روایات مختلفی درباره ی روز قیام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد. در برخی، از نوروز به عنوان روز آغاز قیام، یاد شده است. برخی احادیث دیگر روز عاشورا را روز آغاز قیام ذکر کرده است. در تعدادی از روایات روز شنبه و در تعدادی دیگر، جمعه، روز قیام تعیین شده است. در همزمانی نوروز، با عاشورا اشکالی به نظر نمی رسد؛ زیرا نوروز طبق سال شمسی و عاشورا بر اساس سال قمری محاسبه می شود و یکی شدن این دو امکان پذیر است و همزمانی این دو روز یا جمعه یا شنبه نیز می توان این دسته از روایات را نیز توجیه کرد؛ زیرا اگر سند این روایات صحیح باشد، در این صورت احادیثی که جمعه را روز ظهور حضرت، تعیین کرده است، بر روز قیام و ظهور حمل می شود و روایاتی که شنبه را روز قیام می داند، بر استقرار و تثبیت نظام الهی و نابودی مخالفان تفسیر می شود.
باید توجه داشت که روایاتی که شنبه را روز قیام می داند، از نظر سند مورد تأمل است؛ ولی روایاتی که جمعه را ذکر کرده است، از این نظر ایرادی ندارد.
اینک به روایاتی در این باره توجه فرمایید:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: « قائم ما اهل بیت، در روز جمعه ظهور می کند ». (1)
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « گویا حضرت قائم را می بینم که در روز عاشورا، روز شنبه، میان رکن و مقام ایستاده و جبرئیل نیز جلوی حضرتش ایستاده است و مردم را به بیعت با او فرا می خواند ». (2)
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « حضرت قائم (علیه السلام) روز شنبه که روز عاشوراست، قیام می کند؛ روزی که امام حسین (علیه السلام) شهید شد ». (3) نیز آن حضرت می فرماید: « آیا می دانید که این روز - عاشورا- چه روزی است؟ همان روزی است که خداوند توبه ی آدم و حوا را پذیرفت؛ روزی است که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و فرعون و پیروانش را غرق کرد و موسی بر فرعون پیروز شده؛ روزی است که ابراهیم (علیه السلام) متولد شد؛ روزی است که خداوند توبه ی قوم یونس را پذیرفت؛ روز تولد حضرت عیسی است و روزی است که حضرت قائم در آن روز قیام می کند ». (4)
روایت دیگری نیز به همین مضمون از امام باقر (علیه السلام) (5) نقل شده است؛ ولی در این روایت وثاقت ابن بطائنی که در سلسله سند آن است، مورد بحث است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: « در شب بیست و سوم، به نام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ندا داده می شود و در روز عاشورا، روز شهادت حسین بن علی (علیه السلام)، قیام می کند ». (6)
هم چنین آن حضرت می فرماید: « روز نوروز همان روزی است که قائم ما اهل بیت در آن روز ظهور می کند ». (7)
الف) اعلان ظهور
ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ،ابتدا به وسیله ی منادی آسمانی اعلام می گردد، آن گاه حضرت در حالی که پشت به کعبه داده است، با دعوت به حق، ظهور خود را اعلام می کند.
امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید: « هنگامی که منادی از آسمان ندا می دهد: حق از آن آل محمد است، شما اگر طالب هدایت و سعادت هستید، به دامان آل محمد (علیه السلام) چنگ زنید، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند ». (8)
نیز امام باقر (علیه السلام) در این زمینه می فرماید: « حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مکه به هنگام نماز عشا ظهور می کند؛ در حالی که پرچم و پیراهن و شمشیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراه دارد و چون نماز عشا را خواند، فریاد بر می آورد: ای مردم! شما را به ذکر خدا و به ایستادنتان در برابر خدا ( در روز قیامت ) متذکر می شوم؛ در حالی که حجتش را ( در دنیا ) بر شما تمام کرده است و پیامبران را مبعوث نموده و قرآن را فرو فرستاده است. خداوند به شما فرمان می دهد که به او شرک نورزید و فرمانبر او و پیامبرانش باشید. آن چه را قرآن امر به احیای آن کرده است، احیا و زنده کنید و آن چه را که امر به نابودی آن کرده است، نابود سازید و یاوران راه هدایت باشید و بر تقوا و پرهیزگاری همکاری نمایید؛ زیرا دنیا، فنا و زوالش فرا رسیده و نفخه ی وداع سر داده است.
من شما را به سوی خدا و رسولش و عمل به کتاب او و نابودی باطل و احیا و زنده ساختن سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت می کنم. آن گاه در میان سی صد و سیزده نفر از یارانش ظهور می کند ». (9)
ب) شعار پرچم قیام
هر حکومتی دارای پرچمی است که به وسیله ی آن شناخته می شود و قایم ها و انقلاب ها نیز از پرچم مخصوصی برخوردارند که آرم آن تا حدودی نمایانگر اهداف رهبرانش می باشد. انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز پرچم مخصوصی دارد و بر آن شعاری نقش بسته است. البته هرچند درباره ی شعار پرچم آن حضرت اختلاف است، ولی نکته ای در همه ی اقوال مشترک است و آن این که مردم را به فرمانبری از حضرتش دعوت می کند.
اینک به ذکر چند نمونه در این باره بسنده می کنیم:
امام باقر (علیه السلام) به ابوحمزه فرموده: « گویا قائم اهل بیتم را می بینم که وارد نجف می شود و هنگامی که به بالاترین نقطه ی نجف رسید، پرچم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را می گشاید. زمانی که پرچم باز شد، فرشتگانی که در جنگ بدر حضور داشتند، بر او فرود می آیند. » (10)
و در روایتی آمده است: « بر روی پرچم حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده است:
« گوش شنوا داشته باشید و از حضرتش اطاعت کنید ». (11)
در جای دیگری می خوانیم: « شعار پرچم حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) « البیعة لله؛ بیعت برای خدا می باشد ». (12)
در روایت سوم بر روی پرچم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این جمله نگاشته شده: « طاعة معروفة. » (13)
ج) خرسندی جهانیان از قیام
از روایات فهمیده می شود که قیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجب خرسندی انسان ها می شود. این شادی و رضایت به اشکال گوناگونی بیان شده است. در بعضی روایات، سخن از شادی اهل زمین و آسمان است و در برخی دیگر از شادی مردگان سخن به میان آمده است. در روایتی، از استقبال مردم از قیام بحث شده است و در روایت دیگر از آرزوی مردم برای زنده شدن مردگانشان پرده بر می دارد.
