دانشمندان هیچچیز را «اثبات» نمیکنند. آنچه انجام میدهند جمعآوری شواهدی است که گاهی پشتیبان پیشگوییهایشان است و گاه نیست. گاهی میشود که اعمالی را بارها و بارها انجام میدهند و هر بار که نتیجۀ یکسانی میگیرند، نتیجه را فکت مینامند. اما ما میتوانیم بر این مطلب احتجاج کنیم که یافتههای هر آزمون علمیای که ترتیب داده شده است، تقریباً بالضروره، باطلاند؛ آنها صرفاً اندکی درستتر از مطالعات ماقبلشاناند. کافی است که چشم بگردانید و به تاریخ بنگرید.
به گزارش ترجمان و به نقل از ساینتیفیک امریکن، برخی میگویند که ما خودمان را در جهانی یافتهایم که در احساسات و عقلگریزی غرق شده است و فهم از واقعیت روزبهروز ضعیفتر میشود، جهانی که در آن دروغها آرامشمان را بر هم نمیزنند و دانش تأثیری بر ما نمیگذارد؛ دلیلش آن است که ما پساحقیقت1 و پساواقعیت2 هستیم. اما آیا این امر واقعاً چیز بدی است؟
من یک نسبیگرای واقعیتنگر هستم. ایدۀ واقعیتها [واقعیتهای علمی یا بهاصطلاح فکتها] و «حقیقت» را یک وقتی، سال پیش، کنار گذاشتم. کتابی سراسر علمی نوشتم به نام توهم حافظه3 که تقریباً هیچگاه اصطلاحات فکت و حقیقت را در آن ذکر نکردم. میپرسید چرا؟ چون مثل بابانوئل و اسبهای تکشاخ فکتها نیز –دستِکم آنگونه که معمولاً دربارۀشان میپنداریم- اصلاً وجود ندارند.
ما فکت را همچون حقیقتِ ابطالناپذیر در نظر میگیریم. بهقولِ لغتنامۀ آکسفورد، فکت «چیزی است که میدانیم یا ثابت شده حقیقت دارد». درحالیکه پای اثبات در کجاست؟ در علم؟
به من اجازه بدهید که برایتان از رازی دربارۀ علم بگویم: دانشمندان هیچچیز را «اثبات» نمیکنند. آنچه ما انجام میدهیم جمعآوری شواهدی است که گاهی پشتیبان پیشگوییهایمان است و گاه نیست. گاهی میشود که اعمالی را بارها و بارها، بهطرز معناداری به روشهای مختلف، انجام میدهیم و هر بار نتیجۀ یکسان میگیریم، سپس این یافتهها را فکت مینامیم. هرگاه که چندین و چند تکرار و نسخههای متفاوت آزمون را پیش روی خود میبینیم، بهطوری که همگی دال بر چیزی واحدند، ناگهان سر از «نظریه» و «قانون» درمیآوریم، مثل تکامل و جاذبه و...، گرچه بههیچوجه چیزی را «اثبات» نکردهایم.
از دست من دلگیر نشوید. روش علمی کاملاً شگفتانگیز است؛ توانایی بیبدیلی دارد برای یافتن پاسخی که یاریمان کند تا زندگیمان را طولانیتر کنیم، بازدهیمان را بهینه سازیم و مغز خودمان را دریابیم.
دانشمندان، آرام آرام، توهمی را میشکنند که ادراک انسانیِ متعصب ما آن را ساخته است و افشا میسازند که جهان چگونه کار میکند. طی پیشرفتی فزاینده، هر تحقیقی مبلغی خُرد از بینش را بر دانستههای ما اضافه میکند.
اما بهرغم اینکه جادوی علم کاری میکند که چشمان ما برق بزند، میتوانیم بر این مطلب احتجاج کنیم که یافتههای هر آزمون علمیای که ترتیب داده شده است، تقریباً بالضروره، باطلاند؛ آنها صرفاً (با امیدواری) اندکی درستتر از مطالعات ماقبلشاناند.
این همان زیباییِ علم است. علم ذاتاً خودنقاد4 و خوداصلاحگر5 است. وضع موجود هیچگاه بهاندازۀ کافی خوب نیست. همیشه، دانشمندان میخواهند بیشتر بدانند و خوش به حالشان که همیشه چیز بیشتری برای دانستن در کار است.
کافی است که چشم بگردانید و به تاریخ بنگرید تا دوبارهگوییهایی چندگونه را دربارۀ فکتها ببینید تا صحت این برداشت روشن شود. ارسطو میپنداشت که خانۀ عقلْ قلب است و ایمان داشت که مغز سازوکارِ خنککنندۀ آن است، البته که الان این امر چیزی مضحک مینماید. اما مطمئنم کافی است مدتی بگذرد تا بفهمیم برخی از همین فکتهای امروز ما، به همان اندازه، گمراهکننده به نظر میرسند.
فهم ما همواره میتواند بهبود یابد. حتی اگر اشتباه باشد، نگرشهای پیشین را تخریب نمیکند و معمولاً قدمی میانجی و ضروری محسوب میشود تا نگرشمان را به جایی برسانیم که امروز آنجاست.
پس اشکال ندارد که جامعه پساواقعیت باشد؛ «فکتها» سکۀ رایج قرن گذشته بودهاند.
اما بیایید بهعنوان یک جامعه این کار را پیشۀ خود کنیم که به هم جرئت بدهیم تا شواهد تکرارپذیر و ابطالپذیر را برای پشتیبانی از دیدگاههایمان بیابیم، و بهصورت منطقی دربارۀ مواضعمان احتجاج کنیم. در این فرآیند، لطفاً از گفتنِ «بنابر یافتههای علمی» برای توجیه استدلالهایتان و استفاده از «فکت» همچون مقدمهای برای بیانتان بپرهیزید. این الفاظ تنها نوع ارتقایافتۀ «چون من میگویم» است. باید به یکدیگر تذکر بدهیم که بر روی پاهای خودمان بایستیم و، در واقع، برای ادعاهایمان شواهد پشتیبان بیابیم.
دانش همچون گربۀ شرودینگر است: هم واقعیت است و هم وهم؛ هم حقیقت است و هم دروغ. نقش دانشمندان این است که آرامآرام به جعبۀ حقیقت نفوذ کنند، به آن گوش بسپارند و بررسیاش کنند، شاید روزی دریابیم که نگرشهایمان مردهاند یا همچنان نفس میکشند.
پینوشتها:
این مطلب در تاریخ 16 سپتامبر 2016 با عنوان I'm a Scientist, and I Don't Believe in Facts در وبسایت ساینتیفیک امریکن منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ 17 اردیبهشت 1396 این مطلب را با عنوان من دانشمندم و به فکتها باور ندارم ترجمه و منتشر کرده است.
[1] post-truth
[2] post-fact
[3] The Memory Illusion
[4] self-critical
[5] self-correcting