طلاق چیست؟
طلاق یکی از بحران های بزرگسالی است. زن ها و مردها اغلب با سرعتی متفاوت، رشد و تغییر می کنند. طرفین بر اثر این تغییر، متوجه می شوند که دیگر همانی نیستند که هنگام ازدواج بوده اند. حقیقت این است که هر دو تغییر کرده اند و مسیر تکامل را در جهات مختلف پیموده اند. در چنین وضعیتی، معمولاً یکی از طرفین، دیگری را به دلیل از بین رفتن عواطف بینشان سرزنش می کند تا از بررسی نقش خود در مشکلات شانه خالی کند. گاهی تباهی زندگی زناشویی (طلاق)، با مشخصه های دوران میانسالی ارتباط دارد. مشخصه هایی مانند: نیاز به تغییر، فرسودگی و خستگی ناشی از عملکرد مسئولانه و ترس از رویارویی با خویشتن.
دِبی فورد، اعتقاد دارد آنچه که ما در طلاق از دست می دهیم، فقط شریک زندگی مان نیست، بلکه نفسِ خود ماست. هرچه در مورد خودمان فکر و یا تصور می کرده ایم لگدمال می شود. «ما» آن چیزی است که در جریان طلاق از دست می رود. به این دلیل است که طلاق تا این حد صدمه زننده است.
نیل دانلد والش، می گوید تعریف طلاق طبق آنچه که در فرهنگ لغات جهانی آورده شده، عبارت است از «جدایی کامل و انفصال دو نفر؛ ولی من معتقدم مطلقاً چنین چیزی امکان ندارد. در جهان هستی، جدایی کامل و خاتمه دادن به رابطه ی زناشویی غیرممکن است. حتی اگر شخص را پس از طلاق هرگز نبینیم، باز هم با او رابطه خواهیم داشت. ماهیت آن رابطه بر روزها و اوقات زندگی ما بسیار اثرگذار است. پس، ازدواج را نمی توان خاتمه داد بلکه فقط می توان پیوند ازدواج را قطع کرد. ما می توانیم به طور رسمی و از طریق نهادهای مربوطه به ازدواج مان خاتمه دهیم، ولی نمی توانیم به وحدت ایجاد شده میان دو جان، خاتمه دهیم. به این معنا که نمی شود آنچه را که خداوند در نتیجه ی ازدواج به یکدیگر وصل کرده است از هم گسست. به بیان دیگر «دو بخش شدن ممکن است، اما بخشی از دیگری نبودن، ممکن نیست».
در دهه ی انفجار آسیب های اجتماعی با افزایش آمارهای طلاق مواجه هستیم. طلاق در افراد، احساس باختن و بازنده شدن را در ارتباط زناشویی ایجاد می کند و طرفین برای رهایی از این احساس، اقدام به جدایی می کنند و گاهی طلاق، تنها راه منطقی برای حل مشکل به نظر می رسد و آنچه دارای اهمیت است نگرش متفاوت افراد جامعه نسبت به این پدیده است و یکی از عوامل مهم طلاق در جامعه ی امروز بحران شخصیت است، همان بحرانی که گاه سبب می شود ازدواج ها صورت گیرد.
جدایی و طلاق چه تفاوتی با هم دارند؟
جدایی، شاید به مفهوم طلاق آزمایشی باشد. شاید در مشاوره ها و زندگی های مشترک طولانی طرفین به این نتیجه برسند که مدتی دور از هم زندگی کنند تا مشخص شود میزان درگیری ها چقدر کاهش می یابد. گاهی زوج ها زندگی بدون کلام و تماس جنسی یا قهرآمیز را با هم ادامه می دهند تا حتی الامکان به خاطر فرزندان شان، از جدایی و طلاق پرهیز کنند. گاهی توصیه می شود که زن و شوهر برای زمان محدود جدا از هم زندگی کنند. شاید با فروکش کردن فشارهای عصبی به آرامشی نسبی دست یابند و به شکل منطقی تری با زندگی روبه رو شوند. در این جدایی موقت، زن و شوهر خلأهای حمایتی و روانی و مادی را نسبت به یکدیگر حس می کنند. و این شاید باعث شود که قدر همدیگر را بیشتر بدانند یا برعکس، به این نتیجه برسند که از بسیاری از فشارها رهایی یافته اند و در خلوت خود احساس آرامش بیشتری کنند. ممکن است در تنهایی قادر باشند به زندگی آرام خود ادامه دهند.