در این جا با ذکر چند روایت، نمونه هایی از آن را بازگو می کنیم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: « همه ی اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات درنده و ماهیان دریا، از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شاد و خرسند می شوند ». (14)
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: « هنگامی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند، نام مبارکش بر سر زبان ها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است؛ به گونه ای که جز نام او، هیچ نامی در یاد و زبان آنان نیست و با دوستی او، روح خود را سیراب می کنند ». (15)
در روایت تعبیر « یشربون حبه؛ محبتش را می نوشند »، آمده است که در آن، علاقه به حضرت را به آب یا مایع نوشیدنی گوارایی تشبیه کرده است که مردم با کمال میل آن را می نوشند و عشق به مهدی در وجودشان نفوذ می کند.
حضرت رضا (علیه السلام) ضمن برشمرده حوادث تلخ و فتنه های پیش از ظهور، درباره ی گشایش و فرج پس از ظهور می فرماید: « در آن هنگام فرج و گشایش بر مردم می رسد؛ به طوری که مردگان آرزوی زندگی دوباره می کنند. » (16)
امام صادق (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید: « گویا قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را می بینم که بر فراز منبر کوفه نشسته است و زره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر تن دارد ». آن گاه برخی از حالات حضرتش را بازگو کرد و در ادامه فرمود: « هیچ مؤمنی در قبر نمی ماند، مگر آن که شادی و سرور در قبرش وارد می شود؛ به گونه ای که مردگان به دیدار یک دیگر می روند و ظهور حضرتش را به هم دیگر تبریک می گویند ».
در برخی از روایات عبارت « تلک الفرجه آمده است؛ یعنی گشایشی در امور » برزخیان نیز به برکت ظهور حضرت پدید می آید و طبق این نقل، عظمت نهضت و رهبری قیام به اندازه ای است که بر ارواح نیز تأثیر می گذارد. (17)
د) نجات محرومان
شکی نیست که قیام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجب برقراری عدالت و ریشه کن شدن همه ی محرومیت ها از جامعه ی بشری می گردد؛ در این قسمت به اقداماتی که حضرت به هنگام قیام برای ستمدیدگان و محرومان انجام می دهد، به گونه ای که باعث پناه آوردن محرومان به او می شود خواهیم پرداخت.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: « مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از امت من، ظهور می کند؛ خداوند او را به عنوان فریاد رس انسان ها می فرستد. آن زمان مردم در نعمت به سر خواهند برد ». (18)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فریادرسی را محدود به طایفه یا ملیت خاصی نکرده است؛ بلکه با تعبیر کلمه ناس ( مردم )، آن حضرت را رهایی بخش همه انسان ها می داند. از این رو، پیش از ظهورش، شرایط به گونه ای می شود که همه ی انسان های جهان آرزوی ظهورش را دارند.
جابر می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: « حضرت مهدی در مکه ظهور می کند... خداوند سرزمین حجاز را ( به دست او ) می گشاید و حضرت زندانیان بنی هاشم را از زندان آزاد می سازد ». (19)
ابو ارطات می گوید: حضرت مهدی (از مکه ) عازم مدینه می شود و زندانیان بنی هاشم را رهایی می بخشد. آن گاه به کوفه می رود و زندانیان بنی هاشم را آزاد می سازد. (20)
شعرانی می گوید: هنگامی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مغرب زمین می رسد، مردم اندلس به سوی او رفته، می گویند: وای ولی الله ( و حجت خدا )! جزیره ی اندلس را یاری کن که خود و مردمش هلاک شده اند. (21)
هـ) نقش زنان در قیام امام (علیه السلام)
با بررسی روایات درباره ی نقش زنان پیش و پس از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به نکات قابل توجهی دست می یابیم. هر چند طبق بعضی از روایات، اکثر پیروان دجال را یهود و زنان تشکیل می دهند، (22) ولی در کنار آنان، زنانی مؤمن و عفیف نیز هستند که در حفظ عقیده ی خود سخت کوش بوده، از اوضاع پیش از ظهور بسیار متأثرند.
برخی از زنان از ثبات قدم و روحیه ی جهاد گرانه ای برخوردارند و هر جا که می روند با جنگ تبلیغاتی علیه دجال، ماهیت ضد انسانی او را آشکار می سازند.
بر پایه ی برخی از روایات چهار صد زن هنگام قیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آن حضرت را همراهی می کنند و اکثر آنها در بخش بهداشت و درمان مشغول فعالیت می باشند. البته در روایات درباره ی تعداد زنانی که به هنگام قیام حضرت با او خواهند بود، اختلاف وجود دارد. برخی از روایات از سیزده زن نام می برند که هنگام ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با حضرتش می باشند و شاید آنان از کسانی هستند که از نیروهای ابتدایی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشند. برخی از روایات نیز عدد زنانی را که به حضرت یاری می رسانند، هفت هزار و هشتصد نفر ذکر کرده است و آنان زنانی هستند که پس از قیام، حضرت را همراهی می کنند و در کارها به آن حضرت کمک می کنند.
در کتاب فتن از ابن حماد آمده است: تعداد مؤمنان به هنگام خروج دجال، دوازده هزار مرد و هفت هزار و هفت صد یا هشت صد زن هستند. (23)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: « عیسی بن مریم در بین هشتصد مرد و چهار صد زن فرود می آید که آنان از بهترین ساکنان روی زمین و از صالح ترین مردمان گذشته هستند ». (24)
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « به خدا سوگند سی و صد و اندی نفر خواهند آمد و پنجاه زن نیز در میان آنان است. » (25)
مفضل بن عمر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: « همراه حضرت قائم، سیزده زن هستند ». عرض کردم: آنان چه می کنند و چه نقشی خواهند داشت؟ فرمود: « زخمی ها را مداوا می کنند و از بیماران پرستاری می نمایند؛ هم چنان که همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند ». گفتم: آن سیزده نفر را نام ببرید؟ فرمود: « قنوا دختر رشید، ام ایمن، حبابه و البیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده، ام خالد أحمسیه، ام سعید حنفیه، صبانه ماشطه و ام خالد جهنمی ». (26)
در کتاب منتخب البصائر از دو زن به نام وتیره و احبشیه نام برده شده است که از اصحاب و یاوران حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شمرده شده اند. (27) برخی از روایات نیز تنها به همراه بودن زنان با حضرت اکتفا کرده، و تعدادشان را ذکر نکرده اند.
