0
کارگردان : پدرام علیزاده
نویسنده : محمد یعقوبی
بازیگران : محمدرضا گلزار، پگاه آهنگرانی، علی سرابی، آیدا کیخایی، مهدی محرابی، مارال بنی آدم، خاطره اسدی
خلاصه داستان : شک و تردیدها و دروغها و پنهانکاریهای دو مرد و دو زن منجر به اتفاقی میشود.
![Khoshksali_va_dorogh Khoshksali_va_dorogh](/Upload/Public/Content/Images/1395/12/11/1502010784.jpg)
|
![Khoshksali_va_dorogh Khoshksali_va_dorogh](/Upload/Public/Content/Images/1395/12/11/1502010784.jpg)
|
خشکسالی و دروغ ساختهٔ پدرام علیزاده که بر اساس نمایشنامهٔ محمد یعقوبی و فیلمنامهٔ نوشتهشده توسط خود یعقوبی ساختهشده، برخلاف نمایشنامه اثری ضعیف از آب درآمده که حتی در برخی سکانسها تحمل آن سخت و ناممکن است. فکر میکنم تاریخ نقد این نکته را اثبات کرده که هر مدیوم هنری، عناصر و چارچوب ارزشی منحصربهفرد خودش را دارد و در موارد متعدد آثار هنریای که از یک مدیوم به مدیوم دیگر رفتهاند، یا قید وفاداری به منبع اصلی را زدهاند یا عموماً در سطحی پایینتر از اثر اصلی قرارگرفته و به دست فراموشی سپردهشدهاند. بنابراین اصل اول هر حرکت بین مدیومی تناسب دادن اثر با چارچوبهای مدیوم جدید است و این خود مستلزم کنار گذاشتن جزییاتی است که در فرم هنری جدید کارایی خود را از دست میدهند. بنابراین خشکسالی و دروغ کاملاً مستقل از ارزشهای نمایشنامه، بهعنوان یک اثر سینمایی مورد نقد قرار میگیرد.
فیلم از یک مهمانی در شمال شروع میشود که یکی از زوجین در این سکانس دچار اختلاف میشوند. پسازاین به گذشته میرود و تقریباً تمام مدتزمان خود را غیر از چند دقیقهٔ پایانی در روایت گذشته صرف میکند. دستکاری روند خطی روایت تا حدودی موجه انجامشده. درگیری امید و آلا در زمان حال، به خاطر ورود همسر سابق او میترا به زندگیشان است و رفتن فیلم به گذشته برای واکاوی این حضور از حداقل توجیه ساختاری برخوردار است اما مدتزمان خیلی زیادی که فیلم درگذشته صرف میکند فراتر از حد لازم برای شفافسازی درگیری اکنون او با آل است. به عبارتی قصهٔ گذشتهٔ امید و رابطهاش با میترا به روایت اصلی تبدیل میشود و مقدمهٔ فیلم که از معدود سکانسهای به لحاظ متنی استاندارد آن است به حاشیه رانده میشود. متأسفانه تصویری که از گذشتهٔ امید و میترا به نمایش درمیآید اگرچه مدتزمان بالایی از فیلم را به خودش اختصاص داده اما ظرفیتش بیشتر از یک فیلم کوتاه میانمایه نیست. آشنایی امید و میترا و گذشتهشان با توجه به اینکه فیلم یکبار در ابتدا از این تکنیک استفاده کرده دیگر در روایت جایی ندارد و کار از جایی شروع میشود که این دو سرگرم زندگی زناشویی خود هستند. درنتیجه وسواسهای شدید و آزاردهندهٔ همسر امید در مورد محل کار او و رفتوآمدهایش بدون ریشه و انگیزه سازی جدی به نمایش درمیآیند.
در یکی از سکانسهای طولانی فیلم میترا از خواب بیدار میشود و میگوید خواب پریشانی دیده و میترسد امید دیگر دوستش نداشته باشد، همین مسئله به یک درگیری لفظی بسیار ملالآور و طولانی تبدیل میشود و در آن بارها شنوندهٔ دیالوگهای تکراری و بیمزه هستیم که هیچ بعد روانشناسانهای نداشته و حتی تصویری جدی و اثرگذار از یک درگیری زناشویی را هم خلق نمیکنند. چراکه فیلم اصرار شدیدی برای سرخوش نشان دادن خود دارد و از ترس اینکه مبادا فشار عاطفیای به مخاطب وارد شود متعهدانه همهچیز را در سطح نگه میدارد. ترس از جدی شدن و ناتوانی شدید دیالوگها در راستای شخصیتسازی این صحنه و انبوه درگیریهای تکراری بعدی را به دعواهای شیک، سطحی و بسیار لوس زناشویی بدل کرده است.
هرچقدر کشمکشهای امید و میترا سطحی و پوچ است، در طرف دیگر گفتوگوهای آرش و آلا شعاری و گلدرشت نوشتهشده و این دو بدون ضرورت بحثهای اجتماعی جدی را وسط میکشند! حال اینکه بحثهای انجامشده جدا از بیربط بودنشان به فیلم چقدر جدی و تحلیلی هستند به کنار، فکر میکنم جایی که محمدرضا گلزار در پایان تحلیلهایش کمی از موقعیت شخصیتی بیرون از فیلمش را قرض میکند و میگوید اصلاً چرا اصرار داریم مردم کتاب بخوانند تکلیف سطح تفکر حاکم بر تحلیل گریها را مشخص میکند. فراموش نشود فیلم در تمام لحظاتش چنان به کیفیت دیالوگها باور دارد که تصور وجود عنصر هجو در هرکجای آنیک شوخی بیمزه است. تمرکز بسیار روی درگیریهای امید و میترا باعث شده نحوهٔ ارتباط امید با آلا و جزییات پیشرفت رابطهشان به تخیل مخاطب واگذار شود درنتیجه این بخش به یک عدم تعادل سنگین دچار شده و به اتفاقات اساسی فیلم بهاندازه موردنیازشان پرداخته نمیشود. دعواهای تکراری دچار تورم شدهاند اما لحظات تعیینکننده در تغییر و تحول شخصیتها در متن فیلم حضور ندارند.
شاید تصور شود در فیلمی که این حجم از کمبود طراحی و پرداخت مناسب در آن وجود دارد بازیگران خودبهخود از دور خارجشده هستند و نمیتوانند تأثیری بگذارند اما گروه بازیگری خشکسالی و دروغ این تصور را بر هم زده و نشان میدهند آنها هم میتوانند نقشی در پایین کشیدن فیلم ایفا کنند. همان تعهدی که در متن و ساختار فیلم برای سطحی ماندن دیده میشود در بازیگران هم نمایان است. آیدا کیخانی در نقش میترا که آرایش غلیظ خود را حتی در تخت خواب به همراه دارد با ارائهٔ یک لحن مملو از عشوه و ناز تحمل دیالوگهای تکراری خود را سختتر میکند و علی سرابی در نقش امید گویی هیچکدام از مشکلات زندگیاش را جدی نگرفته و کلاً اعتقادی به این بحرانها ندارد! محمدرضا گلزار اما برخلاف نظراتی که در مورد پختهتر شدن و بازی کنترلشدهاش ارائه شده، هنوز همان گلزارِ شیک و خوش عکس و خوشاندام است و همین هم برای پررنگ کردن وجههٔ تجاری فیلم کفایت میکند، او خودش هم کاملاً به این موضوع واقف است و دیگر برای بازی کردن وقتش را هدر نمیدهد. تنها در یکی دو لحظه کنشهای پگاه آهنگرانی قابلقبول است و در زمینه بازیگری مجبوریم به همین چند کنش حداقلی اکتفا کنیم.
درنهایت میتوان گفت خشکسالی و دروغ دچار یک سردرگمی و بلاتکلیفی بسیار جدی است که باعث شده به هیچکدام از اهداف احتمالیاش نرسد. فیلم در شکل بازیها و سطح پرداخت و تمرکز بر داستان به سمت تجاری بودن و ارتباط وسیعتر با مخاطب حرکت میکند اما بههیچوجه فیلم تجاری موفقی نیست. به این معنی که مؤلفههای داستانی جذاب سینمای تجاری در آن پیاده نشده و فقط ضعفهای این نوع سینما در ساختارش دیده میشود. وقت فراوانی که برای نمایش گفتوگوها صرف شده اثر را از ارتباط گرفتن با قشر وسیع مخاطبین بازمیدارد. همچنین هزینهٔ فیلم روی گفتوگوهای دونفره وجههٔ روانشناسانه و شخصیتپردازانه ای به آن نداده چراکه ظرافتی در متن دیده نمیشود و دیالوگها نهتنها از وجوه شخصیتی کاراکترها پرده برنمیدارند بلکه در اثر تکرار بسیار زیاد به عنصری ملالآور تبدیل میشوند. بدین ترتیب فیلم تجربهای کاملاً ناکام است که حتی شناسایی هدف و مقصودش بسیار مشکل به نظر میرسد و عملاً جایی برای بحث بر سر درصد موفقیت آن دررسیدن به هدفهایش باقی نمانده است.
منتقد: دانیال حسینی