اصولاً رسم بر این است که وقتی فیلمی به جشنواره فجر راه پیدا نمیکند، عوامل آن فیلم با ادعای رادیکال بودن یا بیپروایی در نشان دادن معضلات اجتماعی و یا اختلافات شخصی هیئت انتخاب و بهانههایی ازایندست، این ناکامی را توجیه میکنند که اتفاقاً در بسیاری از موارد درست هم میگویند. عدم راهیابی فیلمی چون «برادرم خسرو» و «آشغالهای دوستداشتنی» و امثالهم را به چه دلیل دیگری میتوان مربوط دانست جز اعمال سلیقه شخصی و محافظهکاری هیئتت انتخاب؟
«حریم شخصی» هم یکی از آن فیلمهایی است که سال گذشته از حضور در جشنواره بازماند و علت این عدم توفیق هم به نگاه بیپروای فیلم به معضلات فضای مجازی نسبت داده شد؛ اما امروز که این فیلم به اکران درآمده است، میتوان با قاطعیت گفت، «حریم شخصی» نه به لحاظ محتوا که ازلحاظ فرم و ساختار همجایی در جشنواره فجر نداشته است. گرچه سال گذشته شاهد فیلمهایی بهمراتب ضعیفتر هم در جشنواره بودیم، اما حذف «حریم شخصی» از این رویداد کاملاً منطقی و قابلدرک است.
«حریم شخصی» اولین ساخته احمد معظمی است که پیشتر در چند فیلم نهچندان مطرح دستیار کارگردان بوده است و نگارش فیلمنامه هم بر عهده امیر ساعتچی فرد است که این اولین تجربه وی در نویسندگی یک فیلم بلند است. این بیتجربگی، مهمترین نقطهضعف «حریم شخصی» بهحساب میآید. اینکه فیلمساز همگام با تحولات اجتماعی فیلم بسازد بسیار ارزشمند است، اگر یک فیلمساز با دغدغهای اجتماعی بتواند قصهای برکشش و پر از تعلیق به تصویر بکشد که مخاطب را همراه کند و او را وادار به هم ذات پنداری کند، مسلماً اتفاق خیلی خوبی است که منجر به انتقال پیام موردنظر میشود؛ اما «حریم شخصی» نه از ذهنی دغدغهمند میآید و نه قصهای جذاب و درگیر کننده دارد. درواقع از همان اولین روزهایی که سروصدای اولین تیزر تصویری در ایران برای تبلیغات فیلم شروع شد و شعار، “اینجا امن نیست” در کنار موضوع فیلم که گفته میشد به معضلات فضای مجازی میپردازد، قصه «حریم شخصی» پیچوخمهایش را لو داد. حتی اگر از این نکته هم بگذریم که مخاطب ایرانی این روزهای سینمای ایران، از حافظه سینمایی خوبی برخوردار است و توانایی تفکیک الگوها و قصهها و بازشناسایی آنها را دارد، همان چند سکانس اولیه فیلم کافی است تا پایان ماجرا را حدس بزند.
چند زوج جوان و خوشحال در حال ماشینسواری و گوش دادن به موسیقی که همه یک گوشی موبایل در دست دارند و همه اتفاقات را در گروه تلگرامشان منعکس میکنند و بعد کات به چهرههای درهمریخته و گریان آنها در غیبت یکی از خودشان، معلوم میکند که همین گروههای اشتراکگذاری فاجعهای به بار آورده است و حتی اینکه قربانی اصلی این فاجعه کیست هم مشخص است.
«حریم شخصی» با تمرکز روی وابستگی شخصیتهایش به فناوریهای روز از پرورش کاراکتر بازمیماند و با بردن لوکیشن فیلم به خانهای قرضی، هیچ فرصتی به بیننده برای آشنایی با کاراکترها و درک آنها نمیدهد. فیلم آنقدر ناگهانی وارد مرحله پرورش تعلیق و گرهافکنی میشود که «حریم شخصی» شبیه یک تیزر تبلیغاتی سفارشی به نظر میرسد تا یک درام نمایشی. از سوی دیگر، مرحله تعلیق و رسیدن به اوج و گرهگشایی، آنقدر طولانی میشود که حوصله بیننده را سر میبرد، آنهم بینندهای که دیگر تا نیمههای فیلم، پایان را خوانده است و «حریم شخصی» نه میتواند غافلگیرش کند و نه همراهش کند.
«حریم شخصی» بهجای قرار دادن مخاطبش در شرایط حساس و بغرنج کاراکترها، با ایجاد ترس و ترسیم موقعیتی هولانگیز و فاجعه وار، در راستای همان فیلمهایی قرار میگیرد که شبیه اخبار صفحه حوادث هستند و کاراییشان هم در همان حد است. معظمی در اولین تجربه فیلمسازی خود، تیر انتقادش را به سمت فضای مجازی گرفته است و از همان ابتدا با به تصویر کشیدن این فرهنگ متداول این روزها، خیلی واضح میگوید که حرفش چیست؛ اما از نکتهای مهم غافل میشود و آن بیفرهنگی در فضای مجازی و نداشتن آموزش کافی در این زمینه است که درواقع معضل است و نه خود شبکههای ارتباطی. این نگاه بسته، بهجای فرهنگسازی به ضد فرهنگ تبدیل میشود، بهویژه وقتی خودش به فرهنگ و تفکر غلط مردسالارانه دامن میزند و با توجیه «مرده دیگه تعصب داره» که چند بار هم در فیلم تکرار میشود، آدرس اشتباهی به مخاطبش میدهد. مشکل کاراکترهای «حریم شخصی» استفاده از فضای مجازی نیست، مشکلشان تلگرام و اینستاگرام نیست، مشکل اصلی این آدمها عدم وجود اعتماد و احترام در روابطشان است. از همان ابتدای فیلم، همه کاراکترها به هم دروغ میگویند، همه به هم شک دارند و واکنششان نسبت به موقعیت حساس به وجود آمده، توهین و بیاحترامی و دروغ بیشتر است. مشکل دختر جوان فیلم، دوست معتاد و روانپریشش نیست که گوشیاش را ردیابی میکند، مشکل آنجایی است که دختر نوجوانی از دوستش برای هدیه تولد یک گوشی گرانقیمت میگیرد و هیچکس جرئت سؤال کردن از او را ندارد. مشکل آنجایی است که مرد قصه که دچار بیاعتمادی به همسرش شده است، فریاد میزند و پردههای حرمت را میدرد و زنش در سکوت تماشا میکند و نقش یک قربانی بهتماممعنا را در مسلخ ایفا میکند. این تفکر و دیدگاه نهتنها مشکل «حریم شخصی» و سازندگانش است که آفتی است که در جامعه مردسالار ما بهشدت رسوخ کرده است.
فیلم معظمی اگر در انتقال مفهومش الکن است در پرداخت نیز چنگی به دل نمیزند. نیمه اول فیلم پر است از کلوزآپهای بیدلیل و نیمه دوم فیلم که تعلیق شکلگرفته است هیچ واکنش سینمایی از طرف فیلمساز نمیبینیم جز تکیه کردن به توانایی بازیگرانش. حال اگر اندیشه فولادوند و امیر آقایی از این مرداب بیسر و شکلی فیلم به جهت بازی خوبشان گذر میکنند، میلاد کی مرام و رعنا آزادی ور، چنین شانسی ندارند. کیمرام که انگار شده است مرد شکاک و خشن فیلمهای این روزها، آنقدر مبهوت ستاره بودنش است که از غرق شدن در نقشش وامیماند و در تمام طول فیلم شکافی عمیق میان وی و کاراکترش و به طبع آن کاراکتر و مخاطب حس میشود. آزادی ور هم آنقدر خنثی است که به چشم نمیآید که البته نباید از حق گذشت، کاراکترش هم آنقدر ضعیف پرداختهشده که جای کار و آزادی عملی برایش باقی نمیماند.
«حریم شخصی» قرار است از فرهنگ استفاده از فضای مجازی بگوید و چالشهای پیش رو را در چنین محیط غیرقابل اطمینانی به نمایش بگذارد، اما درنهایت خشونت علیه زنان را عادی جلوه میدهد و با گسترش دادن ابعاد فاجعه در پایان فیلم مثل بیخبری مرد از بارداری زنش و صحنههایی که در پزشکی قانونی میگذرد، فقط در جهت برانگیختن احساسات مخاطب و همدردی گرفتن از وی گام برمیدارد، حالآنکه شخصیتهای پرداختنشده و فضاسازی در خلاف جهت پیام فیلم، به بیننده اصلاً فرصت هم ذات پنداری با کاراکترها را نمیدهد. «حریم شخصی» میخواهد درباره معضلات یک پدیده نسبتاً نوظهور هشدار دهد، اما عقاید منسوخی که در تاروپود فیلم تنیده شدهاند، موضع این فیلم را نسبت به فرهنگسازی زیر سؤال میبرد. اولین تجربه فیلمسازی احمد معظمی هم در انتقال پیامش ناکارآمد است و نه آنقدر سینمایی از آب درآمده است که بعد زیباییشناسی آن به محتوایش بچربد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
0