بررسی سابقه ی زنان عصر ظهور در کتاب های تاریخی
در روایات مفضل بن عمر به روشنی تعداد زنانی که با حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهند بود، سیزده نفر ذکر شده است؛ ولی از این تعداد تنها نه نفر به اسم و مشخصات معرفی شده اند. تأکید امام صادق (علیه السلام) بر این نام ها ما را بر آن داشت تا درباره ی زندگی نامه و ویژگی های آنان بررسی کنیم و پس از تحقیق، به نکاتی دست یافتیم که پاسخ قانع کننده ای بر راز تأکید امام صادق (علیه السلام) است.
این افراد هر کدام شایستگی هایی دارند، اما اکثر آنان در جهاد با دشمنان خدا، از خود لیاقت نشان داده اند. برخی از آنان هم چون صبانه، مادر چند شهید بوده، خود نیز با وضعی جان سوز به شهادت رسید. برخی دیگر چون سمیه، در راه دفاع از عقیده ی اسلامی خود، سخت ترین شکنجه ها را تحمل کرده، تا پای جان از عقیده ی خود دفاع کرده اند و گروهی دیگر هم چون ام خالد نعمت تن درستی پیکر را برای حفظ اسلام، بر خود حرام کردند و جانباز شدند. گروهی دیگر همانند زبیده، زرق و برق دنیا و توانگری مادی، هرگز آنان را از اسلام بازنداشت؛ بلکه بر عکس، از آن امکانات در راه عقیده استفاده کرده، به برپایی حج که یکی مظاهر مهم اسلامی و از ارکان دین می باشد، کمک نمودند. بعضی دیگر، افتخار دایگی رهبر امت اسلامی و تربیت فرزندانی لایق را داشتند و خود نیز از معنویتی برخوردار بودند که زبانزد خاص و عام گردیدند. جمعی دیگر از خانواده ی شهیدانی هستند که خود پیکر نیمه جان آنان را حمل کرده، و با آنان سخن ها گفته اند.
آری، آنان دل سوختگانی هستند که با انجام آن رشادت ها ثابت کرده اند که می توانند گوشه ای از بار سنگین حکومت جهان اسلام را بر دوش کشند.
اکنون به معرفی تعدادی از آنان می پردازیم:
1. صبانه
در کتاب خصائص فاطمیه آمده است: در دولت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سیزده زن برای معالجه ی زخمیان، زنده گشته، به دنیا باز می گردند که یکی از آنان صبانه است که همسر حزقیل و آرایشگر دختر فرعون بوده است و شوهرش حزقیل پسر عموی فرعون و گنجینه دار وی بوده است و به گفته ی او، حزقیل، مؤمن خاندان فرعون است و به پیامبر زمانش، موسی (علیه السلام)، ایمان آورد. (28)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « در شب معراج، در سیر بین مکه ی معظمه و مسجد اقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده ام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟ گفت: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! همسر حزقیب به حضرت موسی بن عمران ایمان آورده بود و ایمان خود را پنهان می کرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد و بی اختیار گفت: « بسم الله ». دختر فرعون گفت: ایا پدر مرا ستایش می کنی؟ گفت: نه؛ بلکه آن کسی را ستایش می کنم که پدر تو را آفریده است و او را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدرش رفت و گفت: زنی که در خانه ی ما آرایشگر است، به موسی ایمان دارد. فرعون او را احضار کرد و به او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ صبانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمی کشم و تو را پرستش نمی کنم. فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند و چون آن تنور سرخ شد، دستور داد همه ی بچه های آن زن را در حضور او در آتش انداختند.
زمانی که خواستند بچه ی شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند و در آتش افکنند، صبانه منقلب شد و خواست که با زبان از دین اظهار برائت و بیزاری کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد و گفت: اصبری یا أماه ذنک علی الحق؛ ای مادر صبر کن که تو راه حق را می پیمایی. فرعونیان آن زن و بچه ی شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند و تا روز قیامت این بوی خوش، از این زمین استشمام می شود... ». (29)
او از زنانی است که زنده می شود و به دنیا باز می گردد و در رکاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام وظیفه می کند.
2. ام ایمن
نام او برکه است. وی کنیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که از پدر بزرگوارش، عبدالله، به آن حضرت به ارث رسیده بود و پرستاری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر عهده داشت. (30)
حضرت او را مادر خطاب می کرد و می فرمود: هذه بقیة أهل بیتی؛ او باقی مانده از خاندان من است. وی فرزندی از همسر اولش، عبید خزرجی، به نام ایمن داشت. ایمن از مهاجران و مجاهدات بود و در جنگ حنین به شهادت رسید.
ام ایمن شخصیتی است که وقتی در راه مکه و مدینه تشنگی بر او غلبه کرد و نزدیک بود از پای درآید، دلو آبی از آسمان بر او فرود آمد و از آن نوشید و هرگز پس از آن تشنه نشد. (31)
او به هنگام رحلت پیامبر بسیار می گریست؛ چون از او علت گریه اش را پرسیدند، در پاسخ گفت: به خدا سوگند می دانستم که ایشان رحلت خواهد کرد، ولی گریه ی من برای آن است که وحی قطع شد. (32)
فاطمه زهرا (علیها السلام) در مسأله ی فدک او را به عنوان شاهد و گواه معرفی کرد و سرانجام او در روزگار خلافت عثمان رحلت کرد.
3. زبیده
وی همسر هارون الرشید و از شیعیان بوده است. هنگامی که هارون از عقیده ی او آگاه گشت، سوگند یاد کرد که او را طلاق دهد. او به انجام کارهای نیک معروف بود. در زمانی که یک مشک آب در شهر مکه یک دینار طلا ارزش داشت، او، حجاج و شاید هم مردم مکه را سیراب کرد. او با کندن کوه ها و احداث تونل ها، آب را از خارج حرم - از فاصله ی ده میلی- به حرم آورد. زبیده صد کنیز داشت که همگی حافظ قرآن بودند و هر کدام موظف بودند که یک دهم قرآن را بخوانند؛ به گونه ای که از منزل مسکونی او صدای قرائت قرآن، همانند زمزمه ی زنبورهای عسل بلند بود. (33)
4. سمیه مادر عمار یاسر
او هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و به همین سبب بدترین شکنجه ها را بر او روا داشتند. گاهی که گذر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عمار و پدر و مادرش می افتاد و می دید که آنان در گرمای سوزان مکه روی زمین های داغ در حال شکنجه هستند، می فرمود: ای خاندان یاسر! صبر کنید؛ بدانید که وعده گاه شما بهشت است.
