آن گونه که ملل و نحل نگاران گزارش نموده اند، اسماعیلیه یکی از فرقه های جدا شده از بدنه اصلی تشیع است که در سده دوم هجری شکل گرفت و اعتقاد داشتند که پس از امام صادق (علیه السلام) فرزند بزرگش اسماعیل امام است. این فرقه در مناطق گوناگون جهان مانند برخی از نواحی سرزمین شام، هند، عراق و ... پراکنده بودند. فاطمیان و قرامطه که شاخه هایی از این گروه هستند، مدت زمانی به حکومت نیز دست یافته بودند. (1)
فرقه نگاران علاوه بر اسماعیلیه نام های دیگری مانند سبعیه، قرامطه، باطنیه، تعلیمیه، حشیشیه، خرمدینیه، بابکیه، محمره و زنادقه نیز بر این گروه نهاده اند. (2) تمام این نام گذاری ها یا به اعتبار برخی افراد انشعابی از این گروه است و یا به اعتبار برخی از عقاید آنان و از آنجا که تمام مباحث مربوط به اسماعیلیه گسترده و از موضوع این مقاله خارج است؛ لذا به تناسب بحث، تنها مسئله مهدویت را در این گروه مورد بررسی قرار خواهیم داد.
پیدایش اسماعیلیه
فرقه نگاران در این امر اتفاق دارند که ظهور فرقه اسماعیلیه بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) بوده است؛ زیرا در آن زمان شیعیان پس از شهادت امام صادق (علیه السلام) گرفتار چند دستگی و اختلاف شدند که در نتیجه چندین فرقه به قرار ذیل به وجود آمدند: (3)
1. ناووسیه که شهادت امام صادق (علیه السلام) را منکر شده و ادعا داشت که آن حضرت مهدی است و سرانجام بازگشته عدالت را برقرار خواهد نمود؛
2. گروهی بعد از امام صادق (علیه السلام) به فرزندش اسماعیل به عنوان امام گرایش پیدا نمودند؛
3. گروهی اعتقاد داشتند که اسماعیل در حیات پدرش درگذشت و امامت به محمد فرزند اسماعیل منتقل شده است؛
4. گروهی دیگر قائل به امامت محمد دیباج شده و او را امام برحق می دانستند؛
5. گروهی به عبدالله افطح، یکی دیگر از فرزندان امام صادق (علیه السلام) پیوسته و او را امام دانستند که به فطحیه معروف شدند؛
6. گروهی نیز بعد از امام صادق (علیه السلام) فرزندش موسی را امام دانستند که این همان عقیده شیعیان اثنی عشری است. (4)
همانطور که ذکر شد، پس از شهادت امام صادق (علیه السلام)، در جامعه شیعی، چندین گروه به وجود آمدند؛ اما در ادامه، به غیر از اسماعیلیه و معتقدان به امامت موسی بن جعفر گروه های دیگر دوام نیافتند. پس مناسب است جریان مهدویت در منظومه اعتقادی اسماعیلیه مورد بررسی قرار گیرد.
