اشاره
در حدیثی از امام علی بن الحسین(علیه السلام)، نخستین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار تکبر ذکر شده که گناه بزرگ ابلیس بود و به خاطر آن به فرمان خدا پشت کرد و از کافران شد; سپس حرص به عنوان دومین سرچشمه گناه و ترک اولی از ناحیه آدم و حوا معرفی شده بود و بعد از این دو، حسد بود که سرچشمه گناه بزرگ فرزرند آدم(قابیل) گردید و برادرش هابیل را به قتل رسانید. (1)
نه تنها در داستان آدم که در طول تاریخ انبیاء و مبارزات آنان با اقوام منحرف، آثار منفی رذیله حرص به خوبی نمایه است، در تاریخ گذشته و امروز اقوام مختلف دنیا نیز مشاهده میکنیم که حرص و فزونطلبی، سرچشمه انواع جنایات و جنگها و خونریزیها، قتل و غارتها و پشت کردن به اصول انسانی و فضایل اخلاقی است.
نقطه مقابل آن قناعت است که سبب آرامش، عدالت، صلح و صفا و برادی و اخوت است.
با توجه به ترتیبی که برای ذکر فضایل اخلاقی و صفات نکوهیده برگزیدهایم(ترتیبی که از حالات انبیاء و پیامبران پیشین از آدم تا خاتم در قرآن مجید آمده است) دومین صفت از صفات رذیله را حرص و فزونطلبی اختیار کردیم که در داستان آدم(علیه السلام) و سرگذشتشعیب و داوود(علیه السلام) و به طور کلی یهود و همچنین در سرگذشت مشرکان عرب و مسلمانان ضعیف الایمان در عصر پیامبر اسلام(ص) نیز دیده میشود.
با این اشاره به قرآن برمیگردیم و آیات مختلف آن را از این دیدگاه مورد توجه قرار میدهیم:
1- فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلک عل شجرة الخلد و ملک لایبلی × فاکلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة و عصی آدم ربه فغوی (سورهطه،آیه120و121)
2- و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره قد جائتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین (سورهاعراف،آیه85)
3- ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجة و لی نعجة واحدة فقال اکفلنیها و عزنی فی الخطاب× قال لقد ظلمک بسؤآل نعجتک الی نعاجه و ان کثیرا من الخلطآء لیبغی بعضهم علی بعض الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و قلیل ما هم و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب (سورهص،34تا33)
4- و لتجدنهم احرص الناس علی حیاة و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان یعمر والله بصیر بما یعملون (سورهبقره،آیه96)
5- ان الانسان خلق هلوعا × اذا مسه الشر جزوعا × و اذا مسه الخیر منوعا (سورهمعارج،آیه21تا19)
6- و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة والله خیر الرازقین (سورهجمعه،آیه11)
7- ویل لکل همزة لمزة × الذی جمع مالا و عدده × یحسب ان ماله اخلده (سورههمزه،آیات3تا1)
ترجمه
1- ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا میخواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بی زوال راهنمایی کنم؟!» - سرانجام هر دو از آن خوردند(و لباس بهشتیشان فرو ریخت) و عورتشان آشکار گشت و برای پوشاندن خود از برگهای(درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد!
2- و به سوی مدین، برادرشان شعیب را(فرستادیم); گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است، بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید و در روی زمین بعد از آنکه(در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید!
3- این برادر من است او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم، اما او اصرار میکند که این یکی را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه کرده است - (داود) گفت مسلما او با درخواستیک میش تو برای افزودن آن به میشهایش بر تو ستم نموده و بسیاری از شریکان(و دوستان) به یکدیگر ستم میکنند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند اما عده آنان کم است داود دانست که ما او را(با این ماجرا) آزمودهایم از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد.
4- و آنها را حریصترین مردم - حتی حریصتر از مشرکان - بر زندگی(این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت،(تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! در حالی که این عمر طولانی، او را از کیفر(الهی) باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست.
5- به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است - هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند - و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران میشود(و بخل میورزد).
6- هنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده میشوند و به سوی آن میروند و تو را ایستاده به حال خود رها میکنند; بگو: آنچه نزد خداستبهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است.
7- وای بر هر عیب جوی مسخره کنندهای! - همان کس که مال فراوانی جمع آوری و شماره کرده(بی آنکه حساب مشروع و نامشروع آن کند)! - او گمان میکند که اموالش او را جاودانه میسازد!
تفسیر و جمعبندی
حرص، آفتبزرگ خوشبختی
نخستین آیه از آیات فوق مربوط به داستان آدم و همسرش حوا و مبارزه با شیطان است، مطابق آیات قرآن، خدا آدم را در بهشت جای داد و از نزدیک شدن به شجره ممنوعه نهی فرمود و از تسلیم شدن در برابر وسوسههای شیطان برحذر داشت، ولی سرانجام وسوسههای شیطان کار خود را کرد و آدم مرتکب ترک اولی شد و از درخت ممنوعه خورد و زندگی بهشتی را از دست داد و در میان انبوه مشکلات این دنیا گرفتار شد.
آیات بالا اشاره به این نکته کرده میفرمای: «شیطان او را وسوسه کرد و گفت: ای آدم آیا میخواهی تو را به درخت عمر جاویدان و ملک فناناپذیر راهنمایی کنم؟(در واقع شیطان شجره ممنوعه را درختی معرفی کرد که هر کس از آن بخورد عمر جاودان مییابد و به صورت فناناپذیر میتواند در ناز و نعمت زندگی کند) سرانجام هر دو(یعنی آدم و حوا) از آن خوردند(و لباس بهشتیشان فروریخت) و عورتشان آشکار شد و ناچار از برگهای بهشتی برای پوشاندن خود جامه دوختند و آدم نافرمانی پروردگارش کرد و از پادش او محروم شد!»
(فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلک عل شجرة الخلد و ملک لایبلی × فاکلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة و عصی آدم ربه فغوی)
چه انگیزهای سبب شد که آدم(علیه السلام) به وسوسههای شیطان تن در دهد و به وعدههای او اعتماد کند و فرمان صریح الهی را در باره شجره ممنوعه به فراموشی بسپارد؟! آیا جز این است که حرص و فزونطلبی، حجابی در برابر چشمان او شد؟!
