مقدمه
اجتهاد فقهى، تلاشى است عالمانه در جهتبه دست آوردن احکام شرعى با اتکاى بر کتاب، سنت، عقل و اجماع، در چارچوب قواعد اصولى. با این حال، شناختبستر تاریخى یک مساله فقهى یا کلامى، مىتواند در فهم درست آن کمک شایستهاى بنماید. طبیعى است که هر مسالهاى در زمانى خاص پدید آمده و طى زمانى دراز، با توجه به تحولات مختلف تاریخى و موضوعى، دامنه فروعات آن وسعتیافته و همین شرایط تاریخى سبب شده است تا گاه حکم مساله تغییر کند. براى نمونه، حکم نماز جمعه، براساس آیه قرآنى مربوط و احادیث و سیره عملى رسول خدا(ص) کاملا مشخص بوده است; اما تغییراتى که بعدها در اوضاع سیاسى جامعه در باره امامت پدید آمد، سبب شد تا حکم آن در معرض تغییر قرارگیرد و اسباب اختلاف نظر میان فقها شود. شناخت ابعاد این تغییر، منوط به شناخت درستشرایط سیاسى و اجتماعى خاصى است که با عنایتبه آنها، احادیث امامان(ع) درباره حکم نماز جمعه صادر شده است. همین رویه، درباره مساله غنا نیز صادق است; زیرا صدور احادیث مربوط، اعم از تحریم یا تحلیل، در اوضاع خاصى بوده است که براى شناخت تعریف دقیق غنا و تعیین مصادیق آن، لازم استبه آن اوضاع توجه شود. نتیجه آن که، به هر روى، دانش تاریخ مىتواند در این زمینه، کمک شایستهاى بنماید، بدون آن که ادعاى آن را داشته باشد تغییرى در مبانى صدور احکام بدهد.
طبعا براى شناخت تاریخ مساله، یکى از کارهاى لازم آن است که آنچه طى زمان، درباره آن مساله گفته شده، گردآورى و بررسى شود. بر این اساس، دوست ارجمند و دانشمند ما جناب استاد رضا مختارى، به همراه تنى چند از محققان و فضلا، مصمم شد تا رسائل و اقوال مربوط به غنا را در منابع شیعه و سنى و براساس ترتیب تاریخى، مدون کند. حاصل این کار انتشار سه جلد کتاب با عنوان میراث فقهى(1): غنا و موسیقى بود که دو مجلد آن به همت مدرسه ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) و یک مجلد آن توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، در اختیار عموم گذاشته شده و دائرةالمعارف جامعى از مباحثى است که در اینباره صورت گرفته است. وجود این منبع بسیار با ارزش، سبب شد تا نویسنده این سطور، در این اندیشه افتد تا بر اساس آنچه در آنجا آمده، نوشتار زیر را درباره تاریخ بحث و گفتگوى فقها از غنا در دوره صفوى فراهم کند.
بحث از غنا در دوره صفوى
در کنار بحثهاى گستردهاى که در دوره صفوى در باب نماز جمعه و در دایرهاى محدودتر، درباره مصرف توتون و تنباکو صورت گرفتیکى دیگر از مباحث جنجالى دوره صفوى در میان علما، بحث از حکم «غنا» در فقه اسلامى بوده است. برخى چنین گفتهاند که نخستین بار این مساله را ملامحمد باقر خراسانى معروف به محقق سبزوارى (م1090ه.ق) در رسالهاى مستقل مطرح کرده است. (1) احمد تونى (م1083ه.ق) که چند سالى پیش از محقق درگذشته برادر فاضل تونى (م1071ه.ق) معاصر دیگر محقق سبزوارى، رسالهاى مستقل در باب مساله غنا داشته که متن آن برجاى نمانده است. در این که کدام یک از این دو رساله مقدم بر دیگرى بوده است، نمىتوان سخن گفت; تنها مىتوان گفت، احتمال آن مىرود که تونى پس از آن که محقق سبزوارى مطالبى در اینباره، در کفایة الاحکام یا رسالهاى دیگر داشته، آن رساله را نوشته باشد.
آنچه را سبزوارى در کتاب کفایه در اینباره مطرح کرده و شبیه آن را فیض کاشانى در برخى از آثارش آورده و پیش و پس از آن، شمارى از عالمان عارف مسلک مطرح کردهاند و پیش از آن در فقه شیعه سابقه نداشته، آن است که حکم حرمت را روى مطلق غنا نبرده و به همین دلیل با مباح یا مستحب دانستن خواندن قرآن با آواز براساس حدیث «من لم یتغن بالقرآن فلیس منا» غناى حرام را روى آوازى مىبرد که در زمان صدور احادیثحرمت، به مجالس لهو لعب اختصاص داشته و کنیزکان در آن مجالس به آوازه خوانى همراه با آلات موسیقى مىپرداختهاند.
البته آگاهیم که پیش از آن، اختلاف نظر اجمالى درباره خواندن اشعار مرثیه امام حسین(ع) به غنا و آواز، (2) سر دادن آواز براى حرکتشتران یا به اصطلاح «حداء» و همچنین خوانندگى زنان در مجالس عروسى، به شرطى که مردان نشنوند، وجود داشته و آنان که به حلیت این موارد اعتقاد داشتهاند، طبعا آنها را از حکم حرمت غنا، استثنا مىکردهاند. آنچه محل بحث است، مواردى جز اینها و در درجه نخست، به آواز خواندن آیات قرآن و اشعار عارفانه و اذکار و ادعیه است.
در اینجا باید گفت، جستجوى ما نشان مىدهد، این دیدگاه، ویژه محقق سبزوارى و فیض کاشانى نبوده است; اما از آنجا که حملات اصلى از سوى مخالفان به این دو نفر صورت گرفته، چنین تصور شده است که مبدع این نظر، محقق سبزوارى بوده است. آنچه درباره سابقه این نظریه مىتوان گفت این است که، عالمان عارف شیعه یا صوفى مسلک (3) این زمان (یعنى دوره میانى صفوى و حتى زودتر از آن) به دلیل وجود مساله سماع که در میان صوفیان اهل سنتبنیادى مستحکم داشت، و این که به اجبار مىبایست راهى شرعى براى توجیه آن میان شیعیان متمایل به تصوف مطرح مىشد، روى این نظر حساسیت داشته، آن را نشر مىدادند. حتى اگر بحثسماع هم مطرح نبود، که البته میان این قبیل عالمان مطرح و مورد حمایت صریح واقع نشد، بحثخواندن اشعار عرفانى، در کنار اشعار مرثیه خوانى و غیره، چنین بحث فقهى را مىطلبید. بنابراین، طرح مساله غنا، حتى اگر در ظاهر از اظهار نظر محقق سبزوارى و فیض آغاز شد، میان عالمان شیعه، آنان که تمایلات عرفانى داشتند، مطرح بود. ریشه آن دست کم به اعتقاد مخالفان آنها به عقاید سنیان صوفى مسلک برجستهاى چون غزالى بر مىگشت که البته آن نظر، موافقت مانندى با چندین حدیث موجود در کتاب کافى در باب تلاوت قرآن با صوت حسن داشت; روایاتى که شبیه آنها در منابع سنى هم آمده است. دارابى از صوفیان ذهبى مذهب دوره اخیر صفوى، عقیده به این را که صوت حسن غنا نیست درستیا غلط به شیخ طوسى، سید حیدر آملى، ابن ابى جمهور احسائى، ابن فهد حلى، شیخ رجب برسى، شیخ علىبن هلال جزائرى، ملاعبدالرزاق کاشى، شیخ بهائى، ملاصدراى شیرازى و ملامحمد صالح مازندرانى نسبت داده است. (4) گرایش غالب بر بیشتر این افراد، از همان نوعى است که در مجلسى اول، فیض کاشانى و محقق سبزوارى مىتوان یافت.
در میان عبارات این قبیل افراد، نخستین فردى که متن صریحى از او در دسترس است، میرصدرالدین محمد دشتکى (زنده در 973ه.ق) است که پس از اشاره به این که «امامیه و شیعه، غنا و آلات آن را به طور مطلق حرام کردهاند»، مىنویسد:
اما من مىگویم: خواندن قرآن و احادیث و اشعارى که مشتمل بر حکمت و موعظه و نصایح و تحمید و تمجید خداوند و وصف رسول و مناقب اهل بیت(علیهم الصلاة والسلام) است، اگر راستباشد و براى خدا و کسب ثواب و نصیحت مؤمنان با صداى نیکو خوانده شود و از زن اجنبى یا پسر بچه، که شایبه فسق و شهوت در آن است، صادر نشود، «فلا ارى به باسا بل اراه مستحبة مندوبة الیها لزیادة تاثیرها حینئذ فی القلوب; (5) به نظر من اشکالى ندارد، بلکه مستحب است; چرا که به این صورت، تاثیر بیشترى در دلها مىگذارد».
نمونه دیگر آخوند ملا محمد تقى مجلسى (م1070ه.ق) است که همین تمایلات را داشت. او نیز روى صوت نیکو در قرائت قرآن تاکید زیادى داشت و در پاسخ پرسشى که از او شد، کوشید تا خواندن قرآن را به صورت زیبا از مصداق غناى حرام خارج کند. وى مىنویسد:
بعضى توهم کردهاند که هر چه موافق مقامى از مقامات دوازدهگانه یا بیست و چهار شعبه باشد، آن غناست; و غلط [به معناى اشتباهقدس سره کردهاند; [چراقدس سره که هر صدایى که از حیوان [نیزقدس سره بر مى آید، موافق مقامى از مقامات است و تحقیقش آن است که بسیار است که آدمى مفتون آواز خوش مىشود و او را از حق تعالى باز مىدارد و اگر در مقام محبت است، سبب ازدیاد محبت مىشود و اگر کسى در این مقام نباشد، نشنیدنش اولى است. (6)
شبیه همین فتوا را از عالم عارف دیگرى در این دوره، با نام محمد على سبزوارى (م1078ه.ق) داریم. وى باب دهم کتاب تحفة العباسیه خود را که به شاه عباس دوم (سلطنت 1052-1077ه.ق) تقدیم کرده، به این صورت عنوان گذارى کرده است: «در بیان آواز خوش و در بیان آن که هر آواز خوشى غناى مذموم در شرع نیست». وى در این فصل ابراز مىدارد که «پس، آوازخوش، از حیثیتخوشى حرام نیست». وى با استناد به روایاتى که شیخ کلینى در کتاب کافى در باب تلاوت قرآن یا «باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن» (7) آورده است، مىنویسد:
پس، حرام شدن آواز خوش را سببى باشد که او چون موجود شود، استماع آواز خوش حرام بود. مثل آواز زن نامحرم یا پسرى که شنیدن او موجب انبعاث شهوت شود، یا آواز کسى که با چیزى خواندن، رباب و چنگ و بربط و امثال آن زند; زیرا که اکثر احادیثى که در مذمت غنا واقع شده، دال استبر مذموم بودن آواز ،جهت مقارن بودن با ساز.
وى در ادامه به رد این نظر که مطلق غنا با تعریف «کشیدن آواز مشتمل بر وصفین ترجیع و اطراب» حرام باشد، مىنویسد:
حکم کردن به حرام بودن معانى [ظ:اغانىقدس سره مطلقا، منافى استبا احادیثى که قبل از این مذکور شد; به واسطه آن که احادیث مذکور دالند بر فضیلت آواز خوش. و سرود آواز خوش است.
پس از آن چنین نتیجه مىگیرد:
پس آنچه به خاطر فقیر مىرسد، آن است که غناى مذموم آوازى است که مشتمل بر لهو و باطل و دروغ [باشدقدس سره و بهشت و آخرت را به خاطر نرساند. (8)
این هم نمونهاى دیگر از دیدگاه یک عالم عارف مسلک معاصر مجلسى اول، فیض و محقق سبزوارى است که نشان مىدهد زمینه طرح این بحث را به جهت همان گرایش خود طرح کردهاند.
محمد باقر سبزوارى و مساله غنا
به هر روى، داستان غنا با ملا محمد باقر معروف به محقق سبزوارى (9) (م1090ه.ق)، که موقعیتسیاسىمذهبى بالایى در اصفهان داشت، مطرح گردید. زمانى که وى این بحث را مطرح کرد، مخالفت زیادى از فقیهان، به ویژه نسلى از فقهاى عرب مقیم اصفهان را که موضع ضد صوفى داشته و این موضع را نسل اندر نسل از زمان محقق کرکى (م940ه.ق) به این سوى داشتند برانگیخت; به طورى که رسالههاى متعددى در اینباره نوشته شد. وحید بهبهانى (م1206ه.ق) نوشته است:
صاحب کفایه یعنى محقق سبزوارى صاحب کفایة الاحکام غناى در قرآن را استثنا کرده است. شنیدم که شمارى از فضلا، بیش از بیست رساله در رد بر او نوشتند که همه آنان از شاگردان آقا حسین خوانسارى و از برجستگان روزگار بودند. (10)
مشکلى که وجود دارد این است که آیا محقق سبزوارى رسالهاى در رد تحریم مطلق غنا یا به اصطلاح تحلیل غنا داشته استیا نه؟ در اینباره باید گفت، در حال حاضر، دو متن از محقق درباره غنا در دست است: نخست متنى کوتاه در کتاب کفایة الاحکام [تالیف به سال 1055ه.ق قدس سره (11) که ضمن آن غناى در قرآن را از اصل غنا، استثنا کرده است. دوم رساله مستقلى که عنوان آن رسالة فى تحریم الغناء مىباشد. با همه جستجویى که صورت گرفته، (12) تا کنون رسالهاى در حلیت قسمى از غنا از محقق به دست نیامده است. تنها شاهدى که درباره وجود چنین رسالهاى در دست است، عبارت محقق سبزوارى در کفایه است:
نزد ما اختلافى در تحریم غنا فى الجمله نیست و اخبار و احادیث مربوط به آن فراوان است... اما شمارى از اخبار، دلالتبر جواز آن، بلکه استحباب آن در باب خواندن قرآن دارد... و ما تفصیل این مطلب را در برخى از رسائل خود آوردهایم (و فصلناه فی بعض رسائلنا). (13)
این جمله، اشاره به رسالهاى از مؤلف دارد که این نظر در آنجا مورد بحث قرار گرفته است; در حالى که رساله تحریمیه ایشان، چیزى برخلاف دیدگاه موجود در کفایه است.
از رساله تحریمیه او در غنا، دانشمندانى چون میرلوحى (14) (م بعد از 1085ه.ق)، شیخ حر عاملى (15) (م1104ه.ق)، میرزا عبدالله اصفهانى افندى (16) (م حدود1129ه.ق) و ملا اسماعیل خواجوئى (17) (م1173ه.ق) یاد کردهاند. شیخ على عاملى (1013-1104ه.ق) نخستین ردیه نویس محقق سبزوارى، پس از پایان رساله خود مىنویسد که، پس از تالیف رساله خود، رسالهاى از محقق سبزوارى در تحریم غنا دیده است. وى به طعنه مىافزاید:
البته تالیف این کتاب، نه از آن بابت است که مجتهد گاه عقیدهاش تغییر مىکند، بلکه چیزى جز آن است! (18)
عاملى گاه در رسالهاش، اشاراتى به این نکته دارد که افزون بر شنیدنىها، مطالبى را در نوشتههاى محقق سبزوارى دیده است. این هم مىتواند اشاره فقط اشاره به همان رساله مفقوده باشد. (19)
رساله تحریمیه سبزوارى با تصحیح آقاى على مختارى در مجموعه میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول (ص595) به چاپ رسیده است. محتواى این رساله با آنچه محقق در کفایه آورده و گفته است که مطلب را در برخى از رسائل خود تفصیل داده، سازگار نیست; بنابراین دلالت دارد البته در حد احتمال و هیچ شاهد مستقلى غیر از این عبارت بر آن نیست که وى رساله مستقلى در باب غنا داشته و در آن، مفاد مطلب موجود در کفایه را که گرایش به حلیت غناى قرآن دارد شرح کرده بوده است. ملااسماعیل خواجوئى به عکس، باورش این است که محقق ابتدا رساله تحریم غنا را نگاشته و بعد از آن دیدگاهش به حلیت قسمى از غنا تغییر کرده است. خواجوئى که رساله تحریمیه خود را ناظر به سخنان محقق سبزوارى و سید ماجد بحرانى نوشته، تنها مطالبى که نقل و نقد کرده، از کفایه (20) و احیانا ذخیرة المعاد سبزوارى است. وى در میانه رساله خود، مىنویسد:
اکنون که این مطالب را نگاشتم، آگاه شدم که محقق سبزوارى رسالهاى در تحریم غنا نوشته است. وقتى آن را به دست آوردم، دیدم که او در قدیم قائل به تحریم غنا ى قرآنى بوده و پس از آن قائل به اباحه آن، بلکه استحباب شده است. شاهد آن، سخن وى در کفایه است که مىگوید: «وفصلناه فی بعض رسائلنا». این سخن او اشاره به همین رساله [یعنى رساله تحریمقدس سره است. (21) در حالى که ما پیش از این گمان مىکردیم که مقصودش رساله مستقلى بوده که در اباحه نوشته بوده است. (22)
سپس بخشهایى از متن رساله تحریمیه سبزوارى را که معتقد است مؤلف داراى «ذهن ثاقب و فکر صائب» است، همراه با شرح و توضیح آورده است.
به نظر مىرسد، دلیل اصلى آوردن این متن آن است تا نشان دهد، نظر قدیم محقق سبزوارى که به اعتقاد خواجوئى تحریم بوده، درستتر از نظر بعدى او در کفایه است که به تحلیل گرایش دارد. خواجوئى درست مانند شیخ على عاملى که به طعنه گفته است، تغییر عقیده محقق از تحلیل به تحریم (23) نه از بابت عوض شدن راى اجتهادى مجتهد است، مىنویسد:
این که شاهد هستید وى بعد از رساله تحریم، مطالب دیگرى را در کفایه آورده که داراى «اختلاطات عجیبه و اختلافات غریبه» است، «لیست مما یوجبه تجدد رای المجتهد; ناشى از تغییر راى اجتهادى مجتهد نیست، بلکه ناشى از مخالفتبا ادله است». (24)
آنچه مهم است این که ما از تاریخ تالیف کفایه که سال 1055 است آگاه هستیم; اما از تاریخ تالیف رساله تحریم غناى او آگاهى نداریم تا بدانیم کدام یک زودتر تالیف شده است. از آنجا که شیخ على رساله تحریم غناى خود را در رد بر محقق در ربیعالاخر سال 1087 نگاشته و در پایان آن اظهار داشته که رساله تحریم غناى محقق را پس از تدوین رسالهاش دیده، به نظر مىرسد، فعلا مىتوان پذیرفت که، محقق ابتدا بر عقیده تحلیل بوده و پس از آن رساله تحریم را نگاشته است. مساله دیگرى که زمان این دو نظر را تا اندازهاى به هم نزدیک مىکند آن است که استفتایى که از محقق در باب خوانندگى و غناى رایج میان صوفیان شده و وى در آن قائل به حرمتشده و نوشته است: «فرقى نیست که غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر»، مربوط به پیش از سال1060 هجرى قمرى بوده است; زیرا این پاسخ را سید محمد میرلوحى در اواسط همین سال در کتاب سلوة الشیعة درج کرده است. (25)
مهم آن است که محقق در مقام عالمى برجسته و صاحب منصب دینى در شهر اصفهان، در کفایه خود که متن مهمى در فقه بوده عقیده خاصى را مطرح کرده که با عقیده محمد تقى مجلسى (م1070ه.ق) و فیض کاشانى (م1091ه.ق) همسانى دارد. وى حرمت را روى مفهوم غناى بدون قید و شرط، نبرده، بلکه غناى حرام را غنایى مىداند که در زمان صدور روایات، در قالب مجالس لهو، توسط کنیزکان و آوازهخوانان زن در مجالس فسق و فجور عرضه مىشده است و مردان در آن حاضر مىشدهاند. (26) آشکار است که این استدلال، زمینه را براى توسعه مصادیق غناى حلال فراهم کرده و البته دامنه آن به قرآن محدود نگشته، بلکه شامل موارد دیگرى نیز مىشود. فیض کاشانى این توسعه را با راحتبیشترى بیان کرده است:
و على هذا فلا باس بسماع التغنی بالاشعار المتضمنة ذکر الجنة و النار و التشویق الى دار القرار و وصف نعم الله الملک الجبار و ذکر العبادات و الترغیب فی الخیرات و الزهد فی الفانیات و نحو ذلک; (27)
بدین ترتیب شنیدن آوازى که در آن اشعارى در باب یادآورى بهشت (28) و جهنم و تشویق به بهشت و وصف نعمتهاى الهى و یادآورى عبادات و ترغیب در کارهاى نیک و زهدورزى در دنیا و امثال آن، ایرادى ندارد.
عبدالحى رضوى (مبعد از 1141ه.ق) نیز عین عبارت فیض کاشانى را در رساله خود آورده است. (29)
ابراز این عقیده توسط محقق و احیانا پیش از او توسط مجلسى اول و فیض سبب بر آشفتن مخالفان شده است. اگر محقق رساله تحریم را پس از کفایه نوشته باشد، مىتوان گفت، وى به دلیل تغییر راى اجتهادىاش و یا به قصد آرام کردن گرد و خاکى که توسط مخالفان برپا شده بوده، رساله تحریمیه را نگاشته و از آنچه در کفایه یا رسالهاى مستقل که به دست نیامده تالیف کرده، برگشته است.
پی نوشت ها :
1. رضا مختارى و محسن صادقى، میراث فقهى(1): غنا و موسیقى، ج1، مقدمه، ص44.
2. نگ: محقق کرکى، جامع المقاصد، ج4، ص23. گویا این نخستین بارى است که بحث از مرثیه خوانى و ارتباط آن با بحث غنا در یک کتاب فقهى مطرح شده است. پس از آن در شرح لمعه و سپس در آثار بعدى که درباره غنا نوشته شده، این مساله مورد توجه قرار گرفته است.
3. این دو اصطلاح تفاوت چندانى با هم نداشته و بیشتر در دو سه قرن اخیر است که میان صوفى و عارف تفاوتى گذاشته مىشود. به نظر مىرسد تفاوت آنان تنها در آن است که صوفى عنصرى تشکیلاتى و عارف داراى شخصیت فردى است.
4. دارابى، مقامات السالکین، ص323-324.
5. دشتکى، الذکرى، به نقل از رضا مختارى، همان، دفتر سوم، ص1595.
6. محمد تقى مجلسى، «رساله مسؤولات»، ص704.
7. کلینى، کافى، ج2، ص615-616.
8. محمد على سبزوارى، تحفة العباسیة، ص1606-1611.
9. درباره شرح حال او و اولاد و اعقابش نگ: مصلح الدین مهدوى، خاندان شیخ الاسلام.
10. مرتضى نجومى، رسالة الغناء، ص37.
11. مصلح الدین مهدوى،همان، ص98.
12. این جستجو را استاد مختارى و دوستانشان براى تدوین میراث فقهى: غنا و موسیقى انجام دادهاند.
13. رضا مختارى، همان، دفتر سوم، ص1634.
14. سید محمد میرلوحى، «سلوة الشیعة و قوة الشریعة»، میراث اسلامى ایران دفتر دوم، ص353. در آنجا ضمن اشاره به رسالههایى که درباره تحریم نوشته شده مىنویسد: یکى از آن رسالهها، رسالهاى است که مولانا محمد باقر خراسانى تالیف کرده.
15. شیخ حر عاملى، امل الامل، ج2، ص250.
16. افندى، ریاض العلماء، ج5، ص45.
17. خواجوئى، رسالة فى الغناء، ص611.
18. رضا مختارى، همان، دفتر اول، ص100.
19. همان، دفتر اول، ص84:«و حیث نقل عن محلل الغناء و رایته بعد النقل فی کلامه ان السید المرتضى (رضوان الله علیه) موافق له على ذلک....».
20. خواجوئى، همان، ص629-630، 633.
23. شگفت آن که شیخ على، در ردیه خود بر محقق، مىنویسد که او سالها قائل به تحریم بوده و پس از آن به خاطر انگیزههایى از جمله تکثیر سواد، به تحلیل غنا روى آورده است (به مباحثبعدى توجه فرمایید).
24. خواجوئى، همان، ص619.
25. سید محمد میرلوحى، همان، ص357.
26. مختارى، همان، دفتر سوم، ص1633-1642 (این صفحات بخشى از کتاب کفایة الاحکام در باب مساله غناست).
27. فیض کاشانى، الوافى، ج17، ص223.
ادامه دارد ......
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :sm1372