انسان با طمعورزی، ارزش و منزلت انسانی خود را از دست داده و خود را اسیر متاع بیارزش دنیا کرده و عزّت خود را در مقابل آن میفروشد و آبروی خود را از کف میدهد.
طمع از جمله رذائل هلاک کننده و یک بیماری اخلاقی است که در لغت به معنای تمایل نفس به چیزی از روی آرزوی شدید است و در اصطلاح قرآنی توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم. زیاده خواهی و طمع باعث می شود که انسان از آن چه دارد لذت نبرد و در واقع انسان طمعکار ذلت و خواری را به جان خود می خرد و از عزت و کرامت و شرافت انسانی دور می شود. امام موسی کاظم علیه السلام در اندرز به هشام می فرماید: از طمع بپرهیز و به آن چه مردم دارند، چشمداشتی نداشته باش، چشمداشت به مخلوق را در خود بمیران؛ زیرا طمع و چشمداشت کلید هر خواری است و عقل را می دزدد و انسانیت ها را می برد و آبرو را می آلاید و دانش را از بین می برد.
طمع نفس فرد طمع کار را تحت اختیار و کنترل خود قرار می دهد و در واقع این شخص از این خصلت ناپسند خود پیروی تام کرده و در واقع بردهی او میشود. به همین دلیل در روایت آمده است که «طمع، بردگی دائمی است» (بحارالانوار، ج 70، ص 170) یعنی کسی که گرفتار رذیلهی طمعورزی شده، تا زمانی که این خصلت در او وجود دارد، بردهی طمع کاری و هوای نفس خود است و تنها با کنار گذاشتن این خصلت ناپسند، از بردگی رهایی پیدا میکند.
امام موسی کاظم علیه السلام در اندرز به هشام می فرماید: از طمع بپرهیز و به آن چه مردم دارند، چشمداشتی نداشته باش، چشمداشت به مخلوق را در خود بمیران؛ زیرا طمع و چشمداشت کلید هر خواری است و عقل را می دزدد و انسانیت ها را می برد و آبرو را می آلاید و دانش را از بین می برد
ما در این نوشتار به اجمال موضوع طمع را بررسی می کنیم:
آثار شوم حرص و طمع در زندگى فردى و اجتماعى
1. حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مى سازد؛
2. حریص هرگز سیر نمى شود و به همین دلیل اگر مالک تمام دنیا گردد باز فقیر است؛
3. حریص همچون فقیران زندگى مى کند و همچون فقیران مى میرد، ولى همچون اغنیا در قیامت محاسبه مى شود؛
4. حرص انسان را به هلاکت مى افکند، زیرا شخص حریص به خاطر دلباختگى به دنیا خطراتى را که در اطراف او وجود دارد نمى بیند و با عجله و شتاب به پیش مى تازد؛
5. حرص آبروى انسان را مى ریزد و ارزش او را در نظرها پایین مى آورد، چرا که شخص حریص براى رسیدن به مقصود خود حتّى ملاحظات اجتماعى را کنار مى گذارد و همچون اسیرى که زنجیر به گردن او افکنده باشند به این سو و آن سو کشیده مى شود؛
6. طمع، انسان را آلوده به انواع گناهان مانند: دروغ، خیانت، ظلم و غصب حقوق دیگران مى کند، چرا که اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعایت کند به مقصودش نمى رسد؛
7. حرص، انسان را از خدا دور مى سازد، در نظر بندگان خدا کوچک مى کند، آرامش را از او سلب مى نماید و زندگى توأم با ناراحتى و شکنجه براى او به بار مى آورد؛
8. حریص اموالى را مى اندوزد که زحمت و مسؤولیّتش از آن اوست و سود و استفاده اش از آن دیگران؛
9. طمع نتیجه سوء ظنّ به خداست و محصولش تشدید این سوء ظنّ مى باشد. (مکارم شیرازی، ناصر؛ اخلاق در قرآن، ج2 ، ص98)
امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: اگر می خواهی که چشمت روشن شود و به خیر دنیا و آخرت دست یابی، چشم طمع از آن چه دیگران دارند برکن
همین معنى به صورت دیگرى در فرمان مالک اشتر در نهج البلاغه آمده است آنجا که امام (علیه السلام) مالک اشتر را از مشورت با بخیلان و افراد ترسو و حریصان برحذر می دارد، سپس می افزاید: « اِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزٌ شَتَّى یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ» «بخل و ترس و حرص، غرایز مختلفى هستند که یک ریشه دارند و آن سوء ظنّ به خداست!» (نهج البلاغه، نامه 53)
کسى که حسن ظنّ به پروردگار و قدرت او نسبت به انجام وعده هایى که درباره تأمین رزق و روزى بندگان تلاشگر داده، داشته باشد هرگز براى جمع آورى اموال حرص نمى زند.
عبرت بگیریم: عاقبت طمع
مرحوم شیخ عبدالحسین خوانساری گفت: در کربلا عطاری بود مشهور و معروف ، مریض شد و جمیع اجناس دکان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نکرد؛ و جمیع اطباء اظهار ناامیدی از او کردند. گفت : یک روز به عیادتش رفتم و بسیار بدحال بوده و به پسرش می گفت : اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بیاور برای خانه مصرف کنید تا به خوب شدن یا مردن راحت شوم ! گفتم : این چه حرفی است می زنی ؟! دیدم آهی کشید و گفت : من سرمایه زیادی داشتم و جهت پولدار شدن من این بود که یکسالی مرضی در کربلا شایع شد که علاج آنرا دکترها منحصر به آبلیموی شیراز دانستند، آب لیموگران و کمیاب شد. نفسم به من گفت : قدری آب لیمو دارای چیز دیگر ممزوج به او کن و بوی آب لیمو از آن فهمیده می شد او را به قیمت آب لیموی خالص بفروش تا پولدار شوی . همین کار را کردم ، و آب لیمو در کربلا منحصر به دکان من شد و سرمایه زیادی از این مال مغشوش بدست آوردم تا جائی که در صنف خودم مشهور شدم به پدر پولهای هزارهزاری . مدتی نگذشت که به این مرض مبتلا شدم ، هر چه داشتم فروختم برای معالجه فایده ای نکرده است ، فقط همین آخرین متاع بود که گفتم این را بفروشند یا خوب می شوم یا می میرم و از این مرض خلاص می شوم.
سخن آخر اینکه:
انسان طمعکار اعتمادش به مردم بیشتر است تا به خدا زیرا اگر اینطور نبود چشم طمع به مردم نمی دوخت، بلکه از هیچ کس جز خدای متعال توقع و طمعی نمی داشت. البته چنین کسی در نظر مردم خوار و ذلیل و بی ارزش است. پس اگر بخواهیم هم درنزد مردم عزتمان حفظ شود و هم به آرامش برسیم و و از آن چه داریم به خوشی استفاده کنیم و بهره مند شویم باید از آزمندی دوری کنیم و حرص و آز را در خود کنترل کرده و افسار نفس خویش را بدست گیریم. امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: اگر می خواهی که چشمت روشن شود و به خیر دنیا و آخرت دست یابی، چشم طمع از آن چه دیگران دارند برکن. (بحارالانوار/73/168)
منابع:
یکصد موضوع 500 داستان / سید علی اکبر صداقت
سایت اندیشه قم
ویکی فقه
سایت حوزه
اسلام کوئست
فرآوری: آمنه اسفندیاری
منبع : سایت معارف قرآن