در این تنهایی و جدایی آزمایشی فرد قادر است تا عمیقاً در درون خود را بنگرد و به بررسی جهان درونی خود بپردازد و درک کند (کجای کار اشتباه بوده) و چگونه توانسته آنقدر خشم و انزجار را در همسر خود بیافریند، در صورتی که آرزوی قلبی شان ازدواجی سعادتمند بوده، چه چیزی باعث شده تا نشانه های نارضایتی را که اکنون کاملاً آشکار شده تاکنون نبینیم.
انواع طلاق و مراحل آن کدام است؟
در زمان های گذشته، طلاق کاری قبیح و ننگ آور بود. اما حالا دیگر زمانه دگرگون شده و طلاق نه تنها مایه ی ننگ نیست، بلکه عملی پیش پا افتاده و شایع است. «طلاق راه حلی معقول برای موقعیتی نامعقول است.»
پل بوهانان که در زمینه ی ازدواج و طلاق تحقیق می کند معتقد است که طلاق در مراحل مختلف زندگی و تحت عناوین زیر صورت می گیرد:
طلاق روانی:
در پدیده ی طلاق روانی که بر اثر ترک محبوب یا عامل عاشقانه ی خارجی بروز می کند، در برابر مرگ یک رابطه ی طولانی، واکنش به صورت سوگواری و عزاداری ملاحظه می شود. جدایی از همسر باعث می شود که طرفین احساس استقلال و خروج از موقعیت های وابستگی داشته باشند. وابستگی شدید طرفین در زمان ازدواج این جدایی را بسیار دشوار می کند. اگر وابستگی یک طرف از طرف دیگر شدیدتر باشد، هنگام طلاق احساساتی نظیر افسردگی، اضطراب و نوسان خُلقی شدید را تجربه خواهد کرد. حداقل دو سال طول می کشد تا عوارض طلاق روانی کم رنگ و شخص نسبت به همسر قبلی خود بی تفاوت شود و هر یک از طرفین مجدداً به عنوان فردی مجرد، هویتی جدید بیابند.
طلاق قانونی:
طلاق قانونی بدین منظور صورت می گیرد که هر یک از طرفین پس از طی مراحلی قانونی در دادگاه حق ازدواج مجدد پیدا کنند.
طبق آمار موجود، 75 درصد زنان و 80 درصد مردان تا سه سال پس از طلاق، مجدداً ازدواج می کنند.
طلاق اقتصادی:
در این نوع طلاق، تقسیم دارایی زوجین بین طرفین صورت می گیرد. موضوع اساسی این مرحله از طلاق، حمایت اقتصادی از زن است. بیشترین نگرانی در این نوع طلاق مربوط به مردانی است که به زعم آنکه در دادگاه محکوم به پرداخت نفقه یا تأمین مالی فرزندان می شوند، از این کار سرباز می زنند. این یک پدیده ی اجتماعی مشکل زاست.
طلاق اجتماعی:
در این نوع طلاق، روابط اجتماعی زوج مطلقه، دچار تغییرات اساسی می شود. معدودی از دوستان و فامیل در جمع آشنایان باقی می مانند و تعدادی نیز از زوجه مطلقه دوری می کنند. حتی ملاقات با دوستان تازه نیز برای زوج جدا شده مشکل می شود. این نشان می دهد که هر یک از طرفین، برای روابط اجتماعی، چقدر به همسر خود متکی بوده اند.
طلاق والدین: در این نوع طلاق، مسائل مربوط به فرزندان مثل حضانت و غیره مطرح است.
چطور می توان از طلاق جلوگیری نمود؟
زمانی که زن و شوهر، هر دو، بپذیرند. این حق قانونی هر یک از آن هاست که هر طور می خواهند بیندیشند و هر طور می خواهند احساس و عمل کنند. هیچ کس به این دلیل که برخلاف نظر دیگری فکر می کند یا کاری را به شکل دیگری انجام می دهد، محاکمه نمی شود.
