چکیده:
در این مقاله با نگاهی اجمالی به نظرات فقیهان درباره ی حکم غنا، موضوع غنا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است؛ زیرا پرداختن به حکم غنا نیازمند تبیین جامع موضوع آن است . از این رو نخست مفهوم غنا را از حیث لغت و اصطلاح، تبیین و سپس مهم ترین تعریف های فقیهان در موضوع غنا را نقل می کنیم، و در نقد آن ثابت خواهیم کرد که آن تعریف ها از جامعین برخوردار نیستند. سپس تعریف منتخب از موضوع غنا را ارائه و نقش هر یک از واژگان در موضوع را به اختصار تبیین خواهیم کرد.
واژگان کلیدی:
غنا، صدا، صدای نیکو، صدای معنادار، طرب، ترجیع، خفت، لهو، زور، لغو و تناسب.
نگاهی کلی به حکم غنا
1.فقیهان شیعه
درباره ی حرمت غنا، میان فقیهان شیعه فی الجمله اختلافی وجود ندارد، جز آنکه تعبیرات آنان در بیان حرمت متفاوت است. آنان بر حرمت غنا ادعای اجماع کرده اند:
شیخ طوسی (م 460) و ابن ادریس (م 598) ادعای اجماع را با تعبیر «عندنا» بیان کرده اند؛ برخی مانند نراقی بر حرمت غنا ادعای اجماع مسلمین کرده اند(1)؛ صاحب جواهر ادعای اجماع محصل و منقول کرده است(2)؛ میرزای قمی آن را ضروری دین شمرده است(3)؛ و شیخ بهایی آن را مورد اجماع امامیه دانسته است.(4)
اکثریت قریب به اتفاق فقیهان شیعه معتقد به حرمت نفسی غنا هستند و تعداد اندکی از آنان بر این باورند که حرمت غنا، به جهت اجتماع آن با سایر محرمات است. از این رو بسیاری از آنان به صورت صریح به حرمت غنا فتوا داده اند:
ابوالصلاح حلبی (م 447) می نویسد: «یحرم ...و الغناء کله»(5)؛ محقق حلی (م672) حرمت غنا را نفسی دانسته و می گوید: «ما هو محرّم فی نفسه...و الغناء...»(6)؛ یحیی بن سعید حلی (م 689) نیز آورده است: «و یحرم اللعب بالنرد و...و الغناء...»(7)؛ علامه حلی (م 726) حرمت غنا را نفسی دانسته و چنین تعبیر کرده است: «ما نص الشارع علی تحریمه کعمل الصورة المجسمة و الغناء»(8)؛ شمس الدین محمد بن قطان، مانند محقق حلی حرمت غنا را نفسی دانسته و می گوید: «ما هو محرم فی نفسه کعمل الصور المجسمة و الغناء...»(9)؛
شهید اول (م786) نیز می نویسد: «و یحرم عمل الصور المجسمة و الغناء».(10)
برخی از فقیهان، مانند شیخ صدوق، (م413) با استفاده از تحذیر و انذار موجود در آیات و روایات، فتوای حرمت را چنین بیان کرده اند: «و إیاک و الغناء، فإن الله توعّد علیه النار».(11) این بیان شیخ صدوق به مجامع روایی نیز منتقل شده است.(12)
2.فقیهان اهل سنت
فقیهان اهل سنت در جواز و عدم جواز غنا اختلاف نظر دارند. امام مالک (13) و عظیم آبادی (14) تعبیر به کراهت غنا کرده اند؛ هر چند قرطبی (15) و آلوسی (16) با ذکر شواهدی گفته اند مراد از کراهت در تعبیرات فقیهان، همان حرمت است، ولی شافعی در هنگام بیان نظر خود مبنی بر کراهت غنا،(17) و نیز محیی الدین نووی در بحث از کراهت غنا(18)، تصریح می کنند که مراد آنان از کراهت، حرمت نیست.
برخی از فقیهان اهل سنت، غنا را مباح می دانند؛ آنان بر این باورند که حرمت غنا، به جهت جمع شدن آن با محرمات خارجی دیگر است، چنان که در کتب فقهی آنان آمده است: «فالتغنّی من حیث کونه تردید الصوت بالالحان مباح لا شیء فیه ولکن قد یعرض له ما یجعله حراماً أو مکروهاً».(19)
همچنین گفته شده است که غزالی معتقد به جواز غناست؛ زیرا به اعتقاد وی حرمت غنا از جهت محرمات خارجی است. وی از قول شافعی نقل کرده است که هیچ یک از علمای حجاز، سماع و غنا را مکروه نمی دانند.(20)
برخی از فقیهان اهل سنت، مانند آبی ازهری و قادری حنفی، مثل بیشتر فقیهان شیعه معتقد به حرمت نفسی غنا هستند.(21)
ضرورت تبیین موضوع غنا
پیش از بیان دلایل حرمت غنا، لازم است موضوع و مفهوم آن مورد بررسی قرار گیرد؛ زیرا شناخت موضوع غنا در تعیین نوع حکم، نقش اساسی دارد؛ چرا که احکام دایر مدار موضوعات، و موضوعات علت وجودی احکام به شمار می آیند(الأحکام تدور مدار الأسماء).
هر چند غنا از موضوعات مورد ابتلای همگان است و فقیهان به طور معمولی درباره ی موضوع شناسی غنا بحث کرده اند، این موضوع همچنان در ابهام و محل نزاع و کشمکش جدی متفکران حوزه ی فقه است.
لازم به یادآوری است که بیشتر فقیهان، غنا را از موضوعات استنباطی می دانند که مانند استنباط حکم شرعی، تعیین آن وظیفه ی مجتهد است و کسانی که فقیه نیستند در این گونه موضوعات یا باید به احتیاط عمل کنند و یا آنکه از فقیهی جامع شرایط، تقلید نمایند؛ هر چند برخی از فقیهان، مانند محقق نراقی (22) و شهید ثانی (23) غنا را از موضوعات صرف دانسته اند.
بیشتر فقیهان برای دستیابی به موضوع غنا، تلاش خود را بر ارائه ی تعریفی جامع از غنا متمرکز کرده اند، و برخی که نتوانسته اند به تعریف جامعی دست یابند، غنا را به رسم تبیین کرده اند. اکنون لازم است به بررسی معنای لغوی و اصطلاحی غنا بپردازیم.
معنای لغوی غنا
کلمه ی «غناء» به فتح غین (غَناء) به معنای ضد فقر، کفایت و نفع است، بنابراین وقتی گفته می شود: «هذا شیء لا غناء فیه»، یعنی آن شیء نافع نیست و به قدر کفایت نمی باشد(24)؛ و به کسر غین (غِناء) از سماع(25)، به معنای صدا می باشد.(26) برخی گفته اند: «غناء به معنای بلند کردن و در پی هم آمدن صداست.»(27)
غنا بر اساس قیاس باید به ضم غین (غُناء) خوانده شود: «و قیاسه الضم، لأنه صوت و قال فی الکلیات الغناء بالضم و المدّ التغنّی و...»(28)، ولی مشهور قرائت آن به کسر غین است.
معنای اصطلاحی غنا
مهم در مباحث مربوط به غنا، موضوع شناسی آن است. از این رو باید بررسی شود که فقیهان چه چیزی را موضوع غنا می دانند. آنان برای تبیین مفهوم و موضوع غنا ، تعریف های گوناگونی بیان کرده اند:
1.تعریف غنا به نیکو و نرم نمودن صدا
برخی غنا را به نیکو کردن صدا و لطیف و نرم نمودن آن تعریف کرده اند. این تعریف را به شافعی نسبت داده اند: «تحسین الصوت و ترقیقه».(29)
صدای نیکو از کمال های خدادادی به برخی انسان هاست؛ برخی به صورت اجمال، و برخی در حد بالایی از آن برخوردارند. برخی نیز هر چند از نعمت خدادادی صدای نیکو محروم اند، از طریق تناسب صدای خود با قواعد موسیقی، نیکویی را به صورت اجمال کسب می نمایند.
به نظر می آید صدای نیکو برای تحقق موضوع غنا شرطی لازم است؛ زیرا با صدای کریه هیچگاه موضوع غنا محقق نمی شود، اما شرط کافی برای تحقق موضوع غنا نیست؛ زیرا:
1.از روایات استفاده می شود که صدای نیکو و توان بر خوانندگی، به تنهایی موضوع غنا نیست، مگر آنکه به حد ترجیع طرب آور برسد. امام سجاد (ع) در پاسخ کسی که از خرید کنیز دارای صدا سؤال می کند، می فرماید: «ما علیک لو اشترتها فذکرتک الجنة(30)؛ خرید آن اشکال ندارد اگر تو به یاد بهشت بیاندازد».
در این روایت خریدِ کنیزِ دارای صدای نیکو، مورد سؤال است. از پاسخ امام (ع) استفاده می شود که خرید آن، در صورتی که با خواندن، شونده را به یاد بهشت بیاندازد، اشکالی ندارد . اگر سؤال شود که در روایت یاد شده سؤال از کنیز دارای صداست، نه کنیز دارای صدای نیکو؛ جواب این است که از پرسش و پاسخ در روایت استفاده می شود که مراد صرف صدا نیست، بلکه مراد صدای نیکویی است که انسان به آن متمایل می شود، و این یک برداشت عرفی است؛ زیرا اگر به کسی گفته شود، بخوان و وی بگوید صدا ندارم، متفاهم عرفی این بیان، آن است که صدای نیکو ندارد.
همچنین نغمات داودی و مناجات حضرت سجاد (ع) ضرب المثل است. در روایت آمده است که مناجات امام سجاد (ع) به گونه ای نیکو و دلربا بود، که رهگذران از شنیدن آن از حال می رفتند.(31) از این روایت معلوم می شود که مناجات آن حضرت با صوت نیکو و جذّاب بوده است .
افزون بر آنکه زیبایی صدا نعمتی خدادادی است. حسن صدا در روایات، با تعبیراتی مانند: «اجمل الجمال»، «حیلة القرآن» و به عنوان صفات پیامبران و امامان (ع) آمده است.(32) بدیهی است چیزی که به عنوان صفت پیامبر و یا امام باشد فی نفسه اشکالی ندارد.
همچنین موارد قابل توجهی از قرائت اشعار به صورت جمعی در حضور پیامبر (ص) گزارش شده است.(33) بنابراین صدای نیکو به تنهایی نمی تواند در تحقق موضوع غنا کافی باشد؛
2.بر فرض اینکه انسان شک کند که صدای نیکو بدون ترجیع طرب آور، غناست یا نه، اصل اباحه مقتضی جواز خوانندگی با صدای نیکو و جوازاستماع آن است.
براین اساس آنچه در حاشیه ی کتاب مجمع الفائده و البرهان آمده است، مبنی بر اینکه کشیدن صدا به تنهایی موضوع غناست، دارای اشکال است:
و الظاهر أنه (الغناء) یطلق علی مد الصوت من غیر طرب فیکون حراماً إذ یصح تقسیمه الی المطرب و عدمه، بل و لا یبعد إطلاقه علی غیر المرجّع و المکرّر فی الحلق فینبغی الاجتناب.(34)
هر چند محشین (35) از این نظر بر می گردند و داخل بودن صدای نیکو یا داخل نبودن آن در موضوع غنا را به عرف احاله می دهند، ولی باید توجه داشت که ارجاع به عرف نیز خالی از اشکال نیست؛ زیرا در مورد صدای نیکو شارع اظهار نظر کرده و آن را از موضوع غنا خارج دانسته است. بدیهی است در هر موضوعی که شارع ابراز نظر کرده باشد، نظر عرف اعتباری ندارد.
اگر گفته شود، چون شارع در موضوع غنا حدود معیّنی را بیان نکرده است، ملاک تشخیص موضوع، فهم عرف است؛ پاسخ این است که اگر چه حدود موضوع غنا از نصوص به دست نمی آید، اما خروج صدای نیکو از موضوع غنا، قدر متقین و امر مسلمی است که روایات زیادی برآن دلالت دارد.
بر اساس آنچه گذشت (که هر صدای نیکویی غنای نیست)، نمی توان معادل فارسی غنا را آواز خوش، سرود، دوبیتی (36) یا خوانندگی دانست؛ (37) زیرا معنای دوبیتی و سرود در عصر حاضر بر اموری که غنا نیستند نیز صدق می کند، و اگر در برخی موارد سرود و یا دو بیتی مصداق معنای غنا قرار می گیرد، دلیل نمی شود که غنا مرادف دوبیتی ، سرود یا خوانندگی دانسته شود؛
3.از تعبیرات برخی فقیهان و محدثان استفاده می شود که آنان بین صدای نیکو و صدای نیکویی که به حد ترجیع طرب آور برسد، تفکیک قائل شده اند.
برای نمونه محقق کرکی در جامع المقاصد، پس از تعریف غنا می گوید هر نوع کشیدن صدایی حرام نیست، هر چند قلب هارا به خود جذب کند: «ولیس مطلق مد الصوت محرماً و إن مالت القلوب إلیه ما لم ینته إلی حیث یکون مطرباً بسبب اشتماله علی الترجیع المقتضی لذلک».(38)
تعبیر یاد شده به روشنی بر این مطلب دلالت می کند که کشیدن صدا به گونه ای که نیکویی آن سبب جذب قلب ها گردد، مشکلی ندارد، مگر آنکه آن صدا به سبب اشتمال بر ترجیع، به حد اطراب برسد. بنابراین در این عبارت بین صدای نیکو و صدای با ترجیع از یک سو، و صدای با ترجیع و صدای با ترجیع مقتضی طرب از سوی دیگر، تفکیک شده است.
همچنین شیخ حر عاملی می گوید بر هیچ منصفی پوشیده نیست که نیکویی صدا، مستلزم غنا نیست، از این رو باید صدای نیکو را جایز دانست مگرآنکه به حد غنا برسد: «ما یخفی علی منصف أن تحسین الصوت لا یستلزم کونه غناءّ فلا بدّ من تقییده بما لا یصل إلی حد الغناء».(39)
پی نوشت ها :
*مدیر گروه مرکز فرهنگ معارف قرآن، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
1.مستند الشیعة، ج2، ص 340.
2.جواهر الکلام، ج4، ص 47.
3.میرزای قمی، رسالة فی تحقیق الغنا، ص 708.
4.الاثنا عشریة، ص 132.
5.الکافی فی الفقه، ص 281.
6.شرایع الاسلام، ج2، ص 264.
7.الجامع للشرایع، ص 397.
8.تذکرة الفقهاء، ج 12، ص 140.
9.معالم الدین فی فقه آل یس، نسخه خطی، شماره 399، کتابخانه ی آیت الله مرعشی، ورقه های الف ــ ب.
10.اللمعة الدمشقیة، ص 92.
11.مقنع، ابواب الحدود، ص 455ــ456.
12.مستدرک الوسائل، ج13، ص 314؛ السید بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج17، ص 186.
13.المدونة الکبری، ج4، ص 421.
14.عون المعبود، ج13، ص 186.
15.تفسیر قرطبی، ص 55، ج14.
16.تفسیر آلوسی، ج21، ص 69.
17.کتب الام شافعی، ج6، ص 226.
18.المجموع، ج20، ص 229.
19.فقه المذاهب، ج2، ص 42.
20.همان.
21.الثمر الدانی، ص 676؛ تکلمة البحر الرائق، ص 148.
22.مستند الشیعة، ج18، ص 183.
23.مسالک الافهام، ج 14، ص 18.
24.معجم مقائیس اللغة، ج 4، ص 397؛ لسان العرب، ج 15، ص 136؛ القاموس الفقهی، ص 279.
25.تاج العروس، ج 20، ص 30.
26.معجم مقائیس اللغة، ج 4، ص 398.
27.لسان العرب، ج15، ص 136؛ تاج العروس، ج 20، ص 30.
28.سعدی الخودی، اقرب الموارد، ص 890.
29.التحفة السنیة، ص 24؛ مفتاح الکرامة، ج 12، ص 168؛ جواهر الکلام، ج22، ص 45.
30.من لایحضره الفقیه، ج4، ص 60.
31.«انّ علی ابن الحسین علیه السلام کان یقرأ القرآن فربّما مر به المارّ فصعق من حسن صوته و...»(کافی، ج2، ص 615؛ وسائل الشیعة ، ج6، ص 211).
32.کافی، ج2، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ص 614ــ616.
33.شیخ طوسی، مبسوط، ج 8، ص 226؛ مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 446؛ السیرة النبویة، ج3، ص 269ــ270.
34.مجمع الفائدة، ج 8، ص 57.
35.حضرات آیات علی پناه اشتهاردی، مجتبی عراقی و حسین یزدی اصفهانی، کتاب مجمع الفائدة و البرهان مقدس اردبیلی را تصحیح نموده و برآن تعلیقه زده اند(مجمع الفائدة و البرهان، ج1، ص 1).
36.مستند الشیعة، ج 18، ص 183.
37.همان، ج14، ص 126.
38.جامع المقاصد، ج4، ص 23.
39.وسائل الشیعة، ج6، ص 212.
منبع:کتاب فقه شماره 64