تغییرات و تأثیرات در دورههای مختلف بزرگسالی
فعالیت پرشور در اواخر بزرگسالی
پس از مرور یافتههایی که بیانگر احتمال افزایش دینداری و معنویت در سنین بالا هستند، حال توجه خود را به نسبت دین با هدف فرد و فعالیت اجتماعی در کهنسالی معطوف میکنیم. برای این منظور، مبناقراردادن مفهومِ فعالیت پرشورِ (Vital Involvement) اریک اریکسون (Erikson, Erikson, and Kivnick, 1986) را سودمند یافتیم؛ چون این
مفهومْ ارزیابی مثبت نقش دینداری را کنار گذاشته است و با تمرکز بر رضایتمندی از زندگی، نحوة توسعة زندگی هدفمند و مسئولیتپذیرانة اجتماعی را مطرح میکند (Bellah et al., 1991: 273-7). اریکسون عملکرد موفقیتآمیز در سنین بالا را چنین تعریف میکند: توانایی در حفظ فعالیت پرشور در زندگی، علیرغم تمام سختیها و صدمات متعددی که با کهنسالی توأماند (مانند داغدیدگی، بیماری و فعالیتهای حرفهای و اجتماعی کم). سرمایهگذاری از خود در فعالیتهای هدفمند و غنابخش که
مشخصة بارز فعالیت پرشور است، مفهوم اعتماد کامل به جهان و به دیگر ابنای بشر
را به اثبات میرساند. این گرایش، متعاقباً باعث ایجاد مفهوم اعتماد اجتماعی، رابطة متقابل و خوشبینی در میان نسلهای جوانتری میشود که شاهد این گرایش بودهاند (Bellah et al. 1991; Erikson, 1964; Putnam, 2000). یکی از راههای برخورداری از فعالیت پرشور اشتغال به فعالیتهای مراقبتی است که نشان از عدم توجه به خود در جهت رفاه آیندگان دارد (پدیدهای که اریکسون آن را تولیدکنندگی (Generativity) مینامد). فرد میتواند در فعالیتهای روزمره و اوقات فراغتِ خود به نحوی اساسی و حیاتی نقش داشته باشد که فعالیتش به طور مشخص تولیدی هم نباشد اما به هرحال باعث میشود انسانها به زمان حال توجه کنند و «تمام و کمال» زندگی کنند (Bellah et al. 1991: 275).
یافتن پاسخ این پرسش که آیا ارتباطی بین دینداری، معنویت و فعالیت پرشور در کهنسالی وجود دارد، به دلایل متعددی حائز اهمیت است. در کلیترین سطح، از نظر جامعة مسنِّ آمریکا، مردم بسیار علاقهمندند بدانند چه عواملی مشارکت اشخاص مسن را در روابط اجتماعی و امور جهان، و نیز اعتماد آنان را به این روابط و جهانی که به نسلهای بعد خواهند سپرد افزایش میدهد. به بیان دقیقتر، افزایش روزافزون تعداد افراد مسن و سالم که از اجبار کار فارغاند، منبع مولد بالقوهای را تشکیل میدهد که به رفاه افراد و جامعه، بهمثابة یک کل، توجه دارند و از آن مراقبت میکنند. از اینرو آگاهی از اینکه آیا دینداری یا معنویت، فعالیت افراد در جامعه و نقشهای اجتماعی را افزایش میدهد یا نه، در حوزة عمل از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
سومین دلیل بررسی ارتباط بین دینداری، معنویت و فعالیت پرشور به بحثهای فرهنگی جاری در خصوص گرایش به خودشیفتگی در جامعة آمریکا برمیگردد. بسیاری از نویسندگان، خصوصاً از دهة 1960، اظهار داشتهاند فردگراییِ خودپسندانه، تقیّدات گروهی مردم آمریکا و پایبندی آنان به سنتهای دینی و مدنی را کمرنگ کردهاست (به عنوان مثال، Bellah et al. 1985, 1991). از این منظر، فردگراییِ مسئولیتپذیرِ اجتماعی از طریق فردگرایی درمانی و گویا ارائه میشود (Rieff 1966) که فعالیت گروهی را به خودیِخود بهعنوان یک حسن و مزیت اجتماعی نمیبیند بلکه آن را تا جایی ارزشمند میداند که برطرفکنندة نیازهای گذرای خود باشد.
بلاّ (Bellah) و همکارانش (1985) در نقد فردگرایی آمریکا، بر معنویت مبتنی بر خود تأکید میکنند که از تعهدات اجتماعی، که اَشکال سنتی فعالیتهای دینی موجب رشد و گسترش آنها میشوند، مستقل است. اعتماد اجتماعی که طی نسلهای متمادی به واسطة ارتباط مستحکم بین حضور در کلیسا و شبکههای بینفردی و فعالیتهای اجتماعی و گروهی حمایت میشد (به عنوان مثال، Putnam 2000; Rossi 2001; Verba, Scholzrnan, and Brady 1995)، در حال حاضر به سبب معنویت فردیشده، تضعیف شده است. از اینرو، نگرانی از این است که اهتمام به توسعة علایق و فعالیتهایی که به زندگی معنا میبخشد و همچنین طی روندی، هم به نفع فرد و هم به نفع عموم است روز به روز برای آمریکاییها دشوارتر شود (به عنوان مثال، Bellah et al. 1985, 1991; Putnam 2000; Wuthnow 1998).
جدول 1/14. رابطة بین دینداری، معنویت و فعالیتپرشور در کهنسالی
متغیرها دینداری معنویت
__________________________________________________
تولیدکنندگی
تعهدات میانفردی +
دورنمای اجتماعی وسیع +
وظایف دوران زندگی
اجتماعی / گروهی +
خلاقه / شناختی +
خودشیفتگی
_______________________________________________
تذکر: این جدول نتیجة تحقیقات وینک و دیلن را که در مطبوعات منتشر شده است به اختصار بیان میکند. + به لحاظ اهمیت آماری ضریب بتای یکسانشدهای را نشان میدهد که نتیجه پسرفت در تجزیه و تحلیلهایی است که ناظر بر جنسیت، طبقة اجتماعی و همپوشانی بین دینداری و معنویت هستند. خصلت تولیدکنندگی بهوسیلة مقیاس تولیدکنندگی مجموعة Q کالیفرنیا اندازهگیری شد (Peterson and Klohnen, 1995 )؛ فعالیت در امور روزمره با استفاده از مقیاس هارُل و کنتِر (Harlow and Cantor) (1996) ارزیابی شد؛ و خودشیفتگی به وسیلة مقیاس خودشیفتگی سی. پی. آی اندازهگیری شد (Wink and Gough 1990 ).
|
ما در خصوص نمونة مطالعاتی مؤسسة توسعة انسانی دریافتیم که دینداری و معنویت، هر دو، بر پایة مقیاس تولیدکنندگی مبتنی بر مشاهدهگری در کهنسالی، با امتیازات کسبشده رابطه دارند (Wink and Dillon in press). به عبارت دیگر احتمال بروز نگرانی و دغدغهای واقعی و عمیق نسبت به رفاه نسلهای بعد در هر دو گروهِ افراد بسیار دیندار و بسیار معنوی وجود دارد. ما همچنین دریافتیم که هم دینداری و هم معنویت با اشتغال به طیف گوناگونی از فعالیتهای روزمره و اوقات فراغت از قبیل معاشرت با خانواده و دوستان یا انجام کارهای هنری، صنایع دستی یا کارهای چوبی، همبستگی مثبتی دارد.
هرچند انجام فعالیتهای تولیدی و هدفمند در هر دو گروه افراد مذهبی و معنوی به چشم میخورد، نحوة تأکید آنان بر انجام دادن اعمال مختلف با یکدیگر تفاوت دارد. همانگونه که به اختصار در جدول1/14 نشان داده شده است، بهعنوان مثال افراد مذهبی نسبت به افراد معنوی ویژگی تولیدکنندگی خود را بیشتر به شیوة گروهی با مراقبت و توجه به اعضای خانواده و در کل از طریق روابط بین فردی ابراز میکنند. این گروه بیشتر تمایل دارند مشاهدهگرانْ آنان را افرادی سخاوتمند، دلسوز، حامی دیگران و خونگرم توصیف کنند. همچنین مشخصههای کارهای روزمرة یک فرد بسیار مذهبی بیانگر این است که او حجم بیشتری از اوقات فراغتش را صرف فعالیتهای اجتماعی (مانند دیدار یا تفریح با اعضای خانواده و دوستان) و خدمات اجتماعی که گروهی انجام میشوند، میکند (Wink and Dillon, in press; Dillon and Wink, in press).
در مقابل، افراد معنوی قابلیت تولیدکنندگی خود را بیشتر از طریق اشتغال به پروژههای سازنده و فعالیتهای اجتماعیای ابراز میکنند که تأثیری ورای حیطة خانواده و دوستان به جا میگذارد و تأثیرشان بیش از «خود آنان» دوام خواهد آورد (Kotre 1984). دغدغههای تولیدیای که با معنویت توأماند، بیش از آنکه بر روابط بین فردی تأکید داشته باشد بر دورنمای اجتماعی وسیعی دربارة شرایط زندگی بشر تأکید میکنند (Dillon and Wink, in press). در باب سرگرمیهای روزانه، افراد بسیار معنوی بیشتر بر روی پروژههای سازنده و دانشافزا یا مهارتزا کار میکنند تا به معاشرت با دوستان یا خانواده بپردازند. با وجود این، کانون علاقهمندی متفاوت و بیشتر خودگستر که در افراد معنوی وجود داشت بیش از حد خودپسندانه نبود. در واقع ما هیچ ارتباطی بین معنویت و مقیاس اعتبار یافتة خودشیفتگی نیافتیم (Wink and Dillon, in press). بنابراین، به نظر نمیرسد هنگامی که معنویت با اعمال نظاممند پیوند میخورد (همانگونه که ویژگی مقیاسهای ماست) ویژگیهای منفیای در این میان وجود داشته باشد که موجب نگرانی تحلیلگران فرهنگی شود (به عنوان مثال، Bellah et, al. 1985).
تحلیلهای طولی نشان داد که میتوان ارتباط بین دینداری و فعالیت پرشور در کهنسالی (از جمله شرکت در فعالیتهای خانوادگی، اجتماعی و منطقهای) را با کمک مقیاسهای دینداریِ محاسبهشده در اوایل بزرگسالی و بعد از آن پیشبینی کرد. در مقابل، ارتباط قابلتوجه بین معنویت و فعالیت پرشور را ــ که در کوششهای تولیدی و سازندة روزانه که در کهنسالی به چشم میخورد ــ تنها میتوان از اواخر میانسالی (دهة پنجاه عمر) به بعد پیشبینی کرد. تمامی ارتباطهای طولی بین دینداری، معنویت و مقیاسهای گوناگون ویژگی تولیدکنندگی و فعالیت روزانه،
پس از در نظرگرفتن جنسیت و جایگاه اجتماعی شرکتکنندگان نیز حائز اهمیت بود (Wink and Dillon, in press).
یافتههای طولیِ مطالعة ما مؤید تأثیر درازمدت دینداریِ اولیه بر فعالیت گروهی و اجتماعی در کهنسالی هستند. این یافتهها با یافتههای مطالعات انجامشده بر روی مسئولیتپذیری اجتماعی ــ که از مقیاسهای مبتنی بر گذشته و تعصب دینی در دورههای اولیه استفاده میکنند ــ سازگارند (به عنوان مثال، Rossi, 2001). دلیل این مسئله که معنویت تنها از اواخر میانسالی به بعد پیشگویِ مهمِ قابلیت تولیدکنندگی و فعالیت در امور روزمره به شمار میرود این است که، همانطور که پیشتر اشاره شد، در نمونة شرکتکنندگان در بررسی مؤسسة توسعة انسانی، معنویت در وهلة اول یک پدیدة پسامیانسالی است. در مجموع، شواهد تحقیقات این مؤسسه ثابت میکند که هم دینداری و هم معنویت، با ایجاد ساز و کارِ حفظ فعالیت پرشور در زندگی، ضریب پیری موفقیتآمیز را در افراد مسنتر (یعنی والدین دورة افزایش زاد و ولد) افزایش میدهد. بر این اساس، این یافتهها بیان میدارند که پیرشدن نسل دورة پر زاد و ولد، که بیشتر به لحاظ معنوی هماهنگ هستند تا دینی، لزوماً خبر از افول اهمیت تعهدات اجتماعی و گروهی آمریکاییها نمیدهد.
دین بهمثابة سپری در برابر ناملایمات دوران کهنسالی
اکنون به تأثیر دینداری بر رضایتمندی از زندگی و قدرت آن در حمایت از افراد در گرفتاریها میپردازیم. هرچند مجموعة عظیمی از تحقیقات مستند در مورد تأثیر مثبت دینداری بر سلامت ذهنی یا رضایتمندی از زندگی وجود دارد (به عنوان مثال، Ellison and Levin, 1998; McCullough et al., 2000)، اما اینکه آیا این تأثیر در میان همة افراد مسن وجود دارد یا محدود به افرادی است که بیماری یا بحرانهای شخصی دیگری را از سر گذراندهاند مسئلهای است که همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. به عبارت دیگر، در نوشتههای موجود اظهارنظری قطعی و یقینی در پاسخ به این موضوع وجود ندارد که آیا دین خرسندی از زندگی را در هر دو صورت، یعنی هم زمانی که اوضاع خوب است و هم هنگامی که شرایط نامناسب است، تأمین میکند و یا فقط در حالت دوم کارایی دارد؟
در خلال بررسی این مسئله در میان گروه نسبتاً سالم افراد مسن دریافتیم که دینداری به طور مستقیم بر روی رضایتمندی از زندگی در کهنسالی تأثیر (مثبت یا منفی) ندارد (Wink and Dillon, 2001). این یافته ممکن است به این دلیل به دست آمده باشد که اکثر شرکتکنندگان از زندگی خود بسیار راضی و از سلامت جسمی نسبتاً خوبی برخوردار بودند، لذا شاید تأثیر حداکثری که در تحلیلهای آماری نشان داده میشود نشان از رابطة مستقیم بین دینداری و رضایتمندی از زندگی باشد.
با وجود این، بر اساس شواهد موجود، در زمان دشواری، دینداری تأثیر مثبتی بر رضایتمندی از زندگی دارد. شواهد مؤسسة توسعة انسانی نشان داد در میان افرادی که از سلامت جسمی پایینی برخوردار بودند، آن عده که دیندار بودند نسبت به عدهای که اعتقادی به دین نداشتند شادتر به نظر میرسیدند و نسبت به وضعیت کنونی و آیندة خوشبینتر بودند. علاوه بر این، میتوان با بررسی وضعیت دینداری در اواخر میانسالی (دهة پنجاه عمر) ــ حتی پس از نظارت و کنترل بر سلامت جسمی در میانسالی ــ تأثیر حمایتی دینداری در رضایتمندی از زندگی در کهنسالی را پیشبینی کرد. در مقابل در میان افرادی که از وضعیت جسمی خوبی برخوردار بودند (که بیشتر افراد نمونة آزمایشی مؤسسة توسعة انسانی را تشکیل میدادند) دیندار بودن یا نبودن افراد هیچ تأثیری بر میزان رضایتمندی آنان از زندگی نداشت. در واقع میزان رضایتمندی هر دو گروهِ افراد سالم (دیندار و غیردیندار) از زندگی به اندازة گروهی بود که سلامتی جسمی پایینی داشتند اما مذهبی بودند.
در تحلیلهای اولیه، معنویت تأثیر مستقیمی بر رضایتمندی از زندگی در کهنسالی نداشت و حتی تأثیر حمایتیای که در افراد دیندار با سطح سلامتی جسمی پایین مشاهده شده بود نیز در این گروه وجود نداشت. با اینحال معنویتْ شرکتکنندگان در آزمایش مؤسسة توسعه انسانی، به ویژه زنان، را در برابر فقدان کنترل و مهارت شخصی در مقابل بیماریهای جسمی حمایت میکرد. بنابراین هرچند معنویت لزوماً احساسات منفی را فرونمیکاهد، اما با حفظ مفهوم توانایی و ارزش، در مواقع ناملایمات و مشکلات شخصی به فرد کمک میکند.
نتیجهگیری
نقطة تمرکز این مقاله بر دینداری و معنویت در نیمة دوم بزرگسالی در چرخة زندگی و ارتباط آنها با جنبههای متعدد کارکرد اجتماعی در سنین بالا بود. یافتههای مطالعة مؤسسة توسعة انسانی مبتنی بر تحقیق بر روی یک گروه از آمریکاییانِ متولد کالیفرنیا در دهة 1920 است و از اینرو چندان تعمیمپذیر نیست. در تحقیقهای بعدی، بررسی این نکته جالب توجه خواهد بود که آیا امکان دارد نتایجی با الگوهای تقریباً مشابه در نمونههای متفاوت قومی، جغرافیایی و دینی، و همینطور برای گروههای سنی متفاوت به دست بیاید. نکتة حائز اهمیت دیگرِ این تحقیق در توجه به این مطلب است که چگونه مفهومسازیهای دیگری که در خصوص معنویت و دینداری وجود دارد با عملکرد اجتماعی روزانه ارتباط پیدا میکنند.
با اینحال، شواهد مصاحبة طولیِ تحقیقِ «مؤسسة توسعة انسانی» بر روی یک دسته افراد معین در طی یک دورة زمانی طولانی که در آن چرخة زندگی و تغییرات فرهنگی با یکدیگر تلاقی مییابند، منبعی مهم برای درک رابطة بافتی بین دین و پیرشدن بهدست میدهد. نتایجی که ما بهدست آوردیم مؤید این نکتة اساسی جامعهشناختی است که دین در زندگی مردم یک مسئله است؛ به بیان دقیقتر، این واقعیت که دینداری و معنویت مردان و زنان از دهة پنجاه تا دهة هفتاد عمرشان افزایش مییابد حاکی از اهمیت دین در زندگی آمریکاییهای مسن است. مطالعات پیریشناختی (Gerontological) و طول عمر که به جایگاه دین در کهنسالی توجه چندانی نشان نمیدهند احتمالاً درک بخش قابلملاحظهای از زندگی افراد مسن را از دست میدهند. دین، اعم از اشکال سنتی مشارکت مذهبی یا اعمال معنوی جدیدتر و یا ترکیبی از هر دو، بُعد مهمی از اعمال روزانة بسیاری از افراد مسن را تشکیل میدهد.
کارکرد دین برای افراد مسن صرفاً معنا آفرینی نیست و به خودیخود برای آنان معنادار نیست، بلکه همانگونه که بیان شد دین پلی مهم برای پیرشدن هدفمند ایجاد میکند. دینداری و معنویت با خصلت تولیدکنندگی و شرکت در فعالیتهای روزمره توأم است که در نهایت، دورة کهنسالی را از یک دوران توأم با رخوت و سستی که آدمی با دست کشیدن از همة اهداف، پایان آن را انتظار میکشد به فصلی پُر از فعالیت پرشور و حرارت در زندگی مبدل میکند. یک عبارت قدیمی در این خصوص میگوید: گرچه شکوفایی تابستان میگذرد، اما زمستان زندگی لزوماً سخت و طاقتفرسا نیست[2] (مقایسه کنید با: Weber, 1919/1946: 128). شرکتکنندگان در مطالعةمؤسسة توسعة انسانی بخش اعظم قرن بیستم را دیدهاند و درفضای آن زیستهاند، و بیواسطه دگرگونیهای اقتصادی و فنی آن را مشاهده کرده و ناظر وقایع تاریخی آن بودهاند (بهعنوان مثال بحران بزرگ اقتصادی، جنگ جهانی دوم، جنگ کره، جنگ ویتنام و فروپاشی دیوار برلین). با این همه، در پایان قرن و نیز در دورة پایانی چرخة زندگیشان، دین همچنان بخش مهمی از زندگی بسیاری از آنان را تشکیل میدهد. از منظر فرایند عرفیشدن، این یافتهها به خودیِخود گواهی است بر قدرت دین که میتواند در طول زندگی و تغییرات اجتماعی همچنان مهم باقی بماند و به حیات خود ادامه دهد.
پینوشتها:
* کارشناس ارشد دینشناسی
[2]. Summer's bloom passes but the winter of life is not necessarily harsh.
کتابنامه
Atchley, Robert (1997), “Everyday Mysticism: Spiritual Development in Later Adulthood”, Journal of Adult Development 4: 123–34.
McFadden, Susan (1996), “Religion, Spirituality, and Aging”, In: J. Birren&W. Schaie, (eds.), Handbook of the Psychology of Aging (pp. 41–52), San Diego: Academic Press.
Becker, E. (1973), The Denial of Death, New York: Free Press.
Bellah, Robert N., Richard Madsen, William M. Sullivan, Ann Swidler, and Steven Tipton (1991), The Good Society, New York: Knopf.
Bellah, Robert N., Richard Madsen,William M. Sullivan, Ann Swidler, and Steven M. Tipton (1985), Habits of the Heart: Individualism and Commitment in American Life, New York: Harper & Row.
Bianchi, Eugene (1987), Aging as a Spiritual Journey, 2nd ed., New York: Crossroad.
Ellison, Christopher, and Jeffrey Levin (1998), “The Religion-Health Connection: Evidence, Theory, and Future Directions”, Health Education and Behavior, 25: 700–20.
Erikson, Erik H., Joan Erikson, and Helen Kivnick (1986), Vital Involvement in Old Age, New York: Norton.
Erikson, Erik H (1964), Insight and Responsibility, New York: Norton.
Fortner, B. V., and R. A. Neimeyer (1999) “Death Anxiety in Older Adults: A Quantitative Review”, Death Studies, 23: 387–411.
Fowler, James (1981), Stages of Faith, New York: Harper & Row.
Greeley, Andrew M., and Michael Hout (1988), “Musical Chairs: Patterns of Denominational Change in the United States, 1947–1986”, Sociology and Social Research,72: 75–86.
Hadaway, C. Kirk, Penny Long Marler, and Mark Chaves (1993), “What the Polls Don’t Show: A Closer Look at U. S. Church Attendance”, American Sociological Review,58: 741–52.
Holahan, Carole, and Robert Sears (1995), The Gifted Group in Later Maturity. Stanford, CA: Stanford University Press.
Hout, Michael, and Andrew Greeley (1987), “The Center Doesn’t Hold: Church Attendance in the United States 1940–1984”, American Sociological Review,52: 325–45.
Hout, Michael, and Andrew Greeley (1987), “The Center Doesn’t Hold: Church Attendance in the United States 1940–1984”, American Sociological Review,52: 325–45.
Jung, Carl, G. (1964), Man and His Symbols, New York: Laurel. Stokes, Kenneth (1990), “Faith Development in the Adult Life Cycle”, Journal of Religious Gerontology,
7:167-84.
Kotre, John (1984), Outliving the Self, New York: Norton.
Kramarow, E., H. Lentzer, R. Rooks, J. Weeks, and S. Saydah (1999), Health and Aging Chartbook: Health, United States, Hyattsville, MD: National Center for Health Statistics.
Marty, Martin E., and R. Scott Appleby (eds.) (1993), Fundamentalisms and the State: Remaking Polities, Economies, and Militance, Chicago: University of Chicago Press.
McCullough, Michael, William Hoyt, David Larson, Harold Koenig, and Carl Thoresen (2000) “Religious Involvement and Mortality: A Meta-Analytic Review.” Health Psychology 19: 211–22.
Putnam, Robert (2000), Bowling Alone, New York: Simon and Schuster.
Rieff, Philip (1966), The Triumph of the Therapeutic: Uses of Faith After Freud, New York: Harper.
Roof, Wade Clark (1999a) Spiritual Marketplace: Baby Boomers and the Remaking of American Religion, Princeton, NJ: Princeton University Press.
Rossi, Alice S. (ed.) (2001), Caring and Doing for Others: Social Responsibility in the Domains of Family, Work, and Community, Chicago: University of Chcago Press.
Sinnott, Jan (1994), “Development and Yearning: Cognitive Aspects of Spiritual Development”, Journal of Adult Development, 1: 91–9.
Tornstam, Lars (1999), “Late-Life Transcendence: A New Developmental Perspective on Aging”, In: L. Eugene Thomas and Susan Eisenhandler (eds.), Religion, Belief, and Spirituality in Late Life (pp. 178–202), New York: Springer.
Tornstam, Lars (1999), “Late-Life Transcendence: A New Developmental Perspective on Aging”, In: L. Eugene Thomas and Susan Eisenhandler (eds.), Religion, Belief, and Spirituality in Late Life (pp. 178–202), New York: Springer.
Verba, Sidney, Kay Schlozman and Henry Brady (1995), Voice and Equality: Civic Voluntarism in American Politics, Cambridge, MA: Harvard University Press.
Weber, Max (1919/1946), From MaxWeber: Essays in Sociology, Edited by H. H. Gerth and C. Wright Mills, New York: Oxford University Press.
Wink, Paul, and Michele Dillon (2001), “Religious Involvement and Health Outcomes in Late Adulthood” In Thomas Plante and Allen Sherman, eds., Faith and Health (pp. 75–106). New York: Guilford.
Wink, Paul, and Michele Dillon (2002), “Spiritual Development Across the Adult Life Course”, Journal of Adult Development, 9: 79–94.
Wink, Paul, and Michele Dillon (2002 In press), “Religiousness, Spirituality, and Psychosocial Functioning in Late Adulthood”, Psychology and Aging.
Wink, Paul, and Ravenna Helson (1997), “Practical and Transcendent Wisdom: Their Nature and Some Longitudinal Findings.” Journal of Adult Development,4: 1–15.
Wulff, David M (1997), Psychology of Religion: Classic and Contemporary, New York: Wiley.
Wuthnow, Robert (1988), The Restructuring of American Religion: Society and Faith Since WorldWarII, Princeton,NJ: Princeton University Press.
Wuthnow, Robert (1998), After Heaven: Spirituality in America Since the 1950s, Princeton,NJ: Princeton University Press.
منبع: www.urd.ac.ir