برترین ها - محمودرضا حائری: جان لاک، پدر لیبرالیسم و از بنیانگذران فلسفه تجربی در سال 1632 در انگلستان به دنیا آمد. او در خانواده ای پرتستان پرورش یافت. پدرش کارمند دستگاه قضایی انگلستان بود. تحصیلات مقدماتی اش را در مدرسه وست مینیستر گذراند و پس از آن وارد دانشگاه آکسفورد شد و به تحصیل پزشکی پرداخت. در سی سالگی با لرد اشلی (وزیر دربار آن دوران بریتانیا) آشنا شد و به خدمت سیاسی او در آمد. این حرفه برای او دشواری هایی به همراه داشت چنان که با زندانی شدن لرد اشلی مجبور شد به هلند مهاجرت کند. جان لاک پس از زندگی پر ماجرا و پربار در سال 1704 درگذشت.
لاک کسی است که مبنای شناخت را تجربه قرار داد به این معنی که برداشت های ما از آنچه وجود دارد هیچ وقت از مرزهای تجربیات انسانی فراتر نمی رود. و هر چیزی که در تصورات ما می گنجد از عناصری ساخته شده که به تجربه درآمده اند.
«لاک تصور می کرد که جهان به گونه ای که نزد ما به تجربه در می آید، از دو قسم وجود از بیخ و بن مختلف، یعنی ذهن و اشیا مادی تشکیل می شود و در هیچ یک از دو مورد هرگز نمی توانیم بدانیم که طبیعت درونی آنها چیست و این دو تا ابد برای ما در پرده ی اسرار پنهان خواهند ماند. ولی تجربه ی مستقیم حاصل می کنیم از این که اینها چه می کنند و چگونه رفتاری دارند و هر شناختی که بتوانیم درباره ی آنها به دست بیاوریم، بر پایه تجربه ساخته می شود. یکی از کارهایی که اشیا مادی می کنند تاثیر گذاشتن در اذهان ماست و این عمل را از طریق خواس ما به شیوه های گوناگون انجام می دهند. تصوراتی که برای ذهن یا فاعل مدرک- یعنی ما- از اشیا مادی حاصل می شود، نتیجه ی عمل آنها است.»
«لاک همچنان که از روی نوشته هایش پیداست. سرشتی بسیار معتدل داشت. او تجربه باور بود. یعنی معتقد بود که تمام ماده ی شناخت ما از ادراک حسی و درون نگری فراهم می آید. عقل باور بود بدان معنی که باور داشت باید همه ی آرا و معتقدات را به پیشگاه محکمه ی عقل آورد و خوش نداشت که تقریرات عاطفی و انفعالی را جایگزین تصدیقات عقلی گرداند.» از معتقدان به تساهل و مدارا بود ولی به هیچ عنوان هرج و مرج را نمی پسندید.
درباب تساهل و مدارا نظر لاک چنین است از آنجا که انسان تنها قادر به پی بردن به امور محتمل است و نه یقینیات و همان امور محتمل را نیز به صورت مختلف مشاهده می کند. پس ضرورتا نباید عقایدمان را به دیگران تحمیل کنیم.
لاک درباره ضرورت تساهل ورزیدن چنین می گوید: «شایسته نیست که ما دیگران را به خاطر آن که دست از اعتقادات خود نمی کشند و عقاید ما را نمی پذیرند به لجاج و عناد متهم داریم... و حال آن که خود ما به احتمال قوی در قبول عقاید آنان بیشتر معاند و لجوج هستیم... هیچ دلیلی وجود ندارد که آدمیان نتوانند با وجود اختلاف عقاید برای صلخ، دوستی، و آرمان های مشترک انسانیت بکوشند.»
آن حق طبیعی که لاک بیشتر بر آن تأکید داشت حق مالکیت بود. «حق مالکیت حتی مستقل از هرگونه قانون بشری و مقدم بر آن، همه ی ما دارای حق طبیعی برخورداری از ثمره ی کار و زحماتیم، تا جایی که امکان استفاده از آن را داشته باشیم. اگر میوره از درخت برای خوردن بکنم و کسی را هم محروم نکنم، اخلاقاً حقی نسبت به آن میوه دارم و اگر کسی میوه را از دست من بگیرد، حاصل کار مرا دزدیده است.»
«در نظر لاک، قدرت سیاسی یک ودیعه است که از نوعی قرارداد که بین افراد جامعه منعقد شده است سرچشمه می گیرد ولی چنین قراردادی به خودی خود نمی تواند موضوع رابطه ی حق و تکلیف مشخصی بین افراد جامعه باشد، بلکه نوعاً این رابطه ی حقوقی، مطابق با حسن تشخیص حاکمان، از طرف آنها و به نمایندگی از طرف مردم حفظ و رعایت می شود. مردان و زنان نیازمند حکومت هستند و اگر قرار باشد که این حکومت در خدمت تحقق منافع آنها برآید آنان نیز متقابلاً باید به حکومت اعتماد کنند.»
بر سنگ مزار لاک، این جملاتش نقش بسته است: «رهگذر، لختی درنگ کن! در اینجا جان لاک خفته است. میپرسی او چگونه مردی بوده است؟ چنین پاسخ میدهد: کسی که با دارایی مختصر خود رضایتمند زیست. به یاری کسب دانش، تنها تا بدانجا رسید که صرفا" خدمتگزار حقیقت باشد.
این را میتوانی از نوشتههای او بیاموزی. آنها آنچه را که از او باقی مانده، حقیقی تر از کلام ستایش آمیز مشکوک سنگنوشتهی یک گور گزارش خواهند کرد. فضیلتهایش، اگر دارای فضیلتی بوده باشد، کوچکتر از آنند که مایهی مباهات او باشند و آنها را جهت تقلید به تو عرضه کند. خطاهایش ایکاش همراه او به گور سپرده شده باشند. اگر به دنبال الگویی از فضیلت میگردی، آن را در بشارت مسیح خواهی یافت: باشد که فسادی از آن دست را در هیچ جا نیابی! تصویری از مرگ را (که در خدمت هشداری برای توست)، در اینجا و همه جا مییابی»
لاک تاثیر زیادی بر ولتر گذاشت به طوری که ولتر از او با عنوان "لاک دانا" نام میبرد. بحثهای او در زمینهٔ آزادی و قرارداد اجتماعی بعدها بر نوشتارهای الکساندر همیلتون، جیمز مدیسون، توماس جفرسون و سایر بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا تاثیر گذاشت. در حقیقت، یک بخش از رسالهٔ دوم او به صورت کلمه به کلمه در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمده است. تاثیرگذاری لاک به حدی بوده است که توماس جفرسون نوشته است: »بیکن، لاک و نیوتن بدون استثنا بزرگترین انسانهایی بودهاند که در طول تاریخ زیستهاند. آنها پایههای ساختار عظیمی را ایجاد کردهاند که دانش فیزیکی و اخلاقی بشر در آن رشد میکند.»