البته توصیه برای طلاق بسیار پیچیده و زمان گیر است. پس از مدت ها تلاش و جدیت در خصوص حل ناسازگاری ها و علل چند جانبه ی آن، چنانچه موفقیت حاصل نشود، طلاق توصیه می شود.
راه های زیر برای جلوگیری از طلاق توصیه می شود:
1 ـ زن و شوهر باید به حرف های یکدیگر گوش بدهند و منظور همدیگر را درک کنند: «مهم این است که بتوانم حرف هایم را بزنم، نه این که آن ها را به کرسی بنشانم. کافی است همسرم فقط به حرف هایم گوش کند و منظور مرا درک کند و به اندیشه هایم پی ببرد». بازگو کردن احساس و نظر همسر، نقش تعیین کننده ای در فرایند راه حل دارد.
2 ـ موارد اختلاف باید دقیقاً روشن شود. باید درباره ی آن ها توافق به عمل آید. گاه تعریف و مشخص کردن مسائل دشوار است. از این رو لازم است موارد به صورت مکتوب درآورده شود.
گاهی همسران بر سر مسائل جزئی اختلاف نظر دارند. همراه با بالا گرفتن دامنه ی اختلافات جزئی، مشکلات، ابعاد جدیدی می یابند که به سادگی می تواند رفع شود.
3 ـ زن و شوهر باید بدانند که کجا می توانند کوتاه بیایند و کجا نمی توانند. در این مرحله می توانند از اختلافات موجود بهره برداری مثبت کنند و در جهت تغییر، تمایل نشان دهند تا به نتیجه ای برسند که مورد توافق طرفین باشد.
4 ـ از یکدیگر به دلیل درایتی که در حل مسائل نشان می دهند سپاسگزاری کنند. برای رفع تک تک اختلافات، باید تمرین های طولانی انجام دهند. باید به خواسته ها توجه کنند و پس از مدتی، مجدداً به گفت و گو بپردازند.
بیشترین عواملی که در کشور ما منجر به توصیه ی طلاق شده به ترتیب عبارتند از:
نداشتن تفاهم اخلاقی
به خصوص در جوامع سنتی و احساسی که منطق جایگاه خاصی ندارد.
بیکاری
یکی از معضلات مهم و مخاطره انگیز زندگی مشترک است.
مشکلات مالی و اقتصادی، اختلاف سن و سطح تحصیلات، اعتبار، عدم تمکین و دخالت دیگران.
اصولاً در چه شرایطی طلاق بهترین راه حل است؟
در صورتی که در فرصت کافی، مجموعه ی تلاش ها به طور منطقی و به روال عادی انجام شده؛ ولی نتیجه ی مثبتی در بر نداشته باشد، طلاق توصیه می شود. چرا که طلاق اصولاً برای چنین زمان هایی در نظر گرفته شده است. مواردی که هیچ گونه تفاهم اخلاقی بین زوجین وجود نداشته باشد و شخصیت جا افتاده ی آن ها قابل تغییر نباشد و زوجین به رغم تلاش های فراوان، قادر به عوض کردن خود نباشند، اگرچه در این مسیر، کلیه ی اقدامات مانند مشاوره، جلسات خانوادگی، تغییر رفتارها، کوتاه آمدن (یا اصطلاحاً سنگ زیرین آسیاب بودن)، فرصت دادن، جدایی های آزمایشی و غیره... انجام شده باشد و به جواب نرسیده باشد که در این صورت، شاید طلاق بهترین و آخرین راه باشد.
طلاق عاملی است که از طریق آن می توان به عدم کفایت در مهارت های مُشکل گشایی افراد پی برد. مطمئناً تمام طلاق ها عوارض منفی به همراه ندارند و برای بعضی ها طلاق یک نعمت خدادادی است و آن زمانی است که روابط شدیداً رنج آور، مُخرب و خطرناک گردیده و به جای آنکه روابط مهیج و پُرمعنایی شکل گیرد به چنگ آوردن دوباره ی آزادی و تغییر رابطه ممکن است بسیار مثبت واقع شود و شانس این که دوباره کنترل زندگی خود را در دست گیرند، زیاد است.
منبع مقاله :
آذر، ماهیار؛ (1385) طلاق: علل، پیامدها و بچه های طلاق، تهران: نشر قطره، چاپ اول.