به این ترتیب میبینیم بعد از مساله تکبر و استکبار که در آغاز خلقتسبب عصیان شیطان گردید و بدترین پایه فساد در جهان نهاده شد، مساله حرص و طمع و عشق به مواهب مادی، عامل دیگری برای افزایش ناراحتیهای نسل انسان گشت و به همین دلیل اصول کفر سه چیز شمرده شده، «تکبر» که سبب انحراف شیطان گشت و «حرص» که سبب اغوای آدم شد و «حسد» که سبب قتل هابیل به وسیله برادرش گشت.
درست است که نهی آدم(علیه السلام) یک نهی تحریمی نبود و مخالفتبا آن گناه مطلق محسوب نمیشد، بلکه «ترک اولی» بود و یا به تعبیر دیگر نوعی نهی ارشادی بود، همانند نهی طبیب نسبتبه بیمار به هنگام دستور جهت پرهیز از غذاهای نامناسب، ولی به هر حال از آدم(علیه السلام) انتظار ترک اولی نیز نمیرفت، ولی صفتحرص و طمع هر چند به صورت کم رنگ در وجود آدم(علیه السلام) لانه کرده بود و سبب این خطای بزرگ شد، خطایی که او و نسلش را در این جهان به زحمت افکند و این خود روشنترین هشدار قرآن در باره حرص و فزونطلبی است.
در دومین آیه اشاره به داستان قوم شعیب(علیه السلام) میکند که حرص و فزونطلبی آنها را به مخالفتبا این پیامبر بزرگ و انکار تعلیمات آسمانی او واداشت، میفرماید: «و به سوی مدین برادرشان شعیب(علیه السلام) را(فرستادیم) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبودی ندارید، دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده استبنابراین حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزی نکاهید و در روی زمین بعد از آنکه(در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است فساد نکنید. این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید»، (و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره قد جائتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین)
مطابق این آیه انحراف قوم شعیب(علیه السلام) نخستشرک و بتپرستی و سپس کمفروشی و ضایع کردن حقوق مردم و در مجموع فساد در زمین بود، آنها به قدری حریص بر دنیا بودند که با صراحتبه پیامبرشان شعیب گفتند ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور میدهد که آنچه را پدرانمان میپرستیدند ترک کنید یا آنچه را میخواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟ (قالوا یا شعیب اصلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آبائنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاء...) (2)
این در حالی بود که کمفروشی و غصب حقوق مردم نه تنها سبب فزونی اموال آنها نمیشد، بلکه هما طور که قرآن اشاره کرده است، به فساد جامعه آنها منجر میگشت، اعتماد عمومی از میان میرفت و اموال را به کاستی میگذاشت، بنابراین حرص و فزونطلبی آنها نتیجه معکوس میداد.
در سومین بخش از آیات، اشاره به داستانی مربوط به زمان داوود(علیه السلام) شده است که یکی از چهرههای زشت و نفرتانگیز حرص را منعکس میکند، خلاصه داستان چنین است که: دو برادر به عنوان شکایت نزد داوود(علیه السلام) آمدند یکی از آنها گفت: «این برادر من نود و نه میش دارد و من تنها یکی دارم، اما او اصرار میکند که این یکی را نیز به من واگذارد و در سخن بر من غلبه کرده است(آیا این انصاف است که صاحب نود و نه گوسفند مخصوصا اگر برادر باشد به تنها گوسفند برادرش چشم دوخته باشد)»، (ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجة و لی نعجة واحدة فقال اکفلنیها و عزنی فی الخطاب) (3)
«(هنگامی که داوود(علیه السلام) این سخن را شنید ناراحتشد و) گفت: مسلما او با درخواستیک میش تو برای افزودن به میشهایش بر تو ستم کرده است»، (قال لقد ظلمک بسؤآل نعجتک الی نعاجه...) (4)
«(تنها تو نیستی که گرفتار این ستم شدهای) بسیاری از دوستان(حریص و خودخواه و خودمحور) به یکدیگر ستم میکنند، مگر آنان که ایمان آوردهاند و عمل صالح دارند، اما عده آنان کم است.»
و در ذیل آیه میخوانیم: «داود(علیه السلام) گمان کرد: ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم، از پروردگارش طلب آمرزش کرد و به سجده افتاد و توبه نمود; (و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب) (5)
در اینکه آزمون داوود(علیه السلام) در این ماجرا چه بوده است گفتگو است، در تورات محرف آن را مربوط به مساله چشم داشت داوود(علیه السلام) به همسر یکی از فرماندهان لشکرش به نام اوریای حتی که زن بسیار زیبایی بود و داوود(علیه السلام) مایل بود اوریا او را رها کند تا آزاد باشد و بتواند به همسری داوود(علیه السلام) در آید با اینکه خود داوود(علیه السلام) همسران متعددی داشت میداند در حالی که میدانیم این داستان یک داستان خرافی است که هرگز با قداست انبیای الهی تناسب ندارد بلکه انسانهایی که در یک سطح اخلاقی معمولی قرار داشته باشند مرتکب چنین کارهای زشتی نمیشوند.
مشهور در میان مفسران اسلامی این است که آزمایش داوود(علیه السلام) مربوط به قضاوت او بود چرا که او در قضاوت عجله کرد و پیش از آنکه طرف مقابل دعوا سخنان خود را بگوید به داوری برخاست، هر چند داوری او به حق بود، خداوند این ترک اولی را شایسته ندانست و او را مؤاخذه فرمود، او هم از خطای خود هر چند یک ترک اولی بیش نبود توبه کرد.
به هر حال آنچه مقصود ما در اینجاست این است که هنگامی که حرص بر انسان غلبه کند حتی نسبتبه برادر ضعیف و ناتوان خود مرتکب ظلم فاحش میشود که هر انسان با وجدانی آن را نکوهش میکند.
آری حرص بر مال دنیا حد و مرزی نمیشناسد و انسان را به بدترین ظلم و ستمها وادار میکند.
