاری از بیماری ها نظیر عفونت ها و اختلالات دستگاه های بدن نظیر سیستم کلیه و مجاری ادرار نیز فواید دیگر آن می تواند باشد.

20.پرهیز از غنا

در موضوع غنا، لهو ولعب آیات بسیاری آمده است که نشانه ای برای راهنمایی بشر در برخورد با این امور می تواند باشد؛ اموری که نه تنها سلامت روحی و روانی فرد را به خطر می اندازد، بلکه ممکن است ستون های خانواده را به لرزه درآورد و بنیان های اجتماعی را تخریب نماید. محصول تبعیت از اوامر الهی در این خصوص صیانت از فرد، خانواده و جامعه است که با استفاده حداکثری از پتانسیل های حلال خدادادی و پر نمودن ظرف آن، جایی برای ابتلا به گناه، کجروی و آسیب باقی نمی گذارد. خداوند می فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یتَّخِذَها هُزُواً أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (لقمان/6).

غنا یکی از دام های بزرگ شیاطین است. در اینجا سخن از گروهی است که درست در مقابل گروه «محسنین» و «مؤمنین» قرار دارند؛ سخن از جمعیتی است که سرمایه های خود را برای بیهودگی و گمراه ساختن مردم به کار می گیرند، و بدبختی دنیا و آخرت را برای خود می خرند. نخست می فرماید: «و بعضی از مردم، سخنان باطل و بیهوده را خریداری می کنند تا خلق خدا را از روی جهل و نادانی از راه خدا گمراه سازند» و در پایان آیه اضافه می کند: «عذاب خوار کننده از آن این گروه است».

به هر حال، غنا یکی از مصادیق لهو الحدیث است. «لهو الحدیث» نیز مفهوم وسیع و گسترده ای دارد و هر گونه سخنان یا آهنگ های سرگرم کننده و غفلت زا که انسان را به بیهودگی یا گمراهی می کشاند در بر می گیرد، خواه از قبیل «غنا» و الحان و آهنگ های شهوت انگیز و هوس آلود باشد و خواه سخنانی که نه از طریق آهنگ، بلکه از طریق محتوا انسان را به بیهودگی و فساد، سوق می دهد.

از مجموع کلمات فقهای اسلام استفاده می شود که «غنا» آهنگ هایی است متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد می باشد و قوای شهوانی را در انسان تحریک می نماید. این نکته نیز جالب توجه است که گاه یک آهنگ هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتوای آن؛ به این ترتیب اشعار عشقی و فسادانگیز را با آهنگ های مطرب بخوانند و گاه تنها آهنگ، غناست. نیز اشعار پر محتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را اگر به آهنگی بخوانند که مناسب مجالس عیاشان و فاسدان است حرام می باشد (مکارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، 1387: 3/552).

در جای دیگری از قرآن کریم خداوند متعال می فرماید: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (حج/30) خداوند پس از آن که بندگانش را به توجّه نسبت به محرّماتش وادار فرموده در این قسمت به دوری از بت ها و گفتار دروغ سفارش می کند زیرا توحید خداوند و نفی شرک از ذات اقدس او، و نیز صادق گفتار، بیشترین حرمت را داراست.

از سوی دیگر، خداوند شرکت در مجلس غنا و شاهد بودن بر آن را نهی می نماید؛ آنجایی که می فرماید: وَ الَّذینَ لا یشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً (فرقان/72)؛ «و کسانی که به باطل گواهی نمی دهند (و در مجالس باطل حاضر نمی شوند) و هنگامی که بر بیهوده بگذرند، بزرگوارانه بگذرند». محمد بن مسلم از امام صادقg نقل می کند که در مورد این آیه سؤال شد. حضرت فرمودند: منظور غنا است (کلینی، اصول الکافی، 1369: 6/432). منظور لا یشْهَدُونَ الزُّورَ کسانی هستند که «در مجالس گناه و هرزگی و باطل حاضر نمی شوند» نیز مقصود از «زور» غنا و خوانندگی است، که از امام باقرg و امام صادقg روایت شده است. در نهایت باید گفت پرهیز از غنا و هرگونه لهو الحدیث، نقش به سزایی در بهداشت روح و روان آدمی دارد که آثار آن را در زندگی فردی و اجتماعی می توان ملاحظه کرد.

نتیجه

از آنچه در نوشتار حاضر گذشت، نتایج ذیل به دست می آید:

1.تندرستی، بهداشت و سلامت و پیشگیری به مفهوم وسیع آن یک ارزش است.

2.اهل ایمان به سالم زیستن شایسته ترند.

3.سلامت به طور کلی، خود مقدمه لازم برای انجام وظایف دینی و حفظ کیان اعتقادی و عزت مسلمانان است.

4.تأمین سلامت و حفظ و ارتقای آن نیازمند برخورداری مردم از آگاهی های ضروری بهداشتی است.

5.هر تلاشی که در زمینه بهداشت و پیشگیری با الهام از رهنمودهای حیات بخش و مسئولیت آفرین اسلامی صورت می گیرد، تلاشی مقدس است که می توان آن را مصداق روشنی از اعمال صالح و عبادات ثمربخش و مایه خشنودی خداوند متعال دانست.

6.همه و به خصوص برگزیدگان و فرهیختگان و مدیران جامعه اسلامی برای تأمین سلامت جامعه بشری به طور عام و برای جامعه اسلامی به طور خاص مسئولیت دارند.

7.از آنجا که تأمین سلامت با مفهوم جامع آن مشارکت همگانی را می طلبد، بجاست که آن را یک مسئولیت همگانی فرض نماییم.

منابع

ابیاری، ابراهیم (1405ق)، الموسوعه القرآنیه، موسوعه السجل العرب.

بستانی، فواد افرام (1370ش)، فرهنگ ابجدی، مترجم رضا مهیار، تهران، اسلامی. حر عاملی، محمد حسن (1412ق)، وسائل الشیعه، قم، آل البیت.

حسین بن محمد (معروف به راغب اصفهانی)، ابی القاسم (1385ش)، المفردات فی غرائب القرآن، ارومیه، ظرافت.

رضایی اصفهانی، محمد علی (1387ش)، تفسیر قرآن مهر، قم، پژوهش های تفسیر و علوم قرآن.

رضایی اصفهانی، محمد علی و جمعی از فضلای حوزه و دانشگاه، ترجمه قرآن کریم، موسسه فرهنگی دارالذکر، 1383ش.

رضایی اصفهانی، محمدعلی (1383ش)، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، تهران، اسوه.

رضایی، حسن رضا (1383ش)، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، قم، مرکز مدیریت حوزه.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1387ش)، عیون اخبار الرضا، تهران، نشر جهان.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1390ش)، علل الشرایع، تهران، وانک، چاپ سوم.

صفی علیشاه، حسن بن محمد باقر (1378ش)، تفسیر صفی، تهران، منوچهری.

طباطبایی، محمد حسین (1374ش)، تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

طبرسی، ابو علی فضل بن حسن (1374ش)، جوامع الجامع، ترجمه احمد امیری شادمهری، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی. طبرسی، فضل بن حسن (1380ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، فراهانی.

طیب، سید عبدالحسین (1378ش)، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام. علی بن الحسین، امام چهارم (1387ش)، الصحیفه السجادیه، تهران، کارآفرینان فرهنگ و هنر، چاپ دوم.

قرشی، سید علی اکبر (1377ش)، تفسیر أحسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت.

کلینی، محمد بن یعقوب (1369ش)، اصول الکافی، قم، اسلامیه.

مجلسی، محمد باقر (1413ق)، بحارالأنوار، تهران، اسلامیه.

مستغفری، ابوالعباس و محمد خلیلی (1385ش)، روش تندرستی در اسلام، ترجمه یعقوب مراغی، قم،مومنین،

مغنیه، محمد جواد (1424ق)، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه. مکارم شیرازی، ناصر (1387ش)، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان