انسان در نظام هستی به عنوان موجودی ممتاز و جانشین خدا معرفی شده است ."وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً" (به خاطر بیاور ) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی [نمایندهای] قرار خواهم داد. (1)
مرتبت رفیع انسان در آسمان عرفان و توحید موجب شد که نقشی ماندگار بر تارک تاریخ بشر ثبت شود و جان پاک پیامبر (ص) تا جایی پرواز کرد که جبرئیل از همراهی اش باز ماند و دیگر حائلی بین او و خدایش نبود. "ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی،فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی" (2) سپس نزدیک تر و نزدیک تر شد ...تا آنکه فاصله او ( با پیامبر ) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛ این مقام بالاترین مقام بین تمامی موجودات در عرصه هستی است.
و اما انسان وقتی پا به دنیا می گذارد، در محاصره علقه هایش قرار می گیرد، در این جا است که یا از این امتحان پیروزمندانه سر برون می آورد و به مقام "امامت" که بالاترین مقام اکتسابی است ( البته اکتسابی نه به معنای متعارف آن، بلکه به این معنی که زمینه های آن از قبل فراهم و انسان لایق دریافت آن شده است منظور است ) دست می یابد چنان که ابراهیم پیامبر و نیز دیگر اولیای خدا چون پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم چنین لیاقتی را یافتند این مقام بالاترین مقامی است که برای انسان های خاص متصور است و در قرآن به آن اشاره شده است این انسان، انسان کامل است یعنی انسانی که به همه کمالاتی که برایش فرض شده است رسیده است.در عین حال هر انسانی به اندازه توان و لیاقت و نیز سعی خود،می تواند به مقام والایی که خدای متعال در وجودش به امانت گذاشته است برسد.
شهید مطهری در این باره نوشته است:
انسان کامل آن انسانی است که همه ارزش های انسانی در او رشد کنند و هیچ کدام بی رشد نمانند و همه هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هرکدام از این ارزش ها به حد اعلی برسد. این انسان میشود انسان کامل، انسانی که قرآن از او تعبیر به «امام» میکند:
وَ اذِ ابْتَلی ابْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاتَمَّهُنَّ قالَ انّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اماماً "..........
بعد از آنکه ابراهیم از عهده همه امتحان ها، از به آتش افتادن تا فرزند را به قربان گاه بردن برمیآید و به تنهایی با یک قوم و یک ملت مبارزه میکند، آنگاه به او (خطاب میشود)" انّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اماماً" تو اکنون به حدی رسیدهای که میتوانی الگو باشی، امام و پیشوا باشی، مدل دیگران باشی و به تعبیر دیگر، تو انسان کاملی؛ انسان های دیگر برای کامل شدن باید خود را با تو تطبیق دهند.
علی علیه السلام انسان کامل است، برای اینکه «همه ارزش های انسانی»، «در حد اعلی» و بهطور «هماهنگ» در او رشد کرده است؛ یعنی هر سه شرط را داراست...". (3)
با این حال، بحث در این باره بسیار است که باید به تفاسیر و نیز کتاب های مربوط از جمله کتاب های شهید مطهری مراجعه کرد.
و اما در مورد قسمت دوم پرسش که مربوط به ملاقات خدای متعال است.
خدای متعال فرمود:
"قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً". (4) (سوره کهف آیه 110)
بگو: من فقط بشری هستم مثل شما ( امتیازم این است که ) به من وحی میشود که تنها معبودتان معبود یگانه است پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!
در این آیه شریفه با زبان مطابق با فهم عرفی خدای متعال دو شرط براب ملاقات خود ذکر کرده است این که بنده اش عمل صالح انجام دهد و کسی را در عبادتش شریک قرار ندهد،به تعبیر دیگر، عبادتش را به ریا مخلوط نکند در آن صورت به ملاقات حق نایل می شود.
در عین حال، بحث لقاء حق و چگونگی آن، بحثی عرفانی و نیازمند تفسیر خاص می باشد و می توان گفت این یک بحث کاملا فراتر از فهم عرف و حتی اهل نظر است و جدای آن که از آن چه متفاهم از تفسیر عرفی آن می باشد که مربوط به مشاهده نتیجه اعمال نیک و درک محضر الهی در روز قیامت است، موضوع لقاء حق و مشاهده نور الهی با چشم دل در همین دنیا نیز از مرصاد توجه عارفان دور نبوده و نخواهد بود، زیرا که نزد عارفان سالک و اولیاء خدا، لقای حق در همین دنیا و با کنار رفتن حجاب ها و غبارهای جهل به دلیل فاصله گرفتن از هر آن چه که موجب جلب توجه چشم و دل به دنیا می شود، ممکن است. ( البته مقصود از دیدن خدا به چشم ظاهر و سر نیست چون خدای متعال جسم نیست تا با چشم ظاهر دیده شود ) بلکه در اثر پرهیز از گناه؛ مظاهر جمال و جلال حق، ( نور اسماء و جبروت صفات الهی ) در دل عارف سالک و انسان با تقوا متجلی می شود و همان طور که در فراز اول پرسش بیان شد انسان آن قدر به حضرت حق نزدیک می شود که بین او و خدایش، به اندازه دو قوس کمان فاصله نباشد.
امام خمینی در این باره توضیحات مفصلی داده اند که البته همراه با عبارات و جملات سنگین و پر رمز و راز است و ما برای پرهیز از خیانت در امانت، بدون هیچ گونه دخل و تصرفی، فقط گوشه هایی از آن نکات را با عبور از فراز کل جمله و دوباره برچیدن از عباراتی دیگر، بسنده و پرسشگر را به خواندن اصل کتاب و نیز کتاب های مربوطه راهنمایی می کنیم .
امام در باره لقاء حق نوشته است:
پس از تقوای تامّ تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و رفض نشأتین و قدم بر فرق انّیّت و انانیّت( خودخواهی و غرور ) گذاشتن و توجه تامّ و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه گردد، و حجاب های غلیظی که بین عبد و اسماء و صفات بود خرق ( پاره ) شود، و فانی در اسماء و صفات گردد، و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلّی تامّ ذاتی پیدا کند، و در این حال، بین روح مقدس سالک و حق حجابی جز اسماء و صفات نیست.
و از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق گردد، و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدس ببیند، و در این مشاهده، احاطه قیّومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند، و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق ببیند،.......... افسوس که ما بیچاره های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بستههای زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منکوحات و امثال اینها چیزی نمیفهمیم،............. دل های ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد، و آلودگی انغمار در شهوات نمیگذارد مرآت ( آیینه) تجلیات حق شود و مورد جلوه محبوب گردد. البته با این خودبینی و خودخواهی و خود پرستی باید از تجلیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم........... پس طریقه خدا خواهی و خدا جویی به آن است که انسان در ابتدای امر وقتش را [صرف] مذاکره حق کند، و علم باللّه و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند، و پس از آن، به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد. و اگر اهل اصطلاحات نیست، نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس. البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او شود و حق تعالی از او دستگیری فرماید، و پردهای از حجاب ها برای او بالا رود ...... و شاید با عنایات خاصه حقّ تعالی راهی به معارف پیدا کند. إنّه ولیّ النّعم. (5)
و اما بعضی از مفسرین نیز در باب لقاء حق دو نظر اردائه کردند و نوشته اند:
تعبیر به" لقاء اللَّه" در قرآن مجید مکررا آمده است، و همه به معنی حضور در صحنه" قیامت میباشد، بدیهی است منظور از" لقاء" و ملاقات خداوند ملاقات حسی، مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست، چه اینکه خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود، بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت و پاداش ها و کیفرها و نعمت ها و عذاب های او است، چنان که گروهی از مفسران گفتهاند.
یا به معنی یک نوع شهود باطنی و قلبی است، زیرا انسان گاه به جایی میرسد که گویی خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده میکند، به طوری که هیچگونه شک و تردیدی برای او باقی نمیماند.
این حالت ممکن است بر اثر پاکی و تقوا و عبادت و تهذیب نفس در این دنیا برای گروهی پیدا شود، چنان که در نهج البلاغه میخوانیم: یکی از دوستان دانشمند علی (ع) به نام" ذعلب یمانی" از امام( ع )پرسید" هل رایت ربک":" آیا خدای خود را دیدهای"؟!
امام (ع) فرمود ا فاعبد ما لا اری آیا خدایی را که نبینم پرستش کنم"؟! و هنگامی که او توضیح بیشتر خواست امام اضافه کرد:
لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان چشم های ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند، بلکه قلب ها به وسیله نور ایمان او را درک مینمایند، ولی این حالت شهود باطنی در قیامت برای همگان پیدا میشود، چرا که آثار عظمت و قدرت خدا در آنجا آن چنان آشکار است که هر کوردلی هم ایمان قطعی پیدا میکند. (6)
بعضی دیگر از مفسرین فقط تبیینی متعارف ارائه کرده و طبق آیه شریفه"فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ" مقدمات لقاء حق را در باب "رحمت"؛ عمل صالح و بدون ریا در دنیا و در باب "غضب"؛ ارتکاب گناه و لقاء حق آن را مشاهدات نتایج اعمال شان چه خوب و چه بد در محضر الهی دانسته اند و نوشته اند:
لقاء رب لقاء رحمت و غضب و ثواب و عقاب یوم القیمة است. (7)
در هر صورت این مختصری بود در بیان لقاء حق چه به معنای عرفانی آن که انسان با تقوا با چشم بستن بر لذات دنیا و خواهش های نفسانی و خلاصه هر چه رنگ و بوی شیطانی دارد؛ در همین دنیا چشم دلش باز شده بر بال ملکوت می نشیند و حقایق عظیمی را می بیند و می داند که اگر چشم سر شعاع محدودی را آن هم با امکان خطا و اشتباه در اختیار او می گذارد،چشم دل هرگز خطا نکرده و دیدنی نا محدود به او می دهد. و چه به معنای تفسیری آن که باز هم اگر مراد در قیامت و دیدن نتیجه اعمال باشد که آیات الهی از جمله آیه ذکر شده در پاسخ همین معنا را می رساند و در وجه مثبتش با انجام عمل نیک و صالح و مخلوط نکردن آن با ریا در محضر قیامت لقاء رب حاصل خواهد شد.
پی نوشت ها:
1. سوره بقره آیه 30 .
2. سوره نجم آیات 8 و 9 .
3. مطهری مرتضی، مجموعه آثار، قم انتشارات صدرا، ج 23 ، ص 114 .
4. سوره کهف آیه 110.
5. امام خمینی، چهل حدیث، ص 456 .
6. مکارم شیرازی ناصر تفسیر نمونه، تهران انتشارات دارالکتب الاسلامیه سال 1374 شمسی ج1، ص 218.
7. طیب، عبد الحسین أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران انتشارات اسلام سال 1378 شمسی، چاپ دوم ، ج11، ص 452 .