در چهارمین بخش از این آیات، اشاره به حرص یهود شده و مورد نکوهش شدید قرار گرفتهاند میفرماید:
«آنها را حریصترین مردم بر زندگی دنیا مییابی حتی حریصتر از مشرکان»، (و لتجدنهم احرص الناس علی حیاة و من الذین اشرکوا)
حریص در اندوختن اموال و ثروتها، حریص در قبضه کردن دنیا و حریص در انحصارطلبی و عجب اینکه آنها از مشرکان که پایبند به هیچ دین و آیین آسمانی نبودند نیز حریصتر بودند، در حالی که تعلیمات آیین آسمانی میبایست آنها را از این کار بازمیداشت، ولی آنها آنقدر حریص بودند که بر افراد بی دین نیز پیشی میگرفتند.
«آنها چنان علاقه به دنیا داشتند که هر کدام آرزو میکردند هزار سال عمر کنند»، (یود احدهم لو یعمر الف سنة)
برای گردآوری ثروت بیشتر، یا به خاطر ترس از مجازات الهی که به جهتستمهایی که در جمع آوری ثروتهای حرام یا خونریزی بی گناهان مرتکب شده بودند، آرزوی چنین عمر طولانی میکردند.
قابل توجه اینکه امروز نیز همان خوی زشتحرص شدید در آنان دیده میشود، بلکه شدیدتر و گستردهتر از گذشته! تاریخ معاصر گواهی میدهد که آنها برای افزودن به حجم ثروتهای کلان خویش از هیچ جنایتی ابا ندارند، جنگهای خونین به راه میاندازند، خونهای بی گناهان را میریزند، آتش فتنه و فساد بر پا میکنند، همسایگان را به جان هم میاندازند و برای فروش اسلحه بیشتر و مواد مخدر و ثروتاندوزی بیشتر هر کاری از دستشان ساخته باشد انجام میدهند و برای تحکیم پایههای قدرت خود پنجه بر وسایل ارتباط جمعی دنیا افکنده و از هیچ دروغ و تهمتی نسبتبه دیگران ابا ندارند.
اگر کسی بخواهد آثار شوم و مرگبار حرص و دنیا پرستی را ببیند، باید اعمال این قوم و ملت را بنگرد!
تعبیر به حیاة به صورت نکره، در آیه مورد بحث، گویا اشاره به این حقیقت است که آنها فقط میخواهند زنده بمانند، لذت ببرند، اما کدام حیات و زندگی، حیات انسانی؟ یا حیات حیوانات؟ یا درندگان بیابان؟ هر چه باشد برای آنها تفاوتی ندارد.
به گفته بعضی از مفسران این آیه تنها سخن از یهود نمیگوید، بلکه هشداری استبه همه افراد که در عاقبتحرص و دنیا پرستی بیندیشند مبادا در همان گردابهایی که قوم یهود افتادند گرفتار شوند.
در آیات قرآن و روایات اسلامی آمده است که یهود، بسیاری از پیامبران را کشتند، تنها به دلیل اینکه آنها را مخالف منافع نامشروعشان میدیدند و نیز بسیاری از آیات الهی را به همین جهت تحریف کردند و اینها همه از پیامدهای حرص آنها بود.
در پنجمین آیه اشاره به حرص و کم طاقتی انسان به طور کلی کرده، میفرماید: «انسان حریص و کم طاقت آفریده شده، هنگامی که شری به او رسد بی تابی میکند و هنگامی که خیری به او رسد بخل میورزد و از دیگران دریغ میدارد»، (ان الانسان خلق هلوعا × اذا مسه الشر جزوعا × و اذا مسه الخیر منوعا)
مفسران و ارباب لغتبرای «هلوع» معانی زیادی گفتهاند که بسیاری از آنها نزدیک به هم یا لازم و ملزوم یکدیگر است، از جمله در لسان العرب چهار معنی برای آن ذکر کرده: حرص، جزع و کم صبری، یا بدترین نوع جزع و در مجمع البیان نیز آن را به معنی شخص «ضجور» یعنی بی قرار و بی حوصله، «شحیح» یعنی بخیل و «جزوع» یعنی بی تابی کننده و «شدید الحرص» ذکر کرده است.
نویسنده محترم التحقیق معتقد است که ریشه اصلی این ماده تمایل به بهرهگیری از نعمتها و لذتهاست اما جزع و حرص و کم صبری، همه از آثار همین ریشه نخستین است. (6)
از مجموع سخنانی که گفته شد چنین به نظر میرسد که این واژه به سه نکته منفی اخلاقی اشاره میکند، حرص، بی تابی و بخل.
در واقع تفسیری که بعد از «هلوع» در دو آیه بالا آمده است مفهوم واقعی این واژه را روشن میسازد و هر سه مفهوم را در بر میگیرد; زیرا «جزوع» از ماده «جزع» به معنی بی تابی کردن، و «منوع» از ماده «منع» به معنی بخل و حرص است.
به هر حال آیات فوق در مقام مذمت است و افراد حریص و بخیل و جزوع را نکوهش میکند.
میتوان گفت «حرص» است که سرچشمه «بخل» میشود، چرا که حریص میخواهد همه چیز را برای خود حفظ کند، همچنین حرص است که گاه سبب جزع و بی تابی میشود، چرا که حریص هر گاه بعضی امکانات خود را از دست دهد پریشان حال و مشوش میشود و بی تابی میکند.
آیه میگوید انسان با این صفات آفریده شده است، اما اینکه چطور انسان با این نقایص آفریده شده در حالی که میدانیم خداوند حکیم، انسان را برای سعادت آفریده و ممکن نیست چنین نقایصی را که بزرگترین مانع راه سعادت بشر استبر سر راه او قرار دهد.
بعضی در پاسخ این سؤال گفتهاند: این صفات مربوط به انسانهایی است که فاقد ایمان باشند اگر طبیعت آدمی با ایمان همراه گردد، کانونی از صبر و حوصله و سخاوت خواهد شد، ولی هنگامی که با ایمان وداع گوید طبیعی است که در برابر کمترین ناملایمات بیتابی میکند، زیرا تکیهگاه محکمی ندارد که بر آن اعتماد کند و با توکل بر او به جنگ با مشکلات برخیزد و نیز حریص و بخیل میشود، چرا به لطف خداوندی که کلید خزانههای غیب به دست اوست و سرچشمه همه نعمتها و برکات است امیدوار نیست.
شاهد این تفسیر آیات بعد از آن است که نمازگزاران با ایمان را از آن استثنا میکند.
این احتمال نیز وجود دارد که آیات فوق مانند بسیاری دیگر از آیات قرآنی که انسان را «ظلوم» و «جهول» (احزاب، 72) و «یؤوس» و «کفور» (هود،9) و «طغیانگر به هنگام وفور نعمتها» (علق،6) شمرده، اشاره به دو بعد وجود انسان داشته باشد که در قوس صعودی آن قدر بالا میرود که به اعلی علیین میرسد و در قوس نزولی آن قدر پایین میآید که به اسفل السافلین کشیده میشود.
مرحوم «علامه طباطبایی» در «المیزان» نظر دیگری در این زمینه دارد و میگوید: حرص(و هلوع بودن) که ذاتی انسان است و از شاخههای حب ذات میباشد، در اصل از رذایل نکوهیده نیست، چرا که حب ذات که این صفات از آن برمیخیزد وسیله منحصر به فردی است که انسان را به سوی سعادت و تکامل دعوت میکند، این صفات هنگامی مذموم و نکوهیده است که انسان با تدبیر صحیح آنها را در آنچه شایسته استبه کار نگیرد و در واقع مانند سایر صفات نفسانی است که اگر در حد اعتدال باشد فضیلت است و اگر به جانب افراط و تفریط منحرف شود نکوهیده و رذیلت است.
به هر حال آیات فوق نشان میدهد که قرآن انسانها را به سوی ایمان و نماز و نیایش و انفاق در راه او دعوت میکند تا آتش حرص و بخل و جزع را در درون او فرو بنشاند.
در ششمین آیه سخن از ماجرایی در عصر پیامبر اسلام(ص) است و آن اینکه در یکی از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالی و گرسنگی و افزایش قیمت اجناس بودند، کاروانی از شام وارد مدینه شد که با خود مواد غذایی حمل میکرد ورود این کاروان درست همزمان با روز جمعه و خطبههای پیغمبر اکرم(ص) در نماز جمعه بود.
در آن زمان معمول بود که برای اعلام ورود کاروان طبل میزدند و آلات موسیقی دیگر را مینواختند، این امر سبب شد که مردم به سرعتخود را به بازار برسانند، گروهی از تازه مسلمانان که در مسجد برای نماز اجتماع کرده بودند خطبه پیامبر(ص) را رها کرده و برای تامین نیاز خود به سوی بازار شتافتند، در حالی که این کار ضرورتی نداشت، بعد از نماز نیز میتوانستند به بازار روند و از اجناس کاروان بهره بگیرند، تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقی ماندند، آیات فوق نازل شد و حریصانی را که نماز جمعه را برای به دست آوردن مال دنیا رها کرده بودند سخت مذمت کرد، پیامبر(ص) فرمود: اگر این گروه اندک نیز میرفتند از آسمان سنگ بر مردم میبارید. (7)
از لحن آیه فوق استفاده میشود که انگیزه هجوم به بازار، مساله تامین نیازهای اصلی زندگی نبود بلکه بعضی از سر هوسبازی به سراغ ساز و آوازها رفتند و بعضی هم برای ثروت اندوزی به سراغ تجارت.
به هر حال قرآن در بیان این ماجرا میگوید: «هنگامی که تجارت یا سرگرمی لهوی را دیدند(از گرد تو) پراکنده شدند و به سوی آن رفتند و تو را در حالی که(برای خواندن خطبهها) ایستاده بودی رها کردند»، (و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما)
سپس در ذیل آیه میفرماید: «بگو آنچه نزد خداستبهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است»، (قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة والله خیر الرازقین)
ممکن است در میان آن گروهی که نماز و ذکر خدا و پیامبرش را رها کرده، به سوی بازار دویدند، افرادی بودهاند که واقعا برای نیازهای ضروری خود دستبه چنین کاری زدند(هر چند آنها هم وقت کافی برای تهیه نیاز خود داشتند، ولی تعبیر بالا به خوبی نشان میدهد که گروهی از حریصان به قصد اینکه اجناس را بخرند و گرانتر بفروشند و ثروتی بیندوزند و گرهی برای مشاهده صحنههای هوس آلود، به سوی کاروان کشیده شدند و خود را از سعادت نماز در محضر بزرگترین پیامبر االهی(ص) محروم ساختند.
در هفتمین و آخرین آیات مورد بحثسخن از عیبجویان استهزا کنندهای است که به خاطر مال و ثروت، مغرور شدهاند و به خود اجازه میدهند مؤمنان راستین تهیدست را به سخریه کشند، میفرماید:
«وای بر هر عیبجوی مسخره کنندهای، همان کس که اموال ناچیزی گردآوری کرده و شماره میکند(و به دقت مراقب حفظ آن است، بی آنکه حساب حلال و حرام آن را داشته باشد) و گمان میکند که اموالش سبب جاودانگی اوست(نه مرگی به سراغ او میآید، نه حادثهای که سبب زوال مال و ثروت او شود!)»، (ویل لکل همزة لمزة × الذی جمع مالا و عدده × یحسب ان ماله اخلده)
جمله «عدده» که ناظر به شمارش کردن اموال از سوی این دنیاپرستان است، اشاره به حرص و ولع شدید آنهاست که هر قدر بر اموالشان افزوده میشود باز طالب بیشترند، به همین دلیل پیوسته آنها را شمارش میکنند.
جمله الذی جمع مالا و عدده در واقع به منزله علتبرای «همز» و «لمز» و عیبجویی کردن آنهاست، یعنی ثروت سرشار دنیا آنها را چنان مست و مغرور ساخته که افراد تهیدستبا ایمان را به باد سخریه و استهزاء میگیرند و گمان میکنند نه تنها این ثروتها جاودانی است، بلکه به آنها نیز آب و رنگ جاودانگی میدهد در حالی که «از نسیمی دفتر ایام بر هم میخورد!»
