گاهی شنیدن تجربهی آدمهای موفق و نوع نگاهشان به زندگی خودش به اندازه خواندن دهها کتاب میارزد. امروز برایتان از یکی از کارآفرینان موفق خواهیم گفت که خواندن تجربیاتش حتما افق تازهای برای رشد کسب و کار به شما خواهد داد. مایکل ای اولگن (Michael A. Olguin) از فعالان مجرب حوزهی روابط عمومی است. وی که شرکت موفقش را در سال 1992 بنیان گذاشت، در این مقاله به بیان تجربیات خود در محیط کار با هدف رشد کسب و کار میپردازد. اگر شما هم بهدنبال آموختن از تجربیات آدمهای موفق برای رشد کسب و کار خود هستید، این مقالهی چطور را تا پایان بخوانید.
من مثل خیلی از صاحبان کسبوکار، کارآفرین به دنیا نیامدم، هیچ برنامهای برای راه اندازی کسب و کار و مسلما هیچ تجربهای هم در توسعهی موفقیتآمیز آن نداشتهام. اما در این حدود 25 سال از دوران مالکیت کسبوکار که پشت سر گذاشتهام، چیزهایی یاد گرفتهام که کمک کردهاند بالا و پایینهای این مسیر را در حداقل ممکن حفظ کنم و هر ساله رشدی دورقمی را هم داشته باشم. شما هم صرف نظر از صنعتی که در آن فعال هستید، میتوانید فوقالعاده موفق باشید، البته به شرطی که با این ایدئولوژیهای بسیار ساده زندگی کنید:
1. بدانید چه میکنید و چه نمیکنید
یکی از بهترین درسهایی که در آن اوایل آموختم، این بود که سعی نکنید برای همهی مردم، همهچیز باشید؛ این معمولا بدان معناست که در هیچکدام از آنها زیاد خوب نیستید. به همین خاطر عقیده دارم که نباید صرفا به خاطر کمی پول بیشتر، به سراغ ارائهی خدمات بسیار گستردهتر از توانتان بروید، محصولاتی توسعه دهید که خارج از منطقهی آسایشتان هستند یا پا را فراتر از بازار هدف خود بگذارید. وقتی این کار را میکنید، قدرت حقیقیِ خود را برای تمرکز روی آنچه چه بسا در آن موفق هم نشوید، بهخطر انداختهاید و فشارهای بیاثری برای گروهتان، بودجهتان و در کل شرکتتان ایجاد میکنید.
2. روی هدف متمرکز بمانید
همیشه تلاش کردهایم در رویکردمان نسبت به رشد، بسیار استراتژیک باشیم. برنامههای تجاری سهساله تنظیم میکنیم، پیگیر آن برنامهها هستیم و هر زمان لازم است اصلاحشان میکنیم. من معتقدم اگر در تعیین هدف کوتاهی کنید، راهی برای ارزیابی خودتان، گروهتان و شرکتتان در قبال اهداف از پیش تعیینشده ندارید. وقتی همه به شیوهی بسیار شفافی میفهمند که اهداف کلیِ سازمان چه هستند، میتوانند با یکدیگر متحد شوند و با دستیابی موفقیتآمیز به آنها، به خود افتخار کنند.
3. بهیاد داشته باشید که آدمها برای آدمها کار میکنند، نه شرکتها
بهندرت اتفاق میافتد که کسبوکاری بدون وجود آدمهای بااستعداد بتواند با موفقیت عمل و رشد کند. درحقیقت ما اغلب دربارهی این صحبت میکنیم که افرادمان تنها داراییای هستند که مجبوریم بفروشیم و همیشه بهدنبال راههایی هستیم برای بهبود فرهنگ سازمانی مان، منافعمان و دلایلی برای اینکه چرا کارمندانمان همچنان میخواهند برای ما کار کنند. من معتقدم که بسیاری از شرکتها فراموش میکنند که وفاداریِ حقیقی زمانی حاصل میشود که کارمندان باور دارند که سازمان و گروه رهبری آن، هم از منظر شخصی و هم حرفهای برای ایشان اهمیت قائل هستند. این درنهایت منجر به داشتنِ کارمندانی میشود که مدتها با ما میمانند که این امر اثر بسیار حقیقی و مستقیمی بر رشد کسب و کار دارد.
4. ادارهی خوب یک کسبوکار با خوببودن در یک تجارت یا حرفه تفاوت دارد
همیشه گفتهام صرف اینکه کسی روابط عمومی خوبی دارد، به این معنا نیست که در ادارهی یک سازمان روابط عمومی هم خوب خواهد بود. همین قضیه برای هر حرفهی دیگری هم صدق میکند. توسعهی یک کسبوکار موفق به داشتن ذهن خوبی برای کسبوکار برمیگردد؛ همراه با مجموعهای قدرتمند از مهارتها در حوزهی تخصصیتان. آن بخشِ پشت صحنهی کسبوکارها، مثل فرایندها، مدیریت افراد، پرداختها و غیره، برای موفقیت در کسب و کار بسیار مهم است. من آدمهای باهوش زیادی را دیدهام که وارد کسبوکاری شدهاند و درنهایت هم شکست خوردهاند؛ به این خاطر که با عینکِ موفقیت عملیاتی به کسبوکارشان نگاه نکردهاند و درعوض صرفا روی خوببودن در حرفهشان تمرکز داشتهاند.
5. اشتیاق مسری است
وقتی عاشق کارتان هستید و کاری که برای آن ساخته شدهاید را انجام میدهید، آدمهایی که هر روز در دفتر، شرکت یا کارخانه دوروبرتان هستند، این را درک میکنند. نشاندادنِ هیجان و اشتیاق برای تلاش بیشتر و موفقیت گروهتان، متمرکزتر بودن و در نهایت موفقیت در کارشان فوقالعاده اهمیت دارد. این به معنای محصول نهاییِ بهتر است. برای کسی که ناراضی است، انگیزهی منفی را دنبال میکند، محیط کار پرچالشی ایجاد میکند یا صراحتا آنچه را انجام میدهد دوست ندارد، عکس این مسئله صدق میکند.
6. خودتان را بهچالش بکشید که همیشه در مسیر باشید
فناوری، دنیایی که در آن زندگی میکنیم را هر روز تغییر میدهد. برای اینکه با آن در ارتباط بمانیم، صرف نظر از صنعتی که در آن فعالیت میکنید باید نوآوری داشته باشید و بخواهید که بهتر شوید. این میتواند به معنای برنامههای جدید، تفکر جدید و فرایندهای جدید باشد. من معتقدم که شما یا در حال پیشرفت هستید یا بیحرکت خواهید ماند. ما در شرکت خودمان، مدام به شیوهی عملمان دقت داریم و به دنبال راههایی برای بهبود محصول نهایی، بهبود مهارتهای ارتباط با مشتری و کارآمدترشدن در کارهایمان هستیم که در نهایت سودآوری بیشتری هم برایمان دارد.
7. ذهنیت «بساز و بقیهی چیزها درست خواهند شد» را فراموش کنید
در اقتصادی چالشی، بسیاری از برندها به بازاریابی بهعنوان هزینه نگاه میکنند و درنتیجه سعی میکنند بودجهاش را کاهش دهند. اما بازار پر است از ایدههای خوبی که پشتیبانی خوبی در بازاریابی ندارند تا توجه لازم را بهدست آورند یا اینکه با ایدئولوژی «محصول ما آنقدر عالی است که مشتری خودش میآید» راه افتادهاند. حواس مصرفکنندگان حسابی به پولشان جمع است؛ آنها عموما محصولاتی را میخرند که یا نمونهاش را استفاده کردهاند یا به آنها معرفی شده باشد. بنابراین بازاریابی باید کاملا با نوآوری و خلاقیت در محصول هماهنگی داشته و این اطمینان را ایجاد کند که وقتی محصولی برای استفادهی نهایی آماده میشود، توجه بسیاری به بازاریابی آن شده باشد.
متأسفانه تضمینی برای رشد کسب و کار و موفقیت حتمیِ آن وجود ندارد. ترکیبی از منطق استراتژیک نیمهی راست مغز و تفکر خلاق نیمهی چپ لازم است تا برند یا کسبوکاری موفق شود. اما توصیههایی که در این مقاله خواندید، کمک میکنند در راه رشد کسب و کار خود گام بردارید و برخی از مشکلاتی را که بسیاری از کسبوکارها در تلاش برای بهدستآوردن توجه و پذیرش با آن روبهرو هستند، کاهش دهید.