«تملّق»در لغت به معنای اظهار دوستی و مودّت ظاهری و زبانی است که از فروتنی و خاکساری حکایت دارد؛ به عبارت دیگر، تملّق، گفتاری نرم و لطیف است که در هواخواهی از دیگری آشکار میگردد.از این رو میتوان گفت که شخص متملّق، به آنچه در باطن و قلب خویش ندارد، تظاهر میکند.(1)در واقع، تملّق، نوعی نفاق یا دورویی است که با ذلّت در حرکتهای گفتاری و رفتاری همراه است و مخاطب را در پندار خویش به اشتباه و خطا میافکند تا او متملّق را دوستدار خود پندارد.شخص متملّق با اظهار عشق و محبت فوقالعاده در عبارتها و کلمات دلنشین و روحانگیز خود، جای هیچ تردیدی را برای مخاطب باقی نمیگذارد که در دوستی و همدلی خویش پایدار است.
برخی از تملّقگویان، در زبان بازی و جذب دیگران، رقیب ندارند؛ به طوری که کمتر فرد هشیار و پارسایی را میتوان یافت که خویشتن را از زبان دل فریب چنین افرادی به آسانی برهاند و به نیّتها و هدفهای آنان پی ببرد.
واژگان مترادف
در تعریف دقیق تملّق و متملّق میتوان از واژگان دیگر نیز کمک گرفت که عبارتند از:چاپلوسی، مدح، حمد، ثنا، تعریف، تمجید، تعظیم، تحسین و تجلیل.برخی از واژهها مترادف و نزدیک به واژه تملّق هستند و همان مفهوم را نشان میدهند، مانند:چاپلوسی، مدح، حمد، ثنا و تعریف.(2)البته واژگانی که یاد شد، تفاوتهایی در کاربرد دارند که در ادامه بحث به بیان برخی از این واژهها میپردازیم: چاپلوسی، عبارت است از خوشامدگویی همراه با چربزبانی و فریبکاری.(3) بنابراین، چاپلوس به کسی گفته میشود که با ظاهری آکنده از فروتنی، میکوشد تا مخاطب خویش را جذب نماید و فریب دهد.در برخوردها، داد و ستدها و دید و بازدیدهای شغلی، اداری و فامیلی و دوستانه، با کسانی رو به رو میشویم که بیش از اندازه متعارف نسبت به دیگران احترام قائل میشوند.به اینگونه افراد، که بدون شناخت یا علاقهای به دیگران، گفتاری نرم و شیرین و جذاب، اما غیر متعارف
دارند، زبان باز یا چاپلوس میگویند.
مدح، عبارت است از ستایش دیگران. مداح غالباً اشخاص را به صفاتی میستاید که آنان دارند، مانند:قدرت، علم، هنر، عشق، شجاعت، مروت، سخاوت و محبت.البته ستایشهایی از این دست، همواره با زیادهگویی و فزوننمایی همراه است؛ به طوری که مدحشونده خرسند و مغرور گشته، به مدحکننده خلعت و پاداش چشمگیری عطا میکند.
مدح و ستودن بزرگان که در روزگار گذشته، شیوه و شغل شاعران به شمار میرفت، در جمع خواص و در ایامی چون:عید، تفرّج، شکار و سفر بوده است.از این رو، هر سلسله و پادشاهی برای خود شاعر یا شاعران مدیحهسرایی داشته است.در این میان، بیمهریِ سلطان محمود غزنوی نسبت به شاعر توس، حکیم ابوالقاسم فردوسی را باید از این منظر نگریست که او ستایشگر فضیلتهای انسانی بود و نه مدحکننده ی سلطان محمود و ایازِ(4)او.
کلمه مدح یا منقبت درباره پیامبرصلی الله علیه و آله،عترت علیهم السلام و صحابه نیز به کار رفته است.در دیوان شاعران، نمونههای بسیاری در این مورد وجود دارد.اینگونه اشعار، گاه به اقتضای زمان و مراسم خاص، و گاه به موجب اعتقاد به ولایت و محبت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله، و خاندان پاک او که اسوههای حسنه ی اخلاق الهی به شمار میآیند، سروده میشد.در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلامشاعرانی را میتوان نام برد که مورد علاقه آنان بودهاند، مانند:حسان، فرزدق و دعبل.مدح و ستایش این گروه، در شناساندن مقام و منزلت اولیای خدا بوده است؛ که خلفای اموی و عباسی سعی در کتمان و انکار آن داشتند.
واژههای دیگر نیز چون:ثنا، تعریف، تمجید، تحسین و تجلیل، در عرصه ستودن بزرگان، عالمان، پارسایان و نیکان کاربرد داشته و دارد؛ چنانکه در دیدارهای رسمی و غیررسمی، مردم نسبت به یکدیگر یا هنرمندان، دانشمندان، خدمتگزاران، قهرمانان، مجاهدان و شهیدان، از این کلمات استفاده میکنند که نشانه قدرشناسی از آنان به شمار میآید.
ستایش درست و نادرست
از آنچه گفته شد به دست آمد که پارهای از ستایشها، مفهوم و جهتگیریِ انسانی و حقشناسانه دارد و پارهای از ستایشها، آلوده به ریا، مصلحتاندیشی و منفعتطلبی است.از این رو، نمیتوان به طور کلی گفت که ستایش و ستایشگری، کاری ناپسند است؛ زیرا انسانها به طور فطری خواهان شنیدن یا گفتن عبارتهای ستایشآمیز میباشند و از سوی دیگر زندگی اجتماعی بشر بدون تشویق و تحسین و تجلیل از شایستگان، نمیتواند بسترساز پیشرفت و تعالی گردد.
واژگانی که از ستودن نیکان حکایت دارد، در حقیقت نمایانگر شکر و سپاسگزاری در برابر خدمات صالحان است؛ چنانکه در حدیث آمده است در مقام حقشناسی و شکر نعمتهای الهی نمیتوان منزلت و جایگاه بندگان خدمتگزار را نادیده انگاشت و از آنان ستایش به عمل نیاورد.(5)
با این همه، نباید غفلت داشت که بسا ستایش و ستایشگری، کوششی نکوهیده و سزاوار خشم و کیفر خداوند است؛ زیرا گاهی انسانها در ستایش از دیگران، به ویژه بزرگان، اندازه نگاه نمیدارند و از مسیرعدل و انصاف خارج میشوند.این گروه از ستایشگران، در حقیقت، اهل لفظ بازی و چربزبانی هستند و کم ترین ارادت و علاقهای به ستایش شونده ندارند.در عرف و فرهنگ جامعه به اینگونه افراد متظاهر، چاپلوس یا متملّق میگویند.
امیرمؤمنان علیه السلام در کلامی روشنگر، مرز ستایش درست و نادرست را نمایانده است.آن حضرت، تملّق را افراط در ستایش خوانده و مطرود میشمارد:
«الثناء بأکثر من الإستحقاق مَلَق و التقصیر عن الإستحقاق عِیّ أو حسد»؛ (6)
ستودن بیش از آنچه شخص سزاوار آن است، چاپلوسی کردن است، و کم تر از آن، درماندگی است یا رشک بردن.
از گفتار هدایتگر مولای متقیان علیه السلام دانسته میشود که در برابر خوبیها، امتیازهای شخصیتی و ویژگیهای اخلاقی و یا رفتاری دیگران،
مواضع سهگانهای وجود دارد:
1.چربزبانی و افراط در ستایش و نسبت دادنِ منزلتهای برتر، از سوی شخص تملّقگو و زبانباز و فرصتطلب؛
2.درماندگی و نارسایی در بیان فضیلتها، ازسوی اشخاص ناتوان در عرصه تعریف و تبلیغ مثبت؛
3.حسدورزی و عدم تحمل زیباییها و منزلت والای پارسایان، از سوی دشمنان حسود یا رقیبان تنگنظر و تاریکاندیش.
پینوشتها:
1-المنجد، ص774.
2-همان.
3-ر.ک:فرهنگ معین، ص1263.
4-غلام سلطانمحمود.
5-نهجالبلاغه،ص422، حکمت347.
6-همان.
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی(حب جاه مقام)/ 11، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)
(چاپ و نشر عروج) ،دفتر قم ( چاپ دوم):،1387