جایگاه مهدویت در اندیشه اسماعیلیه
شاخصه و وجه تمایز اصلی فرقه اسماعیلیه از دیگر فرقه های امامیه در این است که این گروه از امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا امامت امام صادق (علیه السلام) با شیعه اثنی عشری هم عقیده است؛ اما بعد از امام صادق (علیه السلام) با سربرتافتن از امامت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از مذهب اثنی عشری جدا شده و مذهب اسماعیلیه را به وجود آورده و اعتقاد دارند که پس از امام صادق (علیه السلام)، اسماعیل امام است و برای اثبات امامت اسماعیل ادعا دارند که پدرش امام صادق (علیه السلام) نسبت به امامت او سفارش کرده است. (5)
دلیل دیگر آنها این است که اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق (علیه السلام) می باشد و طبق روایات، امامت از امام قبلی به فرزند بزرگ منتقل می شود. بنابراین باید او امام باشد. (6)
پیروان و بنیانگذاران اولیه این فرقه را اسماعیلیه خالصه گویند. چون آنها می گفتند: اسماعیل نمرده و نخواهد مرد؛ زیرا او مهدی قائم است و اعلام مرگ اسماعیل در زمان پدرش جریان ساختگی توسط پدرش بود که به جهت خوف از بنی عباس آنگونه شایعه نمود تا جان اسماعیل در خطر قرار نگیرد. (7)
اشعری قمی در این زمینه گزارش صریح تری دارد که چنین است: آنان عقیده دارند اسماعیل نمی میرد تا اینکه مالک زمین شده و به امور مردم بپردازد. در ادامه می نگارد: او همان امام قائم است؛ زیرا پدرش امام صادق (علیه السلام) به امامت او خبر داده و به مردم فرمان پیروی از اسماعیل را صادر کرده بود و امام، جز حق سخن نمی گوید. ما پس از رحلت امام صادق (علیه السلام) دانستیم که بعد از ایشان، اسماعیل امام و همان قیام کننده برحق است که از دنیا نمی رود؛ مگر اینکه عدالت را در جهان گسترش دهد. (8)
ابوحاتم رازی درباره اثبات امامت اسماعیل می نگارد: آنان برای اثبات امامت اسماعیل به این نکته احتجاج کرده اند که جعفر امام صادق (علیه السلام) تا هنگامی که فاطمه مادر اسماعیل زنده بود با زن دیگری ازدواج نکرد. چون می دانست که امام و حجت خدا از فرزندان همان خانم است. (9)
گروه خالصه اسماعیلیه که از بنیانگذاران این فرقه بودند، برای اینکه بتواند امر مهدویت اسماعیل را در فرهنگ شیعی وارد نماید، همیشه از واژگانی چون قائم، حی، غائب، ستره، منتظر و مهدی که در روایات به عنوان اوصاف منجی آخرالزمان به کار رفته بود استفاده نمی نمودند؛ (10) که به کارگیری این الفاظ در حقیقت ترفندی بود برای فریب دادن بعضی افراد ساده اندیش.
انشعاب و تحول مهدویت در اسماعیلیه
مسئله انشعاب در میان فرق و مذاهب یک امر رایج و اجتناب ناپذیر بوده است؛ چرا که رهبران و دعوت گران به آن گروه ها گاهی به جهت اختلاف در مبانی علمی و دینی و گاهی به جهت رقابت های شخصی و منازعات سیاسی و اجتماعی از همدیگر جدا شده و با داشتن یکسری اصول مشترک، شاخه های فرعی با ادعای جدید به وجود می آوردند. بر این اساس فرقه اسماعیلیه نیز از این مسئله بی نصیب نماند و در برابر گروه خالصه اسماعیله، فرقه های دیگری در جریان اسماعیلیه به وجود آمدند که در اصل امامت اسماعیل به عنوان یک اصل مشترک، عقیده مند بود؛ (11) اما نسبت به قائم بودن ایشان به مشکل برخوردند؛ زیرا اینان ادله اسماعیلیه خالصه را مبنی بر زنده بودن و قائمیت اسماعیل کافی ندانسته و ادعاهای دیگری درباره مهدویت و منجی طرح نموده اند که به شواهدی اشاره می شود؛
الف) مبارکیه
این گروه به نام غلام اسماعیل بن جعفر که مبارک نام داشت، معروف شده است. مبارکیه، مرگ اسماعیل را در زمان امام صادق (علیه السلام) پذیرفته اند؛ اما بر این عقیده اند که امامت اسماعیل در زمان حیاتش توسط امام صادق (علیه السلام) اعلام شده بود و دلیل بر نفی امامت او به ما نرسیده است.