بررسی حال دنیاپرستان عجایب و شگفتیهایی به ما نشان میدهد که عقل آدمی را مات و مبهوت میکند، بعضی از آنان را سراغ داریم با اینکه در علوم ظاهری و مادی پیش رفته بودند، هدفی جز جمع آوری ثروت نداشتند و هنگامی که از آنها سؤال میشد شما با این ثروت چه میخواهید بگنید، نه تشکیل خانواده دادهاید نه مسافرتهای تفریحی میروید و نه... در پاسخ میگفتند: ما از این دلخوش هستیم که یک «صفر» بر ارقام اموال ما افزدوده شود!
نتیجه نهایی
از مجموع آیات فوق و تفسیری که بر آن ذکر شد چنین نتیجه میگیریم که مساله حرص و آز و دنیاپرستی و دلباختگی و دلدادگی نسبتبه مواهب مادی از دیدگاه قرآن بسیار خطرناک و نکوهیده و مایه انواع شر و فساد است و به یقین در مسیر خودسازی و تکامل اخلاق از بزرگترین موانع محسوب میشود.
× × × حرص و دنیاپرستی در احادیث اسلامیواژه حرص و الفاظ مرادف و هم معنی آن در احادیث اسلامی، به طور وسیع مورد بحث واقع شده و آثار و پی آمدهای بسیار منفی برای آن ذکر گردیده است که بخشی را گلچین کرده در ذیل از نظر میگذرانیم:
1- در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) میخوانیم که به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمود: «اعلم یا علی! ان الجبن و البخل و الحرص غریزة واحدة یجمعها سوء الظن!; بدان ای علی! که ترس و بخل و حرص، یک غریزه هستند و همه در سوء ظن(به خدا) خلاصه میشوند!» (8)
2- همین معنی به صورت دیگری در فرمان مالک اشتر در نهج البلاغه آمده است آنجا که امام(علیه السلام) که امام مالک اشتر را از مشورت با بخیلان و افراد ترسو و حریصان برحذر میدارد، سپس میافزاید: «ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله; بخل و ترس و حرص، غرایز مختلفی هستند که یک ریشه دارند و آن سوء ظن به خداست!» (9)
کسی که حسن ظن به پروردگار و قدرت او نسبتبه انجام وعدههایی که در باره تامین رزق و روزی بندگان تلاشگر داده، داشته باشد هرگز برای جمع آوری اموال حرص نمیزند.
و آن کسی که توکل بر خدا و الطاف و عنایات او دارد بی جهت از هر چیزی نمیترسد.
و آن کس که به رحمت و لطف او امیدوار استبخل نمیورزد.
آری کسی که توحید او کامل باشد و به اسماء و صفات حسنای الهی معتقد باشد گرفتار این خوهای سه گانه کثیف نمیشود که در ظاهر سه صفت از صفات رذیله است ولی در باطن یک ریشه دارند(و به همین دلیل گاه غریزه واحده به آنها اطلاق شده و گاه غرایز شتی; چرا که در ظاهر متعددند و در باطن یکی).
3- «حرص» در دنیا انسان را گرفتار رنج و تعب دایمی میکند، چنان که علی(علیه السلام) فرمود: «الحرص مطیة التعب!; حرص مرکب رنج و زحمت است!» (10)
4- در تعبیر دیگری از آن حضرت آمده است «الحرص عناء المؤبد; حرص مایه رنج و زحمت ابدی است». (11)
هر گاه کمی در احوال حریصان دقیق شویم و زندگی پر درد و رنج و مشقت آنها را برررسی کنیم که شب و روز میدوند و اموالی را گردآوری میکنند و بی آنکه از آن بهرهای بگیرند رها میکنند و میروند، به صدق کلام بالا آشناتر میشویم و به گفته سعدی:
گفت: چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور!
که در واقع مقتبس از همین احادیث است.
5- انسان حریص هرگز سیر نمیشود، به همین دلیل دائما برای جمع و اندوختن ثروت تلاش میکند و حتی خودش از آن بهره نمیگیرد، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سخن پر معنای دیگری میفرماید: «الحریص فقیر و لو ملک الدنیا بحذافیرها!; آدم حریص فقیر است هر چند تمام دنیا را مالک شود!» (12)
6- تنها کسانی از غنای درون بهرهمند میشوند که اسیر حرص نباشند، همانگونه که مولا امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در سخن دیگری میفرماید: «اغنی الغنی من لم یکن للحرص اسیرا!; از همه بی نیازیها بالاتر بی نیازی کسی است که اسیر چنگال حرص نباشد!» (13)
7- حرص برای جمع آوری اموال دنیا سرانجام انسان را به هلاکت میافکند، نه فقط هلاکت معنوی که در بسیاری از اوقات هلاکت مادی نیز به همراه دارد، در حدیثی از رسول خدا(ص) میخوانیم: «ان الدینار و الدرهم اهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم!; دینار و درهم(سکههای طلا و نقره) پیشینیان شما را هلاک کردند شما را نیز هلاک میکنند!» (14)
8- آدم حریص روز به روز خود را گرفتارتر میکند تا آنجا که راه نجات را به روی خود میبندد، چنانکه در مثال بسیار جالبی در کلمات امام باقر(علیه السلام) آمده است: «مثل الحریص علی الدنیا مثل دودة القز، کلما ازدادت من القز علی نفسها لفا کان ابعد لها من الخروج! حتی تموت غما!; آدم حریص نسبتبه دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر بر اطراف خود میتند(و پیله را ضخیمتر میکند) سختتر میتواند از آن خارج شود و سرانجام در درون پیله خود میمیرد!» (15)
9- حرص و آز شخصیت انسان را در هم میشکند و ارزش او را در انظار مردم پایین میآورد، علی(علیه السلام) میفرماید: «الحرص ینقص قدر الرجل، فلایزید فی رزقه!; حرص قدر آدمی را پایین میآورد، بی آنکه چیزی بر رزق او بیفزاید!» (16)
10- حرص از اموری است که سرچشمه گناهان زشت دیگری میشود و از آن جمله عدم مراعات حلال و حرام و ترک احترام به حقوق مردم و آلوده شدن به انواع ظلم و ستمهاست، به همین دلیل امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از جمله دستورهای مهمی که در فرمان معروف خود به مالک اشتر داد این بود: «لاتدخلن فی مشورتک حریصا یزین لک الشره بالجور!; هرگز آدم حریص را به عنوان مشاور خود انتخاب مکن چرا که او تمایل به ستمگری را در نظر تو زینت میدهد!» (17)
بدین ترتیب، حرص پیامدهای بسیار خطرناک و زیانباری دارد، انسان را از خدا دور میکند، شخصیت او را در نظرها در هم میشکند، آرامش را از او میگیرد، او به خاطر حرص، به گناهان بزرگ دیگری آلوده میشود، روز به روز از سعادت دورتر میگردد و همچون بندهای اسیر و ذلیل و گرفتار میشود و در یک کلمه دین و دنیای او تباه میگردد.
1- تعریف حرص
گر چه معنی و مفهوم «حرص» اجمالا بر همه روشن است، ولی توجه به مفهوم دقیق آن نکتههای تازهای را به ما میآموزد.
«راغب» در «مفردات» حرص را به معنی شدت تمایل به چیزی میداند و میگوید: این واژه در اصل به معنی فشردن لباس به هنگام شستشو به وسیله کوبیدن چوب مخصوصی بر آن است!
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) تعبیر بسیار جالبی در تعریف حرص دارد، هنگامی که از حضرتش پرسیدند: حرص چیست؟ فرمود: «هو طلب القلیل باضاعة الکثیر!; حرص آن است که انسان چیز کمی را جستجو کند در برابر چیز بسیاری را که از دست میدهد!» (18)
علمای اخلاق، حرص را از رذایل اخلاقی و متعلق به قوه شهویه میدانند و در تعریف آن چنین میگویند: «حرص صفتی است نفسانی که انسان را به اندوختن بیش از احتیاج خود وامیدارد و از شعب حب دنیا و از صفات مهلکه و از اخلاق گمراه کننده است، حرص به بیابانی میماند که کرانههای آن ناپیداست و همچون سرزمین وحشتناک بی انتهاست که هر قدر حریص در آن پیش میرود به آخر آن نمیرسد.
«حریص» به کسی میماند که مبتلا به بیماری استسقاء شده است هرچه آب میآشامد تشنگی او فرو نمینشیند.
«حریص» هیچ دلیل منطقی را نمیپذیرد، مثلا اگر به او گفته شود که هشتاد سال عمر کردهای و چیزی از عمر تو باقی نمانده، این همه تلاش و ولع برای جمع آوری مال به خاطر چیست؟! در عین اینکه پاسخی برای این سؤال ندارد باز هم دست از کار خود نمیکشد، بلکه به عکس، گاهی انسان با افزایش سن و سال و نزدیک شدن به آخر خط، حریصتر میشود، چنانکه در حدیث معروفی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «یشیب بن آدم و یشب فیه خصلتان: الحرص و طول الامل!; انسان پیر میشود اما دو صفت در او جوان میگردد: حرص و آرزوهای طولانی!» (19)
2- آثار شوم حرص در زندگی فردی و اجتماعی بشر
در آیات و روایاتی که قبلا به طور مشروح آمد، آثار سوء حرص به خوبی تبیین شده بود و مطالعه آنها ما را از هرگونه شرح و تفسیر دیگر بی نیاز میسازد، از جمله اینکه:
1- حرص انسان را به رنج و زحمت ابدی گرفتار میسازد.
2- حریص هرگز سیر نمیشود و به همین دلیل اگر مالک تمام دنیا گردد باز فقیر است.
3- حریص همچون فقیران زندگی میکند و همچون فقیران میمیرد، ولی همچون اغنیاء در قیامت محاسبه میشود.
4- حرص انسان را به هلاکت میافکند، زیرا شخص حریص به خاطر دلباختگی به دنیا خطراتی را که در اطراف او وجود دارد نمیبیند و با عجله و شتاب به پیش میتازد.
5- آدم حریص روز به روز خود را گرفتارتر میکند و سرانجام راه نجات را بر خود میبندد.
6- حرص آبروی انسان را میریزد و ارزش او را در نظرها پایین میآورد، چرا که شخص حریص برای رسیدن به مقصود خود حتی ملاحظات اجتماعی را کنار میگذارد و همچون اسیری که زنجیر به گردن او افکنده باشند به این سو و آن سو کشیده میشود.
7- حرص، انسان را آلوده به انواع گناهان: دروغ، خیانت، ظلم و غصب حقوق دیگران میکند، چرا که اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعایت کند به مقصودش نمیرسد.
8- حرص، انسان را از خدا دور میسازد، در نظر بندگان خدا کوچک میکند، آرامش را از او سلب مینماید و زندگی توام با ناراحتی و شکنجه برای او به بار میآورد.
9- حریص اموالی را میاندوزد که زحمت و مسؤولیتش از آن اوست و سود و استفادهاش از آن دیگران.
10- حرص نتیجه سوء ظن به خداست و محصولش تشدید این سوء ظن میباشد.
3- غنای درون!
این نکته قابل توجه است که حریص غنا و بی نیازی را در برون میجوید در حالی که ریشه غنا را باید در درون جان پیدا کرد، از یکی از دانشمندان سؤال شد حقیقت غنا و بی نیازی چیست؟ در پاسخ گفت: این است که آرزوهایت کوتاه باشد و به آنچه خدا به تو داده است راضی شوی.
در حدیثبسیار پر معنایی که هم از رسول خدا(ص) نقل شده و هم از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) میخوانیم: «خیر الغنی غنی النفس; بهترین بی نیازی، بینیازی روح انسان است». (20)
در تعبیر دیگری از رسول خدا(ص) میخوانیم: «الغنی فی القلب، و الفقر فی القلب; غنا و بی نیازی در درون جان انسان است، فقر و نیاز نیز در درون جان اوست». (21)
آری اگر روح به خاطر حرص گرسنه باشد، تمام دنیا را به انسان بدهند باز فقیر است و اگر روح بی نیاز و سیراب گردد، تمام جهان را از او بگیرند بینیاز است.
4- حرص مذموم و ممدوح
واژه «حرص» معمولا بار منفی دارد و هرگاه اطلاق میشود از آن حرص بر مال، ثروت، مقام و سایر شهوات مادی به ذهن میرسد، این به خاطر آن است که غالبا این واژه در این گونه موارد به کار میرود که عموما مذموم و نکوهیده است.
ولی گاه این واژه در مواردی به کار میرود که شایسته ستایش است، نه تنها جزء اخلاق رذیله نیستبلکه فضیلتی محسوب میشود و آن در جایی است که این صفت در مورد علاقه شدید به کارهای خیر به کار رود.
قرآن مجید یکی از فضایل پیامبر اسلام(ص) را «حرص بر هدایت مردم و نجات آنها از گمراهی» میشمرد، میفرماید: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم; به یقین رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایتشما دارد و نسبتبه مؤمنان رئوف و مهربان است». (22)
در جای دیگر میفرماید: «ان تحرص علی هداهم فان الله لایهدی من یضل و ما لهم من ناصرین; هر قدر بر هدایت آنها حریص باشی(سودی ندارد چرا که) خداوند کسی را(که به خاطر اعمال و صفات زشتش) گمراه ساخته، هدایت نمیکند و آنها یاورانی نخواهند داشت». (23)
شبیه این معنی در آیات دیگری از قرآن مجید نیز آمده است. (24)
البته در قرآن مجید این واژه در مصادیق منفی آن نیز به کار رفته است.
در روایات اسلامی نیز واژه «حرص» در موارد زیادی در جایی به کار رفته است که بار مثبت دارد.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه معروف همام ضمن بیان صفات پرهیزکاران میفرماید: «فمن علامة احدهم انک تری له قوة فی دین و حرصا فی علم; از نشانههای آنان(پرهیزکاران) قدرت در دین... و حرص در کسب دانش است.» (25)
در روایات متعددی از نشانههای انسان با ایمان، حرص در فقه یا حرص در جهاد، یا حرص در تقوا ذکر شده است. (26)
این سخن را با حدیثی از امام باقر(علیه السلام) پایان میدهیم: «لا حرص کالمنافسة فی الدرجات!; حرصی برتر از رقابتبا یکدیگر در وصول به درجات(بالا در نزد خدا) نیست!» (27)
بنابراین حرص مفهوم گستردهای دارد که به معنی شدت علاقه به چیزی و تلاش فوق العاده برای وصول به آن است که اگر در طریق خیر و سعادت باشد ممدوح و هرگاه در طریق دنیاپرستی باشد مذموم است، ولی غالبا این واژه بار منفی دارد.
5- طرق درمان «حرص»
میدانیم همیشه برای درمان اساسی یک بیماری جسمانی، باید به سراغ عوامل و ریشههای آن برویم، چرا که بدون ریشهکن شدن آن عوامل، نتایج همچنان باقی و برقرار است و اگر به طور موقتبا داروهای مسکن آثار آن را بپوشانیم باز بعد از مدتی خود را نشان میدهد.
بیماریهای اخلاقی نیز به یقین همین گونه استحتما باید ریشهیابی شود، سپس ریشهها را بخشکانیم.
همان گونه که قبلا اشاره شد(و در احادیث اسلامی نیز آمده بود) یکی از ریشههای حرص، سوء ظن به خدا و عدم توکل بر اوست که بازگشتبه تزلزل پایههای توحید افعالی میکند.
کسی که خدا را قادر و رازق میداند و کلید همه نیکیها را به مضمون (بیدک الخیر انک علی کل شیئ قدیر) (28) در دست او میبیند، حرص در جمع مال و مواهب دیگر مادی نخواهد داشت.
کسی که ایمان کامل به وعدههای الهی دارد و پیام «ما عندکم ینفد و ما عند الله باق (29)...; آنچه نزد شماست فانی میشود اما آنچه نزد خداستباقی میماند» را به گوش جان شنیده و پذیرفته است، به جای حرص در جمعآوری مال، حرص در انفاق فی سبیل الله دارد.
هنگامی که پایههای ایمان، به ویژه توحید افعالی در وجود انسان متزلزل گردد صفات رذیله بی شماری به سراغ انسان میآید که یکی از خطرناکترین آنها حرص است، پس با تقویت پایههای ایمان باید به مقابله با آن برخاست.
یکی دیگر از ریشههای حرص، جهل و بی خبری نسبتبه پی آمدهای آن میباشد.
اگر انسان بداند حرص، آرامش او را در تمام زندگی بر هم میزند، حرص مایه رنج و تعب دایمی اوست، حرص شخصیت او را در هم میکوبد و در انظار خوار و خفیف میسازد، حرص سبب میشود که در عین غنا همچون فقیران زندگی میکند، او زحمتبکشد و اموالش را برای دیگران ذخیره کند، در قیامتحساب آنها را باید پس دهد، ولی در دنیا دیگران لذت آن را ببرند.
آری اگر حریص در این پیامدها بیندیشد قطعا در روح او اثر میگذارد.
مرحوم فیض کاشانی در «المحجة البیضاء» میگوید: داروی بیماری حرص سه رکن دارد «صبر» و «علم» و «عمل» که مجموع آن پنج چیز میشود.
نخست اقتصاد و میانهروی در هزینههای زندگی، زیرا کسی که هزینههایش افزون گردد، زندگی آمیخته با قناعت او را سیر نمیکند، بنابراین رعایت اعتدال و میانهروی در صرف اموال دشمن حرص است.
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) میخوانیم: «من اقتصد اغناه الله، و من بذر افقره الله; کسی که اعتدال در هزینههای زندگی را رعایت کند خدا او را بی نیاز میکند و کسی که اسراف و تبذیر کند فقیرش میسازد». (30)
دوم هنگامی که مال به اندازه کافی برای زیستن دارد، نگران آینده نباشد چرا که بسیاری از حریصها به خاطر تامین آینده حرص میزنند، آیندهای که با تدبیر در موقع خود قابل تامین است، این همان است که قرآن میگوید: «الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء...; شیطان شما را(به هنگام انفاق) وعده فقر و تهیدستی میدهد و به فحشاء (و زشتیها) امر میکند!» (31)
سوم در فواید قناعت و عزت حاصل از آن و زیانهای حرص و طمع و ذلت ناشی از آنها بیندیشد تا انگیزهای برای قناعت و فاصله گرفتن از حرص او گردد، پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «عز المؤمن استغناه عن الناس; عزت مؤمن از بینیازی او از مردم است». (32)
چهارم در تاریخ گذشتگان مخصوصا گروهی از یهود حریص و دنیاپرستان از اقوام دیگر بیندیشد و حال آنها را با حال انبیاء و اولیاء الله مقایسه کند و عقل خود را در این میان به داوری طلبد که آیا به آن گروه بپیوندد یا به این گروه؟ آنهایی که با افتخار زیستند و با افتخار از جهان چشم پوشیدند و به جوار رحمتحق با روحی پاک و اعمالی صالح شتافتند، یا کسانی که بدنام زیستند و بدنام از دنیا رفتند و با کوهی از گناه به سوی سرنوشتشومشان در قیامتشتافتند؟!
پنجم در خطرات مال و ثروت بی حساب بیندیشد و آفات دنیا و آخرت این کار را در نظر بگیرد و نیز در آرامش و منیتحاصل از قناعت و عاقبت محمود آن فکر کند، همیشه در امر دنیا به زیردستان خود نگاه کند، نه به آنها که بالادست او هستند، چرا که شیطان دائما او را تحریک میکند که به افراد بالاتر نگاه کند و به او میگوید تو چه چیز از آنها کم داری؟ چرا تلاش نمیکنی؟ ببین آنها چگونه غرق ناز و نعمتند و از لذایذ دنیا بهره میگیرند؟! تو از خوف خدا بر خود تنگ گرفتهای و دائما حلال و حرام میکنی، مگر آنها خوف از خدا ندارند یا تو از آنها دیندارتری؟!
ابوذر میگوید: «اوصانی خلیلی9 ان انظر الی من هو دونی، لا الی من هو فوقی; یار با وفای من(رسول خدا(ص)) به من سفارش کرد(در امر دنیا) همیشه به زیردستان بنگرم نه به بالادستان!» (33)
6- رفع یک اشتباه
در اینجا ممکن استبعضی تصور کنند اسلام با توجه به روایات و آیات بالا چندان تمایلی به پیشرفت زندگی مادی مردم ندارد و از اصول تمدن مادی و ترقی صنایع ناخشنود است; زیرا پیروان خود را دعوت به بیگانگی از دنیا میکند! در حالی که این یک اشتباه بزرگ است، اسلام با حرص و دنیاپرستی و فدا کردن همه ارزشها در برابر مال و ثروت و مقام و شهوت مبارزه میکند، نه از به کارگیری مواهب دنیا در مسیر عزت و آزادگی و ارزشهای معنوی.
توضیح اینکه: مواهب مادی در حد ذات خود ابزاری هستند برای وصول به مقاصد دیگر، هرگاه از آنها برای فراهم آوردن زمینههای رشد معنوی و تعالی انسانی استفاده شود مطلوبند و اگر از آنها در راه خودکامگی و هوسرانی استفاده شود و یا این مواهب به صورت هدف نهایی در آید و انسان را از اهداف اصلی آفرینشش بیگانه سازد قطعا نامطلوب است.
این درستبه ابزار و وسایل صنعتی جدید میماند که قابل بهرهگیری دوگانه است، هواپیماها میتوانند وسیلهای برای نقل و انتقال سریع و آسان انسانها در طریق کسب دانش و تامین روزی حلال و گسترش عدالت و کمک به نیازمندان و عمران و آبادی باشند، همان گونه که میتوانند وسیلهای برای فروریختن بمبهای ویرانگر، یا به صورت ابزار کشتار جمعی در آیند که نه بر انسان رحم کند نه بر حیوان و گیاه!
بنابراین نباید نکوهش از حرص و دنیاپرستی، بهانهای برای رها کردن فعالیتهای مثبت اقتصادی و رشد و شکوفایی صنعت و مانند آن شود و افراد تنبل و بیکاره خود را زیر پوشش کنارهگیری از حرص و دنیاپرستی قرار دهند و آن را توجهی برای کاستیهای خود بدانند.
پی نوشت :
1- سفینة البحار، جلد 2، صفحه 458(ماده کبر).
2- سوره هود،87.
3- ص،33.
4- ص، 34.
5- همان.
6- التحقیق، ماده هلع.
7- در تفسیر مجمع البیان و بسیاری از تفاسیر دیگر، در تفسیر سوره جمعه این داستان با تفاوت مختصری آمده است.
8- میزان الحکمة، جلد 1، صفحه 588، شماره3139.
9- نهج البلاغه، نامه53.
10- غرر، حدیث 820; میزان الحکمة، جلد 1، صفحه586، شماره3596.
11- غررالحکم، حدیث 982; میزان الحکمه، جلد 1، صفحه586، شماره 3592.
12- غررالحکم، حدیث1753; میزان الحکمه، جلد 1، صفحه587، شماره 3615.
13- اصول کافی، جلد 2، صفحه316، حدیث76، باب «حب الدنیا و الحرص علیها».
14- اصول کافی، جلد 2، صفحه316، حدیث6، باب «حب الدنیا و الحرص علیها».
15- غررالحکم، حدیث 1550; تصنیف الغرر، صفحه 294.
16- غررالحکم.
17- نهج البلاغه، نامه53.
18- سفینة البحار، ماده حرص.
19- بحارالانوار، ج 70، ص 22.
20- امالی صدوق، صفحه 394; غررالحکم، حدیث4949.
21- بحارالانوار، ج69، صفحه 68.
22- توبه، 128.
24- نحل،37.
24- یوسف،103; نساء،129.
25- نهج البلاغه، خطبه193.
26- بحارالانوار، جلد 64، صفحه 271، حدیث3 و 294، حدیث 18.
27- میزان الحکمة، جلد 1، صفحه589(حدیث3646).
28- آل عمران،26.
29- نحل،96.
30- میزان الحکمه، جلد3، صفحه2557.
31- بقره، 268.
32- شرح فارسی غررالحکم، جلد 5، صفحه 338.
33- اقتباس از المحجة البیضاء، جلد6، صفحه 58 تا 54(با تلخیص).
منبع: اخلاق در قرآن جلد دوم ، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)/س