سرانجام سمیه با نیزه ی دژخیمی خونخوار چون ابوجهل به شهادت رسید و او نخستین زن شهید در اسلام است. (34)
5. ام خالد
هنگامی که استاندار عراق، یوسف بن عمر، زید بن علی را در شهر کوفه به شهادت رسانید، دست ام خالد را نیز به جرم تشیع و تمایل به قیام زید قطع کرد.
ابو بصیر می گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) بودیم که ام خالد با دست بریده شده آمد، حضرت فرمود: « ای ابابصیر! آیا میل داری سخن ام خالد را بشنوی؟ » عرض کردم: آری و به آن شادمان می گردم. ام خالد به نزد حضرت مشرف شد و سخنانی عرضه داشت. من او را رد کمال فصاحت و بلاغت یافتم. حضرت (علیه السلام) نیز در مسأله ی ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت... .(35)
6. حبابه والبیه
شیخ طوسی وی را از اصحاب امام حسن (علیه السلام) شمرده است و ابن داود او را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر (علیه السلام) می داند. برخی دیگر ایشان را از اصحاب هشت امام معصوم- تا امام رضا (علیه السلام)- شمرده اند، هم چنین گفته شده است که امام رضا (علیه السلام)، ایشان را در پیراهن شخصی خود کفن کرد. سن او به هنگام مرگ بیش از 240 سال بود. او دوبار به دوران جوانی بازگشت که یک بار با معجزه ی امام سجاد و بار دوم با معجزه ی امام هشتم بود و اوست که هشت امام معصوم بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، بر آن نقش زدند. (36)
حبابه والبیه می گوید: ... به امیرمؤمنان عرض کردم: خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد، دلیل امامت چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: « آن سنگ ریزه را نزد من بیاور ». آن را حضور حضرت آوردم، علی (علیه السلام) با انگشتر خود بر آن مهر زد؛ به گونه ای که آن مهر بر آن سنگ، نقش بست و به من فرمود: « ای حبابه! هر کس که مدعی امامت شد و توانست مانند من این سنگ را مهر کند، او امامی است که پیروی از او واجب است. امام کسی است که هر چیز را بخواهد، می داند ».
من پی کار خود رفتم، تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) از دنیا رفت. آن گاه خدمت امام حسن (علیه السلام) آمدم که بر جای علی (علیه السلام) نشسته بود و مردم از او سؤال می کردند؛ چون مرا دید، فرمود: « ای حبابه والبیه! » عرض کردم: بلی ای سرور من! فرمود: « آن چه همراه داری بیاور ». من آن سنگ کوچک را به آن حضرت دادم. آن بزرگوار، مانند علی (علیه السلام) با انگشتر خود بر آن مهر زد؛ به گونه ای که جای مهر بر آن نقس بست.
سپس به حضور امام حسین (علیه السلام) که در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، آمدم مرا نزد خود خواند و خوشامد گفت و فرمود: « دلیل آن چه تو می خواهی موجود است. آیا نشانه ی امامت را می خواهی؟ » گفتم: آری، ای آقای من! فرمود: « آن چه با خود داری بیاور »؛ من آن سنگ کوچک را به او دادم؛ انگشترش را بر آن زد و مهرش بر آن نقش بست.
پس از امام حسین (علیه السلام)، خدمت امام سجاد (علیه السلام) رسیدم و به قدری پیر شده بودم که رعشه بر اندامم مستولی شده بود و صد و سیزده سال داشتم. آن حضرت در رکوع و سجود بود و به من توجهی نداشت. از دریافت نشانه ی امامت ناامید شدم. آن حضرت با انگشت سبابه ی خود به من اشاره کرد و به اشاره او جوانی ام برگشت. گفتم: ای آقای من! از دنیا چه اندازه گذشته و چه اندازه مانده است؟ فرمود: « نسبت به آن چه گذشته است، آری و آن چه مانده است نه » یعنی ما به گذشته علم داریم؛ اما آینده از غیب است که غیر خدا آن را نمی داند و یا مصلحت نیست بگویم. آن گاه به من فرمود: « آن چه با خود داری بیاور ». من آن سنگ را به حضرت دادم و حضرت مهر بر آن زد. پس از گذشت زمانی، به حضور امام باقر (علیه السلام) آمدن، آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از او نزد امام صادق (علیه السلام) آمدم و آن جناب نیز آن را مهر کرد. پس از طی شدن سال ها به حضور امام کاظم (علیه السلام) شرفیاب شدم؛ آن بزرگوار نیز بر آن مهر زد و بعد از او خدمت حضرت رضا (علیه السلام) رسیدم، مهر آن حضرت نیز بر آن نقش بست. حبابه پس از آن، نه ماه زنده بود. (37)
7. قنواء دختر رشید هجری
هر چند در خصوص شخصیت این زن در کتاب های شیعه و سنی، سخنی به میان نیامده است و به اصطلاح مهمل است؛ (38) ولی از جریانی که در خصوص شیوه ی اسارت و شهادت پدر بزرگوارش، به دست ابن زیاد به وقوع پیوست و او آن را نقل کرد، میزان صلابت و پایداری در عقیده و پای بندی او به اسلام و تشیع و علاقه ی او به امیرالمؤمنین (علیه السلام) آشکار می شود.
ابو حیان بجلی می گوید: از قنواء دختر رشید هجری پرسیدم: از پدرت چه حدیث و روایتی شنیده ای! گفت: پدرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کرد که آن حضرت فرمود: « ای رشید! صبر تو چگونه است، هنگامی که پسر خوانده ی بنی امیه ( ابن زیاد ) تو را به نزد خود بخواند و دو دست و دو پا و زبانت را قطع کند! » عرض کردم: آیا پایان کارم بهشت است...؟ فرمود: « ای رشید! در دنیا و آخرت به همراه من هستی ».
قنواء می گوید: به خدا سوگند، پس از مدتی ابن زیاد پدرم را احضار کرد و از او خواست تا از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید؛ ولی او هرگز این کار را نکرد. ابن زیاد گفت: علی (علیه السلام) کیفیت قتل تو را چگونه توصیف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من علی (علیه السلام) مرا چنین آگاه ساخت که تو مرا به بیزاری از علی (علیه السلام) می خوانی، ولی من اجابت نمی کنم؛ سپس دودست و دو پا و زبانم را قطع می کنی. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند خلاف پیشگویی علی را در حق تو اجرا می کنم. آن گاه دستور داد دو دست و دو پایش را قطع کنند و زبانش را سالم باقی گذارند. قنواء می گوید: من پدرم را به دوش کشیدم و در راه به او گفتم: ای پدر! آیا احساس درد و زجر می کنی؟ فرمود: خیر، فقط به مقدار فشاری که جمعیت بر من وارد کند، احساس ناراحتی می کنم. چون پدرم را برداشتم و از کام ابن زیاد بیرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد و گفت: قلم و دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما حوادثی را بازگو کنم؛ ولی چون این خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد زبانش را قطع کنند و پدرم در همان شب به شهادت رسید. (39)
نقش زنان در دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
با توجه به این که زنان در حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همان نقشی را دارند که در دوران صدر اسلام داشته اند، به اختصار، نقش زنان را در آن روزگار بررسی می کنیم. هرچند در روایت اشاره شده است که: « یداوین الجرحی و یقمن علی المرضی؛ زخمیان را مداوا کرده، و از بیماران پرستاری می کنند ». ولی شاید این نمونه ای از مهم ترین خدمات زنان در روزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؛ زیرا انان فعالیت های دیگری هم داشته اند و همین نقش را در زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهند داشت. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: « زنان همان کارهایی را که رد زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام می دادند، در زمان حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز انجام خواهند داد.
زنان در جنگ های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، وظایف دیگری هم چون رساندن آب و غذا به رزمندگان، آشپزی، نگه داری وسایل رزمندگان، تهیه ی دارو، رساندن مهمات، تعمیر تجهیزات، انتقال شهدا، شرکت در جنگ های دفاعی، تشویق رزمندگان برای عزیمت به جبهه، تشویق آنان در صحنه ی نبرد و .. را عهده دار بودند.
تشبیه زنان دوران مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به زنان دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیله ی امام صادق (علیه السلام) ما را بر آن داشت که برخی از فعالیت های آنان را در صدر اسلام یادآور شویم.
بعضی از زنانی که در این فعالیت ها نقش مهمی داشتند، عبارتند از:
1. ام عطیه؛ او در هفت غزوه شرکت کرد. مداوای زخمیان از جمله خدمات وی بود. (40)
ام عطیه می گوید: یکی از وظایف من نگهبانی از وسایل سربازان بود. (41)
2. ام عماره ( نسیبه )؛ رشادت های او در جنگ احد به قدری بود که مورد ستایش و تقدیر فراوان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت. (42)
3. ام ابیه؛ او جزو شش زنی بود که راهی قلعه ی خیبر شد. پیامبر به آنان فرمود: « به دستور چه کسی به این جا آمده اید؟ » ام ابیه می گوید: چون آثار خشم را بر چهره ی آن حضرت مشاهده کردیم، گفتیم: ما با مقداری دارو به منظور مداوای زخمیان آمده ایم. آن گاه حضرت، با ماندن ما در آن جا موافقت کرد. شغل ما در این جنگ مداوای زخمیان و پختن غذا بود.
4. ام ایمن؛ در جنگ ها، زخمیان را مداوا می کرد. (43)
5. حمنه؛ به زخمیان آب می رساند و آنان را مداوا می کرد. او شوهر، برادر و دایی خود را در جبهه ی نبرد از دست داد. (44)
6. ربیعه دختر معوذ؛ زخمیان را مداوا می کرد. (45) او می گوید: با رسول خدا عازم نبرد شدیم و شهدا را به مدینه انتقال دادیم. 7. ام زیاد؛ او از جمله شش زنی بود که به منطقه ی جنگ خیبر برای مداوای زخمیان رفت. (46)
8. امیه دختر قیس؛ پس از هجرت مسلمان شد. او می گوید: با گروهی از زنان بنی غفار به حضور پیامبر رسیده، عرض کردیم: مایل هستیم در خدمت شما برای معالجه ی زخمیان و کمک به رزمندگان، به سوی خیبر حرکت کنیم.
پیامبر به نشانه ی خشنودی فرمود: « با عنایات الهی حرکت کن ». (47)
9. لیلای غفاریه؛ می گوید من زنی بودم که با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مداوای زخمیان به جنگ می رفتم. (48)
10. ام سلیم؛ در جنگ احد به رزمندگان آب می رساند و با این که حامله بود؛ در جنگ حنین شرکت کرد. (49)
11. معاذ غفاریه؛ بیماران را پرستاری و زخمیان را معالجه می کرد. (50)
12- ام سنان اسلمیه؛ هنگام عزیمت به جنگ خیبر به پیامبر عرض کرد: دوست دارم با شما حرکت کنم و در میدان جنگ به معالجه ی زخمیان و مداوای بیماران و یاری مجاهدات بپردازم و از وسایل ایشان نگه داری و تشنگان را سیراب کنم. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « رواست؛ با همسر من ام سلمه حرکت کن ». (51)
13. فاطمه زهرا (علیهاالسلام)؛ محمد بن مسلمه می گوید: در جنگ احد زنان به جست و جوی آب پرداختند و ایشان چهارده نفر بودند که فاطمه (علیها السلام) نیز با ایشان بود. (52)
زنان، آب و غذا را بر پشت خویش حمل می کردند و به درمان زخمیان می پرداختند و به آنان آب می دادند. (53)
14. ام سلیط؛ عمر بن خطاب می گوید: ام سلیط در جنگ احد، مشک های آب را برای ما حمل می کرد و به تعمیر وسایل و تجهیزات می پرداخت. (54)
15. نسیبه؛ او همراه شوهر و دو پسرش در جنگ احد شرکت کرد و مشک آبی برداشت و زخمیان را سیراب می کرد. آن گاه که جنگ شدت گرفت، او نیز به نیرد پرداخت و دوازده زخم شمشیر و نیزه را متحمل شد. (55)
16. انیسه؛ او در جنگ احد، به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت: ای رسول خدا! فرزندم عبدالله بن سلمه، از رزم آوران بدر، اینک در جنگ احد شهید شده است؛ دوست دارم او را به مدینه انتقال دهم و در آن جا به خاک بسپارم تا مزارش نزدیک ( خانه ام ) باشد و با وی انس گیرم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او اجازه داد. انیسه، پیکر پاک فرزند شهید خود را به همراه یکی دیگر از شهدای اسلام به نام مجدر بن زیاد در عبایی پیچیده، آنان را به وسیله ی شتر به مدینه حمل کرد. (56)
این گوشه ای از فعالیت و نقش زنان در جبهه ی اسلام به فرماندهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. شاید همیاری زنان در امور نظامی و پشتیبانی برای آن بود که از نیروهای رزمنده در نبرد و جنگ رودرور با دشمن، حداکثر استفاده بشود. زنان دوران حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز با همین هدف، نقش زنان دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ایفا می کنند.
در آن دوران یا پیش از آن، زنان نقش های گوناگونی دارند؛ تبلیغات علیه دجال و برحذر داشتن مردم از وی، از جمله نقش ها و وظایف آنان است.
ابو سعید خدری می گوید: هر جا دجال قصد می کند به آن جا برود زنی به نام لئیبه (طیبه ) پیش از او خود را به آنجا می رساند و می گوید: دجال به سوی شما می آید؛ از او دوری جویید و از عاقبت کارش بر حذر باشید! (57)
پینوشتها:
1- عن أبی عبدالله (علیه السلام): « یخرج قائمنا أهل البیت یوم االجمعة ». اثبات الهداة، ص 496؛ بحارالانوار، ج52، ص 279.
2- قال أبو جعفر (علیه السلام): « کأنی بالقائم یوم عاشورا یوم السبت، قائماً بین الرکن و المقام، بین یدیه جبرئیل ینادی: البیعة لله فیمالأها عدالآً کنا ملئت و جوراً ». طوسی، غیبة، ص 274؛ کشف الغمه، ج3، ص 252؛ بحار الانوار، ج52، ص 290.
3- الباقر (علیه السلام): « یخرج القائم فی یوم البست یوم عاشورا یوم ( کذا ) الذی قتل فیه الحسین ». کمال الدین، ج2، ص 653؛ طوسی، غیبة، ص 274؛ التهذیب، ج4، ص 333؛ ملاذ الاخیار، ج7، ص 174؛ بحارالانوار، ج52، ص 285.
4- الباقر (علیه السلام): « و هذا الیوم- أی عاشوراء- الذی یقوم فیه القائم ». بحار الانوار، ج52، ص 285.
5- التهذیب، ج4، ص 300؛ ابن طاووس، اقبال، ص 558؛ خرائج، ج3، ص 1159؛ وسائل الشیعه، ج7، ص 338؛ بحارالانوار، ج98، ص 34؛ ملاذ الاخیار، ج7، ص 116.
6- قال أبو عبدالله (علیه السلام): « إن القائم صلوات الله علیه ینادی باسمه لیله ثلاث وعشرین و یقوم یوم عاشوراء یوم قتل فیه الحسین بن علی (علیه السلام) ». طوسی، غیبه، ص 274؛ بحارالأنوار، ج52، ص 290.
7- عن أبی عبدالله (علیه السلام): « یوم النیروز هو الیوم الذی یظهر فیهقائمنا أهل البیت ». المهذب البارع، ج1، ص 194؛ خاتون آبادی، اربعین، ص 187؛ وسائل الشیعه، ج5، ص 228؛ اثبات الهداة، ج3، ص 571؛ بحارالأنوار، ج52، ص 208.
8- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): « إذا نادی منادٍ من السماء... إن الحق فی آل محمد فعند ذلک یظهر المهدی علی أفواه النماس. یشربون حبه و لا یکون لهم ذکر غیرهم. الحاوی للفتاوی، ج2، ص 68؛ احقاق الحق، ج13، ص 324.
9- (علیه السلام): « ثم یظهر بمکه عند العضاء و معه رایة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و قمیصه و سیفه، و علامات، و نور، و بیان، فإذا صلی العشاء نادی بأعلی صوته. یقول: أذکرکم الله أیها الناس، و مقامکم بین یدی ربکم. فقد اتخذ الحجه و بعث الانبیاء و أنزال الکتاب، و أمرکم أن لا تشرکوا به شیئاً، و أن تحافظوا علی طاعته و طاعة رسوله. و أن تحیوا ما أحیی القرآن، و تمیتوا ما أمات، و تکنونا أعواناً علی الهدی، و وزراً علی التقوی؛ فإن الدنیا فد دنا فناوها و زوالها، و آذنت بالوداع، فإنی أدعوکم إلی الله و إلی رسوله و العمل بکتابه و إمانه الباطل و إحیاء سنته ». ابن حماد، فتن، ص 95؛ عقد الدرر، ص 145؛ سفارینی، لوائح، ج2، ص11؛ ابن طاووس، ملاحم، ص 64؛ صراط المستقیم، ج2، ص 262.
و مثله فی: الإرشاد 383:2؛ الانوار البهیة: 382.
10- الباقر (علیه السلام): « یا دبا حمزه: کأنی بقائم أهل بیتی قد علا نجفکم. فإذا علا فوق نجفکم نشر رایه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ فإذا نشرها أنحطت علیه ملائکه بدر ». عیاشی، تفسیر، ج1، ص 103؛ نعمانی، غیبه، ص 308؛ کمال الدین، ج2، ص 672؛ تفسیر برهان، ج1، ص 209؛ بحارالانوار، ج52، ص 326.
11- مکتوب علی رایة المهدی « طاعة معروفة ». بحارالانوار، ج52، ص 305.
الفضل بن شاذان، قال: روی أنه « یکون فی رایه المهدی: اسمعوا و أطیعوا ». إثبات الهداة، ج3،ص 582.
12- نوف البکالی: رایة المهدی مکتوب فیها « البیعة لله ». ابن حماد، فتن، ص 98؛ ابن طاووس، ملاحم، ص 68، القول المختصر، ص 24؛ ینابیع الموده، ص 435؛ الشیعة و الرجعه، ج1، ص 210.
13- بحارالانوار، ج52، ص 305.
14- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): « فیفرح به أهل السماء و أهل الأرض و الطیر و الوحوش و الحیتان فی البحر ». عقد الدرر، ص 84 و 149؛ البیان، ص 118؛ حاکم، مستدرک، ج4، ص 431؛ الدر المنثور، ج6، ص 50؛ نور الابصار، ص 170؛ ابن طاووسی، ملاحم، ص 142؛ احقاق الحق، ج13، ص 150.
15- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): « إذا نادی منادٍ من السمائ... إن الحق فی آل محمد فعند ذلک یظهر المهدی علی أفواه الناس. و یشربون حبه. و لا یکون لهم ذکر غیره ». الحاوی للفتاوی، ج2، ص 68؛ احقاق الحق، ج13، ص 324.
16- عن الرزضا (علیه السلام): « ... لابد من فتنه صمّاء... فعند ذلک یأتی الناس الفرج، و تود الأموات لو کانوا أحیاء، و یشفی الله صدور قوم مؤمنین ». خرائج، ج3، ص 1169؛ طوسی، غیبه، ص 268.
17- عن أبی عبدالله (علیه السلام): « ... کأنی بالقائم علی منبر الکوفه و قد لیس درع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)-: و ذکر أحواله إلی آن قال:- « و لا یبقی مؤمن إلا دخلت علیه الفرجه فی قبره. و ذلک حین یتزاورون فی قبورهم. و یتباشرون بقیام القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ». اثبات الهداة، ج3، ص 530.
18- عن الخدری: إن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: « یخرج المهدی من أمتی، یبعثه الله غیاثاً للناس، فتنعم الأمه، و تعیش الماشیه، عقد الدرر، ص 167.
19- عنم جابر، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: « ... ثم یظهر المهدی بمکه. فیفتح الله أرض الحجاز، و یستخرج من کان فی السجن من بنی هاشم ». ابن حماد، فتن، ص 95؛ ابن طاووس، ملاحم، ص 64؛ الفتاوی الحدیثیه، ص 31؛ القول المختصر، ص 23.
20-عن أبی أرطاة، قال: « ثم ینزل- أی المهدی- الکوفه حتی یستنفذ من کان فیها من بین هاشم ». ابن حماد، فتن، ص 83؛ الحاوی للفتاوی، ج2، ص 67؛ متقی هندی، برهان، ص 118؛ ابن طاووسی، ملاحم، ص 64.
21- روی « أن المهدی ذذا خرج بالمغرب إنحاز إلیه أهل أندلس فیقولون له: یا ولی الله: انصر جزیرة الأندلس فقد تلفت و تلف أهلها ». قرطبی، مختصر تذکره، ص 128؛ احقاق الحق، ج13، ص 260.
22- احمد، مسند، ج2، ص 76؛ فردوس الخبار، ج5، ص 424؛ مجمع الزوائد، ج7، ص 15.
23- عن لقیط بن ملک: « إن المؤمنین یوم خروج الدجال اثنا عشر ألف رجل، و سبعة مائة، أو صمانمائه امرأة ». ابن حماد، فتن، ص 151.
24- عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): « ینزل عیسی بن مریم علی ثمانمائة رجل و اربعمائة امرأة أخیار من علی الأرض و أصلحاء من مضی » فردوس الاخبار، ج5، ص 515؛ کنزل العمال، ج14، ص 338؛ التصریح، ص 254.
25- الباقر (علیه السلام): « و یجیء و الله ثلاثمائة و بضعة رجلاً فیهم خمسون نسوة ». عیاشی، تفسیر، ج1، ص 65؛ نعمانی، غیبة، ص 279.
26- عن مفضل بن عمر قال: « سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول: « یکن مع القائم ثلاثه عشر امرأة ». قلت: و ما یصنع بهن؟ قال: « یداوین الجرحی و یقمن علی المرضی. کما کان مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): »، قلت: فسمهن لی، قال « القنواء بنت رشید، و ام أیمن، و حبابه الوالبیه... و أمسعید الحنفیه، و صبانة الماشطهة، و أم خالد الجهنیة ». دلائل الامانة، ص 259؛ اثبات الهداة، ج3، ص 75.
27- بیان الأئمة، ج3، ص 338.
28- ریاحین الشریعه، ج5، ص 153؛ خصائص فاطمیه، ص 343.
29- منهاج الدموع، ص 93.
30- تاریخ طبری، ج2، ص 7؛ حلبی، سیره، ج1، ص 59.
31- عبدارزاق، مصنف، ج4، ص 309؛ الاصابه، ج4، ص 432.
32- تنقیح المقال، ج3، ص 70.
33- همان، ص 78.
34- اسد الغابه، ج5، ص 481.
35- معجم رجال الحدیث، ج14، ص 23، 108، 176؛ ریاحین الشریعه، ج3، ص 381.
36- تنقیح المقال، ج3، ص 75.
37- عن حبابة الوالبیة قالت: رأیت أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فی شرطة الخمسین و معه درة لها سبابتان یضرب بها بیاعی الجری و المارماهی و الزمار. و یقول لهم: « یا بیاعی مسوخ بنی اسرائیل، و جند بن مروان » فقام إلیه فرات بن أحنف، فقال: یا أمیر المؤمنین، و ما جند بنی مروان؟ قال: فقال له.
« أقوام حلقوا اللحی و فتلوا الشوارب فمسخوا » فلم أر ناطقاً أحسن نطقاً منه. ثم أتبعته فلم أزل أقفوا أثره حتی قعد فی رحبه المسجد فقلت له: یا أمیرالمؤمنین، ما دلالة الإمامة یرحمک الله؟
قال: فقال:« اثتینی بتلک الحصاه »- و أشار بیده إلی حصاة- فأتیته بها، فطبع لی فیها بخاتمه. ثم قال لی: « یا حبابة إذا ادعی مدعی الإمامة، فقدر أن یطبع کما رأیت فاعلمی أنه إمام مفترض الطاعة. و الإمام لا یعزب عنه شیأ یریده ». قال: ثم انصرفت حتی قبض أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فجئت إلی الحسن (علیه السلام) و هو فی مجلس أمیرالمؤمنین و الناس یسألونه فقالک « یا حبابه الوالبیه » فقلت » نعم یا مولای. فقال: « هاتی ما معک » قالت: فأعطیته: فطبع فیها کما طبع أمیرالمؤمنین (علیه السلام). قال: ثم أتیت الحسین و هو فی مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فقرب و رحب ثم قال لی: « إن فی الدلاله دلیلاً علی ما تریدین. أفتریدین دلالة الإمامة؟ » فقلت: نعم، یا سیدی، فقال: « هاتی ما معک: فناولته احصاة فطبع لی فیها. قالت: ثم أتیت علی بن الحسین (علیه السلام) و قد بلغ بی الکبر إلی أن أرعشت و أنا أعد یومئذ مائة و ثلاث عشرة سنة فرأیته راکعاً و ساجداً و مشغولاً بالعباده، فینست من الدلاله، فأومأ إلی بالسبابة، فعاد الی شبابی، قالت: فقلت: یا سیدی، کم مضی من الدنیا و کم بقی؟ فقال: « أما ما مضی فنعم، و أما ما بقی فلا ». قالت: ثم قال لی « هاتی ما معک » فأعطیته الحصاة فطبع لی فیها. ثم أتیت أبا جعفر (علیه السلام) فطبع لی فیهاک. ثم أتیت أبد عبدالله (علیه السلام) فطبع لی فیها. ثم أتیت دبا الحسن موسی (علیه السلام) فطبع لی فیها. ثمأتیت الرضا فطبع لی فیها، و عاشت حبابة بعد ذلک تسعة أشهر علی ما ذکر محمد بن هشام، الکافی، ج1، ص 345.
قال المجلسی: اعلم أنه علی ما فی هذا الخبر. لابد من أن یکون عمر حبابة مائتین و خمسة و ثلاثین سنة دو آکثر علی ما تقتضیه تواریخ الأئمة و مدة أعمارهم إن کان مجیئها إلی علی بن الحسین (علیه السلام) فی أوائل إمامته. کما هو الظاهر و لو فرضنا کونه فی آخر عمره. و إتیانها الرضا (علیه السلام) فی أوائل إمامته. فلابد من أن یکون عمرها أزید من مائتی سنة. لذا ذکرها علماءنام فی المعمرات و المعمرین رداً لاستبعاد المخالفین من طول عمر القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف). أقول : للمجلسی کلام فی السند و بحث و شرح دلالی فراجع. مرآه العقول، ج4، ص 78؛ الکافی، ج1، ص 346؛ تنقیح المقال، ج3، ص 75.
38- اعیان الشیعه، 32، ص6.
39- عن أبی حیان البجلی، عن قنوا بنت رشید الهجری، قال: قلت لها: أخبرنی ما سمعت من أبیک؟ قالت: سمعت أبی یقول: أخبرنی أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فقال: « یا رشید، کیف صبرک اِذا أرسل إلیک دعی بنی أمیه فقطع یدیک و رجلیک و لسانک »! قلت: یا أمیرالمؤمنین، آخرت ذلک إلی الجنة؟ فقال: « یا رشید، أنت معی فی الدنیا و الآخرة ».
قالت: فوالله: ما ذهبت الأیام حتی أرسل إلیه عبیدالله بن زیاد الدعی، فدعاه إلی البراءة من أمیرالمؤمنین (علیه السلام)، فأبی أن یبراً منه، فقال له الدعی: فبأی میته قال لک تموت؟ فقال له: أخبرنی خلیلی إنک تدعونی إلی البراءة منه فلا أبرأ فتقدمنی، فتقطع یدی و رجلی و لسانی، فقالک و الله، لأکذبن قوله فیک. قال: فقدموه فقطعوا یدیه و رجلیه و ترکوا لسانه، فحملت دطراف یدیه و رجلیه، فقلت: یا أبت؛ هل تجد ألماً لما آصابک؟ فقال: لا یا بنیه إلا کازحام بین الناس، فلما احتملناه و آخرجناه من القصر اجتمع الناس حوله، فقال: ائتونی بصیفه و دوات أکتب لکم ما یکون إلی یوم السعه، فأرسل إلیه الحجام حتی قطع لسانه، فمات (رح) فی لیلته ». اختیار معرفة الرجال، ص 75، شرح حال رشید؛ تنقیح المقال، ج1، ص 431 و ج3، ص 82؛ معجم رجال الحدیث، ج7، ص 190؛ اعیام الشیعه، ج32، ص 6؛ سفینه البحار، ج3، ص 357؛ ریاحین الشریعه، ج5، ص 40.
ولی ظاهراً قاتل او زیاد بن ابیه است، نه عبیدالله. ر.ک: قاموس الرجال، ج4، ص 371؛ امام حسین از مدینه تا مدینه، ج3، ص 84.
40- ابو عوانه، مسند، ج4، ص 331.
41- واقدی، مغازی، ج1، ص 270.
42- کنز العمال، ج4، ص 345.
43- الاصابه، ج4، ص 433.
44- ابن سعد، طبقات، ج8، ص 241.
45- اسد الغابه، ج5، ص 451؛ بخاری، صحیح، ص14، ص 168.
46- الاصابه، ج4، ص 444.
47- اسد الغابه، ج5، ص 405.
48- نقش زنان در جنگ، ص 22.
49- ابن سعد، طبقات، ج8، ص 425.
50- اعلام النساء، ج5، ص 61.
51- ریاحین الشریعه، ج3، ص 410.
52 و 53- واقدی، مغازی، ج1، ص 249.
54- بخاری، صحیح، ج12، ص 153.
55- واقدی، مغازی، ج1، ص 268.
56- عن سعید بن عثمان البلوی، عن جدته أنیسة بنت عدی أنها حاءت إلی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، فقالت: یا رسول الله إن ابنی، عبدالله بن سلمه و کان بدریاً قتل یوم احد. فأحببت أن أهقله إلی فآنس بقربه، فأذن لها النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، فی نقله، فعدلته بالمجدر بن زیاد علی ناضح لها فی عبائه فمرت بها فنظر إلیها النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال: « سوی بینهما عملها » . اسد الغابه، ج5، ص 406؛ ر.ک: محمد جواد طبسی، نقش زنان.
57- عن أبی سعید الخدری قال: مع الدجال امرأة بقال لها: لئیبة [طیبة] لا یو.م قریه إلا سبفته إلیها، فتقول: هذا الرجل داخل علیکم فاحذروه [فحذروه]. ابن حماد، فتن، ص 151؛ کنز العمال، ج14، ص 602.
منبع مقاله :
طبسی، نجم الدین؛ (1385)، دولت موعود، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم )، چاپ ششم