علاوه بر این، امام صادق (علیه السلام) در زمان رحلت خود، محمد فرزند اسماعیل را وصی قرار داد. بدیهی است که پس از استقرار امامت برای اسماعیل فرزندان دیگر امام صادق (علیه السلام) به امامت نمی رسند؛ زیرا روایت داریم که بعد از حسنین، امامت به دو برادر نه شاید. (12) آنها می گفتند: گرچه اسماعیل در زمانی که امام صادق (علیه السلام) زنده بود از دنیا رفت و به امامت نرسید، اما نص امام صادق (علیه السلام) به امامت اسماعیل این اثر را داشت که امامت در فرزندان اسماعیل باقی ماند. آنگونه که در جریان نص موسی به وصایت برادرش هارون اتفاق افتاد. (13) برخی از آنان ادعا کردند که اسماعیل قبل از وفات، امامت خود را به فرزندش محمد وصیت نمود. (14) آنان پس از محمد، امامت را در فرزندان او مستقر می دانند و می گویند: دوره امامت امام مستور (پنهان) با امامت محمد بن اسماعیل آغاز شد. (15) به همین دلیل به او امام مکتوم نیز می گویند؛ زیرا وی (محمد) با اینکه در خفا زندگی می نمود، اما ارتباط او با مبارک قطع نشد و این دوره ستر در امامت، صد و پنجاه سال داشت و با تشکیل دولت فاطمیان پایان یافت. (16)
ب) قرامطه
بنابه گزارش سعد بن عبدالله اشعری قمی، به گروه مبارکیه، قرامطه نیز می گفتند و عقیده آنان در امامت و مهدویت این بود که امامان بعد از پیامبر هفت نفرند که از علی بن ابی طالب (علیه السلام) آغاز شده و تا امام صادق (علیه السلام) همان کسانی می باشند که اثنی عشر به امامت آنها اعتقاد دارند؛ اما بعد از امام صادق (علیه السلام)، محمد بن اسماعیل بن جعفر امام بوده و هوالإمام القائم المهدی. (17)
شیخ مفید نیز مبارکیه و قرامطه را دو نام برای یک گروه انشعابی از اسماعیلیه دانسته است. (18) اما ابوالحسن اشعری قرامطه و مبارکیه را در دو عنوان جداگانه ذکر نموده و درباره مهدویت در نزد قرامطه می گوید: آنان محمد بن اسماعیل را امام قائم دانسته و زعموا ان «محمد بن إسماعیل» حیّ إلی الیوم، لم یمت و لایموت؛ حتی یملک الارض و انه هو المهدیّ الّذی تقدّمت البشارة به و احتجّوا فی ذلک باخبار رووها عن اسلافهم یخبرون فیها ان سابع الائمة قائمهم. (19) آنان گمان می نمودند که محمّد فرزند اسماعیل تا آن روز زنده است؛ نه مرده و نه خواهد مرد تا اینکه سرزمین ها را تصرف نماید. او همان مهدی است که از قبل بشارت او داده شده است و آن ها در این زمینه به روایاتی از پیشنیان خود تمسک می نمودند.
نوبختی گوید: قرامطه در ابتدا با مبارکیه یکی بود و بعدها از آنان جدا شده و محمد بن اسماعیل را امام هفتم و قائم موعود می دانستند. (20) در این گزارش به قائم و مهدی بودن محمد فرزند اسماعیل تصریح شده است و این مسئله از جهت تاریخی اهمیتش در این است که در نوع خود اولین اختلاف اسماعیلیه درباره قائمیت به حساب می آید.
ج) خطابیه
گروهی دیگر از اسماعیلیه، ابوخطاب محمد بن زینب اسدی اجدع و پیروان او است که در زمان حیات اسماعیل به امامت او اعتقاد پیدا کرده و پس از رحلت اسماعیل برخی از آنان نسبت به امام صادق (علیه السلام) غلو نموده و بعضی هم به امامت محمد بن اسماعیل گرایش نموده و گرفتار غلو گردیدند. (21)
سرانجام اینکه فرقه اسماعیلیه به گروه های متعدد منشعب شده اند که دارای اندیشه های متفاوت هستند و درباره مهدویت نیز این گروه یک اندیشه ثابت نداشتند؛ بلکه در طول تاریخ دچار کج اندیشی های فراوان بوده است؛ (22) چنانکه گاهی برخی از حاکمان فاطمی از نام مهدویت سوء استفاده نموده و خود را مهدی موعود معرفی می نمودند. به عنوان نمونه در سال 286 ق. عبیدالله ادعای مهدویت نموده و می گفت: منم مهدی از فرزندان اسماعیل. (23) عده ای از اسماعیلیان یکی دیگر از حاکمان فاطمی به نام الحاکم بامرالله را امام قائم دانسته و گویند:
إنه حیّ لم یمت و لا یموت؛ حتی یملک جمیع الأرض و یملأها عدلا، و إنه المهدی المنتظر. (24)
او زنده است؛ نه مرده و نخواهد مرد، تا اینکه فرمانروای تمام سرزمین ها شده و عدالت را بگستراند.
بنابراین، مسئله مهدویت در اندیشه اسماعیلیه به عنوان یک آموزه اصیل و قابل قبول مورد پذیرش بوده است که همواره رهبران و داعیان این گروه آن را به پیروان خود تعلیم می نموده اند. البته نکته مهم در این بین، این است که مهدویت گرایی در این گروه یک اندیشه ثابت و پایدار نبوده است؛ بلکه به موازات گروه های انشعابی دچار پراکندگی شده و مدلهای بی پایه و اساسی از امامت و مهدویت ارائه نموده است.
تبیین واقعیت ها و تضادها
از آنجا که فرقه اسماعیلیه یکی از گروه های شیعی به حساب آمده و هم اکنون نیز در برخی مناطق پیروانی دارند؛ از این رو دانشمندان و عالمان شیعی، جریان این فرقه را با حساسیت دنبال نموده و در مواردی فراوان، آموزه های تضاد گونه آن را با آموزه های اصیل شیعیان اثنی عشری بیان نموده اند. از موارد مهمی که متکلمان شیعی به ارزیابی آن پرداخته اند، جریان مهدویت در این گروه است. شیخ مفید در این زمینه پس از تبیین مهدویت در منظومه اعتقادی اسماعیلیه و ادله آن، نسبت به باطل بودن جریان مهدویت در آموزه های آنان، به امور ذیل اشاره نموده است:
الف) نقد ادله امامت و مهدویت در اسماعیل
1. روایت امامت فرزند بزرگ:
این روایت مورد قبول است، اما مورد استفاده آن جایی است که فرزند بزرگ بعد از پدر باقی باشد. چنانچه فرزند بزرگ قبل از پدر رحلت نماید، همانگونه که این مسئله نسبت به اسماعیل و پدرش امام صادق (علیه السلام) اتفاق افتاد و همه آن را می دانستند، معنا ندارد بگوییم او جانشین پدر بوده است.
2. ادعای اتفاق شیعه:
این ادعا که شیعیان باتوجه به نص امام صادق (علیه السلام) به امامت اسماعیل، تسلیم امامت وی شدند، یک ادعای بی اساس است؛ زیرا ما در کلام هیچیک از شیعیان دوازده امامی نداریم که این مطلب را گفته باشد؛ بلکه این مسئله تنها توهمی بود که در اذهان برخی افراد در زمان امام صادق (علیه السلام) به وجود آمده بود که امام بعد از ایشان اسماعیل است و با رحلت وی این توهم برداشته شد.
3. روایت بداء در امامت اسماعیل:
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
مَا بَدَاللهِ فِی شَیءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسماعِیلَ.
برای خداوند در هیچ کاری، همانند آنچه برای اسماعیل پیش آمد، بدا حاصل نشد.
بعضی افراد با توجه به این روایت توهم نمودند که این بداء در امر امامت اسماعیل بوده است.
شیخ مفید در پاسخ می نگارد: این هم صحیح نیست، زیرا آن بدایی که امام فرموده ربطی به امامت ندارد؛ بلکه مورد آن را امام در جای دیگر بیان نموده است:
إِنَّ اللهَ تَعَالَی کَتَبَ القَتلَ عَلَی ابنِی إِسماعِیلَ مَرَّتَینِ فَسَأَلتُهُ فِیهِ فَعَفَا عَن ذَلِکَ.
خداوند دوبار کشته شدن را برای فرزندم اسماعیل مقدر نموده و من از خداوند درخواست (نجات او را) نمودم و خداوند از او برطرف نمود.
از این جمله معلوم می شود که بداء در مورد قتل او بوده است که با دعای امام صادق (علیه السلام) برطرف گردید؛ اما در امامت نمی توان گفت برای خداوند بداء حاصل شد. زیرا امامیه اجماع دارند بر اینکه نسبت به نقل نبوت از نبی و امامت از امام برای خداوند بداء حاصل نمی شود؛ بنابراین امامت اسماعیل دلیلی ندارد. اما کسانی که اعتقاد به امامت محمد بن اسماعیل دارند برای باطل بودن ادعای آنان، همین بس که وقتی امامت اسماعیل ثابت نشد، امامت فرزندش محمد خود به خود باطل می شود. (25)
همچنین اسفراینی در باطل بودن ادعای اسماعیلیه می نگارد: روشن ترین دلیل بر باطل بودن ادعای اسماعیلیه به امامت و قائمیت اسماعیل و فرزندش محمد، گفتار تمام تاریخ نگاران است؛ مبنی بر اینکه اسماعیل پیش از پدرش از دنیا رفت. (26)
ابن میثم بحرانی در نقد و باطل بودن امامت و مهدویت در اندیشه اسماعیلیه می نگارد: ما قبول داریم که اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق (علیه السلام) بود و قبول داریم که امامت، از آنِ فرزند بزرگ است؛ اما از جانب دیگر این را نیز مسلم می دانیم که اسماعیل قبل از پدرش رحلت نمود. پس در این صورت معنا ندارد که ادعا کنیم امام صادق (علیه السلام)، اسماعیل را به عنوان امام تعیین نموده بود. همین گونه ایشان باقی ادله اسماعیلیه را درباره امامت اسماعیل رد نموده است که به جهت شباهت داشتن روش ایشان با آنچه از جانب شیخ مفید نگارش یافت، از تکرار آن خودداری می شود. (27)
بنابراین، ادله ای که برای امامت اسماعیل ذکر شده طبق موازین و ملاک شیعه، صحیح نبوده و امامت بدون دلیل در هیچ منطق قابل پذیرش نیست.
ب) پیدایش مشکوک
یکی از راههای دست یابی به حقانیت و یا باطل بودن فرقه گرایی ها، توجه به علل و عوامل ظهور و پیدایش فرقه ها است؛ زیرا هیچ فرقه و گروهی به گونه تصادفی و ساعتی به وجود نمی آید؛ بلکه برخی عوامل و زمینه ها به عنوان زیرساخت و شکل دهنده وجود دارند که تحلیل و بررسی منصفات و صحیح آنها برای دست یافتن به واقعیت ها قرینه می شود.
بر این اساس، نسبت به جریان اسماعیلیه و ترویج آموزه های دینی و مذهبی آنان به برخی عوامل شک برانگیز از تعالیم ضد دینی و آمیخته با جریانات سیاسی برمی خوریم که با تحلیل درون دینی می توان آن عوامل را دلیل و یا حداقل قرینه بر باطل بودن این فرقه دانست. چنانچه در برخی از قدیمی ترین منابع فرقه شناسی، سخن از رابطه میان غالیان و اسماعیلیه به میان آمده است؛ مانند جریان ابوالخطاب که ابتدا از منادیان اسماعیلیه بود و پس از قتلش دسته های غلات و گزافه گوی به وجود آمد. (28) کردار غالیانه ابوالخطاب به جایی رسیده بود که امام صادق (علیه السلام) آشکارا او را لعن و نفرین نمود. (29)
همچنین در برخی منابع معاصر با صراحت آمده است: غالیان که از جانب امام صادق (علیه السلام) ضربه خورده بودند، از همان ابتدای آشکار شدن دعوت اسماعیلیه خودشان را با خدعه و نیرنگ در میان اسماعیلیه جا زدند. (30)
با این وصف نمی توان دخالت داشتن برخی غلات در بعضی آموزه های اعتقادی اسماعیلیه به ویژه در مسائل امامت و مهدویت را نادیده گرفت. منتها با این فرض که آنان پس از رو به رو شدن با مذمت های فراوان از جانب امامان معصوم شیعه برای خالی نمودن عقده های درونی خود از طریق نفوذ به فرقه هایی مانند اسماعیلیه برآمده بودند تا از این راه بتوانند به امامت شیعی ضربه وارد نمایند. علاوه بر این، در برخی منابع، احتمال نفوذ و تأثیرگذاری یهود در آموزه های اسماعیلیه مطرح شده است. (31)
در اینجا جریان مهدویت در اسماعیلیه را پایان داده و به این مطلب تأکید می کنیم همان گونه که پیش از این نگارش یافت جامعه شیعی پس از شهادت امام صادق (علیه السلام) و همزمان با پیدایش اسماعیلیه شاهد بروز فرقه های دیگری مانند ناووسیه، فطحیه و ... نیز بوده اند که غیر از اسماعیلیه، دیگران دوام نیافتند. (32) لذا ما در این اثر به جهت نبود نام و نشان آنها و نیز به جهت برجسته نبودن ادعای مهدویت در آنان، از پرداختن به آنها صرف نظر نموده و به فرقه معروف دیگر شیعی یعنی واقفه خواهیم پرداخت.
پینوشتها:
1. نوبختی، فرق الشیعه، ص 59؛ ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 92.
2. غزالی، فضایح باطنیه، ص 11.
3. قمی، المقالات و الفرق، ص 79.
4. نوبختی، فرق الشیعه، صص 61 تا 69؛ ناشی اکبر، فرقه های اسلامی، ص 72.
5. ملل و نحل، ج1، ص 170؛ دائرة المعارف تشیع، ج2، ص 173.
6. ابوسعید بن نشوان حمیری، الحور العین، ص 162.
7. نوبختی، فرق الشیعه، ص 61؛ فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، 56.
8. اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 80.
9. گرایشها و مذاهب اسلامی، ص 121.
10. المقالات و الفرق، ص 84؛ بحارالانوار، ج37، ص 10.
11. خلیل زین، تاریخ الفرق الاسلامیه، ص 182.
12. نوبختی، فرق الشیعه، ص 61؛ ابوحاتم، گرایش ها و فرق اسلامی، ص 121.
13. ملل و نحل، ج1، ص 171.
14. بحارالانوار، ج37، ص 10.
15. تاریخ الفرق الاسلامی، ص 185.
16. عمادالدین ادریس بن حسن، عیون الاخبار و فنون الاثار، ج4، ص 351.
17. المقالات و الفرق، ص 84.
18. الفصول المختارة، ص 305.
19. مقالات الاسلامیین، ص 26.
20. فرق الشیعه، ص 46.
21. ابوحاتم رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی، ص 123؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص 62.
22. تفصیل مطلب: هاشم معروف حسنی؛ شیعه در برابر معتزله اشاعره، ص 114 به بعد.
23. جامع التواریخ، ص 23.
24. الحورالعین، ص 163.
25. الفصول المختارة، ص 308؛ بحارالانوار، ج37، ص 12.
26. التبصیر فی الدین، ص 33.
27. النجاة فی القیامة فی تحقیق امر الامامة، 146.
28. نوبختی، فرق الشیعه، ص 62.
29. ابوحاتم رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی،ص 123.
30. خلیل زین، الفرق الاسلامیه، ص 184.
31. هاشم معروف حسنی، شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ص 116.
32. ابوحاتم رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی، ص 117.
منبع مقاله:
مظفری ورسی، حیدر؛ (1392)، جریان شناسی مهدویت در فرقه های شیعی، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول.