چکیده:
یکی از مستندات رایج و معمول معتقدان به چند معنایی بودن قرآن، صرفنظر از صحت یا عدم صحت چنین امری، احادیث وجوهیه (اصطلاح از مؤلّف است) و عباراتی مانند: قرآن حمال ذووجوه که بعضی به معصومان علیهم السلام منسوباند ـ است امّا این احادیث کداماند و اعتبار آنها و نیز اعتبار انتساب بعضی از آنها به معصوم چقدر است؟ اینها پرسشهایی است که به نظر میآید باید به دقت پاسخ داده شود. مقاله موجود، در صدد است، به روش کتابخانهای و تجزیه و تحلیل و مقایسه دادهها، این احادیث را تبارشناسی کرده و مورد مداقه و ارزیابی قرار داده و به پرسشهای یادشده پاسخی درخور دهد. لازم به یادآوری است که هدف این مقاله، پیش از هر چیز ارزیابی احادیث وجوهیه بر اساس ملاکهای نقد حدیثی است و به هیچ وجه غرض از آن، رد یا اثبات ذو الوجوه بودن قرآن نیست و رد و اثبات ذو الوجوه بودن قرآن و معنا و مدلول ذو الوجوه بودن و غیره خارج از بحث این مقاله است. به عبارتی دیگر، رویکرد این مقاله نه نقد مفهومی، بلکه نقد نفس الامری احادیث وجوهیه فقط از حیث صحت و سقم و قوت و ضعف آنها (با وجود معاضد داشتن یا نداشتن این احادیث) است. کلیدواژهها: قرآن، حدیث، وجوه، نقد حدیث.
درآمد
بسیار پیش میآید که معتقدان به نظریه چند وجهی بودن عبارات و الفاظ قرآنی، به احادیثی در این باره با هدف شرعی شمردن چنین نظریهای استناد میکنند. این در حالی است که به نظر میآید تا کنون در باره این احادیث کنکاشی جدی صورت نگرفته است تا معلوم شود، فارغ از صحت چند وجهی بودن قرآن و معنای چند وجهی بودن، آیا این احادیث به عنوان دلیلی شرعی قابل استناد هستند؟ آیا مدلول این احادیثل، نسبت به نظریه یادشده، به طور مطلق، همراهی کرده و سازگاری نشان میدهند؟ از آنجا که حجیت شرعی احادیث، منوط به صحت صدور آنها از معصوم است، آیا چنین ویژگی در این احادیث قابل اثبات است؟ از این رو، مؤلف در صدد برآمده تا یکی از انواع احادیثی را که بدین هدف مورد استناد قرار میگیرد، تحت عنوان احادیث وجوهیه (احادیثی که در آنها به گونهای تصریح به چند وجه بودن قرآن شده است)، از حیث سند و مفهوم، مورد تبارشناسی، ارزیابی و نقد قرار داده تا معلوم گردد که این نوع احادیث تا چه اندازهای قابل استناد هستند. در مقاله پیشرو، سعی شده تا آنجا که امکان دارد، احادیثی که در آن به وجود وجوه در قرآن تصریح دارند، گردآوری و آنها را به ترتیب اعتبار کسانی که احادیث به آنها منسوباند، ذکر کرده و سپس مورد بررسی قرار دهد. بار دیگر یادآور میشود که غرض و قصد این مقاله، رد و اثبات اصل نظریه چند وجهی بودن قرآن و ورود به مبحث مفهوم چند وجهی نیست؛ هر چند حداقل به چند وجهی بودن طولی مفاهیم قرآن سخت باور داریم.
1. احادیث وجوهیه
این احادیث بر اساس اعتبار کسانی که حدیث به آنها منسوب است، به ترتیب ذیل است:
الف. پیامبر صلی الله علیه و آله
از پیامبر صلی الله علیه و آله به طور کلی چهار حدیث قابل تفکیک نقل شده است: 1. دارقطنی به سند خود، از ابن عباس، از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: القرآن ذلول ذووجوه، فاحملوه علی أحسن وجوهه؛ قرآن ذلول(و رام) و ذو وجوه است، پس آن را بر بهترین وجوهش حمل(و معنا) کنید). (2) 1 ـ 1. متقی هندی از ابونعیم اصفهانی(م430ق)، از ابن عباس، چنین نقل کردهاند: القرآن ذو وجوه، فاحملوه علی أحسن وجوهه. (3) در این نقل تصریحی به پیامبر صلی الله علیه و آله نشده و کلمه «ذلول» را نیز ذکر نکرده است. البته قصد متقی هندی نقل اقوال نبوی است، از این رو، باید گفت که این حدیثْ نبوی است و ظاهراً همان حدیث موجود نزد دارقطنی است. 2 ـ 1. برخی این حدیث را با تفاوتی و بدون سند، از پیامبر صلی الله علیه و آله این گونه نقل کردهاند: القرآن ذلول ذو وجوه محتمله ی ، فاحملوه علی أحسن وجوهه. (4)
و بدان «محتمله ی » را افزودهاند.
3 ـ 1. برخی از شیعیان نیز بدون ذکر سند و منبعی، این حدیث را با اندکی تغییر از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل کردهاند: القرآن ذلول ذو وجوه، فاحملوه علی أحسن الوجوه. (5)
4 ـ 1. برخی این حدیث را از أبونعیم اصفهانی(م 430 ق) و دیگران، از ابن عباس چنین نقل کردهاند: القرآن ذلول ذو وجوه، فاحملوه علی أحسن وجوهه. (6) و اشارهای به پیامبر صلی الله علیه و آله نکردهاند و باز چنین تعبیری در نزد أبونعیم در الحلیه ی مشاهده نشد. ظاهراً مرجع این اقوال با تفاوتهای اندکی که دارند، حدیث ابن عباس است که فقط نزد دارقطنی، دارای سند کامل است و دیگران این حدیث را با تفاوتهایی، امّا بدون سند و اضطرابی در انتساب آن به پیامبر صلی الله علیه و آله یا ابن عباس نقل کردهاند. 2. ابن حزم به طریق خود از یحیی بن أبی أسید از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند: إن القرآن ذلول ذو وجوه، فاتقوا ذلّه وکثره ی وجوهه؛ (7) همانا قرآن ذلول و ذو وجوه است، پس از ذلول بودنش و بسیاری وجوهش تقوا داشته باشید. چه بسا تعبیر: فاتقوا ذله و کثره ی وجوهه، در راستای تعبیر: فاحملوه علی أحسن الوجوه، باشد، بدین گونه که هر دو تعبیر متضمن احتیاط و دقّت در تفسیر قرآن است. 3. بدون سند، پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: إذا أتاکم عنی حدیث فاحملوه علی أحسن وجوهه و ظنوا به الذی هو أزکی و أهدی و أتقی؛ (8) اگر از من حدیثی به شما رسید، پس آن را بر بهترین وجوهش حمل کنید و بدان بهترین و هدایت کنندهترین و تقواترین گمانها را ببرید. و در آن به جای چند وجه بودن قرآن، به چند وجه بودن احادیث تصریح کردهاند. هر چند که چند امری برای احادیث نیز پذیرفته شده است، امّا ذکر چند وجه بودن احادیث، در حدیثی مشهور نیست. 4. قول دیگری نیز به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده که به زودی در باره آن سخن خواهد رفت.
ب. علی علیه السلام
1. از امام علی علیه السلام در این خصوص قول مشهوری ذکر شده است که ذیلاً به نقل شکلهای مختلف آن و بررسی آنها پرداخته میشود:
1 ـ 1. بدون سند، از امام علی علیه السلام نقل شده که هنگامی که عبدالله بن عباس را برای احتجاج با خوارج نزد آنان فرستاد، فرمود: لا تخاصمهم بالقرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه تقول ویقولون ولکن حاججهم بالسنه ی فإنهم لن یجدوا عنها محیصاً؛ (9) با آنان با قرآن مخاصمه و بحث نکن، پس همانا قرآن حمّال(باربردار) و ذو جوه است، تو میگویی و آنها میگویند، امّا با سنّت با آنها محاجّه و بحث کن، پس همانا آنها از آن گریزی نخواهند یافت. این قول نزد اهل سنت و به خصوص شیعه بسیار نقل میشود. (10) همچنین این قول معمولاً با استناد به نهج البلاغه ی ذکر میشود و کسانی که استناد نکردهاند (مانند زمخشری در ربیع الأبرار) نیز ظاهراً باز با استناد به نهج البلاغه ی است، چون متأخر بوده و سندی برای حدیث ذکر نمیکنند و عین قول موجود در نهج البلاغه ی آوردهاند. در ضمن در این نقلها گاهی، به جای «حاججهم»، «خاصمهم» ذکر شده که به احتمال زیاد نوعی نقل به معناست، چه در نقل نهج البلاغه ی ، «حاججهم» آمده است. همچنین باید متذکر شد که ابن أبی الحدید بر آن است که ابن عباس به وصیت علی علیه السلام عمل نکرد و فقط با قرآن با آنها محاجّه کرد، به آیاتی مانند: «فَابْعَثُوا حَکماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَکماً مِنْ أَهْلِهَا». (11) «یحْکمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنکمْ». (12) لذا اندکی برگشته و بقیه ماندند و جنگ شروع شد. (13) در مورد این که قرار بود ابن عباس به چه سنّتی با خوارج احتجاج کند، نیز میگوید که مراد مواردی بوده که در آن علی علیه السلام ذینفع بودهاند، مانند این فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله: علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله؛ اخباری که صحابه آنها را از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده بودند و در صورت احتجاج بدانها خوارج نمیتوانستند که با آنها مخالفت کرده و از آنها عدول کنند. (14) امّا همچنان که خواهد آمد، در مورد این که کسی از خوارج از نظر خود برنگشت یا این که به سنّت احتجاج نکرد، نزد علما اختلاف وجود دارد.
1 ـ 2. از ابن سعد از طریق عکرمه از ابن عباس نقل شده است، هنگامی که علی علیه السلام او را به سوی خوارج فرستاد و به او گفت: اذهب إلیهم فخاصمهم و ادعهم إلی الکتاب والسنه ی ولا تحاجهم بالقرآن فإنه ذو وجوه ولکن خاصمهم بالسنه ی ؛ به سوی آنها برو، پس با آنها مخاصمه کن و آنها را به کتاب خداوند و سنّت بخوان و با آنها با قرآن مجادله نکن، پس همانا آن ذو وجوه است امّا با سنّت با آنها مخاصمه کن. (15)
1 ـ 3. از ابن سعد نقل شده که ابن عباس در ماجرای ارسالش به سوی خوارج به ایشان علیه السلام گفت: یا أمیر المؤمنین فأنا أعلم بکتاب الله منهم فی بیوتنا نزل؛ ای أمیر المؤمنان، پس من به کتاب خدا از آنها آگاهترم، قرآن در خانههای ما نازل شد. و ایشان فرمود: صدقت و لکن القرآن حمال ذو وجوه تقول ویقولون ولکن خاصمهم بالسنن فإنهم لن یجدوا عنها محیصاً؛ (16) راست میگویی، امّا قرآن حمّال ذو وجوه است، میگویی و میگویند، امّا با سنتها با آنها مخاصمه کن، پس همانا گریزی از آن نخواهند یافت. همچنین سیوطی (ظاهراً دنباله قول ابن سعد است) میگوید که ابن عباس به سوی آنان رفته و با سنت با آنان مخاصمه کرد و آنها را از حجّت تهی ساخت. (17) هر چند نگفته است که نتیجه این مجادله چه شد، امّا به هر حال، این نظر کاملاً خلاف نظر ابن أبی الحدید است که ذکر شد.
1 ـ 4. برخی به نقل از ابن سعد، دو قول بالا با هم جمع کرده و گفتهاند که علی علیه السلام به ابن عباس فرمود:
اذهب إلیهم، یعنی الخوارج، ولا تخاصمهم بالقرآن فإنه ذو وجوه، ولکن خاصمهم بالسنه ی . پس ابن عباس به ایشان گفت: أنا أعلم بکتاب الله منهم. و امام علیه السلام جواب فرمود: صدقت، ولکن القرآن حمال ذو وجوه. (18) در این نقل، عبارت:«فإنهم لن یجدوا عنها محیصاً» ذکر نشده است.
1 ـ 5 . برخی نیز به نقل از نهج البلاغه ی ، فقط عبارت ذیل را نقل کردهاند: القرآن حمال ذو وجوه. (19) و دیگر مطالب حدیث ذکر نشده است.
1 ـ 6 . از علی علیه السلام مرسلاً و به طور کلی نقل شده است: لا تناظروهم فی القرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه. (20) همچنان که ملاحظه میشود، چنین تعبیری در فقط در کتب لغت مشاهده شده است و احتمالاً نقل به معنای تعبیر نهجالبلاغه ی یا غیره است.
2. نکاتی در باره این خبر
2 ـ 1. نقل سید رضی در نهجالبلاغه ی بدون سند است و تلاشهای محقق در شناسایی سند آن به جایی نرسیده است، همچنان که در کتب اسنادشناسی نهجالبلاغه ی نیز برای این عبارت هیچ سندی ذکر نشده است. (21)
2 ـ 2. سند یادشده نزد ابن سعد در دو قول منسوب به او، و بنابر منابع یادشده، مرسل است، چون فاصله ابن سعد (168ـ230ق) (22) با راوی حدیث، یعنی عکرمه (25 ـ 105ق) (23) بسیار است و ابن سعد، حدود 55 سال پس از عکرمه متولد شده است.
2 ـ 3. اساساً چنین اقوالی نزد ابن سعد (در الطبقات) مشاهده نشد و معلوم نیست نقل سیوطی و دیگران (که ظاهراً دیگران نیز از سیوطی گرفتهاند) این اقوال را دقیقاً از چه منبعی از ابن سعد نقل کردهاند. آنچه ابن سعد نقل کرده، آن است که علی علیه السلام، ابن عباس و دیگران را برای محاجه به سوی خوارج فرستاد و ابن عباس با آنها به محاجه برخاست و بسیاری از آنان به حق برگشتند (24) و سخنی از کیفیت محاجه و دیگر مطالب مورد بحث، به خصوص چند وجه بودن قرآن، وجود ندارد.
پی نوشت:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه شهید چمران.
2. سنن دار قطنی، ج4، ص82.
3. کنز الاعمال، ج1، ص551؛ میزان الحکمه، ج3، ص2535، به احتمال زیاد از متقی هندی.
4. البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص163.
5. تفسیر مجمع البیان، ج1، ص40؛ عوالی اللئالی، ج4، ص104؛ زبده البیان، ص2؛ تفسیر صافی، ج1، ص36؛ الاصول الاصلیه، ص33.
6. الاتقال فی علوم القرآن، ج2، ص475.
7. الاحکام، ج3، ص271.
8. المعیار و الموازنه فی فضائل امیر المومنین علی ابن ابی طالب، ص204، 323.
9. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18، ص71؛ نهج البلاغه، محمد عبده، ج3، ص136.
10. بحار الانوار، ج2، ص245و ج33، ص376؛ جامع الشتات، ص149؛ مستدرک سفینه البحار، ج8، ص200، 490 و ج10، ص252؛ المیزان، ج3، ص87؛ الموسوعه میزان الحکمه، ج6، ص324؛ میزان الحکمه، ج3، ص2535؛ همه از نهج البلاغه؛ ربیع الابرار، ج1، ص107.
11. سوره ی نساء، آیه 35.
12. سوره ی مائده، آیه 95.
13. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج18، ص72.
14. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18، ص72-73.
15. الدر المنثور، ج1، ص15، همو، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص410 (با حذف«ادعهم الی الکتاب و السنه»)؛ میزان الحکمه، ج3، ص2535.
16. الدر المنثور، ج1، ص15؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص410.
17. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص410.
18. فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، ج1، ص12.
19. الصحیح من سیره النبی الاعظم صلی الله علیه و آله، ج2، ص268.
20. لسان العرب، ج11، ص175؛ مجمع البحرین، ج1، ص576.
21. برای نمونه، ر.ک: پژوهشی در اسناد و مدارک نهج البلاغه.
22. الاعلام، ج6، ص136.
23. همان، ج4، ص244.
24. الطبقات، ج3، ص32.
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 56