پیوند مفهومی «ذکرُ للعالمین» در آیات اجر رسالت با ذوالقرنین به عنوان منجی آخرالزمان

از آموزه های قرآنی چنین بر می آید که از میان انبیای الهی صرفا حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) علاوه بر اجر اخروی دارای اجر دنیوی نیز می باشند؛ چرا که خداوند آیین حنیف حضرت ابراهیم(ع) را به جهت تطابق با فطرت بشریت ریشه و اساس ادیان توحیدی و نسخه هدایتی جهانیان قرار داده که تا قیام قیامت جریان خواهد داشت؛ ولی در بستر زمان و بر اساس اقتضائات زمانی، نی ...

مقدمه

از آموزه های قرآنی چنین بر می آید که از میان انبیای الهی صرفا حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) علاوه بر اجر اخروی دارای اجر دنیوی نیز می باشند؛ چرا که خداوند آیین حنیف حضرت ابراهیم(ع) را به جهت تطابق با فطرت بشریت ریشه و اساس ادیان توحیدی و نسخه هدایتی جهانیان قرار داده که تا قیام قیامت جریان خواهد داشت؛ ولی در بستر زمان و بر اساس اقتضائات زمانی، نیازمند رشد و تکامل می باشد. لذا خداوند دین اسلام و قرآن کریم را به عنوان کامل ترین دین الهی و کتاب آسمانی در تکمیل نسخه هدایتی آیین حنیف برای هدایت بشریت در آخرالزمان تشریع فرمود. از طرف دیگر، زمانی هدایت جهانی قرآن عملی می شود که افرادی به عنوان مظاهر عملی قرآن همواره در کنار قرآن حضور داشته باشند. آنان باید به عنوان امامان معصوم، دارای مقام عهد بوده و به مقام اخلاص نائل آمده باشند، به گونه ای که در زندگی خود کوچک ترین ترک اولی و ظلمی با وسوسه شیطان مرتکب نشده باشند؛ بلکه با تمام وجود از مصادیق بارز اسوه ی حسنه باشند که تکیه کنندگان و پیروان خود را در مقابل تلبیس ابلیس به صراط مستقیم و رضوان الهی رهنمون شوند. حال سوال اینجاست که آیا قرآن کریم به عنوان نسخه آسمانی ذکر للعالمین، قاعده و فرمولی را برای نسخه های زمینی و بشری ذکر للعالمین که دارندگان مقام عظمای امامت و ولایت می باشند، معرفی فرموده است تا جویندگان حقیقت با مراجعه به خود قرآن حق را شناخته و از امام حق پیروی نمایند؟ آیا قرآن کریم به عنوان ذکر للعالمین، اسم امام زمان (عج) به عنوان خاتم الاوصیاء و مصداق عملی ذکر للعالمین در آخرالزمان را خواه با صراحت یا ضمنی ذکر نموده است؟ با تتبعی که نگارنده در کتب و تفاسیر و مقالات موجود و مورد مطالعه در حوزه آیات اجر رسالت انجام داده است، هیچ موردی را نیافته است که دانشمند و محققی میان آیات اجر رسالت و ذوالقرنین رابطه برقرار نموده باشد. با این وجود نگارنده با تکیه بر روش تفسیر درون متنی و قرآن به قرآن و با دلایل متعددی اثبات نموده که ذوالقرنین در سوره کهف همان امام زمان(عج) و مصداق عملی ذکر للعالمین در آخرالزمان می باشد که خداوند حکومت آن حضرت را به عنوان ملک عظیم به آل ابراهیم(ع) وعده داده است، نه کوروش و اسکندر یا هر کس دیگر، و اساسا ذوالقرنین بر طبق اشاره کتب آسمانی پیشین شخصیتی مربوط به آینده و منجی بشریت می باشد نه گذشته. نگارنده اعتقاد دارد که آیات ولایت و اجر رسالت همچون اجزاء یک معما و پازل در آیات و سوره های مختلف قرآن پراکنده شده اند که در صورت شمول لطف و موهبت الهی بر بنده ای و تبحر محقق بر قواعد تفسیری، می تواند این اجزاء را از حالت پراکندگی در آورده و به درستی کنار هم قرار دهد. در آن صورت حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت همچون خورشید درخشان از عمق قرآن شروع به درخشش نموده و خود نمایی می نماید. چنین رویکرد تفسیری در صورت پایبندی محقق در فرآیند تحقیق به تحلیل مستدل و منطقی و به دور از تعصب و پیش داوری، در کوتاه مدت می تواند منجر به زمینه سازی وحدت شیعه و اهل سنت، و در بلند مدت موجب وحدت پیروان سه دین بزرگ جهان؛ یهود و مسیحیت و اسلام گردد که این یافته در راه زمینه سازی ظهور منجی بشریت حضرت صاحب الزمان کار بسیار ارزشمند و مفیدی محسوب می شود.

1)بررسی مفهوم واژه «اجر» در قرآن کریم

 در مورد مفهوم واژه اجر به روش درون متنی و مبتنی بر سیاق کلمات باید گفت، کلمه اجر با سائر صیغه های آن 110 بار در قرآن کریم آمده است. اجر و اجرت، مزد و پاداشی است که در قبال انجام و اتمام «کار»- دنیوی یا اخروی – از کار فرما گرفته می شود.(طباطبایی،1417ق، 18/ 43) البته بین اجر و اجرت این تفاوت هست که اجر برای پاداش دنیوی و اخروی هر دو به کار می رود، (سبزواری، 1387ش، 1/ 93) اما اجرت فقط به پاداش های دنیوی تعلق می گیرد.(راغب اصفهانی،1412ق، 1/64) در قرآن مجید به ثواب آخرت و دنیا هر دو اطلاق شده است. (نحل،41؛ عنکبوت،27) و نیز به مهریه زنان اجر گفته شده است.(ابراهیم انیس و دیگران، بی تا، ص7) «وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/24) راغب در مفردات تصریح می کند که اجر فقط در مزد عمل خوب استعمال می شود بر خلاف جزاء که در عمل خوب و بد هر دو استعمال می شود، ناگفته نماند در تمام آیات قرآن کریم، اجر در مقابل عمل نیک(شعراء/41) استعمال شده است.(قرشی، 1371ش، 1/ 25) پس اجر اولا: در مورد کار نیک به کار می رود. ثانیا: پاداشی است که کننده کار بعد از اتمام آن کار، استحقاق آن را پیدا می کند و به عهده کارفرما است. بر خلاف جزا که اعم از پاداش و کیفر، به هر دو اطلاق می شود. چنانچه در قرآن کریم به هر دو معنا اشاره شده است.(انسان/12؛ انبیاء/29) بنابراین بر اساس روش تفسیردرون متنی واژه «اجر» اشاره به درخواست اجر و پاداش پیامبر(ص) از مومنان دارد نه مشرکان؛ چرا که مشرکان تبلیغ پیامبر(ص) را مخالف عقاید خود می دانستند و آن حضرت را دشمن خود می دانستند. لذا بایستی آیات اجر رسالت به ویژه آیه مودت به عنوان اجر رسالت در مدینه و آخر حیات آن حضرت و بعد از حجه الوداع نازل شده باشد که اکثر اعراب مسلمان شده بودند و بیشتر آیات قرآن و رسالت الهی تا آن زمان ابلاغ شده بود. همچنین نزول آیه مودت در ابتدای حضور آن حضرت در مدینه نیز درست به نظر نمی رسد. بر این اساس از میان سبب نزول های مختلف، صرفا آن سبب نزولی که آیه مودت را مدنی النزول می داند که بعد از حجه الوداع نازل شده است، صحیح به نظر می رسد.(فیض کاشانی، 1415ق، 4/372؛ حویزی،1415ق، 4/ 573؛ حسینی، 1363ش، 11/ 416)بر اساس آیات قرآنی از میان ادیان ابراهیمی، دین اسلام بنا به درخواست حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل (علیهماالسلام) به عنوان مکمل آیین حنیف(بقره،129) در آخر الزمان به ظهور رسیده و تا دنیا هست آیین حضرت ابراهیم و دین اسلام را برگزیده و روی گردانندگان از آن را نادان خطاب نموده است. (بقره،130؛ حج،78) قرآن ادعای یهودیان و مسیحیان مبنی بر یهودی یا نصرانی بودن حضرت ابراهیم(ع) را تکذیب نموده و آن حضرت را حنیف و مسلمان معرفی می کند(آل عمران،67)؛ چرا که خداوند با توجه به تطابق دین اسلام و آیین حنیف با فطرت انسانی مقرر فرموده که بسیاری از ماموریت های حضرت ابراهیم(ع) توسط ذریه اش حضرت محمد(ص) اتمام و اکمال گشته و آن را به مردمان آخر الزمان ابلاغ فرماید. در نهایت نیز رسالت حضرت ابراهیم(ع) با امامت ائمه دوازده گانه از ذریه آن حضرت تداوم یافته و با ظهور آخرین آنان یعنی حضرت حجه بن الحسن(عج)، آخرین وعده الهی مبنی بر غلبه دین اسلام بر ادیان دیگر و بر شرق و غرب عالم محقق گردد.(آل عمران،68؛ نساء،125؛ انعام،161؛ نحل،123) لذا منظور از رسالت در آیه: «...وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...» (مائده،67) همان وعده امامت امامان معصوم از ذریه حضرت ابراهیم(ع) در میان امت آخر الزمان تا قیام قیامت می باشد که پیامبر اسلام (ص) موظف بود برای پیروی از جدش حضرت ابراهیم (ع) و به منظور تکمیل آیین حنیف و دین اسلام برای امت بعد از خود، امام انتخابی از سوی خدا را معرفی و ابلاغ فرماید؛ لذا آن حضرت در روز غدیر خم، امامت حضرت علی(ع) را - که بر اساس آیه 50 سوره مریم، خداوند امامت آن حضرت در آخرالزمان را به حضرت ابراهیم(ع) وعده داده بود -، به همه مسلمانان معرفی فرمودند؛ چرا که رسالت و دین خداوند (دین اسلام) زمانی کامل می شد که امامی از ذریه حضرت ابراهیم(ع) برای امت آخرالزمان معرفی می گشت.

2)طبقه بندی آیات اجر رسالت و رفع تعارض ظاهری آنها با آیات نفی طلب اجر

 بی تردید پیامبران الهی هر یک در برهه هایی از زمان، مسئولیت خطیر نبوت را برای تبلیغ رسالت الهی بر عهده داشته و در راه هدایت انسانها رنج های فراوانی متحمل شده اند. با توجه به نکته فوق، این سوال مطرح می شود که پیامبران الهی در برابر آن همه رنج در راه هدایت مردم چه پاداشی از مردم توقع داشته اند؟ آیات قرآنی در پاسخ به سوال فوق الذکر به سه بخش تقسیم می شوند:

بخش اول): در مجموع آیات نفی درخواست اجر از سوی انبیاء، ده آیه می باشد که هرگونه درخواست اجری را از جانب انبیاء گذشته نفی می کنند.(یونس،72؛ هود، 51،29؛ شعراء، 109،127، 145، 164،180؛ یس،21)

بخش دوم): آیاتی که در برگیرنده درخواست اجر از سوی حضرت ابراهیم(ع) می باشد، آیاتی هستند که خداوند در آنها بر خلاف سایر انبیاء، اجر دنیوی به حضرت ابراهیم (ع) عطا فرموده است: «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فی ذُرِّیتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکتابَ وَ آتَیناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ» (عنکبوت،27) اجری که به عنوان حسنه معرفی شده: «وَ آتَیناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحین» (نحل،122) و منظور از حسنه را برگزیده شدن حضرت ابراهیم «وَ مَنْ یرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ» (بقره،130) و آل ابراهیم برای نبوت، رسالت، کتاب و حکمت و ملک عظیم: «أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهیمَ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ آتَیناهُمْ مُلْکاً عَظیماً» تا قیام قیامت(زخرف،28؛ صافات،77؛ شعراء،84) معرفی فرموده است و از میان اهل بیت حضرت ابراهیم(ع) آنانی به مقام امامت به عنوان حسنه نائل می شوند که به مقام اخلاص رسیده و کوچک ترین ظلم و ترک اولی اعم از حق النفس(اعراف،27) و حق الناس(قصص،16) نداشته باشند. دلیل این ادعا درخواست حسنه از سوی حضرت موسی(ع) از خداوند بعد از توبه قومش بود: «وَ اکتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَیک...فَسَأَکتُبُها لِلَّذینَ یتَّقُونَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یؤْمِنُون »َ (اعراف،156) که خداوند تلویحا درخواست آن حضرت را رد کرده و حسنه را به حضرت محمد(ص) و اهل بیت آن حضرت و پیروانش اختصاص داده است همان کسانی که در تورات و انجیل نیز نام آنان ذکر شده و از ویژگی های صاحبان اصلی حسنه: امر به معروف و نهی از منکر نمودن، حلال شدن طیبات برای آنان و حرام شدن خبائث برای آنان و آزاد شدن دل هایشان از هر گونه غل و زنجیر و ایمان به پیامبر(ص) و یاری و نصرت آن حضرت و پیروی از قرآن یا حضرت علی(ع) که به عنوان نوری همراه حضرت محمد(ص) نازل شده است، آنان همان رستگاران هستند. (همان،157) در روایتی منظور از «النور» در عبارت: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ» حضرت علی (ع) معرفی شده است. (بحرانی،1416ق، 2/593) علامه طباطبایی با ذکر روایت فوق در ذیل همان آیه می گوید، مقصود آن روایت از نور بودن حضرت علی (ع)، این است که یکی از مصادیق آن نور، علی (ع) است، ممکن هم هست بگوییم روایت ناظر به باطن آیه است نه ظاهر آن. (موسوی همدانی،1374ش، 8/378) با بررسی درون متنی آیه فوق به نظر می رسد که الف و لام «النور» عهد بوده و به قرینه «معه» و «اتبعوا» و نیز به دلالت حسنه بودن مودت به اهل بیت(ع) در آیه مودت(شوری،23) منظور از النور، حضرت علی(ع) باشد؛ چرا که در آیه مودت، منظور از حسنه؛ مودت و تبعیت عملی مومنان کل جهان از امامان معصوم از ذریه حضرت ابراهیم(ع) در آخرالزمان می باشد که بارزترین و کامل ترین مصداق آن حضرت علی(ع) می باشد(مریم،50)؛ همان مودتی که خداوند بر ثواب کسب کننده آن حسنه می افزاید: «...مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً...»(شوری،23) لذا خداوند در طی دعایی از زبان مومنان می فرماید: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار»(بقره،201) که بر این اساس برخی نتایج اخروی حسنه(مودت در حق اهل بیت(ع)، در امان ماندن از دهشت قیامت و فزع اکبر می باشد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یوْمَئِذٍ آمِنُونَ» (نمل،89)

بخش سوم): از سیاق آیات مربوط به عدم درخواست اجر از سوی پیامبر اسلام (ص) چنین بر می آید که پیامبر(ص) اولا) از درخواست هر گونه اجر مادی از مردم اجتناب ورزیده است: «أم تـَسْأ لُهُمْ أجْرا فَهُمْ مِنْ مَغْرَم مُثْقَلُونَ. »(طور،40؛ قلم،46) ثانیا) با توجه به اینکه مخاطب دین اسلام، همه جهانیان می باشند نه فقط مردم عرب آن زمان، بر این اساس آن حضرت در ابتدای حضور خود در مکه و بخشی از زمان حاکمیت آن حضرت در مدینه که هنوز قرآن به طور کامل نازل نشده و دین اسلام گسترش نیافته بود، به این دلیل که مخاطب قرآن و امام به عنوان ذکر للعالمین همه بشریت می باشد، از درخواست اجر از مردم عرب امتناع می ورزیدند: «وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکرٌ لِلْعالَمین» (یوسف،104) «قُلْ لا أ سْأ لُکمْ عَلَیهِ أ جْر ا إ نْ هُوَ إ لاَّ ذِکرَی لِلْعَالَمِینَ.»(انعام،90) در نهایت در اواخر حیات خود بنا به دستور خداوند اعلام می دارد که چون دین اسلام مایه هدایت همه جهانیان می باشد، شما را به تکلف نمی اندازم و حتما محتوای خبر درخواست اجری که به سود جویندگان راه حق می باشد، بعدا اعلام می دارم: «قُلْ ما أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکلِّفین* إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکرٌ لِلْعالَمینَ *وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ»(ص،88-86)، و در مرحله بعد می فرماید: از کسانی که به دنبال راهی به سوی خداوند هستند اجر طلب کن: «قُلْ ما أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلا » (فرقان،57)، اجری که سود آن به خود مومنان باز می گردد: «قُلْ ما سَأَلْتُکمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کلِّ شَی ءٍ شَهید»(سبأ،47)، و در نهایت به دستور خداوند در اواخر حیات خود، محتوای آن خبر را مودت و تبعیت مومنان از اهل بیت و امامان معصوم از ذریه آن حضرت معرفی می کند: «ذلِک الَّذی یبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکورٌ »(شوری،23)بنابراین آیات اجر در دو بخش اخیر از یک فرآیند و سیر منطقی از نوع مقدم و تالی تبعیت می کنند، و با کنار هم گذاشتن آنها تعارض ظاهری شان برطرف می شود؛ چرا که عمل بر آموزه های دین اسلام به عنوان مکمل آیین حنیف(حج،88) به تدریج بر همه جهانیان از زمان بعثت پیامبر اسلام(ص) تا زمان ظهور منجی بشریت واجب گشته است.(نصر،2؛ اسراء،80-81؛ صف،9) به عبارت دیگر؛ مشیت و اراده خداوند بر این بوده که پیامبر اسلام(ص) را مامور به اکمال و ابلاغ وعده خداوند بر اجابت دعاهای حضرت ابراهیم(ع) در آیات: 124-125سوره بقره و84 سوره شعراء و 28 سوره زخرف و 77-78 سوره صافات نموده است؛ دعاهایی که در آیات 27 سوره عنکبوت، 122 سوره نحل،73 سوره انبیاء، 23 سوره شوری و 50 سوره مریم به اجابت رسیده است. در نتیجه با طبقه بندی آیات مربوط به نفی درخواست اجر از سوی انبیاء گذشته (یس،21؛ شعراء،109 ، 127،145،164، 180؛ یونس،72؛ هود،29،51) و درخواست اجر از سوی حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) چنین برداشت می شود که این آیات اولا) هر گونه پاداش مادی برای انبیای گذشته را رد می کنند. ثانیا) عدم درخواست اجر از سوی انبیاء گذشته به این دلیل بوده است که شریعت و آیین آنان با رحلت شان و با بعثت پیامبر بعدی نسخ گردیده و شریعتی متناسب با مقتضیات زمانی انسان های بعدی نازل می گردید. هر پیامبری موظف بود رسالت خود را بدون کم و کاست تبلیغ نماید و تکلیف آیندگان با پیامبران بعدی بوده است. ولی با توجه به اینکه آیین حنیف توسط دین اسلام تکمیل گشته و بسیاری از آموزه های آن را دین اسلام در مقام تبلیغ و عمل به عهده گرفته است؛ بر این اساس در حقیقت این دو آیین، یک دین کامل و جامع محسوب می شوند که مومنان جویای سبیل الله و درجات والای سعادت تا قیام قیامت، با عمل بر آموزه های آن به صراط مستقیم نائل می گردند. پس میان آیات نفی درخواست اجر برای انبیاء با آیات متضمن درخواست اجر برای حضرت ابراهیم(ع) و پیامبر(ص) هیچ تناقضی دیده نمی شود. بر اساس سیاق آیات مربوط به اجر، اگر پیامبر اسلام(ص) از مومنان مودت القربی را به عنوان اجر، طلب نموده است، به این جهت بوده که وی برای جامه عمل پوشاندن بر دعای حضرت ابراهیم (ع) از خداوند در مورد نصب امام از ذریه آن حضرت در آخرالزمان، موظف بود که نیاز پیروان خود در بعد عملی و طریقتی دین اسلام به امامان و اسوه ها را با معرفی تک تک آن حضرات معصومین(ع) به عنوان هادیان و جانشینان بعد از خود، مسلمانان را از سرگردانی و حیرانی نجات دهد. بنابراین خداوند متعال اتمام و اکمال ابلاغ رسالت آن حضرت را منوط و مشروط بر معرفی اهل بیت (ع) به خصوص حضرت علی (ع) به عنوان جانشینان و اتمام کنندگان رسالت و ماموریت الهی نموده است. (مائده،3،67) تا مشمول اجر و پاداش تام الهی با اتمام نعمت بر خود گردد.(طباطبایی،1417ق،5/ 195)

3)بررسی سیاقی مفهوم ذکر و ذکرُ للعالمین در قرآن کریم

ذکر، یاد کردن و یادآوری است خواه با زبان باشد یا با قلب. به عبارت دیگر ذکر را حفظ شیء نیز گفته اند. ذکر در مقابل نسیان به معنی فراموشی می باشد. (راغب اصفهانی، 1412ق، ص329) تذکر نیز یادآوری است. ذکر را می توان به جوارح، دل، لسان، جلی، خفی و قلبی تقسیم کرد. در قرآن کریم برخی از وجوه ذکر عبارتند از: یاد کردن به زبان(بقره،200)، یاد کردن در دل (آل عمران، 135)، حفظ کردن (بقره،63)، طاعت و پاداش (بقره،152)، نمازهای پنج گانه (بقره،239)، موعظه (ذاریات،55)، بیان(اعراف،69)، تعریف کردن (یوسف، 42)، قرآن(طه،124)، تورات(نحل،43)،امام(کهف،83)،شرف(زخرف،44)،مسخره کردن (انبیا،36)، لوح محفوظ(انبیا،105)، ثناگویی(احزاب،21)، وحی (صافات، 3)، رسول (طلاق،10-11)، نماز (عنکبوت،45)، نماز جمعه(جمعه،9)، نماز عصر(ص،32)از آموزه های قرآنی چنین بر می آید که بعد از هبوط آدم و ابلیس بر روی زمین و ادعای برتری ابلیس بر آدم، خداوند حکیم برای تذکر و یادآوری دفینه های فطری انسان ها که در اثر آن در عالم ذر به یکتایی خداوند شهادت داده بودند. (اعراف،172) خلفایی از انبیا و رسولان و امامان به عنوان هادیان و اسوه های حسنه مبعوث فرمود تا عهد الهی مبنی بر عدم تبعیت از ابلیس به طور کامل از بین نرود؛ بلکه حداقل انسان هایی در هر زمان تا قیام قیامت بر عهد الهی پایبند بوده و خدا را تصدیق نموده و دین الهی را بر گوش تمامی جهانیان رسانده و موجبات غلبه اراده الهی بر اراده شیطانی شوند: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا»(احزاب،23) ولی ابلیس به دنبال عدم سجده بر آدم و رانده شدن از درگاه الهی از خداوند مهلت گرفت تا روز مشخصی زنده بماند و ثابت کند که شایستگی او نسبت به خلافت الهی بیشتر از آدم(ع) و فرزندانش می باشد. لذا از روی کینه سوگند یاد نمود که همه فرزندان آدم به جز مخلَصین را گمراه کند. خداوند در پاسخ ابلیس فرمود که تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری مگر گمراهانی که از تو تبعیت نمایند. (حجر،42) و از آدم و فرزندانش عهد و میثاق غلیظی گرفته(احزاب،7؛ بقره،27؛ مائده،7؛ رعد،20؛ آل عمران،81؛ مائده،13) که ابلیس و شیاطین انس و جن را پرستش نکنند.( یس،60) و بر عهد خود پایبند باشند تا خداوند بر عهد خود مبنی بر دخول آنان بر بهشت پایبند باشد. (بقره،40) خداوند بعد از اخذ عهد از حضرت آدم (ع) در او عزمی بر پایبندی به عهد خود نیافت(طه،115)؛ چرا که شیطان او را وسوسه نمود که از میوه شجره ممنوعه بخورد و جاودانه بماند.(همان،120) خداوند از میان انبیاء گذشته فقط حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل(علیهما السلام) را به دنبال امتحان الهی(تسلیم در مقابل فرمان الهی در مورد ذبح فرزندش با رجم نمودن ابلیس)از وفاداران بر عهد خود یافت.(بقره،124-125) به دنبال آن، حضرت ابراهیم(ع) را به مقام امام للناس انتخاب نموده(همان،124)؛ مقامی که عهد الهی بوده و ظالمان در حق الله(انعام،82)، حق الناس (قصص،16) و حق النفس(اعراف،23) از آن مقام به دور می باشند. (بقره،124) از همان زمان مقام جدیدی با عنوان «امام» پدیدار گردید که از حوزه تصرف و قلمروی بیشتری نسبت به رسول داشته و از بارزترین و کامل ترین مصداق مخلَصین محسوب و اسوه حسنه همه مومنان عالم می باشد که ابلیس عجز خود را در مقابل آن نشان داده است.(حجر،40)

4)حضرت علی(ع) برترین مصداق ذکر للعالمین بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص)

 با توجه به اینکه حضرت ابراهیم(ع) بعد از رسیدن به مقام امامت، در طی دعاهایی از خداوند درخواست برگزیده شدن ذریه خود به امامت به عنوان لسان صدق خود(شعراء،84) در آخرالزمان نموده بودند، خداوند اجر دنیوی آن حضرت را (عنکبوت، 27) حسنه (نحل،122) معرفی نموده که مصادیق آن حسنه، مودت در حق اهل بیت(ع) (شوری،23) معرفی شده که قرآن کریم با رد درخواست حسنه از سوی حضرت موسی(ع) (اعراف،156-157)، به جایگاه والای حسنه مبنی بر عدم ارتکاب دارنده آن به هرگونه ظلم(بقره،124) و ترک اولی(اعراف،27؛ قصص،16)اشاره نموده و برترین و کامل ترین مصداق دارندگان حسنه از اهل بیت(ع) را حضرت علی(ع) معرفی می کند که لسان صدق (صدیق اکبر) برای حضرت ابراهیم(ع) در آخر الزمان می باشد. (مریم،50)؛ چرا که خداوند در آیه41 سوره حجر: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیم» مصداق عملی مخلَص و صراط مستقیم در مقابله با ابلیس را حضرت علی(ع) معرفی نموده(سید هاشم بحرانی، 1416ق، 3/ 367) که در سوره ام الکتاب(سوره حمد): «اهدناالصراط المستقیم» ذکر شده که همچون حضرت لقمان دارای صفت حکیم(همان، ج 4، ص 845.) هست: «وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکیمٌ (4)أَ فَنَضْرِبُ عَنْکمُ الذِّکرَ صَفْحاً أَنْ کنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفین» (زخرف،4-5). حضرت علی(ع) در آیات فوق علاوه بر مظهریت صراط مستقیم، مظهر «الذکر» نیز می باشد که بعد از معرفی آن حضرت از سوی پیامبر اسلام(ص) در غدیر خم، و حدیث معروف ثقلین، امت صدر اسلام از او روی برگرداندند، ولی در روز قیامت پشیمان شده و می گویند، ای کاش سبیل همراه رسول را دوست خود انتخاب می نمودم و فلانی را دوست خود نمی گرفتم؛ چرا که او موجب دوری از ذکر(حضرت علی) بعد از آمدن و معرفی شدنش بر ما شد.(فرقان،27-29)

-دلایلی که اثبات کننده حضرت علی (ع) بودن«علی» در آیه: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیم» می باشد، نه جار و مجرور. با توجه به روش تفسیر درون متنی مبتنی بر قاعده سیاق باید گفت که قرائت: «عَلَیَّ» در آیه: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیم» (حجر،41) صحیح نمی باشد؛ زیرا اولا) در نزد عرب مشهور است که معنای حقیقی حرف جر(علی) استعلاء (خواه استعلای حسی یا معنایی) می باشد.(سیوطی، 1407ق، 1/ 519؛ ابن هشام انصاری، 1378ش، 1/190) در صورت صحت قرائت فوق صراط بر خدا (العیاذ بالله) برتری خواهد داشت؛ حال آنکه خداوند همواره بر هر چیزی استعلاء و غلبه دارد. لذا این نوع قرائت با شان خداوند (جلَّ شأنه) تناسب نداشته و با سیره عقلا سازگار نمی باشد. ثانیا) تفاسیر روایی با نقل روایات معتبری قرائت صحیح آن آیه را به اسم خاص «علی» یعنی حضرت علی(ع) تفسیر نموده اند. (عروسی حویزی، 1415ق، 3/ 15؛ سید هاشم بحرانی، 1416ق، 3/ 367؛ حسینی،1363ش، 7/ 111؛ فیض کاشانی، 1415ق، 3/ 113 به نقل از کتاب کافی) محتوای روایات فوق با سیاق آیه بعدی: «إِنَّ عِبادی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغاوین»(حجر،42) سازگاری بیشتری دارد و نشان می دهد که راه بنده خدا حضرت علی (ع) و محبان و پیروان آن حضرت مستقیم بوده و ابلیس هیچ تسلطی بر آنان ندارد. ثالثا) با توجه به آیه: «سَنُقْرِئُک فَلا تَنْسی (6)اِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یخْفی»(اعلی،6-7) تغییر و حذف در علائم مربوط به قرائت قرآن، موجب تحریف قرآن نمی شود، بلکه با اذعان دو آیه فوق و با اراده الهی، برخی از آیات قرآن در مواضع تخفیف و تشدید حذف و تغییر رخ داده است که این موارد نیز از خصوصیات خط عربی می باشد که در زمان نزول قرآن عاری از نقطه و اعراب بوده و در زمان خلفای بنی امیه و با گسترش فتوحات اسلامی به سوی کشورهای غیر عرب زبان، توسط ابن ابی الاسود دئلی از صحابه حضرت علی(ع) که نحو را از حضرت علی(ع) آموخته بود، اعراب گذاری قرآن صورت گرفت و نقطه گذاری حروف مشترک نیز توسط شاگردان ابن ابی الاسود دئلی یعنی یحیی بن یعمر و نصر بن عاصم انجام گرفت.(برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب های المصاحف نوشته علامه سجستانی، المحکم فی نقط المصاحف و المقنع فی معرفة مرسوم مصاحف اهل الامصار (نوشته ابو عمرو الدانی)، البُرهان فی علوم القرآن ج 1(نوشته زَرکشی)، الاتقان فی علوم القرآن نوشته جلال الدین سیوطی، دلیل الحَیران علی مَورِدِ الظَّمْآن نوشته ابراهیم بن احمد المارغنی، مناهل العِرفان ج 1 نوشته زَرقانی، التّمهید فی عُلومِ القرآن ج 1 نوشته آیة الله محمد هادی معرفت، تاریخ قرآن نوشته حجة الاسلام والمسلمین دکتر محمد باقرحجتی و کتاب های دیگری در این زمینه مراجعه کنید.) لذا بعید نیست که در زمان جمع قرائت قرآن در زمان عثمان از روی اجتهاد آیه 41 سوره حجر: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَی مُسْتَقیم » به صورت جار و مجرور(عَلَیَّ) قرائت نموده اند. این نوع قرائت به مصلحت الهی نزدیک تر بوده است؛ چرا که دشمنان اهل بیت(ع) همواره با دسیسه های مختلفی خود ائمه معصومین(ع) را به شهادت رسانده اند و اگر متوجه قرائت صحیح این آیه و امثال آن آیات در مورد حضرت علی(ع) و دیگر ائمه معصومین(ع) می شدند به راحتی در هنگام جمع قرآن، آن را از قرآن حذف می کردند و موجب تحریف قرآن می شدند، حال آنکه خداوند وعده عدم تحریف قرآن داده است: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظین»(حجر،9)

5)حضرت صاحب الزمان با کنیه ذوالقرنین مصداق عملی «ذکر للعالمین» در آخرالزمان

با توجه به اینکه در آیات مربوط به اجر، خداوند بعد از نصب حضرت ابراهیم(ع) به امامت (بقره،124) امام را مایه تذکر و هدایت جهانیان معرفی فرموده است.(بقره، 124؛ یوسف،104؛ ص،86-88؛ فرقان، 57؛ سبا،47؛ شوری،23) آنگاه به درخواست آن حضرت، ذریه معصوم و غیر ظالم آن حضرت از جانب فرزندش حضرت اسماعیل(ع) را به عنوان امامانی که در آخرالزمان مایه ذکر جهانیان(یادآوران فطرت مدفون شده بشریت) می باشند، منصوب نموده است. (زخرف،28؛ صافات،77- 78و108؛ شعراء،84؛ مریم،50؛ انبیاء،73) آنگاه نبوت، کتاب، حکمت و ملک عظیم را اختصاص به ذریه آن حضرت نموده: «أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهیمَ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ آتَیناهُمْ مُلْکاً عَظیما» (نساء،54) و نقطه آغاز تشکیل ملک عظیم را کعبه معرفی نموده است، همان محلی که مایه هدایت جهانیان می باشد.(آل عمران،96) آنگاه در آیه 21 سوره شوری: «أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا کلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِی بَینَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» ادعای مدعیان شراکت در حکومت اسلامی را ادعایی می داند که از سوی خداوند ماذون نبودند. لذا خداوند از مدعیان منصب امامت می خواهد که به امانت خیانت نکرده و آن را به اهل آن باز گردانند؛ (نساء، 58) مدعیانی که بر اساس آیات29-33 سوره زمر و آیات 27-30 سوره فرقان اقدام به دخالت در منصب خلافت و جانشینی پیامبر(ص) نموده و در اثر آن اسلام را تضعیف نموده و مسلمانان را فرقه فرقه نموده و تشکیل ملک عظیم اسلامی را به تاخیر انداخته و خود را نیز در ردیف ظالمان قرار داده اند. لذا خداوند در آیه 88 سوره ص: «قُلْ ما أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکلِّفینَ (86) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکرٌ لِلْعالَمینَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ» خبر آمدن امام و مصداق عملی «ذکر للعالمین» را به تاخیر انداخته و به جهت حفظ حکمت و مصلحت، امام زمان (عج) را با القاب و کنیه های همچون: «ذوالقرنین»(کهف،83)، «بقیه الله»، «کلمه الفصل» (شوری،21) معرفی نموده که در آخرالزمان ملک عظیم وعده داده شده به آل ابراهیم را عملی نموده و دین اسلام را بر همه ادیان پیروز گردانده و موجب ترویج آن بر همه جهانیان از شرق و غرب عالم می شود. به عبارت دیگر؛ خداوند متعال از پیامبر اسلام(ص) می خواهد که به مردم عرب بگوید من تکلیف کننده شما مردم عرب نیستم؛ چرا که مودت در حق اهل بیت(ع) به عنوان امامان بعد از من، همچون خود قرآن مایه تذکر و هدایت جهانیان می باشند و خبر آمدن آن امامی که با استفاده از قرآن، موجب جهانی سازی حقیقی دین اسلام می شود. (ص،86-88؛ انعام،90) بعد از مدتی خواهد آمد: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حین» (ص،88) تعبیر شبیه به تعبیر همین آیه را در آیه83سوره کهف: «وَ یسْئَلُونَک عَنْ ذِی الْقَرْنَینِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیکمْ مِنْهُ ذِکراً» نیز ذکر فرموده است. این مساله، پیوند آیات اجر رسالت با ذوالقرنین را نشان می دهد به خصوص اینکه قرآن کریم از ذوالقرنین همچون قرآن و ائمه(ع)، ذکر للعالمین یاد کرده است؛ چرا که با توجه به نکره بودن «ذکرا» در آیه: «سَأَتْلُوا عَلَیکمْ مِنْهُ ذِکراً»(کهف،83)، همه آیات بعدی مربوط به ذوالقرنین یعنی از آیه84 تا98، براساس قاعده: «الجمل بعد النکرات وصفُ»، صفت برای «ذکرا» محسوب می شود. با این تحلیل و بر اساس محتوای داستان فوق، ذوالقرنین مایه ذکر و هدایت همه مردمان غرب و شرق عالم و آن طرف کره زمین می باشد. از طرف دیگر آگاهی احبار یهود نسبت به ذوالقرنین و درخواست آنان از مشرکان مکه برای پرسش از پیامبر(ص) در مورد ذوالقرنین و زمان آمدنش و نیز دلالت فحوای کلی سیاق آیات داستان ذوالقرنین، حاکی است که ذوالقرنین، موعود ادیان و منجی بشریت می باشد، موعودی که عقیده مشترک همه ادیان و شرایع بوده و در آخرالزمان بعد از فراگیری ظلم و جور، ظهور نموده و مظلومان و مستضعفان عالم را از ظلم و ستم مستکبران و ظالمان نجات می دهد. پس خداوند بعد از نزول کامل قرآن کریم به عنوان ذکر(انبیا،105)و ذکر للعالمین (تکویر،27 مزمل،19؛ مدثر،54؛ انسان،29؛ عبس،11) از امامانی یاد می کند که به عنوان قرآن های ناطق به تصدیق عهد الهی پرداخته و از مصادیق بارز ذکرللعالمین (ص،87؛ انعام،90؛ یوسف،104؛ قلم،52؛ و اهل الذکر (نحل،43؛ انبیا،7) گردیدند و در نتیجه برخی از آنها در راه استقامت بر آرمان خود شهید شدند و برخی دیگر (آخرین آنها که در قرآن با کنیه ذوالقرنین از او یاد می کند)، همچنان در انتظار به سر می برد(احزاب،23) تا با ظهور خود، دین اسلام را جهانی نموده و بر همه ادیان غالب نمایند. اینان همان صادقان هستند که خداوند پاداش نیکو به آنها داده و منافقین را عذاب می نماید.(همان،24)بنابراین امام زمان (عج) به عنوان خاتم الاوصیاء(عج) همچون خاتم الانبیاء(ص) از کامل ترین و مقتدرترین اوصیاء(ع) محسوب می شود که می تواند به عنوان اسوه حسنه تامّه و مظهر عینی صراط مستقیم، مایه هدایت و تذکر جهانیان گشته و تبعیت کنندگان از خود را با اجرای کامل فرامین الهی، مشمول محبت الهی نموده(آل عمران،31) و برای آنها در دنیا حیات طیبه(نحل،97) به ارمغان آورده و در آخرت با برترین مقام یعنی مقام السابقون (واقعه،10) محشور نموده و آنان را به قرب و رضوان الهی نائل می سازد.

6)ارائه دلایل ذوالقرنین بودن امام زمان (عج) به روش تفسیر درون متنی

در پایان دلایلی ذکر می شود که با بررسی درون متنی مبتنی بر قاعده سیاق کلمات و آیات داستان ذوالقرنین، نگارنده را بر آن داشته که مصداق ذوالقرنین را امام زمان (عج) معرفی نماید که در آینده تاریخ آمده و مظلومان عالم را از دست مستکبران نجات می دهد. این دلایل عبارتند از:

أ -وقوع تعارض لایجتمعان و لایرتفعان در قرآن حکیم در صورت گذشته بودن داستان ذوالقرنین

 یکی از داستان های پر رمز و راز قرآنی که مفسران در مورد آن مختلف سخن گفته اند، داستان ذوالقرنین می باشد. داستان ذوالقرنین در آیات 83الی98سوره کهف آمده است. انگیزه ای که باعث پرداختن نگارنده به این موضوع شد، مساله و تناقضی بود که در داستان ذوالقرنین سالها ذهن نگارنده را مشغول خود نموده بود که اگر داستان و شخصیت ذوالقرنین به گذشته تاریخ و به امثال کوروش یا اسکندر مقدونی و غیره تعلق دارد، در آن صورت سد معروفی که با تصریح قرآن، ذوالقرنین به درخواست قومی برای مقابله با یاجوج و ماجوج ساخته بود و از جنس فولاد بوده و تا وقوع قیامت نه می توانند از آن بیرون بیایند و نه در آن رخنه ایجاد کنند، کجاست؟ حداقل در این زمان که عصر دهکده جهانی و پیشرفت های تکنولوژی بشری مثل ماهواره و اینترنت و غیره می باشد، چنین سدی و چنین مردمانی که در پشت سد زندانی باشند، نمی توانست از نگاه تیزبین بشر امروزی مخفی بماند و چنین سدی در هر کشوری قرار داشت از نظر توریستی و گردشگری درآمد هنگفتی را به ارمغان می آورد و نمی توانستند با مخفی نگهداشتن آن از چنین درآمدی اغماض و چشم پوشی نمایند؟ از سوی دیگر در صورت تعلق داستان ذوالقرنین به گذشته، میان دو آیه 98 سوره کهف و آیات 95تا97سوره انبیا تعارض و تناقض ایجاد می شود؛ زیرا آیه 98سوره کهف می فرماید: با وقوع قیامت و زلزله آن، سد یأجوج و مأجوج متلاشی می شود. حال آنکه آیات 95الی97سوره انبیا و 94 سوره کهف می فرماید که در زمان رجعت و اندکی قبل از وقوع قیامت در آخرالزمان (و اقترب الوعدالحق)، یأجوج و مأجوج خروج نموده و در زمین فساد می کنند. تعارض دیگر اینکه در صورت گذشته بودن شخصیت ذوالقرنین بایستی هیچ ظالم و مظلومی در کره زمین یافت نشود؛ زیرا تا قیامت توسط ذوالقرنین عوامل ظلم و فساد در غرب و شرق و آن طرف کره زمین (یاجوج و ماجوج)، کشته یا زندانی شده اند و این زندان تا قیامت پا بر جا می باشد. این در حالی است که چنین تعارض در کتابی است که کلام خداوند حکیم می باشد و بالطبع درآیات آن نباید تناقض و تعارضی باشد. با توجه به اینکه جملات داستان ذوالقرنین از نوع خبری می باشند؛ لذا تعارض آن از نوع نسخ نیز به حساب نیامده و غیر قابل جمع خواهد بود. با این وجود، نظر همه دانشمندان و مفسران فریقین در مورد مصداق ذوالقرنین؛ افرادی هستند که سیاق آیات مربوط به داستان ذوالقرنین، هیچ یک از آنها را تایید نکرده و بر عکس سیاق داستان ذوالقرنین، آن را متعلق به آینده و آخرالزمان می داند.

ب -سد ساخته شده توسط ذوالقرنین و خروج یاجوج و ماجوج متعلق به آینده و در زمان رجعت و آخرالزمان می باشد، نه گذشته، اولین دلیل بر امام زمان (عج)بودن ذوالقرنین، با مقدم و تالی قرار دادن آیات 95تا97سوره انبیا و آیات 83تا98 سوره کهف به دست می آید که این آیات هم اثبات کننده رجعت و هم اثبات کننده نشانه ظهور امام زمان بودن خروج یاجوج و ماجوج و هم تعیین کننده این هستند که ذوالقرنین شخصیت مربوط به آخرالزمان می باشد. استدلال در این مورد اینگونه است که اگر آیات: «وَ حَرامٌ عَلی قَرْیةٍ أَهْلَکناها أَنَّهُمْ لا یرْجِعُونَ (95) حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کلِّ حَدَبٍ ینْسِلُونَ (96) وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِی شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذینَ کفَرُوا یا وَیلَنا قَدْ کنَّا فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کنَّا ظالِمینَ(انبیاء،95-97)» مقدم بر آیات داستان ذوالقرنین در سوره کهف به خصوص آیه 94آن سوره قرار بگیرد: «قالُوا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِنَّ یأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَک خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَینَنا وَ بَینَهُمْ سَدًّا» (کهف،94) یعنی آیه 94 سوره کهف، تالی بر آیات 95تا97سوره انبیا به حساب بیاید، در آن صورت این نتیجه حاصل می شود که اهل شهرها و روستاهایی که به هلاکت رسیده اند، در زمان فسادگری و فتح کره زمین توسط یاجوج و ماجوج و کمی قبل از وقوع قیامت (اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ) در آخرالزمان، به دنیا باز گشته و زنده می شوند و این زمان در عقیده شیعه به رجعت معروف می باشد. ادعای نگارنده در مورد تعلق این آیات به آخرالزمان را آیه 105سوره انبیا که بدنبال آیات قبلی آمده، تایید و تاکید می کند: «وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِأَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ» (انبیا،105) با توجه به آیه 94 سوره کهف، ذوالقرنین سرکوب کننده یاجوج و ماجوج می باشد که بعد از فتح شرق و غرب عالم، در نهایت قوم یاجوج و ماجوج را در سرچشمه فتنه و فسادشان (حتی اذا بلغ بین السدین. ..)گیر آورده و با ساختن سدی از جنس فولاد زندانی نموده تا بشریت را از ظلم و جور و فساد آنان نجات دهد که این سد آن چنان مستحکم است که نه می توانند از آن بیرون بیایند و نه می توانند در آن رخنه ایجاد کنند و بعد از این جریان، زلزله عظیم قیامت واقع شده و این سد را متلاشی می کند: «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» (کهف،98)بنابراین با تحلیل آیات مربوط به داستان یاجوج و ماجوج در دو سوره انبیا و کهف به این نتیجه می رسیم که هم، زمان خروج و فساد در زمین یاجوج و ماجوج در آخرالزمان خواهد بود و هم ظهور ذوالقرنین و داستان ساخته شدن سد معروف در مقابل آن دو قوم در آن زمان می باشد. بر این اساس ترجمه و تفسیر درون متنی و مبتنی بر قاعده سیاق آیات فوق اینگونه می باشد: «بعد از آن که یاجوج و ماجوج کل کره زمین را به وسیله حدب ینسلون(عدسی محدب که به احتمال زیاد ماهواره های فرستنده باشند)، فتح کرده و آشکارا در زمین به فساد و فتنه گری می پردازند و همه آبادی ها را با امواج ماهواره ای به فساد وادار می کنند در آن زمان، ذوالقرنین (امام زمان(عج) ظهور کرده و با ساختن سدی، سر کردگان آنان را در آخرالزمان زندانی می کند. در نهایت با وقوع زلزله عظیم قیامت این سد به همراه یاجوج و ماجوج زندانی شده، نابود می شود». پس باید گفت که ذوالقرنین، همان موعود ادیان حضرت صاحب الزمان (عج) می باشد که زمین را پس از ظلم و جور پر از عدل و داد می کند و اسلام را دین رسمی همه جهانیان می گرداند: 

(صف،9؛ توبه،32)

ج -برگردان جمله مجهول در آیه96سوره انبیا: «حتی اذا فتحت یاجوج و ماجوج...» به معلوم به صورت زیر تحلیل می شود: «فَتَحت القریهُ بیاجوج و ماجوج و هم من کل حدب ینسلون» در صورت برگرداندن جمله مجهول: «فُتِحَت» به معلوم جمله فوق به صورت: فَتَحَت القریه بیاجوج و ماجوج و هم من کل حدب ینسلون» می شود که به معنای فتح و مغلوب شدن تمامی شهرها و روستاها و آبادی ها توسط یاجوج و ماجوج در آخر الزمان می باشد که از طریق جنگ نرم بوسیله امواج ماهواره ای(حدب ینسلون) با تغییر الگوها و ارزش ها و سبک زندگی دینی و سنتی و غیره جوامع مختلف صورت می گیرد. در نهایت با ظهور ذوالقرنین (امام زمان عج) دستگیر شده و آن حضرت سرکردگان آنان را با ساختن سدی فولادین (که با ذوب آهن با ترکیب «قطرا»(کربن) بدست می آید) در دره ای زندانی می نماید که سد فوق آن چنان مستحکم است که نه می توانند از آن بیرون بیایند و نه می توانند در آن رخنه ایجاد کنند و فقط با وقوع و آمدن قیامت، سد فوق متلاشی می شود: «قال هذا رحمه من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء»(کهف،98) حال آن که فتح و افساد یاجوج و ماجوج در زمین در آیه 96سوره انبیا، مربوط به قبل از وقوع قیامت در آخرالزمان می باشد؛ چرا که فحوای آیه 97سوره انبیا: «اقترب الوعد الحق...» به این معنا دلالت دارد. بنابراین مرجع ضمیر در عبارت: «فتحت» نمی تواند سد(بدلیل مذکر بودن سد) باشد؛ بلکه به «قریه» در آیه 95 سوره انبیا: «و حرام علی قریه اهلکناها...» بر می گردد و در تقدیر به صورت: (حتی اذا فتحت القریه بیاجوج و ماجوج...) بوده است. پس با این تفسیر، فسادگری یاجوج و ماجوج به وسیله ماهواره، مربوط به آخرالزمان می باشد، نه گذشته و سد یاجوج و ماجوج با وقوع قیامت متلاشی می شود، نه قبل از قیامت و زمان رجعت؛ بلکه در زمان رجعت و ظهور امام زمان (عج)، تازه چنین سدی ساخته می شود و با وقوع قیامت: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» (کهف،98) متلاشی می شود. حال آنکه اکثر قریب به اتفاق مفسران ومترجمان فریقین عبارت (فُتِحَت )درآیه 96سوره انبیا «حَتَّی إِذا فتِحَتْ یأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کلِّ حَدَبٍ ینْسِلُونَ»را اختصاص به شکافته شدن سد یاجوج و ماجوج می دانند و با استناد به آن، زمان ساخته شدن سد را مربوط به گذشته می دانند. آنان با این استدلال خود عملا ساخته شدن سد در زمان ظهور امام زمان(عج) و ذوالقرنین بودن آن حضرت را رد می نمایند و با این ادعا، روایاتی که خروج یاجوج و ماجوج را از علائم ظهور امام زمان(عج)می دانند، روایات جعلی به حساب می آورند. در نقد آن نظرات باید گفت که اولا) آیه 97 سوره انبیا، ادعای آنان را رد می کند؛ زیرا این آیه با عبارت (اقترب) «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِی شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذینَ کفَرُوا یا وَیلَنا قَدْ کنَّا فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کنَّا ظالِمینَ»(انبیا،97)شروع شده که به معنای نزدیک شدن وعده حق، می باشد، نه واقع شدن یا آمدن وعده حق؛ چرا که اگر منظور واقع شدن قیامت بود، بایستی با عبارت: «وقعت – جاءت» شروع می شد. حال آنکه وقوع قیامت در آیه 98سوره کهف با عبارت (جاءوعد ربی)ذکر شده است: «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا » در آیات سوره کهف تصریح شده که با وقوع و آمدن قیامت (یا با زلزله عظیم قیامت)، سد محکم ذوالقرنین در مقابل یاجوج و ماجوج، بعد از جهانی شدن فساد آنان (مفسدون فی الارض) (کهف،94) ساخته می شود.

اشکال

احتمال دارد که گفته شود مونث بودن(فتحت)تقدیرا به (مدینه یاجوج و ماجوج) یا (موانع یاجوج و ماجوج و غیره) بر می گردد و ضمیر مذکر جمع (هم) در «و هم من کل حدب ینسلون» به جهت معنای قوم یاجوج و ماجوج که قوم به معنای مذکر است بر گردد؟

پاسخ

این نوع تحلیل خلاف سیاق داستان یاجوج و ماجوج بوده و با توجه به دلیل اول، موجب تناقض لایجتمعان و لایرتفعان در قرآن می شود که با حکیم بودن خداوند و قرآن ناسازگار است.

د -ذوالقرنین؛ همان ذو قَرنَیِ الشمس: صاحب شرق و غرب عالم، نه دارای دو شاخ در سر، از کتب لغت چنین بر می آید که معنای لغوی «قرن»؛ «شاخ» می باشد،(ابن منظور، 1414ق، 13/331؛ فراهیدی(خلیل بن احمد)،1410ق، 5/140) ولی با بررسی قرائن سیاقی داستان ذوالقرنین نمی توان این شاخ را بر شاخ سر انسان یا حیوان و درخت تطبیق نمود تا مصداق آن را بر اسکندر مقدونی یا کوروش منطبق نمود؛ زیرا اولا) در قرآن از شاخ مادی؛ خواه شاخ سر باشد و خواه شاخ درخت باشد، با عنوان (طلع) یا (فرع) به کار رفته است: طلع: «طلْعُها کأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ»(صافات،65) فرع: «أَ لَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ» (ابراهیم،24) به کار رفته است. ثانیا) واژه قرن در ذوالقرنین می تواند به مفهوم «قَرْنُ الشَّمسِ» باشد: آغاز برآمدن خورشید که در این صورت یا مصدر آن، «القَرَن» و جمع آن اقْران می باشد. یا اینکه مصدرش «القِرْن» و جمع آن اقْران به معنای همتا و همسان می باشد، آنکه مانند دیگری در دلیری و دانش و غیره. (مهیار، بی تا، ص63). با توجه به سیاق داستان ذوالقرنین، منظور از ذوالقرنین؛ ذو قَرنَیِ الشمس: یعنی دو جهت یا دو شاخ خورشید در دو قطب غرب و شرق کره زمین(مغرب الشمس- مطلع الشمس) می باشد، که از نظر فواصل تابیدن از خورشید به زمین، همتا و مثل هم می باشند که ذوالقرنین با فتح آن دو جهت، بر کره زمین مسلط می شود. پس منظور از (قرنین) در کلمه ذوالقرنین، با این تحلیل به معنای صاحب شرق و غرب عالم می باشد و این معنا با توجه به سیاق داستان ذوالقرنین در آیات 83 الی 98 سوره کهف و روایات ائمه معصومین (ع) مبنی بر فتح شرق و غرب عالم توسط ذوالقرنین، منظور دو شاخ یا دو جهت شرق و غرب عالم می باشد که اشعه خورشید در زمان های مختلفی به آن می تابد نه شاخ سر. بنابراین با این تحلیل، قول کسانی که گفته اند، اسکندر مقدونی به جهت داشتن دو شاخ در کلاه خودش، ذوالقرنین است، رد می شود. بر اساس معنای صاحب دو جهت خورشید(غرب و شرق) نیز نمی توان ذوالقرنین را بر کوروش یا اسکندر مقدونی تطبیق نمود؛ زیرا آنان از غرب تا یونان را فتح کرده و از شرق نیز نهایتا تا کشور هندوستان را گرفته بودند که با داستان ذوالقرنین که تا غروبگاه خورشید در کره زمین(کشور مغرب) و تا طلوع گاه خورشید (کشور ژاپن) و بعد از آن تا بلغ بین السدین (قاره امریکا) را فتح می نماید، نمی سازد و اساسا در گذشته تاریخ احدی از پادشاهان قلمرو حکومتش به این اندازه نبوده است.

ه -هدف ذوالقرنین از فتح کره زمین، نجات مظلومان عالم، نه کشور گشایی

با بررسی جمله «مکنا» در آیه: «انا مکنا له فی الارض»(کهف،84) به روش سیاق قرآنی چنین به دست می آید که فعل «مکنّا» با چند سیاق مختلف در قرآن به کار رفته که نزول آنها در قالب ها و سیاق های مختلف از یک فرآیند منظم و منطقی تبعیت می نماید:

الف) مکنَّت عام و مطلق انسان ها به جهت آزمایش آنان: «لَقَدْ مَکنَّاهُمْ فیما إِنْ مَکنَّاکمْ فیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَی ءٍ إِذْ کانُوا یجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُن»(احقاف،26) ترجمه: (و به راستی در چیزهایی به آنان(قوم عاد) امکانات داده بودیم که به شما در آنها [چنان ] امکاناتی نداده ایم، و برای آنان گوش و دیده ها و دلهایی [نیرومندتر از شما] قرار داده بودیم، و [لی] چون به نشانه های خدا انکار ورزیدند [نه] گوششان و نه دیدگانشان و نه دلهایشان، به هیچ وجه به دردشان نخورد، و آنچه ریشخندش می کردند به سرشان آمد) و در آیه 57 سوره قصص نیز همین سیاق و مفهوم لحاظ شده است.

ب) مکنت خاص بر مومنان و صالحان: این نوع مکنت در طی فرآیند و مراحل و سیاق های مختلفی در قرآن ذکر شده است که به قرار زیر می باشد:  - جمله فعلیه و در سیاق فعل مضارع و استمراری: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5) وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُون (قصص؛5-6) که اشاره به آن دارد خداوند در گذشته به بنی اسرائیل و دیگران تمکین داده(یوسف،21و56 و در آینده نیز این لطف الهی استمرار دارد.- در سیاق جمله شرطیه: «الَّذینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ المنکر الْمُنْکرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»(حج،41) در این سیاق خداوند شرط گذاشته که اگر بخواهم کسی را در زمین مکنَّت و حکومت دهم به کسانی می دهم که در زمین نماز به پا دارند و زکات بپردازند و امر به معروف و نهی از منکر کنند و با قرینه و سیاق: «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» زمان اجرای این شرط را عاقبه الامور و آخر الزمان معرفی می کند. روایاتی از امام باقر(ع) در تفسیر آیه فوق: «الذین ان مکّنّاهم فی الارض...» نقل شده که از آن حضرت در مورد آیه فوق سوال کردند. در پاسخ فرمودند: این آیه مربوط به آل محمد(ع) و آخرین امامان است. خداوند شرق و غرب زمین را در اختیار و نفوذ حضرت مهدی(عج) و یارانش قرار می دهد.» (مجلسی،1983م، 1/ 51؛ قندوزی، بی تا، ص425) ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که فرمودند: هنگامی که قائم آل محمد (ع) ظهورمی کند، به همراه او شمشیری است که آن را از نیام می کشد و خداوند به دست او سرزمین های روم، چین، ترک، دیلم، سند، هند، کابل، شام و خزر را می گشاید.» (نعمانی،108؛ مجلسی،1983م، 52/ 348) - در سیاق تاکید و تحقیق، اسلام و مسلمانان را صاحب مکنت جهانی معرفی می کند: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُون» (نور، 55) در آیه فوق مصداق بارز «الذین» در آیه 41 سوره حج به صورت دقیق مشخص شده و اسلام و مسلمانان را صاحبان اصلی زمین بعد از استضعاف آنان معرفی می کند. - در نهایت در سیاق جمله اسمیه و به صورت جمله خبری، مجری مکنت اسلام جهانی را ذوالقرنین (امام زمان(عج) معرفی می کند: «إِنَّا مَکنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیناهُ مِنْ کلِّ شَی ءٍ سَبَباً»(کهف،84) که با فتح غرب و شرق عالم و آن طرف کره زمین ظالمان را از بین برده یا زندانی نموده و مظلومان را نجات می دهد.

و -کعبه، به عنوان مرکز هدایت جهانیان، نقطه آغاز حرکت ذوالقرنین برای نجات مظلومان و مستضعفان غرب و شرق عالم

با توجه به اینکه بعد از موفقیت حضرت ابراهیم(ع) در امتحان الهی مبنی بر ذبح فرزندش حضرت اسماعیل (ع) در سرزمین مکه خداوند او را به عنوان اولین امام انتخاب نموده (بقره،124-125) و به آن دو دستور بالا آوردن پایه های کعبه نمود. (همان،127) به آن حضرت دستور فراخواندن همه مردم کره زمین برای به جا آوردن حج (حج،27) در بیت العتیق نمود. (همان،33) لذا قرآن شرق و غرب را از آن خدا دانسته(بقره،115) و همه بشریت را متوجه کعبه نموده و آن را قبله موحدان عالم انتخاب نموده است.(همان،149-150) بر این اساس، خداوند کعبه را در کنار قرآن و امام، محلی برای هدایت جهانیان معرفی می کند که با استقبال آنان به سوی کعبه این هدایت حاصل می شود: «إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکةَ مُبارَکاً وَ هُدی لِلْعالَمینَ»(آل عمران،96) لذا باید ذوالقرنین به عنوان بقیه الله از ذریه حضرت ابراهیم(زخرف،28؛صافات،77-78) همچون جدش امامت بالفعل خود بر جهان را از کعبه آغاز نموده و ندای: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوک رِجالاً وَ عَلی کلِّ ضامِرٍ یأْتینَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَمیق» (حج،27) سر دهد؛ زیرا در آیات مربوط به داستان ذوالقرنین، محل حکومت ذوالقرنین کل کره زمین از غرب تا شرق عالم و قاره آمریکا معرفی می کند؛ «إِنَّا مَکنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیناهُ مِنْ کلِّ شَی ءٍ سَبَباً»(کهف،84)؛ چرا که الف و لام در الارض، هم می تواند الف و لام عهد باشد که در آن صورت منظور کره زمین معهودی که انسانها در آن زندگی می کنند، می باشد، و هم الف و لام استغراق می باشد که در آن صورت نیز معنای عام داشته و کل کره زمین را شامل می شود. بر این اساس نقطه شروع حرکت اصلاحی ذوالقرنین برای فتح غرب و شرق عالم، بایستی مرکز کره زمین باشد؛ زیرا با توجه به مفهوم لغوی قرنین که پیشتر به معنای دو شاخ و دو جهت مساوی غروب گاه و طلوع گاه خورشید(ذو قَرنَیِ الشمس) تبیین گردید، این تساوی در پرتو افشانی اشعه خورشید زمانی معنا پیدا می کند که خورشید در وسط آسمان و در وسط کره زمین قرار گیرد و از شاخص هیچ سایه ای به سوی غرب یا شرق ایجاد نشود. بر این اساس دانشمندان اثبات کرده اند که مکه (کعبه)مرکز زمین می باشد و واقعیت نیز شاهد بر این مدعاست که در اواخر ماه تموز (حدود25تیر ماه) خورشید به صورت عمود در کعبه می تابد و در ظهرها هیچ سایه ای که نشان دهنده جهت های غربی و شرقی اشعه خورشید باشد، ایجاد نمی شود و این خود نشان دهنده مرکزیت کعبه نسبت به دو طرف غرب و شرق زمین است. روزنامه الریاض چاپ عربستان به نقل از «مسلم شلتوت» استاد مرکز ملی تحقیقات خورشید و فضای مصر نوشته است: تحقیقات فلکی همچنین نشان داده است که رکن کعبه درست به سمت چهار جهت اصلی (شرق، غرب، شمال و جنوب) قرار گرفته است. وی افزود: این تحقیقات تاکید دارد «حجرالاسود» به سمت شرق، رکن یمانی به سمت جنوب، رکن شامی به سمت شمال و رکن مقابل حجر الاسود نیز به سمت غرب قرار گرفته است. این استاد امور فلکی با بیان این که در واقع ارکان کعبه مشرفه از بدو خلقت نشانگر 4جهت اصلی بوده است، اظهار داشت: کعبه نشان از یک معجزه بزرگ در زمینه معماری و جغرافیا دارد. با تصریح روایات معصومین (ع) مبنی بر مرکزیت و اولیت کعبه (روایات دحوالارض) یافته های علمی قطعیت پیدا می کند. چنان که در حدیث آمده است: علت اینکه خانه کعبه در وسط زمین است، این است که خانه کعبه موضعی است که از زیر این موضع زمین منبسط شد و. ... و خانه کعبه اول بقعه ای است که در زمین بنا شد چه آن وسط زمین است.(صدوق،1390ق، 2/ 323) مترجم کتاب من لا یحضره الفقیه در توضیح این حدیث پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله که فرمود: کعبه را از آن رو کعبه نامیده اند که در میانگین دنیا جای دارد.- یعنی وسط سطح زمین قرار دارد- می گوید: «در اینجا لازم است یادآور شویم که این بیان پیغمبر (ص) از معجزات علمی آن حضرت است. و راز این اعجاز همچنان مکتوم بوده است تا آنگاه که دانشمندی از سرزمین مصر بنام «دکتر کمال الدّین حسین» در مصاحبه مطبوعاتی خود که در قاهره انتشار یافته، و در شماره 32898 سال 103 روزنامه الاهرام، مورخ 5/ 1/ 1977 به چاپ رسیده- پرده از این راز برداشته است: دکتر نامبرده در این مصاحبه می گوید: من به موضوعی شبیه به نظریه ای جغرافیائی دست یافته ام و خلاصه این نظریه چنین است که مکه مکرّمه در مرکز بخش خشکی کره زمین واقع شده است. این دانشمند در حالی که به ساختن قبله نمائی ارزان قیمت سرگرم بوده، و به همین منظور نقشه ای را برای محاسبه ابعاد شهرهای جهان نسبت به مکه مکرّمه ترسیم می کرده، ناگهان بر صفحه نقشه خود مشاهده می کند که این شهر در مرکز جهان و در قلب کره زمین قرار گرفته است. با توجّه به این واقعیت باید گفت که چرا خدای تعالی این شهر را به عنوان مقرّ خانه خود برگزیده، و پایگاه رسالت آسمانی خود قرار داده است.» (شیخ صدوق،1390ق، 4/ 73) پس با این توضیح نمی توان ذوالقرنین را بر غیر امام زمان (عج) تطبیق نمود؛ زیرا محل حرکت اسکندر، یونان بوده که نمی تواند مرکز زمین باشد و محل حرکت کوروش، ایران بوده که آن نیز مرکز زمین نمی باشد و از طرف دیگر واقعیت قلمرو اسکندر و کورش با قلمرو ذوالقرنین سازگاری ندارد؛ چرا که آن دو غروب گاه و طلوع گاه خورشید در کره زمین را فتح ننمودند بلکه از طرف غرب تا یونان و از طرف شرق نهایتا تا نزدیک هندوستان را فتح نمودند و حال آن که با بررسی نقشه و اطلس جهان بر مبنای آیه 86 سوره کهف: «حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَینٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْما...» غروب گاه خورشید تقریبا کشور مغرب(مراکش) می باشد که بعد از آن کشور، اقیانوس اطلس شمالی می باشد که در آنجا ذوالقرنین خورشید را چنان یافت که گویا بر آب گل آلودی فرو می رود و طلوع گاه خورشید نیز با توجه به اطلس جهان بر مبنای آیه 90 سوره کهف: «حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً»، کشور ژاپن می باشد که در منتهی الیه شرق کره زمین و در داخل اقیانوس کبیر(آرام) قرار دارد. به عبارت دیگر؛ در این طرف کره زمین کشور ژاپن اولین کشوری است که زودتر از همه کشورها طلوع خورشید را درک می نماید. مثلا حدود 12و نیم شب به وقت ایران زمان طلوع خورشید در ژاپن محسوب می شود. لذا ژاپنی ها کشورشان را «نیپون کوکو» یا نیهون (にほん) (Nihon) خطاب می کنند که به معنی خاستگاه خورشید است. ژاپن اولین کشوری است که خورشید در آن طلوع می کند. نیهون از دو واژهٔ NICHI که به صورت هی Hi نیز تلفظ می شود) و HON تشکیل شده است. NICHI یا Hi به معنای خورشید و روز است و HON یعنی ریشه و آغاز. از آنجا که ژاپن در شرقی ترین نقطه قاره کهن و کشور چین قرار داشته تصور می شده که اولین سرزمینی است که خورشید در آن طلوع می کند. بر این اساس با نام سرزمین آفتاب یا سرزمین آفتاب تابان مشهور شده است. در زبان ژاپنی این نام نیپّون (にっぽん) نیز تلفظ می شود). به نقل از سایت ویکی پدیا) حرکت ذوالقرنین از این نیز فراتر می رود و از دل اقیانوس آرام حرکت خود را ادامه می دهد «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» (کهف،92) تا اینکه (در قاره آمریکا)به میان دو سدی می رسد: «حَتَّی إِذا بَلَغَ بَینَ السَّدَّینِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یکادُونَ یفْقَهُونَ قَوْلاً »(کهف،93) برمبنای این آیه و اطلس جهان بین السدین، کشورهای مکزیک، گواتمالا، هندوراس، نیکاراگوا، کاستاریکا و پاناما می باشند که به مثابه دیوار سدی می باشند که دو اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس را از هم جدا کرده اند و دو بخش آمریکای شمالی را با آمریکای جنوبی متصل نموده اند که ذوالقرنین در کنار آن دو سد، قومی(سرخ پوستانی که ساکنان اصلی و اولیه قاره آمریکا در کشورهای مکزیک، گواتمالا، هندوراس، نیکاراگوا، کاستاریکا و پاناما، کلمبیا، ونزوئلا، اکوادور و پرو هستند) را یافت که نزدیک بود زبان نفهم باشند، یعنی زبانشان با زبان ذوالقرنین متفاوت بود. ولی با وجود سختی زبانشان با ذوالقرنین سخن می گویند و شکایت خود از یاجوج و ماجوج (مهاجمان استعمارگر از کشورهای انگلیس، اسپانیا و پرتغال که چند قرن پیش با حمله وحشیانه میلیونها نفر از سرخ پوستان قاره آمریکا را به هلاکت رساندند و سرزمین شان را غارت نموده و خودشان را به بیگاری وا داشتند) را به گوش ذوالقرنین (امام زمان (عج) می رسانند و آن حضرت نیز انتقام سختی از یاجوج و ماجوج می گیرد و اسرا از روسای یاجوج و ماجوج را در دره ای با ساختن سدی زندانی می کند تا مردمان مظلوم کره زمین از ظلم و فساد آنان در امان باشند و چه بسا امروزه دلیل اصلی تقدس و اهمیت دره گرندکنیون برای سرخ پوستان پائبلو این مساله باشد که پیامبرشان بشارت نجاتشان به دست امام زمان (عج)را در این دره به آنان وعده داده است که دشمنانشان را با ساختن سدی در این دره تا قیامت زندانی خواهد نمود. با توجه به نقشه فتوحات کوروش، وی تا هندوستان را فتح نمود و اسکندر و پادشاه قوم تبع و عیاش و غیره هرگز به قاره آمریکا نرسیده اند و به یقین در گذشته تاریخ احدی همزمان در کل کره زمین یعنی شرق و غرب کره زمین و قاره آمریکا پادشاهی و حکومت نکرده است و الا حکومتی به آن عظمت نمی بایست در هاله ای از ابهام قرار بگیرد و تا جایی که در مورد مصداق ذوالقرنین اختلافات فراوان گشته و هیچ مورخی نمی تواند نظر قاطعی در مورد او بدهد، بلکه همه مورخان تنها به ذکر احتمالات بسنده نموده اند و تشتّت آراء در تبیین مصداق ذوالقرنین ما را بر آن می دارد که از سیاق قرآن برای شناسایی وی کمک بگیریم.

اشکال

ممکن است گفته شود منظور از مغرب الشمس و مطلع الشمس افق های همان قسمت هایی که در گذشته مردم زندگی می کردند(مثل بین النهرین یا ایران یا شبه جزیره عربستان و غیره) باشد نه کل کره زمین؟

پاسخ

در پاسخ باید گفت: این اشکال از عدم توجه اشکال گیرنده نسبت به عبارات قرآن از افق ها نشات می گیرد؛ زیرا قرآن از مطلق افق ها با عبارات: «المشرق و المغرب»(بقره،115و142و177؛شعراء،28؛ مزمل،9) و از تعدد افق ها: «مشارق و مغارب»(اعراف،137؛صافات،5؛ معارج،40) و از کرویت زمین با عبارت: «مشرقین و مغربین» (الرحمن،17؛ زخرف،38)یاد می کند؛ حال آنکه در داستان ذوالقرنین مغرب و مطلع مضاف برای «الشمس» قرار گرفته اند: «حتی اذا بلغ مطلع الشمس. .. حتی اذا بلغ مغرب الشمس» که چگونگی تابش خورشید بر کره زمین را بیان می کند، نه افق ها یا مطلق افق؛ چرا که خورشید دوازده ساعت بر این طرف کره زمین می تابد که در آن زمان آن طرف کره زمین تاریک می باشد و مرز غروب خورشید از این طرف کره زمین را غروبگاه (مغرب الشمس)گویند و مرز طلوع خورشید در این طرف کره زمین را طلوع گاه گویند.(بقره،258؛ کهف،86 و 90) پس با توجه به تصریح قرآن به الارض(انا مکنا له فی الارض) و ترسیم مختصات حرکت و هجرت ذوالقرنین در غروب گاه و طلوع گاه باید محل جغرافیایی «بین السدین» را در آن طرف کره زمین؛ قاره آمریکا جستجو نمود، که با این تبیین اشکال فوق نیز بر طرف می گردد. علاوه برآن بر مبنای روایات مربوط به امام زمان (عج)که تصریح برحاکمیت آن حضرت بر شرق و غرب عالم و کل کره زمین در آخرالزمان و اندکی قبل از وقوع قیامت دارند، می توان گفت که به احتمال نزدیک به یقین، ذوالقرنین همان امام زمان (عج) می باشد.

ز -آینده بودن سیاق داستان ذوالقرنین؛ دلیل دیگری بر تعلق ذوالقرنین به آینده

بسیاری از مفسران و دانشمندان به این دلیل ذوالقرنین را شخصیت مرتبط به گذشته می دانند که در داستان ذوالقرنین برخی افعال ماضی (مکنا-بلغ-آتینا-اتبع و...) استعمال شده است. حال آن که با بررسی درون متنی آیات قرآن کریم خلاف ادعای آنان اثبات شده و آینده بودن سیاق داستان ذوالقرنین آشکار می شود. دلایلی که سیاق داستان ذوالقرنین را آینده می داند، عبارتند از:

اولا) اقدامات خود ذوالقرنین مثل: آمدن ذوالقرنین، عذاب ظالمان و نجات مظلومان عالم هر سه در سیاق آینده به کار رفته است: الف) خود ذوالقرنین: با توجه به عبارت «سأتلوا» در آیه83 سوره کهف، خود ذوالقرنین به عنوان مایه «ذکر» در آینده می آید: «وَ یسْئَلُونَک عَنْ ذِی الْقَرْنَینِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیکمْ مِنْهُ ذِکراً»(کهف،83) که به معنای در آینده از او یادی می اوریم اگر منظور این عبارت داستان ذوالقرنین باشد، می بایست در چند سوره ی بعد، آن را می آورد و حال آنکه بلافاصله در آیات 83 به بعد همان سوره، داستان ذوالقرنین به طور مفصل ذکر گردیده است که با سیاق آینده ی این عبارت نمی سازد.. پس باید گفت که منظور این عبارت، این است که ذوالقرنین همچون قرآن به عنوان ذکر للعالمین، در آینده می آید.(طباطبایی،1417ق، 13/360) ب) عذاب ظالمان جهان: درآیه 87 همان سوره کهف، ذوالقرنین در برخورد با ظالمان از عبارت آینده: «فسوف نعذبه»(کهف،87) استعمال می کند. ج) نجات مظلومان عالم: ذوالقرنین در برخورد با مظلومان عالم نیز از عبارت آینده «...سنقول...»(کهف، 88) استفاده می کند. حال باید گفت، اگر ذوالقرنین شخصیتی متعلق به گذشته تاریخ بود، بایستی هیچ ظالم و مظلومی از آن زمان تا به حال در روی زمین یافت نشود؛ زیرا با توجه به آیه 87سوره کهف ذوالقرنین همه ظالمان را کشته و عاملان اصلی ظلم (یاجوج و ماجوج)را با ساختن سدی زندانی نموده که تنها با وقوع زلزله قیامت این سد متلاشی شده و آنان از آن بیرون می آیند و به حساب و کتاب شان رسیدگی می شود؛ حال آنکه واقعیت بر خلاف آن می باشد؛ چرا که ظلم و فساد همواره در روی زمین بیداد می کند و هر روز بر دامنه آن گسترده می شود. ثانیا) داستان ذوالقرنین به صورت جمله اسمیه شروع شده که در جملات اسمیه عنصر زمان مطرح نیست: «انا مکنا له فی الارض» انَّ: از حروف مشبهه بالفعل – نا: اسم انَّ – مکنا: خبر انّ.َ همچون سوره فتح که با عبارت: «انا فتحنا لک فتحا مبینا...» نازل شده است ولی حدود یک سال بعد مکه فتح گردید.ثالثا) در مواردی که خداوند پیش گویی های قطعی الوقوع را به صورت جمله فعلیه و به صیغه ی ماضی و گذشته به کار برده است، به این دلیل است که خداوند به عنوان خالق زمان خود را ازلی و ابدی دانسته و فراتر از زمان عمل نموده و در بیان پیشگویی های قطعی الوقوع مثل وقوع قیامت و فتح مکه و غیره به صورت گذشته به کار برده است. مثل: بسیاری از افعال مربوط به سوره انشقاق: «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّت»، سوره انفطار: «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت»، سوره واقعه: «اذا وقعت الواقعه» در این آیات: «اذا» ظرف زمان متعلق به آینده می باشد که بعد از آن فعل ماضی «وقعت» به کار رفته که عینا مثل سبک بیان آیات در داستان ذوالقرنین می باشد که بعد از عبارت آینده: «ساتلوا»، فعل ماضی «مکَّنّا» و کل داستان ذوالقرنین به کار رفته است. شاهد دیگر بر اثبات این ادعا آیه 30سوره فرقان می باشد: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»: پیامبر خدا(ص) در پیشگاه حق لب به شکایت گشوده، عرض کرد: خدایا اینها قرآن را تکذیب کردند و از توجه به مضامین آن خودداری کردند. برخی گفته اند: فعل ماضی در اینجا به معنی مضارع است. یعنی در روز قیامت پیامبر خدا شکایت می کند که اینها به قرآن مجید توجه نداشتند. (طبرسی، 1372ش، 7/ 263؛ طباطبایی 1417ق، 15/283) بنابراین آیات بعد از عبارت «ساتلوا» همچون سبک سوره واقعه و غیره به عنوان تفصیلی برای اجمال (ساتلوا) بکار رفته اند که از نظر فصاحت و بلاغت در نهایت ظرافت و زیبایی می باشد، و سیاق ماضی، دلیل بر قطعیت ظهور ذوالقرنین (حضرت صاحب الزمان (عج) در آینده می باشد؛ زیرا قرآن از لوح محفوظ که مبرا از زمان (گذشته و حال و آینده) می باشد، نازل شده و در موارد قطعی الوقوع که در آن هیچ گونه نسخ و بدایی راه ندارد، به صیغه ماضی نازل می شود.

ح -ذوالقرنین؛ محدِّث، معصوم و خلیفه الله

با توجه به اینکه در آیه 86 سوره کهف خداوند با ذوالقرنین سخن می گوید: «قلنا یا ذاالقرنین اما أن تعذب و اما اَن تتخذ فیهم حسنا» و وی را مخیر به عذاب و یا بخشش ظالمان می کند، این نتیجه حاصل می شود که ذوالقرنین محدّث بوده و توسط حضرت جبرئیل(ع) با خدا ارتباط داشته و معصوم و خلیفه ی خدا در زمین بوده است که خداوند چنین اختیاری را به او داده است و این ادعای ما در معصوم بودن ذوالقرنین را ادامه همان آیه: «اما أن تعذب و اما اَن تتخذ فیهم حسنا» تاکید می کند؛ زیرا در ادامه به جهت عظمت مقام ذوالقرنین، خداوند به وی تفویض اختیار نموده و او را مخیر به عذاب یا بخشش آن قوم ظالم می کند که این نوع تفویض اختیار را خداوند صرفا بر برترین خلیفه خود در زمین(امام) افاضه می کند نه هر کس دیگر. لذا تنها خلیفه و معصومی از آل ابراهیم(نساء،54) که بر کل کره زمین حکومت کرده و شرق و غرب عالم را فتح خواهد نمود و دین اسلام و قرآن را عملا دین و کتابی جهانی و مایه ذکر للعالمین(انعام، 90؛ ص،87-88) خواهد نمود، حضرت مهدی موعود (عج) می باشد که در آخرالزمان ظهور می نماید. در گذشته تاریخ چنین معصومی با این ویژگی ها هرگز نیامده است. پس تنها راه حل این است که وی را شخصیتی مربوط به آینده بدانیم نه گذشته. بنابراین نمی توان کوروش مردوک پرست(ترجمه فارسی از متن اصلی بابلی منشور کوروش؛ پروفسور شاهرخ رزمجو، بخش خاور میانه موزه بریتانیا) که در منابع تاریخی آمده است که کورش برای تحکیم پایه های معبد مردوک (اساهیل/ اسانگیلا) بسیار تلاش کرد و در راه تزیین و آباد ساختن معبد مردوک کوشش بسیار نمود. (پیرنیا، بی تا، 1/ 391) و اسکندر کافر و خونریز را ذوالقرنین نامید، چرا که کار هر دو کشتن انسان های بی گناه بوده است.

ط -ذوالقرنین؛ ناجی مومنان و صالحان

 با توجه به سیاق آیه 88 سوره کهف: «وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یسْراً» که با صراحت نجات کسانی که ایمان و عمل صالح دارند را بیان می کند و با عبارت آینده (سنقول) ذکر شده، نشان می دهد که ذوالقرنین بنده صالح خداست که ماموریت را از سوی خدا گرفته و در آینده برای نجات بندگان صالح و به استضعاف کشیده شده، ظهور می کند و در نهایت امر، مومنان و صالحان در رفاه و آسایش زندگی می کنند.(نور،55؛ قصص،5؛ انبیا،105)

نتیجه گیری

در پایان نتایج و یافته هایی از مقاله به دست آمده که به طور خلاصه در زیر ذکر می شود:

1)منظور از اجر در آیات اجر رسالت؛ مودت در حق امامان معصوم از ذریه حضرت ابراهیم(ع) در وهله اول و اهل بیت پیامبر(ص) در مرحله بعد می باشد که به عنوان حسنه مایه سعادت دنیوی و اخروی پیروان خود می شوند.

2)اجر رسالت برای انبیایی که شریعت شان موقتی و دارای تاریخ مصرف می باشد، قرار داده نشده است.

3)بر اساس آموزه های قرآنی اهل بیت(ع) در کنار قرآن کریم از مصادیق بارز ذکر للعلمین محسوب می شوند که بایستی تا قیام قیامت امامی از اهل بیت به عنوان ثقل اصغر در کنار قرآن به عنوان ثقل اکبر حضور داشته باشد.

4)قرآن کریم برای حل اختلاف در مورد خلافت بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص)، حضرت علی(ع) را به طور صریح برترین مصداق ذکر للعالمین معرفی می کند.

5) قرآن کریم برای رد ادعای مدعیان دروغین موعود ادیان در آخرالزمان از امام زمان (عج) با کنیه ذوالقرنین و صاحب شرق و غرب عالم یاد می کند که در این مقاله با ذکر نُه دلیل این ادعا اثبات گردید.

کتابنامه

قرآن کریم با ترجمه: فولادوند، محمد مهدی، 1415 ق، ترجمه قرآن، تحقیق: هیئت علمی دارالقرآن الکریم( دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامی)، تهران، ناشر: دار القرآن الکریم( دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامی)،چاپ اول.

1-انیس، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بی تا؛

2-ابن منظور، ابو الفضل جمال الدین محمد بن مکرم، 1414ق، لسان العرب، محقق/ مصحح: احمد فارس صاحب الجوائب، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع- دار صادر، چاپ سوم؛

3-ابن هشام انصاری، جمال الدین،1378ش، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، قم: نشر سیدالشهداء، چاپ سوم؛

4-بحرانی، سید هاشم، 1416ق، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة موسسة البعثة- قم، چاپ تهران،بنیادبعثت؛

5-پیرنیا، حسن، بی تا: تاریخ ایران باستان، تهران: نشر دنیای کتاب، چاپ اول؛

6-حجتی،سیدمحمدباقر،1376ش،پژوهشی درتاریخ قرآن کریم،تهران،دفترنشرفرهنگ اسلامی،چاپ دهم؛

7-حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد،1363ش، تفسیر اثنا عشری، تهران: ناشر: انتشارات میقات، چاپ اول؛

8-حویزی عروسی، عبد علی بن جمعه، 1415 ق، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، ناشر: انتشارات اسماعیلیان؛

9-راغب اصفهانی، حسین بن محمد،1412ق، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دمشق- بیروت: دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول؛

10-رزمجو، پروفسور شاهرخ، ترجمه فارسی از متن اصلی بابلی منشور کوروش؛ بخش خاور میانه موزه بریتانیا

(The British Museum , persian translation of the text on the Cyrus Cylinder)

11-سبزواری، محمود عادل،1387ش، لغت نامه قرآن کریم، ناشر ثالث،چاپ اول، بی جا؛

12-سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، 1360 ق،1941م،الاتقان فی علوم القرآن،چاپ سوم،قاهره؛

13-صدوق، شیخ ابوجعفر محمد بن علی،1390ق، من لا یحضره الفقیه-ترجمه غفاری،تهران،دارالکتب الاسلامیه.

14-............، 1390ق،عیون أخبار الرضا (ع)،ترجمه آقا نجفی،چاپ نجف.

15-طبرسی، فضل بن حسن،1372ش، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران: ناصر خسرو، چاپ سوم؛

16-طباطبایی، سید محمد حسین، 1417 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم.

17-عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه،1415ق، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم.

18-فراهیدی، خلیل بن احمد، 1410ق، کتاب العین، محقق/ مصحح: دکتر مهدی مخزومی و دکتر ابراهیم سامرائی، قم: نشر هجرت، چاپ دوم؛

19-فیض کاشانی، ملا محسن،1415 ق، تفسیر الصافی، تحقیق: حسین اعلمی،تهران، ناشر: انتشارات الصدر،چاپ دوم؛

20-قرشی، سید علی اکبر،1371 ش، قاموس قرآن،تهران، ناشر: دار الکتب الإسلامیة،چاپ ششم؛

21-قندوزی، سلیمان بن ابراهیم،1384ق،ینابیع الموده، نجف،مکتبه الحیدریه؛

22-کاشانی، ملا فتح الله ، 1336ش،تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، ناشر: کتابفروشی محمد حسن علمی؛

23-کلینی، محمد بن یعقوب،1388 ش، تحفة الأولیاء( ترجمه أصول کافی)ترجمه: اردکانی؛

24-مجلسی،محمدباقر،1983م، بحارالانوار،بیروت،موسسه الوفا؛

25-مصطفوی، حسن، 1360 ش، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛

26-موسوی همدانی سید محمد باقر،1374 ش، ترجمه تفسیر المیزان، قم، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم؛

27-مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، بی تا،بی جا؛

28-نعمانی،محمدبن ابراهیم،الغیبه،تهران،مکتبه الصدوق.

مجلات، مقالات، سایتها ونرم افزارها

- روزنامه الاهرام، شماره 32898، سال 103، مورخ 5/ 1/ 1977).به نقل از سایت ویکی پدیا).

- نرم افزارجامع التفاسیر.

- نرم افزارمکتبه الشامله.

- نرم افزارجامع الاحادیث.

- سایت های: www.noormagaz.ir-www.vikipedia.ir

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان